۸۷٬۷۷۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'آنها' به 'آنها') |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
کشی از راوی نقل میکند که بر حضرت صادق علیهالسلام وارد شدم حضرت فرمود اگر کمی زودتر رسیده بودی حیان سراج را میدیدی که درباره محمد حنیفه بحث میکرد. او محمد را به گونهای مدح میکرد که گویا زنده است به او گفتم ای حیان | کشی از راوی نقل میکند که بر حضرت صادق علیهالسلام وارد شدم حضرت فرمود اگر کمی زودتر رسیده بودی حیان سراج را میدیدی که درباره محمد حنیفه بحث میکرد. او محمد را به گونهای مدح میکرد که گویا زنده است به او گفتم ای حیان | ||
آیا شما و دیگران نمیگویید که همانند آن چه در بنیاسرائیل اتفاق افتاد، باید در این امت اتفاق بیفتد؟ گفت: آری. گفتم: آیا ما و شما دیده و یا شنیدهایم که عالمی در برابر چشم مردم مرده باشد و زنانش شوهر کرده باشند و اموالش تقسیم شده باشد و در عین حال زنده باشد؟ او چیزی نگفت و از جا برخاست و رفت.<ref>کشی،رجال، ص 266.</ref> | آیا شما و دیگران نمیگویید که همانند آن چه در بنیاسرائیل اتفاق افتاد، باید در این امت اتفاق بیفتد؟ گفت: آری. گفتم: آیا ما و شما دیده و یا شنیدهایم که عالمی در برابر چشم مردم مرده باشد و زنانش شوهر کرده باشند و اموالش تقسیم شده باشد و در عین حال زنده باشد؟ او چیزی نگفت و از جا برخاست و رفت.<ref>کشی،رجال، ص 266.</ref> | ||
شیخ صدوقی در اکمالالدین از حسین بن مختار نقل کرده که میگفت: حیان بن سراج بر امام صادق (ع) وارد شد، حضرت فرمود: حیان! یارانت درباره محمد بن حنفیه چه میگویند و چه اعتقادی دارند؟ حیان گفت | شیخ صدوقی در اکمالالدین از حسین بن مختار نقل کرده که میگفت: حیان بن سراج بر امام صادق (ع) وارد شد، حضرت فرمود: حیان! یارانت درباره محمد بن حنفیه چه میگویند و چه اعتقادی دارند؟ حیان گفت آنها معتقدند که او زنده است و روزی میخورد. حضرت فرمود: پدرم، برای من نقل فرمود که او جزء اشخاصی بوده که به عیادت محمد رفته و چانهاش را بسته و در خاک دفنش کرده و اموالش را تقسیم نمودند. حیان عرض کرد: مثال محمد، مثل عیسی بن مریم (ع) است که مردم گمان کردند به دار آویخته شده و مرده است. حضرت فرمود: برای دوستان یا دشمنانش؟ عرض کرد: برای دشمنانش. فرمود: گمان میکنی که حضرت محمد بن علی دشمن محمد حنفیه است؟ گفت: نه. <ref>شیخ صدوق، کمال الدین، ج 1، ص 36.</ref> | ||
عبدالرحمن بن حجاج نقل میکند که امام صادق (ع) به من فرمود: یکی از پسرعموهایم آمد و برای حیان سراج از من اجازه ملاقات خواست، اجازه دادم؛ حیان وارد شد و گفت: یا اباعبدالله میخواهم از راجع به مطلبی پرسش کنم که خودم به آن آگاهم لیکن دوست دارم که آن را از شما بپرسم؛ به من خبر ده از عمویت، محمد بن علی (حنفیه)، آیا مرده است یا نه؟ امام صادق (ع) فرمود: من در جواب گفتم که پدرم به من چنین خبر داد که در مزرعه خودم بودم که شخصی آمد و گفت: عمویت را دریاب. من به منزل عمویم رفتم، دیدم حالت غش به او دست داده، ناگهان به هوش آمد و به من گفت: به محل زراعت برگرد. من پرهیز کردم. گفت که باید برگردی! برگشتم. هنوز به مزرعهام نرسیده بودم که باز آمدند و گفتند عمویت را دریاب. برگشتم، دیدم زبانش بسته شده، اما مشغول به نوشتن وصیتنامه است. از جایم برنخاستم تا چشمش را بستند و غسلش دادند و کفن بر او پوشاندند و نماز بر وی خواندیم و سپس دفنش کردیم. اگر این موت و مرگ است به خدا که او مرده است. حیان گفت: خدا تو را بیامرزد، بر پدرت مطلب اشتباه شده گمان کرده که محمد حنفیه مرده است.<ref>کشی، رجال، ص 267 - 266.</ref> | عبدالرحمن بن حجاج نقل میکند که امام صادق (ع) به من فرمود: یکی از پسرعموهایم آمد و برای حیان سراج از من اجازه ملاقات خواست، اجازه دادم؛ حیان وارد شد و گفت: یا اباعبدالله میخواهم از راجع به مطلبی پرسش کنم که خودم به آن آگاهم لیکن دوست دارم که آن را از شما بپرسم؛ به من خبر ده از عمویت، محمد بن علی (حنفیه)، آیا مرده است یا نه؟ امام صادق (ع) فرمود: من در جواب گفتم که پدرم به من چنین خبر داد که در مزرعه خودم بودم که شخصی آمد و گفت: عمویت را دریاب. من به منزل عمویم رفتم، دیدم حالت غش به او دست داده، ناگهان به هوش آمد و به من گفت: به محل زراعت برگرد. من پرهیز کردم. گفت که باید برگردی! برگشتم. هنوز به مزرعهام نرسیده بودم که باز آمدند و گفتند عمویت را دریاب. برگشتم، دیدم زبانش بسته شده، اما مشغول به نوشتن وصیتنامه است. از جایم برنخاستم تا چشمش را بستند و غسلش دادند و کفن بر او پوشاندند و نماز بر وی خواندیم و سپس دفنش کردیم. اگر این موت و مرگ است به خدا که او مرده است. حیان گفت: خدا تو را بیامرزد، بر پدرت مطلب اشتباه شده گمان کرده که محمد حنفیه مرده است.<ref>کشی، رجال، ص 267 - 266.</ref> | ||