۸۷٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'رده: عالمان اهلسنت' به 'رده:عالمان اهل سنت') برچسب: واگردانی دستی |
جز (جایگزینی متن - 'آنها' به 'آنها') |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
بعد از این که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، مولانا به همراه دو تن از خیرین منطقه آقایان « مرحوم حاج عبدالغفور و مرحوم حاج عبدالحکیم رجبعلی زاده» به تاسیس حوزهی علمیهای همت گماردند. در آن زمان کمتر کسی فکر میکرد این حوزه گسترش یابد و حتی طلبهای به درس خواندن در آن جا فکر کند؛ اما خواست خداوند، چیزی دیگر بود.<br> | بعد از این که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، مولانا به همراه دو تن از خیرین منطقه آقایان « مرحوم حاج عبدالغفور و مرحوم حاج عبدالحکیم رجبعلی زاده» به تاسیس حوزهی علمیهای همت گماردند. در آن زمان کمتر کسی فکر میکرد این حوزه گسترش یابد و حتی طلبهای به درس خواندن در آن جا فکر کند؛ اما خواست خداوند، چیزی دیگر بود.<br> | ||
مولانا تعریف میکنند: «بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با مشورت برادران رجبعلی زاده که از نیک اندیشان و خیرین بودند، کلنگ بنای چند حجره را به زمین زدیم. خالصانه دعا کردیم و از خداوند خواستیم تا به ما استقامت بدهد و این کار خیر را که خالص برای اوست رونق دهد. بعد از مدتی، چند اتاق ساخته شد و 5 نفر از نوجوانان را در حوزه ثبت نام کردیم، نام حوزه را نیز «انوارالعلوم» گذاشتیم. کار تدریس تنها به عهدهی خودم بود. روزها و شبها سپری میشدند. شبها در حوزه سکونت داشتم. این کار تا چند سال ادامه داشت. در این مدت کار آشپزی بین خانوادههای رجبعلیزاده تقسیم شده بود و زنان نیز دوشادوش مردان در این کار خطیر همکاری داشتند. کم کم تعداد طلبهها زیاد و زیادتر شد. هرچه بر تعداد طلبهها افزوده میشد. کار من و بقیه نیز بیشتر و سختتر میشد، تا اینکه با مهاجرت برادران افغانی به ایران، چند تن از مولویهای افغانی از جمله، مولوی محمدصدیق، مولوی بشیراحمد و مولوی عبدالقیوم را جهت تدریس طلاب، استخدام کردیم و تعدادی از طلاب افغانی را نیز پذیرفتیم. در این مدت من، اکثر اوقات با موتورسیکلت فاصلهی مشهدریزه تا حوزه را طی میکردم. حوزه رشد چشمگیری را شاهد بود و باید حجرههای بیشتری ساخته میشد، در نتیجه حجرههای دیگری نیز ساخته شد - ساختمان فعلی حوزه خواهران- بعد از مدتی از اساتید ایرانی از جمله مرحوم مولانا محمد یامدد ـ رحمه الله ـ نیز بهره گرفتیم و به نوعی به خودکفایی رسیدیم.» | مولانا تعریف میکنند: «بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با مشورت برادران رجبعلی زاده که از نیک اندیشان و خیرین بودند، کلنگ بنای چند حجره را به زمین زدیم. خالصانه دعا کردیم و از خداوند خواستیم تا به ما استقامت بدهد و این کار خیر را که خالص برای اوست رونق دهد. بعد از مدتی، چند اتاق ساخته شد و 5 نفر از نوجوانان را در حوزه ثبت نام کردیم، نام حوزه را نیز «انوارالعلوم» گذاشتیم. کار تدریس تنها به عهدهی خودم بود. روزها و شبها سپری میشدند. شبها در حوزه سکونت داشتم. این کار تا چند سال ادامه داشت. در این مدت کار آشپزی بین خانوادههای رجبعلیزاده تقسیم شده بود و زنان نیز دوشادوش مردان در این کار خطیر همکاری داشتند. کم کم تعداد طلبهها زیاد و زیادتر شد. هرچه بر تعداد طلبهها افزوده میشد. کار من و بقیه نیز بیشتر و سختتر میشد، تا اینکه با مهاجرت برادران افغانی به ایران، چند تن از مولویهای افغانی از جمله، مولوی محمدصدیق، مولوی بشیراحمد و مولوی عبدالقیوم را جهت تدریس طلاب، استخدام کردیم و تعدادی از طلاب افغانی را نیز پذیرفتیم. در این مدت من، اکثر اوقات با موتورسیکلت فاصلهی مشهدریزه تا حوزه را طی میکردم. حوزه رشد چشمگیری را شاهد بود و باید حجرههای بیشتری ساخته میشد، در نتیجه حجرههای دیگری نیز ساخته شد - ساختمان فعلی حوزه خواهران- بعد از مدتی از اساتید ایرانی از جمله مرحوم مولانا محمد یامدد ـ رحمه الله ـ نیز بهره گرفتیم و به نوعی به خودکفایی رسیدیم.» | ||
در همین سالها و قبل از حضور اساتید افغان، مولانا شعبهی دارالحفظ را هم به حوزه افزودند. سالهای اول خودشان در دارالحفظ، استاد بودند و مستقیماً بر حفظ طلاب نظارت داشتند. بعد از یکی دو سال، دار الحفظ ثمر داد و خروجیهای دارالحفظ شور و نشاط زیادی را در بین مردم ایجاد کردند؛ خصوصاً در ختمهای قرآن که ضمن اقامهی نماز تراویح جمعیت زیادی را به مساجد میکشاند و این شور و نشاط، بر روند کار حوزه تاثیر مثبت داشت، در نتیجه استقبال بیشتری از حوزه به عمل آمد. بعد از ورود مهاجرین، مولانا مسئولیت دارالحفظ را به عهدهی | در همین سالها و قبل از حضور اساتید افغان، مولانا شعبهی دارالحفظ را هم به حوزه افزودند. سالهای اول خودشان در دارالحفظ، استاد بودند و مستقیماً بر حفظ طلاب نظارت داشتند. بعد از یکی دو سال، دار الحفظ ثمر داد و خروجیهای دارالحفظ شور و نشاط زیادی را در بین مردم ایجاد کردند؛ خصوصاً در ختمهای قرآن که ضمن اقامهی نماز تراویح جمعیت زیادی را به مساجد میکشاند و این شور و نشاط، بر روند کار حوزه تاثیر مثبت داشت، در نتیجه استقبال بیشتری از حوزه به عمل آمد. بعد از ورود مهاجرین، مولانا مسئولیت دارالحفظ را به عهدهی آنها گذاشتند. دانش آموختگان مولانا، کم کم در حال فارغالتحصیلی بودند و این، شروع فصل تازهای در زندگی مولانا و حوزه بود. با گسترش حوزه و سکونت افراد بیشتر در چاه کشاورزی، ایشان با رایزنیهای مختلف سعی نمودند با جلب نظر مسئولین، این مکان به عنوان یک روستا در تقسیمات کشوری شناخته شود و خوشبختانه با تلاشها و پیگیریهایشان، این کار ثمر داد و چاه کشاورزی، با نام «روستای خیرآباد» به ثبت رسید. از آن به بعد، مردم روستا از امتیازات روستایی از قبیل برق و... برخوردار شدند و خیرآباد میزبان خیل کثیری از افراد جویای علم و کار شد و روز به روز، جمعیت روستا بیشتر گردید. | ||
=صدور فتوی= | =صدور فتوی= | ||
مولانا علیبائی از بدو ورود به ایران، به عنوان تنها مرجع دینی منطقه شناخته میشدند و مردم از سراسر منطقه و دیگر مناطق جهت اخذ فتوا به ایشان مراجعه میکردند. ابتدا به علت نبود امکانات، این فتواها جمع آوری نمیشد. بعد از مدتی مولانا تصمیم گرفتند بخشی در حوزه به عنوان دارالافتا در نظر بگیرند تا از یک سو ارتباط مردم با حوزه بیشتر شود و از سوی دیگر، امکان ثبت فتاوا فراهم آید. در ابتدا خود مولانا در کار مدیریت و صدور فتوا فعال بودند، تا اینکه در سال 83 سه عمل جراحی، توان ادامه فعالیت را از ایشان گرفت. بعد از این سال، مولانا با وجود کهولت سن و بیماری، در حوزه حضور پیدا میکردند و با ارشادات و راهنماییهای حکیمانهیشان کارها را به پیش میبردند.<br> | مولانا علیبائی از بدو ورود به ایران، به عنوان تنها مرجع دینی منطقه شناخته میشدند و مردم از سراسر منطقه و دیگر مناطق جهت اخذ فتوا به ایشان مراجعه میکردند. ابتدا به علت نبود امکانات، این فتواها جمع آوری نمیشد. بعد از مدتی مولانا تصمیم گرفتند بخشی در حوزه به عنوان دارالافتا در نظر بگیرند تا از یک سو ارتباط مردم با حوزه بیشتر شود و از سوی دیگر، امکان ثبت فتاوا فراهم آید. در ابتدا خود مولانا در کار مدیریت و صدور فتوا فعال بودند، تا اینکه در سال 83 سه عمل جراحی، توان ادامه فعالیت را از ایشان گرفت. بعد از این سال، مولانا با وجود کهولت سن و بیماری، در حوزه حضور پیدا میکردند و با ارشادات و راهنماییهای حکیمانهیشان کارها را به پیش میبردند.<br> |