غلام احمد علی بایی
غلام احمد علیبائی فرزند حاجی محمد در سال 1312ه. ش در روستای مشهدریزه در خانوادهای مذهبی، چشم به جهان گشود؛ سالهای ابتدایی زندگی خود را در این روستا گذراند و روخوانی قرآن را در مکتب خانه، فراگرفت.
تحصیلات
با بازگشت مولانا مطهری از هندوستان به خواف، و تاسیس حوزه علمیه احناف خواف به دست ایشان، مولانا به حلقه درس این استاد فرزانه کشیده شد. کلاسهای حوزه در داخل مسجد جامع و بعدها در مسجد «سرِ ده» برگزار میشد. مولانا، در این ایام با شخصیتهای مذهبی خواف نیز آشنا میشد. در هفت سالی که مولانا در خواف به تحصیل اشتغال داشت، علاوه بر تحصیل، در امر تدریس به طلاب کلاسهای پایینتر از خود، استاد را یاری میکرد. این چنین بود که مولانا مهارت بیشتری در دروس حوزوی کسب میکرد. در این سالها، بارها فاصله سوران تا خواف را با الاغ و گهگاه با پای پیاده میپیمود. از یک طرف جذبه درس و از سوی دیگر، علاقه به خانواده، سختیهای این مسیر طولانی را بر ایشان هموار میکرد. فضای بیسوادی حاکم بر منطقه، مولانا ـ رحمه الله ـ را مصمم کرد تا به این نیز بسنده نکند و تحصیلات حوزوی را ادامه دهد. بعد از حدود هفت سال تلمّذ در محضر مولانا مطهری و بهره گیری از علم و تقوای استاد، عطش علمی حضرت مولانا نه تنها فروکش نکرد، بلکه شعلهور تر هم شد و مولانا بعد از دریافت نظر مساعد استاد، توانستند خانواده را نیز متقاعد کند تا برای ادامه تحصیلات، ایران را به مقصد پاکستان ترک کند. خواف، شهر تاریخی پهنه خراسان، سکوی پرتابی برای مولانا شد تا بتوانند مدارج ترقی را طی کنند. وی دروس حوزه را تا پایان جلد اول صحیح البخاری در خواف، نزد مولانا مطهری خواند.
هجرت به پاکستان
مولانا علی بایی مهرماه سال 1336 به همراه کامیونی از طریق تربت حیدریه به زاهدان رفت و بعد از چند روز، راهی سراوان شد. در سراوان محضر مولانا شهداد سراوانی رسید و حدود دو ماه در حلقه درس ایشان حضور یافت تا مقدمات سفر به پاکستان، فراهم شود. وی بعد از آن، مسیر سراوان تا پنجگور را پیمود و از آنجا راهی کویته شد و سپس به ایالت پنجاب رفت. شهر ملتان در ایالت پنجاب از شهرهایی بود که زبانزد خاص و عام بود و مدارس متعددی در این شهر وجود داشت. حضرت مولانا در بدو ورود و با رایزنیهای مختلف، در مدرسه «بوری والا» ثبت نام نمود و تا پایان آن سال تحصیلی، در آن جا اقامت گزید. مولانا موسی خان روحانی بازی مدیریت این حوزه را بر عهده داشت. درس، از یک طرف و زبان متفاوت از سوی دیگر، چالشهای فراوانی فراروی مولانا قرار داده بود؛ اما مولانا که سختیهای این سفر طولانی را تحمل کرده بود، با تلاش شبانهروزی و تحمل مشقات فراوان، در هر دو جبهه موفق شد. بعد از اتمام سال تحصیلی، مولانا به حوزه «خیرالمدارس» شهر ملتان، نقل مکان کرد و از محضر مولانا خیرمحمد جالندری ـ رحمه الله ـ کسب فیض کرد. آن سال نیز با تجربیات گرانقدری به پایان رسید. مولانا با علاقه فراوان به دنبال کسب دانش و مهارتهای جدید بود.
آشنایی با مفتی محمود
بعد از حدود دو سال حضور در ملتان و پس از پایان سال تحصیلی، خواست و مشیت باریتعالی بر این قرار گرفت که مولانا به حوزه «قاسم العلوم» ملتان که از مشهورترین مدارس پاکستان بود، برود. مدیریت این حوزه در دستان توانمند مولانا مفتی محمود بود. مولانا مفتی محمود، مفتی بزرگ پاکستان، رهبر حزب جمعیت علمای پاکستان و جانشین علامه سید حسین احمد مدنی در علم حدیث به شمار میرفت. وی علاوه بر توانمندی علمی، از رجال مشهور سیاسی پاکستان بود و مدتی نیز به عنوان «سروزیر» (نماینده مجلس) ایالت سرحد پاکستان انتخاب شد و در این مدت، قوانین شرعی را به اجرا گذاشت. علاوه بر این، ایشان ریاست «وفاق المدارس العربیه» (شورای مدارس دینی) پاکستان را نیز برعهده داشت.
مولانا با استعداد فوقالعادهای که داشت به زودی مورد توجه خاص حضرت مولانا مفتی محمود قرار گرفت؛ اما هنوز مدت زیادی از حضور مولانا در قاسم العلوم نگذشته بود که به علت گرمای شدید، دچار بیماری شد و بالاجبار ملتان را ترک کرد و به کراچی رفت و در مدرسه «نیوتاوان» ادامه سال تحصیلی را گذراند. دوری از قاسم العلوم و شخص مولانا مفتی محمود برای مولانا بسیار سخت بود. او چند ماه دیگر تا پایان سال تحصیلی را، با وجود بیماری، با جدیت تمام سپری کرد. با اتمام آن سال تحصیلی و بهبودی کامل، مولانا بار دیگر عزم ملتان کرد و پس از دوری کوتاه مدت، دوباره به قاسم العلوم بازگشت. تا پایان شب به مطالعه میپرداخت و بعد از آن، به مرور و تکرار دروس دیگر طلاب مشغول میشد. در این مدت، روزانه دو سه ساعتی هم در دارالافتای حوزه با مفتی عبدالله ـ رحمه الله ـ همکاری داشت.
در این سالها علاوه بر کتابهای متداول، چندین کتاب خارج از دوره را نیز زیر نظر اساتید بزرگوار ملتان خواند. از جمله کتابهایی که مولانا به صورت خصوصی زیر نظر مولانا مفتی محمود آموخت، میتوان صحیح بخاری، شمس بازغه، جلد آخر هدایه، جامع ترمذی و تفسیر بیضاوی را برشمرد. مولانا در همه این سالها در قاسم العلوم نفر ممتاز کلاس بود و با رتبه ممتاز از قاسمالعلوم فارغالتحصیل شد، بعد از فارغالتحصیلی در امتحان وفاق المدارس شرکت نموده و ضمن کسب رتبه اول این آزمون، مفتخربه دریافت سند فارغالتحصیلی از این نهاد شد.
بازگشت به وطن
مولانا بهرغم اصرار اساتید مبنی بر اقامت در پاکستان، در مورخه 14/10/1343 هـ. ش. بعد از نزدیک به هفت سال دوری از خانواده، از طریق مرز میرجاوه به وطن برگشت و روز هفتم ماه مبارک رمضان به مشهدریزه وارد شد و استقبال چشمگیری از ایشان به عمل آمد. سپس به روستای سوران، محل سکونت پدرشان، رفت. در این اوان حضرت مولانا مطهری با تعدادی از بزرگان خواف به دیدار شاگرد آمدند و مولانا را بسیار مورد محبت قرار داد. چند روز بعد از برگزاری نماز عید فطر، مولانا به همراه تعدادی از بزرگان جهت ملاقات با حضرت مولانا مطهری به خواف تشریف برد و با استقبال گرم استاد مواجه شد. استاد که علاقه وافری به مولانا داشت و ایشان را از برکات حوزه احناف خواف میدانست از مولانا درخواست کرد تا در خواف بماند و در امر تدریس، ایشان را یاری کن. حتی از سنگان و نشتیفان هم بزرگان چنین درخواستی مطرح کردند؛ اما در منطقه نیاز بیشتری احساس میشد. مولانا با مشورت استاد ترجیح داد تا در منطقه بمان. پس از بازگشت از خواف، مردم مشهدریزه از ایشان دعوت کردند تا از سوران به مشهدریزه نقل مکان کند. در نتیجه مولانا مشهدریزه را که مرکز میان ولایت بود، برای اقامت برگزید. در این مدت، در محافل خصوصی و عمومی به ارشاد مردم میپرداخت و در ضمن، جهت تبلیغ و ارشاد به روستاهای همجوار و باخرز نیز رفت و آمد داشت.
تأسیس حوزه علمیه در مشهدریزه
مولانا که تاثیر حوزههای علمیه را در زندگی مردم پاکستان به وضوح مشاهده کرده بود، تصمیم گرفت جهل و تاریکی را در منطقه ریشهکن کرده آن را با نور علم و دانش منور کند. در نتیجه، ایجاد یک حوزه علمیه در مشهدریزه را امری حیاتی میدانست. به همین دلیل، مردم علم دوست را تشویق کرد تا در مشهدریزه حوزهای تاسیس کنند. به لطف خدا، مردم استقبال فراوانی کردند و در مدت زمان کوتاهی، مولانا چند طلبه جوان را پذیرا شدند. طلاب از مشهدریزه و روستاهای همجوار به حوزه آمدند و مولانا چون پدری مهربان، خود به تنهایی امر تدریس را به عهده گرفتند. روز به روز بر تعداد طلاب افزوده میشد. حوزه تاثیر بسزایی در منطقه ایجاد کرده بود و با زندگی مردم پیوند خورده بود. در جامعهای که سواد رخت برچیده بود، این خود انقلابی محسوب میشد. وی علاوه بر تاسیس حوزه، کلاس تفسیری هم بعد از نماز صبح در مسجد جامع دایر کرده بودند که مورد استقبال قرار گرفت و چندین سال نیز ادامه داشت.
تاسیس حوزه انوارالعلوم خیرآباد
بعد از این که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، مولانا به همراه دو تن از خیرین منطقه آقایان «مرحوم حاج عبدالغفور و مرحوم حاج عبدالحکیم رجبعلی زاده» به تاسیس حوزه علمیهای همت گماردند. در آن زمان کمتر کسی فکر میکرد این حوزه گسترش یابد و حتی طلبهای به درس خواندن در آن جا فکر کند؛ اما خواست خداوند، چیزی دیگر بود.
مولانا تعریف میکنند: «بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با مشورت برادران رجبعلی زاده که از نیکاندیشان و خیرین بودند، کلنگ بنای چند حجره را به زمین زدیم. خالصانه دعا کردیم و از خداوند خواستیم تا به ما استقامت بدهد و این کار خیر را که خالص برای اوست رونق دهد. بعد از مدتی، چند اتاق ساخته شد و 5 نفر از نوجوانان را در حوزه ثبت نام کردیم، نام حوزه را نیز «انوارالعلوم» گذاشتیم. کار تدریس تنها به عهده خودم بود. روزها و شبها سپری میشدند. شبها در حوزه سکونت داشتم. این کار تا چند سال ادامه داشت. در این مدت کار آشپزی بین خانوادههای رجبعلیزاده تقسیم شده بود و زنان نیز دوشادوش مردان در این کار خطیر همکاری داشتند. کم کم تعداد طلبهها زیاد و زیادتر شد. هرچه بر تعداد طلبهها افزوده میشد. کار من و بقیه نیز بیشتر و سختتر میشد، تا اینکه با مهاجرت برادران افغانی به ایران، چند تن از مولویهای افغانی از جمله، مولوی محمدصدیق، مولوی بشیراحمد و مولوی عبدالقیوم را جهت تدریس طلاب، استخدام کردیم و تعدادی از طلاب افغانی را نیز پذیرفتیم. در این مدت من، اکثر اوقات با موتورسیکلت فاصله مشهدریزه تا حوزه را طی میکردم. حوزه رشد چشمگیری را شاهد بود و باید حجرههای بیشتری ساخته میشد، در نتیجه حجرههای دیگری نیز ساخته شد - ساختمان فعلی حوزه خواهران- بعد از مدتی از اساتید ایرانی از جمله مرحوم مولانا محمد یامدد ـ رحمه الله ـ نیز بهره گرفتیم و به نوعی به خودکفایی رسیدیم.». در همین سالها و قبل از حضور اساتید افغان، مولانا شعبه دارالحفظ را هم به حوزه افزودند. سالهای اول خودشان در دارالحفظ، استاد بودند و مستقیماً بر حفظ طلاب نظارت داشتند. بعد از یکی دو سال، دار الحفظ ثمر داد و خروجیهای دارالحفظ شور و نشاط زیادی را در بین مردم ایجاد کردند؛ خصوصاً در ختمهای قرآن که ضمن اقامه نماز تراویح جمعیت زیادی را به مساجد میکشاند و این شور و نشاط، بر روند کار حوزه تاثیر مثبت داشت، در نتیجه استقبال بیشتری از حوزه به عمل آمد. بعد از ورود مهاجرین، مولانا مسئولیت دارالحفظ را به عهده آنها گذاشتند. دانش آموختگان مولانا، کم کم در حال فارغالتحصیلی بودند و این، شروع فصل تازهای در زندگی مولانا و حوزه بود. با گسترش حوزه و سکونت افراد بیشتر در چاه کشاورزی، ایشان با رایزنیهای مختلف سعی نمودند با جلب نظر مسئولین، این مکان به عنوان یک روستا در تقسیمات کشوری شناخته شود و خوشبختانه با تلاشها و پیگیریهایشان، این کار ثمر داد و چاه کشاورزی، با نام «روستای خیرآباد» به ثبت رسید. از آن به بعد، مردم روستا از امتیازات روستایی از قبیل برق و... برخوردار شدند و خیرآباد میزبان خیل کثیری از افراد جویای علم و کار شد و روز به روز، جمعیت روستا بیشتر گردید.
صدور فتوی
مولانا علیبائی از بدو ورود به ایران، به عنوان تنها مرجع دینی منطقه شناخته میشدند و مردم از سراسر منطقه و دیگر مناطق جهت اخذ فتوا به ایشان مراجعه میکردند. ابتدا به علت نبود امکانات، این فتواها جمعآوری نمیشد. بعد از مدتی مولانا تصمیم گرفتند بخشی در حوزه به عنوان دارالافتا در نظر بگیرند تا از یک سو ارتباط مردم با حوزه بیشتر شود و از سوی دیگر، امکان ثبت فتاوا فراهم آید. در ابتدا خود مولانا در کار مدیریت و صدور فتوا فعال بود، تا اینکه در سال 83 سه عمل جراحی، توان ادامه فعالیت را از ایشان گرفت. بعد از این سال، مولانا با وجود کهولت سن و بیماری، در حوزه حضور پیدا میکرد و با ارشادات و راهنماییهای کارها را به پیش میبرد.
هرچه بر تعداد طلبهها افزوده میشد، بخشهای جدیدتری به حوزه اضافه میگشت. حدود چهار سال نیز به همین منوال گذشت تا اینکه مولانا در سال 87 سه بار دیگر زیر تیغ جراحان رفت و این باعث شد مولانا نتواند مثل قبل به حوزه رفت و آمد داشته باشد. از آن زمان به بعد هفتهای چند روز در حوزه حضور پیدا میکرد تا اینکه در سال 89 مرحوم حاج عبدالحکیم نیز به دیار باقی شتافت. حالا مولانا تنهاتر از قبل شده بود. پس از انجام عمل جراحی و عدم بهبود کامل در بینایی مولانا، حضور ایشان در حوزههای انوارالعلوم خیرآباد و مدرسه دارالعلوم اسلامی ریزه کمتر از قبل شده بود. گرچه مولانا با عشق و علاقهای که داشت و با وجود کسالت و کهولت سن باز هم بطور متناوب در حوزه و جمع مدرسین و طلاب حضور مییافت؛ اما ضعف جسمی ایشان، مولانا را بر آن داشت تا مسئولیت خطیر اقامه نمازجمعه در شهرمشهدریزه را به فرزندشان «مولوی عبدالکریم» و اداره حوزه انوارالعلوم را نیز به «مولوی عبدالمجید رجبعلیزاده» فرزند مرحوم حاج عبدالغفور، یار و مشاور دیرینشان بسپارند تا خللی در اداره امور دینی و مذهبی به وجود نیاید و مسئولیت داخلی مدرسه دارالعلوم اسلامی ریزه را نیز به «مولوی حامد شیخ جامی» سپرد.
سفارش به تقوی و وحدت
مولانا همیشه مدرسین و طلاب علوم دینی را به تقوای الهی سفارش کرده و از ایشان میخواست تا در همه کارها خصوصاً کسب علم، اخلاص داشته باشند و همیشه بر آن باشند تا علمشان برای خودشان و جامعه مفید باشد و هیچگاه خود را از کسب علم بینیاز ندانند. علاوه بر مطالعه کتب درسی، کتابهای علمی و ادبی را مرور کنند تا بتوانند با علم روز با مخاطبان خود ارتباط برقرار کنند. ایجاد وحدت و اخوت بین آحاد مردم، حسن سلوک و پایبندی به اعمال نیز از سفارشات دیگرشان به علما و طلاب بود. او بارها نقش حساس عالمان دینی در جامعه را گوشزد نموده و جامعه خوب را حاصل تلاش عالمان فهیم و فقیه میدانست.
وفات
غلام احمد علیبائی بعد از نیم قرن تدریس و خدمت به جامعه، شنبه (۹۶/۹/۱۸) در بیمارستان خاتم الانبیاء تایباد، ندای حق را لبیک گفته و به دیار حق شتافت.