۴٬۹۳۳
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'هی' به 'ه') |
جز (تمیزکاری) |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
'''غلام احمد علیبائی''' فرزند حاجی محمد در سال 1312ه.ش در روستای مشهدریزه در خانوادهای مذهبی، چشم به جهان گشود؛ سالهای ابتدایی زندگی خود را در این روستا گذراند و روخوانی [[قرآن]] را در مکتب خانه، فراگرفت. | '''غلام احمد علیبائی''' فرزند حاجی محمد در سال 1312ه. ش در روستای مشهدریزه در خانوادهای مذهبی، چشم به جهان گشود؛ سالهای ابتدایی زندگی خود را در این روستا گذراند و روخوانی [[قرآن]] را در مکتب خانه، فراگرفت. | ||
=تحصیلات= | =تحصیلات= | ||
با بازگشت مولانا مطهری ـ رحمه الله ـ از [[هندوستان]] به [[خواف]]، و تاسیس [[حوزه علمیه احناف خواف]] به دست ایشان، مولانا به حلقه درس این استاد فرزانه کشیده شدند. کلاسهای حوزه در داخل مسجد جامع و بعدها در مسجد «سرِ ده» برگزار میشد. مولانا، در این ایام با شخصیتهای مذهبی خواف نیز آشنا میشدند. در هفت سالی که مولانا در خواف به تحصیل اشتغال داشتند، علاوه بر تحصیل، در امر تدریس به طلاب کلاسهای پایینتر از خود، استاد را یاری میکردند. این چنین بود که مولانا مهارت بیشتری در دروس حوزوی کسب میکردند. در این سالها، بارها فاصله سوران تا خواف را با الاغ و گهگاه با پای پیاده میپیمودند. از یک طرف جذبه درس و از سوی دیگر، علاقه به خانواده، سختیهای این مسیر طولانی را بر ایشان هموار میکرد. فضای بیسوادی حاکم بر منطقه، مولانا ـ رحمه الله ـ را مصمم کرد تا به این نیز بسنده نکنند و تحصیلات حوزوی را ادامه دهند. بعد از حدود هفت سال تلمّذ در محضر مولانا مطهری ـ رحمه الله ـ و بهره گیری از علم و تقوای استاد، عطش علمی حضرت مولانا نه تنها فروکش نکرد، بلکه شعلهور تر هم شد و مولانا بعد از دریافت نظر مساعد استاد، توانستند خانواده را نیز متقاعد کنند تا برای ادامه تحصیلات، ایران را به مقصد پاکستان ترک کنند. خواف، شهر تاریخی پهنه خراسان، سکوی پرتابی برای مولانا شد تا بتوانند مدارج ترقی را طی کنند. ایشان دروس حوزه را تا پایان جلد اول صحیح البخاری در خواف، نزد مولانا مطهری ـ رحمه الله ـ خواندند.<br> | با بازگشت مولانا مطهری ـ رحمه الله ـ از [[هندوستان]] به [[خواف]]، و تاسیس [[حوزه علمیه احناف خواف]] به دست ایشان، مولانا به حلقه درس این استاد فرزانه کشیده شدند. کلاسهای حوزه در داخل مسجد جامع و بعدها در مسجد «سرِ ده» برگزار میشد. مولانا، در این ایام با شخصیتهای مذهبی خواف نیز آشنا میشدند. در هفت سالی که مولانا در خواف به تحصیل اشتغال داشتند، علاوه بر تحصیل، در امر تدریس به طلاب کلاسهای پایینتر از خود، استاد را یاری میکردند. این چنین بود که مولانا مهارت بیشتری در دروس حوزوی کسب میکردند. در این سالها، بارها فاصله سوران تا خواف را با الاغ و گهگاه با پای پیاده میپیمودند. از یک طرف جذبه درس و از سوی دیگر، علاقه به خانواده، سختیهای این مسیر طولانی را بر ایشان هموار میکرد. فضای بیسوادی حاکم بر منطقه، مولانا ـ رحمه الله ـ را مصمم کرد تا به این نیز بسنده نکنند و تحصیلات حوزوی را ادامه دهند. بعد از حدود هفت سال تلمّذ در محضر مولانا مطهری ـ رحمه الله ـ و بهره گیری از علم و تقوای استاد، عطش علمی حضرت مولانا نه تنها فروکش نکرد، بلکه شعلهور تر هم شد و مولانا بعد از دریافت نظر مساعد استاد، توانستند خانواده را نیز متقاعد کنند تا برای ادامه تحصیلات، ایران را به مقصد پاکستان ترک کنند. خواف، شهر تاریخی پهنه خراسان، سکوی پرتابی برای مولانا شد تا بتوانند مدارج ترقی را طی کنند. ایشان دروس حوزه را تا پایان جلد اول صحیح البخاری در خواف، نزد مولانا مطهری ـ رحمه الله ـ خواندند.<br> | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
در این سالها علاوه بر کتابهای متداول، چندین کتاب خارج از دوره را نیز زیر نظر اساتید بزرگوار ملتان خواندند. از جمله کتابهایی که مولانا به صورت خصوصی زیر نظر مولانا مفتی محمود ـ رحمه الله ـ آموختند، میتوان صحیح بخاری، شمس بازغه، جلد آخر هدایه، جامع ترمذی و تفسیر بیضاوی را برشمرد. مولانا در همه این سالها در قاسم العلوم نفر ممتاز کلاس بودند و با رتبه ممتاز از قاسمالعلوم فارغالتحصیل شدند، بعد از فارغالتحصیلی در امتحان وفاق المدارس، شرکت نموده و ضمن کسب رتبه اول این آزمون، مفتخربه دریافت سندفارغالتحصیلی از این نهاد، شدند. | در این سالها علاوه بر کتابهای متداول، چندین کتاب خارج از دوره را نیز زیر نظر اساتید بزرگوار ملتان خواندند. از جمله کتابهایی که مولانا به صورت خصوصی زیر نظر مولانا مفتی محمود ـ رحمه الله ـ آموختند، میتوان صحیح بخاری، شمس بازغه، جلد آخر هدایه، جامع ترمذی و تفسیر بیضاوی را برشمرد. مولانا در همه این سالها در قاسم العلوم نفر ممتاز کلاس بودند و با رتبه ممتاز از قاسمالعلوم فارغالتحصیل شدند، بعد از فارغالتحصیلی در امتحان وفاق المدارس، شرکت نموده و ضمن کسب رتبه اول این آزمون، مفتخربه دریافت سندفارغالتحصیلی از این نهاد، شدند. | ||
=بازگشت به وطن= | =بازگشت به وطن= | ||
مولانا بهرغم اصرار اساتید مبنی بر اقامت در پاکستان، در مورخه 14/10/1343 هـ.ش. بعد از نزدیک به هفت سال دوری از خانواده، از طریق مرز میرجاوه به وطن برگشتند. و روز هفتم ماه مبارک رمضان به مشهدریزه وارد شدند و استقبال چشمگیری از ایشان به عمل آمد. سپس به روستای سوران، محل سکونت پدرشان، رفتند. در این اوان حضرت مولانا مطهری با تعدادی از بزرگان خواف به دیدار شاگرد آمدند و مولانا را بسیار مورد محبت قرار دادند. چند روز بعد از برگزاری نماز عید فطر، مولانا به همراه تعدادی از بزرگان جهت ملاقات با حضرت مولانا مطهری به خواف تشریف بردند و با استقبال گرم استاد مواجه شدند. استاد که علاقه وافری به مولانا داشتند و ایشان را از برکات حوزه احناف خواف میدانستند از مولانا درخواست کردند تا در خواف بمانند و در امر تدریس، ایشان را یاری کنند. حتی از سنگان و نشتیفان هم بزرگان چنین درخواستی مطرح کردند؛ اما در منطقه نیاز بیشتری احساس میشد. مولانا با مشورت استاد ترجیح دادند تا در منطقه بمانند. پس از بازگشت از خواف، مردم مشهدریزه از ایشان دعوت کردند تا از سوران به مشهدریزه نقل مکان کنند. در نتیجه مولانا مشهدریزه را که مرکز میان ولایت بود، برای اقامت برگزیدند. در این مدت، در محافل خصوصی و عمومی به ارشاد مردم میپرداختند و در ضمن، جهت تبلیغ و ارشاد به روستاهای همجوار و باخرز نیز رفت و آمد داشتند. | مولانا بهرغم اصرار اساتید مبنی بر اقامت در پاکستان، در مورخه 14/10/1343 هـ. ش. بعد از نزدیک به هفت سال دوری از خانواده، از طریق مرز میرجاوه به وطن برگشتند. و روز هفتم ماه مبارک رمضان به مشهدریزه وارد شدند و استقبال چشمگیری از ایشان به عمل آمد. سپس به روستای سوران، محل سکونت پدرشان، رفتند. در این اوان حضرت مولانا مطهری با تعدادی از بزرگان خواف به دیدار شاگرد آمدند و مولانا را بسیار مورد محبت قرار دادند. چند روز بعد از برگزاری نماز عید فطر، مولانا به همراه تعدادی از بزرگان جهت ملاقات با حضرت مولانا مطهری به خواف تشریف بردند و با استقبال گرم استاد مواجه شدند. استاد که علاقه وافری به مولانا داشتند و ایشان را از برکات حوزه احناف خواف میدانستند از مولانا درخواست کردند تا در خواف بمانند و در امر تدریس، ایشان را یاری کنند. حتی از سنگان و نشتیفان هم بزرگان چنین درخواستی مطرح کردند؛ اما در منطقه نیاز بیشتری احساس میشد. مولانا با مشورت استاد ترجیح دادند تا در منطقه بمانند. پس از بازگشت از خواف، مردم مشهدریزه از ایشان دعوت کردند تا از سوران به مشهدریزه نقل مکان کنند. در نتیجه مولانا مشهدریزه را که مرکز میان ولایت بود، برای اقامت برگزیدند. در این مدت، در محافل خصوصی و عمومی به ارشاد مردم میپرداختند و در ضمن، جهت تبلیغ و ارشاد به روستاهای همجوار و باخرز نیز رفت و آمد داشتند. | ||
=تأسیس حوزه علمیه در مشهدریزه= | =تأسیس حوزه علمیه در مشهدریزه= | ||
مولانا که تاثیر حوزههای علمیه را در زندگی مردم پاکستان به وضوح مشاهده کرده بودند، تصمیم گرفتند جهل و تاریکی را در منطقه ریشهکن کرده آن را با نور علم و دانش منور کنند. در نتیجه، ایجاد یک حوزه علمیه در مشهدریزه را امری حیاتی میدانستند. به همین دلیل، مردم علم دوست را تشویق کردند تا در مشهدریزه حوزهای تاسیس کنند. به لطف خدا، مردم استقبال فراوانی کردند و در مدت زمان کوتاهی، مولانا چند طلبه جوان را پذیرا شدند. طلاب از مشهدریزه و روستاهای همجوار به حوزه آمدند و مولانا چون پدری مهربان، خود به تنهایی امر تدریس را به عهده گرفتند. روز به روز بر تعداد طلاب افزوده میشد. حوزه تاثیر بسزایی در منطقه ایجاد کرده بود و با زندگی مردم پیوند خورده بود. در جامعهای که سواد رخت بر چیده بود، این خود انقلابی محسوب میشد. ایشان علاوه بر تاسیس حوزه، کلاس تفسیری هم بعد از نماز صبح در مسجد جامع دایر کرده بودند که مورد استقبال قرار گرفت و چندین سال نیز ادامه داشت. | مولانا که تاثیر حوزههای علمیه را در زندگی مردم پاکستان به وضوح مشاهده کرده بودند، تصمیم گرفتند جهل و تاریکی را در منطقه ریشهکن کرده آن را با نور علم و دانش منور کنند. در نتیجه، ایجاد یک حوزه علمیه در مشهدریزه را امری حیاتی میدانستند. به همین دلیل، مردم علم دوست را تشویق کردند تا در مشهدریزه حوزهای تاسیس کنند. به لطف خدا، مردم استقبال فراوانی کردند و در مدت زمان کوتاهی، مولانا چند طلبه جوان را پذیرا شدند. طلاب از مشهدریزه و روستاهای همجوار به حوزه آمدند و مولانا چون پدری مهربان، خود به تنهایی امر تدریس را به عهده گرفتند. روز به روز بر تعداد طلاب افزوده میشد. حوزه تاثیر بسزایی در منطقه ایجاد کرده بود و با زندگی مردم پیوند خورده بود. در جامعهای که سواد رخت بر چیده بود، این خود انقلابی محسوب میشد. ایشان علاوه بر تاسیس حوزه، کلاس تفسیری هم بعد از نماز صبح در مسجد جامع دایر کرده بودند که مورد استقبال قرار گرفت و چندین سال نیز ادامه داشت. | ||
=تاسیس حوزه انوارالعلوم خیرآباد= | =تاسیس حوزه انوارالعلوم خیرآباد= | ||
بعد از این که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، مولانا به همراه دو تن از خیرین منطقه آقایان | بعد از این که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، مولانا به همراه دو تن از خیرین منطقه آقایان «مرحوم حاج عبدالغفور و مرحوم حاج عبدالحکیم رجبعلی زاده» به تاسیس حوزه علمیهای همت گماردند. در آن زمان کمتر کسی فکر میکرد این حوزه گسترش یابد و حتی طلبهای به درس خواندن در آن جا فکر کند؛ اما خواست خداوند، چیزی دیگر بود.<br> | ||
مولانا تعریف میکنند: «بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با مشورت برادران رجبعلی زاده که از نیک اندیشان و خیرین بودند، کلنگ بنای چند حجره را به زمین زدیم. خالصانه دعا کردیم و از خداوند خواستیم تا به ما استقامت بدهد و این کار خیر را که خالص برای اوست رونق دهد. بعد از مدتی، چند اتاق ساخته شد و 5 نفر از نوجوانان را در حوزه ثبت نام کردیم، نام حوزه را نیز «انوارالعلوم» گذاشتیم. کار تدریس تنها به عهده خودم بود. روزها و شبها سپری میشدند. شبها در حوزه سکونت داشتم. این کار تا چند سال ادامه داشت. در این مدت کار آشپزی بین خانوادههای رجبعلیزاده تقسیم شده بود و زنان نیز دوشادوش مردان در این کار خطیر همکاری داشتند. کم کم تعداد طلبهها زیاد و زیادتر شد. هرچه بر تعداد طلبهها افزوده میشد. کار من و بقیه نیز بیشتر و سختتر میشد، تا اینکه با مهاجرت برادران افغانی به ایران، چند تن از مولویهای افغانی از جمله، مولوی محمدصدیق، مولوی بشیراحمد و مولوی عبدالقیوم را جهت تدریس طلاب، استخدام کردیم و تعدادی از طلاب افغانی را نیز پذیرفتیم. در این مدت من، اکثر اوقات با موتورسیکلت فاصله مشهدریزه تا حوزه را طی میکردم. حوزه رشد چشمگیری را شاهد بود و باید حجرههای بیشتری ساخته میشد، در نتیجه حجرههای دیگری نیز ساخته شد - ساختمان فعلی حوزه خواهران- بعد از مدتی از اساتید ایرانی از جمله مرحوم مولانا محمد یامدد ـ رحمه الله ـ نیز بهره گرفتیم و به نوعی به خودکفایی رسیدیم.» | مولانا تعریف میکنند: «بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با مشورت برادران رجبعلی زاده که از نیک اندیشان و خیرین بودند، کلنگ بنای چند حجره را به زمین زدیم. خالصانه دعا کردیم و از خداوند خواستیم تا به ما استقامت بدهد و این کار خیر را که خالص برای اوست رونق دهد. بعد از مدتی، چند اتاق ساخته شد و 5 نفر از نوجوانان را در حوزه ثبت نام کردیم، نام حوزه را نیز «انوارالعلوم» گذاشتیم. کار تدریس تنها به عهده خودم بود. روزها و شبها سپری میشدند. شبها در حوزه سکونت داشتم. این کار تا چند سال ادامه داشت. در این مدت کار آشپزی بین خانوادههای رجبعلیزاده تقسیم شده بود و زنان نیز دوشادوش مردان در این کار خطیر همکاری داشتند. کم کم تعداد طلبهها زیاد و زیادتر شد. هرچه بر تعداد طلبهها افزوده میشد. کار من و بقیه نیز بیشتر و سختتر میشد، تا اینکه با مهاجرت برادران افغانی به ایران، چند تن از مولویهای افغانی از جمله، مولوی محمدصدیق، مولوی بشیراحمد و مولوی عبدالقیوم را جهت تدریس طلاب، استخدام کردیم و تعدادی از طلاب افغانی را نیز پذیرفتیم. در این مدت من، اکثر اوقات با موتورسیکلت فاصله مشهدریزه تا حوزه را طی میکردم. حوزه رشد چشمگیری را شاهد بود و باید حجرههای بیشتری ساخته میشد، در نتیجه حجرههای دیگری نیز ساخته شد - ساختمان فعلی حوزه خواهران- بعد از مدتی از اساتید ایرانی از جمله مرحوم مولانا محمد یامدد ـ رحمه الله ـ نیز بهره گرفتیم و به نوعی به خودکفایی رسیدیم.» | ||
در همین سالها و قبل از حضور اساتید افغان، مولانا شعبه دارالحفظ را هم به حوزه افزودند. سالهای اول خودشان در دارالحفظ، استاد بودند و مستقیماً بر حفظ طلاب نظارت داشتند. بعد از یکی دو سال، دار الحفظ ثمر داد و خروجیهای دارالحفظ شور و نشاط زیادی را در بین مردم ایجاد کردند؛ خصوصاً در ختمهای قرآن که ضمن اقامه نماز تراویح جمعیت زیادی را به مساجد میکشاند و این شور و نشاط، بر روند کار حوزه تاثیر مثبت داشت، در نتیجه استقبال بیشتری از حوزه به عمل آمد. بعد از ورود مهاجرین، مولانا مسئولیت دارالحفظ را به عهده آنها گذاشتند. دانش آموختگان مولانا، کم کم در حال فارغالتحصیلی بودند و این، شروع فصل تازهای در زندگی مولانا و حوزه بود. با گسترش حوزه و سکونت افراد بیشتر در چاه کشاورزی، ایشان با رایزنیهای مختلف سعی نمودند با جلب نظر مسئولین، این مکان به عنوان یک روستا در تقسیمات کشوری شناخته شود و خوشبختانه با تلاشها و پیگیریهایشان، این کار ثمر داد و چاه کشاورزی، با نام «روستای خیرآباد» به ثبت رسید. از آن به بعد، مردم روستا از امتیازات روستایی از قبیل برق و... برخوردار شدند و خیرآباد میزبان خیل کثیری از افراد جویای علم و کار شد و روز به روز، جمعیت روستا بیشتر گردید. | در همین سالها و قبل از حضور اساتید افغان، مولانا شعبه دارالحفظ را هم به حوزه افزودند. سالهای اول خودشان در دارالحفظ، استاد بودند و مستقیماً بر حفظ طلاب نظارت داشتند. بعد از یکی دو سال، دار الحفظ ثمر داد و خروجیهای دارالحفظ شور و نشاط زیادی را در بین مردم ایجاد کردند؛ خصوصاً در ختمهای قرآن که ضمن اقامه نماز تراویح جمعیت زیادی را به مساجد میکشاند و این شور و نشاط، بر روند کار حوزه تاثیر مثبت داشت، در نتیجه استقبال بیشتری از حوزه به عمل آمد. بعد از ورود مهاجرین، مولانا مسئولیت دارالحفظ را به عهده آنها گذاشتند. دانش آموختگان مولانا، کم کم در حال فارغالتحصیلی بودند و این، شروع فصل تازهای در زندگی مولانا و حوزه بود. با گسترش حوزه و سکونت افراد بیشتر در چاه کشاورزی، ایشان با رایزنیهای مختلف سعی نمودند با جلب نظر مسئولین، این مکان به عنوان یک روستا در تقسیمات کشوری شناخته شود و خوشبختانه با تلاشها و پیگیریهایشان، این کار ثمر داد و چاه کشاورزی، با نام «روستای خیرآباد» به ثبت رسید. از آن به بعد، مردم روستا از امتیازات روستایی از قبیل برق و... برخوردار شدند و خیرآباد میزبان خیل کثیری از افراد جویای علم و کار شد و روز به روز، جمعیت روستا بیشتر گردید. |