پرش به محتوا

عز بن عبدالسلام: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'آورده اند' به 'آورده‌اند'
جز (جایگزینی متن - 'داشته اند' به 'داشته‌اند')
جز (جایگزینی متن - 'آورده اند' به 'آورده‌اند')
خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:
ملک اشرف نیز به حنبلیان متمایل بود و به سخنان آنان گوش فرا می‌داد، پس آنان از آن بهره بردند و او را وسوسه و تحریک نمودند.  
ملک اشرف نیز به حنبلیان متمایل بود و به سخنان آنان گوش فرا می‌داد، پس آنان از آن بهره بردند و او را وسوسه و تحریک نمودند.  
و مایه اختلاف او و العز ایجاد شد. که خلاصه آن را محمد زهیلی از عبداللطیف بن عز بن عبدالسلام نقل کرده است:
و مایه اختلاف او و العز ایجاد شد. که خلاصه آن را محمد زهیلی از عبداللطیف بن عز بن عبدالسلام نقل کرده است:
«وقتی به پادشاهی رسید، چون شیخ عزالدین را اهل حرکت برای خدا و علم و دین مى‌دانست، او را دوست داشت و شروع به تعریف نسبت به او کرد و ملاقات با او را دستور داد، ولی شیخ اجابت نکرد. گروهی از حنابله که از جوانی با سلطان همراهی می‌کردند، از شیخ عزالدین بیزاری جستند و او را به چالش کشیدند... وقتی سلطان شروع به گرایش به شیخ عزالدین کرد این گروه شروع به تخریب العز کردند و گفتند: «او از عقاید اشعری پیروی می‌کند.» و آن را بدعت دانسته و فتوا بر علیه او داده لذا مقامش نزد سلطان تنزل نمود. وقتی خبر فتوا بر علیه شیخ به گوش خودش رسید گفت:این فتوا در حکم آزمایش من است در حالی که من حرفی جز حق نزدم و العقیده المشوره را به رشته تحریر درآورد. و در حمایت از ابوالحسن اشعری گفت که سخنان او برگرفته از متاب سنت است پس چرا او را متهم می‌کنید؟ وقتی نوشتن کتاب تمام شد، آن را برای مخالفان فرستاد و آنها به سرعت به مطالعه کتاب پرداختند زیرا معتقد بودند که یکی از فرصت‌های بزرگی را که می‌خواستند بدست آورده اند و بدین وسیله نابودی و ریشه کنی او حتمی‌خواهد بود. این رفتار باعث ناراحتی شیخ شد و آنان را فاسق بلکه کافر خواند و این خبر در شهر پیچید تا اینکه با وساطت و توضیحات بزرگانی همچون جمال الدین أبو عمرو بن الحاجب برای پادشاه اثبات کردند که عقیده شیخ حق است.  
«وقتی به پادشاهی رسید، چون شیخ عزالدین را اهل حرکت برای خدا و علم و دین مى‌دانست، او را دوست داشت و شروع به تعریف نسبت به او کرد و ملاقات با او را دستور داد، ولی شیخ اجابت نکرد. گروهی از حنابله که از جوانی با سلطان همراهی می‌کردند، از شیخ عزالدین بیزاری جستند و او را به چالش کشیدند... وقتی سلطان شروع به گرایش به شیخ عزالدین کرد این گروه شروع به تخریب العز کردند و گفتند: «او از عقاید اشعری پیروی می‌کند.» و آن را بدعت دانسته و فتوا بر علیه او داده لذا مقامش نزد سلطان تنزل نمود. وقتی خبر فتوا بر علیه شیخ به گوش خودش رسید گفت:این فتوا در حکم آزمایش من است در حالی که من حرفی جز حق نزدم و العقیده المشوره را به رشته تحریر درآورد. و در حمایت از ابوالحسن اشعری گفت که سخنان او برگرفته از متاب سنت است پس چرا او را متهم می‌کنید؟ وقتی نوشتن کتاب تمام شد، آن را برای مخالفان فرستاد و آنها به سرعت به مطالعه کتاب پرداختند زیرا معتقد بودند که یکی از فرصت‌های بزرگی را که می‌خواستند بدست آورده‌اند و بدین وسیله نابودی و ریشه کنی او حتمی‌خواهد بود. این رفتار باعث ناراحتی شیخ شد و آنان را فاسق بلکه کافر خواند و این خبر در شهر پیچید تا اینکه با وساطت و توضیحات بزرگانی همچون جمال الدین أبو عمرو بن الحاجب برای پادشاه اثبات کردند که عقیده شیخ حق است.  
پس قرار نوشتند و خواستند که مجلس مناظره‌ای بین العز و مخالفانش تشکیل شود و اهل مذاهب اربعه حضور یابند. مجلس در حضور پادشاه خشمگین انجام می‌شد و به سلطان گفتند:اگر حق بر او ظاهر شود به سوی او گرایش یافته و دروغ گویان را مجازات نماید.»
پس قرار نوشتند و خواستند که مجلس مناظره‌ای بین العز و مخالفانش تشکیل شود و اهل مذاهب اربعه حضور یابند. مجلس در حضور پادشاه خشمگین انجام می‌شد و به سلطان گفتند:اگر حق بر او ظاهر شود به سوی او گرایش یافته و دروغ گویان را مجازات نماید.»
در نتیجه مناظره سلطان مقداری از دیدگاه خود عقب‌نشینی کرد ولی از ملاقات با شیخ العز امتناع ورزید و نامه‌ای نوشت که از ایمان خود با پیروی از خلفای راشدین دفاع کند.  
در نتیجه مناظره سلطان مقداری از دیدگاه خود عقب‌نشینی کرد ولی از ملاقات با شیخ العز امتناع ورزید و نامه‌ای نوشت که از ایمان خود با پیروی از خلفای راشدین دفاع کند.  
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۷۵

ویرایش