پرش به محتوا

خالد بن ولید: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۷۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۳: خط ۲۳:
|-
|-
|دیگر فعالیت‌ها
|دیگر فعالیت‌ها
|کشتار تعدادی از افراد بنی جَذِیمه پس از [[مسلمان]] شدن • شکست دادن أُکَیدِربن عبدالملک • حاکم مسیحی دُومَةُ الْجَنْدَل و اقدامات مخفیانه بر ضد [[امام علی (ع)]]
|کشتار تعدادی از افراد بنی جَذِیمه پس از [[مسلمان]] شدن • شکست دادن أُکَیدِربن عبدالملک • حاکم مسیحی دُومَةُ الْجَنْدَل و اقدامات مخفیانه بر ضد [[امام علی(علیه السلام)]]
|-
|-
|درگذشت
|درگذشت
خط ۳۵: خط ۳۵:
'''خالد بن ولید بن مغیره مخزومی ابو سلیمان'''، یکی از [[صحابه]] [[پیامبر اسلام]] بود که به او لقب «سیف الدین» (شمشیر برنده خدا) را داده‌اند. پدرش، ولید بن مغیره، از سرسخت‌ترین دشمنان اسلام و از نخستین کسانی بود که پیامبر را مسخره کرد، و مادرش، لبابه صغری، دختر حارث بن حزن هلالی، خواهر میمونه و لبابه کبری، همسر [[عباس بن عبدالمطلب]]، بود. او منطقه حیره را فتح کرد و در فتوحات [[شام]] شرکت داشت.
'''خالد بن ولید بن مغیره مخزومی ابو سلیمان'''، یکی از [[صحابه]] [[پیامبر اسلام]] بود که به او لقب «سیف الدین» (شمشیر برنده خدا) را داده‌اند. پدرش، ولید بن مغیره، از سرسخت‌ترین دشمنان اسلام و از نخستین کسانی بود که پیامبر را مسخره کرد، و مادرش، لبابه صغری، دختر حارث بن حزن هلالی، خواهر میمونه و لبابه کبری، همسر [[عباس بن عبدالمطلب]]، بود. او منطقه حیره را فتح کرد و در فتوحات [[شام]] شرکت داشت.


خالد در جنگ‌های اسلامی تلاش‌های قابل توجهی داشته ولی مردی بی‌باک و سفاک بود و از خونریزی دریغ نداشت. این شجاعت و بی‌باکی خالد در جنگ‌ها، طبق آنچه وی می‌گوید، در نتیجه اعتماد بر موی [[پیامبر اسلام(ص)]] بوده است که در کلاه خود قرار داده بود؛ نقل شده، در جنگ یرموک کلاه خود را گم کرد. دستور داد جستجو کرده آن را بیابند. پس از آنکه پیدا شد، به او گفتند: این کلاه آن قدر ارزش ندارد که این اندازه به آن اهمیت می‌دهی؟
خالد در جنگ‌های اسلامی تلاش‌های قابل توجهی داشته ولی مردی بی‌باک و سفاک بود و از خونریزی دریغ نداشت. این شجاعت و بی‌باکی خالد در جنگ‌ها، طبق آنچه وی می‌گوید، در نتیجه اعتماد بر موی [[پیامبر اسلام(صلی الله علیه)]] بوده است که در کلاه خود قرار داده بود؛ نقل شده، در جنگ یرموک کلاه خود را گم کرد. دستور داد جستجو کرده آن را بیابند. پس از آنکه پیدا شد، به او گفتند: این کلاه آن قدر ارزش ندارد که این اندازه به آن اهمیت می‌دهی؟


خالد پاسخ داد: "ارزش آن نه از جهت کلاه بودن آن است، بلکه برای آن است که [[پیامبر(ص)]] در عمره‌ای که به جا آورد، سر خود را تراشید و مردم برای به دست آوردن موی حضرت به طرف ایشان هجوم آوردند. من یک تار از موی جلو سر حضرت را گرفته و در این کلاه قرار دادم و با این کلاه در هر جنگی شرکت کردم، پیروز شدم".  
خالد پاسخ داد: "ارزش آن نه از جهت کلاه بودن آن است، بلکه برای آن است که [[پیامبر(صلی الله علیه)]] در عمره‌ای که به جا آورد، سر خود را تراشید و مردم برای به دست آوردن موی حضرت به طرف ایشان هجوم آوردند. من یک تار از موی جلو سر حضرت را گرفته و در این کلاه قرار دادم و با این کلاه در هر جنگی شرکت کردم، پیروز شدم".  


== کنیه و قبیله ==
== کنیه و قبیله ==
خط ۴۹: خط ۴۹:


== پدر خالد ==
== پدر خالد ==
پدر خالد، ولید بن مغیرة بن عبدالله، یکی از بزرگان [[قریش]] و از سران [[کفار]] و از دشمنان سر سخت [[رسول خدا(ص)]] بود. <ref>تفسیر بغوی، بغوی، ج۲، ص۱۶۳؛ زاد المسیر، ابن جوزی، ج۳، ص۱۴۰؛ تفسیر بحر المحیط، ابن حبان، ج۴، ص۳۰۶</ref> او کسی بود که پیامبر(ص) را ساحر خطاب کرد. <ref> تفسیر سمعانی، سمعانی، ج۶، ص۴۲</ref>
پدر خالد، ولید بن مغیرة بن عبدالله، یکی از بزرگان [[قریش]] و از سران [[کفار]] و از دشمنان سر سخت [[رسول خدا(صلی الله علیه)]] بود. <ref>تفسیر بغوی، بغوی، ج۲، ص۱۶۳؛ زاد المسیر، ابن جوزی، ج۳، ص۱۴۰؛ تفسیر بحر المحیط، ابن حبان، ج۴، ص۳۰۶</ref> او کسی بود که پیامبر(صلی الله علیه) را ساحر خطاب کرد. <ref> تفسیر سمعانی، سمعانی، ج۶، ص۴۲</ref>


زمانی که خالد "عزی" <ref> یکی از بزرگ‌ترین بت‌های زمان جاهلیت</ref> را از بین برد، به پیامبر(ص) گفت: "ای [[رسول خدا]]! سپاس خدایی را که ما را گرامی‌داشت و از هلاکت رهایی بخشید؛ من پدرم را می‌دیدم که صد رأس شتر و گوسفند، به عنوان هدیه برای [[بت عزی]] می‌برد و آنجا ذبح می‌کرد و سه روز آنجا می‌ماند و سپس خوشحال به خانه بر می‌گشت. پس نگاه می‌کنم به دینی که پدرم به آن [[دین]] از دنیا رفت و آن عقیده‌ای که با آن زندگی می‌کرد؛ چگونه فریب خورده بود که برای چیزی که نمی‌بیند و نمی‌شنود و سود و ضرری نمی‌رساند، قربانی می‌کرد". <ref> المغازی، واقدی، ج۳، ص۸۷۴</ref>
زمانی که خالد "عزی" <ref> یکی از بزرگ‌ترین بت‌های زمان جاهلیت</ref> را از بین برد، به پیامبر(صلی الله علیه) گفت: "ای [[رسول خدا]]! سپاس خدایی را که ما را گرامی‌داشت و از هلاکت رهایی بخشید؛ من پدرم را می‌دیدم که صد رأس شتر و گوسفند، به عنوان هدیه برای [[بت عزی]] می‌برد و آنجا ذبح می‌کرد و سه روز آنجا می‌ماند و سپس خوشحال به خانه بر می‌گشت. پس نگاه می‌کنم به دینی که پدرم به آن [[دین]] از دنیا رفت و آن عقیده‌ای که با آن زندگی می‌کرد؛ چگونه فریب خورده بود که برای چیزی که نمی‌بیند و نمی‌شنود و سود و ضرری نمی‌رساند، قربانی می‌کرد". <ref> المغازی، واقدی، ج۳، ص۸۷۴</ref>


== اسلام آوردن خالد ==
== اسلام آوردن خالد ==
خالد بن ولید، پس از [[صلح حدیبیه]] و در سال ششم هجری [[اسلام]] اختیار کرد، اما این [[ایمان]]، ایمان پایداری نبود چرا که خیلی زود از آن دست برداشت. از خود او نقل شده که در ماجرای [[عمره]] قضیه در سال هفتم هجری غیبت کردم و داخل شدن رسول خدا(ص) را به [[مکه]] ندیدم و برادرم ولید بن ولید [[مسلمان]] شده و همراه پیامبر عمره به جا آورده بود. رسول خدا(ص) درباره من از او پرسیده بود که ولید گفته بود: خدا او را خواهد آورد! در این هنگام ولید نامه‌ای برای من به این شرح نوشت: "به نام خداوند بخشنده مهربان؛ اما بعد، من چیزی عجیب‌تر از برگشت تو از اسلام ندیدم و عقل تو عقل توست (این کار از تو بر می‌آید) و رسول خدا درباره تو از من سؤال کرد و من گفتم خدا او را خواهد آورد و حضرت فرمود: "مثل او جاهل به اسلام ندیدم واگر زیرکی و تلاشش را در یاری مسلمانان بر ضد [[مشرکان]] به کار می‌برد برای او بهتر بود و ما او را بر دیگران مقدم می‌کردیم". پس ای برادر! برگرد و گذشته را جبران کن که شرایط حساسی را از دست دادی". زمانی که نامه را خواندم، از شنیدن سخن رسول خدا(ص) خوشحال شدم و رغبتم به اسلام زیاد شد و تصمیم گرفتم دوباره نزد پیامبر(ص) بروم. <ref> المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۴۶-۷۴۷</ref>
خالد بن ولید، پس از [[صلح حدیبیه]] و در سال ششم هجری [[اسلام]] اختیار کرد، اما این [[ایمان]]، ایمان پایداری نبود چرا که خیلی زود از آن دست برداشت. از خود او نقل شده که در ماجرای [[عمره]] قضیه در سال هفتم هجری غیبت کردم و داخل شدن رسول خدا(صلی الله علیه) را به [[مکه]] ندیدم و برادرم ولید بن ولید [[مسلمان]] شده و همراه پیامبر عمره به جا آورده بود. رسول خدا(صلی الله علیه) درباره من از او پرسیده بود که ولید گفته بود: خدا او را خواهد آورد! در این هنگام ولید نامه‌ای برای من به این شرح نوشت: "به نام خداوند بخشنده مهربان؛ اما بعد، من چیزی عجیب‌تر از برگشت تو از اسلام ندیدم و عقل تو عقل توست (این کار از تو بر می‌آید) و رسول خدا درباره تو از من سؤال کرد و من گفتم خدا او را خواهد آورد و حضرت فرمود: "مثل او جاهل به اسلام ندیدم واگر زیرکی و تلاشش را در یاری مسلمانان بر ضد [[مشرکان]] به کار می‌برد برای او بهتر بود و ما او را بر دیگران مقدم می‌کردیم". پس ای برادر! برگرد و گذشته را جبران کن که شرایط حساسی را از دست دادی". زمانی که نامه را خواندم، از شنیدن سخن رسول خدا(صلی الله علیه) خوشحال شدم و رغبتم به اسلام زیاد شد و تصمیم گرفتم دوباره نزد پیامبر(صلی الله علیه) بروم. <ref> المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۴۶-۷۴۷</ref>


زمانی که می‌خواستم نزد رسول خدا(ص) بروم، با خود گفتم با چه کسی بروم. دراین هنگام صفوان بن امیه را دیدم و به او گفتم: ای ابا وهب! آیا وضعیت مان را نمی‌بینی؟ ما کم تعداد هستیم و [[محمد]] بر عرب و عجم غلبه کرده، پس اگر نزد محمد برویم و از او پیروی کنیم، ما نیز به خاطر شرف محمد، شرف و عزت پیدا می‌کنیم!
زمانی که می‌خواستم نزد رسول خدا(صلی الله علیه) بروم، با خود گفتم با چه کسی بروم. دراین هنگام صفوان بن امیه را دیدم و به او گفتم: ای ابا وهب! آیا وضعیت مان را نمی‌بینی؟ ما کم تعداد هستیم و [[محمد]] بر عرب و عجم غلبه کرده، پس اگر نزد محمد برویم و از او پیروی کنیم، ما نیز به خاطر شرف محمد، شرف و عزت پیدا می‌کنیم!


صفوان گفت: "اگر از قریش کسی جز من باقی نماند، باز هم از او پیروی نخواهم کرد. از او جدا شدم و عکرمة بن ابی جهل را دیدم. او نیز همان حرف‌های صفوان را زد. وقتی از منزل حرکت کردم، در مسیر، [[عمرو بن العاص]] را دیدم. او از من پرسید: به کجا می‌روی؟ من گفتم: تو کجا می‌روی؟ او گفت: "چه چیزی باعث خروج تو از شهر شده است؟" من گفتم: داخل شدن در اسلام و پیروی از محمد.
صفوان گفت: "اگر از قریش کسی جز من باقی نماند، باز هم از او پیروی نخواهم کرد. از او جدا شدم و عکرمة بن ابی جهل را دیدم. او نیز همان حرف‌های صفوان را زد. وقتی از منزل حرکت کردم، در مسیر، [[عمرو بن العاص]] را دیدم. او از من پرسید: به کجا می‌روی؟ من گفتم: تو کجا می‌روی؟ او گفت: "چه چیزی باعث خروج تو از شهر شده است؟" من گفتم: داخل شدن در اسلام و پیروی از محمد.


او گفت: "من هم به همین خاطر از شهر خارج شدم". پس ما با هم همراه شدیم و در [[مدینه]] به حضور رسول خدا(ص) رفته و اسلام آوردیم. خالد زمان ورودشان را به مدینه [[ماه صفر]] سال هشتم هجری ذکر می‌کند. <ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۴۹</ref>
او گفت: "من هم به همین خاطر از شهر خارج شدم". پس ما با هم همراه شدیم و در [[مدینه]] به حضور رسول خدا(صلی الله علیه) رفته و اسلام آوردیم. خالد زمان ورودشان را به مدینه [[ماه صفر]] سال هشتم هجری ذکر می‌کند. <ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۴۹</ref>


او قبل از مسلمان شدن در سال ششم یا هفتم هجری، در همه جنگ‌های کار با پیامبر اسلام(ص) در لشکر کفار بود و همیشه جلوی لشکر حرکت می‌کرد. <ref>الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۲۱۵</ref>
او قبل از مسلمان شدن در سال ششم یا هفتم هجری، در همه جنگ‌های کار با پیامبر اسلام(صلی الله علیه) در لشکر کفار بود و همیشه جلوی لشکر حرکت می‌کرد. <ref>الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۲۱۵</ref>


او زمان زیادی از حیات رسول خدا(ص) را درک نکرد و در این زمان نسبتا کوتاه نیز تلاش چندانی برای کسب علم و شنیدن معارف از زبان رسول خدا(ص) نداشت، به گونه‌ای که فقط دو [[حدیث]] از او در صحیحین نقل شده است. <ref> أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۰</ref>
او زمان زیادی از حیات رسول خدا(صلی الله علیه) را درک نکرد و در این زمان نسبتا کوتاه نیز تلاش چندانی برای کسب علم و شنیدن معارف از زبان رسول خدا(صلی الله علیه) نداشت، به گونه‌ای که فقط دو [[حدیث]] از او در صحیحین نقل شده است. <ref> أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۰</ref>


یادگیری [[قرآن]] و حتی حفظ الفاظ قرآن همواره مورد توجه [[اصحاب]] رسول گرامی اسلام(ص) بود و با وجود جنگ‌ها و مشکلات محرومیت‌ها و هجرت‌ها همواره اصحاب رسول خدا(ص) در پی یادگیری قرآن بودند. اما خالد بن ولید می‌گوید که بسیاری از قرآن را یاد نگرفته و این کار خود را با مشغول بودن در [[جهاد]] توجیه می‌کند. <ref> الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۲۱۸؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۲، ص۴۱۳؛ البرهان، زرکشی، ج۱، ص۴۶۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۶، ص۲۵۰</ref>
یادگیری [[قرآن]] و حتی حفظ الفاظ قرآن همواره مورد توجه [[اصحاب]] رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه) بود و با وجود جنگ‌ها و مشکلات محرومیت‌ها و هجرت‌ها همواره اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه) در پی یادگیری قرآن بودند. اما خالد بن ولید می‌گوید که بسیاری از قرآن را یاد نگرفته و این کار خود را با مشغول بودن در [[جهاد]] توجیه می‌کند. <ref> الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۲۱۸؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۲، ص۴۱۳؛ البرهان، زرکشی، ج۱، ص۴۶۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۶، ص۲۵۰</ref>


== سرانجام خالد ==
== سرانجام خالد ==
confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۳

ویرایش