۸۷٬۵۶۷
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'پرسشها' به 'پرسشها') |
جز (جایگزینی متن - 'زبانها' به 'زبانها') |
||
خط ۲۰۹: | خط ۲۰۹: | ||
== آثار ترجمه شده:== | == آثار ترجمه شده:== | ||
از میان انبوه نوشتههای ابن عربی، تاکنون تنها اندکی به | از میان انبوه نوشتههای ابن عربی، تاکنون تنها اندکی به زبانهای اروپایی ترجمه شده است. علت آن نیز بی شک، دشواری درک معانی و مضامین آنها بوده است، نه دشواری زبان ابن عربی که آن خود نیز یک دشواری است. در میان چند ترجمه از آثار ابن عربی، باید از اینها نام برد: | ||
ترجمه انگلیسی دیوان ترجمان الاشواق که خاورشناس انگلیسی رینولد. نیکلسون، همراه با متن عربی آن در 1911م در لندن منتشر ساخت1 | ترجمه انگلیسی دیوان ترجمان الاشواق که خاورشناس انگلیسی رینولد. نیکلسون، همراه با متن عربی آن در 1911م در لندن منتشر ساخت1 | ||
خط ۳۷۶: | خط ۳۷۶: | ||
روی هم رفته میان اندیشههای نیکولائوس و ابن عربی همانندیهای زیادی میتوان یافت. ابن عربی، مسئله «جمع اضداد» را در پیوند با مبحث مهم خود درباره «خیال» و «نیروی خیال» مطرح میکند. گرد آمدن دو ضد یا اضداد، در عینی یگانه و از جهتی یگانه، از لحاظ حکم عقل درست نیست، اما ابن عربی میگوید که در انسان نیروی ادراک کننده دیگری، غیر از عقل و احکام آن یافت میشود که گرد آمدن اضداد را، در یک عین و از یک وجه، نه تنها میپذیرد، بلکه آن را ضروری میشمارد. عرصه فعالیت این نیرو، پهنه «خیال» است که حکم عقل را به آن راهی نیست. ما این نکته را نزد ابن عربی، در فصلی مربوط به توضیح «حضرت حضراتِ جامع اسماء حسنی»، درباره نام الهی «قوی متین» مییابیم. در آنجا گفته میشود که خدا دارای قوت است، از آن رو که در برخی ممکنات یا در همه آنها مطلقاً، عزتی هست که همانا نپذیرفتن اضداد است، از نتایج آن قوت، آفرینش «عالم خیال» است، برای اینکه جمع میان اضداد در آن پدیدار شود، زیرا نزد حس و عقل جمع میان دو ضد ممتنع است، اما نزد «خیال» چنین امری ممتنع نیست. چیرگی قوی و قوت خدا، جز در آفرینش نیروی تخیل و عالم خیال، آشکار نمیشود، چون این عالم نزدیکترین دلالت به حق است، چه حق اول است و آخر، ظاهر است و باطن. | روی هم رفته میان اندیشههای نیکولائوس و ابن عربی همانندیهای زیادی میتوان یافت. ابن عربی، مسئله «جمع اضداد» را در پیوند با مبحث مهم خود درباره «خیال» و «نیروی خیال» مطرح میکند. گرد آمدن دو ضد یا اضداد، در عینی یگانه و از جهتی یگانه، از لحاظ حکم عقل درست نیست، اما ابن عربی میگوید که در انسان نیروی ادراک کننده دیگری، غیر از عقل و احکام آن یافت میشود که گرد آمدن اضداد را، در یک عین و از یک وجه، نه تنها میپذیرد، بلکه آن را ضروری میشمارد. عرصه فعالیت این نیرو، پهنه «خیال» است که حکم عقل را به آن راهی نیست. ما این نکته را نزد ابن عربی، در فصلی مربوط به توضیح «حضرت حضراتِ جامع اسماء حسنی»، درباره نام الهی «قوی متین» مییابیم. در آنجا گفته میشود که خدا دارای قوت است، از آن رو که در برخی ممکنات یا در همه آنها مطلقاً، عزتی هست که همانا نپذیرفتن اضداد است، از نتایج آن قوت، آفرینش «عالم خیال» است، برای اینکه جمع میان اضداد در آن پدیدار شود، زیرا نزد حس و عقل جمع میان دو ضد ممتنع است، اما نزد «خیال» چنین امری ممتنع نیست. چیرگی قوی و قوت خدا، جز در آفرینش نیروی تخیل و عالم خیال، آشکار نمیشود، چون این عالم نزدیکترین دلالت به حق است، چه حق اول است و آخر، ظاهر است و باطن. | ||
به ابوسعید خراز گفته شد: خدا را به چه شناختی؟ گفت: به جمع او میان دو ضد و سپس این آیه را خواند «هُوَ الاَوَّلُ وَ الا¸خِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ». اگر این جمع دو ضد، در عینی یگانه نباشد، سودی ندارد. نسبتها را نمیتوان منکر شد، زیرا شخص یگانه دارای نسبتهای بسیار است و میتواند پدر، فرزند، عمو، دایی و مانند اینها باشد، در حالی که او اوست و غیر اوست <ref>ابن عربی، همان، 4/325</ref>. ابن عربی در جای جای نوشتههایش چندین بار، گفته ابوسعید خراز را شاهد میآورد. در جایی گفته است: خراز که وجهی از وجود حق و زبانی از | به ابوسعید خراز گفته شد: خدا را به چه شناختی؟ گفت: به جمع او میان دو ضد و سپس این آیه را خواند «هُوَ الاَوَّلُ وَ الا¸خِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ». اگر این جمع دو ضد، در عینی یگانه نباشد، سودی ندارد. نسبتها را نمیتوان منکر شد، زیرا شخص یگانه دارای نسبتهای بسیار است و میتواند پدر، فرزند، عمو، دایی و مانند اینها باشد، در حالی که او اوست و غیر اوست <ref>ابن عربی، همان، 4/325</ref>. ابن عربی در جای جای نوشتههایش چندین بار، گفته ابوسعید خراز را شاهد میآورد. در جایی گفته است: خراز که وجهی از وجود حق و زبانی از زبانهای اوست، از خودش سخن میگوید که خدا شناخته نمیشود، مگر از راه جمع او میان اضداد، در حکم به او به وسیله آنها. او اول است و آخر و ظاهر است و باطن. او هم عینِ آن است که آشکار است و هم در حال ظهورش، عینِ آن است که نهان است. او به نام ابوسعید خراز و به دیگر نامهای محدثات، نامیده میشود. چون ظاهر بگوید: من، باطن میگوید: نه، و چون باطن بگوید: من، ظاهر میگوید: نه <ref> فصوص، 77، الفتوحات، 2/40- 41</ref>. | ||
روشنترین توضیح را درباره گفته ابوسعید خراز نزد ابن عربی مییابیم. وی میگوید: عارف باید جامع میان اضداد باشد، یعنی هنگامی که در حال «قبض» است، همزمان در «بسط» باشد و بر عکس؛ عارف جز از راه جمع او میان دو ضد، شناخته نمیشود. ابوسعید خراز گفته بود که او خدا را از راه جمع او میان دو ضد، شناخته است، زیرا خود ابوسعید جمع آن دو را در خودش یافته و دیده بود. او میدانست که به صورت خدا آفریده شده است و گفته خدا را شنیده بود که او اول و آخر و ظاهر و باطن است، و این آیه را شاهد گفته خود آورده بود. از سوی دیگر، ابوسعید به جهان نگریسته و آن را انسانی با جرم بزرگ و جامع میان دو ضد، یافته بود. او در جهان حرکت و سکون، اجتماع و افتراق و اضداد دیگر را دیده بود و نیز میدانست که خودش هم به صورت جهان است، همان گونه که به صورت خداست؛ ببین چه شگرف است آن گفته ابوسعید <ref>همان، 2/512</ref>. چنین مینماید که مسئله جمع اضداد در حق، برای ابن عربی از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است، چنانکه آن را در پیوند با مراحل و منازل سلوک عرفانی و نیز بر پایه تجربه عرفانی شخصی خویش، به میان میآورد و توضیح میدهد. در مبحث مربوط به «منزل الفت و اسرار آن» میگوید: منزل الفت جامع میان حق و خلق و همان صورتی است که انسان بر آن آفریده شده است. این منزلی است که از آن، جمع میان دو ضد دانسته میشود و آن وجودِ ضد است در عین ضدش. این آگاهی نیرومندترین آگاهی است که به وسیله آن وحدانیت دانسته میشود، زیرا انسان حالی را مشاهده میکند که ممکن نیست آن را نادیده انگارد و آن این است که عینِ ضد همانا به خودی خود، عینِ ضدِ خود است و احدیت را در کثرت ادراک میکند، نه به طریق حسابدانان، زیرا آن طریقی پنداری است و این علمی مشهود و محقَّق است. | روشنترین توضیح را درباره گفته ابوسعید خراز نزد ابن عربی مییابیم. وی میگوید: عارف باید جامع میان اضداد باشد، یعنی هنگامی که در حال «قبض» است، همزمان در «بسط» باشد و بر عکس؛ عارف جز از راه جمع او میان دو ضد، شناخته نمیشود. ابوسعید خراز گفته بود که او خدا را از راه جمع او میان دو ضد، شناخته است، زیرا خود ابوسعید جمع آن دو را در خودش یافته و دیده بود. او میدانست که به صورت خدا آفریده شده است و گفته خدا را شنیده بود که او اول و آخر و ظاهر و باطن است، و این آیه را شاهد گفته خود آورده بود. از سوی دیگر، ابوسعید به جهان نگریسته و آن را انسانی با جرم بزرگ و جامع میان دو ضد، یافته بود. او در جهان حرکت و سکون، اجتماع و افتراق و اضداد دیگر را دیده بود و نیز میدانست که خودش هم به صورت جهان است، همان گونه که به صورت خداست؛ ببین چه شگرف است آن گفته ابوسعید <ref>همان، 2/512</ref>. چنین مینماید که مسئله جمع اضداد در حق، برای ابن عربی از اهمیت ویژهای برخوردار بوده است، چنانکه آن را در پیوند با مراحل و منازل سلوک عرفانی و نیز بر پایه تجربه عرفانی شخصی خویش، به میان میآورد و توضیح میدهد. در مبحث مربوط به «منزل الفت و اسرار آن» میگوید: منزل الفت جامع میان حق و خلق و همان صورتی است که انسان بر آن آفریده شده است. این منزلی است که از آن، جمع میان دو ضد دانسته میشود و آن وجودِ ضد است در عین ضدش. این آگاهی نیرومندترین آگاهی است که به وسیله آن وحدانیت دانسته میشود، زیرا انسان حالی را مشاهده میکند که ممکن نیست آن را نادیده انگارد و آن این است که عینِ ضد همانا به خودی خود، عینِ ضدِ خود است و احدیت را در کثرت ادراک میکند، نه به طریق حسابدانان، زیرا آن طریقی پنداری است و این علمی مشهود و محقَّق است. |