۸۶٬۱۸۸
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'جنگها' به 'جنگها') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شخصیت | |||
| عنوان = زهیر بن قین | |||
| تصویر = زهیر بن قین.jpg | |||
| نام = زُهَیر بن قَین بَجَلی | |||
| | | نامهای دیگر = | ||
| | | سال تولد = | ||
|[[عراق]] | | تاریخ تولد = | ||
| | | محل تولد = [[عراق]] | ||
|درگذشت | | سال درگذشت = | ||
| | | تاریخ درگذشت = ۶۱ق. | ||
| | | محل درگذشت = [[کربلا]] | ||
| | | استادان = | ||
|[[اسلام]] | | شاگردان = | ||
| | | دین = [[اسلام]] | ||
| | | مذهب = عثمانی مذهب | ||
|فرمانده جناح راست سپاه | | آثار = | ||
| | | فعالیتها = فرمانده جناح راست سپاه امام حسین(علیهالسلام) در روز [[عاشورا]] | ||
| وبگاه = | |||
}} | |||
'''زُهَیر بن قَین بَجَلی''' از یاران بزرگ و با وفای [[ | '''زُهَیر بن قَین بَجَلی''' از یاران بزرگ و با وفای [[حسین بن علی (سید الشهدا)|امام حسین(علیهالسلام)]] و وی از مردان شریف و شجاع شهر [[کوفه]] و قوم خود شمرده میشد و به واسطه حضور در جنگها و فتوحات بسیار، جایگاه رفیعی به دست آورده بود. وی را زهیربن قین بن قیس انماری بجلی میخواندند<ref> ابصار العین، ص 161. </ref>. | ||
او عثمانی مذهب بود ولی پس از ملاقات با امام حسین(علیهالسلام) چند روز قبل از واقعه | |||
او عثمانی مذهب بود ولی پس از ملاقات با امام حسین (علیهالسلام) چند روز قبل از [[عاشورا|واقعه کربلا]]، به او پیوست و در روز [[عاشورا]] به [[شهادت]] رسید. | |||
== ویژگیهای زهیر بن قین == | == ویژگیهای زهیر بن قین == | ||
# شجاعت و پایمردی زهیر وی را بر آن داشت در کنار مدافعان اسلام قرار گیرد. او در برخی فتوحات اسلامی شرکت جست و افتخاراتی بزرگ به ثبت رساند. [[علامه سماوی]] دراینباره مینویسد: «له فی المغازی مواقف مشهوره و مواطن مشهوده<ref>همان.</ref>» در جنگها مواضع مشهور و جایگاه مشهودی داشته است. | # شجاعت و پایمردی زهیر وی را بر آن داشت در کنار مدافعان اسلام قرار گیرد. او در برخی فتوحات اسلامی شرکت جست و افتخاراتی بزرگ به ثبت رساند. [[علامه سماوی]] دراینباره مینویسد: «له فی المغازی مواقف مشهوره و مواطن مشهوده<ref>همان.</ref>» در جنگها مواضع مشهور و جایگاه مشهودی داشته است. | ||
# از موارد شرکت زهیر در فتوحات همانا شرکت در غزوه بلنجر | # از موارد شرکت زهیر در فتوحات همانا شرکت در غزوه بلنجر است که خاطرهای نیز از آن باز گفته است. | ||
# نمونه دیگرش حضور در کربلاست. او بحق بازوی توانای امام شمرده میشد. رشادت و دلاوری او چنان بود که | # نمونه دیگرش حضور در کربلاست. او بحق بازوی توانای امام شمرده میشد. رشادت و دلاوری او چنان بود که امام حسین (علیهالسلام) در [[عاشورا|روزعاشورا]]، هنگام تنظیم سپاه خود که بیش از هفتاد نفر بودند، ویرا بر میمنه گمارد; [[حبیب بن مظاهر|حبیبابن مظاهر]] را در میسره جای داد، خود در قلب سپاه قرار گرفت و پرچم را به برادرش [[حضرت عباس]] سپرد<ref> همان، ص 165.</ref>. | ||
# از دیگر ویژگیهای زهیر سخنوری اوست که زبانزد خاص و عام ودوست و دشمن بود. او | # از دیگر ویژگیهای زهیر سخنوری اوست که زبانزد خاص و عام ودوست و دشمن بود. او آنچنان بر گفتار مسلط بود که گاه از اومیخواستند در جمع حاضر شود و در دفاع از امام حسین (علیهالسلام) سخن بگوید. | ||
# سومیخ ویژگی زهیر، که در حقیقت مهمترین ویژگی اوست، عشق به امام زمانش حسین بن علی(علیهالسلام) است. | |||
# سومیخ ویژگی زهیر، که در حقیقت مهمترین ویژگی اوست، عشق به امام زمانش | |||
# زهیر در گفتار و عمل، در راه و کربلا در مواقع مختلف، این ویژگی را بخوبی به نمایش گذارد. گفتارش در شب عاشورا و عملش در روز عاشورا بهترین گواه بر درستی این سخن است. | # زهیر در گفتار و عمل، در راه و کربلا در مواقع مختلف، این ویژگی را بخوبی به نمایش گذارد. گفتارش در شب عاشورا و عملش در روز عاشورا بهترین گواه بر درستی این سخن است. | ||
او در شب | او در شب عاشورا هنگامی که امام حسین (علیهالسلام) اجازه رفتن به وی داد، اظهار داشت: «لا و الله لا یکون ذلک ابدا ا اترک ابن رسولالله(صلی الله علیه) اسیرا فی ید الاعداء و انجو انا؟! لا ارانی الله ذلکالیوم<ref>معجم رجال الحدیث، ج7، ص297.</ref>.» نه به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهد بود. آیا فرزند رسول خدا را در دست دشمنان اسیر بگذارم و خود را نجات دهم؟! خدای آن روز را به من نشان ندهد. | ||
زهیر در راه [[مکه]] تا [[کوفه]] | زهیر در راه [[مکه]] تا [[کوفه]] هنگامی از خدمت امام حسین (علیهالسلام) بازگشت، همسر و یارانش را مخاطب قرار داد و گفت: | ||
من تصمیم گرفتهام همراه حسین باشم تا جانم را فدایش سازم و...<ref>بحار الانوار، ج 44، ص 372.</ref>. | من تصمیم گرفتهام همراه حسین باشم تا جانم را فدایش سازم و...<ref>بحار الانوار، ج 44، ص 372.</ref>. | ||
==پیوستن به امام حسین(علیهالسلام)== | ==پیوستن به امام حسین(علیهالسلام)== | ||
زهیر بن قین در سال شصت هجری به مقصد فریضه [[حج]]، همراه همسر و گروهی از | زهیر بن قین در سال شصت هجری به مقصد فریضه [[حج]]، همراه همسر و گروهی از یارانش کوفه را ترک کرد. | ||
او پس از انجام فریضه حج [[مکه]] را ترک گفت و رهسپار کوفه شد. | او پس از انجام فریضه حج [[مکه]] را ترک گفت و رهسپار کوفه شد. | ||
زهیر و یارانش آنقدر تند میرفتند که در کوتاهترین زمان نزدیک منزلگاه رسیدند. آنها همواره میکوشیدند که قدری دورتر از محل استقرار موقت امام حسین(علیهالسلام) فرود آیند. | زهیر و یارانش آنقدر تند میرفتند که در کوتاهترین زمان نزدیک منزلگاه رسیدند. آنها همواره میکوشیدند که قدری دورتر از محل استقرار موقت امام حسین(علیهالسلام) فرود آیند. | ||
امام و یارانش در محلی به نام زرود<ref> منزلی استبین ثعلبیه و خزیمیه برای کسی که به طرف کوفهمیرود. (معجم البلدان، ج3، ص139).</ref> فرود آمدند و چادرهای خود را برپا ساختند. کاروان زهیر از راه رسید، اما چون دورتراز چادرهای امام جایی مناسب نیافت، چادرهای خود را در | امام و یارانش در محلی به نام زرود<ref> منزلی استبین ثعلبیه و خزیمیه برای کسی که به طرف کوفهمیرود. (معجم البلدان، ج3، ص139).</ref> فرود آمدند و چادرهای خود را برپا ساختند. کاروان زهیر از راه رسید، اما چون دورتراز چادرهای امام جایی مناسب نیافت، چادرهای خود را در همان حوالی برپا ساخت. [[شیخ عباس قمی]] مینویسد: گروهی از قبیله فزاره و بجیله چنین روایت شده است: هنگام مراجعت از مکه با زهیر بن قین بجلی همراه بودیم. در منازل که به حضرت امام حسین(علیهالسلام)میرسیدیم، از او دوری میکردیم; زیرا سیر با آن حضرت را دوست نمیداشتیم. ناگزیر هرگاه امام حرکت میکرد، زهیر میماند و هرگاه آن حضرت توقف میکرد، زهیر به راه میافتاد. در یکی از منازل، آن حضرت در طرفی منزل کرد و ما نیز ناگزیر در طرف دیگرفرود آمدیم. هنگامی که مشغول غذا خوردن بودیم، ناگاه رسولی ازطرف امام حسین(علیهالسلام) آمد و پس از ابراز سلام به زهیر گفت: | ||
ابا عبد الله(علیهالسلام) تو را میخواند. | |||
ما از نهایت حیرت لقمههایی که در دست داشتیم، افکندیم و لحظهای ساکت و بیحرکت ماندیم، گویا پرندهای بر سر ما نشسته است. | ما از نهایت حیرت لقمههایی که در دست داشتیم، افکندیم و لحظهای ساکت و بیحرکت ماندیم، گویا پرندهای بر سر ما نشسته است. | ||
همسر | همسر زهیر که دلهم نامیده میشد به زهیر گفت: سبحان الله، فرزند [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)]] تو را میطلبد و تو در رفتن درنگ میکنی... برخیز و نزدش شتاب، ببین چه میفرماید. | ||
زهیر برخاسته، خدمت حضرت رفت و زمانی نگذشت که شاد و خرم، باچهره برافروخته، نزد همسر و یارانش بازگشت. بیدرنگ دستور داد خیمهاش را برکنند و نزدیک سراپردههای آن حضرت برپاسازند. آنگاه به همسرش گفت: تو از قید زوجیت من رهایی، به اهل خود بپیوند; زیرا نمیخواهم که از سوی من زیانی به تو رسد<ref>منتهی الآمال، ج 1، ص 325.</ref>. | زهیر برخاسته، خدمت حضرت رفت و زمانی نگذشت که شاد و خرم، باچهره برافروخته، نزد همسر و یارانش بازگشت. بیدرنگ دستور داد خیمهاش را برکنند و نزدیک سراپردههای آن حضرت برپاسازند. آنگاه به همسرش گفت: تو از قید زوجیت من رهایی، به اهل خود بپیوند; زیرا نمیخواهم که از سوی من زیانی به تو رسد<ref>منتهی الآمال، ج 1، ص 325.</ref>. | ||
[[شیخ مفید]] اضافه میکند: آنگاه به یارانش گفت: هر یک از شما که دوستدارد، همراهم باشد، چه بهتر; و گرنه این آخرین دیدار ماست. | [[شیخ مفید]] اضافه میکند: آنگاه به یارانش گفت: هر یک از شما که دوستدارد، همراهم باشد، چه بهتر; و گرنه این آخرین دیدار ماست. | ||
سپس گفت: شما را از حقیقتی آگاه میکنم. یادم نمیرود، وقتی در[[غزوه بحر]]<ref> در تاریخ طبری ج3، ص 302 کلمه بحر، بلنجر آمده است. | سپس گفت: شما را از حقیقتی آگاه میکنم. یادم نمیرود، وقتی در [[غزوه بحر]]<ref> در تاریخ طبری ج3، ص 302 کلمه بحر، بلنجر آمده است. | ||
بلنجر شهری در بلاد خزر است که در سال33 به فرماندهی سلمان بنربیعه باهلی فتح شد. (معجم البلدان، ج 1، ص489) اما ابن حجردر الاصابه: بلنجر را در سرزمین عراق میداند. (الاصابه، ج 2، ص274.)9</ref> شرکت کردیم; [[خداوند]] پیروزی را نصیب ما گردانید و غنایمی به دست آوردیم. [[سلمان فارسی]]، همراه ما بود، هنگامی که دید همگان از این پیشآمد خوشحال هستند، گفت: آیا از این پیروزی که خداوند نصیب شما ساخت و از غنیمتهایی که به دست آوردید، شادمانید؟! گفتیم: آری. | بلنجر شهری در بلاد خزر است که در سال33 به فرماندهی سلمان بنربیعه باهلی فتح شد. (معجم البلدان، ج 1، ص489) اما ابن حجردر الاصابه: بلنجر را در سرزمین عراق میداند. (الاصابه، ج 2، ص274.)9</ref> شرکت کردیم; [[خداوند]] پیروزی را نصیب ما گردانید و غنایمی به دست آوردیم. [[سلمان فارسی]]، همراه ما بود، هنگامی که دید همگان از این پیشآمد خوشحال هستند، گفت: آیا از این پیروزی که خداوند نصیب شما ساخت و از غنیمتهایی که به دست آوردید، شادمانید؟! گفتیم: آری. | ||
[[سلمان]] گفت: اگر سید جوانان آل محمد را درک کردید، به یاری او خوشحالتر باشید از آنچه که امروز بر آن دستیافتید. و اکنون من با شما خداحافظی میکنم<ref> ارشاد مفید، ص 204.</ref>. آری او با اهل و یارانش خداخافظی کرد تا به دنبال گمشدهای که سالها در پیاش | [[سلمان]] گفت: اگر سید جوانان آل محمد را درک کردید، به یاری او خوشحالتر باشید از آنچه که امروز بر آن دستیافتید. و اکنون من با شما خداحافظی میکنم<ref> ارشاد مفید، ص 204.</ref>. آری او با اهل و یارانش خداخافظی کرد تا به دنبال گمشدهای که سالها در پیاش بود برود. | ||
او همه چیز و همه کس را رها کرد و رفت تا حسینی شود و جان خودرا نثار حسین و مکتب و عقیده وی کند. | او همه چیز و همه کس را رها کرد و رفت تا حسینی شود و جان خودرا نثار حسین و مکتب و عقیده وی کند. | ||
== نقش زهیر در حادثه کربلا == | == نقش زهیر در حادثه کربلا == | ||
زهیر همسر خود را طلاق گفت، از یاران خود جدا شد، به اردوگاه حسینی پیوست و در شمار سربازان شیفته و فدایی امام حسین(علیهالسلام)جای گرفت. او در طول مسیر در موارد | زهیر همسر خود را طلاق گفت، از یاران خود جدا شد، به اردوگاه حسینی پیوست و در شمار سربازان شیفته و فدایی امام حسین(علیهالسلام)جای گرفت. او در طول مسیر در موارد گوناگون از جای برمیخاست و به تایید سخنان امام میپرداخت. بخشی از مواردی که زهیر ارادت راستین خود را به نمایش گزارد، چنین است: | ||
'''حمایت از امام در ذو حسم''' | '''حمایت از امام در ذو حسم''' | ||
خط ۸۲: | خط ۸۴: | ||
عزره گفت: هر چه توانی خود ستایی کن. | عزره گفت: هر چه توانی خود ستایی کن. | ||
زهیر گفت: ای عزره، خدا او را ستوده و رهبری کرده، ای عزره، از خدا پرهیز کن من برایت خیر میخواهم; به خدا سوگند، ای عزره، تو از آنهایی که گمراهی را برکشتن پاکدامنان یاری میدهند... . | زهیر گفت: ای عزره، خدا او را ستوده و رهبری کرده، ای عزره، از خدا پرهیز کن من برایت خیر میخواهم; به خدا سوگند، ای عزره، تو از آنهایی که گمراهی را برکشتن پاکدامنان یاری میدهند... . | ||
عزره پاسخ داد: ای زهیر، تو نزد ما از [[شیعیان]] این | عزره پاسخ داد: ای زهیر، تو نزد ما از [[مذهب شیعه|شیعیان]] این خانواده نبودی، تو [[عثمان]] خواه بودی. | ||
زهیر گفت: از موقعیتی که اکنون دارم، درنمییابی که ازشیعیانم. به خدا نه من نامهای به حسین نوشتم و نه هرگز پیکیدر پیاش فرستادم و نه وعده یاریاش دادم; در راه با اوبرخوردم، به یاد رسول خدا و موقعیت وی افتادم و دانستم که به سوی دشمن میآید... . | زهیر گفت: از موقعیتی که اکنون دارم، درنمییابی که ازشیعیانم. به خدا نه من نامهای به حسین نوشتم و نه هرگز پیکیدر پیاش فرستادم و نه وعده یاریاش دادم; در راه با اوبرخوردم، به یاد رسول خدا و موقعیت وی افتادم و دانستم که به سوی دشمن میآید... . | ||
پس بر آن شدم یاریاش کنم، در حزب او درآیم و جانم را فدایشسازم; برای آن که شما حق خدا و رسولش را ضایع کردید<ref> رموز الشهاده، ص99.</ref>. | پس بر آن شدم یاریاش کنم، در حزب او درآیم و جانم را فدایشسازم; برای آن که شما حق خدا و رسولش را ضایع کردید<ref> رموز الشهاده، ص99.</ref>. | ||
خط ۹۰: | خط ۹۲: | ||
پس از برگشتن سپاه [[عمر سعد]] به اردوگاه خویش، این بار صدای [[شمر بن ذی الجوشن|شمربن ذی الجوشن]] به گوش رسید که با صدای بلند میگفت: | پس از برگشتن سپاه [[عمر سعد]] به اردوگاه خویش، این بار صدای [[شمر بن ذی الجوشن|شمربن ذی الجوشن]] به گوش رسید که با صدای بلند میگفت: | ||
کجایند فرزندان خواهر ما، کجاست عباس و برادرانش؟ | کجایند فرزندان خواهر ما، کجاست عباس و برادرانش؟ | ||
امام حسین(علیهالسلام) فرمود: جوابش دهید، | امام حسین(علیهالسلام) فرمود: جوابش دهید، گرچه فاسق باشد. | ||
[[عباس بن علی|قمر بنیهاشم]] به دستور ابی عبد الله(علیهالسلام) سمت او رفت تا سخنش را بشنود. اما بیدرنگ، در حالی که بر او و امانی که داده بود لعنت میفرستاد، باز گشت. زهیر بن قین از جای برخاسته، قمربنیهاشم را مخاطب قرار داد و گفت: تو را از حدیثی که قبلا آنرا شنیده ام، آگاه سازم؟! | [[عباس بن علی|قمر بنیهاشم]] به دستور ابی عبد الله(علیهالسلام) سمت او رفت تا سخنش را بشنود. اما بیدرنگ، در حالی که بر او و امانی که داده بود لعنت میفرستاد، باز گشت. زهیر بن قین از جای برخاسته، قمربنیهاشم را مخاطب قرار داد و گفت: تو را از حدیثی که قبلا آنرا شنیده ام، آگاه سازم؟! | ||
عباس فرمود: آری، حدیث را بیان کن. | عباس فرمود: آری، حدیث را بیان کن. | ||
خط ۱۰۲: | خط ۱۰۴: | ||
'''سخنان زهیر در روز عاشورا''' | '''سخنان زهیر در روز عاشورا''' | ||
کثیر بن عبد الله شعبی گوید: چون بر حسین یورش بردیم، زهیر بن قین سوار بر اسب دم بلند خود سلاح پوشیده در برابر ما آمد وگفت: هشیار باشید، شما را از عذاب خدا بیم میدهم; بر مسلمان لازم است برادر مسلمانش را اندرز دهد. ما تا اکنون برادر وهم دین بودیم; تا شمشیر میان ما جدایی نیفکنده هم کیش هستیم واندرز شما بر ما لازم است. چون کار به شمشیسر افتد، رشته برادری میگسلد; ما امتی باشیم و شما امت دیگر. خدا ما و شمارا به فرزندان پیامبر خود [[ | کثیر بن عبد الله شعبی گوید: چون بر حسین یورش بردیم، زهیر بن قین سوار بر اسب دم بلند خود سلاح پوشیده در برابر ما آمد وگفت: هشیار باشید، شما را از عذاب خدا بیم میدهم; بر مسلمان لازم است برادر مسلمانش را اندرز دهد. ما تا اکنون برادر وهم دین بودیم; تا شمشیر میان ما جدایی نیفکنده هم کیش هستیم واندرز شما بر ما لازم است. چون کار به شمشیسر افتد، رشته برادری میگسلد; ما امتی باشیم و شما امت دیگر. خدا ما و شمارا به فرزندان پیامبر خود [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)]] آزمود تا بنگرد چه کارهایم. | ||
ما شما را به یاری او و کنارهگیری از سرکش فرزند سرکش [[عبیدالله بن زیاد|عبید الله بن زیاد]] میخوانیم، زیرا جز بدی از آنها ندیده ونبینند; چشمان شما را میل میکشند، دست و پای شما را میبرند، شما را بر دار میآویزند، گوش و بینی میبرند و نیکان ودانشمندان شما چون [[حجر بن عدی]] و اصحابش وها[[هانی بن عروه|نی بن عروه]] ومانند وی را میکشند. | ما شما را به یاری او و کنارهگیری از سرکش فرزند سرکش [[عبیدالله بن زیاد|عبید الله بن زیاد]] میخوانیم، زیرا جز بدی از آنها ندیده ونبینند; چشمان شما را میل میکشند، دست و پای شما را میبرند، شما را بر دار میآویزند، گوش و بینی میبرند و نیکان ودانشمندان شما چون [[حجر بن عدی]] و اصحابش وها[[هانی بن عروه|نی بن عروه]] ومانند وی را میکشند. | ||
در پاسخ، او را دشنام دادند، ابن زیاد را ستودند و گفتند: به خدا بازنمیگردیم تا آقایت و همراهانش را بکشیم یا نزد امیرعبید الله ببریم. | در پاسخ، او را دشنام دادند، ابن زیاد را ستودند و گفتند: به خدا بازنمیگردیم تا آقایت و همراهانش را بکشیم یا نزد امیرعبید الله ببریم. | ||
زهیر گفت: ای بندگان خدا; پسر [[فاطمه]] به دوستی و نصرت از زاده سمیه شایسته تر است. اگر یاریاش نمیکنید، به خدا پناهتان باد; | زهیر گفت: ای بندگان خدا; پسر [[فاطمه بنت محمد (زهرا)|فاطمه]] به دوستی و نصرت از زاده سمیه شایسته تر است. اگر یاریاش نمیکنید، به خدا پناهتان باد; | ||
ولی او را نکشید و به [[یزید]] وا گذارید به جانم سوگند، که یزید با نکشتن حسین هم از طاعت شما راضی است. | ولی او را نکشید و به [[یزید]] وا گذارید به جانم سوگند، که یزید با نکشتن حسین هم از طاعت شما راضی است. | ||
شمر تیری سمت وی افکند و گفت: خاموش باش، ما را از پرگویی خسته کردی. | شمر تیری سمت وی افکند و گفت: خاموش باش، ما را از پرگویی خسته کردی. | ||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۵: | ||
شمر گفت: خدا یک ساعت دیگر خودت و آقایت را خواهد کشت. | شمر گفت: خدا یک ساعت دیگر خودت و آقایت را خواهد کشت. | ||
زهیر گفت: مرا از [[مرگ]] میترسانی؟! به خدا، مرگ با حسین نزد من بهتر است از آنگونه با شما جاویدان بمانم. | زهیر گفت: مرا از [[مرگ]] میترسانی؟! به خدا، مرگ با حسین نزد من بهتر است از آنگونه با شما جاویدان بمانم. | ||
سپس خطاب به مردم گفت: ای بندگان خدا، این پست جفاجو وهمگنانش شما را از دینتان نفریبند; به خدا، [[شفاعت]] محمد(صلی الله علیه) به مردمی که خون فرزندان و خاندان او را میریزند و کسانی که آنهارا در این ستم یاری میکنند و مدافعان آنان را میکشند، نمیرسد. | سپس خطاب به مردم گفت: ای بندگان خدا، این پست جفاجو وهمگنانش شما را از دینتان نفریبند; به خدا، [[شفاعت]] محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) به مردمی که خون فرزندان و خاندان او را میریزند و کسانی که آنهارا در این ستم یاری میکنند و مدافعان آنان را میکشند، نمیرسد. | ||
مردی او را ندا داد که، ابی عبد الله میگوید: بیا به جان خودم، اگر مؤمن آل فرعون قوم خود را نصیحت کرد و دعوت را به آنها ابلاغ کرد، تو نیز اینان را اندرز دادی و دعوت را بدانها ابلاغ کردی<ref> رموز الشهاده، ص 108.</ref>. | مردی او را ندا داد که، ابی عبد الله میگوید: بیا به جان خودم، اگر مؤمن آل فرعون قوم خود را نصیحت کرد و دعوت را به آنها ابلاغ کرد، تو نیز اینان را اندرز دادی و دعوت را بدانها ابلاغ کردی<ref> رموز الشهاده، ص 108.</ref>. | ||
'''دفع هجوم وحشیانه''' | '''دفع هجوم وحشیانه''' | ||
در روز عاشورا شمر بن ذی الجوشن به چادرها و محل استقرار حرم [[ | در روز عاشورا شمر بن ذی الجوشن به چادرها و محل استقرار حرم [[اهل بیت|اهلبیت(علیهالسلام)]] هجوم برد و فریاد زد: آتش بیاورید تااین خانه را با ساکنانش آتش بزنم. | ||
زنان در حالی که فریاد میزدند از خیمه بیرون دویدند. امام حسین(علیهالسلام) فریاد کشید: | زنان در حالی که فریاد میزدند از خیمه بیرون دویدند. امام حسین(علیهالسلام) فریاد کشید: | ||
ای فرزند ذی الجوشن آتش میطلبی که خانه را بر اهل بیت من به آتش بکشی، خدا تو را به آتش بسوزاند. | ای فرزند ذی الجوشن آتش میطلبی که خانه را بر اهل بیت من به آتش بکشی، خدا تو را به آتش بسوزاند. | ||
خط ۱۳۳: | خط ۱۳۵: | ||
فدتک نفسی هادیا مهدیا الیوم القی جدک النبیا و حسنا و المرتضی علیا و ذا الجناحین الشهید حیا | فدتک نفسی هادیا مهدیا الیوم القی جدک النبیا و حسنا و المرتضی علیا و ذا الجناحین الشهید حیا | ||
جانم فدایت باد که هدایت یافت و هدایت گردید. امروز جدت پیامبر را ملاقات میکنم، همچنین برادرت حسن و پدرت [[علی بن ابی طالب|علی مرتضی]] وآن شهید زنده ای را که خداوند دو بال به او بخشید، ملاقات خواهم کرد. | جانم فدایت باد که هدایت یافت و هدایت گردید. امروز جدت پیامبر را ملاقات میکنم، همچنین برادرت حسن و پدرت [[علی بن ابی طالب|علی مرتضی]] وآن شهید زنده ای را که خداوند دو بال به او بخشید، ملاقات خواهم کرد. | ||
گویا زهیر با این جملات با امام وداع کرد و بار دیگر رهسپار میدان نبرد شد. او همچنان به پیکار ادامه داد تا اینکه کثیر بن عبد الله شعبی و مهاجر بن اوس بر وی حمله بردند و او را به شهادت رساندند<ref> تاریخ طبری، ج3، ص 328.</ref>. | گویا زهیر با این جملات با امام وداع کرد و بار دیگر رهسپار میدان نبرد شد. او همچنان به پیکار ادامه داد تا اینکه کثیر بن عبد الله شعبی و مهاجر بن اوس بر وی حمله بردند و او را به شهادت رساندند<ref> تاریخ طبری، ج3، ص 328.</ref>. | ||
== حضور امام بر بالین زهیر == | == حضور امام بر بالین زهیر == | ||
[[ابن شهرآشوب]] مینویسد: پس از شهادت زهیر، امام حسین(علیهالسلام) بربالین وی آمد و چنین فرمود: «لا یبعدنک یا زهیر و لعن اللهقاتلیک لعن الذین مسخوا قرده و خنازیر.» ای زهیر، خداوند تورا از رحمتش دور نگرداند و قاتلانت را لعنت کند; شبیه آن لعنتی که مسخ شدگان به شکل بوزینهگان و خوکان را فرا گرفت<ref>مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص103.</ref>. | [[ابن شهرآشوب]] مینویسد: پس از شهادت زهیر، امام حسین(علیهالسلام) بربالین وی آمد و چنین فرمود: «لا یبعدنک یا زهیر و لعن اللهقاتلیک لعن الذین مسخوا قرده و خنازیر.» ای زهیر، خداوند تورا از رحمتش دور نگرداند و قاتلانت را لعنت کند; شبیه آن لعنتی که مسخ شدگان به شکل بوزینهگان و خوکان را فرا گرفت<ref>مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص103.</ref>. | ||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | |||
== منابع == | == منابع == | ||
[http://ensani.ir/fa/article/55616/%D8%B2%D9%87%DB%8C%D8%B1-%D8%A8%D9%86-%D9%82%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D8%AC%D9%84%D9%89-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B4%D8%AC%D8%A7%D8%B9%D8%AA برگرفته از سایت زهیر بن قین بجلی رایتشجاعت - پرتال جامع علوم انسانیhttp://ensani.ir] | [http://ensani.ir/fa/article/55616/%D8%B2%D9%87%DB%8C%D8%B1-%D8%A8%D9%86-%D9%82%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D8%AC%D9%84%D9%89-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B4%D8%AC%D8%A7%D8%B9%D8%AA برگرفته از سایت زهیر بن قین بجلی رایتشجاعت - پرتال جامع علوم انسانیhttp://ensani.ir] | ||
[[رده: | [[رده:شخصیتها]] | ||
[[رده:شخصیتهای تاریخی]] | |||
[[رده:شهدای کربلا]] | [[رده:شهدای کربلا]] | ||