confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
خلافت اصطلاحی سیاسی - مذهبی به معنای جانشینی [[محمد (صلی الله علیه) خاتم الانبیاء|پیامبر اکرم (صلی الله علیه)]] در امر سیاست، حکومت و دیانت است و شخصی که این منصب را به دوش می کشد خلیفه نامیده میشود. | خلافت اصطلاحی سیاسی - مذهبی به معنای جانشینی [[محمد (صلی الله علیه) خاتم الانبیاء|پیامبر اکرم (صلی الله علیه)]] در امر سیاست، حکومت و دیانت است و شخصی که این منصب را به دوش می کشد خلیفه نامیده میشود. | ||
خلافت در آموزههای [[شیعه]] جانشینی پیامبر(صلی الله علیه) در همه امور دنیوی و اخروی است. خلفای رسول الله (صلی الله علیه) در مذهب تشیع، دوازده [[امام معصوم]]( | خلافت در آموزههای [[شیعه]] جانشینی پیامبر(صلی الله علیه) در همه امور دنیوی و اخروی است. خلفای رسول الله (صلی الله علیه) در مذهب تشیع، دوازده [[امام معصوم]](علیه السلام) از اهل بیت آن حضرتند و تنها تفاوتی که با او دارند، این است که [[وحی]] بر آنها نازل نمیشود. پس از وفات پیامبر اسلام، خلافت رسمی، (به جز دوره کوتاه حکومت [[امام علی]](علیه السلام) و [[امام حسن مجتبی]] (علیه السلام)، عملاً به غیرمعصومان رسید و در حدود سیزده قرن اشخاص و خاندانهای متعددی در گستره جهان اسلام خود را مصداق خلیفه پیامبر(صلی الله علیه) معرفی کردند. | ||
[[مسلمانان]] همچنین به خلیفه، امیرالمؤمنین، امام الامه، امام مؤمنین و در زبان گفتگو و مکالمه رهبر مسلمین نیز میگویند. پس از خلفای راشدین این عنوان توسط [[امویان]]، [[عباسیان]]، [[فاطمیان]]<ref>ر. ک:مقاله فاطمیان</ref>، [[عثمانی]]<ref>ر. ک:مقاله عثمانی</ref> و [[آلسعود]] نیز استفاده گردید. | [[مسلمانان]] همچنین به خلیفه، امیرالمؤمنین، امام الامه، امام مؤمنین و در زبان گفتگو و مکالمه رهبر مسلمین نیز میگویند. پس از خلفای راشدین این عنوان توسط [[امویان]]، [[عباسیان]]، [[فاطمیان]]<ref>ر. ک:مقاله فاطمیان</ref>، [[عثمانی]]<ref>ر. ک:مقاله عثمانی</ref> و [[آلسعود]] نیز استفاده گردید. | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
=خلیفه پس از رحلت پیامبر= | =خلیفه پس از رحلت پیامبر= | ||
پس از رحلت آن حضرت نیز کسی جز علی ( | پس از رحلت آن حضرت نیز کسی جز علی (علیه السلام) ادعای جانشینی پیامبر را با اصطلاح «خلیفةالرسول» نداشته است، از این رو کسانی که در سقیفه برای انتخاب حاکم اسلامی جمع شده بودند از اصطلاح خلیفه استفاده نکردند بلکه به جای آن واژه «امیر» را به کار بردند. | ||
ابوبکر خطاب به انصار چنین گفت: <big>فنحن الامراء و انتم الوزراء</big>. انصار نیز در جواب گفتند: <big>منا امیرٌ و منکم امیر</big> واژه امیر دارای مفهومی غیر از خلیفه است؛ البته به مرور زمان از اصطلاح خلیفه به جای امیر استفاده شد. نخستین بار پس از پیامبر استفاده از اصطلاح خلیفه در حوادث پیرامونی شکلگیری سپاه اسامه برای ابوبکر صورت گرفت. اسامه از عمر خواست که پیام خاصی را به خلیفه رسول الله (یعنی ابوبکر) برساند و عمر نیز پس از بازگشت با تعبیر خلیفه از ابوبکر یاد کرد.<ref>دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ص۲۱</ref> | ابوبکر خطاب به انصار چنین گفت: <big>فنحن الامراء و انتم الوزراء</big>. انصار نیز در جواب گفتند: <big>منا امیرٌ و منکم امیر</big> واژه امیر دارای مفهومی غیر از خلیفه است؛ البته به مرور زمان از اصطلاح خلیفه به جای امیر استفاده شد. نخستین بار پس از پیامبر استفاده از اصطلاح خلیفه در حوادث پیرامونی شکلگیری سپاه اسامه برای ابوبکر صورت گرفت. اسامه از عمر خواست که پیام خاصی را به خلیفه رسول الله (یعنی ابوبکر) برساند و عمر نیز پس از بازگشت با تعبیر خلیفه از ابوبکر یاد کرد.<ref>دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ص۲۱</ref> | ||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
عمر، تعیین جانشین خود را به شورایی شش نفره از صحابه پیامبر(صلی الله علیه) واگذار کرد. عثمان بن عفان در سال ۲۳ق به عنوان سومین خلیفه بر مسند قدرت نشست. شرط مهم بیعت شورای شش نفره با او، علاوه بر عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر، تبعیت از دو خلیفه نخست (سیره شیخین) بود؛ امری که علی بن ابیطالب از پذیرش آن امتناع کرد.<ref>ابن شبّه نمیری، ج ۳، ص ۹۳۰؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۲؛ طبری، ج ۴، ص ۲۳۳؛قس ابن قتیبه، ج ۱، ص ۲۶ـ۲۷</ref> اما بنابر منابع تاریخی، عثمان چندان به شروط مذکور پایبند نماند؛ از جمله گماشتن برخی از راندهشدگان از سوی پیامبر(صلی الله علیه) به سمتهای عالی حکومتی، مسلط ساختن بنی امیه بر امور حکومتی و بخششهای بدون ضابطه از بیتالمال به برخی افراد و نیز اقوام امویاش.<ref>ابن تیبه، ج ۱، ص ۳۲؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۸، ۱۷۴؛ طبری، ج ۴، ص ۳۴۷ـ ۳۴۸؛ برای شرح بیشتر در این خصوص رجوع کنید به جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج ۲، ص ۳۴۴ـ ۳۴۹</ref> | عمر، تعیین جانشین خود را به شورایی شش نفره از صحابه پیامبر(صلی الله علیه) واگذار کرد. عثمان بن عفان در سال ۲۳ق به عنوان سومین خلیفه بر مسند قدرت نشست. شرط مهم بیعت شورای شش نفره با او، علاوه بر عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر، تبعیت از دو خلیفه نخست (سیره شیخین) بود؛ امری که علی بن ابیطالب از پذیرش آن امتناع کرد.<ref>ابن شبّه نمیری، ج ۳، ص ۹۳۰؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۲؛ طبری، ج ۴، ص ۲۳۳؛قس ابن قتیبه، ج ۱، ص ۲۶ـ۲۷</ref> اما بنابر منابع تاریخی، عثمان چندان به شروط مذکور پایبند نماند؛ از جمله گماشتن برخی از راندهشدگان از سوی پیامبر(صلی الله علیه) به سمتهای عالی حکومتی، مسلط ساختن بنی امیه بر امور حکومتی و بخششهای بدون ضابطه از بیتالمال به برخی افراد و نیز اقوام امویاش.<ref>ابن تیبه، ج ۱، ص ۳۲؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۸، ۱۷۴؛ طبری، ج ۴، ص ۳۴۷ـ ۳۴۸؛ برای شرح بیشتر در این خصوص رجوع کنید به جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج ۲، ص ۳۴۴ـ ۳۴۹</ref> | ||
== علی بن ابیطالب ( | == علی بن ابیطالب (علیه السلام) == | ||
بیعت با علی( | بیعت با علی(علیه السلام) در [[مسجد]]<ref>ر. ک:مقاله مسجد</ref> با حضور مردم و با شرط عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر انجام شد.<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۷۸ـ۱۷۹؛ طبری، ج ۴، ص ۴۲۷، ۴۳۵؛ ابن اعثم کوفی، ج ۲، ص ۴۳۵ـ۴۳۶</ref> او اخذ بیعت اجباری را روا ندانست و بر آن بود که بیعت بر مبنای اختیار است و خود را موظف به دعوت میدانست، نه اجبار<ref>نهجالبلاغه، نامه ۱؛ اسکافی، ص ۵۲، ۱۰۵ـ۱۰۶؛ طبری، ج ۴، ص ۴۲۷</ref> او تعلیم دین را یکی از وظایف اصلی حاکم قلمداد میکرد.<ref>نهجالبلاغه، خطبه ۳۴؛ طبری، ج ۵، ص ۹۱</ref> و بر آن بود که پرچم ایمان را در میان مردم استوار کند و آنان را بر حدود حلال و حرام آگاه سازد.<ref>نهجالبلاغه، خطبه ۸۷</ref> | ||
== حسن بن علی ( | == حسن بن علی (علیه السلام) == | ||
شهادت امام علی در سال ۴۰ق، اوضاع بحرانی خلافت را پیچیدهتر کرد. با وجود اقبال مردم به خلافت حسن بن علی پس از پدرش، اما امام علی مردم را در انتخاب فرزندش مخیر کرده بود. امام حسن( | شهادت امام علی در سال ۴۰ق، اوضاع بحرانی خلافت را پیچیدهتر کرد. با وجود اقبال مردم به خلافت حسن بن علی پس از پدرش، اما امام علی مردم را در انتخاب فرزندش مخیر کرده بود. امام حسن(علیه السلام) در یکی از خطبههایش، ضمن تفکیک آشکار خلافت از ملوکیت، بر لزوم تطابق عمل خلیفه با مبنای یاد شده همراه با دوری از ستم تأکید کرد.<ref>ابوالفرج اصفهانی، ص. ۴۷</ref> | ||
دستگاه فرمانروایی معاویة بن ابی سفیان در شام با دستگاه خلافت پهلو میزد. این همعرضی تا زمان خلافت علی( | دستگاه فرمانروایی معاویة بن ابی سفیان در شام با دستگاه خلافت پهلو میزد. این همعرضی تا زمان خلافت علی(علیه السلام) با هیچگونه مخالفتی روبهرو نشده بود، اما امام علی از همان آغاز وی را عزل کرد.<ref>:ابوالفرج اصفهانی، ص. ۴۷</ref> امام حسن دست به تقابل با معاویه زد، ولی سرانجام راهی جز صلح با معاویه نیافت. بنابراین پس از شش ماه خلافت، کنارهگیری و با معاویه صلح کرد. بنابه روایت بلاذری،<ref>اسفراینی، ج۲، ص۵۰۱؛ غزالی، ص۲۷ـ۲۸، ۱۴۸؛ سجاسی، ص۳۴ـ۳۹</ref> یکی از شروط امام حسن در صلحنامه، خودداری معاویه از تعیین جانشین و واگذاری تعیین خلیفه پس از خود به مسلمانان بوده است. گفته شده است که امام با پیشنهاد معاویه مبنی بر احراز مقام خلافت پس از معاویه مخالفت کرد.<ref>:ابوالفرج اصفهانی، ص. ۴۷</ref> | ||
امام حسن آخرین خلیفه از اولین دوره خلافت اسلامی و از سلسله خلفایی بود که بعدها با عنوان راشدین، هویتی کاریزماتیک (فرهمند) یافتند. این نگرش که تصاویری روشن از آن را در آثار مؤلفان سنّیمذهب قرون مختلف بهوفور میتوان یافت،<ref>اسفراینی، ج۲، ص۵۰۱؛ غزالی، ص۲۷ـ۲۸، ۱۴۸؛ سجاسی، ص۳۴ـ۳۹</ref> حاصلِ برخورداری از ویژگیهایی چون تعلق به حلقه صحابه ممتاز پیامبر(صلی الله علیه)، خویشاوندی نَسَبی یا سببی با پیامبر، فضل تقدم در اسلام و یاری پیامبر و آرمان الهیاش، و بالاخره سیره عملی (در این مورد، خلیفه سوم را باید مستثنا کرد) بود که نهتنها تفاوت معناداری میان آنان و خلفای بعدی پدید آورد، بلکه به شاخصی برای ارزیابی عملکرد صاحبان قدرت در جامعه اسلامی بدل شد. | امام حسن آخرین خلیفه از اولین دوره خلافت اسلامی و از سلسله خلفایی بود که بعدها با عنوان راشدین، هویتی کاریزماتیک (فرهمند) یافتند. این نگرش که تصاویری روشن از آن را در آثار مؤلفان سنّیمذهب قرون مختلف بهوفور میتوان یافت،<ref>اسفراینی، ج۲، ص۵۰۱؛ غزالی، ص۲۷ـ۲۸، ۱۴۸؛ سجاسی، ص۳۴ـ۳۹</ref> حاصلِ برخورداری از ویژگیهایی چون تعلق به حلقه صحابه ممتاز پیامبر(صلی الله علیه)، خویشاوندی نَسَبی یا سببی با پیامبر، فضل تقدم در اسلام و یاری پیامبر و آرمان الهیاش، و بالاخره سیره عملی (در این مورد، خلیفه سوم را باید مستثنا کرد) بود که نهتنها تفاوت معناداری میان آنان و خلفای بعدی پدید آورد، بلکه به شاخصی برای ارزیابی عملکرد صاحبان قدرت در جامعه اسلامی بدل شد. | ||
خط ۱۱۴: | خط ۱۱۴: | ||
تشکیل خلافت اموی در سال ۴۱ق به دست معاویة بن ابی سفیان، خلافت اسلامی را با بحران مشروعیت مواجه ساخت. معاویه خلیفهای بود که نه مسلمانان او را در هیئت و مسلک خلفای پیشین میدیدند و نه حتی شهرتی نیک داشت. خود او نیز تصریح کرد که خلافت را نه با رضایت بلکه با زور به دست آورده و خود را مَلِک و نخستین پادشاه نامید و از زوال خلافت خبر داد.<ref>ابن عساکر، ج ۵۹، ص ۱۵۱، ۱۷۷</ref> وی حکومت را امتیازی الهی برای خاندان خویش محسوب کرد. مورد اخیر به نگرش غالبی تبدیل شد که علاوه بر اینکه موروثیشدن خلافت در میان امویان را در پی داشت، مفهوم خلافت اسلامی را با دستاویزی مذهبی به سلطنت اسلامی مبدل ساخت. این امر بعدها با حدیثی منسوب به پیامبر، با مضمون خلافت سی سال است و پس از آن پادشاهی است،<ref>ابن فرّاء، ص ۲۰ـ۲۳</ref>تأکید و حتی به نوعی تأیید شد. | تشکیل خلافت اموی در سال ۴۱ق به دست معاویة بن ابی سفیان، خلافت اسلامی را با بحران مشروعیت مواجه ساخت. معاویه خلیفهای بود که نه مسلمانان او را در هیئت و مسلک خلفای پیشین میدیدند و نه حتی شهرتی نیک داشت. خود او نیز تصریح کرد که خلافت را نه با رضایت بلکه با زور به دست آورده و خود را مَلِک و نخستین پادشاه نامید و از زوال خلافت خبر داد.<ref>ابن عساکر، ج ۵۹، ص ۱۵۱، ۱۷۷</ref> وی حکومت را امتیازی الهی برای خاندان خویش محسوب کرد. مورد اخیر به نگرش غالبی تبدیل شد که علاوه بر اینکه موروثیشدن خلافت در میان امویان را در پی داشت، مفهوم خلافت اسلامی را با دستاویزی مذهبی به سلطنت اسلامی مبدل ساخت. این امر بعدها با حدیثی منسوب به پیامبر، با مضمون خلافت سی سال است و پس از آن پادشاهی است،<ref>ابن فرّاء، ص ۲۰ـ۲۳</ref>تأکید و حتی به نوعی تأیید شد. | ||
وقتی که یزید در سال ۶۰ق به خلافت رسید، علاوه بر زیر پا نهادن ارزشهای اسلامی، تمام مخالفتها را با خشونت سرکوب کرد. برخورد با امام حسین ( | وقتی که یزید در سال ۶۰ق به خلافت رسید، علاوه بر زیر پا نهادن ارزشهای اسلامی، تمام مخالفتها را با خشونت سرکوب کرد. برخورد با امام حسین (علیه السلام) و واقعه حره از این جمله است. از آن پس، مشروعیت خلافت با پایبندی به حق سنجیده نمیشد، بلکه خود او معیار حق و باطل بود. برپایی قیامهای مخالفان نشان میدهد که این نوع تلقی از خلیفهگری، اگرچه مسلط، اما همهگیر نبوده و به جز خاندان پیامبر که موضع خود را در قیام کربلا نشان دادند، گروههایی از مسلمانان، به ویژه اهالی [[حرمین]] ([[مکه]]، [[مدینه]]) و [[عراق]]<ref>ر. ک:مقاله عراق</ref> هم آن را برتابیدند.<ref>خلیفة بن خیاط، ص ۱۵۷؛ ابن قتیبه، ج ۱، ص ۱۷۳ـ۱۷۴؛ طبری، ج ۵، ص ۴۹۲</ref> | ||
یکی دیگر از داعیهداران خلافت، عبدالله بن زبیر بود که پس از مرگ یزید در سال ۶۴ق، بر پایه «عمل به کتاب خدا، سنّترسول و سیره خلفای صالح»، مردم را به بیعت با خویش فراخواند. این فراخوان که ادعا میکرد هدف اصلیاش بازگشت به شکل اولیه خلافت است، با کنارهگیری معاویة بن یزید از خلافت و اوضاع نابسامان امویان، بهتدریج ابعاد گستردهای یافت و از محدوده حجاز (محل آغاز قیام ابن زبیر) فراتر رفت. | یکی دیگر از داعیهداران خلافت، عبدالله بن زبیر بود که پس از مرگ یزید در سال ۶۴ق، بر پایه «عمل به کتاب خدا، سنّترسول و سیره خلفای صالح»، مردم را به بیعت با خویش فراخواند. این فراخوان که ادعا میکرد هدف اصلیاش بازگشت به شکل اولیه خلافت است، با کنارهگیری معاویة بن یزید از خلافت و اوضاع نابسامان امویان، بهتدریج ابعاد گستردهای یافت و از محدوده حجاز (محل آغاز قیام ابن زبیر) فراتر رفت. |