پرش به محتوا

ابوعبدالله المهدی لدین الله: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۹: خط ۳۹:
==مراجعت دوباره ابن داعی به بغداد==
==مراجعت دوباره ابن داعی به بغداد==


وی پس از بازگشت از سفر حج به بغداد رفته و آنجا را مقر خود قرار داد.[۲]
وی پس از بازگشت از سفر حج به بغداد رفته و آنجا را مقر خود قرار داد<ref>ابن‌عنبه‌، احمد، عمدة الطالب‌، ج۱، ص۸۴ - ۸۵</ref>.
 
==اساتید ابن داعی==
==اساتید ابن داعی==


ابن داعی بصورت موقت از کارهای سیاسی دست کشیده و نزد ابوالحسن‌ کرخی‌ و حسین‌ بن‌ علی‌ بصری‌ به تحصیل [[فقه]] و[[کلام]] پرداخت، و پس از چندی خود مجلس‌ درس‌ و فتوا برپا داشت‌. [۳]
ابن داعی بصورت موقت از کارهای سیاسی دست کشیده و نزد ابوالحسن‌ کرخی‌ و حسین‌ بن‌ علی‌ بصری‌ به تحصیل [[فقه]] و[[کلام]] پرداخت، و پس از چندی خود مجلس‌ درس‌ و فتوا برپا داشت‌<ref>ذهبی‌، ج۱۶،ص۱۱۵؛ ابن‌عنبه‌، احمد، عمدة الطالب‌، ج۱، ص۸۴ - ۸۵</ref>.


==فعالیت‌های سیاسی==
==فعالیت‌های سیاسی==


ابن‌ داعی‌ در بغداد بار دیگر به‌ معزالدوله‌ پیوست‌ و گویا در شمار سرداران‌ سپاه‌ او درآمد. به‌ گفته ابن‌ اثیر در نبردی‌ که‌ میان‌ معزالدوله‌ و توزون‌ روی‌ داد (۲۳۲ق‌/۹۴۴م‌)، معزالدوله‌ شکست‌ خورد و ۱۴ تن‌ از سران‌ لشکر او از جمله‌ ابن‌ داعی‌ به‌ اسارت‌ توزون‌ درآمدند (۸/۴۰۸- ۴۰۹). پس‌ از این‌ واقعه‌ بایستی‌ ابن یاعی از کارهای‌ نظامی‌ و سیاسی‌ کنار رفته‌ باشد،اما گفته‌اند که‌ در ۳۴۸ق‌/۹۵۹م‌ معزالدوله‌ از او خواست‌ که‌ به‌ خدمتش‌ درآید و [[نقابت|نقابت‌]] [[علویان|علویان‌]] بغداد را بپذیرد. ابن‌ داعی‌ در آغاز نپذیرفت‌، لیکن‌ سرانجام‌ پافشاری‌ معزالدوله‌ سبب‌ شد که‌ بدین‌ کار تن‌ در دهد. معزالدوله‌ در گرامیداشت‌ ابن‌ داعی‌ مبالغه‌ می‌کرد. هنگامی‌ که‌ بیمار شد از او خواست‌ که‌ برایش‌ قرآن بخواند، و چون‌ وی‌ این‌ کار را کرد، معزالدوله‌ دست‌ او را بوسید.[۴] همچنین‌ قسمتی‌ از سواد را که‌ درآمدِ سالانه‌ آن‌ حدود ۵ هزار درهم‌ بود، به‌ اقطاع‌ او داد و وی‌ در گرفتن‌ این‌ اقطاع‌ اینگونه‌ توجیه‌ کرد که‌ حق‌ علویان‌ از بیت المال است‌.[۵]
ابن‌ داعی‌ در بغداد بار دیگر به‌ معزالدوله‌ پیوست‌ و گویا در شمار سرداران‌ سپاه‌ او درآمد. به‌ گفته ابن‌ اثیر در نبردی‌ که‌ میان‌ معزالدوله‌ و توزون‌ روی‌ داد (۲۳۲ق‌/۹۴۴م‌)، معزالدوله‌ شکست‌ خورد و ۱۴ تن‌ از سران‌ لشکر او از جمله‌ ابن‌ داعی‌ به‌ اسارت‌ توزون‌ درآمدند (۸/۴۰۸- ۴۰۹). پس‌ از این‌ واقعه‌ بایستی‌ ابن یاعی از کارهای‌ نظامی‌ و سیاسی‌ کنار رفته‌ باشد،اما گفته‌اند که‌ در ۳۴۸ق‌/۹۵۹م‌ معزالدوله‌ از او خواست‌ که‌ به‌ خدمتش‌ درآید و [[نقابت|نقابت‌]] [[علویان|علویان‌]] بغداد را بپذیرد. ابن‌ داعی‌ در آغاز نپذیرفت‌، لیکن‌ سرانجام‌ پافشاری‌ معزالدوله‌ سبب‌ شد که‌ بدین‌ کار تن‌ در دهد. معزالدوله‌ در گرامیداشت‌ ابن‌ داعی‌ مبالغه‌ می‌کرد. هنگامی‌ که‌ بیمار شد از او خواست‌ که‌ برایش‌ قرآن بخواند، و چون‌ وی‌ این‌ کار را کرد، معزالدوله‌ دست‌ او را بوسید<ref>ابن‌ عنبه‌، ص ۸۵</ref>. همچنین‌ قسمتی‌ از سواد را که‌ درآمدِ سالانه‌ آن‌ حدود ۵ هزار درهم‌ بود، به‌ اقطاع‌ او داد و وی‌ در گرفتن‌ این‌ اقطاع‌ اینگونه‌ توجیه‌ کرد که‌ حق‌ علویان‌ از بیت المال است‌<ref>ابن‌ عنبه‌، ۸۵</ref>.


ابن‌ داعی‌ همچنان‌ در بغداد با احترام‌ می‌زیست‌، تا اینکه‌ به‌ تدریج‌ گروه‌ زیادی‌ از علویان‌ و نیز دیلمیان با او [[بیعت|بیعت‌]] و وی‌ را به‌ شورش‌ تشویق‌ کردند، اما او از معزالدوله‌ هراس‌ داشت‌ و تا زمانی‌ که‌ وی‌ در بغداد بود، کار خود را آغاز نکرد و تا ۳۵۲ق‌ همچنان‌ نزد معزالدوله‌ مقرب‌ بود. در این‌ سال‌ به‌ سفارش‌ ابن‌ داعی‌، ابن‌ ابی‌ الشوارب‌ قاضی‌ بی‌کفایت‌ و رشوه‌خوار بغداد از کار برکنار شد.[۶]
ابن‌ داعی‌ همچنان‌ در بغداد با احترام‌ می‌زیست‌، تا اینکه‌ به‌ تدریج‌ گروه‌ زیادی‌ از علویان‌ و نیز دیلمیان با او [[بیعت|بیعت‌]] و وی‌ را به‌ شورش‌ تشویق‌ کردند، اما او از معزالدوله‌ هراس‌ داشت‌ و تا زمانی‌ که‌ وی‌ در بغداد بود، کار خود را آغاز نکرد و تا ۳۵۲ق‌ همچنان‌ نزد معزالدوله‌ مقرب‌ بود. در این‌ سال‌ به‌ سفارش‌ ابن‌ داعی‌، ابن‌ ابی‌ الشوارب‌ قاضی‌ بی‌کفایت‌ و رشوه‌خوار بغداد از کار برکنار شد<ref>همدانی‌، ۱۸۳-۱۸۴</ref>.


==قیام ابن داعی==
==قیام ابن داعی==


در ۳۵۳ق‌ معزالدوله‌ به‌ قصد نبرد با ابن‌ حمدان‌ به‌ سوی‌ موصل‌ شتافت‌. ابن‌ داعی‌ که‌ در پی‌ فرصت‌ مناسب‌ بود، روزی‌ در نزد عزالدوله‌ فرزند معزالدوله‌ که‌ در غیاب‌ پدر، قائم‌ مقام‌ او بود، موضوعی‌ را بهانه‌ ساخت‌ و پرخاش‌ کنان‌ با گروه‌ اندکی‌ از یاران‌ خود از بغداد بیرون‌ رفت‌ و خانواده‌ خود را بر جای‌ نهاد و در اواخر شوال ۳۵۳ راه‌ دیلم‌ در پیش‌ گرفت‌ و پس‌ از چندی‌ به‌ هوسم‌ رودسر رسید و در آنجا قیام‌ را آشکار ساخت‌. [۷]
در ۳۵۳ق‌ معزالدوله‌ به‌ قصد نبرد با ابن‌ حمدان‌ به‌ سوی‌ موصل‌ شتافت‌. ابن‌ داعی‌ که‌ در پی‌ فرصت‌ مناسب‌ بود، روزی‌ در نزد عزالدوله‌ فرزند معزالدوله‌ که‌ در غیاب‌ پدر، قائم‌ مقام‌ او بود، موضوعی‌ را بهانه‌ ساخت‌ و پرخاش‌ کنان‌ با گروه‌ اندکی‌ از یاران‌ خود از بغداد بیرون‌ رفت‌ و خانواده‌ خود را بر جای‌ نهاد و در اواخر شوال ۳۵۳ راه‌ دیلم‌ در پیش‌ گرفت‌ و پس‌ از چندی‌ به‌ هوسم‌ رودسر رسید و در آنجا قیام‌ را آشکار ساخت‌<ref>مسکویه‌، ج۶، ص۲۰۷؛ ابن‌ اثیر، ج۸،ص۵۵۵؛ ذهبی‌، ج۱۶، ص۱۱۶؛ ابن‌ عنبه‌، ص ۸۶</ref>.  


==ابن داعی و ادعای امامت==
==ابن داعی و ادعای امامت==


هنگامی که وی به هوسم‌ رسید گروه‌ زیادی‌ از دیلمیان به‌ وی‌ پیوستند و به‌ عنوان‌ امام‌ با او بیعت‌ کردند. ابن‌ داعی‌ در آنجا زهد پیشه‌ کرد و همواره‌ لباسی‌ از پشم‌ سفید برتن‌ داشت‌ و در سینه‌اش‌ قرآنی‌ گشوده‌ آویخته‌ بود. در این‌ هنگام‌ لقب‌ «المهدی‌ لدین‌ الله‌ القائم‌ لحق‌ الله‌» داشت‌. پس‌ لشکر زیادی‌ گرد آورد و آهنگ‌ گشودن‌ نواحی‌ اطراف‌ کرد. [۸] در این‌ وقت‌ که‌ سپاهیانش‌ به‌ ۱۰ هزار رسید، به‌ نبرد ابن‌ ناصر علوی‌ شتافت‌، ابن‌ ناصر از برابر او گریخت‌. ابن‌ داعی‌ پس‌ از آن‌ یکی‌ از فرماندهان‌ بزرگ‌ وشمگیر را نیز از میان‌ برداشت‌. [۹] این‌ حادثه‌ در ۳۵۴ق‌/۹۶۵م‌ اتفاق‌ افتاد. قیام‌ ابن‌ داعی‌ به‌ تدریج‌ حوزه وسیعی‌ را دربرگرفت‌، به‌ گونه‌ای‌ که‌ به‌ رکن‌الدوله‌ و معزالدوله‌ نیز نامه‌ نوشت‌ و آنان‌ را به‌ اطاعت‌ فراخواند. رکن‌الدوله‌ [[امامت|امامت‌]] او را پذیرفت‌ و از اینکه‌ به‌ وی‌ یاری‌ نکرده‌ است‌، پوزش‌ خواست‌. [۱۰] ابن‌ داعی‌ در ۳۵۵ق‌ با ابن‌ وشمگیر به‌ مبارزه‌ پرداخت‌ و گروهی‌ از یاران‌ و سرداران‌ او را به‌ اسارت‌ گرفت‌، اما به‌ سبب‌ شورشی‌ که‌ از سوی‌ یکی‌ از علویان‌ به‌ نام‌ میر کیا بن‌ ابوالفضل‌ ثایر درگرفته‌ بود، ناگزیر به‌ بازگشت‌ شد و آنگاه‌ نامه‌ای‌ به‌ عراق فرستاد و مردم‌ را به‌ جهاد فراخواند. [۱۱] میرکا که‌ از پیش‌ با او ضدیت‌ داشت‌، به‌ دفع‌ وی‌ برخاست‌ و هوسم‌ را متصرف‌ شد و ابن داعی را به‌ اسارت‌ گرفت‌ و در قلعه‌ای‌ به‌ بند کشید. دیلمیان‌ خشمگین‌ شدند و حنبلیان‌ آنجا نیز به‌ حمایت‌ آنان‌ برخاستند، میرکا تاب‌ مقاومت‌ نیاورد و وی را آزاد کرد. این‌ حادثه‌ در ۳۵۸ق‌/۹۶۹م‌ اتفاق‌ افتاد و متعاقب‌ آن‌ میرکا خواهر خود را به‌ ازدواج ابوعبدالله‌ درآورد. از این‌ حادثه‌ چند ماه‌ گذشت‌ و ابن‌ داعی‌ در هوسم‌ همچنان‌ موقعیت‌ سابق‌ را بازیافت‌.
هنگامی که وی به هوسم‌ رسید گروه‌ زیادی‌ از دیلمیان به‌ وی‌ پیوستند و به‌ عنوان‌ امام‌ با او بیعت‌ کردند. ابن‌ داعی‌ در آنجا زهد پیشه‌ کرد و همواره‌ لباسی‌ از پشم‌ سفید برتن‌ داشت‌ و در سینه‌اش‌ قرآنی‌ گشوده‌ آویخته‌ بود. در این‌ هنگام‌ لقب‌ «المهدی‌ لدین‌ الله‌ القائم‌ لحق‌ الله‌» داشت‌. پس‌ لشکر زیادی‌ گرد آورد و آهنگ‌ گشودن‌ نواحی‌ اطراف‌ کرد<ref>مسکویه‌، ج۶،ص۲۰۹؛ ابن‌ اثیر، ج۸،ص۵۷۴</ref>.در این‌ وقت‌ که‌ سپاهیانش‌ به‌ ۱۰ هزار رسید، به‌ نبرد ابن‌ ناصر علوی‌ شتافت‌، ابن‌ ناصر از برابر او گریخت‌. ابن‌ داعی‌ پس‌ از آن‌ یکی‌ از فرماندهان‌ بزرگ‌ وشمگیر را نیز از میان‌ برداشت‌<ref>مسکویه‌، ج۶،ص۲۰۷</ref>.این‌ حادثه‌ در ۳۵۴ق‌/۹۶۵م‌ اتفاق‌ افتاد. قیام‌ ابن‌ داعی‌ به‌ تدریج‌ حوزه وسیعی‌ را دربرگرفت‌، به‌ گونه‌ای‌ که‌ به‌ رکن‌الدوله‌ و معزالدوله‌ نیز نامه‌ نوشت‌ و آنان‌ را به‌ اطاعت‌ فراخواند. رکن‌الدوله‌ [[امامت|امامت‌]] او را پذیرفت‌ و از اینکه‌ به‌ وی‌ یاری‌ نکرده‌ است‌، پوزش‌ خواست‌<ref>ذهبی‌، ج۱۶،ص۱۱۶</ref>.ابن‌ داعی‌ در ۳۵۵ق‌ با ابن‌ وشمگیر به‌ مبارزه‌ پرداخت‌ و گروهی‌ از یاران‌ و سرداران‌ او را به‌ اسارت‌ گرفت‌، اما به‌ سبب‌ شورشی‌ که‌ از سوی‌ یکی‌ از علویان‌ به‌ نام‌ میر کیا بن‌ ابوالفضل‌ ثایر درگرفته‌ بود، ناگزیر به‌ بازگشت‌ شد و آنگاه‌ نامه‌ای‌ به‌ عراق فرستاد و مردم‌ را به‌ جهاد فراخواند<ref>مسکویه‌، ج۶،ص۲۱۶؛ ابن‌ اثیر، ج۸،ص۵۷۴؛ مادلونگ‌، ج۴،ص۱۹۱</ref>.میرکا که‌ از پیش‌ با او ضدیت‌ داشت‌، به‌ دفع‌ وی‌ برخاست‌ و هوسم‌ را متصرف‌ شد و ابن داعی را به‌ اسارت‌ گرفت‌ و در قلعه‌ای‌ به‌ بند کشید. دیلمیان‌ خشمگین‌ شدند و حنبلیان‌ آنجا نیز به‌ حمایت‌ آنان‌ برخاستند، میرکا تاب‌ مقاومت‌ نیاورد و وی را آزاد کرد. این‌ حادثه‌ در ۳۵۸ق‌/۹۶۹م‌ اتفاق‌ افتاد و متعاقب‌ آن‌ میرکا خواهر خود را به‌ [[ازدواج]] ابوعبدالله‌ درآورد. از این‌ حادثه‌ چند ماه‌ گذشت‌ و ابن‌ داعی‌ در هوسم‌ همچنان‌ موقعیت‌ سابق‌ را بازیافت‌.


==در گذشت==
==در گذشت==


وی همچنان در هوسم می‌زیست تااینکه‌ در ۳۵۹ق‌ در همانجا درگذشت‌، گفته‌شده میرکا برای‌ خواهرش‌ سمی‌ فرستاد که‌ ابن‌ داعی‌ را مسموم‌ کند و ابن‌ داعی‌ بر اثر خوردن‌ آن‌ زهر درگذشت‌ و در همان‌ شهر به‌ خاک‌ سپرده‌ شد.[۱۲]
وی همچنان در هوسم می‌زیست تااینکه‌ در ۳۵۹ق‌ در همانجا درگذشت‌، گفته‌شده میرکا برای‌ خواهرش‌ سمی‌ فرستاد که‌ ابن‌ داعی‌ را مسموم‌ کند و ابن‌ داعی‌ بر اثر خوردن‌ آن‌ زهر درگذشت‌ و در همان‌ شهر به‌ خاک‌ سپرده‌ شد<ref>ابن‌ عنبه‌، ۸۷؛ همدانی‌، ۱۸۹</ref>.


==فرزندان==
==فرزندان==


وی دو پسر داشت به نام‌های ابوالحسن‌ علی‌ و ابوالحسین‌ احمد که‌ احمد در حیات‌ پدر درگذشت‌.[۱۳]
وی دو پسر داشت به نام‌های ابوالحسن‌ علی‌ و ابوالحسین‌ احمد که‌ احمد در حیات‌ پدر درگذشت‌<ref>ابن‌ عنبه‌،۸۷</ref>.


== پانویس ==
== پانویس ==
confirmed
۳٬۹۰۲

ویرایش