پرش به محتوا

اصحاب حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۳
جز
جایگزینی متن - 'بنی امیه' به 'بنی‌امیه'
جز (جایگزینی متن - 'بنی امیه' به 'بنی‌امیه')
خط ۵۵: خط ۵۵:


=دیدگاه صحیح در مورد اصحاب حدیث=
=دیدگاه صحیح در مورد اصحاب حدیث=
برای تبیین دیدگاه صحیح باید کمی در مورد توسعه‌طلبی بوم مدینه توضیح دهم. بوم مدینه از بوم‌هایی بود که نه تنها غالب، بلکه سلطه طلب و توسعه‌طلب بود یعنی مدنی‌ها از همان اول، روحیه سلطه طلبی داشته‌اند. به طور مشخص از دوره سال‌های 60-85 هـ روحیه سلطه طلبی بین مدنی‌ها افزایش می‌یابد و علت آن این است که دقیقاً در این دوره، شاخه سفیانی از بنی امیه - یعنی 3 خلیفه اوّل بنی امیه، معاویه، یزید و معاویه دوّم - در سال 62 هـ مضمحل می‌شود. فاصله سال‌های 62 تا 64 هـ، دوره آشوب است و از سال 64 هـ شاخه مروانی روی کار می‌آید. از آن جایی که مروان، سال‌ها امیر مدینه بود، خلفای بعدی که به عنوان خلفای [[بنی امیه]] در [[شام]] روی کار می‌آمدند، خلفایی بودند که همیشه دارالسلطنه قبلیشان مدینه بود. دوره قاجار را به خاطر بیاورید که دارالسلطنه‌ای در [[تبریز]] به توان پایتخت دوّم بوجود آمده بود و هر کس که ولیعهد بود، به آن جا می‌رفت و یک دوره آموزشی می‌دید و شاه که فوت می‌کرد، او را از تبریز به [[تهران]] می‌آوردند تا پادشاه شود. ولیعهد معمولاً در مدینه یک سمت حکومتی داشت و بعد از این که خلیفه از دنیا می‌رفت، او را از مدینه به [[دمشق]] می‌آوردند تا امیر بشود. پس مانند [[دوره قاجار]] که عملاً تبریز تعیین‌کننده سیاست‌های تهران بود -چون ولی‌عهد را در تبریز آماده می‌کردند تا وقتی به تهران می‌آید، روش‌های دیکته شده قبلی را اجرا کند- مدینه نیز یک پایتخت در سایه بود.
برای تبیین دیدگاه صحیح باید کمی در مورد توسعه‌طلبی بوم مدینه توضیح دهم. بوم مدینه از بوم‌هایی بود که نه تنها غالب، بلکه سلطه طلب و توسعه‌طلب بود یعنی مدنی‌ها از همان اول، روحیه سلطه طلبی داشته‌اند. به طور مشخص از دوره سال‌های 60-85 هـ روحیه سلطه طلبی بین مدنی‌ها افزایش می‌یابد و علت آن این است که دقیقاً در این دوره، شاخه سفیانی از بنی‌امیه - یعنی 3 خلیفه اوّل بنی‌امیه، معاویه، یزید و معاویه دوّم - در سال 62 هـ مضمحل می‌شود. فاصله سال‌های 62 تا 64 هـ، دوره آشوب است و از سال 64 هـ شاخه مروانی روی کار می‌آید. از آن جایی که مروان، سال‌ها امیر مدینه بود، خلفای بعدی که به عنوان خلفای [[بنی‌امیه]] در [[شام]] روی کار می‌آمدند، خلفایی بودند که همیشه دارالسلطنه قبلیشان مدینه بود. دوره قاجار را به خاطر بیاورید که دارالسلطنه‌ای در [[تبریز]] به توان پایتخت دوّم بوجود آمده بود و هر کس که ولیعهد بود، به آن جا می‌رفت و یک دوره آموزشی می‌دید و شاه که فوت می‌کرد، او را از تبریز به [[تهران]] می‌آوردند تا پادشاه شود. ولیعهد معمولاً در مدینه یک سمت حکومتی داشت و بعد از این که خلیفه از دنیا می‌رفت، او را از مدینه به [[دمشق]] می‌آوردند تا امیر بشود. پس مانند [[دوره قاجار]] که عملاً تبریز تعیین‌کننده سیاست‌های تهران بود -چون ولی‌عهد را در تبریز آماده می‌کردند تا وقتی به تهران می‌آید، روش‌های دیکته شده قبلی را اجرا کند- مدینه نیز یک پایتخت در سایه بود.


توسعه‌طلبی را در موارد مختلفی می‌توان دید. از جمله در همین دوره است که با مصحف‌های کوفه و دیگر بلاد، مبارزه شدیدی صورت می‌گیرد و تا حد ممکن سعی می‌کنند نسخه‌های دیگر مصاحف را از بین ببرند تا مصحف مدینه را جایگزین کنند. پس این اتفاق زمان [[عثمان]] نیفتاد بلکه این اتفاق در دوره سلطه طلبی مدینه افتاد.
توسعه‌طلبی را در موارد مختلفی می‌توان دید. از جمله در همین دوره است که با مصحف‌های کوفه و دیگر بلاد، مبارزه شدیدی صورت می‌گیرد و تا حد ممکن سعی می‌کنند نسخه‌های دیگر مصاحف را از بین ببرند تا مصحف مدینه را جایگزین کنند. پس این اتفاق زمان [[عثمان]] نیفتاد بلکه این اتفاق در دوره سلطه طلبی مدینه افتاد.
در معارضه با مدینه، در بحث معتبر بودن اجماع مردم یک شهر، قولی شاذی پیدا شده بود که اجماع کوفه هم حجت است ولی هیچ وقت چنین قولی را درباره شام، [[بصره]] یا مکه نمی‌بینید چون شامی‌ها، بصری‌ها و مکی‌ها همیشه شهروند درجه دو محسوب می‌شدند یعنی هیچ وقت این امکان را پیدا نکردند که به یک بوم پیشرو تبدیل شوند بلکه همیشه بوم‌های تابع بودند و تنها مجبور بودند در دعواهایی که بوجود می‌آید، واکنش نشان بدهند که جزء اقمار کدام یک از این دو شهر - مدینه یا کوفه - باشند. این سلطه طلبی تا پایان دوره بنی امیه ادامه پیدا می‌کند چون [[عباسیان]] سعی کردند با این توسعه‌طلبی، مقابله کنند<ref>تاریخ حدیث و تاریخ علوم اسلامی یعنی همین کاری که در این مباحث انجام می‌دهیم، باید سعی کنیم قضایایی را درک کنیم که با توجه به شرایط عصر ما غیر قابل درک است. باید سعی کنیم بفهمیم که در آن موقع چه فضایی حکم فرما بوده است. کار ما خیلی شبیه به یک هنر پیشه‌ای مثل آنتونی کویین است که وقتی به او می‌گویند باید نقش حمزه یا عمر مختار را بازی کنی بداند که باید چه کار انجام دهد. این خیلی مهم است که انسان بتواند خودش را در آن فضا قرار بدهد.</ref>.
در معارضه با مدینه، در بحث معتبر بودن اجماع مردم یک شهر، قولی شاذی پیدا شده بود که اجماع کوفه هم حجت است ولی هیچ وقت چنین قولی را درباره شام، [[بصره]] یا مکه نمی‌بینید چون شامی‌ها، بصری‌ها و مکی‌ها همیشه شهروند درجه دو محسوب می‌شدند یعنی هیچ وقت این امکان را پیدا نکردند که به یک بوم پیشرو تبدیل شوند بلکه همیشه بوم‌های تابع بودند و تنها مجبور بودند در دعواهایی که بوجود می‌آید، واکنش نشان بدهند که جزء اقمار کدام یک از این دو شهر - مدینه یا کوفه - باشند. این سلطه طلبی تا پایان دوره بنی‌امیه ادامه پیدا می‌کند چون [[عباسیان]] سعی کردند با این توسعه‌طلبی، مقابله کنند<ref>تاریخ حدیث و تاریخ علوم اسلامی یعنی همین کاری که در این مباحث انجام می‌دهیم، باید سعی کنیم قضایایی را درک کنیم که با توجه به شرایط عصر ما غیر قابل درک است. باید سعی کنیم بفهمیم که در آن موقع چه فضایی حکم فرما بوده است. کار ما خیلی شبیه به یک هنر پیشه‌ای مثل آنتونی کویین است که وقتی به او می‌گویند باید نقش حمزه یا عمر مختار را بازی کنی بداند که باید چه کار انجام دهد. این خیلی مهم است که انسان بتواند خودش را در آن فضا قرار بدهد.</ref>.


روحیه مالک که مدینه باید برای همه تعیین سیاست کند، ادامه همین داستان است و به همین دلیل شام به شدت تحت سلطه مدینه در همه جهات است. مثلاً قرائت [[ابن عامر]] یک قرائت شامی است و اطلاع تاریخی دقیقی نداریم که او قرائت را از چه کسی یاد گرفت ولی بر اساس داستان‌هایی که بر سر زبان‌هاست، و در کتاب‌های قرائت گفته شده، ابن عامر قرائت را مستقیماً از عثمان یاد گرفت. در حالی که سن ابن عامر، اقتضای فراگیری قرائت از عثمان را ندارد. اما در مقایسه قرائت شامی با مدنی درمی‌یابیم که قرائت ابن عامر، نوعی از قرائت مدینه است<ref>ر. ک. به مقاله «ابن عامر»، احمد پاکتچی، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج4، ص175.</ref>.
روحیه مالک که مدینه باید برای همه تعیین سیاست کند، ادامه همین داستان است و به همین دلیل شام به شدت تحت سلطه مدینه در همه جهات است. مثلاً قرائت [[ابن عامر]] یک قرائت شامی است و اطلاع تاریخی دقیقی نداریم که او قرائت را از چه کسی یاد گرفت ولی بر اساس داستان‌هایی که بر سر زبان‌هاست، و در کتاب‌های قرائت گفته شده، ابن عامر قرائت را مستقیماً از عثمان یاد گرفت. در حالی که سن ابن عامر، اقتضای فراگیری قرائت از عثمان را ندارد. اما در مقایسه قرائت شامی با مدنی درمی‌یابیم که قرائت ابن عامر، نوعی از قرائت مدینه است<ref>ر. ک. به مقاله «ابن عامر»، احمد پاکتچی، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج4، ص175.</ref>.
خط ۱۰۴: خط ۱۰۴:
=== تحولات فرهنگی از زمان عمر بن عبدالعزیز به بعد ===
=== تحولات فرهنگی از زمان عمر بن عبدالعزیز به بعد ===
در سال 99 هـ تا سال 101 هـ [[عمر بن عبدالعزیز]] خلیفه بود. سال 132 هـ سال سقوط خلافت [[اموی]] و تأسیس [[خلافت عباسی]] است که البته سال 136 هـ خلافت منصور و دیگر وقایع بعدی اتفاق می‌افتد. این اتفاقات خیلی مهم هستند و در تاریخ حدیث هم بسیار تأثیرگذارند.
در سال 99 هـ تا سال 101 هـ [[عمر بن عبدالعزیز]] خلیفه بود. سال 132 هـ سال سقوط خلافت [[اموی]] و تأسیس [[خلافت عباسی]] است که البته سال 136 هـ خلافت منصور و دیگر وقایع بعدی اتفاق می‌افتد. این اتفاقات خیلی مهم هستند و در تاریخ حدیث هم بسیار تأثیرگذارند.
با این که خلافت [[بنی امیه]] در شاخه مروانی خلافتی بود که از سوی مدینه حمایت می‌شد یعنی حمایت فرهنگی‌اش از مدینه بود، این وضعیت از زمان عمر بن عبد العزیز شرایط متفاوتی پیدا کرد. علتش این است که عمر بن عبدالعزیز شاید اولین خلیفه اموی است که خودش یک روحانی است و اصلاً سیاست مدار نبود. او در مدینه درس طلبگی خوانده بود و از فقهای مدینه و اهل فتوی بود. عمر بن عبدالعزیز فرزند خلیفه قبلی نبود و در شرایط خاصی به صورت کاملاً استثنایی از او می‌خواهند که خلافت را به عهده بگیرد. زمانی که او خلافت را به عهده می‌گیرد، عملاً حکومت بنی امیه وارد مرحله سوم خود می‌شود.
با این که خلافت [[بنی‌امیه]] در شاخه مروانی خلافتی بود که از سوی مدینه حمایت می‌شد یعنی حمایت فرهنگی‌اش از مدینه بود، این وضعیت از زمان عمر بن عبد العزیز شرایط متفاوتی پیدا کرد. علتش این است که عمر بن عبدالعزیز شاید اولین خلیفه اموی است که خودش یک روحانی است و اصلاً سیاست مدار نبود. او در مدینه درس طلبگی خوانده بود و از فقهای مدینه و اهل فتوی بود. عمر بن عبدالعزیز فرزند خلیفه قبلی نبود و در شرایط خاصی به صورت کاملاً استثنایی از او می‌خواهند که خلافت را به عهده بگیرد. زمانی که او خلافت را به عهده می‌گیرد، عملاً حکومت بنی‌امیه وارد مرحله سوم خود می‌شود.


در دوره دوم یعنی از زمان مروان اول تا زمان عمر بن عبدالعزیز حکومت بنی مروان یک وجهه کاملاً سیاسی داشت ولی در زمان عمر، وجهه فرهنگی و دینی‌اش خیلی شدید می‌شود. گاهی اوقات در میان اهل سنت چنین گفته می‌شود که [[خلفای راشدین]] پنج نفرند: [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[عثمان]]، [[علی(ع)]] و [[عمر بن عبدالعزیز]]؛ یعنی به قدری عمر بن عبدالعزیز در حوزه اهل سنت اهمیت فرهنگی دارد که باعث شده او را به عنوان پنجمین نفر از خلفای راشدین به حساب بیاورند در حالی که، یک فاصله حدوداً 60 ساله با آخرین خلیفه از خلفای راشدین دارد.
در دوره دوم یعنی از زمان مروان اول تا زمان عمر بن عبدالعزیز حکومت بنی مروان یک وجهه کاملاً سیاسی داشت ولی در زمان عمر، وجهه فرهنگی و دینی‌اش خیلی شدید می‌شود. گاهی اوقات در میان اهل سنت چنین گفته می‌شود که [[خلفای راشدین]] پنج نفرند: [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[عثمان]]، [[علی(ع)]] و [[عمر بن عبدالعزیز]]؛ یعنی به قدری عمر بن عبدالعزیز در حوزه اهل سنت اهمیت فرهنگی دارد که باعث شده او را به عنوان پنجمین نفر از خلفای راشدین به حساب بیاورند در حالی که، یک فاصله حدوداً 60 ساله با آخرین خلیفه از خلفای راشدین دارد.
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:


در حالی که حرکت‌ها و تصمیم‌های عمر بن عبدالعزیز بیشتر فرهنگی بود مثلاً عمر بن عبدالعزیز تصمیم‌های مهمی در مورد تدوین سنت نبوی گرفت.
در حالی که حرکت‌ها و تصمیم‌های عمر بن عبدالعزیز بیشتر فرهنگی بود مثلاً عمر بن عبدالعزیز تصمیم‌های مهمی در مورد تدوین سنت نبوی گرفت.
او به شدت به دنبال این بوده که اختلافات فرقه‌ای را که تازه در زمان او در [[جهان اسلام]] بروز کرده تا حدی که ممکن است حل و فصل کند. حل و فصل اختلافات فرقه‌ای باعث می‌شود که او یک سری حرکت‌های فرهنگی خاصی انجام بدهد که قبلاً انجام نشده بود مثلاً او دستور می‌دهد که فدک را به اولاد [[حضرت فاطمه زهرا|حضرت فاطمه سلام الله علیه]] برگردانند. این حرکت توسط عمر بن عبدالعزیز به قصد استمالت و جلب نظر [[شیعه]] صورت گرفت و حرکت‌های دیگری را نیز در مسیر جلب نظر شیعه انجام داد. بسیاری از کسانی که با مسأله، برخورد می‌کنند احساس می‌کنند که یک نوع گرایش شیعی در او وجود داشته است. با توجه به تربیت مدنی - شامیِ عمر بن عبد العزیز این مسأله کاملاً منتفی است و نباید گرایش عمر بن عبدالعزیز را شیعی دانست. در واقع آنچه که باعث می‌شود عمر بن عبدالعزیز نسبت به شیعه ملایمت و دوستی نشان دهد این است که او به دنبال یک نوع [[وحدت امت اسلامی]] و تنش زدایی بین فرقه‌ها است. پس به همان اندازه که عمر بن عبدالعزیز کوشش کرده تا رابطه‌اش را با شیعه بهبود ببخشد، در مورد [[خوارج]] هم همین کار را کرده است. در گزارش‌های تاریخی آمده که عمربن عبدالعزیز نامه‌ای به شیبان خارجی که در منطقه [[موصل]] بود نوشت و او را به [[شام]] دعوت کرد. آنها گفتگوی دوستانه‌ای داشتند و عمر بن عبدالعزیز سعی می‌کرد شیبانی را متقاعد کند که اشکالاتی را که شما از [[علی بن ابی طالب|علی علیه‌السلام]] و... گرفتید و همچنین اشکالاتی را که از خلیفه‌های قبلی [[بنی امیه]] می‌گرفتید و باعث شد که شما از جماعت [[مسلمین]] جدا شوید، من قول می‌دهم که مرتکب نشوم. بنابراین بیایید و به جماعت مسلمین پیوندید.
او به شدت به دنبال این بوده که اختلافات فرقه‌ای را که تازه در زمان او در [[جهان اسلام]] بروز کرده تا حدی که ممکن است حل و فصل کند. حل و فصل اختلافات فرقه‌ای باعث می‌شود که او یک سری حرکت‌های فرهنگی خاصی انجام بدهد که قبلاً انجام نشده بود مثلاً او دستور می‌دهد که فدک را به اولاد [[حضرت فاطمه زهرا|حضرت فاطمه سلام الله علیه]] برگردانند. این حرکت توسط عمر بن عبدالعزیز به قصد استمالت و جلب نظر [[شیعه]] صورت گرفت و حرکت‌های دیگری را نیز در مسیر جلب نظر شیعه انجام داد. بسیاری از کسانی که با مسأله، برخورد می‌کنند احساس می‌کنند که یک نوع گرایش شیعی در او وجود داشته است. با توجه به تربیت مدنی - شامیِ عمر بن عبد العزیز این مسأله کاملاً منتفی است و نباید گرایش عمر بن عبدالعزیز را شیعی دانست. در واقع آنچه که باعث می‌شود عمر بن عبدالعزیز نسبت به شیعه ملایمت و دوستی نشان دهد این است که او به دنبال یک نوع [[وحدت امت اسلامی]] و تنش زدایی بین فرقه‌ها است. پس به همان اندازه که عمر بن عبدالعزیز کوشش کرده تا رابطه‌اش را با شیعه بهبود ببخشد، در مورد [[خوارج]] هم همین کار را کرده است. در گزارش‌های تاریخی آمده که عمربن عبدالعزیز نامه‌ای به شیبان خارجی که در منطقه [[موصل]] بود نوشت و او را به [[شام]] دعوت کرد. آنها گفتگوی دوستانه‌ای داشتند و عمر بن عبدالعزیز سعی می‌کرد شیبانی را متقاعد کند که اشکالاتی را که شما از [[علی بن ابی طالب|علی علیه‌السلام]] و... گرفتید و همچنین اشکالاتی را که از خلیفه‌های قبلی [[بنی‌امیه]] می‌گرفتید و باعث شد که شما از جماعت [[مسلمین]] جدا شوید، من قول می‌دهم که مرتکب نشوم. بنابراین بیایید و به جماعت مسلمین پیوندید.


این نکته خیلی جالب توجه است یعنی در طول این 60 سال اولین بار بود که عمر بن عبدالعزیز چنین بحث و گفتمانی را مطرح می‌کند. حتی او با برخی از [[رجال]] و [[خوارج]] که حاضر نشدند به دیدنش بیایند، مکاتبه کرد. ما متن نامه عمر بن عبدالعزیز به عبدالله بن اباض را در اختیار نداریم ولی جوابیه عبدالله بن اباض به عمر بن عبد العزیز موجود و چاپ شده است. عمر نامه‌ای به عبدالله بن اباض می‌نویسد و از او دعوت می‌کند که به جماعت مسلمین بپیوندد و عبدالله جوابی به عمر می‌نویسد که در آن سعی می‌کند عمر را متقاعد کند که راه خودش درست است. این قسمت نامه برای ما مهم نیست، قسمت مهم این است که عمربن عبدالعزیز کوشش کرده سران فرقه‌های مختلف خوارج مثل شیبانی خارجی از صفریه و عبدالله بن اباض را از [[اباضیه]] دعوت کند به اینکه یک نوع هم گرایی را در امت اسلامی به وجود بیاورند که البته این نشان‌دهنده یک جریان است.
این نکته خیلی جالب توجه است یعنی در طول این 60 سال اولین بار بود که عمر بن عبدالعزیز چنین بحث و گفتمانی را مطرح می‌کند. حتی او با برخی از [[رجال]] و [[خوارج]] که حاضر نشدند به دیدنش بیایند، مکاتبه کرد. ما متن نامه عمر بن عبدالعزیز به عبدالله بن اباض را در اختیار نداریم ولی جوابیه عبدالله بن اباض به عمر بن عبد العزیز موجود و چاپ شده است. عمر نامه‌ای به عبدالله بن اباض می‌نویسد و از او دعوت می‌کند که به جماعت مسلمین بپیوندد و عبدالله جوابی به عمر می‌نویسد که در آن سعی می‌کند عمر را متقاعد کند که راه خودش درست است. این قسمت نامه برای ما مهم نیست، قسمت مهم این است که عمربن عبدالعزیز کوشش کرده سران فرقه‌های مختلف خوارج مثل شیبانی خارجی از صفریه و عبدالله بن اباض را از [[اباضیه]] دعوت کند به اینکه یک نوع هم گرایی را در امت اسلامی به وجود بیاورند که البته این نشان‌دهنده یک جریان است.
خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:
وقتی می‌بینید چطور یکی از این دعوت‌ها مثل دعوت عباسیه در خراسان عملاً یک قیام عظیمی را مثل قیام ابومسلم خراسانی به وجود می‌آورد که می‌تواند دولت اموی را کاملاً ساقط کند و یک دولت جدید را تأسیس کند، می‌توانید حدس بزنید که این دعوت‌ها، چه قدر مهم بوده‌اند<ref>البته عباسی‌ها در این میان پیروز نشدند بلکه شرقی‌ها و عراقی‌ها برنده شدند. عباسی‌ها موج سواری کردند یعنی در این جریان توانستند خراسانی‌ها را فریب دهند و بعد از حرکت نظامی ابومسلم خراسانی به نفع خودشان استفاده کنند. و بلافاصله بعد از آن هم ابومسلم را کشتند و حکومت را قبضه کردند.</ref>. در واقع این‌ها دولت‌های در سایه‌ای بودند که می‌توانستند مقتدرانه یک کشور را اداره کنند. دقیقاً به همین دلیل است که منصور خلیفه عباسی در سال 136 هـ وقتی احساس کرد پایه‌های دولت عباسی مستحکم شده، اولین کاری که کرد این بود که ابومسلم را کشت. علتش این است که می‌دانست یک دولت در سایه چقدر می‌تواند برای خود دولت عباسی خطرناک باشد.
وقتی می‌بینید چطور یکی از این دعوت‌ها مثل دعوت عباسیه در خراسان عملاً یک قیام عظیمی را مثل قیام ابومسلم خراسانی به وجود می‌آورد که می‌تواند دولت اموی را کاملاً ساقط کند و یک دولت جدید را تأسیس کند، می‌توانید حدس بزنید که این دعوت‌ها، چه قدر مهم بوده‌اند<ref>البته عباسی‌ها در این میان پیروز نشدند بلکه شرقی‌ها و عراقی‌ها برنده شدند. عباسی‌ها موج سواری کردند یعنی در این جریان توانستند خراسانی‌ها را فریب دهند و بعد از حرکت نظامی ابومسلم خراسانی به نفع خودشان استفاده کنند. و بلافاصله بعد از آن هم ابومسلم را کشتند و حکومت را قبضه کردند.</ref>. در واقع این‌ها دولت‌های در سایه‌ای بودند که می‌توانستند مقتدرانه یک کشور را اداره کنند. دقیقاً به همین دلیل است که منصور خلیفه عباسی در سال 136 هـ وقتی احساس کرد پایه‌های دولت عباسی مستحکم شده، اولین کاری که کرد این بود که ابومسلم را کشت. علتش این است که می‌دانست یک دولت در سایه چقدر می‌تواند برای خود دولت عباسی خطرناک باشد.


بنابراین باید این دولت در سایه از بین برود و نابود شود. بنابراین معلوم شد یک مرور کوتاه بر روی تاریخ سیاسی اهمیت دارد و باید این‌ها را مورد توجه داشت که چطور در فاصله بین سال‌های 100 هـ تا 132 هـ، این همه تحول مهم در جهان اسلام صورت می‌گیرد. از طرفی دعوت‌های مذهبی در مناطق مختلف شروع شدند که به شدت سازماندهی شده بودند و کار فرهنگی می‌کردند و از طرف دیگر دولت مرکزی بنی امیه در دمشق، ماهیت فرهنگی پیدا کرد یعنی او هم تمام سرمایه‌گذاری‌های خود را روی جنبه‌های فرهنگی برد.
بنابراین باید این دولت در سایه از بین برود و نابود شود. بنابراین معلوم شد یک مرور کوتاه بر روی تاریخ سیاسی اهمیت دارد و باید این‌ها را مورد توجه داشت که چطور در فاصله بین سال‌های 100 هـ تا 132 هـ، این همه تحول مهم در جهان اسلام صورت می‌گیرد. از طرفی دعوت‌های مذهبی در مناطق مختلف شروع شدند که به شدت سازماندهی شده بودند و کار فرهنگی می‌کردند و از طرف دیگر دولت مرکزی بنی‌امیه در دمشق، ماهیت فرهنگی پیدا کرد یعنی او هم تمام سرمایه‌گذاری‌های خود را روی جنبه‌های فرهنگی برد.
بنابراین در طول سال‌های 100 هـ تا 132 هـ، با یک جنگ تمام عیار فرهنگی در پهنه وسیعی از جهان اسلام مواجه هستیم که مسأله بسیار مهمی است. یکی از مسائل بسیار تعیین‌کننده در این جنگ‌ها، این است که - با این که مرکز خلافت در دمشق است - پشتوانه فرهنگی خلافت مدینه است و دشمن خلافت بصره و کوفه است.
بنابراین در طول سال‌های 100 هـ تا 132 هـ، با یک جنگ تمام عیار فرهنگی در پهنه وسیعی از جهان اسلام مواجه هستیم که مسأله بسیار مهمی است. یکی از مسائل بسیار تعیین‌کننده در این جنگ‌ها، این است که - با این که مرکز خلافت در دمشق است - پشتوانه فرهنگی خلافت مدینه است و دشمن خلافت بصره و کوفه است.
اصلی‌ترین پایگاه‌های دشمنان که حکومت‌های در سایه را تشکیل دادند بصره و کوفه است یعنی ما مجدداً 3 منطقه اصلی عراق، شام و حجاز را داریم که درگیر این مسائل هستند.
اصلی‌ترین پایگاه‌های دشمنان که حکومت‌های در سایه را تشکیل دادند بصره و کوفه است یعنی ما مجدداً 3 منطقه اصلی عراق، شام و حجاز را داریم که درگیر این مسائل هستند.


غیر از این مناطق یک منطقه وسیعی در دو طرف حاشیه جهان اسلام باقی می‌ماند، یکی شرق عراق شامل ایران و [[ماوراءالنهر]] و یکی غرب [[حجاز]] یعنی [[مصر]] و [[شمال آفریقا]]. با وجود این که دعوا بر سر این سه قسمت اصلی است (عراق، [[شام (شامات)|شام]] و حجاز)، اما حکومت مرکزی به خوبی می‌داند که بزرگ‌ترین تهدید قسمت‌های حاشیه‌ای هستند و عملاً هم همین طور بود. لشکری که دولت بنی امیه را در عراق شکست داد و به آن حکومت پایان داد، یک لشکر خراسانی بود، پس این نگرانی دولت بنی عباس می‌توانست کاملاً واقعی باشد که تمام خطر از خراسان و مصر به آن طرف است و علت آن این است که افرادی هستند که دلیلی ندارد نسبت به شام، مدینه یا عراق تعصب خاصی از خودشان نشان بدهند بلکه این‌ها بیرون بازی هستند. توجه کنید چون جنگ، جنگ فرهنگی است، باید دید که در این سه قطب اصلی، کدام یک از قطب‌ها برنده می‌شود. اینجاست که اهمیت این جنگِ فرهنگی خیلی زیاد می‌شود، تقریباً شبیه مسابقه‌ای که بین دولت‌های اروپایی انگلستان، فرانسه و اسپانیا در مورد مستعمرات بوجود آمده بود که در یک قسمت کوچکی در [[اروپا]] با هم در حال نبرد بودند، اما موضوع رقابت سرزمین‌های دور مثل آسیا و آفریقا بود.
غیر از این مناطق یک منطقه وسیعی در دو طرف حاشیه جهان اسلام باقی می‌ماند، یکی شرق عراق شامل ایران و [[ماوراءالنهر]] و یکی غرب [[حجاز]] یعنی [[مصر]] و [[شمال آفریقا]]. با وجود این که دعوا بر سر این سه قسمت اصلی است (عراق، [[شام (شامات)|شام]] و حجاز)، اما حکومت مرکزی به خوبی می‌داند که بزرگ‌ترین تهدید قسمت‌های حاشیه‌ای هستند و عملاً هم همین طور بود. لشکری که دولت بنی‌امیه را در عراق شکست داد و به آن حکومت پایان داد، یک لشکر خراسانی بود، پس این نگرانی دولت بنی عباس می‌توانست کاملاً واقعی باشد که تمام خطر از خراسان و مصر به آن طرف است و علت آن این است که افرادی هستند که دلیلی ندارد نسبت به شام، مدینه یا عراق تعصب خاصی از خودشان نشان بدهند بلکه این‌ها بیرون بازی هستند. توجه کنید چون جنگ، جنگ فرهنگی است، باید دید که در این سه قطب اصلی، کدام یک از قطب‌ها برنده می‌شود. اینجاست که اهمیت این جنگِ فرهنگی خیلی زیاد می‌شود، تقریباً شبیه مسابقه‌ای که بین دولت‌های اروپایی انگلستان، فرانسه و اسپانیا در مورد مستعمرات بوجود آمده بود که در یک قسمت کوچکی در [[اروپا]] با هم در حال نبرد بودند، اما موضوع رقابت سرزمین‌های دور مثل آسیا و آفریقا بود.


در این دوره جنگ فرهنگی بین شام، مدینه و عراق در گرفت، اما موضوع این جنگ فرهنگی خودِ شام و مدینه و عراق نیست. بنی امیه از این نگران نبودند که فرهنگ عراقی در شام نفوذ کند چون می‌دانستند که نفوذ نمی‌کند. همچنین علمای بصره، مبلغین و صاحبان دعوت بصره و کوفه نگران این نبودند که افکار شامی در عراق نفوذ کند چون از زمان [[جنگ صفین]] به بعد تمام صف بندی‌ها انجام شده بود و آنها نسبت به همدیگر حساسیت داشتند.
در این دوره جنگ فرهنگی بین شام، مدینه و عراق در گرفت، اما موضوع این جنگ فرهنگی خودِ شام و مدینه و عراق نیست. بنی‌امیه از این نگران نبودند که فرهنگ عراقی در شام نفوذ کند چون می‌دانستند که نفوذ نمی‌کند. همچنین علمای بصره، مبلغین و صاحبان دعوت بصره و کوفه نگران این نبودند که افکار شامی در عراق نفوذ کند چون از زمان [[جنگ صفین]] به بعد تمام صف بندی‌ها انجام شده بود و آنها نسبت به همدیگر حساسیت داشتند.


بنابراین طبیعی بود که این نفوذ صورت نخواهد گرفت، بلکه جنگ بر سر مناطق و بر سر تصرف سرزمین‌های دیگر بود که گرایش آنها به اسلام دیرتر اتفاق افتاده بود. یک ویژگی و پتانسیل خیلی مهم در آن سرزمین‌ها وجود داشت و آن این که بنی امیه به دلیل سیاست‌های نژاد پرستانه‌ای که در فاصله سال‌های 40 تا 100 هـ در متصرفات حاشیه‌ای - یعنی ایران و شرق آن، مصر و غرب آن - انجام داده بودند، به شدت مردم را نسبت به خود بدبین کرده بودند.
بنابراین طبیعی بود که این نفوذ صورت نخواهد گرفت، بلکه جنگ بر سر مناطق و بر سر تصرف سرزمین‌های دیگر بود که گرایش آنها به اسلام دیرتر اتفاق افتاده بود. یک ویژگی و پتانسیل خیلی مهم در آن سرزمین‌ها وجود داشت و آن این که بنی‌امیه به دلیل سیاست‌های نژاد پرستانه‌ای که در فاصله سال‌های 40 تا 100 هـ در متصرفات حاشیه‌ای - یعنی ایران و شرق آن، مصر و غرب آن - انجام داده بودند، به شدت مردم را نسبت به خود بدبین کرده بودند.


این مسأله شرایط بسیار خوبی را برای دولت‌های در سایه بوجود آورده بود که بتوانند شرایط را به نفع خود تغییر دهند. اما آنها احتیاج به تئوری داشتند، یعنی باید این مسائل در قالب آموزش‌های مذهبی خود را نشان می‌داد. از طرف دیگر بنی امیه هم اگر قرار بود شروع به دفاع از خود کنند و خود را حفظ کنند، مجبور بودند در قالب آموزش‌های مذهبی این کار را انجام دهند. حال شاید بهتر بتوان فهمید که چرا بنی امیه از حدود سال 100 هـ به بعد، رویکرد فرهنگی به خودشان گرفته بودند چون اصلاً راه دیگری، برای مبارزه با سلاحِ فرهنگی وجود ندارد. نمی‌توان با ابزار نظامی با یک جریان فرهنگی مبارزه کرد پس این قدر عقل‌شان می‌رسید که باید از ابزار مناسب این کار استفاده کنند.  
این مسأله شرایط بسیار خوبی را برای دولت‌های در سایه بوجود آورده بود که بتوانند شرایط را به نفع خود تغییر دهند. اما آنها احتیاج به تئوری داشتند، یعنی باید این مسائل در قالب آموزش‌های مذهبی خود را نشان می‌داد. از طرف دیگر بنی‌امیه هم اگر قرار بود شروع به دفاع از خود کنند و خود را حفظ کنند، مجبور بودند در قالب آموزش‌های مذهبی این کار را انجام دهند. حال شاید بهتر بتوان فهمید که چرا بنی‌امیه از حدود سال 100 هـ به بعد، رویکرد فرهنگی به خودشان گرفته بودند چون اصلاً راه دیگری، برای مبارزه با سلاحِ فرهنگی وجود ندارد. نمی‌توان با ابزار نظامی با یک جریان فرهنگی مبارزه کرد پس این قدر عقل‌شان می‌رسید که باید از ابزار مناسب این کار استفاده کنند.  


== منابع ==
== منابع ==
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۱۰

ویرایش