۲۱٬۸۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'رده:مقالات' به 'رده:مقالهها') |
جز (Javadi صفحهٔ ایالات متحده آمریکا و شکل گیری جریان های افراطی در جهان اسلام را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به ایالات متحده آمریکا و شکلگیری جریانهای افراطی در جهان اسلام (مقاله) منتقل کرد) |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
نقش عربستان در این معرکه با دو نگاه قابل بررسی است از یک جهت اعتقادات انحرافی ملهم از وهابیت که خود شــئون مختلفی دارد که در برخورد با کمونیسم که مصداق کافران محســوب م یگردند در زمانه ما اجر و پاداش جهاد فی ســبیل الل را برای مبارزین و مجاهدینی که آرزوی درک فیض جهاد با کفار را دارند به همراه دارد و از سوی دیگر، حمایت از این جریا نهای سلفی، خو شخدمتی و انجام وظیفه حکام عربستان ب هعنوان عناصری وابسته به غرب در راستای تأمین منافع غرب ارزیابی م یگردد. سیاس تمداران آمریکایی در دوران جنگ سرد نیز برای تأمین منافع خود در منطقه خاورمیانه بــه عنوان حامی بزرگ آل ســعود، نه تنها بر وهاب یها که با ابتدای یترین موازین حقوق بشــر ضدیت آشکاری دارند خرده نگرفتند، بلکه از آنان به مثابه سلاح برندهای در نبرد با جنب شهای دموکراتیک و اســتقلا لطلبانه در کشورهای عربی و سرتاســر جهان اسلام بهر هبرداری کرد و پس از پایان نیازش در افغانستان برای نقش آفرینی در نقاط دیگر سعی در حفظ این ساختار اشــاره گردید جریان ســلفی از یک سو مبتنی بر بنیا نهای انحرافی ًنمود. هما نگونه که قبلا درون دینی است که افرادی بر اساس ایمان به همان اعتقاد تا پای جان در ایفای نقش پایداری کرد هاند و از ســوی دیگر، استفادهای است که آمریکا از این جریا نهای فکری برای منافع خود م ینماید، لذا بعد از پایان منازعات جهادی در افغانســتان برای تداوم کســب ثواب جهاد باید رسالت دیگری برای خود تعریف نماید. سیف العدل، از اعضای ارشد القاعده م یگوید: پس از خروج ارتش شــوروی ســابق از افغانســتان، بســیاری از رزمندگان غیرافغانی از جمله اردن یها و ســعودی ها که از نظر مســائل امنیتی در کشور خود مشکلی نداشتند به کشورهایشــان بازگشــتند، اما اتباع مصر، الجزایر، سوریه و لیبی از ترس بازداشت توسط نیروهــای امنیتی کشورهایشــان باید در همان افغانســتان میماندند یا به کشــورهایی م یرفتند که فاقد دولت مرکزی و صد البته پر از گروههای فعال مسلح بودند مثل سودان و سومالی. | نقش عربستان در این معرکه با دو نگاه قابل بررسی است از یک جهت اعتقادات انحرافی ملهم از وهابیت که خود شــئون مختلفی دارد که در برخورد با کمونیسم که مصداق کافران محســوب م یگردند در زمانه ما اجر و پاداش جهاد فی ســبیل الل را برای مبارزین و مجاهدینی که آرزوی درک فیض جهاد با کفار را دارند به همراه دارد و از سوی دیگر، حمایت از این جریا نهای سلفی، خو شخدمتی و انجام وظیفه حکام عربستان ب هعنوان عناصری وابسته به غرب در راستای تأمین منافع غرب ارزیابی م یگردد. سیاس تمداران آمریکایی در دوران جنگ سرد نیز برای تأمین منافع خود در منطقه خاورمیانه بــه عنوان حامی بزرگ آل ســعود، نه تنها بر وهاب یها که با ابتدای یترین موازین حقوق بشــر ضدیت آشکاری دارند خرده نگرفتند، بلکه از آنان به مثابه سلاح برندهای در نبرد با جنب شهای دموکراتیک و اســتقلا لطلبانه در کشورهای عربی و سرتاســر جهان اسلام بهر هبرداری کرد و پس از پایان نیازش در افغانستان برای نقش آفرینی در نقاط دیگر سعی در حفظ این ساختار اشــاره گردید جریان ســلفی از یک سو مبتنی بر بنیا نهای انحرافی ًنمود. هما نگونه که قبلا درون دینی است که افرادی بر اساس ایمان به همان اعتقاد تا پای جان در ایفای نقش پایداری کرد هاند و از ســوی دیگر، استفادهای است که آمریکا از این جریا نهای فکری برای منافع خود م ینماید، لذا بعد از پایان منازعات جهادی در افغانســتان برای تداوم کســب ثواب جهاد باید رسالت دیگری برای خود تعریف نماید. سیف العدل، از اعضای ارشد القاعده م یگوید: پس از خروج ارتش شــوروی ســابق از افغانســتان، بســیاری از رزمندگان غیرافغانی از جمله اردن یها و ســعودی ها که از نظر مســائل امنیتی در کشور خود مشکلی نداشتند به کشورهایشــان بازگشــتند، اما اتباع مصر، الجزایر، سوریه و لیبی از ترس بازداشت توسط نیروهــای امنیتی کشورهایشــان باید در همان افغانســتان میماندند یا به کشــورهایی م یرفتند که فاقد دولت مرکزی و صد البته پر از گروههای فعال مسلح بودند مثل سودان و سومالی. | ||
برخی نیز بعدها به کشورهای تازه استقلال یافته شوروی سابق رفتند و عدهای هم در ســایر نقاط جهان پخش شــدند. از همان زمان عدهای از آنها به این فکر افتادند کــه برای ادامه جهاد باید گامهای اساســی بردارند و اولین قــدم در این راه گردآوری و سازماندهی افراد با تجربه بود تا جهاد به صورت | برخی نیز بعدها به کشورهای تازه استقلال یافته شوروی سابق رفتند و عدهای هم در ســایر نقاط جهان پخش شــدند. از همان زمان عدهای از آنها به این فکر افتادند کــه برای ادامه جهاد باید گامهای اساســی بردارند و اولین قــدم در این راه گردآوری و سازماندهی افراد با تجربه بود تا جهاد به صورت قاعدهمند درآید. (العدل 72/1/4831) 21 بنا بر برخی منابع خبری گفته م یشــود در منطقــه ی قفقاز و در منطقه چچن حدود میلیون اسلا مگرای رادیکال سلفی وجود دارد که ظرفیت بسیار بالایی برای حرک تهای انحرافی). و این وضعیت برای آمریکای یها نیز یک 5آینده در این مناطق دارد (گاهنامه نمای راهبردی: فرصت مغتنم است تا در یک وحدت هدف بتواند از این جریان برای اهداف آینده خود استفاده نماید. مطرح م یشود این است که تمامی این وقایع مربوط ً با ای نحال، استدلالی که گاهی معمولا به فضای خاص دوران جنگ سرد بوده است. شرایط خص مآلود بی نالمللی در زمان جنگ سرد پیش گرفتن چنین سیاس تهای «واقع گرایان های» را اجتنا بناپذیر م یساخته است؛ اما پس از فروپاشی شوروی بستر شک لگیری اتحادها و ائتلا فهای این چنینی از میان رفته است. ناگفته نماند که در بسیاری از موارد در پس چنین استدلالی تلاش برای توجیه سیاس تهای سران کاخ سفید و سلب مسئولیت از آنان جریان دارد. چرا که به این ترتیب آنان در بهترین حالت ناجیانی بودند که باید جهان را از شر امپریالیسم شوروی حفظ م یکردند و اجازه نم یدادند که مل تها یکی پس از دیگری ب هکام «امپراتوری شیطان» فرو روند؛ و البته در این راستا از ابزارها و امکانات موجود - م نجمله اتحاد با تکفیر یها و ًآرمانــی برخورد نبودند و باید بر روی گزین ههای واقعا تمرکز م یکردند. | ||
–سلف یها چنین استدلالی را موجه م یسازد این است که در مدت کوتاهی پس از خاتمه جنگ ًآنچه ظاهرا در افغانستان و فروپاشی شوروی، ب نلادن و یارانش اسلح ههایشان را به سوی متحدان پیشین خود برگردانند و برعلیه منافع و اتباع آنها در نقاط مختلف وارد عمل شدند. حمله به نیروهای آمریکایی مستقر در یمن در سا ل 2991میلادی و بار دیگر در سومالی در سال 3991میلادی به شبکه بن لادن نسبت داده م یشود. آنان همچنین در نوامبر سال 5991میلادی پنج سرباز آمریکایی را در ریاض مورد هدف قرار دادند و در ژوئن سال 6991میلادی با حملهای انتحاری در ظهران، نوزده ســرباز آمریکا را کشتند (آشــکار، 4831: 17). در فوریه سال 8991میلادی بــن لادن «جبهه جهانی بــرای جهاد با جهودها و صلیبیون» را اعلام کرد. در نخســتین بند این اعلامیه تصریح شــده بود که مشــروع و حتی واجب اســت که بنام اسلام «آمریکای یها و متحدانشان، چه نظامی و چه غیرنظامی کشته شوند» (محمودیان، 1931). پس از آنان رشته عملیا تهای ضد آمریکایی القاعده شدت یافت: حمله به سفارتخان ههای آمریکا در کنیا و تانزانیا ً در اوت سال 8991میلادی، حمله به رزمنا و کول در یمن در اکتبر سال 0002 میلادی و نهایتا حمله به بر جهای دوقلوی سازمان تجارت جهانی در نیویورک در سپتامبر سال 1002میلادی که به لشکرکشــی آمریکا به افغانستان و رویایی نظامی آن با شبکه القاعده و حکومت طالبان انجامید (آشکار، 4831: 27.) در پاسخ به این استدلال باید ابتدا یادآور شد که رابطه ی نزدیک میان دول تمردان آمریکایی با وهاب یها و تکفیر یها ب یگمان بر اســاس آموز هها و آرما نهای مشترکی تنظیم نشده است. ب هعبارت دیگر، آنچه ارز شهای آمریکایی خوانده م یشود سنخیتی با مبانی طرز فکر بنیادگرایان اســلامی ندارد و ســبک زندگی آمریکایی قطب متضاد آن چیزی است که آرمان بنیادگرایان را تشــکیل م یدهد و برای آن م یجنگند. درعی نحال این حقیقت آشــکار، باعث نم یشود که استراتژیس تهای واق عگرای سیاست خارجی آمریکا چون کیسینجر و برژینسکی از این نیروها چشم بپوشند و از آنان برای تأمین منافع و اهداف امپریالیستی آمریکا استفاده نکنند. در اساس ابزاری است و بهر هگیری از آنها بر مبنای اصل اساسی ًرویکرد آمریکای یها به بنیادگرایان کاملا تفوق و سلطه آمریکا انجام م یشود. هما نگونه که کاسپر واین برگر (وزیر دفاع آمریکا در زمان ریگان) گفته است: ما م یدانســتیم که آنها آدمهای چندان خوبی نیســتند، اما ناچار به انتخابشــان بودیم... یادتان باشد که چرچیل چه گفته است: حتی اگر هیلتر به جهنم تجاوز کرده بود، مجلس)Yousaf & Adkin, 1992: p 164(عوام چاره ای نداشت جز آنکه با شیطان معامله کند. تنها مشکل در این مورد ب هخصوص این بود که «شیطانی» که آمریکای یها با آن معامله کردند، بنابه ماهیتش چندان رفتار پی شبینی پذیری نداشت. او موجودی قدردان و وفادار نبود چرا که بر علیه شرکای پیشین خود دست به کار شد و امنیت آنها را به خطر انداخت. در این صورت سؤال اینجاست که با فروپاشی شوروی و اتمام جنگ سرد، آیا دیگر تکفیر یها برای آمریکا هیچ کارکرد مثبتی ندارند؟ آیا مقامات آمریکایی اینک با تروریس تهای سلفی چون عناصر تاریخ مصرف گذشتهای که برای منافع آمریکا و متحدانش چیزی جز زیان به بار نم یآورند برخورد م یکنند؟ با رشته عملیا تهای تروریستی القاعده بر ضد اتباع و نهادهای آمریکایی در به لشکرکشی آمریکا به افغانستان انجامید ً میلادی که نهایتا2001 تا 1991فاصله سا لهای به نظر م یرسید پاسخ به این سؤالات مثبت باشد. ولی با اوج گرفتن جنگ خونین داخلی در سوریه (از سال 1102م) بر همگان محرز شد که ای نگونه نیست. خیزش مل تهای عرب علیه خودکامی و فساد حکمرانا نشان (آنچه به بهار عربی یا بیداری اسلامی معروف شد) م یتوانست فصل تازهای در تاریخ اعراب باشد و به استقرار مردم سالاری و عدالت اجتماعی در کشــورهای عربی بیانجامد؛ اما مجموعهای از عوامل باعث شــد که این نهض تها به سرانجام مطلوبی نرسد و رویای مردم عرب در این رابطه به تعویق بیفتد. بررسی و تحلیل همهجانبه ی عوامل این ناکامی موضوع مقاله حاضر نیست، اما تا جایی که به بحث حاضر مربوط م یشود دخالت مؤثر آمریکا و شرکای منطق هایش چون عربستان سعودی، قطر، ترکیه و اسرائیل در انحراف مسیر راستین قیا مهای منطقه و غلتیدن آن به چرخه خونبار آنارشی و اقتدارگرایی نقش داشته است. | –سلف یها چنین استدلالی را موجه م یسازد این است که در مدت کوتاهی پس از خاتمه جنگ ًآنچه ظاهرا در افغانستان و فروپاشی شوروی، ب نلادن و یارانش اسلح ههایشان را به سوی متحدان پیشین خود برگردانند و برعلیه منافع و اتباع آنها در نقاط مختلف وارد عمل شدند. حمله به نیروهای آمریکایی مستقر در یمن در سا ل 2991میلادی و بار دیگر در سومالی در سال 3991میلادی به شبکه بن لادن نسبت داده م یشود. آنان همچنین در نوامبر سال 5991میلادی پنج سرباز آمریکایی را در ریاض مورد هدف قرار دادند و در ژوئن سال 6991میلادی با حملهای انتحاری در ظهران، نوزده ســرباز آمریکا را کشتند (آشــکار، 4831: 17). در فوریه سال 8991میلادی بــن لادن «جبهه جهانی بــرای جهاد با جهودها و صلیبیون» را اعلام کرد. در نخســتین بند این اعلامیه تصریح شــده بود که مشــروع و حتی واجب اســت که بنام اسلام «آمریکای یها و متحدانشان، چه نظامی و چه غیرنظامی کشته شوند» (محمودیان، 1931). پس از آنان رشته عملیا تهای ضد آمریکایی القاعده شدت یافت: حمله به سفارتخان ههای آمریکا در کنیا و تانزانیا ً در اوت سال 8991میلادی، حمله به رزمنا و کول در یمن در اکتبر سال 0002 میلادی و نهایتا حمله به بر جهای دوقلوی سازمان تجارت جهانی در نیویورک در سپتامبر سال 1002میلادی که به لشکرکشــی آمریکا به افغانستان و رویایی نظامی آن با شبکه القاعده و حکومت طالبان انجامید (آشکار، 4831: 27.) در پاسخ به این استدلال باید ابتدا یادآور شد که رابطه ی نزدیک میان دول تمردان آمریکایی با وهاب یها و تکفیر یها ب یگمان بر اســاس آموز هها و آرما نهای مشترکی تنظیم نشده است. ب هعبارت دیگر، آنچه ارز شهای آمریکایی خوانده م یشود سنخیتی با مبانی طرز فکر بنیادگرایان اســلامی ندارد و ســبک زندگی آمریکایی قطب متضاد آن چیزی است که آرمان بنیادگرایان را تشــکیل م یدهد و برای آن م یجنگند. درعی نحال این حقیقت آشــکار، باعث نم یشود که استراتژیس تهای واق عگرای سیاست خارجی آمریکا چون کیسینجر و برژینسکی از این نیروها چشم بپوشند و از آنان برای تأمین منافع و اهداف امپریالیستی آمریکا استفاده نکنند. در اساس ابزاری است و بهر هگیری از آنها بر مبنای اصل اساسی ًرویکرد آمریکای یها به بنیادگرایان کاملا تفوق و سلطه آمریکا انجام م یشود. هما نگونه که کاسپر واین برگر (وزیر دفاع آمریکا در زمان ریگان) گفته است: ما م یدانســتیم که آنها آدمهای چندان خوبی نیســتند، اما ناچار به انتخابشــان بودیم... یادتان باشد که چرچیل چه گفته است: حتی اگر هیلتر به جهنم تجاوز کرده بود، مجلس)Yousaf & Adkin, 1992: p 164(عوام چاره ای نداشت جز آنکه با شیطان معامله کند. تنها مشکل در این مورد ب هخصوص این بود که «شیطانی» که آمریکای یها با آن معامله کردند، بنابه ماهیتش چندان رفتار پی شبینی پذیری نداشت. او موجودی قدردان و وفادار نبود چرا که بر علیه شرکای پیشین خود دست به کار شد و امنیت آنها را به خطر انداخت. در این صورت سؤال اینجاست که با فروپاشی شوروی و اتمام جنگ سرد، آیا دیگر تکفیر یها برای آمریکا هیچ کارکرد مثبتی ندارند؟ آیا مقامات آمریکایی اینک با تروریس تهای سلفی چون عناصر تاریخ مصرف گذشتهای که برای منافع آمریکا و متحدانش چیزی جز زیان به بار نم یآورند برخورد م یکنند؟ با رشته عملیا تهای تروریستی القاعده بر ضد اتباع و نهادهای آمریکایی در به لشکرکشی آمریکا به افغانستان انجامید ً میلادی که نهایتا2001 تا 1991فاصله سا لهای به نظر م یرسید پاسخ به این سؤالات مثبت باشد. ولی با اوج گرفتن جنگ خونین داخلی در سوریه (از سال 1102م) بر همگان محرز شد که ای نگونه نیست. خیزش مل تهای عرب علیه خودکامی و فساد حکمرانا نشان (آنچه به بهار عربی یا بیداری اسلامی معروف شد) م یتوانست فصل تازهای در تاریخ اعراب باشد و به استقرار مردم سالاری و عدالت اجتماعی در کشــورهای عربی بیانجامد؛ اما مجموعهای از عوامل باعث شــد که این نهض تها به سرانجام مطلوبی نرسد و رویای مردم عرب در این رابطه به تعویق بیفتد. بررسی و تحلیل همهجانبه ی عوامل این ناکامی موضوع مقاله حاضر نیست، اما تا جایی که به بحث حاضر مربوط م یشود دخالت مؤثر آمریکا و شرکای منطق هایش چون عربستان سعودی، قطر، ترکیه و اسرائیل در انحراف مسیر راستین قیا مهای منطقه و غلتیدن آن به چرخه خونبار آنارشی و اقتدارگرایی نقش داشته است. |