confirmed، مدیران
۳۷٬۲۲۳
ویرایش
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
== اسلام آوردن خالد == | == اسلام آوردن خالد == | ||
خالد بن ولید، پس از [[صلح حدیبیه]] و در سال ششم هجری [[اسلام]] اختیار کرد، اما این [[ایمان]]، ایمان پایداری نبود چرا که خیلی زود از آن دست برداشت. از خود او نقل شده که در ماجرای [[عمره]] قضیه در سال هفتم هجری غیبت کردم و داخل شدن رسول خدا(صلی الله علیه) را به [[مکه]] ندیدم و برادرم ولید بن ولید [[مسلمان]] شده و همراه پیامبر عمره به جا آورده بود. رسول خدا(صلی الله علیه) درباره من از او پرسیده بود که ولید گفته بود: خدا او را خواهد آورد! در این هنگام ولید نامهای برای من به این شرح نوشت: "به نام خداوند بخشنده مهربان؛ اما بعد، من چیزی عجیبتر از برگشت تو از اسلام ندیدم و عقل تو عقل توست (این کار از تو بر میآید) و رسول خدا درباره تو از من سؤال کرد و من گفتم خدا او را خواهد آورد و حضرت فرمود: "مثل او جاهل به اسلام ندیدم واگر زیرکی و تلاشش را در یاری مسلمانان بر ضد [[مشرکان]] به کار میبرد برای او بهتر بود و ما او را بر دیگران مقدم میکردیم". پس ای برادر! برگرد و گذشته را جبران کن که شرایط حساسی را از دست دادی". زمانی که نامه را خواندم، از شنیدن سخن رسول خدا(صلی الله علیه) | خالد بن ولید، پس از [[صلح حدیبیه]] و در سال ششم هجری [[اسلام]] اختیار کرد، اما این [[ایمان]]، ایمان پایداری نبود چرا که خیلی زود از آن دست برداشت. از خود او نقل شده که در ماجرای [[عمره]] قضیه در سال هفتم هجری غیبت کردم و داخل شدن رسول خدا(صلی الله علیه) را به [[مکه]] ندیدم و برادرم ولید بن ولید [[مسلمان]] شده و همراه پیامبر عمره به جا آورده بود. رسول خدا(صلی الله علیه) درباره من از او پرسیده بود که ولید گفته بود: خدا او را خواهد آورد! در این هنگام ولید نامهای برای من به این شرح نوشت: "به نام خداوند بخشنده مهربان؛ اما بعد، من چیزی عجیبتر از برگشت تو از اسلام ندیدم و عقل تو عقل توست (این کار از تو بر میآید) و رسول خدا درباره تو از من سؤال کرد و من گفتم خدا او را خواهد آورد و حضرت فرمود: "مثل او جاهل به اسلام ندیدم واگر زیرکی و تلاشش را در یاری مسلمانان بر ضد [[مشرکان]] به کار میبرد برای او بهتر بود و ما او را بر دیگران مقدم میکردیم". پس ای برادر! برگرد و گذشته را جبران کن که شرایط حساسی را از دست دادی". زمانی که نامه را خواندم، از شنیدن سخن رسول خدا(صلی الله علیه) خوشحال شدم و رغبتم به اسلام زیاد شد و تصمیم گرفتم دوباره نزد پیامبر(صلی الله علیه) بروم<ref> المغازی، واقدی، ج۲، ص۷۴۶-۷۴۷</ref>. | ||
زمانی که میخواستم نزد رسول خدا(صلی الله علیه) بروم، با خود گفتم با چه کسی بروم. دراین هنگام صفوان بن امیه را دیدم و به او گفتم: ای ابا وهب! آیا وضعیت مان را نمیبینی؟ ما کم تعداد هستیم و [[محمد]] بر عرب و عجم غلبه کرده، پس اگر نزد محمد برویم و از او پیروی کنیم، ما نیز به خاطر شرف محمد، شرف و عزت پیدا میکنیم! | زمانی که میخواستم نزد رسول خدا(صلی الله علیه) بروم، با خود گفتم با چه کسی بروم. دراین هنگام [[صفوان بن امیه]] را دیدم و به او گفتم: ای ابا وهب! آیا وضعیت مان را نمیبینی؟ ما کم تعداد هستیم و [[محمد]] بر عرب و [[عجم]] غلبه کرده، پس اگر نزد محمد برویم و از او پیروی کنیم، ما نیز به خاطر شرف محمد، شرف و عزت پیدا میکنیم! | ||
صفوان گفت: "اگر از قریش کسی جز من باقی نماند، باز هم از او پیروی نخواهم کرد. از او جدا شدم و عکرمة بن ابی جهل را دیدم. او نیز همان حرفهای صفوان را زد. وقتی از منزل حرکت کردم، در مسیر، [[عمرو بن عاص|عمرو بن العاص]] را دیدم. او از من پرسید: به کجا میروی؟ من گفتم: تو کجا میروی؟ او گفت: "چه چیزی باعث خروج تو از شهر شده است؟" من گفتم: داخل شدن در اسلام و پیروی از محمد. | صفوان گفت: "اگر از قریش کسی جز من باقی نماند، باز هم از او پیروی نخواهم کرد. از او جدا شدم و عکرمة بن ابی جهل را دیدم. او نیز همان حرفهای صفوان را زد. وقتی از منزل حرکت کردم، در مسیر، [[عمرو بن عاص|عمرو بن العاص]] را دیدم. او از من پرسید: به کجا میروی؟ من گفتم: تو کجا میروی؟ او گفت: "چه چیزی باعث خروج تو از شهر شده است؟" من گفتم: داخل شدن در اسلام و پیروی از محمد. | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
او قبل از مسلمان شدن در سال ششم یا هفتم هجری، در همه جنگهای کار با پیامبر اسلام(صلی الله علیه) در لشکر کفار بود و همیشه جلوی لشکر حرکت میکرد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۲۱۵</ref>. | او قبل از مسلمان شدن در سال ششم یا هفتم هجری، در همه جنگهای کار با پیامبر اسلام(صلی الله علیه) در لشکر کفار بود و همیشه جلوی لشکر حرکت میکرد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۲۱۵</ref>. | ||
او زمان زیادی از حیات رسول خدا (صلی الله علیه) را درک نکرد و در این زمان نسبتا کوتاه نیز تلاش چندانی برای کسب علم و شنیدن معارف از زبان رسول خدا(صلی الله علیه) نداشت، به گونهای که فقط دو [[حدیث]] از او در صحیحین نقل شده است<ref> أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۰</ref>. | او زمان زیادی از حیات رسول خدا (صلی الله علیه) را درک نکرد و در این زمان نسبتا کوتاه نیز تلاش چندانی برای کسب علم و شنیدن معارف از زبان رسول خدا(صلی الله علیه) نداشت، به گونهای که فقط دو [[حدیث]] از او در [[صحیحین]] نقل شده است<ref> أمتاع الأسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۰</ref>. | ||
یادگیری [[قرآن]] و حتی حفظ الفاظ قرآن همواره مورد توجه [[اصحاب]] رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه) بود و با وجود جنگها و مشکلات محرومیتها و هجرتها همواره اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه) در پی یادگیری قرآن بودند. اما خالد بن ولید میگوید که بسیاری از قرآن را یاد نگرفته و این کار خود را با مشغول بودن در [[جهاد]] توجیه میکند<ref> الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۲۱۸؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۲، ص۴۱۳؛ البرهان، زرکشی، ج۱، ص۴۶۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۶، ص۲۵۰</ref>. | یادگیری [[قرآن]] و حتی حفظ الفاظ قرآن همواره مورد توجه [[اصحاب]] رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه) بود و با وجود جنگها و مشکلات محرومیتها و هجرتها همواره اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه) در پی یادگیری قرآن بودند. اما خالد بن ولید میگوید که بسیاری از قرآن را یاد نگرفته و این کار خود را با مشغول بودن در [[جهاد]] توجیه میکند<ref> الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۲۱۸؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۲، ص۴۱۳؛ البرهان، زرکشی، ج۱، ص۴۶۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۱۶، ص۲۵۰</ref>. |