۸۸٬۰۰۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'روشها' به 'روشها') |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
== ابنجنید، مدافع قیاس در اصول امامی == | == ابنجنید، مدافع قیاس در اصول امامی == | ||
در نیمه دوم سده ۴ق، در محافل فقهی امامیه، [[ابنجنید اسکافی]] شخصیتی استثنایی است که با اتخاذ روشی نزدیک به | در نیمه دوم سده ۴ق، در محافل فقهی امامیه، [[ابنجنید اسکافی]] شخصیتی استثنایی است که با اتخاذ روشی نزدیک به روشهای اصحاب رأی، نظام [[فقه|فقهی]] - اصولی کاملاً متفاوتی را عرضه میکرد که به سختی میتوان در جستوجو از پیشینه، آن را با مکتبی خاص در میان مکاتب امامیه پیوسته دانست. ردیهای که ابنجنید بر زجّاجی نیشابوری نوشته، و در آن به دفاع از فضل بن شاذان برخاسته است <ref>نجاشی، احمد، الرجال، ج۱، ص۳۸۸. </ref> - اگرچه درباره مندرجات آن آگاهی کافی در دست نیست - اجمالاً میتواند نشانگر این نکته باشد که ابنجنید شخصاً مایل بوده است تا اندیشه خود را در راستای اندیشه فضل و با قدری تعمیم در پیوند با مکتب هشام بن حکم رقم زند. | ||
ابنجنید در | ابنجنید در روشهای اصولی، برخلاف روش مشهور متکلمان و اصحاب حدیث امامی عصر خود، به صراحت حجیت قیاس و عمل به اجتهاد الرأی را مطرح میکرد و در این باره آثاری نیز پرداخته بود. <ref>شریف مرتضی، علی بن حسین، الانتصار، ج۱، ص۲۳۸.</ref><ref>نجاشی، احمد، الرجال، ج۱، ص۳۸۷- ۳۸۸. </ref> وی این روش خود را در مذهب امامی بدعت نمیشمرد و بر آن بود که مسأله قیاس و رأی، در دورهای میان روزگار ائمه (علیهالسلام) تا عصر او، در پس پردهای از ابهام و حتی ستر عامدانه دگرگون جلوهگر شده است. اگرچه ابنجنید این باور را در دو اثر اصولی مطرح ساخته است که اکنون در ردیف آثار از دسترفته جای گرفتهاند، اما عناوین این دو بهصورت کشف التمویه و الالباس علی اغمار الشیعة فی امرالقیاس و اظهار ماستره اهل العناد منالروایة عن ائمة العترة فی امر الاجتهاد <ref>نجاشی، احمد، الرجال، ج۱، ص۳۸۷- ۳۸۸. </ref> هر یک به اندازه کتابی در این باره، مطلب در بردارد. | ||
از ابنجنید تألیفی در دیگر زمینههای اصولی شناخته نشده است، اما بر پایه باورهای کلامیش در باب امامت، میتوان گفت به همان اندازه که پذیرش حجیت رأی و قیاس را میتوانست برتابد، نسبت به دیگر ادله ظنی نیز پذیرا بوده است. <ref>محمد مفید، «أجوبة المسائل السرویة»، ج۱، ص۲۲۲-۲۲۳، عده رسائل، قم، کتابخانه مفید.</ref><ref>محمد مفید، «المسائل الصاغانیة»، ج۱، ص۲۵۰-۲۵۱، عده رسائل، قم، کتابخانه مفید.</ref> بر پایه تحلیل آراء فقهی نیز به دست میآید که وی در نظام اصولی خود، نسبت به ادله نقلی ظنی، چون ظواهر کتاب و اخبار آحاد روشی مساعد با فقیهان اهل سنت و به دور از فقیهان متکلم امامی داشتهاست. | از ابنجنید تألیفی در دیگر زمینههای اصولی شناخته نشده است، اما بر پایه باورهای کلامیش در باب امامت، میتوان گفت به همان اندازه که پذیرش حجیت رأی و قیاس را میتوانست برتابد، نسبت به دیگر ادله ظنی نیز پذیرا بوده است. <ref>محمد مفید، «أجوبة المسائل السرویة»، ج۱، ص۲۲۲-۲۲۳، عده رسائل، قم، کتابخانه مفید.</ref><ref>محمد مفید، «المسائل الصاغانیة»، ج۱، ص۲۵۰-۲۵۱، عده رسائل، قم، کتابخانه مفید.</ref> بر پایه تحلیل آراء فقهی نیز به دست میآید که وی در نظام اصولی خود، نسبت به ادله نقلی ظنی، چون ظواهر کتاب و اخبار آحاد روشی مساعد با فقیهان اهل سنت و به دور از فقیهان متکلم امامی داشتهاست. | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
== تحول اصولی در مکتب حله == | == تحول اصولی در مکتب حله == | ||
[[محقق حلی]] (د ۶۷۶ق/ ۱۲۷۷م) را باید آغازگر حرکتی تحولزا در محافل امامی حله دانست که [[علامه حلی]] (د ۷۲۶ق/ ۱۳۲۶م) آن را به اوج رسانیده است. آموزشهای عالمان حله در سده ۷ق، اگرچه تعلیمات متکلمان بغداد و شیخ طوسی را پشتوانه خود داشت، اما در عمل تحولی بنیادین در نظریههای اصولی و هم در | [[محقق حلی]] (د ۶۷۶ق/ ۱۲۷۷م) را باید آغازگر حرکتی تحولزا در محافل امامی حله دانست که [[علامه حلی]] (د ۷۲۶ق/ ۱۳۲۶م) آن را به اوج رسانیده است. آموزشهای عالمان حله در سده ۷ق، اگرچه تعلیمات متکلمان بغداد و شیخ طوسی را پشتوانه خود داشت، اما در عمل تحولی بنیادین در نظریههای اصولی و هم در روشهای کاربردی فقهی به وجود آورد. حلیان آن اندازه از روزگار متقدمان بغدادی به دور بودند که تعبیرات آنان درباره «اجماع» و «عملِ» اصحاب (طائفه) - چه اجماع بر حکمی و چه عمل بر مضمون خبری - برای آنان نامفهوم و دستنایافتنی مینمود. آنان از درک مستقیمی که شیخ طوسی از روشهای غیررسمی امامیه به روزگار خود داشته، و میتوانسته است با پایه نهادن این درک خود، به راحتی نزاع با متکلمان در باب اخبار آحاد را تنها نزاعی نظری و غیر کاربردی بداند، بهرهای نداشتهاند و اصول شیخ طوسی پس از دو سده رقابت با اصول متکلمان، بدون غلبهای قطعی، به طبع نیازهای آنان را برطرف نمیکرده است. | ||
محققان حله که در پی گوش سپردن به گفتار نقادان شیخ، گامی در جهت پیریزی اصولی متحول برمیداشتند، در نهایت راه را در آن دیدند که اصول فقه خود را با بهرهگیری از تحقیقات غزالی و دیگر اصولیان اهل سنت چون ابنحاجب، <ref>حسن علامه حلی، «الاجازة الکبیرة»، ص۱۰۱، ضمن بحار الانوار، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.</ref> با بافتی دیگرگون و در عین حال، با حفظ مواضع اصیل و سنتیِ مکتب امامیه پایه ریزند. عنصر «اجماع طایفه» که در فقه پیشین بغدادی - چه نزد متکلمان و چه نزد شیخ طوسی - به عنوان دلیلی مستقل و هم جبران کننده ضعف سندی اخبار آحاد، به کار گرفته میشد و با گسستگی تاریخی، برای حلیان قابل درک و به طبع قابل تکیه نبود، به شدت تضعیف گردید و بر اندک بودن کارآیی آن تأکید شد. <ref>جعفر محقق حلی، المعتبر، ج۱، ص۶ -۷، ایران، ۱۳۱۸ق.</ref> | محققان حله که در پی گوش سپردن به گفتار نقادان شیخ، گامی در جهت پیریزی اصولی متحول برمیداشتند، در نهایت راه را در آن دیدند که اصول فقه خود را با بهرهگیری از تحقیقات غزالی و دیگر اصولیان اهل سنت چون ابنحاجب، <ref>حسن علامه حلی، «الاجازة الکبیرة»، ص۱۰۱، ضمن بحار الانوار، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳م.</ref> با بافتی دیگرگون و در عین حال، با حفظ مواضع اصیل و سنتیِ مکتب امامیه پایه ریزند. عنصر «اجماع طایفه» که در فقه پیشین بغدادی - چه نزد متکلمان و چه نزد شیخ طوسی - به عنوان دلیلی مستقل و هم جبران کننده ضعف سندی اخبار آحاد، به کار گرفته میشد و با گسستگی تاریخی، برای حلیان قابل درک و به طبع قابل تکیه نبود، به شدت تضعیف گردید و بر اندک بودن کارآیی آن تأکید شد. <ref>جعفر محقق حلی، المعتبر، ج۱، ص۶ -۷، ایران، ۱۳۱۸ق.</ref> | ||
بدینترتیب، در فقه حله حالت وساطت اجماع میان «مفتی» و ادله فقهی حذف گردید و به اقتضای طبیعت انکارناپذیر ظنی بودن در غالب ادله، استنباط فروع از منابع ظنی، به طور جدی موضوعیت یافت. <ref>حسن علامه حلی، مبادی´ الوصول، ج۱، ص۲۴۰، به کوشش عبدالحسین محمدعلی بقال، نجف، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م.</ref> در واقع، مهمترین ویژگی اصول حلیان، به فراموشی سپردن | بدینترتیب، در فقه حله حالت وساطت اجماع میان «مفتی» و ادله فقهی حذف گردید و به اقتضای طبیعت انکارناپذیر ظنی بودن در غالب ادله، استنباط فروع از منابع ظنی، به طور جدی موضوعیت یافت. <ref>حسن علامه حلی، مبادی´ الوصول، ج۱، ص۲۴۰، به کوشش عبدالحسین محمدعلی بقال، نجف، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م.</ref> در واقع، مهمترین ویژگی اصول حلیان، به فراموشی سپردن روشهای قدیمِ گریز از ظن و روی آوردن به استنباط فروع فقهی از طرق ظنی و قابل دستیابی، چون ظواهر کتاب، اخبار آحاد و البته برخی شیوههای اجتهادی بوده است. <ref>حسن علامه حلی، مبادی´ الوصول، ج۱، ص۵۲، به کوشش عبدالحسین محمدعلی بقال، نجف، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م.</ref><ref>حسن علامه حلی، مبادی´ الوصول، ج۱، ص۲۴۲، به کوشش عبدالحسین محمدعلی بقال، نجف، ۱۴۰۴ق/ ۱۹۸۴م.</ref><ref>داک، ج۱، ص۷۲۲-۷۲۳.</ref> | ||
محقق حلی شمار ادله فقهی را ۵ دانسته، و به ادله کتاب و سنت و اجماع، دلیل العقل و استصحاب را افزوده است. از توضیحات او درباره این تقسیم آشکار میگردد که وی با الحاق اصل برائت به اصل استصحاب، اصول عقلی را نه در قسم چهارم (دلیل العقل)، بلکه در قسم پنجم (عنوان کلی استصحاب) طبقهبندی کرده، و برای دلیل العقل مصادیق دیگری قائل شده است. او قسم چهارم یا دلیل العقل را بر دو گونه دانسته است: نخست دلالتهای عقلی مربوط به خطاب، مشتمل بر «لحن الخطاب، فحوی الخطاب و دلیل الخطاب»؛ و دوم مستقلات عقلی. <ref>جعفر محقق حلی، المعتبر، ج۱، ص۵ -۶، ایران، ۱۳۱۸ق.</ref> | محقق حلی شمار ادله فقهی را ۵ دانسته، و به ادله کتاب و سنت و اجماع، دلیل العقل و استصحاب را افزوده است. از توضیحات او درباره این تقسیم آشکار میگردد که وی با الحاق اصل برائت به اصل استصحاب، اصول عقلی را نه در قسم چهارم (دلیل العقل)، بلکه در قسم پنجم (عنوان کلی استصحاب) طبقهبندی کرده، و برای دلیل العقل مصادیق دیگری قائل شده است. او قسم چهارم یا دلیل العقل را بر دو گونه دانسته است: نخست دلالتهای عقلی مربوط به خطاب، مشتمل بر «لحن الخطاب، فحوی الخطاب و دلیل الخطاب»؛ و دوم مستقلات عقلی. <ref>جعفر محقق حلی، المعتبر، ج۱، ص۵ -۶، ایران، ۱۳۱۸ق.</ref> | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
[[امین استرابادی]] (د ۱۰۳۳ق/ ۱۶۲۴م)، به عنوان نخستین کسی که اندیشههای اخباری را تدوین کرده، و آن را در قالب نظریهای ضد اصولی مطرح ساختهاست، در تاریخ فقه شناخته میشود، هر چند که او نظریه خود را نه اندیشهای نو، بلکه دنباله حرکت اصحاب حدیث امامی میشمرده است. <ref>استرآبادی، محمد امین، الفوائد المدنیة، ج۱، ص۴۷- ۴۸.</ref> وی در آثار خود، به ویژه الفوائد المدنیه، شیوههای اصولی حلیان را به نقد گرفته، آنها را اقتباسی از اصول اهل سنت و ناسازگار با ساختار اصلی فقه امامی دانسته است. او در ستیز با منابع ظنی، حتی ظواهر کتاب الله را از حجیت به دور دانسته، و با طرح این نظریه که تنها راه دستیابی بر مضامین کتاب و سنت نبوی، اخبار ائمه (علیهالسلام) است، عملاً اخبار را دلیل منحصر شمرده است. <ref>استرآبادی، محمد امین، الفوائد المدنیة، ج۱، ص۱۷.</ref> دلیل اجماع، در این میان وضع خاصی داشت و از سوی هر دو مکتب تضعیف میشد؛ چه در اندیشه اخباریان اساساً اجماع را اعتباری نبود <ref>استرآبادی، محمد امین، الفوائد المدنیة، ج۱، ص۱۷.</ref> و در جانب اصولیان، به رغم برخی تلاشها در دفاعی از اعتبار آن، <ref>قمی، ابوالقاسم، قوانین الاصول، ج۱، ص۳۶۹. </ref> انتقاداتی سخت بر آن وارد گشته بود. | [[امین استرابادی]] (د ۱۰۳۳ق/ ۱۶۲۴م)، به عنوان نخستین کسی که اندیشههای اخباری را تدوین کرده، و آن را در قالب نظریهای ضد اصولی مطرح ساختهاست، در تاریخ فقه شناخته میشود، هر چند که او نظریه خود را نه اندیشهای نو، بلکه دنباله حرکت اصحاب حدیث امامی میشمرده است. <ref>استرآبادی، محمد امین، الفوائد المدنیة، ج۱، ص۴۷- ۴۸.</ref> وی در آثار خود، به ویژه الفوائد المدنیه، شیوههای اصولی حلیان را به نقد گرفته، آنها را اقتباسی از اصول اهل سنت و ناسازگار با ساختار اصلی فقه امامی دانسته است. او در ستیز با منابع ظنی، حتی ظواهر کتاب الله را از حجیت به دور دانسته، و با طرح این نظریه که تنها راه دستیابی بر مضامین کتاب و سنت نبوی، اخبار ائمه (علیهالسلام) است، عملاً اخبار را دلیل منحصر شمرده است. <ref>استرآبادی، محمد امین، الفوائد المدنیة، ج۱، ص۱۷.</ref> دلیل اجماع، در این میان وضع خاصی داشت و از سوی هر دو مکتب تضعیف میشد؛ چه در اندیشه اخباریان اساساً اجماع را اعتباری نبود <ref>استرآبادی، محمد امین، الفوائد المدنیة، ج۱، ص۱۷.</ref> و در جانب اصولیان، به رغم برخی تلاشها در دفاعی از اعتبار آن، <ref>قمی، ابوالقاسم، قوانین الاصول، ج۱، ص۳۶۹. </ref> انتقاداتی سخت بر آن وارد گشته بود. | ||
در میانه سده ۱۲ق/ ۱۸م عالمانی معتدل از جناح اخباریان دست به قلم بردند که خود صاحب نظریهای اصولی، و در برخوردی منصفانه با علم اصول، بخشی از | در میانه سده ۱۲ق/ ۱۸م عالمانی معتدل از جناح اخباریان دست به قلم بردند که خود صاحب نظریهای اصولی، و در برخوردی منصفانه با علم اصول، بخشی از روشهای اصولی و استدلالات اصولیان را پذیرا بودند. از نتایج این حرکت باید به آثاری چون شرح وافیه از صدرالدین همدانی، مقدمه حدائق از شیخ یوسف بحرانی و نخبة الاصول محمد بن علی بحرانی یاد کرد که از دیدگاهی، خود آثاری اصولیند. همین حرکت، زمینه لازم را فراهم ساخت تا در اواخر آن سده، وحید بهبهانی (د ۱۲۰۵ق/ ۱۷۹۱م)، فقه مبتنی بر اصول را در محافل فقه امامی، جانی دوباره بخشد. <ref>قمی، ابوالقاسم، قوانین الاصول، ج۱، ص۳۶۹.</ref> | ||
از اهم تألیفات در اصول فقه، در دوره پیش از وحید، باید حاشیه معالم از سلطان العلمای مازندرانی (د ۱۰۶۴ق/ ۱۶۵۴م) و الوافیه از فاضل تونی (د ۱۰۷۱ق/ ۱۶۶۱م)، و در دوره پس از او، القوانین المحکمه از میرزای قمی (د ۱۲۳۱ق/ ۱۸۱۶م) و الفصول از محمد حسین اصفهانی (د ۱۲۵۴ق/ ۱۸۳۸م) را برشمرد که بهویژه این دواثر، تا سده اخیر از کتب پر رواج در حوزههای علمی بودهاند. <ref>قمی، ابوالقاسم، قوانین الاصول، ج۱، ص۸-۹.</ref> | از اهم تألیفات در اصول فقه، در دوره پیش از وحید، باید حاشیه معالم از سلطان العلمای مازندرانی (د ۱۰۶۴ق/ ۱۶۵۴م) و الوافیه از فاضل تونی (د ۱۰۷۱ق/ ۱۶۶۱م)، و در دوره پس از او، القوانین المحکمه از میرزای قمی (د ۱۲۳۱ق/ ۱۸۱۶م) و الفصول از محمد حسین اصفهانی (د ۱۲۵۴ق/ ۱۸۳۸م) را برشمرد که بهویژه این دواثر، تا سده اخیر از کتب پر رواج در حوزههای علمی بودهاند. <ref>قمی، ابوالقاسم، قوانین الاصول، ج۱، ص۸-۹.</ref> | ||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
== اصول فقه در محافل زیدیه == | == اصول فقه در محافل زیدیه == | ||
درباره فقه کهن زیدیه و | درباره فقه کهن زیدیه و روشهای اصولی آن، نخست باید سخن از زید بن علی (مق ۱۲۲ق/ ۷۳۹م) از عالمان اهل بیت (علیهالسلام) آغاز کرد که وی بر پایه روایتی مندرج در مسند زید - که ابوخالد واسطی در سند روایت آن جای دارد <ref>مسند زید بن علی، به کوشش عبدالواسع بن یحیی واسعی، ج۱، ص۲۹۳، بیروت، ۱۹۶۶م.</ref> - پس از کتاب و سنت، «اجماع صالحان»، و در صورت یافت نشدن حکم، اجتهاد و قیاس از سوی «امام» و «قاضی مسلمین» را جزو ادله فقه دانسته است. این روایت با روایات مشابه رایج در کوفه از تابعانی چون عماره بن عمیر و عامر شعبی بسیار نزدیک، و مضمون آن، دستور عمل فقیهان کوفه در عصر زید بوده است. | ||
در نیمه نخست سده ۳ق/ ۹م، قاسم بن ابراهیم رسی (د ۲۴۶ق/ ۸۶۰م) از ائمه زیدی حجاز، شخصیتی برجسته در تاریخ کلام و فقه زیدیه است؛ وی که در عقاید به اندیشههای معتزله گرایش داشت، در فقه و اصول نیز ظاهراً شیوههایی نزدیک به متقدمان معتزله، چون جعفر بن مبشر را دنبال میکرد و مذهب قاسمیه منتسب بدو بود. اگرچه در موازات نشر مذهب قاسم، احساس خویشیِ زیدیان نسبت به ابوحنیفه، آنان را به ویژه در محیط عراق به سوی نزدیک شدن به شیوههای فقهی حنفی سوق میداد، اما درباره تأثیر این گرایش در حجاز در نیمه نخست سده ۳ق نباید دچار اغراق شد و به ویژه در سخن از شخص قاسم، نباید او را از گرایندگان به | در نیمه نخست سده ۳ق/ ۹م، قاسم بن ابراهیم رسی (د ۲۴۶ق/ ۸۶۰م) از ائمه زیدی حجاز، شخصیتی برجسته در تاریخ کلام و فقه زیدیه است؛ وی که در عقاید به اندیشههای معتزله گرایش داشت، در فقه و اصول نیز ظاهراً شیوههایی نزدیک به متقدمان معتزله، چون جعفر بن مبشر را دنبال میکرد و مذهب قاسمیه منتسب بدو بود. اگرچه در موازات نشر مذهب قاسم، احساس خویشیِ زیدیان نسبت به ابوحنیفه، آنان را به ویژه در محیط عراق به سوی نزدیک شدن به شیوههای فقهی حنفی سوق میداد، اما درباره تأثیر این گرایش در حجاز در نیمه نخست سده ۳ق نباید دچار اغراق شد و به ویژه در سخن از شخص قاسم، نباید او را از گرایندگان به روشهای حنفی تلقی کرد که نقطه مقابل روش متکلمان متقدم بوده است. | ||
در نیمه دوم سده ۳ق، نفوذ روزافزون | در نیمه دوم سده ۳ق، نفوذ روزافزون روشهای اصولی حنفیان در محافل زیدیه از یکسو و تجدیدنظرهای اساسی معتزلیان در روشهای فقهی خود، مذهب قاسمی را نیز نیازمند تجدیدنظری در اصول فقه ساخته بود و در پی همین اقتضا بود که مذهب هادوی جانشین آن شد. هادی الی الحق، نواده قاسم رسی، با پایه نهادن عناصر اصلی مذهب قاسمی و بهرهگرفتن از روشهای اصولی حنفی، نظامی را در فقه زیدیه بنیاد نهاد که به مذهب هادوی شهرت یافته، و در نهایت به مذهب حنفی نزدیک گشته است. مذهب هادوی در طول سدهها، مذهب غالب بر آموزشهای فقهی زیدیه بوده، و بر محافل زیدی پس از هادی الی الحق، تأثیری عمیق نهاده است. <ref>محمد ابوزهره، الامام زید، ج۱، ص۵۰۲ -۵۰۳، قاهره، ۱۹۵۹م.</ref> | ||
در پیجویی از نوشتههای اصولی، تا سده ۶ق، گرایشی به تدوین دیده نمیشود و از اندک نمونهها باید به کتاب القیاس هادی الی الحق اشاره کرد که رسالهای در تأیید مبانی اصولی قیاس بوده است. <ref>قاسم منصور بالله، الاعتصام، ج۱، ص۲۱، صنعا، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۷م.</ref> در آغاز سده ۷ق/ ۱۳م، باید از اثری با عنوان صفوة الاختیار، از عبدالله بن حمزه منصور بالله (د ۶۱۳ق/ ۱۲۱۶م) یاد کرد که نوشتهای جامع در مباحث اصولی بوده، و در پی آن، تألیفاتی چون ینابیع النصیحة توسط حسین بن بدرالدین (د ۶۶۲ق/ ۱۲۶۴م) و الدرة المنظومة فی اصول الفقه توسط عبدالله بن زید عنسی (د۶۶۷ق) پدید آمده است. <ref>شوکانی، محمد، اتحاف الاکابر (رسائل خمسه اسانید)، ج۱، ص۷۰.</ref>[۲۳۳][۲۳۴] در سده ۹ق/ ۱۵م، همچون بسیاری زمینههای دیگر، در اصول نیز ابنمرتضی احمد بن یحیی (د ۸۴۰ق/ ۱۴۳۶م) تحولی ایجاد کرد و آثار متعددی در این علم، به ویژه کتاب مهم معیار العقول را نوشت. [۲۳۵][۲۳۶] | در پیجویی از نوشتههای اصولی، تا سده ۶ق، گرایشی به تدوین دیده نمیشود و از اندک نمونهها باید به کتاب القیاس هادی الی الحق اشاره کرد که رسالهای در تأیید مبانی اصولی قیاس بوده است. <ref>قاسم منصور بالله، الاعتصام، ج۱، ص۲۱، صنعا، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۷م.</ref> در آغاز سده ۷ق/ ۱۳م، باید از اثری با عنوان صفوة الاختیار، از عبدالله بن حمزه منصور بالله (د ۶۱۳ق/ ۱۲۱۶م) یاد کرد که نوشتهای جامع در مباحث اصولی بوده، و در پی آن، تألیفاتی چون ینابیع النصیحة توسط حسین بن بدرالدین (د ۶۶۲ق/ ۱۲۶۴م) و الدرة المنظومة فی اصول الفقه توسط عبدالله بن زید عنسی (د۶۶۷ق) پدید آمده است. <ref>شوکانی، محمد، اتحاف الاکابر (رسائل خمسه اسانید)، ج۱، ص۷۰.</ref>[۲۳۳][۲۳۴] در سده ۹ق/ ۱۵م، همچون بسیاری زمینههای دیگر، در اصول نیز ابنمرتضی احمد بن یحیی (د ۸۴۰ق/ ۱۴۳۶م) تحولی ایجاد کرد و آثار متعددی در این علم، به ویژه کتاب مهم معیار العقول را نوشت. [۲۳۵][۲۳۶] |