پرش به محتوا

حیانیه: تفاوت میان نسخه‌ها

۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۶ اوت ۲۰۲۳
خط ۸: خط ۸:
نوشته‌اند که وی با [[امام صادق ‌علیه‌السلام]] احتجاجاتی داشته است که به چند مورد از آن اشاره می‌شود:
نوشته‌اند که وی با [[امام صادق ‌علیه‌السلام]] احتجاجاتی داشته است که به چند مورد از آن اشاره می‌شود:


کشّی از راوی نقل می‌کند که بر حضرت صادق ‌علیه‌السلام وارد شدم، حضرت فرمود اگر کمی‌ زودتر رسیده بودی حیان‌سراج را می‌دیدی که درباره محمد‌حنیفه بحث می‌کرد. او محمد را به‌گونه‌ای مدح می‌کرد که گویا زنده است به او گفتم ای حیان! آیا شما و دیگران نمی‏‌گویید که همانند آن چه در بنی‌‏اسرائیل اتفاق افتاد، باید در این امت اتفاق بیفتد؟ گفت: آری، گفتم: آیا ما و شما دیده و یا شنیده‌‏ایم که عالمی‌ در برابر چشم مردم مرده باشد و زنانش شوهر کرده باشند و اموالش تقسیم شده باشد و در عین حال زنده باشد؟ او چیزی نگفت و از جا برخاست و رفت.<ref>کشی محمد بن عمربن عبدالعزیز، رجال، ص 266.</ref>
کشّی از راوی نقل می‌کند که بر حضرت صادق ‌علیه‌السلام وارد شدم، حضرت فرمود اگر کمی‌ زودتر رسیده بودی، حیان‌سراج را می‌دیدی که درباره محمد‌حنیفه بحث می‌کرد. او محمد را به‌گونه‌ای مدح می‌کرد که گویا زنده است. به او گفتم ای حیان! آیا شما و دیگران نمی‏‌گویید که همانند آن چه در بنی‌‏اسرائیل اتفاق افتاد، باید در این امت اتفاق بیفتد؟ گفت: آری، گفتم: آیا ما و شما دیده و یا شنیده‌‏ایم که عالمی‌ در برابر چشم مردم مرده باشد و زنانش شوهر کرده باشند و اموالش تقسیم شده باشد و در عین حال زنده باشد؟ او چیزی نگفت و از جا برخاست و رفت.<ref>کشی محمد بن عمربن عبدالعزیز، رجال، ص 266.</ref>
شیخ صدوق از حسین‌بن‌مختار نقل می‌کند می‌گفت: حیان‌بن‌سراج بر امام صادق(ع) وارد شد، حضرت فرمود: حیان! یارانت درباره محمد‌بن‌حنفیه چه می‏‌گویند و چه اعتقادی دارند؟ حیان گفت آنها معتقدند که او زنده است و روزی می‌‏خورد. حضرت فرمود: پدرم برای من نقل فرمود که او جزء اشخاصی بوده که به عیادت محمد رفته و چانه‌‏اش را بسته و در خاک دفنش کرده و اموالش تقسیم شده است. حیان عرض کرد: مثال محمد، مثل عیسی‌بن‌مریم(ع) است که مردم گمان کردند به دار آویخته شده و مرده است. حضرت فرمود: برای دوستان یا دشمنانش؟ عرض کرد: برای دشمنانش، فرمود: گمان می‌‏کنی که حضرت محمد‌بن‌علی دشمن محمد‌حنفیه است؟ گفت: نه.<ref>شیخ صدوق، کمال‌الدین، ج 1، ص 36.</ref>
شیخ صدوق از حسین‌بن‌مختار نقل می‌کند می‌گفت: حیان‌بن‌سراج بر امام صادق(ع) وارد شد، حضرت فرمود: حیان! یارانت درباره محمد‌بن‌حنفیه چه می‏‌گویند و چه اعتقادی دارند؟ حیان گفت آنها معتقدند که او زنده است و روزی می‌‏خورد. حضرت فرمود: پدرم برای من نقل فرمود که او جزء اشخاصی بوده که به عیادت محمد رفته و چانه‌‏اش را بسته و در خاک دفنش کرده و اموالش تقسیم شده است. حیان عرض کرد: مثال محمد، مثل عیسی‌بن‌مریم(ع) است که مردم گمان کردند به دار آویخته شده و مرده است. حضرت فرمود: برای دوستان یا دشمنانش؟ عرض کرد: برای دشمنانش، فرمود: گمان می‌‏کنی که حضرت محمد‌بن‌علی دشمن محمد‌حنفیه است؟ گفت: نه.<ref>شیخ صدوق، کمال‌الدین، ج 1، ص 36.</ref>
عبدالرحمن‌بن‌حجاج نقل می‌کند که امام صادق(ع) به من فرمود: یکی از پسر‌عموهایم آمد و برای حیان‌سراج از من اجازه ملاقات خواست، اجازه دادم؛ حیان وارد شد و گفت: یا اباعبدالله می‏‌خواهم راجع به مطلبی پرسش کنم که خودم به آن آگاهم، اما ‏دوست دارم که جوابش را از شما بپرسم؛ به من خبر ده از عمویت، محمد‌بن‌علی (حنفیه)، آیا مرده است یا نه؟ امام صادق (ع) فرمود: من در جواب گفتم که پدرم به من چنین خبر داد که در مزرعه خودم بودم که شخصی آمد و گفت: عمویت را دریاب، من به منزل عمویم رفتم، دیدم حالت غش به او دست داده، ناگهان به هوش آمد و به من گفت: به محل زراعت برگرد. من پرهیز کردم، گفت که باید برگردی! برگشتم. هنوز به مزرعه‌‏ام نرسیده بودم که باز آمدند و گفتند عمویت را دریاب. برگشتم، دیدم زبانش بسته شده، اما مشغول به نوشتن وصیت‏‌نامه است. از جایم برنخاستم تا چشمش را بستند و غسلش دادند و کفن بر او پوشاندند و نماز بر وی خواندیم و سپس دفنش کردیم. اگر این موت و مرگ است به خدا که او مرده است. حیان گفت: خداوند تو را بیامرزد، بر پدرت مطلب اشتباه شده گمان کرده که محمد حنفیه مرده است.<ref>کشی، رجال، ص 267 - 266.</ref>
عبدالرحمن‌بن‌حجاج نقل می‌کند که امام صادق(ع) به من فرمود: یکی از پسر‌عموهایم آمد و برای حیان‌سراج از من اجازه ملاقات خواست، اجازه دادم؛ حیان وارد شد و گفت: یا اباعبدالله می‏‌خواهم راجع به مطلبی پرسش کنم که خودم به آن آگاهم، اما ‏دوست دارم که جوابش را از شما بپرسم؛ به من خبر ده از عمویت، محمد‌بن‌علی (حنفیه)، آیا مرده است یا نه؟ امام صادق (ع) فرمود: من در جواب گفتم که پدرم به من چنین خبر داد که در مزرعه خودم بودم که شخصی آمد و گفت: عمویت را دریاب، من به منزل عمویم رفتم، دیدم حالت غش به او دست داده، ناگهان به هوش آمد و به من گفت: به محل زراعت برگرد. من پرهیز کردم، گفت که باید برگردی! برگشتم. هنوز به مزرعه‌‏ام نرسیده بودم که باز آمدند و گفتند عمویت را دریاب. برگشتم، دیدم زبانش بسته شده، اما مشغول به نوشتن وصیت‏‌نامه است. از جایم برنخاستم تا چشمش را بستند و غسلش دادند و کفن بر او پوشاندند و نماز بر وی خواندیم و سپس دفنش کردیم. اگر این موت و مرگ است به خدا که او مرده است. حیان گفت: خداوند تو را بیامرزد، بر پدرت مطلب اشتباه شده گمان کرده که محمد حنفیه مرده است.<ref>کشی، رجال، ص 267 - 266.</ref>
confirmed
۵٬۹۱۴

ویرایش