۸۷٬۸۱۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
'''بَکْریّه'''، عنوانی که هم به پیروان بکر بن اخت عبدالواحد - [[صوفی|صوفی]] زهدگرای بصری سده ۲ق که دستی نیز در علم [[کلام|کلام]] داشت - اطلاق میشود. [۱][۲] و هم به جماعتی که معتقدند امامت [[ابوبکر]] بر اساس «نص» [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر]] (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بوده است. [۳][۴][۵][۶][۷][۸] البته برخی برآنند که این هر دو فرقه یک گروهند. | '''بَکْریّه'''، عنوانی که هم به پیروان بکر بن اخت عبدالواحد - [[صوفی|صوفی]] زهدگرای بصری سده ۲ق که دستی نیز در علم [[کلام|کلام]] داشت - اطلاق میشود. [۱][۲] و هم به جماعتی که معتقدند امامت [[ابوبکر]] بر اساس «نص» [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر]] (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بوده است. [۳][۴][۵][۶][۷][۸] البته برخی برآنند که این هر دو فرقه یک گروهند. | ||
=اشتباه فرقهنگاران= | == اشتباه فرقهنگاران == | ||
نویسندگان کتب ملل و نحل، به سبب ناآگاهی از نام پدر و قوم بکر، او را به واسطه داییش، عبدالواحدبن زید که از [[صوفیان]] و اهل [[حدیث]] و صاحب عقاید خاص کلامی بوده، معرفی کردهاند. تاریخ وفات عبدالواحدبن زید با تاریخ وفات ابوبشر عبدالواحدبن زیاد بصری (متوفی ۱۷۷) خلط شده است. [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] | نویسندگان کتب ملل و نحل، به سبب ناآگاهی از نام پدر و قوم بکر، او را به واسطه داییش، عبدالواحدبن زید که از [[صوفیان]] و اهل [[حدیث]] و صاحب عقاید خاص کلامی بوده، معرفی کردهاند. تاریخ وفات عبدالواحدبن زید با تاریخ وفات ابوبشر عبدالواحدبن زیاد بصری (متوفی ۱۷۷) خلط شده است. [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] | ||
=جایگاه بکریه= | == جایگاه بکریه == | ||
شرح حالی از بکر در دست نیست. با توجه به گزارش جاحظ [۱۳][۱۴] درباره مناظره بکر و بشر بن معتمر (د ۱۰ق/۲۵م) و نیز سال درگذشت عبدالواحدبنزید (ه م)، دایی بکر پس از ۱۵۰ق [۱۵][۱۶] میتوان دریافت که وی در سده ۲ق میزیسته است. | شرح حالی از بکر در دست نیست. با توجه به گزارش جاحظ [۱۳][۱۴] درباره مناظره بکر و بشر بن معتمر (د ۱۰ق/۲۵م) و نیز سال درگذشت عبدالواحدبنزید (ه م)، دایی بکر پس از ۱۵۰ق [۱۵][۱۶] میتوان دریافت که وی در سده ۲ق میزیسته است. | ||
ظاهراً نام پدر بکر، عبدربه بوده است. [۱۷][۱۸] اینکه چرا بکر، برخلاف رسم رایج عرب نه به نام پدر، بلکه به نام داییاش - که در روزگار خود در زمره مشایخ [[صوفیه]] [[بصره|بصره]] بوده - معروف شده، قابل تأمل است. فان اس سبب آن را شهرت عبدالواحد دانسته است. [۱۹] اما به نظر میرسد که این قرابت در اسم احتمالاً حاکی از انس و ارادت بکر به عبدالواحد بوده که مشی و مشربی همچون دایی خود داشته است. عبدالواحد از شاگردان حسن بصری (ه م) بود و بیشتر به عبادت و ارشاد میپرداخت و همنشینی با متکلمان و بحثهای کلامی را خوش نمیداشت. [۲۰] بدینسان، شاید نتوان بکر و پیروانش را دنبالهرو یک مکتب صرفاً کلامی به حساب آورد، بلکه چنین مینماید که وی از زاهدان صوفی مشربی بوده که به تأسی از [[حسن بصری|حسن بصری]] برای پیروان خود مجالسی برای بیان آموزههای معنوی برگذار میکرده که گاه به فراخور حال وارد مباحث کلامی نیز میشده است. شاید به همین دلیل است که سخنان او از لحاظ کلامی نه تنها فاقد انسجام، بلکه حاوی تناقض است و گاه با اصول اولیه عقل نیز در تعارض میافتد. | ظاهراً نام پدر بکر، عبدربه بوده است. [۱۷][۱۸] اینکه چرا بکر، برخلاف رسم رایج عرب نه به نام پدر، بلکه به نام داییاش - که در روزگار خود در زمره مشایخ [[صوفیه]] [[بصره|بصره]] بوده - معروف شده، قابل تأمل است. فان اس سبب آن را شهرت عبدالواحد دانسته است. [۱۹] اما به نظر میرسد که این قرابت در اسم احتمالاً حاکی از انس و ارادت بکر به عبدالواحد بوده که مشی و مشربی همچون دایی خود داشته است. عبدالواحد از شاگردان حسن بصری (ه م) بود و بیشتر به عبادت و ارشاد میپرداخت و همنشینی با متکلمان و بحثهای کلامی را خوش نمیداشت. [۲۰] بدینسان، شاید نتوان بکر و پیروانش را دنبالهرو یک مکتب صرفاً کلامی به حساب آورد، بلکه چنین مینماید که وی از زاهدان صوفی مشربی بوده که به تأسی از [[حسن بصری|حسن بصری]] برای پیروان خود مجالسی برای بیان آموزههای معنوی برگذار میکرده که گاه به فراخور حال وارد مباحث کلامی نیز میشده است. شاید به همین دلیل است که سخنان او از لحاظ کلامی نه تنها فاقد انسجام، بلکه حاوی تناقض است و گاه با اصول اولیه عقل نیز در تعارض میافتد. | ||
در دورهای پیروان بکر رشد کردند و فعالیتهای فراوانی انجام دادند به طوری که آنها را به صورت فرقهای مستقل شناختند. ردیهها و واکنشهای فرق دیگر علیه آنان نشان از فعالیت و تلاش این فرقه است ولی بعد از مدتی از رونق آنها کاسته شد به طوری که بغدادی در الفرق بین الفرق آنها را فرقهای با پیروان اندک میشمارد. [۲۱] | در دورهای پیروان بکر رشد کردند و فعالیتهای فراوانی انجام دادند به طوری که آنها را به صورت فرقهای مستقل شناختند. ردیهها و واکنشهای فرق دیگر علیه آنان نشان از فعالیت و تلاش این فرقه است ولی بعد از مدتی از رونق آنها کاسته شد به طوری که بغدادی در الفرق بین الفرق آنها را فرقهای با پیروان اندک میشمارد. [۲۱] | ||
=اوج فعالیت بکریه= | == اوج فعالیت بکریه == | ||
اشعری [۲۲] و بغدادی [۲۳] عقاید بکریه را ـ که عقاید خاص کلامی است ـ در کنار عقاید [[نجاریه|نجاریّه]]، [[جهمیه|جَهمیّه]] و [[ضراریه|ضِراریّه]] به طور مستقل آوردهاند. | اشعری [۲۲] و بغدادی [۲۳] عقاید بکریه را ـ که عقاید خاص کلامی است ـ در کنار عقاید [[نجاریه|نجاریّه]]، [[جهمیه|جَهمیّه]] و [[ضراریه|ضِراریّه]] به طور مستقل آوردهاند. | ||
اوج فعالیتهای این فرقه در اواخر سده۲ و نیز سده ۳ق بوده است. گزارشهای جاحظ، [۲۴][۲۵] ابن قتیبه، [۲۶] [[اشعری]]، [۲۷][۲۸][۲۹] که آنها را به صورت فرقهای مستقل معرفی کرده است، و نیز ردیههای هشام بن عمروفوطی (د ۲۳۰ق/۸۴۵) محمدابن سحنون مالکی (د۲۵۶ق/ ۸۷۰م) و ابن ابیزید مالکی (د ۳۸۶ق/۹۹۶م) [۳۰][۳۱][۳۲] که برضد این فرقه نوشتهاند، نشاندهنده فعالیت آنها و واکنش فرقههای مختلف نسبت به آنهاست. پس از این دوره از اهمیت آنها کاسته میشود. بغدادی آنها را فرقهای مستقل با پیروانی اندک میداند. [۳۳] شهرستانی اصلاً درباره آنها سخنی نمیگوید و گویی آنها را نمیشناسد. [۳۴] | اوج فعالیتهای این فرقه در اواخر سده۲ و نیز سده ۳ق بوده است. گزارشهای جاحظ، [۲۴][۲۵] ابن قتیبه، [۲۶] [[اشعری]]، [۲۷][۲۸][۲۹] که آنها را به صورت فرقهای مستقل معرفی کرده است، و نیز ردیههای هشام بن عمروفوطی (د ۲۳۰ق/۸۴۵) محمدابن سحنون مالکی (د۲۵۶ق/ ۸۷۰م) و ابن ابیزید مالکی (د ۳۸۶ق/۹۹۶م) [۳۰][۳۱][۳۲] که برضد این فرقه نوشتهاند، نشاندهنده فعالیت آنها و واکنش فرقههای مختلف نسبت به آنهاست. پس از این دوره از اهمیت آنها کاسته میشود. بغدادی آنها را فرقهای مستقل با پیروانی اندک میداند. [۳۳] شهرستانی اصلاً درباره آنها سخنی نمیگوید و گویی آنها را نمیشناسد. [۳۴] | ||
=عقاید بکریه= | == عقاید بکریه == | ||
در اینجا به برخی از عقاید بکر اشاره میکنیم: | در اینجا به برخی از عقاید بکر اشاره میکنیم: | ||
== رؤیت خداوند == | === رؤیت خداوند === | ||
بکر معتقد بود که [[خداوند]] در همه جا هست. [۳۵] در باب «رؤیت» بر آن بود که خداوند در قیامت صورتی را خلق میکند و بندگانش او را با آن صورت میبینند و با وی سخن میگویند. [۳۶][۳۷][۳۸][۳۹] وی انسان را روح میدانست. [۴۰] و در این امر با نظّام معتزلی همرأی بود. قاضی عبدالجبار که به رد این نظریه پرداخته، به عقاید بکر در این زمینه اشارهای نکرده است. [۴۱] او درباره حیوانات نیز همین نظر را داشت، ولی جایز نمیدانست که خداوند در جامدات، حیات، علم و قدرت خلق کند. [۴۲] | بکر معتقد بود که [[خداوند]] در همه جا هست. [۳۵] در باب «رؤیت» بر آن بود که خداوند در قیامت صورتی را خلق میکند و بندگانش او را با آن صورت میبینند و با وی سخن میگویند. [۳۶][۳۷][۳۸][۳۹] وی انسان را روح میدانست. [۴۰] و در این امر با نظّام معتزلی همرأی بود. قاضی عبدالجبار که به رد این نظریه پرداخته، به عقاید بکر در این زمینه اشارهای نکرده است. [۴۱] او درباره حیوانات نیز همین نظر را داشت، ولی جایز نمیدانست که خداوند در جامدات، حیات، علم و قدرت خلق کند. [۴۲] | ||
== امامت == | === امامت === | ||
بکر در مورد امامت معتقد بود که [[امام]] با نص تعیین میشود ولی چون با [[شیعیان]] مخالف بود با انکار تاریخ و نصوص وارد شده از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مورد [[امامت]] و جانشینی [[علی بن ابی طالب|حضرت علی]] (علیهالسّلام) معتقد بود که ابوبکر با نص پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جانشین وی شد. (عده دیگری نیز ابوبکر را با نص جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میدانند که بکریه نامیده میشوند ولی آنها فقط در اسم با بکریه مورد بحث ما اشتراک دارند.) | بکر در مورد امامت معتقد بود که [[امام]] با نص تعیین میشود ولی چون با [[شیعیان]] مخالف بود با انکار تاریخ و نصوص وارد شده از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مورد [[امامت]] و جانشینی [[علی بن ابی طالب|حضرت علی]] (علیهالسّلام) معتقد بود که ابوبکر با نص پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جانشین وی شد. (عده دیگری نیز ابوبکر را با نص جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میدانند که بکریه نامیده میشوند ولی آنها فقط در اسم با بکریه مورد بحث ما اشتراک دارند.) | ||
او حضرت علی (علیهالسلام) و طلحه و زبیر را به سبب گناه جنگیدن با یکدیگر، کافر و مشرک میدانست، اما بنابر حدیثی که خداوند مسلمانان حاضر در جنگ بدر را، به رغم هرکاری که انجام دهند، بخشیده است معتقد بود که خداوند از گناهان ایشان در گذشته است. | او حضرت علی (علیهالسلام) و طلحه و زبیر را به سبب گناه جنگیدن با یکدیگر، کافر و مشرک میدانست، اما بنابر حدیثی که خداوند مسلمانان حاضر در جنگ بدر را، به رغم هرکاری که انجام دهند، بخشیده است معتقد بود که خداوند از گناهان ایشان در گذشته است. | ||
همچنین بکریه [[عایشه]] را برتر از [[فاطمه بنت محمد (زهرا)|فاطمه]] (سلاماللهعلیها) میدانست و [[ابن ابی الحدید]] آنها را متهم میکند که احادیثی به نفع ابوبکر و به زیان علی (علیهالسّلام) جعل کردهاند. [۴۳] | همچنین بکریه [[عایشه]] را برتر از [[فاطمه بنت محمد (زهرا)|فاطمه]] (سلاماللهعلیها) میدانست و [[ابن ابی الحدید]] آنها را متهم میکند که احادیثی به نفع ابوبکر و به زیان علی (علیهالسّلام) جعل کردهاند. [۴۳] | ||
== گناهان == | === گناهان === | ||
بکر مرتکب گناه کبیره را منافق میداند و بر آن است که منافق شیطان را عبادت میکند و منکر خداوند است و از اینرو، جایش تا ابد در دوزخ است. این سخن برگرفته از آراء [[حسن بصری|حسن بصری]] است. پافشاری بر گناه صغیره نیز گناه کبیره شمرده میشود. [۴۴] درباره گناهکار نظر دیگری را نیز به بکر نسبت دادهاند. او بر آن بود که هر کس کوچکترین گناهی مرتکب شود - حتی به اندازه دانه خردلی - جایگاهش دوزخ است. [۴۵][۴۶][۴۷] به نظر میرسد که همین رأی سبب شده است که وی را از خوارج بدانند. [۴۸][۴۹] ابن قتیبه بر این حکم بکر اعتراض کرده است. [۵۰] البته بکر معتقد است که اگر شخص گناهکار توبه کند، از عذاب در امان است. [۵۱] در واقع گناهکار با شرمندهشدن و توبهکردن، به گناه خود پی میبرد. [۵۲] | بکر مرتکب گناه کبیره را منافق میداند و بر آن است که منافق شیطان را عبادت میکند و منکر خداوند است و از اینرو، جایش تا ابد در دوزخ است. این سخن برگرفته از آراء [[حسن بصری|حسن بصری]] است. پافشاری بر گناه صغیره نیز گناه کبیره شمرده میشود. [۴۴] درباره گناهکار نظر دیگری را نیز به بکر نسبت دادهاند. او بر آن بود که هر کس کوچکترین گناهی مرتکب شود - حتی به اندازه دانه خردلی - جایگاهش دوزخ است. [۴۵][۴۶][۴۷] به نظر میرسد که همین رأی سبب شده است که وی را از خوارج بدانند. [۴۸][۴۹] ابن قتیبه بر این حکم بکر اعتراض کرده است. [۵۰] البته بکر معتقد است که اگر شخص گناهکار توبه کند، از عذاب در امان است. [۵۱] در واقع گناهکار با شرمندهشدن و توبهکردن، به گناه خود پی میبرد. [۵۲] | ||
او برای مرتکب قتل، توبه و بازگشتی قائل نبود [۵۳][۵۴] | او برای مرتکب قتل، توبه و بازگشتی قائل نبود [۵۳][۵۴] | ||
به عقیده او «اخلاص» کسی که خداوند بر قلبش «مُهر» زده، بی فایده است، اما او باز مأمور به اخلاص است، و این مهر که میان او و اخلاص، و نیز میان او و «ایمان» حائل شده، عقوبت و کیفر اوست. [۵۵] [۵۶] | به عقیده او «اخلاص» کسی که خداوند بر قلبش «مُهر» زده، بی فایده است، اما او باز مأمور به اخلاص است، و این مهر که میان او و اخلاص، و نیز میان او و «ایمان» حائل شده، عقوبت و کیفر اوست. [۵۵] [۵۶] | ||
=== مناظره بشر معتزلی و بکر === | ==== مناظره بشر معتزلی و بکر ==== | ||
بشر بن معتمر، متکلم [[معتزله|معتزلی]] در خلال مناظرهای با بکر کوشید تا نظر او را درباره گناهکار و منافق، رد کند. بشر داستان هدهد و [[حضرت سلیمان|سلیمان]] را پیش کشید و این پرسش را مطرح کرد که چرا سلیمان هدهد را با آنکه گناه کرده بود و به نظر بکر منافق بود، عقاب نکرد. [۵۷] البته جاحظ پاسخ بکر را نیاورده است. با اینهمه، بکر بر آن است که اگر اهل بدر (ه م) بعداً مرتکب گناه شوند و از این رهگذر سزاوار دوزخ باشند، خداوند آنان را میبخشد، زیرا در حدیثی قدسی خطاب به آنان آمده است که «هر چه خواهید، انجام دهید، شما را بخشودهام». بدینقرار، بکر با اینکه علی (علیهالسلام)، [[طلحه|طلحه]] و [[زبیر]] را منافق و مشرک قلمداد کرده است، آنان را مستوجب عقاب نمیداند. [۵۸][۵۹][۶۰] [۶۱][۶۲] | بشر بن معتمر، متکلم [[معتزله|معتزلی]] در خلال مناظرهای با بکر کوشید تا نظر او را درباره گناهکار و منافق، رد کند. بشر داستان هدهد و [[حضرت سلیمان|سلیمان]] را پیش کشید و این پرسش را مطرح کرد که چرا سلیمان هدهد را با آنکه گناه کرده بود و به نظر بکر منافق بود، عقاب نکرد. [۵۷] البته جاحظ پاسخ بکر را نیاورده است. با اینهمه، بکر بر آن است که اگر اهل بدر (ه م) بعداً مرتکب گناه شوند و از این رهگذر سزاوار دوزخ باشند، خداوند آنان را میبخشد، زیرا در حدیثی قدسی خطاب به آنان آمده است که «هر چه خواهید، انجام دهید، شما را بخشودهام». بدینقرار، بکر با اینکه علی (علیهالسلام)، [[طلحه|طلحه]] و [[زبیر]] را منافق و مشرک قلمداد کرده است، آنان را مستوجب عقاب نمیداند. [۵۸][۵۹][۶۰] [۶۱][۶۲] | ||
== آلام == | === آلام === | ||
بکر درباره آلام بر این اعتقاد بود که خداوند به هنگام ضرب و جرح یا قطع عضو درد را میآفریند. پس ممکن است که ضرب و جرح یا قطع عضو صورت بگیرد، اما دردی نباشد، یعنی خداوند ایجاد درد نکند. او در این امر با [[اشاعره]] موافق است. احتمالاً بنابر همین اعتقاد بوده که بکر انسان را «روح» تنها دانسته است، زیرا به اعتقاد او «جسد» از آلام متأثر نمیشود، و این خداوند است که به اراده خود گاهی درد را در موضعی از بدن میآفریند یا نمیآفریند. [۶۳] [۶۴] گذشته از این، به گفته قاضی عبدالجبار، بعضی معتقدند که آلام و به عبارت دیگر ایجاد درد و رنج از خداوند قبیح است، مگر در حق کسی که در نتیجه گناه یا اخلال در واجبات مستحق آن باشد؛ در این صورت، ایجاد درد مستحسن و پسندیده است. | بکر درباره آلام بر این اعتقاد بود که خداوند به هنگام ضرب و جرح یا قطع عضو درد را میآفریند. پس ممکن است که ضرب و جرح یا قطع عضو صورت بگیرد، اما دردی نباشد، یعنی خداوند ایجاد درد نکند. او در این امر با [[اشاعره]] موافق است. احتمالاً بنابر همین اعتقاد بوده که بکر انسان را «روح» تنها دانسته است، زیرا به اعتقاد او «جسد» از آلام متأثر نمیشود، و این خداوند است که به اراده خود گاهی درد را در موضعی از بدن میآفریند یا نمیآفریند. [۶۳] [۶۴] گذشته از این، به گفته قاضی عبدالجبار، بعضی معتقدند که آلام و به عبارت دیگر ایجاد درد و رنج از خداوند قبیح است، مگر در حق کسی که در نتیجه گناه یا اخلال در واجبات مستحق آن باشد؛ در این صورت، ایجاد درد مستحسن و پسندیده است. | ||
اما درباره رنج کودکان و حیوانات که مرتکب گناه نمیشوند، در میان اینان دو قول پدید آمد: بنابه قولی، این کودکان و حیوانات نخست در قالبی (جسدی) دیگر بودهاند، چون در آن قالب به خدا عصیان کردهاند، خداوند ایشان را به این قالب (کودک یا حیوان) منتقل ساخته است تا با این دردها و رنجها آنان را کیفر دهد. صاحبان این قول معتقد به تناسخاند و انسان را فقط [[روح]] میدانند، نه «مجموع حیّ و حسّاس» (مرکب از روح و جسم). صاحبان قول دیگر، منکر محسوسات شدند و گفتند که کودکان و حیوانات این دردها را حس نمیکنند. [۶۵][۶۶][۶۷][۶۸] [۶۹] و با وجود گریه و شیون، خداوند در ایشان لذت ایجاد میکند [۷۰]؛ ایشان بکریّه اند. به این ترتیب، از نظر قاضی عبدالجباربن احمد، بکریه منکر ضروریات و مشاهدات و معلوماتِ بدیهی شدهاند، و ازاینرو برای بحث با ایشان راهی باقی نمانده است [۷۱] | اما درباره رنج کودکان و حیوانات که مرتکب گناه نمیشوند، در میان اینان دو قول پدید آمد: بنابه قولی، این کودکان و حیوانات نخست در قالبی (جسدی) دیگر بودهاند، چون در آن قالب به خدا عصیان کردهاند، خداوند ایشان را به این قالب (کودک یا حیوان) منتقل ساخته است تا با این دردها و رنجها آنان را کیفر دهد. صاحبان این قول معتقد به تناسخاند و انسان را فقط [[روح]] میدانند، نه «مجموع حیّ و حسّاس» (مرکب از روح و جسم). صاحبان قول دیگر، منکر محسوسات شدند و گفتند که کودکان و حیوانات این دردها را حس نمیکنند. [۶۵][۶۶][۶۷][۶۸] [۶۹] و با وجود گریه و شیون، خداوند در ایشان لذت ایجاد میکند [۷۰]؛ ایشان بکریّه اند. به این ترتیب، از نظر قاضی عبدالجباربن احمد، بکریه منکر ضروریات و مشاهدات و معلوماتِ بدیهی شدهاند، و ازاینرو برای بحث با ایشان راهی باقی نمانده است [۷۱] | ||
== فقه == | === فقه === | ||
در مسائل فقهی، بکر خوردن سیر و پیاز را [[حرام]] میدانست. چون حرام است که کسی که این دو را خورده وارد [[مسجد]] شود. بکر قرقره شکم (قار و قور کردن شکم) را مبطل [[وضو]] میدانست. وی مسح بر کفش را جایز و جزء [[سنت]] میدانست. [۷۲][۷۳] | در مسائل فقهی، بکر خوردن سیر و پیاز را [[حرام]] میدانست. چون حرام است که کسی که این دو را خورده وارد [[مسجد]] شود. بکر قرقره شکم (قار و قور کردن شکم) را مبطل [[وضو]] میدانست. وی مسح بر کفش را جایز و جزء [[سنت]] میدانست. [۷۲][۷۳] | ||
برای برخی احکام فقهی بکر، به اشعری و بغدادی، [۷۴][۷۵] مقریزی، [۷۶] بخاری، [۷۷][۷۸] مسلم، [۷۹]مراجعه کنید. | برای برخی احکام فقهی بکر، به اشعری و بغدادی، [۷۴][۷۵] مقریزی، [۷۶] بخاری، [۷۷][۷۸] مسلم، [۷۹]مراجعه کنید. | ||
از شاگردان وی تنها دو تن را نام بردهاند: نخست عبدالله بن عیسی [۸۰] و دیگری ابوعبید محمد بن شریک؟ المسمعی. | از شاگردان وی تنها دو تن را نام بردهاند: نخست عبدالله بن عیسی [۸۰] و دیگری ابوعبید محمد بن شریک؟ المسمعی. | ||
=جبرگرایی در عقاید بکر= | == جبرگرایی در عقاید بکر == | ||
بکر شخص منافق را مؤمن و [[مسلمان|مسلمان]] میدانست. [۸۱][۸۲] حتی شخصی که خداوند بر قلبش مهر زده، به ایمان امر شده است و باید اخلاص بورزد، اما آن مهر میان شخص و ایمان و اخلاص وی قرار گرفته است و عقوبت وی به شمار میآید. [۸۳] گویا بکر در اینجا با دایی خود اختلاف نظر داشته است، چه، عبدالواحد امری را که میان شخص و اخلاص حائل باشد، نمیپذیرفت و معتقد بود که گناهکار به اخلاص امر نشده است. [۸۴] به هر حال، آرائی از این دست بکر را به جبریه نزدیک میکند. | بکر شخص منافق را مؤمن و [[مسلمان|مسلمان]] میدانست. [۸۱][۸۲] حتی شخصی که خداوند بر قلبش مهر زده، به ایمان امر شده است و باید اخلاص بورزد، اما آن مهر میان شخص و ایمان و اخلاص وی قرار گرفته است و عقوبت وی به شمار میآید. [۸۳] گویا بکر در اینجا با دایی خود اختلاف نظر داشته است، چه، عبدالواحد امری را که میان شخص و اخلاص حائل باشد، نمیپذیرفت و معتقد بود که گناهکار به اخلاص امر نشده است. [۸۴] به هر حال، آرائی از این دست بکر را به جبریه نزدیک میکند. | ||
از سوی دیگر بکر آثار تولید شده از فعل را به خود فعل نسبت نمیدهد و به اصطلاح منکر «تولد» است و عقیده دارد که به آفرینش الهی است که فعلی فعل دیگر را میزاید. [۸۵][۸۶] شاید همین طرز تلقی باعث شده است که برخی وی را جبری مذهب بدانند مثلاً مقریزی [۸۷] بدینسان، مثلاً خداوند است که درد و رنج را هنگام ضرب و جرح میآفریند و جایز است که خداوند ضرب و جرح را بیافریند، ولی درد را نیافریند. [۸۸][۸۹] اما خداوند درد را تنها برای کسی میآفریند که استحقاق آن را دارد. از اینرو، کودکان درد را احساس نمیکنند. [۹۰][۹۱][۹۲][۹۳][۹۴][۹۵][۹۶] زیرا خداوند عادلتر از آن است که بیگناهی را بیازارد. البته واکنش کودکان در مقابل ضرب و جرح به سبب مجازات و عقوبت والدینشان است. [۹۷] حیوانات نیز با آنکه گناهی نکردهاند، برای سود انسانها دچار درد میشوند. [۹۸] این رأی بعدها تغییر کرد و بکریه برآن شدند که کودکان، دیوانگان و حیوانات هیچ یک درد را حس نمیکنند، زیرا اگر خداوند آنها را بدون گناه دچار درد کند، به آنها ظلم کرده است. [۹۹][۱۰۰] این نظر مورد پسند برخی نیفتاده است و بکریه را منکر معلومات بدیهی و ضروریات دانستهاند. [۱۰۱][۱۰۲][۱۰۳][۱۰۴][۱۰۵] | از سوی دیگر بکر آثار تولید شده از فعل را به خود فعل نسبت نمیدهد و به اصطلاح منکر «تولد» است و عقیده دارد که به آفرینش الهی است که فعلی فعل دیگر را میزاید. [۸۵][۸۶] شاید همین طرز تلقی باعث شده است که برخی وی را جبری مذهب بدانند مثلاً مقریزی [۸۷] بدینسان، مثلاً خداوند است که درد و رنج را هنگام ضرب و جرح میآفریند و جایز است که خداوند ضرب و جرح را بیافریند، ولی درد را نیافریند. [۸۸][۸۹] اما خداوند درد را تنها برای کسی میآفریند که استحقاق آن را دارد. از اینرو، کودکان درد را احساس نمیکنند. [۹۰][۹۱][۹۲][۹۳][۹۴][۹۵][۹۶] زیرا خداوند عادلتر از آن است که بیگناهی را بیازارد. البته واکنش کودکان در مقابل ضرب و جرح به سبب مجازات و عقوبت والدینشان است. [۹۷] حیوانات نیز با آنکه گناهی نکردهاند، برای سود انسانها دچار درد میشوند. [۹۸] این رأی بعدها تغییر کرد و بکریه برآن شدند که کودکان، دیوانگان و حیوانات هیچ یک درد را حس نمیکنند، زیرا اگر خداوند آنها را بدون گناه دچار درد کند، به آنها ظلم کرده است. [۹۹][۱۰۰] این نظر مورد پسند برخی نیفتاده است و بکریه را منکر معلومات بدیهی و ضروریات دانستهاند. [۱۰۱][۱۰۲][۱۰۳][۱۰۴][۱۰۵] | ||
عجیب اینکه بکر با آنکه در پارهای از عقاید جبرگراست، اما در مسأله استطاعت (ه م) جانب [[معتزله|معتزله]] را میگیرد و آن را پیش از فعل میداند. [۱۰۶] | عجیب اینکه بکر با آنکه در پارهای از عقاید جبرگراست، اما در مسأله استطاعت (ه م) جانب [[معتزله|معتزله]] را میگیرد و آن را پیش از فعل میداند. [۱۰۶] | ||
= | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | |||
۱. ↑ محمدبن عمربن الحسین فخررازی، اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین، دار الکتب العلمیة بیروت، ۱۴۰۲ق، تحقیق:علی سامی النشار، ج۱ ص۶۹. | ۱. ↑ محمدبن عمربن الحسین فخررازی، اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین، دار الکتب العلمیة بیروت، ۱۴۰۲ق، تحقیق:علی سامی النشار، ج۱ ص۶۹. | ||
خط ۳۴۲: | خط ۲۷۲: | ||
۱۰۶. ↑ علی اشعری، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۲۸۷، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۴۰۰ق/۹۸۰م. | ۱۰۶. ↑ علی اشعری، مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۲۸۷، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۴۰۰ق/۹۸۰م. | ||
== منابع == | |||
# عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۳۷۸ق/۹۵۹م. | |||
# محمد ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، به کوشش محمد حامد فقی، قاهره، ۳۷۱ق/۹۵۲م. | |||
# علی ابن حزم، الفصل، به کوشش محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، جده، ۴۰۲ق/۹۸۲م. | |||
# ابراهیم ابن فرحون، الدیباج المذهب، به کوشش محمد احمدی ابوالنور، قاهره، ۳۹۴ق/۹۷۴م. | |||
# محمد ابنفورک، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، به کوشش دانیل ژیماره، بیروت، ۹۸۷م. | |||
# عبدالله ابن قتیبه، تأویل مختلف الحدیث، به کوشش محمد زهری نجار، بیروت، دارالجیل. | |||
# احمد ابن مرتضی، البحر الزخار، بیروت، ۳۹۴ق/۹۷۵م. | |||
# احمد ابن مرتضی، المنیة و الامل، به کوشش محمد جواد مشکور، دمشق، ۹۸۸م. | |||
# علی اشعری، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، ۴۰۰ق/۹۸۰م. | |||
# محمد بخاری، صحیح، به کوشش محمد ذهنی، استانبول، ۴۰۱ق/۹۸۱م. | |||
# عبدالقاهر بغدادی، اصول الدین، استانبول، ۳۴۶ق/۹۲۸م. | |||
# عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، ۳۶۷ق/۹۴۸م. | |||
# عمرو جاحظ، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۳۸۸ق/۹۶۹م. | |||
# خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، بیروت، ۹۵۷م. | |||
# محمد ذهبی، تاریخ الاسلام، حوادث ۴۱-۶۰ق، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۴۰۸ق/۹۸۸م. | |||
# محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و علی ابوزید، بیروت، ۴۰۶ق/۹۸۶م. | |||
# شیخ طوسی، التبیان، به کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی. | |||
# علامه حلی، انوار الملکوت، به کوشش محمد نجمی زنجانی، تهران، ۳۳۸ش. | |||
# علامه حلی، کشف المراد، بیروت، ۴۰۸ق/۹۸۸م. | |||
# قاضی عبدالجبار، المغنی، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، ۳۸۲- ۳۸۵ق. | |||
# قاضی عیاض، ترتیب المدارک، به کوشش عبدالقادر صحراوی و دیگران، رباط، ۴۰۱-۴۰۳ق/۹۸۱-۹۸۳م. | |||
# احمد مانکدیم، تعلیق شرح الاصول الخمسة، به کوشش عبدالکریم عثمان، نجف، ۳۸۳ق/ ۹۶۳م. | |||
# علی مسعودی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، ۸۹۳م. | |||
# مسلم ابن حجاج، صحیح، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، ۳۷۶ق/۹۵۶م. | |||
# احمد مقریزی، الخطط، شیاح، ۹۵۹م. | |||
# میمون نسفی، تبصرة الادلة، به کوشش کلود سلامه، دمشق، ۹۹۳م. | |||
# ابراهیم نوبختی، الیاقوت، به کوشش علی اکبر ضیایی، قم، ۴۱۲ق. | |||
# حسن نوبختی، فرق الشیعة، به کوشش هلموت ریتر، استانبول، ۹۳۱م. | |||
# Jahrhundert Hidschra, Berlin, ۱۹۹۲Van Ess, J, Theologie und Gesellschaft im ۲ und ۳. | |||
[[رده:تصوف]] | [[رده:تصوف]] | ||
[[رده:طریقتهای صوفیه]] | [[رده:طریقتهای صوفیه]] |