|
|
خط ۶۲: |
خط ۶۲: |
| | | |
| = اساتید = | | = اساتید = |
| | ایشان دروس ابتدایی را در خدمت پدر آموخته، سپس در محضر بزرگان حوزه علمیه [[همدان]] به ویژه مرحوم آیت الله العظمی آخوند ملاعلی همدانی شاگردی کرد. |
| | بعد از ورود به حوزه علمیه قم ، بیشترین استفاده علمی را از خدمت آیات عظام : داماد، حجت کوهکمرهای، علامه طباطبایی، بروجردی و حضرت امام خمینی (علیهم الرحمه) داشتهاند. |
|
| |
|
| همانگونه که بیان شد ایشان دروس ابتدایی را در خدمت پدر بزرگوارشان آموخته، سپس در محضر بزرگان حوزه علمیه [[همدان]] به ویژه مرحوم آیت الله العظمی آخوند ملاعلی همدانی زانوی شاگردی زدند.
| |
| بعد از ورود به حوزه علمیه قم ، بیشترین استفاده علمی را از خدمت آیات عظام : داماد، حجت کوهکمرهای، علامه طباطبایی، بروجردی و حضرت امام خمینی (علیهم الرحمه) داشتهاند که این قسمت را از زبان خودایشان میخوانیم:
| |
| یکی دیگر از اساتید مهم ما مرحوم آیت الله العظمی سید محمد داماد می باشد که حدود 12 سال در درس فقه و اصول معظم له شرکت نمودم. چند نفر بودیم در حوزه که به شاگردان داماد معروف بودیم . ایشان مرد بسیار دقیقی بود و دقت نظر ایشان انصافاً خیلی خوب بود. در تربیت شاگرد و عنایت به شاگرد هم ممتاز بود. نوشته هایی از درس آن مرحوم را بنده دارم. من درسهای ایشان را مینوشتم و بعداً خدمت ایشان میدادم. مطالعه میکردند و با دقت در حاشیهاش چیزهایی مینوشتند که اکنون وقتی نگاه میکنم برای من یک یادگار آموزنده و مهمی است.
| |
| در تواضع، اخلاص و ساده زیستی کمنظیر بود. <br>
| |
| این را فراموش نمیکنم یک روز درس میگفتند، در مسئله وضو به اینجا رسیدند که در موقع گرفتن وضو باید انسان خودش آب بریزد و خودش وضو بگیرد و کسی کمک نکند. البته کمک هم مراتب دارد. بعضی مراتبش باطل میکند و بعضی مراتبش مکروه است. روایتی خواندند از « وسائل» که حضرت امام رضا (ع) زمانی که به مجلس مأمون وارد شدند و مأمون در حال وضو گرفتن بود، بدین نحو که یک نفر آب میریخت در مشت او، و او وضو میگرفت. حضرت امام رضا (ع) به مأمون فرمودند: «لا تشرک بالله یا امیرالمؤمنین ». این کلمه را که ایشان خواندند، که حضرت رضا به مأمون، امیرالمؤمنین گفته باشد. در اثنای بحث این کلمه (امیرالمؤمنین) ایشان را منقلب کرد به طوری که به شدت گریه کرد و نتوانست آنروز درس بگوید. متأسف شد که وضع طوری باشد که امام رضا (ع) به مأمون بگوید امیر المؤمنین!
| |
| اخلاصش را دارم میگویم که آنروز با گریهاش همه را منقلب کرد و نتوانست درس بگوید؛ عبایش را بر سرش گرفت و جلسه را ترک کرد.<br>
| |
|
| |
|
| از جمله کسانی که باز پیش آنها درس خواندم آیت الله آقای علامه طباطبایی بود که پنج سال بنده به درس اسفار ایشان رفتم. البته عظمت و بزرگواری آیت الله علامه طباطبایی از لحاظ اخلاق، کمال و معلومات و تربیت شاگرد، معلوم است و نیاز به توضیح ندارد.
| |
| یکی دیگر از اساتید بزرگ ما حضرت آیت الله العظمی آقای سید محمد حجت کوه کمری بود. من در درس ایشان مدتی شرکت میکردم. درس معظمله ، در آن زمان در قم ممتاز بود.
| |
| استادی بسیار بزرگ و خیلی خوش بیان بودند. در درس گفتن سلیقه خوبی داشتند. مطالب را دسته بندی می کردند، دسته بندی مطالب بگونهای بود که نوشتنش خیلی راحت بود. <br>
| |
| روش آن مرحوم باید برای ما درس باشد که مطالب را تنظیم کنیم. مثلاً بیع فضولی که می گفت، در بیع فضولی چند تا مبناست: مبنای مرحوم شیخ انصاری، مبنای مرحوم آخوند خراسانی که از حاشیه آخوند بر مکاسب استفاده می شود، مبنای مرحوم سید محمد کاظم یزدی، مبنای مرحوم شیخ محمد حسین کمپانی اصفهانی و مبنای خودش، پنج شش تا مبنا بود. از اول بیع فضولی تا آخر ، هر روز مطلب هرکس را روی مبنای خودش، بطوری تنظیم میکرد که انسان از این بیان و دسته بندی تعجب میکرد. درس را به این ترتیب میگفت و مقتضای مبنای هر کس را در مسأله، بیان میکرد، یا در صحت و نفوذ بیع فضولی و در بحث اجازه مثلا در نقل و اقسام کشف و ... تقسیم بندی بسیار جالبی داشت.<br>
| |
|
| |
| نکته دیگری که در رابطه با ایشان بنظرم رسید، آن است که روزی که در آستانه احتضار قرارگرفته بود، رفتم منزل ایشان، نزدیک مدرسه حجتیه. من توی حیاط بودم و اشخاص دیگری هم بودند. همه ناراحت و متأثر بودیم. یک نفر آمد و گفت: برای ایشان، مقداری تربت سید الشهدا (ع) آوردند، تربت را با آب قاطی کردند. تا ایشان بخورند. ایشان هم برداشت و نزدیک لبش آورد و گفت: (آخر زادی من الدنیا تربة الحسین) و آنگاه نوشید و اشهد ان لا اله الا الله را گفت و روبه قبله، به جوار حق پیوست.<br>
| |
|
| |
| یکی دیگر از اساتید بنده حضرت آیت الله العضمی بروجردی بودند. بنده از روزی که ایشان به قم تشریف آوردند تا روزی که از دنیا رحلت کردند، یعنی: در حدود 15 سال در تمام درسهای ایشان افتخار شرکت کردن را داشتم و مقدار زیادی از درسهای فقه و اصول آن استاد بزرگ (اعلی الله مقامه) را نوشتهام و در ضمن شرکت در درس گاهی مطالبی در رابطه با درس مینوشتم و در درس به محضر مبارکشان تقدیم میکردم، معظمله آن را میخواندند و گاهی هم با بزرگواری خاصی که داشتند مودر تشویق قرار میدادند.<br>
| |
|
| |
| آیت الله بروجردی، از لحاظ سخاوت و کرم دارای امتیاز خاصی بودند. برای نمونه، یک وقت ایشان در بیرونی نشسته بودند، زنی وارد شد و آقا آن زن را دید. به پیش خدمت خود فرمودند: ببینید این زن چه میخواهد. پیشخدمت گفت: این زن علویه است، پول یک چادری میخواست، پنجاه تومان به ایشان داده شد. آقا تا اسم علویه را شنیدند، فرمودند: علویه و پنجاه تومان؟ گویی ایشان، پنجاه تومان را برای علویه توهین دانستند. در حالی که در آن زمان، پنجاه تومان کم پولی نبود. فرمودند: اقلاً چهارصد ـ پانصد تومان به آن زن بدهید. به طور کلی، همیشه اشخاصی که نزد ایشان میآمدند، ایشان بیش از آن مقداری که اشخاص توقع داشتند به آنان عنایت میکردند.
| |
| یکی از اساتید بزرگ ما، حضرت امام خمینی (رحمه الله) بودند.<br>
| |
| راجع به حضرت امام، باید عرض کنم، اولین وسیله آشنایی من با ایشان، در ابتدای ورودم به قم، سال هزار و سیصد و شصت و دو قمری (هزار و سیصد و بیست و دو شمسی)، در درس اخلاق ایشان بود، که روزهای جمعه عصرها تقریبا یک ساعت به مغرب مانده در مدرسه فیضیه، زیر کتابخانه درس اخلاق میفرمودند. بعد توسط حضرت آیت الله العضمی خوانساری، نماز جماعت اقامه میشد. بنده هم در درس اخلاقی، عرفانی و علمی ایشان، شرکت میکردم. این درس، بسیار سازنده و کامل بود. آیات و احادیث آمیخته با برداشت علمی، اخلاقی با بیان بسیار رسا و کافی از دل برمیخاست و بر دل مینشست. تحولی عمیق در شنونده ایجاد میکرد.<br>
| |
|
| |
| مَدرَس مملو از جمعیت میشد، صفا و معنویت اعضای مجلس را فرا میگرفت. در همان موقع هم ایشان یکی از علمای بزرگ و مشهور بودند و در تیزبینی و ژرفاندیشی و واقعنگری و وسعت نظر ممتاز بودند. یکی از چیزهایی که در معرفی فکر ایشان، خیلی مؤثر بود کتاب (کشف الاسرار) ایشان بود. که آن موقع این کتاب چاپ شده بود و در دسترس بود. البته هنوز هم این کتاب بسیار ارزشمند و عالی است.<br>
| |
|
| |
| شخصیت ایشان، دارای ابعاد مختلفی است؛ یکی از جهت بعد فلسفی که شاید الان مثل ایشان، کسی را سراغ نداریم. اگر چه در آن زمان در تهران مرحوم آشتیانی را داشتیم، علامه طباطبائی آن موقع در نجف بودند.
| |
| همچنین، استاد معقول حضرت امام، مرحوم آیه اللَّه العظمی آقا سید ابو الحسن قزوینی، معروف به علامه رفیعی بودند که چند ماهی قم تشریف آوردند و درس معقول میفرمودند و بنده هم درس ایشان میرفتم.
| |
| درباره شخصیت ایشان از جهات مختلفی میشود صحبت کرد، که از نظر بنده، آنچه مهم است، مسأله شناخت زمان است. در متون دینی ما هست که عالم، باید عارف به زمان باشد. ایشان، از لحاظ شناخت جریانات و مقتضیات زمان، دارای امتیاز خاصی بودند و در میان علمای بزرگ، هر یک از آنان که فکر و فعالیتشان، با زمان هماهنگ بوده است، توانسته است تحولی ایجاد کند.<br>
| |
|
| |
|
| |
| = تکریم از اساتید =
| |
|
| |
| معظم له با الهام از آیات قرآنی و روایات اسلامی و با تأسی بر سلف صالح خویش در مورد تعظیم و تکریم اساتید خود از هیچ کوششی فروگذاری نکردهاست و پیوسته یکی از توصیههای ایشان به شاگردان و مخاطبان خود تکریم و تجلیل از اساتید خود میباشد تا جایی که بارها فرمودهاند: «من اسامی همه اساتید خود را یاد داشت نموده، در نماز شب خود برای آنان دعا میکنم، چرا که این عمل دارای برکات فراوانی بوده، باعث توفیق روز افزون انسان می گردد».<br>
| |
|
| |
|
| |
| = تدریس = | | = تدریس = |
|
| |
|
خط ۱۹۰: |
خط ۱۶۱: |
|
| |
|
| از حدود ساعت یک بعد از ظهر عدهای آمدند و چندین بلندگو داخل منزل و کوچه نصب کردند. رفته رفته جمعیت میآمد داخل حیاط و پشت بامها؛ و کوچه از جمعیت متراکم شده بود به گونهای که جمعیت به خیابان رسیده بود. نخست داماد اینجانب آقای سید حسین موسوی تبریزی سخنرانی کردند، سپس بنده وظیفه خود دانستم که صحبت کنم و جنایات رژیم ستمشاهی را به صراحت بیان کنم، لذا سخنرانی جامع و تندی علیه جنایتهای رژیم شاه، انجام دادم. | | از حدود ساعت یک بعد از ظهر عدهای آمدند و چندین بلندگو داخل منزل و کوچه نصب کردند. رفته رفته جمعیت میآمد داخل حیاط و پشت بامها؛ و کوچه از جمعیت متراکم شده بود به گونهای که جمعیت به خیابان رسیده بود. نخست داماد اینجانب آقای سید حسین موسوی تبریزی سخنرانی کردند، سپس بنده وظیفه خود دانستم که صحبت کنم و جنایات رژیم ستمشاهی را به صراحت بیان کنم، لذا سخنرانی جامع و تندی علیه جنایتهای رژیم شاه، انجام دادم. |
| در آن سخنرانی من لازم دانستم که انگشت روی مرکز و منبع اصلی جنایت ها بگذارم؛ از این رو مرکزیت را هدف قرار داده و در مقایسه حرکت نجات بخش حضرت امام که از اسلام و قرآن و روش اهل بیت عصمت نشأت میگرفت با عکس العملی که از استکبار جهانی و دست نشاندگان آن صادر شد این اشعار را خواندم: | | در آن سخنرانی من لازم دانستم که انگشت روی مرکز و منبع اصلی جنایت ها بگذارم؛ |
|
| |
| مه فشاند نور و سگ عو عو کند
| |
| هر کسی بر طینت خود میتند
| |
| چون تو خفاشان بسی بینند خواب
| |
| کاین جهان ماند یتیم از آفتاب
| |
| کی شود دریا زپوز سگ نجس
| |
| کی شود خورشید از پف منطمس
| |
| در شب مهتاب مه را بر سماک
| |
| از سگان و عوعو ایشان چه باک
| |
| کارک خود میگذارد هر کسی
| |
| آب نگدارد صفا بهر خسی
| |
| ای بریده آن لب و حلق و دهان
| |
| که کند تف سوی ماه آسمان
| |
| خس، خسانه میرود بر روی آب
| |
| آب صافی میرود بیاضطراب
| |
| مصطفی مه میشکافد نیمه شب
| |
| ژاژ میخاید ز کینه بو لهب
| |
| آن مسیحا مرده زنده میکند
| |
| آن جهود از خشم سبلت میکند<br>
| |
|
| |
|
| مردم از این صحبت جامع و منطقی و کوبنده شارژ شدند و با شعارهای تند از منزل حرکت کردند. من خود نیز، لازم دانستم که با مردم حرت کنم. آمدیم بیرون، از کوچه که گذشتیم وارد خیابان شدیم. ابتدای جمعیت به چهاراه مقابل کلانتری رسیده بود. در اینجا مزدوران رژیم، مردم را به گلوله بستند و با سلاح گرم به مردمی که هیچگونه وسیله دفاعی نداشتند حمله کردند. عدهای از مردم شهید شدند؛ عدهای مجروح و زخمی و عدهای هم توانستند جان سالم بدر برند. همین جریان، موجب حرکت و قیام مردم در دیگر شهرهای مختلف ایران شد. به مناسبت بزرگداشت شهدای این روز، قیام فراگیر ملت ایران از تبریز آغاز و رفته رفته تمام ایران را فرار گرفت. | | مردم از این صحبت جامع و منطقی و کوبنده شارژ شدند و با شعارهای تند از منزل حرکت کردند. من خود نیز، لازم دانستم که با مردم حرت کنم. آمدیم بیرون، از کوچه که گذشتیم وارد خیابان شدیم. ابتدای جمعیت به چهاراه مقابل کلانتری رسیده بود. در اینجا مزدوران رژیم، مردم را به گلوله بستند و با سلاح گرم به مردمی که هیچگونه وسیله دفاعی نداشتند حمله کردند. عدهای از مردم شهید شدند؛ عدهای مجروح و زخمی و عدهای هم توانستند جان سالم بدر برند. همین جریان، موجب حرکت و قیام مردم در دیگر شهرهای مختلف ایران شد. به مناسبت بزرگداشت شهدای این روز، قیام فراگیر ملت ایران از تبریز آغاز و رفته رفته تمام ایران را فرار گرفت. |