۸۷٬۷۷۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''غزوه تبوک''' یکی از جنگهایی است که به سرکردگی [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر گرامی (ص)]] بر علیه سپاهیان روم، به وقوع پیوسته است. حرکت سپاه [[اسلام]] به فرماندهی پیامبر اکرم (ص) برای جلوگیری از حمله رومیان در منطقه تبوک بود که بدون درگیری به پایان رسید. به پیغمبر اسلام خبر رسیده بود رومیان در صدد تهیه سپاه برای حمله به حدود مرزی [[عربستان]] و شمال کشور اسلام هستند و میخواهند نفوذ خود را در آن ناحیه توسعه داده و تثبیت کنند. رسول خدا (ص) با شنیدن این خبر تصمیم گرفت با سپاهی گران شخصا به جنگ آنان برود و خیال تعرض و حمله به کشور اسلامی را از سر رومیان بیرون کند و به همین منظور بر خلاف جنگهای قبلی که مقصد جنگ را اعلام نمیکرد در این جنگ اعلام کرد قصد رفتن به تبوک و جنگ با رومیان را دارد و ثروتمندان مسلمان را نیز وادار کرد تا به هر اندازه میتوانند برای تجهیز سپاه و تهیه آذوقه کمک کنند. چنانکه مورخین گفتهاند:گروه زیادی چون [[عثمان بن عفان]]، [[طلحه]]، [[عباس بن عبدالمطلب]]، [[زبیر]] و [[عبدالرحمن بن عوف]] کمکهای مالی شایانی برای تجهیز سپاه کردند و برخی از منافقین نیز برای خود نمایی مبالغی پرداختند. | '''غزوه تبوک''' یکی از جنگهایی است که به سرکردگی [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر گرامی (ص)]] بر علیه سپاهیان روم، به وقوع پیوسته است. حرکت سپاه [[اسلام]] به فرماندهی پیامبر اکرم (ص) برای جلوگیری از حمله رومیان در منطقه تبوک بود که بدون درگیری به پایان رسید. به پیغمبر اسلام خبر رسیده بود رومیان در صدد تهیه سپاه برای حمله به حدود مرزی [[عربستان]] و شمال کشور اسلام هستند و میخواهند نفوذ خود را در آن ناحیه توسعه داده و تثبیت کنند. رسول خدا (ص) با شنیدن این خبر تصمیم گرفت با سپاهی گران شخصا به جنگ آنان برود و خیال تعرض و حمله به کشور اسلامی را از سر رومیان بیرون کند و به همین منظور بر خلاف جنگهای قبلی که مقصد جنگ را اعلام نمیکرد در این جنگ اعلام کرد قصد رفتن به تبوک و جنگ با رومیان را دارد و ثروتمندان مسلمان را نیز وادار کرد تا به هر اندازه میتوانند برای تجهیز سپاه و تهیه آذوقه کمک کنند. چنانکه مورخین گفتهاند:گروه زیادی چون [[عثمان بن عفان]]، [[طلحه]]، [[عباس بن عبدالمطلب]]، [[زبیر بن عوام|زبیر]] و [[عبدالرحمن بن عوف]] کمکهای مالی شایانی برای تجهیز سپاه کردند و برخی از منافقین نیز برای خود نمایی مبالغی پرداختند. | ||
== سختی کار == | == سختی کار == | ||
فاصله [[تبوک]] تا [[مدینه]] حدود یک صد فرسخ راه است و از دورترین سفرهای جنگی بود که پیغمبر خدا(ص) و مسلمانان میبایستی راه آن را طی کنند و دشمن نیز سپاه روم بود که از نظر افراد و لوازم جنگی تفوق کاملی بر مسلمانان داشت و به همین جهت نیز پیغمبر(ص) مقصد را اعلام کرد تا مسلمانان با آمادگی و تهیه بیشتری قدم در این راه نهند و آذوقه و لوازم بیشتری با خود بردارند. | فاصله [[تبوک]] تا [[مدینه]] حدود یک صد فرسخ راه است و از دورترین سفرهای جنگی بود که پیغمبر خدا(ص) و مسلمانان میبایستی راه آن را طی کنند و دشمن نیز سپاه روم بود که از نظر افراد و لوازم جنگی تفوق کاملی بر مسلمانان داشت و به همین جهت نیز پیغمبر(ص) مقصد را اعلام کرد تا مسلمانان با آمادگی و تهیه بیشتری قدم در این راه نهند و آذوقه و لوازم بیشتری با خود بردارند. | ||
اتفاقا آن ایام مصادف با اواخر تابستان و فصل گرمای کشنده [[حجاز]] و برداشت محصول خرمای مدینه و از نظر خشکسالی و | اتفاقا آن ایام مصادف با اواخر تابستان و فصل گرمای کشنده [[حجاز]] و برداشت محصول خرمای مدینه و از نظر خشکسالی و کمآبی نیز سالی استثنایی بود و راستی برای مسلمانان مسافرت دشوار و سختی بود و گرد آوردن سپاهی که بتواند در برابر سپاه مجهز و فراوان روم مقابله و برابری کند کاری بسیار مشکل و دشوار، اما عزم راسخ و ایمان کامل پیغمبر اسلام به کمک الهی و تعقیب هدف نهایی خود همه این مشکلات را حل کرد و روزی که لشکر اسلام از مدینه حرکت میکرد سی هزار سرباز که مرکب از ده هزار سواره و بیست هزار پیاده بود همراه داشت. | ||
رسول خدا(ص)برای تجهیز این سپاه گران که تا به آن روز در اسلام سابقه نداشت از همه قبایل اطراف کمک گرفت و حتی نامهای به [[مکه]] نوشت و '''عتاب بن اسید''' فرماندار خود را که در مکه منصوب کرده بود مأمور کرد تا قبایل اطراف را برای حرکت بسیج کند و برای هر قبیلهای پرچمی جدا و امیری مستقل تعیین کرد و مخارج عظیم آن را نیز از راه زکات و کمک مالی ثروتمندان تأمین نمود. | رسول خدا(ص)برای تجهیز این سپاه گران که تا به آن روز در اسلام سابقه نداشت از همه قبایل اطراف کمک گرفت و حتی نامهای به [[مکه]] نوشت و '''عتاب بن اسید''' فرماندار خود را که در مکه منصوب کرده بود مأمور کرد تا قبایل اطراف را برای حرکت بسیج کند و برای هر قبیلهای پرچمی جدا و امیری مستقل تعیین کرد و مخارج عظیم آن را نیز از راه زکات و کمک مالی ثروتمندان تأمین نمود. | ||
== کارشکنیها == | == کارشکنیها == | ||
ناگفته پیداست که در چنین شرایطی یک عده | ناگفته پیداست که در چنین شرایطی یک عده منفیباف و مخالف هم هستند که به واسطه علاقه مفرط به دنیا و نداشتن ایمان و نبودن روح فداکاری در آنان، برای خود بهانهها میتراشند تا از زیر بار وظیفه دینی شانه خالی کنند و بلکه برای افراد دیگر نیز وظیفه تعیین کرده و دست به کارشکنی و مخالفت میزنند و تا جایی که بتوانند مانع پیشرفت کارها میشوند، بخصوص که در دل هم نفاق و عداوت و دشمنی با اصل هدف و مرام داشته باشند. | ||
محیط مدینه هم که از نخستین روز ورود پیغمبر اسلام آلوده به چنین افراد منافقی بود و در فرصتهای مختلف از کارشکنی و مشوب ساختن اذهان عمومی نسبت به رهبر عالی قدر اسلام و اهداف عالیه او خودداری نمیکردند وقتی از ماجرا مطلع شدند به اقتضای طبیعت آلوده و ناپاک خود با تبلیغات مسموم و نیش زدن از شرکت افراد در این جهاد مقدس با هر وسیله و امکان، جلوگیری مینمودند و کم کم پا را فراتر نهاده به صورت گروهی و | محیط مدینه هم که از نخستین روز ورود پیغمبر اسلام آلوده به چنین افراد منافقی بود و در فرصتهای مختلف از کارشکنی و مشوب ساختن اذهان عمومی نسبت به رهبر عالی قدر اسلام و اهداف عالیه او خودداری نمیکردند وقتی از ماجرا مطلع شدند به اقتضای طبیعت آلوده و ناپاک خود با تبلیغات مسموم و نیش زدن از شرکت افراد در این جهاد مقدس با هر وسیله و امکان، جلوگیری مینمودند و کم کم پا را فراتر نهاده به صورت گروهی و دستهجمعی به فعالیتهای مخفی و پنهانی علیه پیغمبر اسلام و منع از بسیج لشکر دست زدند. | ||
از آن جمله شخصی است به نام جد بن قیس که وقتی پیغمبر اسلام به او پیشنهاد شرکت در جنگ با رومیان را داد برای تراشیدن بهانه و عذر و یا به صورت استهزا و تمسخر، در پاسخ آن حضرت گفت:«من به زنان علاقه زیادی دارم و میترسم وقتی زنان زیبای روم را ببینم نتوانم خودداری کنم و به فتنه دچار شوم!». | از آن جمله شخصی است به نام جد بن قیس که وقتی پیغمبر اسلام به او پیشنهاد شرکت در جنگ با رومیان را داد برای تراشیدن بهانه و عذر و یا به صورت استهزا و تمسخر، در پاسخ آن حضرت گفت:«من به زنان علاقه زیادی دارم و میترسم وقتی زنان زیبای روم را ببینم نتوانم خودداری کنم و به فتنه دچار شوم!». | ||
این بهانه به قدری زننده و شرمآور بود که خدای تعالی گفتار او را در ضمن آیهای در [[قرآن]] بیان فرموده و خود عهدهدار پاسخ آن گردید که فرماید: «و منهم من یقول اذن لی و لا تفتنی ألا فی الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحیطة بالکافرین»<ref>سوره توبه، آیه .49</ref> | این بهانه به قدری زننده و شرمآور بود که خدای تعالی گفتار او را در ضمن آیهای در [[قرآن]] بیان فرموده و خود عهدهدار پاسخ آن گردید که فرماید: «و منهم من یقول اذن لی و لا تفتنی ألا فی الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحیطة بالکافرین»<ref>سوره توبه، آیه .49</ref> | ||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
== بکائین == | == بکائین == | ||
در برابر اینان افرادی هم بودند که دلباخته جانبازی در راه دین و عاشق شرکت در این جنگ بودند اما در اثر فقر و تنگدستی نتوانستند برای خود آذوقه و مرکبی تهیه کنند و به ناچار به نزد پیغمبر آمده و از آن حضرت خواستند تا مرکبی به آنها بدهد که در رکاب آن حضرت به جنگ رومیان بروند و چون با پاسخ منفی پیغمبر رو به رو شدند و از آن بزرگوار شنیدند که فرمود: «من مرکبی ندارم که در اختیار شما بگذارم از شدت غم و اندوه اشک در دیدگانشان گردش کرد و سرشکشان بر چهره جاری شد» و در تاریخ اسلام به بکائین معروف شدند که نام یک یک آنها را نیز | در برابر اینان افرادی هم بودند که دلباخته جانبازی در راه دین و عاشق شرکت در این جنگ بودند اما در اثر فقر و تنگدستی نتوانستند برای خود آذوقه و مرکبی تهیه کنند و به ناچار به نزد پیغمبر آمده و از آن حضرت خواستند تا مرکبی به آنها بدهد که در رکاب آن حضرت به جنگ رومیان بروند و چون با پاسخ منفی پیغمبر رو به رو شدند و از آن بزرگوار شنیدند که فرمود: «من مرکبی ندارم که در اختیار شما بگذارم از شدت غم و اندوه اشک در دیدگانشان گردش کرد و سرشکشان بر چهره جاری شد» و در تاریخ اسلام به بکائین معروف شدند که نام یک یک آنها را نیز تاریخنویسان در کتابهای خود ثبت کرده و نوشتهاند. | ||
خدای تعالی نیز عذر آنها را از عدم شرکت در جنگ پذیرفت و در ضمن آیه 92 از سوره توبه به اطلاع پیغمبر خویش رساند تا آنان را از شرکت در این جنگ معاف دارد. | خدای تعالی نیز عذر آنها را از عدم شرکت در جنگ پذیرفت و در ضمن آیه 92 از سوره توبه به اطلاع پیغمبر خویش رساند تا آنان را از شرکت در این جنگ معاف دارد. | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
== غیبت حضرت علی(ع) در جنگ تبوک == | == غیبت حضرت علی(ع) در جنگ تبوک == | ||
برای نخستین بار بود که پیغمبر خدا(ص) به علی بن | برای نخستین بار بود که پیغمبر خدا(ص) به علی بن ابیطالب دستور داد در مدینه بماند و سرپرستی خانواده و خویشان او را به عهده بگیرد با اینکه در همه نبردها و سفرهای قبلی علی(ع) ملازم رکاب و پرچمدار آن حضرت در جنگها بود و چون این مطلب تازگی داشت بهانهای به دست منافقان افتاد تا به یاوهسرایی بپردازند و هر کس پیش خود نوعی تفسیر و تأویل کند و نسبت بهانهجویی به پیغمبر و یا علی بن ابیطالب(ع) بدهند. | ||
برخی | برخی تنپروران که خود از ترس گرما و سختی، جمعآوری محصول را بهانه کرده و در مدینه مانده بودند گفتند: علی(ع) هم از ترس گرما و دوری راه و مشکلات آن بهانهجویی کرده و همراه پیغمبر(ص) نرفته است و جمعی دیگر گفتند: حضور علی(ع) در این سفر بر پیغمبر(ص) سنگین و دشوار بوده و از این رو پیغمبر(ص) برای بردن او بهانهجویی کرده و به عنوان سرپرستی خانواده و خویشان او را در شهر گذارده است. | ||
اما پاسخی را که پیغمبر خدا بعدا به علی(ع) داد و علت این کار را بیان فرمود به صورت رمز و کنایه پرده از روی اغراض پلید و نیتهای فاسد و آلوده آنها برداشت و در همان سخنان، مقام علی(ع) را تا سرحد خلیفه بلافصل و جانشین واقعی خود بالا برد و با این بیانی که همه مورخین [[اهل سنت]] و [[محدثین]] آنها ذکر کردهاند، جلوی همه | اما پاسخی را که پیغمبر خدا بعدا به علی(ع) داد و علت این کار را بیان فرمود به صورت رمز و کنایه پرده از روی اغراض پلید و نیتهای فاسد و آلوده آنها برداشت و در همان سخنان، مقام علی(ع) را تا سرحد خلیفه بلافصل و جانشین واقعی خود بالا برد و با این بیانی که همه مورخین [[اهل سنت و جماعت|اهلسنت]] و [[محدثین]] آنها ذکر کردهاند، جلوی همه یاوهسرائیها را نیز گرفت. | ||
مورخین مزبور مانند [[ابن هشام]] و [[طبری]] و [[ابن اثیر]] و دیگران و [[اهل حدیث]] نیز مانند [[بخاری]] و [[ترمذی]] و [[نسایی]] و دیگران<ref>احقاق الحق، ج 5،صص 234/132</ref> با مختصر اختلاف و اجمال و تفصیل از راویان مختلف نقل کردهاند که وقتی این سخنان به گوش علی بن ابیطالب(ع) رسید اسلحه خود را برداشته و به دنبال پیغمبر(ص)آمد و در «ثنیة الوداع» یا «جرف» به آن حضرت رسیده و سخن منافقان را به رسول خدا(ص)عرض کرد. | مورخین مزبور مانند [[ابن هشام]] و [[طبری]] و [[ابن اثیر]] و دیگران و [[اهل حدیث|اهلحدیث]] نیز مانند [[بخاری]] و [[ترمذی]] و [[نسایی]] و دیگران<ref>احقاق الحق، ج 5،صص 234/132</ref> با مختصر اختلاف و اجمال و تفصیل از راویان مختلف نقل کردهاند که وقتی این سخنان به گوش علی بن ابیطالب(ع) رسید اسلحه خود را برداشته و به دنبال پیغمبر(ص)آمد و در «ثنیة الوداع» یا «جرف» به آن حضرت رسیده و سخن منافقان را به رسول خدا(ص) عرض کرد. | ||
و در برخی از نقلها است که خود علی(ع)نیز به عنوان استفسار از این ماجرا عرض کرد: | و در برخی از نقلها است که خود علی(ع) نیز به عنوان استفسار از این ماجرا عرض کرد: | ||
«أتخلفنی مع الخوالف؟» [آیا مرا با ماندگان و متخلفان قرار دادی؟] | «أتخلفنی مع الخوالف؟» [آیا مرا با ماندگان و متخلفان قرار دادی؟] | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
«أما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» ؟[آیا خوشنود نیستی که مقام و منزلت تو نسبت به من همانند مقام و منزلت هارون نسبت به موسی باشد؟ جز آنکه پس از من پیغمبری نیست.] | «أما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» ؟[آیا خوشنود نیستی که مقام و منزلت تو نسبت به من همانند مقام و منزلت هارون نسبت به موسی باشد؟ جز آنکه پس از من پیغمبری نیست.] | ||
و بدین ترتیب یک سند مسلم و قطعی را برای خلافت بلافصل و جانشینی علی(ع) پس از خود بیان فرمود و جز مقام نبوت همه مقامهای دیگری را که هارون پس از [[موسی(ع)]] داشت یعنی مقام خلافت و وصایت و وزارت و برادری، همه را برای علی(ع) پس از خود اثبات فرمود و ضمنا با بیان بالا یعنی جمله «ان المدینة لا تصلح الا بی او بک» فهماند که منافقان و دشمنان اسلام در کمین و فرصت هستند تا در این موقعیت حساس یعنی پس از فتح مکه و سرکوبی تمام دشمنان و تسلیم قبایل دیگر، در غیاب من ضربه خود را به مدینه بزنند و تنها کسی که میتواند غیبت مرا در مدینه جبران کند و جلوی این توطئه را بگیرد و اساسا وجود او در مدینه مانع انجام نقشه و توطئه آنهاست تو هستی و مدینه در این موقعیت جز به وجود من یا تو | و بدین ترتیب یک سند مسلم و قطعی را برای خلافت بلافصل و جانشینی علی(ع) پس از خود بیان فرمود و جز مقام نبوت همه مقامهای دیگری را که هارون پس از [[حضرت موسی|موسی(ع)]] داشت یعنی مقام خلافت و وصایت و وزارت و برادری، همه را برای علی(ع) پس از خود اثبات فرمود و ضمنا با بیان بالا یعنی جمله «ان المدینة لا تصلح الا بی او بک» فهماند که منافقان و دشمنان اسلام در کمین و فرصت هستند تا در این موقعیت حساس یعنی پس از فتح مکه و سرکوبی تمام دشمنان و تسلیم قبایل دیگر، در غیاب من ضربه خود را به مدینه بزنند و تنها کسی که میتواند غیبت مرا در مدینه جبران کند و جلوی این توطئه را بگیرد و اساسا وجود او در مدینه مانع انجام نقشه و توطئه آنهاست تو هستی و مدینه در این موقعیت جز به وجود من یا تو اصلاحپذیر نیست و مصلحت نیست که من و تو هر دو از مدینه خارج شویم! | ||
علی(ع) که این سخنان را شنید و هدف پیغمبر(ص) را از این دستور فهمید به مدینه بازگشت و به کار خود مشغول شد. | علی(ع) که این سخنان را شنید و هدف پیغمبر(ص) را از این دستور فهمید به مدینه بازگشت و به کار خود مشغول شد. |