confirmed، مدیران
۳۷٬۱۴۷
ویرایش
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
== ازدواج زید بر زینب بنت جَحش == | == ازدواج زید بر زینب بنت جَحش == | ||
وقتی زید به سن ازدواج رسید، رسول خدا (صلی الله علیه) به سبب علاقه فراوان به او، زینب بنت جَحش را که عمه زاده آن حضرت و دختر اُمَیمَه بنت [[عبدالمطلب]] بود به عقد وی درآورد. زینب نخست گمان کرد رسول خدا (صلی الله علیه) او را برای خودش خواستگاری میکند. پس خوش حال شد، ولی وقتی فهمید او را برای زیدبن بن حارثه خواستگاری کرده است، پشیمان شد. او به پیامبر گفت: «این ازدواج برخلاف شئون خانوادگی ماست». به این ترتیب، حاضر نشد با زید ازدواج کند. برادرش «عبدالله» نیز با این کار به شدت مخالفت کرد، ولی طولی نکشید که آیهای نازل شد و این کردار زینب را سرزنش کرد. خداوند هشدار داد که آنان نمیتوانند هنگامی که خدا و پیامبرش کاری را لازم میدانند، با آن مخالفت کنند. | وقتی زید به سن ازدواج رسید، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به سبب علاقه فراوان به او، زینب بنت جَحش را که عمه زاده آن حضرت و دختر اُمَیمَه بنت [[عبدالمطلب]] بود به عقد وی درآورد. زینب نخست گمان کرد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را برای خودش خواستگاری میکند. پس خوش حال شد، ولی وقتی فهمید او را برای زیدبن بن حارثه خواستگاری کرده است، پشیمان شد. او به پیامبر گفت: «این ازدواج برخلاف شئون خانوادگی ماست». به این ترتیب، حاضر نشد با زید ازدواج کند. برادرش «عبدالله» نیز با این کار به شدت مخالفت کرد، ولی طولی نکشید که آیهای نازل شد و این کردار زینب را سرزنش کرد. خداوند هشدار داد که آنان نمیتوانند هنگامی که خدا و پیامبرش کاری را لازم میدانند، با آن مخالفت کنند. | ||
{{متن قرآن |وَ ما کانَ لِمُؤمِنٍ وَ لا مؤمنَه اِذا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ أمراً أن یَکونَ لَهُمُ الخِیرَهُ مِن أمرِهِم وَ مَن یَعصِ اللهَ وَ رَسولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً |سوره = احزاب |آیه = 36 }}؛ «هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد، هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم میدانند، اختیاری در برابر فرمان خدا داشته باشد، و هرکس خدا و رسولش را نافرمانی کند به گمراهی گرفتار شده است». | {{متن قرآن |وَ ما کانَ لِمُؤمِنٍ وَ لا مؤمنَه اِذا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ أمراً أن یَکونَ لَهُمُ الخِیرَهُ مِن أمرِهِم وَ مَن یَعصِ اللهَ وَ رَسولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً |سوره = احزاب |آیه = 36 }}؛ «هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد، هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم میدانند، اختیاری در برابر فرمان خدا داشته باشد، و هرکس خدا و رسولش را نافرمانی کند به گمراهی گرفتار شده است». | ||
زینب و برادرش، عبدالله، وقتی این مسئله را شنیدند، از کرده خود پشیمان، و در برابر فرمان خدا تسلیم شدند. بدین ترتیب، زینب به ازدواج با زید رضایت داد. | زینب و برادرش، عبدالله، وقتی این مسئله را شنیدند، از کرده خود پشیمان، و در برابر فرمان خدا تسلیم شدند. بدین ترتیب، زینب به ازدواج با زید رضایت داد. | ||
ولی زینب پس از ازدواج نیز ناسازگار بود. زید ماجرا را به پیامبر گزارش داد و برای [[طلاق]] اجازه خواست. پیامبر بسیار میکوشید که روابط آنان را صمیمی سازد تا این ازدواج پایدار بماند. از این روی، زید را به ادامه زندگی راضی کرد، ولی برای بار سوم زید از پیامبر اجازه خواست که زینب را طلاق دهد. سرانجام معلوم شد که میان آن دو توافق اخلاقی وجود ندارد و با هم سازگار نیستند. بنابراین [[جبرئیل]] نازل شد و نخست موضوع فرزند خواندگی را ملغی اعلام کرد. آنگاه از پیامبر خواست که در اجرای حکم الهی، از مردم واهمهای نداشته باشد و اجازه بدهد که زید زینب را طلاق دهد. پس از مدتی، زینب که از زنان مهاجر بود، پس از طلاق در اندوه و ماتم فرو رفت. | ولی زینب پس از ازدواج نیز ناسازگار بود. زید ماجرا را به پیامبر گزارش داد و برای [[طلاق]] اجازه خواست. پیامبر بسیار میکوشید که روابط آنان را صمیمی سازد تا این ازدواج پایدار بماند. از این روی، زید را به ادامه زندگی راضی کرد، ولی برای بار سوم زید از پیامبر اجازه خواست که زینب را طلاق دهد. سرانجام معلوم شد که میان آن دو توافق اخلاقی وجود ندارد و با هم سازگار نیستند. بنابراین [[جبرئیل]] نازل شد و نخست موضوع فرزند خواندگی را ملغی اعلام کرد. آنگاه از پیامبر خواست که در اجرای حکم الهی، از مردم واهمهای نداشته باشد و اجازه بدهد که زید زینب را طلاق دهد. پس از مدتی، زینب که از زنان مهاجر بود، پس از طلاق در اندوه و ماتم فرو رفت. | ||
طولی نکشید که رسول اکرم (صلی الله علیه) از سوی خداوند مأمور شد، برای از میان بردن کامل سنت غلط جاهلی که ازدواج با زن پسر خوانده را جایز نمیدانست، با زینب بنت جحش ازدواج کند. رسول خدا (صلی الله علیه) با اینکه از انتقاد منافقان [[مدینه]] نگران بود، این کار را انجام داد. به این ترتیب، دو حکم [[جاهلیت]] مردود شد: نخست، فرزند خواندگی و [[ارث]] بردن فرزند خوانده از پدر خوانده و دیگری، جایز نبودن ازدواج با همسر فرزند خوانده، پس ا ز طلاق وی<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه ی موسوی همدانی، ج16، ص322.</ref>. | طولی نکشید که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از سوی خداوند مأمور شد، برای از میان بردن کامل سنت غلط جاهلی که ازدواج با زن پسر خوانده را جایز نمیدانست، با زینب بنت جحش ازدواج کند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با اینکه از انتقاد منافقان [[مدینه]] نگران بود، این کار را انجام داد. به این ترتیب، دو حکم [[جاهلیت]] مردود شد: نخست، فرزند خواندگی و [[ارث]] بردن فرزند خوانده از پدر خوانده و دیگری، جایز نبودن ازدواج با همسر فرزند خوانده، پس ا ز طلاق وی<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه ی موسوی همدانی، ج16، ص322.</ref>. | ||
== همسر و فرزند زیدبن حارثه == | == همسر و فرزند زیدبن حارثه == | ||
زید پس از آن با «برکه» که به «ام ایمن» معروف است، ازدواج کرد. ام ایمن نخست کنیز عبدالمطلب بود. وی پس از مدتی به دستور عبدالمطلب در خانه رسول اکرم (صلی الله علیه) از ایشان پرستاری کرد. هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه) مادر عزیزش [[آمنه]] را از دست داد، عبدالمطلب به ام ایمن گفت: «فرزندم محمد را نیکو پرستاری کن». | زید پس از آن با «برکه» که به «ام ایمن» معروف است، ازدواج کرد. ام ایمن نخست کنیز [[عبدالمطلب]] بود. وی پس از مدتی به دستور عبدالمطلب در خانه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از ایشان پرستاری کرد. هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مادر عزیزش [[آمنه]] را از دست داد، عبدالمطلب به ام ایمن گفت: «فرزندم محمد را نیکو پرستاری کن». | ||
پیامبر اسلام (صلی الله علیه) از ام ایمن مهربانی و محبت بسیار دید. او پیوسته میفرمود: «پس از آمنه، ام ایمن مادر من است». | پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از ام ایمن مهربانی و محبت بسیار دید. او پیوسته میفرمود: «پس از آمنه، ام ایمن مادر من است». | ||
از این روی همواره پس از بعثت به یاد ام ایمن بود و به خانه او رفته، به امورات زندگیاشرسیدگی میکرد. | از این روی همواره پس از بعثت به یاد ام ایمن بود و به خانه او رفته، به امورات زندگیاشرسیدگی میکرد. | ||
پیامبر همیشه با ام ایمن مهربان بود و به وی احترام میگذاشت. وقتی که حضرت رسول (صلی الله علیه) با [[خدیجه بنت خویلد|خدیجه کبری (علیهالسلام)]] ازدواج کرد، او را آزاد ساخت و پس از مدتی وی را به همسری «عبیده» درآورد. خداوند به آن دو، پسری عنایت کرد که نامش را «ایمن» گذاشتند. از این روی او را ام ایمن میخواندند. ولی طول نکشید که عبیده درگذشت و ام ایمن بیوه شد. رسول خدا (صلی الله علیه) که همواره در فکر مادر خواندهاش بود. او را به همسری زیدبن حارثه درآورد. حاصل این پیوند، «اسامه بن زید» بود. او پنج سال پس از بعثت، در سرزمین مکه و در خانوادهای پاک، دیده به جهان گشود. اسامه نیز مانند پدرش، کانون علاقه و توجه ویژه پیامبر (صلی الله علیه) بود. روزی آن حضرت از [[جنگ بدر]] باز میگشت. در یکی از کوچههای مدینه اسامه را با گروهی از کودکان سرگرم بازی دید. پیامبر او را در آغوش کشید و بوسید. آنگاه فرمود: «آفرین بر دوستم و فرزند دوستم». | پیامبر همیشه با ام ایمن مهربان بود و به وی احترام میگذاشت. وقتی که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) با [[خدیجه بنت خویلد|خدیجه کبری (علیهالسلام)]] ازدواج کرد، او را آزاد ساخت و پس از مدتی وی را به همسری «عبیده» درآورد. خداوند به آن دو، پسری عنایت کرد که نامش را «ایمن» گذاشتند. از این روی او را ام ایمن میخواندند. ولی طول نکشید که عبیده درگذشت و ام ایمن بیوه شد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که همواره در فکر مادر خواندهاش بود. او را به همسری زیدبن حارثه درآورد. حاصل این پیوند، «اسامه بن زید» بود. او پنج سال پس از بعثت، در سرزمین مکه و در خانوادهای پاک، دیده به جهان گشود. اسامه نیز مانند پدرش، کانون علاقه و توجه ویژه پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود. روزی آن حضرت از [[جنگ بدر]] باز میگشت. در یکی از کوچههای مدینه اسامه را با گروهی از کودکان سرگرم بازی دید. پیامبر او را در آغوش کشید و بوسید. آنگاه فرمود: «آفرین بر دوستم و فرزند دوستم». | ||
این ابراز علاقه پیامبر (صلی الله علیه) به اسامه، زبانزد مسلمانان بود و چندین بار، در موارد گوناگون تکرار شد؛ به گونهای که در مدینه به عنوان «دوست و زاده دوست پیامبر» شهرت یافت<ref>سید علی خان مدنی، الدرجات الرفیعه، ص 440؛ عزالدین ابوالحسن علی بن محمد بن الاثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج1، ص 641؛ یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر القرطبی المالکی، الاستیعاب فی الاسماء الاصحاب، ج1، ص34.</ref>. | این ابراز علاقه پیامبر (صلی الله علیه و آله) به اسامه، زبانزد مسلمانان بود و چندین بار، در موارد گوناگون تکرار شد؛ به گونهای که در مدینه به عنوان «دوست و زاده دوست پیامبر» شهرت یافت<ref>سید علی خان مدنی، الدرجات الرفیعه، ص 440؛ عزالدین ابوالحسن علی بن محمد بن الاثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج1، ص 641؛ یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر القرطبی المالکی، الاستیعاب فی الاسماء الاصحاب، ج1، ص34.</ref>. | ||
== جنگ موته == | == جنگ موته == | ||
[[جنگ موته]] در [[جمادی الاول|جمادیالاولی]] سال هشتم [[هجرت]] به وقوع پيوست. در اين نبرد فرماندهی لشكر اسلام به سه نفر به ترتيب «زيد بن حارثه»، [[جعفر بن ابیطالب]] و «عبد الله بن رواحه» داده شد كه در صورت [[شهادت]] هر كدام، فرماندهی به ديگری منتقل شود؛ محققان [[شيعه]] معتقدند كه حضرت جعفر فرمانده كل بود و زيد و عبدالله معاونان او بودند. | [[جنگ موته]] در [[جمادی الاول|جمادیالاولی]] سال هشتم [[هجرت]] به وقوع پيوست. در اين نبرد فرماندهی لشكر اسلام به سه نفر به ترتيب «زيد بن حارثه»، [[جعفر بن ابیطالب]] و «عبد الله بن رواحه» داده شد كه در صورت [[شهادت]] هر كدام، فرماندهی به ديگری منتقل شود؛ محققان [[مذهب شیعه|شيعه]] معتقدند كه حضرت جعفر فرمانده كل بود و زيد و عبدالله معاونان او بودند. | ||
هنگامی كه رزمندگان اسلام به وادی «معان» رسيدند، با خبر شدند كه «هرقل فرمانده ارتش روم» به همراهی صد هزار نفر از روميان و صد هزار نفر از اعراب آماده جنگ با لشكر اسلام شدهاند، سپاه اسلام كه نيروهای رزمندهاش از سه هزار نفر تجاور نمیكرد، مدت دو شب در «معان» ماندند تا تصميم بگيرند به پيشروی ادامه دهند و با روميان بجنگندند و يا از پيامبر (صلی الله علیه) دستور مجددی دريافت كنند. در اين موقعيت «عبد الله رواحه» اين افسر فداكار و با فضيلت از جای برخاست و با سخنان آتشين تمام نيروهای تحت فرماندهی را آماده مبارزه كرد. | هنگامی كه رزمندگان اسلام به وادی «معان» رسيدند، با خبر شدند كه «هرقل فرمانده ارتش روم» به همراهی صد هزار نفر از روميان و صد هزار نفر از اعراب آماده جنگ با لشكر اسلام شدهاند، سپاه اسلام كه نيروهای رزمندهاش از سه هزار نفر تجاور نمیكرد، مدت دو شب در «معان» ماندند تا تصميم بگيرند به پيشروی ادامه دهند و با روميان بجنگندند و يا از پيامبر (صلی الله علیه و آله) دستور مجددی دريافت كنند. در اين موقعيت «عبد الله رواحه» اين افسر فداكار و با فضيلت از جای برخاست و با سخنان آتشين تمام نيروهای تحت فرماندهی را آماده مبارزه كرد. | ||
پس از سخنان عبد الله رواحه سپاه اسلام به حركت خود ادامه داد. هر دو سپاه در نقطهای به نام «شارف» با هم روبرو شدند، ولی بنا به مصالح نظامی سپاه اسلام مقداری عقب نشينی كرد و در سرزمين موته فرود آمد. | پس از سخنان عبد الله رواحه سپاه اسلام به حركت خود ادامه داد. هر دو سپاه در نقطهای به نام «شارف» با هم روبرو شدند، ولی بنا به مصالح نظامی سپاه اسلام مقداری عقب نشينی كرد و در سرزمين موته فرود آمد. | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
جعفر بن ابیطالب حملات شجاعانهای كرد و در حالیكه رجز میخواند، به قلب دشمن حمله میبرد؛ تا آن كه نيروهای [[روم]] اطراف او را محاصره كردند. ابتدا دست راست او قطع گرديد، او برای اين كه پرچم سپاه به زمين نيفتد پرچم را به دست چپ گرفت. وقتی دست چپ او را قطع كردند با بازوان خود پرچم را به سينه چسبانيد. سرانجام در حالی كه بيش از هشتاد زخم بر بدن و سر صورتش وارد شده بود، روی زمين افتاد و به درجه عظمای شهادت نائل گرديد. | جعفر بن ابیطالب حملات شجاعانهای كرد و در حالیكه رجز میخواند، به قلب دشمن حمله میبرد؛ تا آن كه نيروهای [[روم]] اطراف او را محاصره كردند. ابتدا دست راست او قطع گرديد، او برای اين كه پرچم سپاه به زمين نيفتد پرچم را به دست چپ گرفت. وقتی دست چپ او را قطع كردند با بازوان خود پرچم را به سينه چسبانيد. سرانجام در حالی كه بيش از هشتاد زخم بر بدن و سر صورتش وارد شده بود، روی زمين افتاد و به درجه عظمای شهادت نائل گرديد. | ||
پس از وی «زيد بن حارثه» پرچم فرماندهی را به دست گرفت و با شهامت بسيار جنگيد و سپاه را فرماندهی نمود تا اینکه به شهادت رسيد<ref>اسدالغایه فی معرفه الصحابه، ج 2، ص 227.</ref>. سپس نوبت «عبدالله بن رواحه» شد، پرچم را برافراشت. او هم جوانمردانه جنگيد تا به درجه شهادت نايل آمد. پس از شهادت این سه، سپاهیان [[خالد بن ولید]] که فردی شجاع و جنگآور بود را به فرماندهی انتخاب کردند. اما [[مسلمانان]] که از عده کمتری نسبت به دشمن برخوردار بودند مجبور به عقبنشینی و فرار از مهلکه شدند. مردم مدینه که از جریان جنگ آگاه شده بودند در استقبال از سپاه مغموم، آنان را «فراریان خائن» خوانده و بر سرشان خاک ریختند. | پس از وی «زيد بن حارثه» پرچم فرماندهی را به دست گرفت و با شهامت بسيار جنگيد و سپاه را فرماندهی نمود تا اینکه به شهادت رسيد<ref>اسدالغایه فی معرفه الصحابه، ج 2، ص 227.</ref>. سپس نوبت «عبدالله بن رواحه» شد، پرچم را برافراشت. او هم جوانمردانه جنگيد تا به درجه شهادت نايل آمد. پس از شهادت این سه، سپاهیان [[خالد بن ولید]] که فردی شجاع و جنگآور بود را به فرماندهی انتخاب کردند. اما [[مسلمان|مسلمانان]] که از عده کمتری نسبت به دشمن برخوردار بودند مجبور به عقبنشینی و فرار از مهلکه شدند. مردم مدینه که از جریان جنگ آگاه شده بودند در استقبال از سپاه مغموم، آنان را «فراریان خائن» خوانده و بر سرشان خاک ریختند. | ||
== درگذشت زید == | == درگذشت زید == | ||
زید در [[جمادی الاول]] سال هشتم پس از [[هجرت]] در حالی که فرماندهی لشکر اسلام را در [[جنگ موته]] علیه رومیان برعهده داشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد. | زید در [[جمادی الاول]] سال هشتم پس از [[هجرت]] در حالی که فرماندهی لشکر اسلام را در [[جنگ موته]] علیه رومیان برعهده داشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد. | ||
== جستارهای وابسته == | |||
* [[خدیجه بنت خویلد|حضرت خدیجه (سلام الله علیها)]] | |||
* [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)]] | |||
* [[علی بن ابیطالب|علی بن ابیطالب (علیهالسلام)]] | |||
== پانویس == | == پانویس == |