۸۸٬۱۷۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
'''تفویضیه '''(یا مفوضه) گروهی از [[غلات| | '''تفویضیه '''(یا مفوضه) گروهی از [[غلات|غُلاة]] شیعه هستند که میگویند خداوند تدبیر امور دنیا را به [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|حضرت محمد (صلّیالله علیه وآله)]] تفویض کرده است. همچنین گروهی از ایشان میگویند که خداوند ماموریت پیامبر را به [[علی بن ابیطالب|امام علی]] (علیهالسّلام) تفویض و هر چه در دنیا وجود دارد را برای او مباح کرده است. | ||
== تاریخچه == | == تاریخچه == | ||
تفویضیه عنوان عام گروهها و فرقههای شیعی و غیرشیعی معتقد به فضیلت و برتری امام علی ( | تفویضیه عنوان عام گروهها و فرقههای شیعی و غیرشیعی معتقد به فضیلت و برتری امام علی (علیهالسّلام) بر دیگر [[صحابه|صحابه پیامبر]] و [[خلفای راشدین|خلفا]] است. آنان حضرت علی علیهالسّلام را بعد از [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر اکرم (صلّیالله علیه وآله)]] برترین فرد میدانند و شایستگی او را برای مقام امامت و خلافت، بر دیگران ترجیح و تفضیل میدهند. البته این اعتقاد مخصوص شیعه نیست، بلکه گروههایی از [[اهل سنت و جماعت|اهلسنّت]] نیز چنین اعتقادی دارند. هر چند آنها امامت مفضول را با وجود امامت افضل جایز میدانند. این سخن [[ابن ابی الحدید|ابن ابیالحدید]] شارح [[نهج البلاغه (کتاب)|نهجالبلاغه]] است که میگوید عموم بغدادیان و عدهای از بصریان معتقدند که حضرت علی (علیهالسّلام) بر دیگران برتری دارد و خود او نیز معتقد به برتری علی (علیهالسّلام) است. | ||
عبدالجلیل رازی میگوید: «شیعه را مفوضه نامیدهاند، چرا که ایشان میگویند خداوند در [[قیامت]] کارها را به علی | عبدالجلیل رازی میگوید: «شیعه را مفوضه نامیدهاند، چرا که ایشان میگویند خداوند در [[قیامت]] کارها را به علی علیهالسّلام تفویض میکند»<ref>رازی عبدالجلیل، النقض، ص 538</ref>. میرسیدشریف جرجانی به فرقهای با این عنوان اشاره میکند و مینویسد: آنان معتقدند که خداوند خلقدنیا را به محمد صلی الله علیه و آله تفویض کرده است<ref>میرسیدشریف جرجانی، تعریفات العلوم و تحدیدات الرسوم، ص183</ref>. مرتضی رازی عین همین مطلب را بیان کرده و علاوه بر پیامبر، امامان را نیز به این مجموعه اضافه کرده است و مینویسد: برخی از ایشان ادعا میکنند که محمد (صلّیالله علیه وآله) و امامان (علیهمالسّلام) آمر و ناهی و حاکماند و خدا امر خلق و حیات و مرگ آنان را به ایشان تفویض کرده و پیامبر و امامان مستحق عبادتاند<ref>رازی مرتضی، تبصرة العوام، ص 176</ref>. | ||
== پیدایش == | == پیدایش == | ||
برخی درباره پیدایش مفوضه نوشتهاند:«در دهههای سوم و چهارم قرن دوم هجری، در دوره زندگی و امامت [[جعفر بن محمد (صادق)|امام صادق ( | برخی درباره پیدایش مفوضه نوشتهاند:«در دهههای سوم و چهارم قرن دوم هجری، در دوره زندگی و امامت [[جعفر بن محمد (صادق)|امام صادق (علیهالسّلام)]] گروه دیگری از غُلاة در جامعه شیعه پدیدار شدند. این گروه به بسیاری از نظرات وعقاید گروه [[کیسانیه]] (که تقریباً ناپدید شدهاند) علاقهمند بوده و از آنان جانبداری میکردند و خود را دنبالهرو آنان میدانستند. از جمله، ائمه آل محمد (صلّیالله علیه وآله) را موجوداتی فوقبشری میخواندند که دارای علم نامحدود از جمله علم بر غیب و قدرت تصرف در کائنات بودند. این گروه جدید از غُلاة، پیامبر و ائمه را خدا نمیخواندند، بلکه معتقد بودند که خداوند مسائلی چون خلق، رزق و اختیار تشریع احکام را به آنان تفویض کرده است. در نتیجه پیامبر و امامان عملاً تمام کارهایی را که خداوند باید انجام دهد، انجام میدهند با این تفاوت که خداوند دارای قدرت ذاتی است و آنان دارای قدرت تبعی و اعطایی هستند، پس فرق اصلی میان آنان و غُلاة؛ الحاد آنان بود چون امامان را در عرضخدا و همشأن او میدانستند، ولی اینان امان را در طول خداوند میدانستند. | ||
این رویکرد به زودی در فرهنگ شیعه با کلمه [[تفویض]] شناخته شد و گروه مزبور را به این اعتبار [[مفوضه]] نامیدند. همچنان که سایر گروههای | این رویکرد به زودی در فرهنگ شیعه با کلمه [[تفویض]] شناخته شد و گروه مزبور را به این اعتبار [[مفوضه]] نامیدند. همچنان که سایر گروههای غُلاة که ائمه را خدا میدانستند، به طور ویژهتر، غُلاة طیاره یا به طور ساده و خلاصه طیاره خوانده میشدند. در کتابهای رجالی شیعه، معمولاً افراد این گروههای دوم (یعنی آنان که ائمه را خدا میدانستند یا عملاً با این عقیده و با تفسیرهای باطنی خاص خود از ربقه اسلام و تشیع خارج شده و گروههای مستقل برای خود تشکیل داده بودند) با تعابیری نظیر فاسدالمذهب یا فاسدالاعتقاد و اهل تخلیط (تفسیر باطنی از شریعت) مشخص شده و گروه اول که همچنان داخل مذهب تشیع مانده و به اصطلاح غُلاة درون گروهی بودند با تعابیری همچون «اهل الارتفاع» «فی مذهبه (یـا فی حدیثه) ارتفـاع»، «مرتفعالقـول، یا فیه غلـوّ و ترفّع» ممتـاز گردانیدهاند که همه این تعبیرها حـاکی از تندروی و بلنـدپروازی نابجـای کسـانی است که امامان را گرچه خـدا ندانستند، ولی آنان را از مقام واقعی خود بیش از حد بالا برده و با نسبت دادن علم و قدرت نامحدود و معجزات و نظائر آن، موجودات فوق بشری و غیرطبیعی معرفی کرده بودند. با این همه در استعمال اعمّ، اصطلاح غُلاة بر هـر دو دسته به طور معمول و متـداول اطلاق میشده است، مگر آن که دو اصطلاح غُلاة و مفوضه با یکدیگر بهکار میرفت که در اینصورت، منظور از کلمه غُلاة مشخصاً کسانی بودند که امامان را خدا و یا پیامبر میخواندند<ref>مدرسی طباطبایی سید حسین، مکتب در فرایند تکامل، ص 31</ref>. | ||
== اعتقادات == | == اعتقادات == | ||
اصول اعتقادی مفوضه، شکل تکاملیافته عقاید | اصول اعتقادی مفوضه، شکل تکاملیافته عقاید غُلاة صدر اول بود. چنین به نظر میرسد که جریان فکری مفوضه پیوندی نامبارک از دو نظریه غالیگرا از غُلاة کیسانی در اوائل قرن دوم بوده است. نظریه اول، نظریه حلول روح خداوند یا نور او در جسم پیامبر و ائمه بود. غُلاة قرن اول، پیامبر یا ائمه را به طور ساده خدا و تجسم تمام هویتالهی میدانستند، اما بنابر نظر متأخرتر، امام مظهرِ بخشی از روح خدا یا محل استقرار اخگری از نور الهی بود که از آدم از طریق سلسلهای از پیامبران به آنان رسیده بود. نظریه دوم تفسیر جدیدی بود که گویا برای نخستین بار بیانبنسمعان نهدی (م: 119ق) از رؤسای کیسانیه آن عصر از آیه شریفه: «و هو الذی فی السماوات اله و فی الارض اله» <ref>سوره زخرف، آیه 84</ref> عرضه داشت. او میگفت این آیه از دو خدا سخن میگوید که یکی خدای آسمانهاست و دیگری خدای زمین، هرچند خدای آسمانها بزرگتر و خدای زمین کوچکتر و فرمانبردار اوست. این دو نظریه در دهه چهارم قرن دوم وسیله ابوالخطّاب محمد بن ابی زینب اسدی (م حوالی 138ق) رئیس [[خطابیه|غُلاة خطّابیه]] با یکدیگر به اینصورت تلفیق شد که روح خدا در مقام تنزّل در شکل امام صادق علیهالسّلام مجسم شده و اکنون وی خدای روی زمین است. مذهب مفوضه که اندکی پس از کشته شدن ابوالخطّاب محمدبنابیزینب، توسط یکی از هواداران پیشین او مفضل بن عمر جعفی صیرفی (م: پیش از 179ق) بنیاد نهاده شد، به شکل روشن صورت متطوّرتری از همان فکر بود. | ||
مفوضه معتقد بودند که پیامبر و ائمه، اولین و تنها مخلوقاتی هستند که مستقیماً به دست قدرت حق، از مادهای متفاوت با سایر بشر آفریده شدند. خداوند آنگاه قدرت و مسئولیت امور عالم خلقت را به ایشان واگذار نمود و فرمود: پس هر چه در این جهان روی میدهد از آنان است. آنان ـ به طوری که قبلاً هم اشاره شد ـ به این ترتیب تمام کارهایی را که طبق قاعده به خدا نسبت داده میشود مثل خلق، رزق و میراندن را بر عهده میگیرند. آنان میتوانند حکمی شرعی را تشریع یا نسخ کنند و [[حلال]] را [[حرام]] و حرام را حلال نمایند. آنان بر همه چیز از جمله غیب آگاهاند. برخی از مفوضه میگفتند که [[ائمه]] نیز مانند پیامبر، [[وحی]] دریافت میکنند. آنان نه تنها زبان همه انسانها را میفهمند، بلکه زبان پرندگان و حیوانات را هم درک میکنند و دارای توانایی غیر محدود و علم نامحدود بوده و خالق همه چیزند و روحشان در همه جا حضور دارد»<ref>مدرسی طباطبایی سید حسین، مکتب در فرایند تکامل، ص 31 با تصرف در عبارات.</ref>. این کتاب سپس به شرح عقاید مفضل بن عمر جعفی به عنوان اولین سخنگوی این گروه در جامعه شیعه پرداخته است. [[محمدمحسن بن علی منزوی تهرانی|آقا بزرگ تهرانی]] درباره کتاب التوحید که به توحید مفضل معروف است مینویسد:«این کتاب متعلق به ابوعبدالله یا ابومحمد مفضل بن عمر جعفی کوفی است. احمدبنعلی نجاشی از این کتاب با عنوان کتاب الفکر یاد میکند و برخی آن را کنزالحقائق والمعارف نامیدهاند و سیدعلی بن طاووس لزوم مصاحبت این کتاب را سفارش کرده و نوشته است که این کتاب را امام صادق ( | مفوضه معتقد بودند که پیامبر و ائمه، اولین و تنها مخلوقاتی هستند که مستقیماً به دست قدرت حق، از مادهای متفاوت با سایر بشر آفریده شدند. خداوند آنگاه قدرت و مسئولیت امور عالم خلقت را به ایشان واگذار نمود و فرمود: پس هر چه در این جهان روی میدهد از آنان است. آنان ـ به طوری که قبلاً هم اشاره شد ـ به این ترتیب تمام کارهایی را که طبق قاعده به خدا نسبت داده میشود مثل خلق، رزق و میراندن را بر عهده میگیرند. آنان میتوانند حکمی شرعی را تشریع یا نسخ کنند و [[حلال]] را [[حرام]] و حرام را حلال نمایند. آنان بر همه چیز از جمله غیب آگاهاند. برخی از مفوضه میگفتند که [[ائمه]] نیز مانند پیامبر، [[وحی]] دریافت میکنند. آنان نه تنها زبان همه انسانها را میفهمند، بلکه زبان پرندگان و حیوانات را هم درک میکنند و دارای توانایی غیر محدود و علم نامحدود بوده و خالق همه چیزند و روحشان در همه جا حضور دارد»<ref>مدرسی طباطبایی سید حسین، مکتب در فرایند تکامل، ص 31 با تصرف در عبارات.</ref>. این کتاب سپس به شرح عقاید مفضل بن عمر جعفی به عنوان اولین سخنگوی این گروه در جامعه شیعه پرداخته است. [[محمدمحسن بن علی منزوی تهرانی|آقا بزرگ تهرانی]] درباره کتاب التوحید که به توحید مفضل معروف است مینویسد:«این کتاب متعلق به ابوعبدالله یا ابومحمد مفضل بن عمر جعفی کوفی است. احمدبنعلی نجاشی از این کتاب با عنوان کتاب الفکر یاد میکند و برخی آن را کنزالحقائق والمعارف نامیدهاند و سیدعلی بن طاووس لزوم مصاحبت این کتاب را سفارش کرده و نوشته است که این کتاب را امام صادق (علیهالسّلام) املا کرده و مطاب درباره آثار خلق الهی است»<ref>آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج4، ص 482 با تصرف در عبارات.</ref>. [[سید محسن امین]] نیز با اشاره به این کتاب مینویسد: «هرکسی به حدیث مشهور مفضل از امام صادق (علیهالسّلام) نگاه کند، میفهمد که این خطاب بلیغ و معانی عجیب و الفاظ غریب را امام جز برای مردی عظیم و جلیل که علم بسیار داشته، باهوش بوده و میتوانسته اسرار رفیع و دقایقی بدیع را تحمل کند، بیان نمیداشته است»<ref>امین سید محسن، اعیان الشیعة، ج10، ص 132</ref>. همچنین مدرسی طباطبایی در حاشیه این کتاب به نقل از [[محمد بن محمد بن نعمان|شیخ مفید]] در اوائل المقالات به تفاوت غُلاة و مفوضه اشاره کرده و در بحث از عدم علم امام به غیب مینویسد: «و علی ذلک جماعة أهل الامامة إلّا من شذّ عنهم من المفوضة و من إنتمی إلیهم من الغُلاة. این تعبیر دقیقی است که موضوع درونگروهی بودن مفوضه را در برابر جدایی کامل غُلاة ملحد ـ که فقط ادعای انتساب به تشیع را داشتند ـ نشان میدهد<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 123 و 423</ref><ref>فخر رازی، اعتقادات، ص 74</ref><ref>ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص 142</ref><ref>اقبال آشتیانی عباس، خاندان نوبختی ص 264</ref><ref>حنفی عبدالمنعم، موسوعة الفرق و الجماعات و المذاهب و الاحزاب و الحرکات الاسلامیة، ص 616 | ||
</ref><ref>مقریزی احمد بن علی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج2، ص351</ref><ref>شریف یحیی الامین، فرهنگ نامه فرقههای اسلامی، ص 262</ref><ref>صلاح ابوسعود، الفرق و الجماعات و المذاهب الاسلامیة، ص61</ref>. | </ref><ref>مقریزی احمد بن علی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، ج2، ص351</ref><ref>شریف یحیی الامین، فرهنگ نامه فرقههای اسلامی، ص 262</ref><ref>صلاح ابوسعود، الفرق و الجماعات و المذاهب الاسلامیة، ص61</ref>. | ||