۱٬۵۶۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
<br> | <br> | ||
البته افراد زیاد دیگری هم بودند که در جنگ تبوک شرکت نکردند، اما چون افراد منافق و بی ایمانی بودند پس از مراجعت رسول خدا(ص) به مدینه به نزد آن حضرت آمده و برای تخلف خود عذرها تراشیدند و سوگندها خوردند و پیغمبر اسلام مأمور شد در ظاهر عذر آنها را بپذیرد و به همان حال نفاق و بیایمانی خودشان واگذارشان نماید، اگر چه در پیشگاه خدای تعالی عذرشان مقبول نبود و توبهشان پذیرفته نشد. | البته افراد زیاد دیگری هم بودند که در جنگ تبوک شرکت نکردند، اما چون افراد منافق و بی ایمانی بودند پس از مراجعت رسول خدا(ص) به مدینه به نزد آن حضرت آمده و برای تخلف خود عذرها تراشیدند و سوگندها خوردند و پیغمبر اسلام مأمور شد در ظاهر عذر آنها را بپذیرد و به همان حال نفاق و بیایمانی خودشان واگذارشان نماید، اگر چه در پیشگاه خدای تعالی عذرشان مقبول نبود و توبهشان پذیرفته نشد. | ||
<br> | |||
=غیبت حضرت علی(ع) در جنگ تبوک= | |||
<br> | |||
برای نخستین بار بود که پیغمبر خدا(ص) به [[علی بن ابیطالب]] دستور داد در مدینه بماند و سرپرستی خانواده و خویشان او را به عهده بگیرد با اینکه در همه نبردها و سفرهای قبلی علی(ع) ملازم رکاب و پرچمدار آن حضرت در جنگها بود و چون این مطلب تازگی داشت بهانهای به دست منافقان افتاد تا به یاوه سرایی بپردازند و هر کس پیش خود نوعی تفسیر و تأویل کند و نسبت بهانه جویی به پیغمبر و یا علی بن ابیطالب(ع) بدهند. | |||
<br> | |||
برخی تن پروران که خود از ترس گرما و سختی، جمعآوری محصول را بهانه کرده و در مدینه مانده بودند گفتند: علی(ع) هم از ترس گرما و دوری راه و مشکلات آن بهانه جویی کرده و همراه پیغمبر(ص) نرفته است و جمعی دیگر گفتند: حضور علی(ع) در این سفر بر پیغمبر(ص) سنگین و دشوار بوده و از این رو پیغمبر(ص) برای بردن او بهانه جویی کرده و به عنوان سرپرستی خانواده و خویشان او را در شهر گذارده است. | |||
<br> | |||
اما پاسخی را که پیغمبر خدا بعدا به علی(ع) داد و علت این کار را بیان فرمود به صورت رمز و کنایه پرده از روی اغراض پلید و نیتهای فاسد و آلوده آنها برداشت و در همان سخنان، مقام علی(ع) را تا سر حد خلیفه بلافصل و جانشین واقعی خود بالا برد و با این بیانی که همه مورخین [[اهل سنت]] و [[محدثین]] آنها ذکر کرده اند، جلوی همه یاوه سرائیها را نیز گرفت. | |||
<br> | |||
مورخین مزبور مانند [[ابن هشام]] و [[طبری]] و [[ابن اثیر]] و دیگران و [[اهل حدیث]] نیز مانند [[بخاری]] و [[ترمذی]] و [[نسایی]] و دیگران<ref>احقاق الحق،ج 5،صص 234/132</ref> با مختصر اختلاف و اجمال و تفصیل از راویان مختلف نقل کردهاند که وقتی این سخنان به گوش علی بن ابیطالب(ع) رسید اسلحه خود را برداشته و به دنبال پیغمبر(ص)آمد و در «ثنیة الوداع» یا «جرف» به آن حضرت رسیده و سخن منافقان را به رسول خدا(ص)عرض کرد. | |||
<br> | |||
و در برخی از نقلها است که خود علی(ع)نیز به عنوان استفسار از این ماجرا عرض کرد: | |||
<br> | |||
«أتخلفنی مع الخوالف؟» [آیا مرا با ماندگان و متخلفان قرار دادی؟] | |||
<br> | |||
پاسخی را که پیغمبر(ص)به علی(ع)داد این بود که فرمود: | |||
<br> | |||
«ان المدینة لا تصلح الا بی او بک» [مدینه جز به وجود من یا تو اصلاح نخواهد شد.] | |||
<br> | |||
و جملهای را که همگی نقل کردهاند این بود که فرمود: | |||
<br> | |||
«أما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی»؟[آیا خوشنود نیستی که مقام و منزلت تو نسبت به من همانند مقام و منزلت هارون نسبت به موسی باشد؟جز آنکه پس از من پیغمبری نیست.] | |||
<br> | |||
و بدین ترتیب یک سند مسلم و قطعی را برای خلافت بلافصل و جانشینی علی(ع) پس از خود بیان فرمود و جز مقام نبوت همه مقامهای دیگری را که هارون پس از [[موسی(ع)]] داشت یعنی مقام خلافت و وصایت و وزارت و برادری، همه را برای علی(ع) پس از خود اثبات فرمود، و ضمنا با بیان بالا یعنی جمله «ان المدینة لا تصلح الا بی او بک» فهماند که منافقان و دشمنان اسلام در کمین و فرصت هستند تا در این موقعیت حساس یعنی پس از فتح مکه و سرکوبی تمام دشمنان و تسلیم قبایل دیگر، در غیاب من ضربه خود را به مدینه بزنند و تنها کسی که می تواند غیبت مرا در مدینه جبران کند و جلوی این توطئه را بگیرد و اساسا وجود او در مدینه مانع انجام نقشه و توطئه آنهاست تو هستی و مدینه در این موقعیت جز به وجود من یا تو اصلاح پذیر نیست و مصلحت نیست که من و تو هر دو از مدینه خارج شویم! | |||
<br> | |||
علی(ع) که این سخنان را شنید و هدف پیغمبر(ص) را از این دستور فهمید به مدینه بازگشت و به کار خود مشغول شد. | |||
<br> | <br> |
ویرایش