پرش به محتوا

شریعت، طریقت، حقیقت: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۷: خط ۴۷:
نخست راهى است که گروهى از صوفیه به آن عقیده دارند و مى‌ گویند: هنگامى که انسان به حقیقت برسد دیگر تقید به احکام شرع براى او مطرح نیست، تقید به این احکام براى وصول به حقیقت بوده است و پس از وصول به آن احتیاج به ابزار و مقدمه‌اى وجود ندارد.
نخست راهى است که گروهى از صوفیه به آن عقیده دارند و مى‌ گویند: هنگامى که انسان به حقیقت برسد دیگر تقید به احکام شرع براى او مطرح نیست، تقید به این احکام براى وصول به حقیقت بوده است و پس از وصول به آن احتیاج به ابزار و مقدمه‌اى وجود ندارد.


===دلیل ادعای بی نیازی به شریعت===
مرحوم سید مرتضى رازى از علماى قرن پنجم و ششم که از استادان شیخ منتجب الدین بوده است در کتاب خود به نام تبصرة العوام چنین مى‌گوید: «صوفیان مى‌گویند که ما واصلیم به حق و نماز و روزه و زکات و حج و احکام دیگر مقرر شده که سالک بدان مشغول شود و تهذیب اخلاق کند و او را معرفت حاصل گردد یعنى به حق رسد و چون واصل شد تکلیف از وى برخاست و هیچ از شرایع دین بر او واجب نیست هرچه او کند نیکو کند».<ref>تبصرة العوام، مرتضی بن قاسم داعی حسنی رازی، تصحیح: اقبال آشتیانی، عباس، ص 49.</ref>
مرحوم سید مرتضى رازى از علماى قرن پنجم و ششم که از استادان شیخ منتجب الدین بوده است در کتاب خود به نام تبصرة العوام چنین مى‌گوید: «صوفیان مى‌گویند که ما واصلیم به حق و نماز و روزه و زکات و حج و احکام دیگر مقرر شده که سالک بدان مشغول شود و تهذیب اخلاق کند و او را معرفت حاصل گردد یعنى به حق رسد و چون واصل شد تکلیف از وى برخاست و هیچ از شرایع دین بر او واجب نیست هرچه او کند نیکو کند».<ref>تبصرة العوام، مرتضی بن قاسم داعی حسنی رازی، تصحیح: اقبال آشتیانی، عباس، ص 49.</ref>


خط ۵۳: خط ۵۴:
گاه پا را از این فراتر نهاده و به این آیه شریفه متوسل مى‌شوند: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» مى ‌گویند: غرض از عبادت وصول به یقین بوده است، وقتى انسان به یقین برسد دیگر نیازى به عبادت نیست. به همین دلیل گروهى از آنها پشت پا به احکام شرع مى ‌زدند.
گاه پا را از این فراتر نهاده و به این آیه شریفه متوسل مى‌شوند: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» مى ‌گویند: غرض از عبادت وصول به یقین بوده است، وقتى انسان به یقین برسد دیگر نیازى به عبادت نیست. به همین دلیل گروهى از آنها پشت پا به احکام شرع مى ‌زدند.


البته همه صوفیان چنین عقیده‌اى ندارند و بعضى از سران آنها با صراحت پایبندى به شریعت را در تمام مراحل سیر و سلوک لازم و واجب مى ‌شمرند از جمله از جنید بغدادى نقل شده که مى ‌گوید: همه راه‌ ها به بن‌بست مى ‌رسد مگر راهى که به ‌دنبال رسول خدا(صل الله علیه و آله) باشد پس هر که حافظ قرآن و کاتب حدیث نباشد پیروى از وى در کار نیست چون عمل و مذهب در قید کتاب و سنت است.<ref>این سخن در پاورقى کتاب المنقذ من الضلال، الغزالی، أبو حامد محمد بن محمد بن محمد، تحقیق : محمد محمد جابر، ص 158 آمده است.
===رد نظریه بی نیازی به شریعت===
</ref>
====قرآن کریم====
قرآن مجید در سوره مدثر آیات 46 و47 از قول دوزخیان مى‌گوید: «وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ»؛ (ما پیوسته روز رستاخیز را دروغ مى ‌شمردیم تا این‌که یقین [مرگ ما] فرارسید).


و نیز از قشیرى نقل شده که معتقد بود: حتى در حال فنا و رسیدن به مقام حقیقت نیز باید به تکلیف خویش عمل کرد و خداوند عارف سالک را در این موضوع کمک مى‌ کند.<ref>الرسالة القشیریه، عبد الکریم بن هوازن بن عبد الملک القشیری، تحقیق عبد الحلیم محمود، محمود بن الشریف، ص 19.</ref>
====روش پیامبر و ائمه صلوات الله علیهم====
اضافه بر این همه مى ‌دانیم که صاحبان اصلى شریعت یعنى پیغمبر اکرم و امامان معصوم: که از آغاز به مقام یقین رسیده بودند تا پایان عمر به تمام احکام شرع حتى مستحبات و مکروهات مقید بودند و همگان را نیز به آن دعوت مى‌ کردند. پیغمبر(صل الله علیه آله) در آخرین ساعات عمرش دستور داد او را به هر زحمتى که هست مسجد ببرند و نماز جماعت را در حالى که به شدت بیمار بود اقامه کرد. على(علیه السلام) در محراب عبادت شهید شد و امام حسین(علیه السلام) روز عاشورا در برابر تیرباران دشمن نماز جماعت به ‌پا داشت. آیا کسى مى ‌تواند بگوید این معصومان بزرگوار به مقام یقین نرسیده بودند و لذا همچنان به عبادت ‌هاى خالصانه خود ادامه مى‌ دادند؟


اضافه بر این همه مى ‌دانیم که صاحبان اصلى شریعت یعنى پیغمبر اکرم و امامان معصوم: که از آغاز به مقام یقین رسیده بودند تا پایان عمر به تمام احکام شرع حتى مستحبات و مکروهات مقید بودند و همگان را نیز به آن دعوت مى‌ کردند.
====امام خمینی(ره)====
امام خمینى(قد سره) در این زمینه در کتاب چهل حدیث مى ‌فرماید: «بدان که هیچ راهى در معارف الهیه پیموده نمى‌ شود مگر این‌که انسان از ظاهر شریعت ابتدا کند و تا انسان متأدب به آداب شریعت حقه نشود هیچ ‌یک از اخلاق حسنه از براى او پیدا نمى ‌شود و ممکن نیست که نور معرفت الهى در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت براى او منکشف شود و پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معرفت در قلب نیز باید متأدب به آداب ظاهره باشد و لذا دعوى بعضى باطل است که مى‌ گویند: با ترک ظاهر علم باطن پیدا مى‌ شود یا مى ‌گویند: پس از پیدایش علم باطن به آداب ظاهر احتیاجى نیست. این از جهل گوینده به مقامات عبادت و مدارج انسانیت است».<ref>چهل حدیث، موسوی خمینى، روح الله، ص 8.</ref>


پیغمبر(صل الله علیه آله) در آخرین ساعات عمرش دستور داد او را به هر زحمتى که هست مسجد ببرند و نماز جماعت را در حالى که به شدت بیمار بود اقامه کرد.
البته همه صوفیان چنین عقیده‌اى ندارند و بعضى از سران آنها با صراحت پایبندى به شریعت را در تمام مراحل سیر و سلوک لازم و واجب مى ‌شمرند از جمله:


على(علیه السلام) در محراب عبادت شهید شد و امام حسین(علیه السلام) روز عاشورا در برابر تیرباران دشمن نماز جماعت به ‌پا داشت. آیا کسى مى ‌تواند بگوید این معصومان بزرگوار به مقام یقین نرسیده بودند و لذا همچنان به عبادت ‌هاى خالصانه خود ادامه مى‌ دادند؟
====جنید بغدادی====
از جنید بغدادى نقل شده که مى ‌گوید: همه راه‌ ها به بن‌بست مى ‌رسد مگر راهى که به ‌دنبال رسول خدا(صل الله علیه و آله) باشد پس هر که حافظ قرآن و کاتب حدیث نباشد پیروى از وى در کار نیست چون عمل و مذهب در قید کتاب و سنت است.<ref>این سخن در پاورقى کتاب المنقذ من الضلال، الغزالی، أبو حامد محمد بن محمد بن محمد، تحقیق : محمد محمد جابر، ص 158 آمده است.</ref>


این گروه متأسفانه یقین را که به‌معناى مرگ است تحریف کرده وآن را به‌معناى یقین به ذات پاک پروردگار تفسیر کرده‌اند.
====قشیری====
 
و نیز از قشیرى نقل شده که معتقد بود: حتى در حال فنا و رسیدن به مقام حقیقت نیز باید به تکلیف خویش عمل کرد و خداوند عارف سالک را در این موضوع کمک مى‌ کند.<ref>الرسالة القشیریه، عبد الکریم بن هوازن بن عبد الملک القشیری، تحقیق عبد الحلیم محمود، محمود بن الشریف، ص 19.</ref>
قرآن مجید در سوره مدثر آیات 46 و47 از قول دوزخیان مى‌گوید: «وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتَّى أَتَانَا الْیَقِینُ»؛ (ما پیوسته روز رستاخیز را دروغ مى ‌شمردیم تا این‌که یقین [مرگ ما] فرارسید).
 
چرا این افراد از زندگى پیشوایان دین غافل مى ‌شوند و آنچه را که به ذهن قاصر خودشان مى ‌رسند معیار برنامه ‌هاى به ‌اصطلاح سیر و سلوکى خود قرار مى‌دهند؟
 
امام خمینى(قد سره) در این زمینه در کتاب چهل حدیث مى ‌فرماید: «بدان که هیچ راهى در معارف الهیه پیموده نمى‌ شود مگر این‌که انسان از ظاهر شریعت ابتدا کند و تا انسان متأدب به آداب شریعت حقه نشود هیچ ‌یک از اخلاق حسنه از براى او پیدا نمى ‌شود و ممکن نیست که نور معرفت الهى در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت براى او منکشف شود و پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معرفت در قلب نیز باید متأدب به آداب ظاهره باشد و لذا دعوى بعضى باطل است که مى‌ گویند: با ترک ظاهر علم باطن پیدا مى‌ شود یا مى ‌گویند: پس از پیدایش علم باطن به آداب ظاهر احتیاجى نیست. این از جهل گوینده به مقامات عبادت و مدارج انسانیت است».<ref>چهل حدیث، موسوی خمینى، روح الله، ص 8.</ref>
 
این سخن را با نقل مطلبى که در دیباچه کتاب مثنوى، دفتر پنجم آمده است پایان مى‌ دهیم:


«این مجلد پنجم از دفتر هاى مثنوى و تبیان معنوى در بیان آن که شریعت همچو شمع است ره مى ‌نماید و بى‌ آن‌که شمع به ‌دست آورى راه رفته نشود و چون در ره آمدى آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدى به مقصود، آن حقیقت است و جهت این گفته‌اند که لو ظهرت الحقائق لبطلت الشرائع همان‌ گونه که مس زر شود و یا خود از اصل، زر بُود (که) او را نه علم کیمیا حاجت است که آن شریعت است و نه خود را در کیمیا مالیدن که آن طریقت است چنان‌که گفته‌اند: «طلب الدلیل بعد الوصول الى المدلول قبیح وترک الدلیل قبل الوصول الى المدلول مذموم». حاصل آن که شریعت همچون کیمیا آموختن است از استاد یا از کتاب، و طریقت، استعمال کردن دارو ها و مس را در کیمیا مالیدن است، و حقیقت زر شدن مس است ... یا شریعت همچون علم طب آموختن است و طریقت پرهیز کردن به ‌موجب طب و دارو ها خوردن و حقیقت، صحت یافتن ابدى و از آن هر دو فارغ شدن».<ref>مثنوى معنوى، بلخی مولوی، جلال الدین، دفتر پنجم.</ref>
====مثنوی مولوی====
«این مجلد پنجم از دفترهاى مثنوى و تبیان معنوى در بیان آن که شریعت همچو شمع است و ره مى ‌نماید و بى‌ آن‌که شمع به ‌دست آورى راه رفته نشود و چون در ره آمدى آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدى به مقصود، آن حقیقت است و جهت این گفته‌اند که لو ظهرت الحقائق لبطلت الشرائع همان‌ گونه که مس زر شود و یا خود از اصل، زر بُود (که) او را نه علم کیمیا حاجت است که آن شریعت است و نه خود را در کیمیا مالیدن که آن طریقت است چنان‌که گفته‌اند: «طلب الدلیل بعد الوصول الى المدلول قبیح وترک الدلیل قبل الوصول الى المدلول مذموم». حاصل آن که شریعت همچون کیمیا آموختن است از استاد یا از کتاب، و طریقت، استعمال کردن دارو ها و مس را در کیمیا مالیدن است، و حقیقت زر شدن مس است ... یا شریعت همچون علم طب آموختن است و طریقت پرهیز کردن به ‌موجب طب و دارو ها خوردن و حقیقت، صحت یافتن ابدى و از آن هر دو فارغ شدن».<ref>مثنوى معنوى، بلخی مولوی، جلال الدین، دفتر پنجم.</ref>


==لزوم همراهی شریعت با طریقت==
==لزوم همراهی شریعت با طریقت==