|
|
خط ۱۲: |
خط ۱۲: |
|
| |
|
|
| |
|
| احظ بر این باور است که به علم کلام ستم می شود و مورد تحقیر قرار می گیرد، هم از سوی عوام، هم از سوی خواص و هم از سوی پادشاهان. جاحظ اصحاب فتوا و احکام را نیز از دشمنان علم کلام می داند. » این دانشنامه سپس به روش جاحظ پرداخته و می نویسد: « جاحظ در آثارش مانند عالم و پژوهنده ای امروزی ظاهر می شود که برای شناختن جهان هستی و پی بردن به اسرار طبیعت، به استفاده از تمام وسایل و روش های پژوهش، از جمله حس و حفظ و تجربه و استفاده از تجربه دیگران و عقل سفارش می کند. نگاه جاحظ به علم، علمی محض نیست و به دین نیز نگاه کلامی محض ندارد، بلکه نگاهش به علم و دین هر دو فلسفی است. محمد شهرستانی نوشته است که مذهب وی در نفی صفات، مذهب فلاسفه است. طبق نقل اشعری، جاحظ بر خلاف ابوالهذیل علاف و بر وفاق نظام و علی اسواری ، قدرت خدا را محدود می دانست، به این صورت که قائل بود خداوند به قدرت بر ظلم، کذب، ترک اصلح و اختیار غیر اصلح متصف نمی شود و همچنین محال است به عذاب مؤمنان و کودکان و افکندن آن ها به دوزخ اتصاف یابد. جاحظ در خصوص اراده، عقیده مخصوصی دارد. طبق نقل محمد شهرستانی، او اصل اراده را به این صورت که جنسی از اعراض باشد، شاهداً و غائباً انکار کرد. وی اراده را در مورد خداوند عبارت از عدم صحت سهو و جهل در افعال خدا و عدم جواز غلبه و قهر بر او انگاشت و در مورد انسان در صورتی که مربوط به فعل خود او باشد، انتفای سهو و علم به فعل دانست و در صورتی که متعلق به فعل غیر باشد، به معنای میل نفس به آن فعل شناخت. جاحظ این عقیده عجیب را اظهار داشت که خدا کسی را داخل آتش نمی کند بلکه آتش به اقتضای طبیعتش، آتشیان را به خود جذب می کند و در درون خود نگه می دارد. جاحظ در خصوص وجه اعجاز قرآن و همچنین در مخلوق بودنِ آن، عقیده مخصوصی دارد. نظام معتزلی (استاد جاحظ) و پیروان او، اعجاز قرآن را در اِخبار از غیب و صرفه می دانستند نه در نظم و تألیف. آن ها می گفتند که اگر خداوند مردم را از معارضه با قرآن منصرف نمی کرد و اگر این انصراف نبود، آن ها می توانستند با قرآن معارضه کنند. اما جاحظ، برخلاف آنان نظم و تألیف قرآن و فصاحت و بلاغت آن را معجزه و دلیل بر نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله دانسته و معارضه با آن را ناممکن شناخته است. جاحظ به موضوع امامت توجه بیشتری کرده است، به نظر می آید اهتمام جاحظ به مسئله امامت معلول دو چیز بوده است: اولاً در عصر وی، فِرَق اسلامی با عقاید مختلفشان درباره امامت پراکنده و فعال بودند و به اصطلاح، امامت مسئله روز بود. ثانیاً عقیده شخص او مبنی بر این بود که شریعت با تغییر زمان دگرگون می شود. جاحظ در مقام تعریف امام و وظیفه او، ائمه را به سه طبقه تقسیم می کند: رسول، نبی و امام. رسول آورنده شریعت است و در مرتبه اول قرار دارد؛ نبی مؤکد شریعت است و در مرتبه دوم قرار دارد؛ و امام در مرتبه سوم است و وظیفه اش ارشاد مردم به شریعتی است که رسول آورده است. به نظر جاحظ، برخلاف عدّه ای از خوارج، نصب و اقامه امام واجب است و برخلاف عقیده شیعه امامیه و اسماعیلیه، این نصب بر مردم واجب است نه بر خدا، و برخلاف زیدیه امامتِ مفضول جایز نیست، و برخلاف اشاعره عقلاً واجب است نه فقط سمعاً، و برخلاف سایر معتزله عقلاً و سمعاً واجب است نه فقط عقلاً. در خصوص خلافت و امامت خلفای راشدین جاحظ همان عقیده اهل سنت و جماعت را پذیرفته است. جاحظ درباره تفضیل ابوبکر بر علی علیه السلام کتاب العثمانیة را نوشت و در آن به ذکر دلایلی پرداخت و در نتیجه متهم به عثمانیه شد ولی این اتهام را دفع کرد و نوشت من قائل به عثمانیه (یعنی قول به تفضیل ابوبکر بر علی (علیه السلام)) نیستم، بلکه فقط ناقل اقوال آن ها هستم. جاحظ درباره خلافت معاویة بن ابی سفیان بر این باور بود که وی هرگز شایستگی امامت و خلافت نداشته و غاصب بوده است. جاحظ به تفسیق و تکفیر معاویة بن ابی سفیان پرداخته و گفته است که ادعای معاویة بن ابی سفیان بر امامت کفر بود و تأیید وی نیز کفر است. او علی (علیه السلام) را مستحق خلافت و شهید راه حق، و قاتلش را شقی ترین مردم می دانست. جاحظ یزید را هرگز شایسته خلافت نمی دانست و از فسق و کفر و شرکش سخن گفته و نه تنها او را مستحق لعنت، بلکه کسانی را هم که از شتم و لعن او نهی می کنند ملعون دانسته، و در مقابل، امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) او را مصابیح الظَّلام و اوتاد اسلام خوانده است. »
| | به اعتقاد جاحظ به علم کلام ستم شده است چه از طرف عوام جامعه و چه از طرف خواص آن و چه از طرف پادشاهان. وی همچنین فقها که اصحاب فتواهستند را از دشمنان علم کلام می داند. عبد الکریم شهرستانی مذهب جاحظ را در نفی صفات، مذهب فلاسفه می داند مطابق با نقل اشعری این شخصیت |
| | |
| | . طبق نقل اشعری، جاحظ بر خلاف ابوالهذیل علاف و بر وفاق نظام و علی اسواری ، قدرت خدا را محدود می دانست، به این صورت که قائل بود خداوند به قدرت بر ظلم، کذب، ترک اصلح و اختیار غیر اصلح متصف نمی شود و همچنین محال است به عذاب مؤمنان و کودکان و افکندن آن ها به دوزخ اتصاف یابد. جاحظ در خصوص اراده، عقیده مخصوصی دارد. طبق نقل محمد شهرستانی، او اصل اراده را به این صورت که جنسی از اعراض باشد، شاهداً و غائباً انکار کرد. وی اراده را در مورد خداوند عبارت از عدم صحت سهو و جهل در افعال خدا و عدم جواز غلبه و قهر بر او انگاشت و در مورد انسان در صورتی که مربوط به فعل خود او باشد، انتفای سهو و علم به فعل دانست و در صورتی که متعلق به فعل غیر باشد، به معنای میل نفس به آن فعل شناخت. جاحظ این عقیده عجیب را اظهار داشت که خدا کسی را داخل آتش نمی کند بلکه آتش به اقتضای طبیعتش، آتشیان را به خود جذب می کند و در درون خود نگه می دارد. جاحظ در خصوص وجه اعجاز قرآن و همچنین در مخلوق بودنِ آن، عقیده مخصوصی دارد. نظام معتزلی (استاد جاحظ) و پیروان او، اعجاز قرآن را در اِخبار از غیب و صرفه می دانستند نه در نظم و تألیف. آن ها می گفتند که اگر خداوند مردم را از معارضه با قرآن منصرف نمی کرد و اگر این انصراف نبود، آن ها می توانستند با قرآن معارضه کنند. اما جاحظ، برخلاف آنان نظم و تألیف قرآن و فصاحت و بلاغت آن را معجزه و دلیل بر نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله دانسته و معارضه با آن را ناممکن شناخته است. جاحظ به موضوع امامت توجه بیشتری کرده است، به نظر می آید اهتمام جاحظ به مسئله امامت معلول دو چیز بوده است: اولاً در عصر وی، فِرَق اسلامی با عقاید مختلفشان درباره امامت پراکنده و فعال بودند و به اصطلاح، امامت مسئله روز بود. ثانیاً عقیده شخص او مبنی بر این بود که شریعت با تغییر زمان دگرگون می شود. جاحظ در مقام تعریف امام و وظیفه او، ائمه را به سه طبقه تقسیم می کند: رسول، نبی و امام. رسول آورنده شریعت است و در مرتبه اول قرار دارد؛ نبی مؤکد شریعت است و در مرتبه دوم قرار دارد؛ و امام در مرتبه سوم است و وظیفه اش ارشاد مردم به شریعتی است که رسول آورده است. به نظر جاحظ، برخلاف عدّه ای از خوارج، نصب و اقامه امام واجب است و برخلاف عقیده شیعه امامیه و اسماعیلیه، این نصب بر مردم واجب است نه بر خدا، و برخلاف زیدیه امامتِ مفضول جایز نیست، و برخلاف اشاعره عقلاً واجب است نه فقط سمعاً، و برخلاف سایر معتزله عقلاً و سمعاً واجب است نه فقط عقلاً. در خصوص خلافت و امامت خلفای راشدین جاحظ همان عقیده اهل سنت و جماعت را پذیرفته است. جاحظ درباره تفضیل ابوبکر بر علی علیه السلام کتاب العثمانیة را نوشت و در آن به ذکر دلایلی پرداخت و در نتیجه متهم به عثمانیه شد ولی این اتهام را دفع کرد و نوشت من قائل به عثمانیه (یعنی قول به تفضیل ابوبکر بر علی (علیه السلام)) نیستم، بلکه فقط ناقل اقوال آن ها هستم. جاحظ درباره خلافت معاویة بن ابی سفیان بر این باور بود که وی هرگز شایستگی امامت و خلافت نداشته و غاصب بوده است. جاحظ به تفسیق و تکفیر معاویة بن ابی سفیان پرداخته و گفته است که ادعای معاویة بن ابی سفیان بر امامت کفر بود و تأیید وی نیز کفر است. او علی (علیه السلام) را مستحق خلافت و شهید راه حق، و قاتلش را شقی ترین مردم می دانست. جاحظ یزید را هرگز شایسته خلافت نمی دانست و از فسق و کفر و شرکش سخن گفته و نه تنها او را مستحق لعنت، بلکه کسانی را هم که از شتم و لعن او نهی می کنند ملعون دانسته، و در مقابل، امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) او را مصابیح الظَّلام و اوتاد اسلام خوانده است. » |
| دانشنامه جهان اسلام، ج9، ص 20 | | دانشنامه جهان اسلام، ج9، ص 20 |
|
| |
|