confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
|- | |- | ||
|شناختهشده برای | |شناختهشده برای | ||
|براندازی امویان و روی کار آوردن عباسیان | |براندازی [[امویان]] و روی کار آوردن [[عباسیان]] | ||
|- | |- | ||
|مخالفان | |مخالفان | ||
|بنیامیه • بعدها بنیعباس | |[[بنیامیه]] • بعدها بنیعباس | ||
|- | |- | ||
|دین | |[[دین]] | ||
|اسلام | |[[اسلام]] | ||
|- | |- | ||
|منصب | |منصب | ||
|امیر | |امیر [[خراسان]] • داعی بنیعباس در خراسان | ||
|- | |- | ||
|محل زندگی | |محل زندگی | ||
|اصفهان • کوفه • مرو | |[[اصفهان]] • [[کوفه]] • مرو | ||
|- | |- | ||
|رهبری | |رهبری | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
|- | |- | ||
|درگذشت | |درگذشت | ||
|۱۳۷ق • بغداد | |۱۳۷ق • [[بغداد]] | ||
|- | |- | ||
|} | |} | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
=مختصر شرح حال ابو مسلم خراسانی = | =مختصر شرح حال ابو مسلم خراسانی = | ||
[[عبدالرّحمن بن مسلم]] (یا عثمان) بن یسار بن شذوس بن جودرن از فرزندان بزرگمهر بن | [[عبدالرّحمن بن مسلم]] (یا عثمان) بن یسار بن شذوس بن جودرن از فرزندان [[بزرگمهر بن بختکان]]، معروف به <big>ابومسلم خراسانی</big> در سال 100ق در اصفهان پاى به عرصه وجود نهاد و در کوفه به سن رشد رسید. <ref> ابن عساکر، على بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 35، ص 410-408، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1415ق؛ ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج 3، ص 145، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، صفدى، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج 18، ص 271، بیروت، دار النشر فرانز شتاینر، چاپ دوم، 1401ق؛ قدیانی، عباس، فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج 1، ص 79، تهران، آرون، چاپ ششم، 1387ش</ref> او در نوزده سالگى به خدمت ابراهیم امام (فرزند محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب) درآمد. <ref>ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 254، بیروت، دار صادر، 1385ق</ref> وى که آثار هوش و زیرکى را در او مىدید در احترامش کوشید و بدو پیشنهاد کرد تا نام و کنیه هاى دیگر برگزیند، و او نام و کنیه <big>عبدالرحمن</big> و <big>ابومسلم</big> را بر خود نهاد. <ref>ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 254، بیروت، دار صادر، 1385ق</ref> | ||
گزارش شده است که نام پدر او پیش از آنکه اسلام بیاورد، <big>بنداذ هرمز</big> و نام خودش «بهزادان» بود. <ref>یاقوت حموى، یاقوت بن عبدالله، معجم الأدباء، ج 4، ص 1753، بیروت، دار الغرب الإسلامی، چاپ اول، 1993م</ref> | گزارش شده است که نام پدر او پیش از آنکه اسلام بیاورد، <big>بنداذ هرمز</big> و نام خودش «بهزادان» بود. <ref>یاقوت حموى، یاقوت بن عبدالله، معجم الأدباء، ج 4، ص 1753، بیروت، دار الغرب الإسلامی، چاپ اول، 1993م</ref> | ||
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۹: | ||
در سخن دیگرى از آنحضرت نیز همین مطلب ذکر شده است؛ در زمانى که پرچمهاى سیاه ابومسلم بر افراشته شده بود و هنوز بنىعباس به خلافت نرسیده بود، نامههایى از [[عبدالسلام بن نعیم]]، [[سدیر]] و تعداد دیگرى خدمت امام صادق(ع) بردند. آنها نوشته بودند: ما موقعیت را براى خلافت شما مساعد میبینیم. نظر شما چیست؟ امام صادق(ع) نامهها را به زمین کوبید و فرمود: «افسوس! من امام و [[پیشواى]] آنها (ابومسلم و پیروانش) نیستم». <ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 8، ص 331، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق</ref> | در سخن دیگرى از آنحضرت نیز همین مطلب ذکر شده است؛ در زمانى که پرچمهاى سیاه ابومسلم بر افراشته شده بود و هنوز بنىعباس به خلافت نرسیده بود، نامههایى از [[عبدالسلام بن نعیم]]، [[سدیر]] و تعداد دیگرى خدمت امام صادق(ع) بردند. آنها نوشته بودند: ما موقعیت را براى خلافت شما مساعد میبینیم. نظر شما چیست؟ امام صادق(ع) نامهها را به زمین کوبید و فرمود: «افسوس! من امام و [[پیشواى]] آنها (ابومسلم و پیروانش) نیستم». <ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 8، ص 331، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق</ref> | ||
چنانچه، [[ابوسلمه]] از سردمداران قیام بنیعباس، که در ادامه حرکت بنیعباس از امام صادق(ع) ناامید شده بود، طبق دستور به خانه عبدالله محض از فرزندان [[اهلبیت]]، میرود و نامه دوم را به او میرساند. عبدالله خوشحال میشود و صبحگاهان به خانه امام صادق(ع) میرود. عبدالله به امام صادق(ع) میگوید: ابوسلمه نوشته است که همه شیعیان ما در خراسان آماده قیام هستند و از من خواسته است که [[خلافت]] را بپذیرم. امام به عبدالله فرمود: «چه زمانى اهل خراسان [[شیعه]] تو بودند؟ آیا تو ابومسلم را به آنجا فرستادى؟ آیا تو به آنها دستور دادى لباس سیاه بپوشند؟ آیا اینها که براى حمایت از بنىعباس از خراسان آمدهاند تو آنها را به اینجا آوردهاى؟ آیا کسى از آنان را میشناسى؟». <ref>مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 254، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق</ref> | چنانچه، [[ابوسلمه]] از سردمداران قیام بنیعباس، که در ادامه حرکت بنیعباس از امام صادق(ع) ناامید شده بود، طبق دستور به خانه [[عبدالله محض]] از فرزندان [[اهلبیت]]، میرود و نامه دوم را به او میرساند. عبدالله خوشحال میشود و صبحگاهان به خانه امام صادق(ع) میرود. عبدالله به امام صادق(ع) میگوید: ابوسلمه نوشته است که همه شیعیان ما در خراسان آماده قیام هستند و از من خواسته است که [[خلافت]] را بپذیرم. امام به عبدالله فرمود: «چه زمانى اهل خراسان [[شیعه]] تو بودند؟ آیا تو ابومسلم را به آنجا فرستادى؟ آیا تو به آنها دستور دادى لباس سیاه بپوشند؟ آیا اینها که براى حمایت از بنىعباس از خراسان آمدهاند تو آنها را به اینجا آوردهاى؟ آیا کسى از آنان را میشناسى؟». <ref>مسعودی، ابو الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 254، قم، دار الهجرة، چاپ دوم، 1409ق</ref> | ||
=پانویس= | =پانویس= |