۸٬۲۰۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
==آیات خلقت آسمان و زمین== | ==آیات خلقت آسمان و زمین== | ||
از نمونههای دیگر بحث در خلقت آسمان و زمین است که مفسرین پیشین با پذیرفتن هیات بطلمیوسی آیات را متناسب با آن تفسیر میکردند؛ مثلا در آیه شریفه «الذی خلق سبع سماوات طباقا ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت؛ <ref>ملک/سوره۶۷، آیه۳. </ref>آنكه هفت آسمان را طبقه طبقه آفريد. هيچ تفاوتى درآفرينش (خداى) رحمن نمىبينى»، و آیه «الم تروا کیف خلق الله سبع سماوات طباقا وجعل القمر فیهن نورا وجعل الشمس سراجا؛ <ref>نوح/سوره۷۱، آیه۱۵- ۱۶. </ref>آيا ننگريستى چگونه خدا هفت آسمان را طبقه طبقه آفريد و ماه را در ميان آنها روشنى و خورشید را چراغ قرار داد؟»، سموات را به معنای طبقه طبقه میگرفتند و در توضیح آن ماه را در آسمان اول و عطارد را درآسمان دوم و زهره را در آسمان سوم و خورشید را در آسمان چهارم و مریخ را در آسمان پنجم و مشتری را درآسمان ششم و زحل را در آسمان هفتم میدانستند <ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۱۳۶. </ref> <ref>قرطبی، شمسالدین، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۸، ص ۲۰۸. </ref> <ref>ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص ۴۵۳. </ref> <ref>قرطبی، شمسالدین، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۸، ص۳۰۴. </ref> و در این زمینه تردیدی روا نمیداشتند، اما با تحولات علمی و بطلان هیات بطلمیوسی مفسرین در معنای هفت گانه و طبقه طبقه بودن آسمانها تردید کرده و توجیهات نجومی دیگری مناسب با این تحولات ارائه دادهاند.<ref>ابوحجر، احمد عمر، التفسیر العلمی للقرآن، ص۳۸۷- ۳۸۱.</ref> <ref>آلوسی، محمود شکری، مادل علیه القرآن، ص۳۷. </ref> | از نمونههای دیگر بحث در خلقت آسمان و زمین است که مفسرین پیشین با پذیرفتن [[هیات بطلمیوسی]] آیات را متناسب با آن تفسیر میکردند؛ مثلا در [[آیه]] شریفه «الذی خلق سبع سماوات طباقا ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت؛ <ref>ملک/سوره۶۷، آیه۳. </ref>آنكه هفت آسمان را طبقه طبقه آفريد. هيچ تفاوتى درآفرينش (خداى) رحمن نمىبينى»، و آیه «الم تروا کیف خلق الله سبع سماوات طباقا وجعل القمر فیهن نورا وجعل الشمس سراجا؛ <ref>نوح/سوره۷۱، آیه۱۵- ۱۶. </ref>آيا ننگريستى چگونه خدا هفت آسمان را طبقه طبقه آفريد و ماه را در ميان آنها روشنى و خورشید را چراغ قرار داد؟»، سموات را به معنای طبقه طبقه میگرفتند و در توضیح آن ماه را در آسمان اول و عطارد را درآسمان دوم و زهره را در آسمان سوم و خورشید را در آسمان چهارم و مریخ را در آسمان پنجم و مشتری را درآسمان ششم و زحل را در آسمان هفتم میدانستند <ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۱۳۶. </ref> <ref>قرطبی، شمسالدین، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۸، ص ۲۰۸. </ref> <ref>ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص ۴۵۳. </ref> <ref>قرطبی، شمسالدین، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۸، ص۳۰۴. </ref> و در این زمینه تردیدی روا نمیداشتند، اما با تحولات علمی و بطلان هیات بطلمیوسی مفسرین در معنای هفت گانه و طبقه طبقه بودن آسمانها تردید کرده و توجیهات نجومی دیگری مناسب با این تحولات ارائه دادهاند.<ref>ابوحجر، احمد عمر، التفسیر العلمی للقرآن، ص۳۸۷- ۳۸۱.</ref> <ref>آلوسی، محمود شکری، مادل علیه القرآن، ص۳۷. </ref> | ||
==آیات گسترده شدن زمین== | ==آیات گسترده شدن زمین== | ||
نمونه دیگر تلقی مفسرین پیشین از آیاتی است که در آنها تعبیرات مد، بسط و فراش نسبت به زمین بکار رفته است<ref>رعد/سوره۱۳، آیه۳. </ref><ref>بقره/سوره۲، آیه۲۲. </ref><ref>نوح/سوره۷۱، آیه۱۹. </ref> و مفهوم آنها این است که این زمینی که ما در آن زندگی میکنیم، کشیده و بسط یافته و همسطح است؛ در نتیجه بیانگرآن است که زمین نمیتواند کروی شکل باشد. (تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه ۲۲ سوره بقره به نقل از ابوعلی جبایی، مسأله کرویت را آورده است؛ همچنین تفاسیر دیگر. <ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۱۲۴. </ref> <ref>طوسی، محمدبنحسن، تبیان، ج۱، ۱۰۲. </ref> <ref>رازی، فخرالدین، تفسیرالکبیر، ج۲، ص ۳۳۶. </ref>)، اما باز با تحولات علمی تفاسیر پیشین از آیات مذکور نادرست تشخیص داده شد ومفسران گفتند: کشیده شدن و بسط یافتن و فراش بودن آن به کرویت زمین ربطی ندارد. این آیات ناظر به این جهت است که زمین با اینکه کروی است، به گونهای آفریده شده که قابل سکونت و استقرار و بهره برداری است و فراز و نشیب آن مانع فعالیت و استفاده نمیشود.<ref>زحیلی، وهیه، تفسیر المنیر، ج۱، ص ۹۵- ۹۶. </ref> <ref>سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۴۸.</ref> <ref>آلوسی، محمودشکری، مادل علیه القرآن، ص ۱۶. </ref> <ref>صادقی، محمد، تفسیرالفرقان، ج۱، ص ۲۱۸.</ref> | نمونه دیگر تلقی مفسرین پیشین از آیاتی است که در آنها تعبیرات مد، بسط و فراش نسبت به زمین بکار رفته است<ref>رعد/سوره۱۳، آیه۳. </ref><ref>بقره/سوره۲، آیه۲۲. </ref><ref>نوح/سوره۷۱، آیه۱۹. </ref> و مفهوم آنها این است که این زمینی که ما در آن زندگی میکنیم، کشیده و بسط یافته و همسطح است؛ در نتیجه بیانگرآن است که زمین نمیتواند کروی شکل باشد. (تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه ۲۲ سوره بقره به نقل از ابوعلی جبایی، مسأله کرویت را آورده است؛ همچنین تفاسیر دیگر. <ref>طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۱۲۴. </ref> <ref>طوسی، محمدبنحسن، تبیان، ج۱، ۱۰۲. </ref> <ref>رازی، فخرالدین، تفسیرالکبیر، ج۲، ص ۳۳۶. </ref>)، اما باز با تحولات علمی تفاسیر پیشین از آیات مذکور نادرست تشخیص داده شد ومفسران گفتند: کشیده شدن و بسط یافتن و فراش بودن آن به کرویت زمین ربطی ندارد. این آیات ناظر به این جهت است که زمین با اینکه کروی است، به گونهای آفریده شده که قابل سکونت و استقرار و بهره برداری است و فراز و نشیب آن مانع فعالیت و استفاده نمیشود.<ref>زحیلی، وهیه، تفسیر المنیر، ج۱، ص ۹۵- ۹۶. </ref> <ref>سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۴۸.</ref> <ref>آلوسی، محمودشکری، مادل علیه القرآن، ص ۱۶. </ref> <ref>صادقی، محمد، تفسیرالفرقان، ج۱، ص ۲۱۸.</ref> | ||
بنابراین ذهن تأویل و تفسیر کننده در آغاز پاک و خالی نیست تا نسبت به متن هیچ نظری نداشته باشد و دانستهها و پیش داوریها و فرضهای آغازین هیچ تأثیری در فهم وبرداشت و ارائه معنای کلام نداشته باشد. مفسر با دانستههای خود به سراغ متن میرودو آنچه را در عصر خود آموخته است، به طور آگاهانه یا ناخودآگاه به منظور رفع ناسازگاریهای متن به خدمت میگیرد و متن را چنان بررسی میکند که با آن اندیشهها وتئوریها همخوان باشد. البته همانطور که تاکید شد، الزاما این تحولات به معنای نسبیت و عدم ثبات در تمام معارف دینی و تشکیک در اصول معارف و کلیات عقاید نیست؛ زیرادر فهم کلی آنها نوعی ثبات و تداوم است، بلکه حتی تفصیل و تبیین برخی از جزئیات مسائل اعتقادی و اجتماعی و اخلاقی تغییر ناپذیر است که البته این منافاتی با تئوری یادشده ندارد. | بنابراین ذهن تأویل و تفسیر کننده در آغاز پاک و خالی نیست تا نسبت به متن هیچ نظری نداشته باشد و دانستهها و پیش داوریها و فرضهای آغازین هیچ تأثیری در فهم وبرداشت و ارائه معنای کلام نداشته باشد. مفسر با دانستههای خود به سراغ متن میرودو آنچه را در عصر خود آموخته است، به طور آگاهانه یا ناخودآگاه به منظور رفع ناسازگاریهای متن به خدمت میگیرد و متن را چنان بررسی میکند که با آن اندیشهها وتئوریها همخوان باشد. البته همانطور که تاکید شد، الزاما این تحولات به معنای نسبیت و عدم ثبات در تمام معارف دینی و تشکیک در اصول معارف و کلیات عقاید نیست؛ زیرادر فهم کلی آنها نوعی ثبات و تداوم است، بلکه حتی تفصیل و تبیین برخی از جزئیات مسائل اعتقادی و اجتماعی و اخلاقی تغییر ناپذیر است که البته این منافاتی با تئوری یادشده ندارد. | ||
خط ۲۸: | خط ۲۹: | ||
===جواب اشکال=== | ===جواب اشکال=== | ||
نکتهای که در این اشکال مورد توجه قرار نگرفته، این است که پرسشگر مفسر است. اگر مفسر از متنی طالب پاسخی نباشد، متن به او جواب نمیدهد و لازمه پرسشگری وجود تئوریها، پیش فرضها و باورها در ذهن مفسر است. ممکن است مفسر درباره موضوعی در آغاز تصوری نداشته و کم کم برایش پدید آمده باشد؛ اما پیدایش همین تصور بدون زمینه نیست. به این معنا که مفسر نسبت به هر یک از تصورات تابع گرایش هاو فرضیاتی است که درباره فهم کلام و جهت گیری عام آن دارد. به همین دلیل به دنبال تطبیق تئوری خود با کلام است. گفته نشود: مفسر هیچ فرضیه و تصدیقی نسبت به کلام ندارد. این حالت در مرحله نخست مراجعه به متن است. اما با اندکی توجه به احتمالات و معانی گوناگون، ارزش همه آنهابرای او یکسان نیست؛ بلکه در ذهن خود نسبت به آنهانوعی داوری دارد و برخی را بر برخی رجحان میدهد وگرنه کار او تفسیر تلقی نخواهدشد. | نکتهای که در این اشکال مورد توجه قرار نگرفته، این است که پرسشگر مفسر است. اگر مفسر از متنی طالب پاسخی نباشد، متن به او جواب نمیدهد و لازمه پرسشگری وجود تئوریها، پیش فرضها و باورها در ذهن مفسر است. ممکن است مفسر درباره موضوعی در آغاز تصوری نداشته و کم کم برایش پدید آمده باشد؛ اما پیدایش همین تصور بدون زمینه نیست. به این معنا که مفسر نسبت به هر یک از تصورات تابع گرایش هاو فرضیاتی است که درباره فهم کلام و جهت گیری عام آن دارد. به همین دلیل به دنبال تطبیق تئوری خود با کلام است. گفته نشود: مفسر هیچ فرضیه و تصدیقی نسبت به کلام ندارد. این حالت در مرحله نخست مراجعه به متن است. اما با اندکی توجه به احتمالات و معانی گوناگون، ارزش همه آنهابرای او یکسان نیست؛ بلکه در ذهن خود نسبت به آنهانوعی داوری دارد و برخی را بر برخی رجحان میدهد وگرنه کار او تفسیر تلقی نخواهدشد. | ||
به عنوان نمونه یکی ازمسائل بسیار اختلافی در تفسیر و کلام مساله امامت است. این مساله در اهل سنت ازمنظری مورد بحث قرار گرفته و در شیعه از منظر دیگری و از این رهگذر ابعاد مختلفی یافته است. یکی از ابعاد این مساله این است که آیا امامت از اصول است یا فروع و نصب آن از جانب مردم است یا از سوی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ؟ برای مفسرین ومتکلمین اهل سنت چون در خصوص خلافت مسائل حکومت و سیاست و اداره جامعه و تأمین معاش مردم و نظایر آنها مطرح است، طبعا آن را از فروع احکام قرار داده و برهمین اساس بسیاری از آیات را تفسیر کردهاند؛ اما شیعه چون از این تئوری که امامت و ولایت معصوم ادامه راه انبیا و برای تبیین و تفسیر وحی است، جانبداری میکند، لذاهمانطور که نبوت را منصب الهی و از اصول میداند، امامت را هم منصب الهی و ازاصول میشمارد؛ نه از فروع.<ref>سبحانی، جعفر، الهیات فی الکتاب و السنة، ج۲، ص ۵۱۵.</ref> بر همین اساس تفاسیر شیعه بر این تئوری مبتنی است و آیات مربوط را بر اساس آن تفسیر کردهاند. قرطبی که از مفسران اهل سنت است، آیه «یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض؛<ref>ص/سوره۳۸، آیه۲۶. </ref>اى داود ما تو را در زمين جانشين قرار داديم»، یا آیه «انی جاعل فی الارض خلیفة؛<ref>بقره/سوره۲، آیه۳۰. </ref>من در زمين جانشين قرار مىدهم»، را بر اساس همان تئوری اهل سنت تفسیر میکند<ref>قرطبی، شمسالدین، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۲۶۴. </ref> <ref>طبرسی، فضلبنحسن، مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۲. </ref>، و طبرسی که از مفسران شیعه است بر پایه تئوری شیعه (در باب عصمت در ذیل آیه ۱۲۴ بقره، در تفاسیر شیعه و سنی و در مساله نصب ذیل همین آیه و آیه تطهیر (احزاب) و آیه اکمال .<ref>مائده/سوره۵، آیه۶. </ref>) | به عنوان نمونه یکی ازمسائل بسیار اختلافی در تفسیر و کلام مساله امامت است. این مساله در اهل سنت ازمنظری مورد بحث قرار گرفته و در شیعه از منظر دیگری و از این رهگذر ابعاد مختلفی یافته است. یکی از ابعاد این مساله این است که آیا امامت از اصول است یا فروع و نصب آن از جانب مردم است یا از سوی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ؟ برای مفسرین ومتکلمین اهل سنت چون در خصوص خلافت مسائل حکومت و سیاست و اداره جامعه و تأمین معاش مردم و نظایر آنها مطرح است، طبعا آن را از فروع احکام قرار داده و برهمین اساس بسیاری از آیات را تفسیر کردهاند؛ اما شیعه چون از این تئوری که امامت و ولایت معصوم ادامه راه انبیا و برای تبیین و تفسیر وحی است، جانبداری میکند، لذاهمانطور که نبوت را منصب الهی و از اصول میداند، امامت را هم منصب الهی و ازاصول میشمارد؛ نه از فروع.<ref>سبحانی، جعفر، الهیات فی الکتاب و السنة، ج۲، ص ۵۱۵.</ref> بر همین اساس تفاسیر شیعه بر این تئوری مبتنی است و آیات مربوط را بر اساس آن تفسیر کردهاند. قرطبی که از مفسران اهل سنت است، آیه «یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض؛<ref>ص/سوره۳۸، آیه۲۶. </ref>اى داود ما تو را در زمين جانشين قرار داديم»، یا آیه «انی جاعل فی الارض خلیفة؛<ref>بقره/سوره۲، آیه۳۰. </ref>من در زمين جانشين قرار مىدهم»، را بر اساس همان تئوری اهل سنت تفسیر میکند<ref>قرطبی، شمسالدین، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۲۶۴. </ref> <ref>طبرسی، فضلبنحسن، مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۲. </ref>، و طبرسی که از مفسران شیعه است بر پایه تئوری شیعه (در باب عصمت در ذیل آیه ۱۲۴ بقره، در تفاسیر شیعه و سنی و در مساله نصب ذیل همین آیه و آیه تطهیر (احزاب) و آیه اکمال .<ref>مائده/سوره۵، آیه۶. </ref>) | ||
این امر در مورد عصمت و تنصیص امام نیز کاملا مطرح است<ref>طبرسی، فضلبنحسن، مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۴. </ref>و نقش داشتن تئوریهای پیشین را در تفسیر به روشنی نشان میدهد، در همین زمینه بر این سخن که ما پیش از تفسیر باید نسبت به پاسخ هر سؤالی حتماچیزی درباره آن بدانیم، اشکال گرفته و گفتهاند: این سخن درست نیست؛ چون لازم نیست قبل از سؤال چیزی درباره آن بدانیم. پیش دانسته برای پاسخ سؤال ضروری است؛ نه طرح سؤال، مادام که ما درباره سؤال به هیچ تصدیقی بدیهی یا نظری دست نیافتهایم، نمیتوانیم هیچگونه پاسخی به آن بدهیم. | این امر در مورد عصمت و تنصیص امام نیز کاملا مطرح است<ref>طبرسی، فضلبنحسن، مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۴. </ref>و نقش داشتن تئوریهای پیشین را در تفسیر به روشنی نشان میدهد، در همین زمینه بر این سخن که ما پیش از تفسیر باید نسبت به پاسخ هر سؤالی حتماچیزی درباره آن بدانیم، اشکال گرفته و گفتهاند: این سخن درست نیست؛ چون لازم نیست قبل از سؤال چیزی درباره آن بدانیم. پیش دانسته برای پاسخ سؤال ضروری است؛ نه طرح سؤال، مادام که ما درباره سؤال به هیچ تصدیقی بدیهی یا نظری دست نیافتهایم، نمیتوانیم هیچگونه پاسخی به آن بدهیم. | ||
خط ۳۳: | خط ۳۵: | ||
===سؤال بسیط و مرکب=== | ===سؤال بسیط و مرکب=== | ||
اما اشکال گیرنده باید بداند که سؤال ممکن است دو گونه باشد؛ بسیط و مرکب. گاهی نسبت به موضوعی هیچ نمیدانیم و میخواهیم درباره آن چیزی بدانیم؛ در این صورت سؤال مربوط به آن بسیط خوانده میشود و صرف انگیزه دانستن علت طرح سؤال است و در آنجا بحث تفسیر و کشف مطرح نیست. اما گاهی درباره موضوع آگاهیهایی داریم؛ ولی نمیدانیم کدامیک درست است. در این صورت سؤال مربوط مرکب نامیده میشود. | اما اشکال گیرنده باید بداند که سؤال ممکن است دو گونه باشد؛ بسیط و مرکب. گاهی نسبت به موضوعی هیچ نمیدانیم و میخواهیم درباره آن چیزی بدانیم؛ در این صورت سؤال مربوط به آن بسیط خوانده میشود و صرف انگیزه دانستن علت طرح سؤال است و در آنجا بحث تفسیر و کشف مطرح نیست. اما گاهی درباره موضوع آگاهیهایی داریم؛ ولی نمیدانیم کدامیک درست است. در این صورت سؤال مربوط مرکب نامیده میشود. | ||
در سؤال مرکب جوابهای مختلف آن را میدانیم و حتی ممکن است یک جواب را به دلایل عقلی و دانستههای بیرونی ترجیح دهیم. بنابراین در سؤال مرکب در حقیقت از وجود چیزی آگاه هستیم؛ اما خصوصیات و ترکیبات آن رانمی دانیم؛ مثلا یکبار میپرسیم: آیا خدا وجود دارد و بار دیگر میپرسیم: آیا خدا قادراست و آیا این صفتش ذاتی اوست یا نه؟ در دو سؤال اخیر اصل وجود خدا را میدانیم;اما قدرت داشتن و ذاتی بودن آن را آگاه نیستیم. به همین دلیل هم طرح سؤال و هم پاسخ ناشی از نوعی علاقه و انتظار و داشتن تئوری و پیش فرض است. در اینجا اجتهاد مفسر به کار میافتد؛ زیرا میخواهد از متن باتوجه به فرضیههای مختلف پاسخ را استنباط کند. | در سؤال مرکب جوابهای مختلف آن را میدانیم و حتی ممکن است یک جواب را به دلایل عقلی و دانستههای بیرونی ترجیح دهیم. بنابراین در سؤال مرکب در حقیقت از وجود چیزی آگاه هستیم؛ اما خصوصیات و ترکیبات آن رانمی دانیم؛ مثلا یکبار میپرسیم: آیا خدا وجود دارد و بار دیگر میپرسیم: آیا خدا قادراست و آیا این صفتش ذاتی اوست یا نه؟ در دو سؤال اخیر اصل وجود خدا را میدانیم;اما قدرت داشتن و ذاتی بودن آن را آگاه نیستیم. به همین دلیل هم طرح سؤال و هم پاسخ ناشی از نوعی علاقه و انتظار و داشتن تئوری و پیش فرض است. در اینجا اجتهاد مفسر به کار میافتد؛ زیرا میخواهد از متن باتوجه به فرضیههای مختلف پاسخ را استنباط کند. | ||
خط ۴۳: | خط ۴۶: | ||
===جواب دوم اشکال=== | ===جواب دوم اشکال=== | ||
ثانیا در پاسخ اینکه گفتهاند: اگر دانشها و علایق مفسر در تفسیر او مؤثر باشد بایداین امر پیدایش انبوهی از آرای متناقض و پراکنده را به همراه داشته باشد، میگوییم اتفاقا چنین است و اگر دیده میشود که در مسائلی اشتراک و وحدت نظر و همدلی درمیان جمعی از مفسران وجود دارد، به دلیل آن است که علائق، انتظارات و دانشهای آنان مشترک است. آری در کلیات و اصول عامه اختلافی وجود ندارد؛ اما در تفصیل همین اصول مثل صفات ذاتی و فعلی، ثبوتی و سلبی، پدیده وحی، کیفیت وحی، معادجسمانی و روحانی و مسائل برزخ و قیامت و دهها مساله فرعی آن تفسیرهای مختلفی ارائه شده است. بنابراین، نمیتوان انبوه آرای متناقض و پراکنده در تفسیر و فقه را نادیده گرفت. | ثانیا در پاسخ اینکه گفتهاند: اگر دانشها و علایق مفسر در تفسیر او مؤثر باشد بایداین امر پیدایش انبوهی از آرای متناقض و پراکنده را به همراه داشته باشد، میگوییم اتفاقا چنین است و اگر دیده میشود که در مسائلی اشتراک و وحدت نظر و همدلی درمیان جمعی از مفسران وجود دارد، به دلیل آن است که علائق، انتظارات و دانشهای آنان مشترک است. آری در کلیات و اصول عامه اختلافی وجود ندارد؛ اما در تفصیل همین اصول مثل صفات ذاتی و فعلی، ثبوتی و سلبی، پدیده وحی، کیفیت وحی، معادجسمانی و روحانی و مسائل برزخ و قیامت و دهها مساله فرعی آن تفسیرهای مختلفی ارائه شده است. بنابراین، نمیتوان انبوه آرای متناقض و پراکنده در تفسیر و فقه را نادیده گرفت. | ||
اما اینکه گفتهاند: لازمه این دیدگاه نتیجهای جز ضلالت ندارد، این در صورتی است که آرا گمراه کننده باشد؛ اما اولا مگر اختلاف در علوم غیر دینی که در مسائل معاش وامور محسوس و مورد ابتلای بشر است موجب گمراهی است تا در علوم دینی مانند فلسفه، عرفان، حدیث، رجال، فقه و تفسیر که اختصاص به اهل نظر و عدهای خاص دارد، اختلافشان گمراه کننده باشد؟ اختلاف امت رحمت است.<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱، ص ۲۲۷. </ref> <ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۶۶. </ref> این اختلافها وبرداشتهای متفاوت نه تنها گمراه کننده نیست، بلکه در کل مایه تکامل و رشد فکر بشری و رونق و خلاقیت معارف دینی خواهد بود. برای مثال مفسرین درباره این آیه «اذ قال الله یا عیسی انی متوفیک ورافعک الی؛ <ref>آل عمران/سوره۳، آیه۵۵. </ref> (به ياد آر) زمانى را كه خدا فرمود: اى عيسى تو را مىگيرم و به سوى خود بالا مىبرم»، اختلاف نظر پیدا کرده و تفسیرهای مختلفی ارائه دادهاند. <ref>رشیدرضا، محمد، تفسیرالمنار، ج۳، ص۲۶۰. </ref> | اما اینکه گفتهاند: لازمه این دیدگاه نتیجهای جز ضلالت ندارد، این در صورتی است که آرا گمراه کننده باشد؛ اما اولا مگر اختلاف در علوم غیر دینی که در مسائل معاش وامور محسوس و مورد ابتلای بشر است موجب گمراهی است تا در علوم دینی مانند فلسفه، عرفان، حدیث، رجال، فقه و تفسیر که اختصاص به اهل نظر و عدهای خاص دارد، اختلافشان گمراه کننده باشد؟ اختلاف امت رحمت است.<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱، ص ۲۲۷. </ref> <ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۶۶. </ref> این اختلافها وبرداشتهای متفاوت نه تنها گمراه کننده نیست، بلکه در کل مایه تکامل و رشد فکر بشری و رونق و خلاقیت معارف دینی خواهد بود. برای مثال مفسرین درباره این آیه «اذ قال الله یا عیسی انی متوفیک ورافعک الی؛ <ref>آل عمران/سوره۳، آیه۵۵. </ref> (به ياد آر) زمانى را كه خدا فرمود: اى عيسى تو را مىگيرم و به سوى خود بالا مىبرم»، اختلاف نظر پیدا کرده و تفسیرهای مختلفی ارائه دادهاند. <ref>رشیدرضا، محمد، تفسیرالمنار، ج۳، ص۲۶۰. </ref> | ||
عدهای گفتهاند: این آیه دلیل بر این است که حضرت عیسی پس از به اشتباه افتادن مأمورین قیصر وعوضی گرفتن دیگری به جای او فوت کرد و خداوند روح او را به آسمانها برد؛ همانطورکه قرآن در جای دیگر میفرماید: «قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم؛ <ref>سجده/سوره۳۲، آیه۱۱. </ref> بگو ! فرشته مرگ كه بر شما گماشته شده است، شما را مىگيرد»، و گروهی دیگر معتقدند که عیسی هرگز فوت نکرد و توفی در این کلام به معنای فوت نیست؛ بلکه به معنای گرفتن و اخذ کردن است؛ همانطور که در آیه «الله یتوفی الانفس حین موتها؛<ref>زمر/سوره۳۹، آیه۴۲. </ref> خدا جان ها را هنگام مرگشان مىگيرد»، به همین معنا آمده است. حتی بعضی از مفسرین کلمه «متوفیک» رابه معنای «منومک» (خوابانده توام) گرفتهاند و در همین زمینه گفتهاند: خداوند روح وجسم عیسی (علیهالسّلام) را نجات داده به آسمانها برد و آخرالزمان از آسمانها فرود میآید.<ref>رشیدرضا، محمد، تفسیرالمنار، ج۳، ص۲۶۰. </ref> اگرچه هر یک از این تفسیرها براساس پیش فرضها و دیدگاههای بیرونی است، اما اقوال مختلفی که ارائه شده، در تفسیر مشکلی ایجاد نمیکند و مایه گمراهی نخواهد شد. البته رعایت قواعد تفسیر و دوری از هواهای نفسانی در جای خود مورد تأکید است. توجه به شخصیت مفسر یکی از راههای جلوگیری از گمراهی هاست. | عدهای گفتهاند: این آیه دلیل بر این است که حضرت عیسی پس از به اشتباه افتادن مأمورین قیصر وعوضی گرفتن دیگری به جای او فوت کرد و خداوند روح او را به آسمانها برد؛ همانطورکه قرآن در جای دیگر میفرماید: «قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم؛ <ref>سجده/سوره۳۲، آیه۱۱. </ref> بگو ! فرشته مرگ كه بر شما گماشته شده است، شما را مىگيرد»، و گروهی دیگر معتقدند که عیسی هرگز فوت نکرد و توفی در این کلام به معنای فوت نیست؛ بلکه به معنای گرفتن و اخذ کردن است؛ همانطور که در آیه «الله یتوفی الانفس حین موتها؛<ref>زمر/سوره۳۹، آیه۴۲. </ref> خدا جان ها را هنگام مرگشان مىگيرد»، به همین معنا آمده است. حتی بعضی از مفسرین کلمه «متوفیک» رابه معنای «منومک» (خوابانده توام) گرفتهاند و در همین زمینه گفتهاند: خداوند روح وجسم عیسی (علیهالسّلام) را نجات داده به آسمانها برد و آخرالزمان از آسمانها فرود میآید.<ref>رشیدرضا، محمد، تفسیرالمنار، ج۳، ص۲۶۰. </ref> اگرچه هر یک از این تفسیرها براساس پیش فرضها و دیدگاههای بیرونی است، اما اقوال مختلفی که ارائه شده، در تفسیر مشکلی ایجاد نمیکند و مایه گمراهی نخواهد شد. البته رعایت قواعد تفسیر و دوری از هواهای نفسانی در جای خود مورد تأکید است. توجه به شخصیت مفسر یکی از راههای جلوگیری از گمراهی هاست. | ||
خط ۶۰: | خط ۶۵: | ||
===مفسرین پیشین=== | ===مفسرین پیشین=== | ||
اگرچه مفسرین پیشین درباره انتظارات خود از قرآن سخن نراندهاند، این لازم نیست؛ چون هر مفسری در ژرفنای ضمیر خویش به این سؤال که انتظار او از متن وحی اجمالا یا تفصیلا چیست، پاسخ داده است؛ به همین جهت وقتی به متن مراجعه میکند، از رمزی بودن کلمات قرآن گفتگو نمیکند و نمیگوید: این کلمات کلا رمز میان خدا ورسول است؛ چون انتظارش معنادار بودن کلمات وحی است و گرنه، به سراغ قرآن وتفسیر نمیرفت. ممکن است حروف مقطعه را رمز بداند یا برخی جملات را از باب تمثیل بشمارد؛ اما در مجموع پذیرفته که قرآن با زبان انسانها سخن میگوید. | اگرچه مفسرین پیشین درباره انتظارات خود از قرآن سخن نراندهاند، این لازم نیست؛ چون هر مفسری در ژرفنای ضمیر خویش به این سؤال که انتظار او از متن وحی اجمالا یا تفصیلا چیست، پاسخ داده است؛ به همین جهت وقتی به متن مراجعه میکند، از رمزی بودن کلمات قرآن گفتگو نمیکند و نمیگوید: این کلمات کلا رمز میان خدا ورسول است؛ چون انتظارش معنادار بودن کلمات وحی است و گرنه، به سراغ قرآن وتفسیر نمیرفت. ممکن است حروف مقطعه را رمز بداند یا برخی جملات را از باب تمثیل بشمارد؛ اما در مجموع پذیرفته که قرآن با زبان انسانها سخن میگوید. | ||
بنابراین، چنین نیست که نقش انتظارات برای قدما مطرح نبوده و متجددان به خاطربرخی شبهات و در واکنش به پیشرفتهای علمی به طرح آن پرداخته باشند. بلکه برای آنان هم مطرح بوده است؛ اما بدان تصریح نمیکردند. گرایش دانش هرمنوتیک به انتظارات مفسر، نه از این رو است که به قواعد و ضابطههای تفسیر بی توجه است یامقصود صاحب وحی را ملاک نمیداند، بلکه از آن رو است که میان نقش انتظارات درتفسیر و کشف مقصود گوینده و میان انسانی که خواستههایی دارد و صاحب وحیی که بااین انسان سخن گفته و از او انتظاراتی مناسب با ویژگی روحی او برقرار است. به همین جهت و در یک کلام فایده بحث از شخصیت مفسر و کندوکاو در انتظارات وی، تتمیم وتصحیح قواعد و ضابطههای تفسیر است. لذا انتظارات مفسر به هرج و مرج در تفسیرنمی انجامد. درست است که ملاک برای فهم متن مقصود خود فرستنده و ابلاغ کننده وحی است؛ اما آن در آینه فهمهای مفسرین و انتظاراتی که آنان از دین دارند، انعکاس مییابد. البته این به آن معنا نیست که انتظارات مفسران همان انتظارات صاحب وحی است؛ بلکه به معنای نقش داشتن انتظارات در تفسیر قرآن است. | |||
بنابراین، چنین نیست که نقش انتظارات برای قدما مطرح نبوده و متجددان به خاطربرخی شبهات و در واکنش به پیشرفتهای علمی به طرح آن پرداخته باشند. بلکه برای آنان هم مطرح بوده است؛ اما بدان تصریح نمیکردند. گرایش دانش هرمنوتیک به انتظارات مفسر، نه از این رو است که به قواعد و ضابطههای تفسیر بی توجه است یامقصود صاحب وحی را ملاک نمیداند، بلکه از آن رو است که میان نقش انتظارات درتفسیر و کشف مقصود گوینده و میان انسانی که خواستههایی دارد و صاحب وحیی که بااین انسان سخن گفته و از او انتظاراتی مناسب با ویژگی روحی او برقرار است. به همین جهت و در یک کلام فایده بحث از شخصیت مفسر و کندوکاو در انتظارات وی، تتمیم وتصحیح قواعد و ضابطههای تفسیر است. لذا انتظارات مفسر به هرج و مرج در تفسیرنمی انجامد. درست است که ملاک برای فهم متن مقصود خود فرستنده و ابلاغ کننده وحی است؛ اما آن در آینه فهمهای مفسرین و انتظاراتی که آنان از دین دارند، انعکاس مییابد. | |||
البته این به آن معنا نیست که انتظارات مفسران همان انتظارات صاحب وحی است؛ بلکه به معنای نقش داشتن انتظارات در تفسیر قرآن است. | |||
==عصری شدن تفسیر== | ==عصری شدن تفسیر== | ||
خط ۶۷: | خط ۷۴: | ||
===جواب اشکال=== | ===جواب اشکال=== | ||
این اشکال هم وارد نیست؛ زیرا چنین گمان شده است که میتوان تفسیری را یافت که بدون هیچ فهمی و پیش دانستهای باشد. اینان از نقش معلومات و اطلاعات بیرونی درگرایش به تفسیر و روی آوردن به موضوعات ملائم با عصر غافلند و نمیدانند که تکیه به همین اطلاعات و معلومات عصر است که تفسیر را عصری میکند. اصولا گرایش به تفسیر جدید برای هر مفسری عمدتا زاییده نوعی اعتراض به تفاسیر پیشین است و گرنه اگر همه مفسران پیشین در رسیدن به مقصود صاحب وحی موفق و کامیاب بودند، دیگرجای روی آوردن به تفسیر جدید نبود. تفسیرهای جدید عمدتا در اثر تحولات فکری ودگرگونی در فهمهای پیشین انجام میگیرد. اینکه بسیاری از مفسرین گفتهاند که ما بایدهر از گاه به تفسیر جدید روی آوریم و یا کسانی قائل بودند که تفسیر قرآن باید هر دوسال عوض شود، <ref>ایازی، سید محمدعلی، قرآن و تفسير عصرى، ص ۶۳-۵۲.</ref> به این جهت نبوده که متن قرآن عوض میشود یا معانی واژه هاعوض میشود یا مدلول مطابقی آن تغییر میکند؛ بلکه به جهت دگرگونی در فهم متن بوده است. نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که معلومات و پیش فرضها در نوع تفسیر تاثیر میگذارد و اگر اندیشمندان مسلمان در این دو سه دهه اخیر به این فراست افتادهاند که تفسیر نو شده و مباحث جدیدی به آن راه یافته و شکافی نمایان میان تفاسیرگذشته و تفاسیر حاضر به وقوع پیوسته است، دلیل بر این نیست که عصری شدن تفسیرداستان تازهای است. سیر تطور تفاسیر این حقیقت را برای ما نمایان میسازد که تفسیرها از آغاز تکون خود همواره به رنگ علوم عصر خود درآمدهاند. | این اشکال هم وارد نیست؛ زیرا چنین گمان شده است که میتوان تفسیری را یافت که بدون هیچ فهمی و پیش دانستهای باشد. اینان از نقش معلومات و اطلاعات بیرونی درگرایش به تفسیر و روی آوردن به موضوعات ملائم با عصر غافلند و نمیدانند که تکیه به همین اطلاعات و معلومات عصر است که تفسیر را عصری میکند. اصولا گرایش به تفسیر جدید برای هر مفسری عمدتا زاییده نوعی اعتراض به تفاسیر پیشین است و گرنه اگر همه مفسران پیشین در رسیدن به مقصود صاحب وحی موفق و کامیاب بودند، دیگرجای روی آوردن به تفسیر جدید نبود. تفسیرهای جدید عمدتا در اثر تحولات فکری ودگرگونی در فهمهای پیشین انجام میگیرد. اینکه بسیاری از مفسرین گفتهاند که ما بایدهر از گاه به تفسیر جدید روی آوریم و یا کسانی قائل بودند که تفسیر قرآن باید هر دوسال عوض شود، <ref>ایازی، سید محمدعلی، قرآن و تفسير عصرى، ص ۶۳-۵۲.</ref> به این جهت نبوده که متن قرآن عوض میشود یا معانی واژه هاعوض میشود یا مدلول مطابقی آن تغییر میکند؛ بلکه به جهت دگرگونی در فهم متن بوده است. نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که معلومات و پیش فرضها در نوع تفسیر تاثیر میگذارد و اگر اندیشمندان مسلمان در این دو سه دهه اخیر به این فراست افتادهاند که تفسیر نو شده و مباحث جدیدی به آن راه یافته و شکافی نمایان میان تفاسیرگذشته و تفاسیر حاضر به وقوع پیوسته است، دلیل بر این نیست که عصری شدن تفسیرداستان تازهای است. سیر تطور تفاسیر این حقیقت را برای ما نمایان میسازد که تفسیرها از آغاز تکون خود همواره به رنگ علوم عصر خود درآمدهاند. | ||
البته معنای این کلام این نیست که در تفسیر همه چیز عوض میشود و هیچ چیزمشترک و ثابتی باقی نمیماند؛ بلکه به این معناست که متون با آنکه هیچگونه تغییری درآنها پدید نمیآید، چون فهم و تفسیر متون صرفا مبتنی بر خود متون نیست و قرائن لبی وبیرون از متن نیز در آن دخالت دارد، با تغییر این قرائن فهم و تفسیر متون نیز دگرگون میشود. | البته معنای این کلام این نیست که در تفسیر همه چیز عوض میشود و هیچ چیزمشترک و ثابتی باقی نمیماند؛ بلکه به این معناست که متون با آنکه هیچگونه تغییری درآنها پدید نمیآید، چون فهم و تفسیر متون صرفا مبتنی بر خود متون نیست و قرائن لبی وبیرون از متن نیز در آن دخالت دارد، با تغییر این قرائن فهم و تفسیر متون نیز دگرگون میشود. | ||
خط ۷۴: | خط ۸۲: | ||
===جواب اشکال=== | ===جواب اشکال=== | ||
۱- معنای توجه به شخصیت مفسر بی توجهی به قواعد زبانی نیست. برای صیانت ازغلط فهمی باید نکات بسیاری را مورد توجه قرار داد که قواعد دلالت و زبان یکی ازآنهاست. توجه به باورها و پیش فرضهای مفسر یکی دیگر از آنهاست. اگر مفسر مبانی خود را منقح نکند، متوجه نخواهد شد که تفسیری براساس پیش فرضهای خود ارائه میدهد و ما که از بیرون به گفتههای مفسران توجه میکنیم، به خوبی درخواهیم یافت که منشا آن گفتهها اصول موضوعه و پیش فرضهای مفسر است. به این ترتیب منقح کردن تئوریها و پیش فرضهای مفسر برای قاعده مند کردن نقش شخصیت مفسر است. | ۱- معنای توجه به شخصیت مفسر بی توجهی به قواعد زبانی نیست. برای صیانت ازغلط فهمی باید نکات بسیاری را مورد توجه قرار داد که قواعد دلالت و زبان یکی ازآنهاست. توجه به باورها و پیش فرضهای مفسر یکی دیگر از آنهاست. اگر مفسر مبانی خود را منقح نکند، متوجه نخواهد شد که تفسیری براساس پیش فرضهای خود ارائه میدهد و ما که از بیرون به گفتههای مفسران توجه میکنیم، به خوبی درخواهیم یافت که منشا آن گفتهها اصول موضوعه و پیش فرضهای مفسر است. به این ترتیب منقح کردن تئوریها و پیش فرضهای مفسر برای قاعده مند کردن نقش شخصیت مفسر است. | ||
۲- همانطور که رعایت قواعد دلالت ما را به فهم صحیح پیام متن نزدیک میکند، کشف و منقح کردن پیش فرضها، انتظارات و علایق مفسر ما را به شناخت بهتر متن نزدیک میکند. | ۲- همانطور که رعایت قواعد دلالت ما را به فهم صحیح پیام متن نزدیک میکند، کشف و منقح کردن پیش فرضها، انتظارات و علایق مفسر ما را به شناخت بهتر متن نزدیک میکند. | ||
۳- نظریه اثرگذاری شخصیت مفسر در تفسیر برای بیان معیار و ملاک عینی تفسیرنیست؛ بلکه برای تفطن به این نکته است که مفسر بر پایه انبوهی از دانستهها، باورها وعلایق به تفسیر میپردازد که اگر آنها نوعی دیگر بود، تفسیر متفاوتی عرضه میکرد. به همین دلیل آگاهی مفسر از این واقعیت او را نسبت به گزینشی عمل کردن او در باب مدلولات کلام حساس میکند و ما هم که از بیرون به تفسیر او نگاه میکنیم، این معرفت برای ما حاصل میشود؛ لذا هر آنچه را میگوید، کلام آخر و برداشت وحیانی نمیدانیم، بلکه برداشتی بشری و خطاپذیر و ناقص میشماریم. | ۳- نظریه اثرگذاری شخصیت مفسر در تفسیر برای بیان معیار و ملاک عینی تفسیرنیست؛ بلکه برای تفطن به این نکته است که مفسر بر پایه انبوهی از دانستهها، باورها وعلایق به تفسیر میپردازد که اگر آنها نوعی دیگر بود، تفسیر متفاوتی عرضه میکرد. به همین دلیل آگاهی مفسر از این واقعیت او را نسبت به گزینشی عمل کردن او در باب مدلولات کلام حساس میکند و ما هم که از بیرون به تفسیر او نگاه میکنیم، این معرفت برای ما حاصل میشود؛ لذا هر آنچه را میگوید، کلام آخر و برداشت وحیانی نمیدانیم، بلکه برداشتی بشری و خطاپذیر و ناقص میشماریم. | ||
مثلا میدانیم فرقههای گوناگون مثل معتزله و اشاعره، هر کدام به چه جهت درباره اراده و اختیار و خلقت افعال به آیاتی خاص استدلال میکردند که نظریه خود را اثبات ونظریه مقابل را نفی کند. اشاعره که به جبر معتقد بود، آیاتی مانند «یضل من یشاء ویهدی من یشاء؛<ref>فاطر/سوره۳۵، آیه۸. </ref>هركه را خواهد، گمراه كند و هركه را خواهد، راهنمايى كند»، را به میان میکشید و با آنها بر جبری بودن هدایت و ضلالت انسان استدلال میکرد و معتزله که به تفویض معتقد بود، به آیاتی نظیر «کل امرئ بما کسب رهین؛<ref>طور/سوره۵۲، آیه۲۱. </ref>هركسى در گرو چيزى است كه كسب كرده است»، استدلال مینمود و در حقیقت هر دو گروه در تفسیر به طور گزینشی عمل میکرد و بر برخی از آیات تأکید میورزید و آیات دیگر را مورد تغافل قرار میداد. توجه به اثرگذاری تجربههای پیشین و شخصیت خود، به مفسر این رهنمود را میدهدکه به قرآن نگاهی همه جانبه بیاندازد و از گزینشی عمل کردن بپرهیزد؛ به همین روعلمای اصول و قرآن پژوهان در مورد جامع نگری نداشتن و عدم رعایت عام و خاص، ناسخ و منسوخ و همچنین برخورد ظاهرگرایی با متون هشدار دادهاند، اما ناگفته نماند که برخی از تاثیرپذیریهای مفسر ناخودآگاهانه است و با تحلیلهای بیرونی نسبت به شخصیت مفسر و انگیزههای او کشف میشود. | مثلا میدانیم فرقههای گوناگون مثل معتزله و اشاعره، هر کدام به چه جهت درباره اراده و اختیار و خلقت افعال به آیاتی خاص استدلال میکردند که نظریه خود را اثبات ونظریه مقابل را نفی کند. اشاعره که به جبر معتقد بود، آیاتی مانند «یضل من یشاء ویهدی من یشاء؛<ref>فاطر/سوره۳۵، آیه۸. </ref>هركه را خواهد، گمراه كند و هركه را خواهد، راهنمايى كند»، را به میان میکشید و با آنها بر جبری بودن هدایت و ضلالت انسان استدلال میکرد و معتزله که به تفویض معتقد بود، به آیاتی نظیر «کل امرئ بما کسب رهین؛<ref>طور/سوره۵۲، آیه۲۱. </ref>هركسى در گرو چيزى است كه كسب كرده است»، استدلال مینمود و در حقیقت هر دو گروه در تفسیر به طور گزینشی عمل میکرد و بر برخی از آیات تأکید میورزید و آیات دیگر را مورد تغافل قرار میداد. توجه به اثرگذاری تجربههای پیشین و شخصیت خود، به مفسر این رهنمود را میدهدکه به قرآن نگاهی همه جانبه بیاندازد و از گزینشی عمل کردن بپرهیزد؛ به همین روعلمای اصول و قرآن پژوهان در مورد جامع نگری نداشتن و عدم رعایت عام و خاص، ناسخ و منسوخ و همچنین برخورد ظاهرگرایی با متون هشدار دادهاند، اما ناگفته نماند که برخی از تاثیرپذیریهای مفسر ناخودآگاهانه است و با تحلیلهای بیرونی نسبت به شخصیت مفسر و انگیزههای او کشف میشود. | ||
=خاتمه= | =خاتمه= | ||
پس از آنکه ابعاد شخصیت مفسر را مورد بررسی قرار دادیم، مناسب است به اصول و پیش فرضهای مهم و لازم برای تفسیر قرآن اشاره کنیم و از این نکته غافل نشویم که اگر بر نقش کلیدی مفسر تاکید میشود، پس از پذیرفتن این اصول است. | پس از آنکه ابعاد شخصیت مفسر را مورد بررسی قرار دادیم، مناسب است به اصول و پیش فرضهای مهم و لازم برای تفسیر قرآن اشاره کنیم و از این نکته غافل نشویم که اگر بر نقش کلیدی مفسر تاکید میشود، پس از پذیرفتن این اصول است. | ||
۱- همانطور که معانی قرآن وحی است، الفاظ و کلمات آن نیز وحی است. برخی ازآیات دلالت صریح دارد بر اینکه همین الفاظ و کلمات عربی، وحی است؛ نظیر: «وکذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا؛<ref>شوری/سوره۴۲، آیه۷. </ref> و اين چنين به تو قرآنى عربى وحى كرديم»، و «وهذا لسان عربی مبین؛<ref>نحل/سوره۱۶، آیه۱۰۳. </ref> اين (قرآن) به زبان عربی روشن است». | ۱- همانطور که معانی قرآن وحی است، الفاظ و کلمات آن نیز وحی است. برخی ازآیات دلالت صریح دارد بر اینکه همین الفاظ و کلمات عربی، وحی است؛ نظیر: «وکذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا؛<ref>شوری/سوره۴۲، آیه۷. </ref> و اين چنين به تو قرآنى عربى وحى كرديم»، و «وهذا لسان عربی مبین؛<ref>نحل/سوره۱۶، آیه۱۰۳. </ref> اين (قرآن) به زبان عربی روشن است». | ||
۲- مخاطب قرآن عقلا و انسان هایند و عقل در فهم متن نقش اساسی دارد و قرآن باهمین انسانها به روش عقلانی سخن گفته است؛ لذا معارف دینی با معارف عقلانی سازگاری دارد. | ۲- مخاطب قرآن عقلا و انسان هایند و عقل در فهم متن نقش اساسی دارد و قرآن باهمین انسانها به روش عقلانی سخن گفته است؛ لذا معارف دینی با معارف عقلانی سازگاری دارد. | ||
۳- احکام دین ابدی است و به محیط و جغرافیای خاص محدود نیست. | ۳- احکام دین ابدی است و به محیط و جغرافیای خاص محدود نیست. | ||
۴- پذیرفتن وحی مستلزم پذیرش پیش فرضهای آن است؛ نظیر: خبر دادن از وجود عالم غیب، جهان آخرت، میزان، ملائکه، جن و... | ۴- پذیرفتن وحی مستلزم پذیرش پیش فرضهای آن است؛ نظیر: خبر دادن از وجود عالم غیب، جهان آخرت، میزان، ملائکه، جن و... | ||
۵- معانی الفاظ مسبوق به تئوری هاست؛ زیرا فهمیدن زبان هر عصر در گرو فهمیدن تئوریهای علمی و فلسفی آن عصر است؛ بدین لحاظ ثبات الفاظ و عبارات به هیچ روی تضمین کننده ثبات معانی نیست؛ چون خطاست، اگر کسی تصور شود که با ذهن خالی میتوان الفاظ را فهمید. اذهان همچنانکه به مرور زمان از معلومات و مایههای تازه آکنده میشوند، معانی تازهای از متون دینی استفاده خواهند کرد. | ۵- معانی الفاظ مسبوق به تئوری هاست؛ زیرا فهمیدن زبان هر عصر در گرو فهمیدن تئوریهای علمی و فلسفی آن عصر است؛ بدین لحاظ ثبات الفاظ و عبارات به هیچ روی تضمین کننده ثبات معانی نیست؛ چون خطاست، اگر کسی تصور شود که با ذهن خالی میتوان الفاظ را فهمید. اذهان همچنانکه به مرور زمان از معلومات و مایههای تازه آکنده میشوند، معانی تازهای از متون دینی استفاده خواهند کرد. | ||
۶- باید نوع زبان قرآن را معین کرد که عقلی است یا عرفی تا مدلولات آن را مناسب با همان زبان تفسیر کرد و در چارچوب همان زبان معانی الفاظ را طلب کرد؛ برای مثال اگر زبان مبنای عرفی داشته باشد، باید به مانند روش عرف دقتهای عقلی وکندوکاوهای فلسفی را در تفسیر معمول نکرد. | ۶- باید نوع زبان قرآن را معین کرد که عقلی است یا عرفی تا مدلولات آن را مناسب با همان زبان تفسیر کرد و در چارچوب همان زبان معانی الفاظ را طلب کرد؛ برای مثال اگر زبان مبنای عرفی داشته باشد، باید به مانند روش عرف دقتهای عقلی وکندوکاوهای فلسفی را در تفسیر معمول نکرد. | ||
۷- قرآن از زبان خاصی تبعیت نمیکند و زبانش زبان مردم است؛ به همین جهت تفسیر قرآن روش خاصی ندارد و همان قواعد عام تفسیر متون در مورد قرآن صادق است. برخلاف کسانی که زبان قرآن را زبان اختصاصی میشمارند و میگویند: قرآن برای مخاطبان خاصی سخن گفته و کلید فهم آن در دست همان عده است. | ۷- قرآن از زبان خاصی تبعیت نمیکند و زبانش زبان مردم است؛ به همین جهت تفسیر قرآن روش خاصی ندارد و همان قواعد عام تفسیر متون در مورد قرآن صادق است. برخلاف کسانی که زبان قرآن را زبان اختصاصی میشمارند و میگویند: قرآن برای مخاطبان خاصی سخن گفته و کلید فهم آن در دست همان عده است. | ||
خط ۹۱: | خط ۱۰۸: | ||
اینها نمونههایی بود از مبناهایی که مفسر با برگزیدن یا برنگزیدن آنها تفسیرهای متفاوتی را عرضه میکند. با همه اینها یادآوریهایی در پایان این بحث ضروری است. | اینها نمونههایی بود از مبناهایی که مفسر با برگزیدن یا برنگزیدن آنها تفسیرهای متفاوتی را عرضه میکند. با همه اینها یادآوریهایی در پایان این بحث ضروری است. | ||
اولا مطالعه آنچه در باب فرآیند فهم و تفسیر متون دخالت آگاهانه و ناآگاهانه دارد، مثل پیش فهمها، علایق، دانستههای قبلی مفسر، در حقیقت نوعی پیشگیری از انحراف در تفسیر و قاعده مند شدن آن است و مفسر را از علایق مضر و باورهای تعصب آمیز و ازدانستههای خارج از انتظار برحذر میدارد. به عبارت دیگر هدف از این مباحث تشخیص سرهها از ناسرهها در برداشت مفسر است. | اولا مطالعه آنچه در باب فرآیند فهم و تفسیر متون دخالت آگاهانه و ناآگاهانه دارد، مثل پیش فهمها، علایق، دانستههای قبلی مفسر، در حقیقت نوعی پیشگیری از انحراف در تفسیر و قاعده مند شدن آن است و مفسر را از علایق مضر و باورهای تعصب آمیز و ازدانستههای خارج از انتظار برحذر میدارد. به عبارت دیگر هدف از این مباحث تشخیص سرهها از ناسرهها در برداشت مفسر است. | ||
ثانیا توجه به این مباحث به معنای نفی مقدمات دیگر فهم قرآن مانند لغت، ادبیات، اصول فقه و منطق و آراستگی به فضائل نیست. هر کدام از اینها در جای خود ضروری ودر خور توجه است. | ثانیا توجه به این مباحث به معنای نفی مقدمات دیگر فهم قرآن مانند لغت، ادبیات، اصول فقه و منطق و آراستگی به فضائل نیست. هر کدام از اینها در جای خود ضروری ودر خور توجه است. | ||
ثالثا آنچه در باب نقش شخصیت مفسر آمد، افزودن بابی به بابهای علم تفسیر است و نه چیز دیگر و به این معنا نیست که آن انقلاب ماهوی را در فهم متون در پی دارد. | ثالثا آنچه در باب نقش شخصیت مفسر آمد، افزودن بابی به بابهای علم تفسیر است و نه چیز دیگر و به این معنا نیست که آن انقلاب ماهوی را در فهم متون در پی دارد. | ||