۸۷۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۶: | خط ۶: | ||
|زبان مقاله | |زبان مقاله | ||
| data-type="authorfatherName" |فارسی | | data-type="authorfatherName" |فارسی | ||
|- | |- | ||
خط ۲۹: | خط ۲۸: | ||
==مبحث اول : ايا عقل در مقام ثبوت ، قادر به استنباط احكام شرعي هست – امكان ذاتي –؟ == | ==مبحث اول : ايا عقل در مقام ثبوت ، قادر به استنباط احكام شرعي هست – امكان ذاتي –؟== | ||
خط ۶۰: | خط ۵۹: | ||
=== اقوال و اراء علماء شيعه و سني در موضوع توانائي عقل در استنباط احكام اسلامي === | ===اقوال و اراء علماء شيعه و سني در موضوع توانائي عقل در استنباط احكام اسلامي=== | ||
=== الف – علماي شيعه : === | ===الف – علماي شيعه :=== | ||
عالمان شيعي در اين موضوع به دو گروه تقسيم مي شوند : اصوليين و اخباريين | عالمان شيعي در اين موضوع به دو گروه تقسيم مي شوند : اصوليين و اخباريين | ||
اصوليين معتقدند عقل يكي از منابع استنباط احكام بوده و مي توان از اين راه به احكام شرعي قطعي دست يافت . البته در بين اينان برخي مي گويند عقل حتي توان ادراك مناطات احكام را هم دارد اما اكثريت انان اين عقيده را منكرند . | اصوليين معتقدند عقل يكي از منابع استنباط احكام بوده و مي توان از اين راه به احكام شرعي قطعي دست يافت . البته در بين اينان برخي مي گويند عقل حتي توان ادراك مناطات احكام را هم دارد اما اكثريت انان اين عقيده را منكرند . | ||
خط ۷۰: | خط ۶۹: | ||
=== ب- علماي اهل سنت === | ===ب- علماي اهل سنت=== | ||
بايد گفت : نظير اختلاف مذكور بين اصوليين و اخباريين در بين اهل سنت نيز وجود دارد به اين معنا كه عالمان اهل سنت در مساله مورد نظير – توانائي يا عدم توانائي عقل در استنباط حكم شرع- به دو گروه اهل حديث و اهل قياس و راي تقسيم مي گردند . | بايد گفت : نظير اختلاف مذكور بين اصوليين و اخباريين در بين اهل سنت نيز وجود دارد به اين معنا كه عالمان اهل سنت در مساله مورد نظير – توانائي يا عدم توانائي عقل در استنباط حكم شرع- به دو گروه اهل حديث و اهل قياس و راي تقسيم مي گردند . | ||
اهل حديث معتقدند كه منابع استنباط احكام شرعي قران و سنت و اجماع بوده و عقل از منظر اينان منبع استنباط احكام شريعت نمي باشد در حالي كه اهل قياس و راي معتقدند منابع استنباط احكام شرعي علاوه بر قران و سنت و اجماع ، راي و قياس – كه به عقل بر مي گردد- نيز مي باشد . | اهل حديث معتقدند كه منابع استنباط احكام شرعي قران و سنت و اجماع بوده و عقل از منظر اينان منبع استنباط احكام شريعت نمي باشد در حالي كه اهل قياس و راي معتقدند منابع استنباط احكام شرعي علاوه بر قران و سنت و اجماع ، راي و قياس – كه به عقل بر مي گردد- نيز مي باشد . | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۷: | ||
نتيجه انكه : ... در فقه شيعه ميان عقل و خيال، و به عبارت ديگر ميان برهان عقلى و قياس ظنّى كه همان تمثيل منطقى است تفكيك شد؛ گفته شد منابع فقه چهار است: كتاب، سنّت، اجماع، عقل. در اين مكتب فقهى با اينكه رأى و قياس مردود گشت، عقل و برهان معتبر شناخته شد.<ref>همان ص:57- 60</ref> | نتيجه انكه : ... در فقه شيعه ميان عقل و خيال، و به عبارت ديگر ميان برهان عقلى و قياس ظنّى كه همان تمثيل منطقى است تفكيك شد؛ گفته شد منابع فقه چهار است: كتاب، سنّت، اجماع، عقل. در اين مكتب فقهى با اينكه رأى و قياس مردود گشت، عقل و برهان معتبر شناخته شد.<ref>همان ص:57- 60</ref> | ||
خط ۱۲۵: | خط ۱۲۳: | ||
=== 1-كثرت وقوع غلط و اشتباه در احكام عقل نظري سبب سلب اعتماد به انهاست === | ===1-كثرت وقوع غلط و اشتباه در احكام عقل نظري سبب سلب اعتماد به انهاست=== | ||
. | . | ||
خط ۱۶۴: | خط ۱۶۲: | ||
الف- اگر مرادتان اين است كه به قطع حاصل شده از دليل عقلي – حتي در قطع طريقي – اعتماد ممكن نيست | الف- اگر مرادتان اين است كه به قطع حاصل شده از دليل عقلي – حتي در قطع طريقي – اعتماد ممكن نيست | ||
وفيه :اولا اين سخن در قطع طريقي معقول نيست چون منجر به تناقض مي گردد. | وفيه :اولا اين سخن در قطع طريقي معقول نيست چون منجر به تناقض مي گردد. | ||
ثانيا اگراعتبار چنين قطعي ساقط شود همين سخن در قطع حاصل شده از مقدمات شرعيه نيز جاري مي گردد چون انها نيز در معرض ابتلا به اشتباه و غلط مثل قطع عقلي – قطع حاصل شده از دليل عقلي –مي باشند در حالي كه هيچيك از علماء ، قطع حاصل شده از مقدمات شرعيه را نفي نمي كنند بلكه انرا صحيح مي دانند . | ثانيا اگراعتبار چنين قطعي ساقط شود همين سخن در قطع حاصل شده از مقدمات شرعيه نيز جاري مي گردد چون انها نيز در معرض ابتلا به اشتباه و غلط مثل قطع عقلي – قطع حاصل شده از دليل عقلي –مي باشند در حالي كه هيچيك از علماء ، قطع حاصل شده از مقدمات شرعيه را نفي نمي كنند بلكه انرا صحيح مي دانند . | ||
ب- اگر مرادتان اين است كه خوض در مسائل عقليه براي استنباط احكام شرعي جايز نيست چون اشتباه در انها زياد است – براي تحصيل حكم شرعي از اين راه نرو اما اگر قطع از اين كانال حاصل شد حجت است – | ب- اگر مرادتان اين است كه خوض در مسائل عقليه براي استنباط احكام شرعي جايز نيست چون اشتباه در انها زياد است – براي تحصيل حكم شرعي از اين راه نرو اما اگر قطع از اين كانال حاصل شد حجت است – | ||
و فيه : اولا ما اين سخن را رد مي كنيم از كجا معلوم در چنين احكام عقليه اي خطا زياد باشد . | و فيه : اولا ما اين سخن را رد مي كنيم از كجا معلوم در چنين احكام عقليه اي خطا زياد باشد . | ||
خط ۱۸۸: | خط ۱۸۸: | ||
3-كثرت اشتباهات در استدلالات فقهيه نمي تواند مانع درعدم اعتبار احكام عقل نظري باشد چون كثرت اشتباه در استدلالات فقهيه نيز ناشي از ضم مقدمه عقليه است و الا اگر به اخبار صرفا اكتفا گردد خطاها برطرف مي شود . – چنانكه اين مطلب در كلام استر ابادي نقل شده بود- | 3-كثرت اشتباهات در استدلالات فقهيه نمي تواند مانع درعدم اعتبار احكام عقل نظري باشد چون كثرت اشتباه در استدلالات فقهيه نيز ناشي از ضم مقدمه عقليه است و الا اگر به اخبار صرفا اكتفا گردد خطاها برطرف مي شود . – چنانكه اين مطلب در كلام استر ابادي نقل شده بود- | ||
4-از كجا معلوم اشتباهات در ادله احكام سمعيه بيشتر از ادله احكام عقليه نظري باشد و بر فرض هم باشد مجرد ظن است و ان الظن لايغني من الحق شيئا فتامل جيدا | 4-از كجا معلوم اشتباهات در ادله احكام سمعيه بيشتر از ادله احكام عقليه نظري باشد و بر فرض هم باشد مجرد ظن است و ان الظن لايغني من الحق شيئا فتامل جيدا | ||
==بيان شهيد صدر در رابطه با دليل اول اخباريين :== | ==بيان شهيد صدر در رابطه با دليل اول اخباريين :== | ||
خط ۲۲۹: | خط ۲۳۰: | ||
ايشان درباب معرفتهاي حسي – و اينكه محسوسات جزء اوليات نيستند – مي فرمايد : | ايشان درباب معرفتهاي حسي – و اينكه محسوسات جزء اوليات نيستند – مي فرمايد : | ||
ازمشكلات فلسفه اين است كه نمي تواند توجيه درستي در اينگونه معارف داشته باشد چون محسوس يا وجداني است و يا موضوع خارجي است در صورت دوم مشكل اين است كه از كجا بدانيم ان شئي واقعيت دارد – بمجرد انعكاسي كه در نفس پيدا مي شود. | ازمشكلات فلسفه اين است كه نمي تواند توجيه درستي در اينگونه معارف داشته باشد چون محسوس يا وجداني است و يا موضوع خارجي است در صورت دوم مشكل اين است كه از كجا بدانيم ان شئي واقعيت دارد – بمجرد انعكاسي كه در نفس پيدا مي شود. | ||
علامه طباطبائي فرمودند :محسوسات اجمالاجزء اوليات است اما تفصيلا جزءاوليات نيست ولي مرحوم صدر اين نظر و سائر نظريات را رد كرده و بيان ديگري دارند كه دربايد درجاي خودش مطرح شود. | |||
خط ۳۱۵: | خط ۳۱۷: | ||
===دليل دوم اخباريين :ابتناء احكام بر مصالح و مفاسد=== | |||
=== دليل دوم اخباريين :ابتناء احكام بر مصالح و مفاسد === | |||
خط ۳۴۰: | خط ۳۴۱: | ||
وهذا القول ربما مال إليه بعض العدلية تبعا لهم ولا يخفى اشتراك هذا القول مع القول الأول في الفساد فان الضرورة قاضية بعدم المصلحة في جعل المكلفين في الكلفة الا إيصال المصالح إليهم وتبعيد المفاسد عنهم والا فأي مصلحة تقتضي جعلهم في الكلفة مع عدم رجوع المنفعة إليهم هذا وقد تواترت الاخبار معنى بمضمون قوله صلى الله عليه وآله ما من شئ يقربكم إلى الجنة ويبعدكم عن النار الا وقد امرتكم به وما من شئ يقربكم إلى النار ويبعدكم عن الجنة الا وقد نهيتكم عنه الصريح في انبعاث الاحكام عن المصالح والمفاسد في الافعال | |||
خط ۳۸۴: | خط ۳۸۵: | ||
ايا عقل بعد از درك حسن و قبح حكم به ملازمه هم مي كند – كشف حكم شرعي – در اينجا ايشان مي فرمايد : | ايا عقل بعد از درك حسن و قبح حكم به ملازمه هم مي كند – كشف حكم شرعي – در اينجا ايشان مي فرمايد : | ||
قاعده ملازمه تمام نيست چون شارع مقدس در تشريعات خود گاهي غرضش اين است كه شئي قبيح يا حسن در همان مرتبه محركيت ذاتي خودش باقي باشد و گاهي هدفش بيش از اينهاست در صورت اول ضرورتي نيست بعنوان حكم مولوي حكمي تشريع كند و در صورت دوم بعنوان حكم مولوي لازم است حكم را جعل كند اما تشخيص اين مرتبه گاهي بدليل شرعي است و اين درمواردي است كه انرا بيان نموده است و گاهي به مناسبات و موازين عقلي است كه تا زماني كه به درجه قطع و يقين نرسد قابل اعتماد نيست و لذا اصل ملازمه تمام نيست . | قاعده ملازمه تمام نيست چون شارع مقدس در تشريعات خود گاهي غرضش اين است كه شئي قبيح يا حسن در همان مرتبه محركيت ذاتي خودش باقي باشد و گاهي هدفش بيش از اينهاست در صورت اول ضرورتي نيست بعنوان حكم مولوي حكمي تشريع كند و در صورت دوم بعنوان حكم مولوي لازم است حكم را جعل كند اما تشخيص اين مرتبه گاهي بدليل شرعي است و اين درمواردي است كه انرا بيان نموده است و گاهي به مناسبات و موازين عقلي است كه تا زماني كه به درجه قطع و يقين نرسد قابل اعتماد نيست و لذا اصل ملازمه تمام نيست . | ||
ضمنا ايشان به بيان مرحوم نائيني هم اعتراض دارد كه نقض ايشان به اخباريين وارد نيست چون ثبوت اصل نبوت و ديانت متوقف بر اين مقدمات عقليه نيست . <ref>بحوث في علم الاصول ج 4ص 137-139</ref> | |||
خط ۴۱۳: | خط ۴۱۵: | ||
گفتار ايشان در زمينه جامعيت دين تمسك به اخباري نظير: | |||
الا أنزله في كتابه وبينه نبيه ( ص ) في سنته فلم يبق شئ من العلوم الاعتقادية والعملية الا ورد في كتاب أو سنة حتى أرش الخدش والجلدة ونصف الجلدة ، وما كان منها يحتاج إلى بيان وحجة اتى معه بهما في أتم وجه وأبلغه من بينة وبرهان وخطابة وجدال بالتي هي أحسن ، إلى غير ذلك ، | الا أنزله في كتابه وبينه نبيه ( ص ) في سنته فلم يبق شئ من العلوم الاعتقادية والعملية الا ورد في كتاب أو سنة حتى أرش الخدش والجلدة ونصف الجلدة ، وما كان منها يحتاج إلى بيان وحجة اتى معه بهما في أتم وجه وأبلغه من بينة وبرهان وخطابة وجدال بالتي هي أحسن ، إلى غير ذلك ، | ||
وبالجملة لكل طائفة ما يناسب أفهامهم ليهلك من هلك عن بينة ويحيى من حي عن بينة ، ولئلا تحتاج أمته إلى السالفين في شئ مما يهمهم من علم الدين ، ومن لم يعتقد ذلك كذلك فهو الظان بالله وبرسوله ظن السوء ، قال الله سبحانه : ما فرطنا في الكتاب من شئ وقال : ونزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شئ وقال : ولا رطب ولا يابس الا في كتاب مبين ، | |||
وفي نهج البلاغة عن أمير المؤمنين عليه السلام في كلام له : أ انزل الله سبحانه دينا ناقصا فاستعان بهم على اتمامه ؟ أم كانوا شركاء له فلهم أن يقولوا وعليه ان يرضى ؟ أم أنزل الله سبحانه دينا تاما فقصر الرسول صلى الله عليه وآله عن تبليغه وأدائه ؟ ! والله سبحانه يقول : ما فرطنا في الكتاب من شئ ، الحديث ويأتي تمامه ، وفي بصائر الدرجات لمحمد بن الحسن الصفار والكافي لثقة الاسلام محمد بن يعقوب باسنادهما عن أبي جعفر عليه السلام | وفي نهج البلاغة عن أمير المؤمنين عليه السلام في كلام له : أ انزل الله سبحانه دينا ناقصا فاستعان بهم على اتمامه ؟ أم كانوا شركاء له فلهم أن يقولوا وعليه ان يرضى ؟ أم أنزل الله سبحانه دينا تاما فقصر الرسول صلى الله عليه وآله عن تبليغه وأدائه ؟ ! والله سبحانه يقول : ما فرطنا في الكتاب من شئ ، الحديث ويأتي تمامه ، وفي بصائر الدرجات لمحمد بن الحسن الصفار والكافي لثقة الاسلام محمد بن يعقوب باسنادهما عن أبي جعفر عليه السلام | ||
خط ۴۵۳: | خط ۴۵۶: | ||
واما غيرهم فما أشد استشكاله عليهم وأبعده عن مذاهب قلوبهم وكذلك قال رسول الله ( ص ) : انه ليس شئ بأبعد في قلوب الرجال من تفسير القرآن ، وفي ذلك تحير الخلائق أجمعون الا من شاء الله وانما أراد الله بتبعيته في ذلك أن ينتهوا إلى بابه وصراطه ، وان يعبدوه وينتهوا في قوله إلى طاعة | |||
القوام بكتابه والناطقين عن أمره ، وان يستنبطوا ما احتاجوا إليه من ذلك عنهم لا عن أنفسهم ، ثم قال : ولو ردوه إلى الرسول والى أولي الأمر منهم لعلمه الذين يستبطونه منهم ، فأما عن غيرهم فليس يعلم ذلك ابدا ولا يوجد وقد علمت أنه لا يستقيم ان يكون الخلق كلهم ولاة الامر إذا لا يجدون من يأتمرون عليه ولا من يبلغونه أمر الله ونهيه فجعل الله الولاة خواص ليقتدى بهم من لم يخصصهم بذلك فافهم ذلك إن شاء الله ، وإياك وتلاوة القرآن برأيك فان الناس غير مشتركين في علمه كاشتراكهم فيما سواه من الأمور ، ولا قادرين عليه ولا على تأويله الا من حده وبابه الذي جعل الله له فافهم إن شاء الله ، واطلب الامر من مكانه تجده إن شاء الله ، واطلب الامر من مكانه تجده إن شاء الله . | القوام بكتابه والناطقين عن أمره ، وان يستنبطوا ما احتاجوا إليه من ذلك عنهم لا عن أنفسهم ، ثم قال : ولو ردوه إلى الرسول والى أولي الأمر منهم لعلمه الذين يستبطونه منهم ، فأما عن غيرهم فليس يعلم ذلك ابدا ولا يوجد وقد علمت أنه لا يستقيم ان يكون الخلق كلهم ولاة الامر إذا لا يجدون من يأتمرون عليه ولا من يبلغونه أمر الله ونهيه فجعل الله الولاة خواص ليقتدى بهم من لم يخصصهم بذلك فافهم ذلك إن شاء الله ، وإياك وتلاوة القرآن برأيك فان الناس غير مشتركين في علمه كاشتراكهم فيما سواه من الأمور ، ولا قادرين عليه ولا على تأويله الا من حده وبابه الذي جعل الله له فافهم إن شاء الله ، واطلب الامر من مكانه تجده إن شاء الله ، واطلب الامر من مكانه تجده إن شاء الله . | ||
خط ۴۶۳: | خط ۴۶۷: | ||
وفي البصائر باسناده عن أمير المؤمنين عليه السلام قال : كنت إذا سألت رسول الله ( ص ) أجابني وان ذهبت مسائلي ابتدأني ، فما أنزلت عليه آية في ليل ولا نهار ولا سماء ولا ارض ولا دنيا ولا آخرة الا أقرأنيها وأملاها على وكتبها بيدي ، وعلمني تأويلها وتفسيرها ومحكمها ومتشابهها وخاصها وعامها وكيف نزلت وأين نزلت وفيمن نزلت إلى يوم القيامة ، ودعا الله ان يعطيني فهما وحفظا فما نسيت آية من كتاب الله ، ولا على من ، نزلت . وفى الكافي في باب اختلاف الحديث عن سليم بن قيس الهلالي عنه عليه السلام ما يقرب منه ، مع بيانات واضحة في سبب الاختلاف فليطلب منه . وفي البصائر باسناده عن أبي جعفر ( ع ) قال : تفسير القرآن على سبعة أوجه : منه ما كان ومنه ما لم يكن بعد ، ذلك تعرفه الأئمة عليهم السلام | |||
خط ۵۴۶: | خط ۵۵۰: | ||
وعن محمد بن أبي خالد شنبولة قال : قلت لأبي جعفر الثاني ( ع ) : جعلت فداك ان مشايخنا رووا عن أبي جعفر وأبي عبد الله - عليهما السلام - وكانت التقية شديدة فكتموا كتبهم فلم يرووا عنهم فلما ماتوا صارت الكتب إلينا ؟ - فقال : حدثوا بها فإنها حق وفيه دلالة واضحة على صحة الاعتماد على الكتب والعمل بما فيها من الاحكام إذا كانت صحيحة . وقال أبو جعفر ( ع ) لأبان بن تغلب : اجلس في مسجد النبي ( ص ) وأفت الناس فانى أحب ان يرى في شيعتي مثلك : وقال الصادق ( ع ) للفيض بن المختار : إذا أردت بحديثنا فعليك بهذا الجالس ، وأومأ بيده إلى رجل من أصحابه ، فسألت عنه فقالوا : زرارة بن أعين . | |||
خط ۶۰۰: | خط ۶۰۵: | ||
مثلا رواياتي كه مي گويد : ان دين الله لايصاب بالعقول معنايش اين است كه بوسله عقل ممكن نيست به حكم واقع الهي رسيد مثلا از طريق قياس و استحسان و ..و رواياتي كه امر به تبعيت از عقل مي كند عقلي است كه اصول را از شريعت گرفته و در راستاي ان به احكام الهي مي رسد . | مثلا رواياتي كه مي گويد : ان دين الله لايصاب بالعقول معنايش اين است كه بوسله عقل ممكن نيست به حكم واقع الهي رسيد مثلا از طريق قياس و استحسان و ..و رواياتي كه امر به تبعيت از عقل مي كند عقلي است كه اصول را از شريعت گرفته و در راستاي ان به احكام الهي مي رسد . | ||
در اينصورت بين روايات امره و ناهيه از اتباع عقل با اين روايات طائفه سوم تعارضي نخواهدبود و همينطور بين انها و اياتي كه امر به تدبر در ايات الهي مي كنند. | در اينصورت بين روايات امره و ناهيه از اتباع عقل با اين روايات طائفه سوم تعارضي نخواهدبود و همينطور بين انها و اياتي كه امر به تدبر در ايات الهي مي كنند. | ||
قال في الاصول الاصيله : ان الشرع | قال في الاصول الاصيله : ان الشرع لن يتبين الا بالعقل ، والعقل لن يهتدى الا بالشرع ، والعقل كالأس | ||
والشرع كالبناء ولم يثبت بناء ما لم يكن أس ، ولم يغن أس ما لم يكن بناء ، وأيضا العقل كالبصر والشرع كالشعاع ولن ينفع البصر ما لم يكن شعاع من خارج ولن يغني الشعاع ما لم يكن بصر ، فلهذا قال تعالى : قد جاءكم من الله نور وكتاب مبين * يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ويخرجهم من الظلمات إلى النور باذنه | والشرع كالبناء ولم يثبت بناء ما لم يكن أس ، ولم يغن أس ما لم يكن بناء ، وأيضا العقل كالبصر والشرع كالشعاع ولن ينفع البصر ما لم يكن شعاع من خارج ولن يغني الشعاع ما لم يكن بصر ، فلهذا قال تعالى : قد جاءكم من الله نور وكتاب مبين * يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ويخرجهم من الظلمات إلى النور باذنه | ||
وأيضا فالعقل كالسراج والشرع كالزيت الذي يمده فما لم يكن زيت لم يشعل السراج ، وما لم يكن سراج لم تضئ الزيت ، وعلى هذا نبه بقوله تعالى ( | وأيضا فالعقل كالسراج والشرع كالزيت الذي يمده فما لم يكن زيت لم يشعل السراج ، وما لم يكن سراج لم تضئ الزيت ، وعلى هذا نبه بقوله تعالى ( : الله نور السماوات والأرض مثل نوره ( إلى قوله ) نور على نور ، وأيضا فالشرع عقل من خارج والعقل شرع من داخل وهما يتعاضدان بل يتحدان ، ولكون الشرع عقلا من خارج سلب الله اسم العقل من الكافر في غير موضع من القرآن نحو : صم بكم عمي فهم لا يعقلون ، ولكون العقل شرعا من داخل قال تعالى | ||
في صفة العقل : فطرة الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم ( 3 ) فسمى العقل دينا ، ولكونهما متحدين قال : نور على نور وقال ( | في صفة العقل : فطرة الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم ( 3 ) فسمى العقل دينا ، ولكونهما متحدين قال : نور على نور وقال ( : يهدي الله لنوره من يشاء ، فجعلهما نورا واحدا ، فالعقل إذا فقد الشرع عجز من أكثر الأمور كما تعجز العين عند فقد النور . | ||
وعن أمير المؤمنين ( ع ) انه قال | وعن أمير المؤمنين ( ع ) انه قال : العقل عقلان مطبوع ومسموع ولا ينفع المسموع ما لم يكن مطبوع | ||
كما لا ينفع نور الشمس ونور العين ممنوع فقد ظهر من هذا انه لا طريق إلى العلم بالأحكام الشرعية المختلف فيها في زمان - الغيبة الا لذي العقل الصحيح الكامل صاحب القوة القدسية بعد أخذها من أصولها المحكمة من الكتاب والسنة الثابتة وأخبار أهل البيت المسموعة عنهم عليهم السلام بواسطة أو بدونها والناس انما هلكوا فيما هلكوا لتركهم ذلك واتباع آرائهم قال الله عز وجل : أتقولون على الله ما لا تعلمون | كما لا ينفع نور الشمس ونور العين ممنوع فقد ظهر من هذا انه لا طريق إلى العلم بالأحكام الشرعية المختلف فيها في زمان - الغيبة الا لذي العقل الصحيح الكامل صاحب القوة القدسية بعد أخذها من أصولها المحكمة من الكتاب والسنة الثابتة وأخبار أهل البيت المسموعة عنهم عليهم السلام بواسطة أو بدونها والناس انما هلكوا فيما هلكوا لتركهم ذلك واتباع آرائهم قال الله عز وجل : أتقولون على الله ما لا تعلمون . وقال : ولا تقف ما ليس لك به علم . وقال : قل : أرأيتم ما أنزل الله لكم من رزق فجعلتم منه حراما وحلالا قل الله أذن لكم أم على الله تفترون ؟ | ||
وقال | وقال : ولا تقولوا لما تصف ألسنتكم الكذب : هذا حلال وهذا حرام لتفتروا على الله الكذب . | ||
وقال | وقال : ألم يؤخذ عليهم ميثاق الكتاب ألا يقولوا على الله الا الحق . وقال : ان الظن لا يغني من الحق شيئا . وقال : ان هم الا يظنون . وقال : ولو تقول علينا بعض الأقاويل * لاخذنا منه باليمين * ثم لقطعنا منه الوتين ، إلى غير ذلك من الآيات . | ||
واما الاخبار في ذلك فهي أكثر من أن تحصى وقد تجاوزت حد التواتر ، ولنشر إلى جملة منها للتنبيه ، فمنها ما ذكرناه في الأصول السالفة مما دل على ذلك وسيما الأصل الثاني من حديث ابن شبرمة | واما الاخبار في ذلك فهي أكثر من أن تحصى وقد تجاوزت حد التواتر ، ولنشر إلى جملة منها للتنبيه ، فمنها ما ذكرناه في الأصول السالفة مما دل على ذلك وسيما الأصل الثاني من حديث ابن شبرمة والرسالة الصادقية وغيرهما ، وفي الأصل السابع من | ||
حديث ذم اختلاف الفتيا | حديث ذم اختلاف الفتيا وحديث من تصدى للحكم وليس له بأهل | ||
- قال بعض الفضلاء في الحاشيه : | - قال بعض الفضلاء في الحاشيه : | ||
خط ۶۶۶: | خط ۶۷۱: | ||
{ كلمه نلقي اليكم الاصول ...بخوبي مبين ان است ك هاصول فقه توقيفي است و ذهن بشري حق ندارد اصلي و قاعده اي را اختراع كند و انگاه حكم مصاديق را از تحصيل نمايد . كلمه عليكم بالتفريع حدود تكليف مجتهدين را بيان مي دارد كه مرزاجتهادي شان در حد تطبيق اصل بر فرع است و اين غير از اصول رائجي است كه ناظر ان هستيم مثلا اختراع اصل اولي در اشياءبا قطع نظر از روايات و ادله سمعيه در راستاي اجتهاد ائمه نيست بلكه در مقابل ان است يا بسياري از ادله و براهيني كه در علم اصول براي حجيت امارات و..اورده مي شود در واقع سبك استدلال در فقه و اصول يكنواخت است يعني دراصول بايد از قواعد الفقهيه بحث شود نه از اصول مخترعه اما درعين حال بسياري از مباحث علم اصول هم در اين راستا است مثل حجيت ظواهر اصول عمليه و...در واقع متلقاه اموري صعب و پيچيده نيستند . اصول فعلي متورم است . | { كلمه نلقي اليكم الاصول ...بخوبي مبين ان است ك هاصول فقه توقيفي است و ذهن بشري حق ندارد اصلي و قاعده اي را اختراع كند و انگاه حكم مصاديق را از تحصيل نمايد . كلمه عليكم بالتفريع حدود تكليف مجتهدين را بيان مي دارد كه مرزاجتهادي شان در حد تطبيق اصل بر فرع است و اين غير از اصول رائجي است كه ناظر ان هستيم مثلا اختراع اصل اولي در اشياءبا قطع نظر از روايات و ادله سمعيه در راستاي اجتهاد ائمه نيست بلكه در مقابل ان است يا بسياري از ادله و براهيني كه در علم اصول براي حجيت امارات و..اورده مي شود در واقع سبك استدلال در فقه و اصول يكنواخت است يعني دراصول بايد از قواعد الفقهيه بحث شود نه از اصول مخترعه اما درعين حال بسياري از مباحث علم اصول هم در اين راستا است مثل حجيت ظواهر اصول عمليه و...در واقع متلقاه اموري صعب و پيچيده نيستند . اصول فعلي متورم است . | ||
== | ==مبحث دوم : ايا قطع حاصل شده از دليل عقلي حجت است يا خير ؟== | ||
خط ۶۸۲: | خط ۶۸۶: | ||
نسبت به تصوير اول تقريبا اصوليين متحدند كه چنين كارياز عقل ساخته نيست و قطع به حكم از اين طريق حاصل نمي شود و درتصوير دوم نيز از محل بحث خارج است چون حسن و قبح چيزي در مرتبه معلول حكم شرعي است و انگاه عقل به چنين ادراكي مي رسد و چنين حكم عقلي در طول حكم شرعي است نه درعرض ان اما در مرتبه سوم اصوليين معتقدند كه عقل چنين كارائي را دارد . | نسبت به تصوير اول تقريبا اصوليين متحدند كه چنين كارياز عقل ساخته نيست و قطع به حكم از اين طريق حاصل نمي شود و درتصوير دوم نيز از محل بحث خارج است چون حسن و قبح چيزي در مرتبه معلول حكم شرعي است و انگاه عقل به چنين ادراكي مي رسد و چنين حكم عقلي در طول حكم شرعي است نه درعرض ان اما در مرتبه سوم اصوليين معتقدند كه عقل چنين كارائي را دارد . | ||
=== مساله حجيت قطع حاصله از دليل عقلي === | ===مساله حجيت قطع حاصله از دليل عقلي=== | ||
خط ۷۱۴: | خط ۷۱۸: | ||
اقول :تقييد موضوع حكم به علم و قطع حاصل شده از ادله سمعيه ممكن است بنابر اينكه قطع موضوعي باشد اري اگر قطع طريقي باشد ممكن نيست اما محل نزاع اخذ قطع در موضوع حكم است و اين هيچ محذوري ندارد مهم مقام اثبات است و چون ادله اخباريين در اين رابطه محل تامل است لذا پذيرش سخنشان مشكل است از طرفي محل بحث در اخذ علم و قطع به حكم د موضوع نيست بلكه محل بحث در علم و قطع به حكم حاصله از مقدمات عقليه است . اگر محل نزاع را دقت كنيم بخوبي روشن مي شود كه بيان مرحوم خوئي و نائيني خارج از محل نزاع است . فتامل | اقول :تقييد موضوع حكم به علم و قطع حاصل شده از ادله سمعيه ممكن است بنابر اينكه قطع موضوعي باشد اري اگر قطع طريقي باشد ممكن نيست اما محل نزاع اخذ قطع در موضوع حكم است و اين هيچ محذوري ندارد مهم مقام اثبات است و چون ادله اخباريين در اين رابطه محل تامل است لذا پذيرش سخنشان مشكل است از طرفي محل بحث در اخذ علم و قطع به حكم د موضوع نيست بلكه محل بحث در علم و قطع به حكم حاصله از مقدمات عقليه است . اگر محل نزاع را دقت كنيم بخوبي روشن مي شود كه بيان مرحوم خوئي و نائيني خارج از محل نزاع است . فتامل | ||
خط ۷۲۰: | خط ۷۲۳: | ||
{{پانویس|2}} | {{پانویس|2}} | ||
==منابع == | ==منابع== |
ویرایش