پرش به محتوا

ابوایوب انصاری: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۶۳۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۴ دسامبر ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۷۴: خط ۱۷۴:
ما به ایوابوب گفتیم: "خدای، تو را رحمت کند، آنچه گفتی ما را بس است". <ref>علی نظری منفرد، قصه ی کوفه، ص 343</ref>
ما به ایوابوب گفتیم: "خدای، تو را رحمت کند، آنچه گفتی ما را بس است". <ref>علی نظری منفرد، قصه ی کوفه، ص 343</ref>


=نقش ابوایوب انصاری در جنگ صفین=
'''نقش ابوایوب انصاری در جنگ صفین'''


ابن اعثم کوفی می نویسد: ابوایوب در یکی از روزهای جنگ صفین از صف لشکر امیرمؤمنان (ع) بیرون آمد و در میدان جنگ هم آورد طلبید. هر چند آواز داد، کسی از لشکر معاویه به جنگ او روی نیاورد. ابوایوب به اسب خود تازیانه زد و بر لشکر شامیان حمله ور شد، اما همچنان کسی در مقابلش قرار نگرفت. ناگزیر به سراپرده [[معاویه]] روی آورد. وقتی معاویه، ابوایوب را دید گریخت و از طرف دیگر بیرون رفت. ابوایوب همچنان ایستاده بود و مبارز می طلبید تا این که گروهی از شامیان به جنگ وی شتافتند.
ابن اعثم کوفی می نویسد: ابوایوب در یکی از روزهای جنگ صفین از صف لشکر امیرمؤمنان (ع) بیرون آمد و در میدان جنگ هم آورد طلبید. هر چند آواز داد، کسی از لشکر معاویه به جنگ او روی نیاورد. ابوایوب به اسب خود تازیانه زد و بر لشکر شامیان حمله ور شد، اما همچنان کسی در مقابلش قرار نگرفت. ناگزیر به سراپرده [[معاویه]] روی آورد. وقتی معاویه، ابوایوب را دید گریخت و از طرف دیگر بیرون رفت. ابوایوب همچنان ایستاده بود و مبارز می طلبید تا این که گروهی از شامیان به جنگ وی شتافتند.


ابوایوب بر آن ها حمله برد، چند تن را مجروح ساخت و به سلامت به صف لشکر (ع) پیوست. معاویه با چهره ای دگرگون به سراپرده خویش بازگشت و سپاهیان را به شدت نکوهش کرد که سواری از صف لشکر علی (ع) چنین تاخت تا به سراپرده ما آمد و هیچ یک از شما واکنش نشان نداد. مگر دست هایشان را بسته بودند که هیچ کس را یارای آن نبود. مشتی خاک بردارد و به روی اسب وی بپاشد؟! مردی از شامیان به نام مترفع بن منصور گفت: ای معاویه! نگران مباش، همان گونه که آن سوار حمله کرد و به سراپرده تو آمد، من نیز به سراپرده علی یورش می برم. اگر بر او دست یابم، زخمی اش می کنم و شادمانت می سازم. آنگاه سوار اسب شد و به سراپرده علی (ع) تاخت. چون ابوایوب انصاری او را دید، به سویش شتافته، با یکدیگر درگیر شدند. ابوایوب ضربتی بر دست و گردنش وارد کرد و او را به قتل رسانید. سپاهیان علی (ع) که این شجاعت بی نظیر را شاهد بودند، بر ابوایوب آفرین گفتند.
ابوایوب بر آن ها حمله برد، چند تن را مجروح ساخت و به سلامت به صف لشکر (ع) پیوست. معاویه با چهره ای دگرگون به سراپرده خویش بازگشت و سپاهیان را به شدت نکوهش کرد که سواری از صف لشکر علی (ع) چنین تاخت تا به سراپرده ما آمد و هیچ یک از شما واکنش نشان نداد. مگر دست هایشان را بسته بودند که هیچ کس را یارای آن نبود. مشتی خاک بردارد و به روی اسب وی بپاشد؟! مردی از شامیان به نام مترفع بن منصور گفت: ای معاویه! نگران مباش، همان گونه که آن سوار حمله کرد و به سراپرده تو آمد، من نیز به سراپرده علی یورش می برم. اگر بر او دست یابم، زخمی اش می کنم و شادمانت می سازم. آنگاه سوار اسب شد و به سراپرده علی (ع) تاخت. چون ابوایوب انصاری او را دید، به سویش شتافته، با یکدیگر درگیر شدند. ابوایوب ضربتی بر دست و گردنش وارد کرد و او را به قتل رسانید. سپاهیان علی (ع) که این شجاعت بی نظیر را شاهد بودند، بر ابوایوب آفرین گفتند.
'''در انتظار جنگ با مارقین هستم'''
محمد بن سلیمان می گوید: وقتی ابوایوب انصاری بر ما وارد شد و اطراق کرد، خدمتش رفتیم، قدری علوفه برای اسبش بردیم و گفتیم: ای ابوایوب! تو با همین شمشیری که همراه داری در رکاب رسول خدا (ع) با [[کفار]] جنگیدی؛ اکنون با مسلمانان می جنگی؟! گفت: رسول خدا ما را به جنگ با قاسطین و مارقین و ناکثین فرمان داد. من، طبق دستور او، با دو گره جنگ کردم و در آینده نیز با گروه سوم... در نهروان خواهم جنگید؛ ولی نمی دانم این در کجاست؟ ابوایوب در جنگ نهروان
وقتی خوارج به بهانه های پوچ در محلی به نام «حرورا» توقف کردند، امیرمومنان به میان آن ها رفت تا شبهه هایشان را پاسخ دهد و آنان را به راه راست فراخواند. آن گاه پرچم امان را به دست ابوایوب انصاری سپرد تا هر که می خواهد برگردد، خود را به ابوایوب رساند. ابوایوب فریاد برآورد: هر که به طرف این پرچم بیاید تا از بین این گروه بیرون رود ایمن خواهد بود. هشت هزار نفر از آن ها برگشتند. خوارج بر طغیان و سرکشی خود پای فشردند و منطقه را به قصد نهروان ترک گفتند.


=پانویس=
=پانویس=
confirmed، مدیران
۳۷٬۴۴۵

ویرایش