۸۸٬۰۰۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'ابو ' به 'ابو') |
||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
اگر در بحث از نخستین بنیادها، مقصود یافتن نخستین آثار تألیف شده با موضوعی اصولی باشد، حتی نمونههای قابل تردید از چنین آثاری را جز در نیمه دوم سده ۲ق نمیتوان یافت؛ اما جای سخن نیست که میان مرحله ناپختگیِ روش های نظری در فقهِ آغاز قرن ۲ق و مرحله تألیف آثار اصولی، باید منزلتی را تصور کرد که در آن عالمانی با بحث های پیگیر در محاضرات فقهی خود، راه را برای تدوینکنندگان اصول کوبیدهاند. اگر از تک نگاری ها و بحث های پراکنده در پارهای مسائل مورد منازعه، چون قیاس - که نمونههای آنها از میانه سده ۲ق گزارش شده است - بگذریم، نام دو تن از فقیهان اصحاب رأی به عنوان آغازگر جریان تدوین در زمینه اصول فقه در نیمه دوم آن سده به چشم میآید که نخستین آنها ابویوسف (د ۱۸۲ق/ ۷۹۸م) و دومین محمد بن حسن شیبانی است که کوشش آنان را باید الهام گرفته از محاضرات محفل [[ابوحنیفه]] تلقی کرد. ابوحنیفه، پیشوای اصحاب رأی، اگرچه خود تألیفی در اصول فقه نپرداخت، ولی بررسی و تحلیل فقه برجای مانده از وی، نشان میدهد که در جهت نظامدهی به ساختار فقه کوفه بر پایه اصولی نظری، تا حد زیادی توفیق یافته بوده است. | اگر در بحث از نخستین بنیادها، مقصود یافتن نخستین آثار تألیف شده با موضوعی اصولی باشد، حتی نمونههای قابل تردید از چنین آثاری را جز در نیمه دوم سده ۲ق نمیتوان یافت؛ اما جای سخن نیست که میان مرحله ناپختگیِ روش های نظری در فقهِ آغاز قرن ۲ق و مرحله تألیف آثار اصولی، باید منزلتی را تصور کرد که در آن عالمانی با بحث های پیگیر در محاضرات فقهی خود، راه را برای تدوینکنندگان اصول کوبیدهاند. اگر از تک نگاری ها و بحث های پراکنده در پارهای مسائل مورد منازعه، چون قیاس - که نمونههای آنها از میانه سده ۲ق گزارش شده است - بگذریم، نام دو تن از فقیهان اصحاب رأی به عنوان آغازگر جریان تدوین در زمینه اصول فقه در نیمه دوم آن سده به چشم میآید که نخستین آنها ابویوسف (د ۱۸۲ق/ ۷۹۸م) و دومین محمد بن حسن شیبانی است که کوشش آنان را باید الهام گرفته از محاضرات محفل [[ابوحنیفه]] تلقی کرد. ابوحنیفه، پیشوای اصحاب رأی، اگرچه خود تألیفی در اصول فقه نپرداخت، ولی بررسی و تحلیل فقه برجای مانده از وی، نشان میدهد که در جهت نظامدهی به ساختار فقه کوفه بر پایه اصولی نظری، تا حد زیادی توفیق یافته بوده است. | ||
[[ابویوسف]] به عنوان نخستین قاضی القضات خلافت اسلامی که بر قاضیان سرزمین های گوناگون نظارت داشت، شاید ضرورت تدوین اصول نظری فقه و ایجاد وحدت رویهای نسبی میان قضات را - که پیشتر ابنمقفع بدان اشاره کرده بود - بیش از هر کس درمییافت. او که آموختههای خود از محفل ابوحنیفه را دستمایه داشت، با تألیف کتابی با عنوان ادب القاضی که نخستین کتاب اسلامی در این زمینه به شمار میآید، توانست تا حدودی مقررات و آیین قضا را تدوین نماید. بیتردید نمیتوان این نوشته را اثری در اصول فقه دانست، اما با توجه به زمانی که در باره آن سخن میرود، این اثر را باید از نخستین گامها در تدوین علم اصول قلمداد کرد. شاید اینکه برخی پیشینیان اثری در «اصول فقه» را به | [[ابویوسف]] به عنوان نخستین قاضی القضات خلافت اسلامی که بر قاضیان سرزمین های گوناگون نظارت داشت، شاید ضرورت تدوین اصول نظری فقه و ایجاد وحدت رویهای نسبی میان قضات را - که پیشتر ابنمقفع بدان اشاره کرده بود - بیش از هر کس درمییافت. او که آموختههای خود از محفل ابوحنیفه را دستمایه داشت، با تألیف کتابی با عنوان ادب القاضی که نخستین کتاب اسلامی در این زمینه به شمار میآید، توانست تا حدودی مقررات و آیین قضا را تدوین نماید. بیتردید نمیتوان این نوشته را اثری در اصول فقه دانست، اما با توجه به زمانی که در باره آن سخن میرود، این اثر را باید از نخستین گامها در تدوین علم اصول قلمداد کرد. شاید اینکه برخی پیشینیان اثری در «اصول فقه» را به ابویوسف نسبت دادهاند، <ref>خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۲۴۵-۲۴۶. </ref><ref>موفق مکی، مناقب ابی حنیفه، ج۲، ص۲۴۵.</ref> اشارهای به همین تألیف او با در نظر گرفتن ارتباط آن با تدوین اصول فقه بوده باشد، اگرچه وجود اثری مستقل از وی با عنوان اصول الفقه نیز چندان دور از احتمال نمینماید. | ||
ابویوسف در آثار برجای مانده خود بسیاری از مباحث اصولی، چون مباحث مربوط به قیاس، استحسان و نیز حجیت خبر واحد را به مناسبتهایی بررسی کرده، بر قانونمند بودن استدلالات فقهی تأکیدی ویژه دارد و در نقد فقه مخالفان، پریشانی استدلال و ناهمخوانی روشها را بر آنان خرده گرفته است. <ref>یعقوب | ابویوسف در آثار برجای مانده خود بسیاری از مباحث اصولی، چون مباحث مربوط به قیاس، استحسان و نیز حجیت خبر واحد را به مناسبتهایی بررسی کرده، بر قانونمند بودن استدلالات فقهی تأکیدی ویژه دارد و در نقد فقه مخالفان، پریشانی استدلال و ناهمخوانی روشها را بر آنان خرده گرفته است. <ref>یعقوب ابویوسف، الرد علی سیر الاوزاعی، ج۱، ص۴۷- ۴۸.</ref><ref>یعقوب ابویوسف، الرد علی سیر الاوزاعی، ج۱، ص۵۰ -۵۱.</ref> وی در آثار شناخته شده خود، فقیهان اصحاب حدیث را به سبب ناآگاهی بر آنچه «اصول فقه» نام نهاده، نکوهش کرده است <ref>یعقوب ابویوسف، الرد علی سیر الاوزاعی، ج۱، ص۲۱.</ref> و بدینترتیب، توجه خود و عالمان مکتبش را اگر نه به اصول فقه به معنای مصطلح آن، بلکه به موضوعی به نام «اصول فقه» نمایانده که فقیه را در منتظم کردن استدلالات و یکنواخت ساختن روش به کار میآمده است. | ||
شاگرد دیگر | شاگرد دیگر ابوحنیفه، محمد بن حسن شیبانی (د۱۸۹ق/ ۸۰۵م) به گزارش ابن ندیم کتابی با عنوان اصول الفقه تألیف کرده بود <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۵۸.</ref> که باید آن را ادامه مسیر ابویوسف در ساماندهی به اصول تلقی کرد. او علاوه بر اثر یاد شده، رسالهای با عنوان اجتهادالرأی پرداخته که دارای زمینهای اصولی بوده است. <ref>یعقوب ابویوسف، الرد علی سیر الاوزاعی، ج۱، ص۲۱.</ref> اثر دیگر محمد بن حسن شیبانی، با عنوان الاستحسان دارای محتوایی اصولی - فقهی است که در آن مؤلف با تحلیل نمونهها، به تبیین صحت نظریه اصولیِ استحسان بر پایه مراعات عرف و گریز از عسر و حرج پرداخته است. <ref>شیبانی، محمد بن حسن، الاصل، ج۳، ص۴۸- ۱۶۶.</ref> | ||
مهم ترین شخصیت حنفی که در سده بعد، در جریان تدوین اصول فقه باید از او نام برده شود، ابوموسی عیسی بن ابان (د۲۲۱ق/ ۸۳۶م) از شاگردان محمد بن حسن شیبانی است که آثاری در اصول فقه پرداخته بوده <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۵۸.</ref> و آراء اصولی او مورد توجه اصول نویسان بعدی از حنفیان و غیر آنان قرار گرفته است. <ref>سرخسی، محمد، اصول، ج۱، ص۲۵.</ref><ref>سرخسی، محمد، اصول، ج۱، ص۲۹۳.</ref> از ویژگیهای وی در مباحث اصولی، پرداختن به دلیل سوم، یعنی اجماع با دیدگاهی خوشبینانه و برخلاف پیشینیان اصحاب رأی است که خود گامی اساسی در جهت نزدیک شدن اصول حنفی به اصول شافعی و پذیرش دستگاه «ادله چهارگانه» ارائه شده در الرسالة شافعی است. <ref>سرخسی، محمد، اصول، ج۱، ص۳۰۴- ۳۰۵.</ref><ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین، کشف الاسرار، ج۳، ص۲۲۹.</ref> | مهم ترین شخصیت حنفی که در سده بعد، در جریان تدوین اصول فقه باید از او نام برده شود، ابوموسی عیسی بن ابان (د۲۲۱ق/ ۸۳۶م) از شاگردان محمد بن حسن شیبانی است که آثاری در اصول فقه پرداخته بوده <ref>ابن ندیم، الفهرست، ج۱، ص۲۵۸.</ref> و آراء اصولی او مورد توجه اصول نویسان بعدی از حنفیان و غیر آنان قرار گرفته است. <ref>سرخسی، محمد، اصول، ج۱، ص۲۵.</ref><ref>سرخسی، محمد، اصول، ج۱، ص۲۹۳.</ref> از ویژگیهای وی در مباحث اصولی، پرداختن به دلیل سوم، یعنی اجماع با دیدگاهی خوشبینانه و برخلاف پیشینیان اصحاب رأی است که خود گامی اساسی در جهت نزدیک شدن اصول حنفی به اصول شافعی و پذیرش دستگاه «ادله چهارگانه» ارائه شده در الرسالة شافعی است. <ref>سرخسی، محمد، اصول، ج۱، ص۳۰۴- ۳۰۵.</ref><ref>بخاری، عبدالعزیز علاءالدین، کشف الاسرار، ج۳، ص۲۲۹.</ref> |