۱٬۲۳۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
تاريخ ديني و فرهنگي بشر از آغاز تا كنون دو مرحله را پشت سر نهاده است و ما اكنون در مرحله سوم آن قرار داريم : | تاريخ ديني و فرهنگي بشر از آغاز تا كنون دو مرحله را پشت سر نهاده است و ما اكنون در مرحله سوم آن قرار داريم : | ||
مرحله نخست آن عصر انبياء الهي است كه شاخصه اصلي آن دريافت برنامه جامع وحياني توسط انسانهائي است كه به مقام قرب الهي نائل گرديده و صلاحيت لازم را در رهبري فكري و معنوي بشريت كسب نموده اند . اينان بعد از وصول به مرتبه امامت و هدايتگري انسانها همه تلاش و سعي شان را در اين مسير بكار گرفته و نزديكترين طريق نجات و هدايت را به آنان ارائه نموده اند. | |||
مرحله دوم كه با اعلام ختم نبوت آغاز مي گردد دوره اوصياي الهي است . اينان نيز بسبب نيل به مراتب عاليه كمالات كه براي بشر وصول بدان ممكن است با تبيين و تفسير مكتب انبياء و نيز سيره عملي خود همه تلاششان را در محافظت از آن بكار گرفته و مانع تحريف و تفسيرهاي ناصواب از دين گرديده اند . اوصياي الهي هر چند در مقام عمل – جز در دوران كوتاه حاكميت نبي اكرم و امام علي و امام حسن عليهم السلام - موفق به تشكيل حكومت در راستاي اهداف عالي شان در اجراي عدالت بمعناي واقعي كلمه و هدايتهاي معنوي بشر در نيل به هدف از خلقت نبوده اند اما با تفسير و تبيين جامع دين – حتي بعد از وفاتشان - همچنان در اين مسير قرار داشته و بشريت از بركات وجودي آنان بهره مي گيرد. | مرحله دوم كه با اعلام ختم نبوت آغاز مي گردد دوره اوصياي الهي است . اينان نيز بسبب نيل به مراتب عاليه كمالات كه براي بشر وصول بدان ممكن است با تبيين و تفسير مكتب انبياء و نيز سيره عملي خود همه تلاششان را در محافظت از آن بكار گرفته و مانع تحريف و تفسيرهاي ناصواب از دين گرديده اند . اوصياي الهي هر چند در مقام عمل – جز در دوران كوتاه حاكميت نبي اكرم و امام علي و امام حسن عليهم السلام - موفق به تشكيل حكومت در راستاي اهداف عالي شان در اجراي عدالت بمعناي واقعي كلمه و هدايتهاي معنوي بشر در نيل به هدف از خلقت نبوده اند اما با تفسير و تبيين جامع دين – حتي بعد از وفاتشان - همچنان در اين مسير قرار داشته و بشريت از بركات وجودي آنان بهره مي گيرد. | ||
| | ||
خط ۶۲: | خط ۶۷: | ||
2- اصالت عقل و قاعده ملازمه بين حكم عقل و شرع : | 2- اصالت عقل و قاعده ملازمه بين حكم عقل و شرع : | ||
يكي ديگر از اصول قطعي اسلام عنايت عميقي است كه اسلام براي عقل قائل شده است . به كمك اين اصل اساسي مي توان به بسياري از شبهاتي كه سابقه اي در تاريخ نداشته و در اثر تحولات علمي در حوزه دين بوجود مي آيد پاسخ گفت . از منظر شهيد مطهري در هيچ مكتبي به اندازه اسلام نسبت به عقل بشري ، بها داده نشده است: | يكي ديگر از اصول قطعي اسلام عنايت عميقي است كه اسلام براي عقل قائل شده است . به كمك اين اصل اساسي مي توان به بسياري از شبهاتي كه سابقه اي در تاريخ نداشته و در اثر تحولات علمي در حوزه دين بوجود مي آيد پاسخ گفت . از منظر شهيد مطهري در هيچ مكتبي به اندازه اسلام نسبت به عقل بشري ، بها داده نشده است: | ||
تحقيقاً شما هيچ دينى و هيچ كتاب آسمانى را پيدا نمىكنيد كه به اندازه اسلام براى عقل ارزش و اصالت قائل شده باشد. متأسفانه ما نمىتوانيم مبلّغ خوبى براى دين خودمان اسلام باشيم.آيا اين شوخى است كه شما وقتى كه به كتب فقهى مراجعه مىكنيد مىبينيد آنگاه كه مىخواهند منابع اجتهاد و استنباط را به دست بدهند، مىگويند: كتاب، سنت، اجماع، عقل. عقل را به عنوان منبعى در عرض كتاب و سنت و اجماع قرار مىدهند كه اجماع هم خودش يك بحث خاصى است و به يك معنا عين كتاب و سنت است و جدا نيست. | |||
ايشان به قاعده عقلي ملازمه بين حكم و شرع كه مورد اتفاق همه عالمان ديني است اشاره نموده و مي گويد : | ايشان به قاعده عقلي ملازمه بين حكم و شرع كه مورد اتفاق همه عالمان ديني است اشاره نموده و مي گويد : | ||
اين خيلى افتخار بزرگى است كه از صدر اسلام علماى اسلام آمدند گفتند كه بين عقل و شرع هماهنگى است: كُلُّ ما حَكَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَكَمَ بِهِ الشَّرْعُ وَ كُلُّ ما حَكَمَ بِهِ الشَّرْعُ حَكَمَ بِهِ الْعَقْلُ. مقصودشان اين بود كه اگر واقعاً يك چيزى را عقل اكتشاف كند، ما فرضاً دليل نقلى نداشته باشيم، همين اكتشاف عقل كافى است كه بفهميم اسلام با اين موافق است و اگر دليل نقلى به ما نرسيده، بوده و به ما نرسيده است. آنچه هم كه شرع بهطور قطع حكم مىكند عقل حكم مىكند، يعنى راز و رمزى دارد كه اگر عقل به آن راز و رمز پى ببرد تصديقش مىكند؛ يعنى مقررات اسلام براساس يك مجهولات و مرموزات و خارج از دسترس انديشه و فكر و عقل نيست، براساس يك سلسله مصالح و مفاسد در زندگى بشر است كه براى عقل قابل مطالعه است. | اين خيلى افتخار بزرگى است كه از صدر اسلام علماى اسلام آمدند گفتند كه بين عقل و شرع هماهنگى است: كُلُّ ما حَكَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَكَمَ بِهِ الشَّرْعُ وَ كُلُّ ما حَكَمَ بِهِ الشَّرْعُ حَكَمَ بِهِ الْعَقْلُ. مقصودشان اين بود كه اگر واقعاً يك چيزى را عقل اكتشاف كند، ما فرضاً دليل نقلى نداشته باشيم، همين اكتشاف عقل كافى است كه بفهميم اسلام با اين موافق است و اگر دليل نقلى به ما نرسيده، بوده و به ما نرسيده است. آنچه هم كه شرع بهطور قطع حكم مىكند عقل حكم مىكند، يعنى راز و رمزى دارد كه اگر عقل به آن راز و رمز پى ببرد تصديقش مىكند؛ يعنى مقررات اسلام براساس يك مجهولات و مرموزات و خارج از دسترس انديشه و فكر و عقل نيست، براساس يك سلسله مصالح و مفاسد در زندگى بشر است كه براى عقل قابل مطالعه است. |