۸۷٬۸۲۲
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عبد الله' به 'عبدالله') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
<div class="wikiInfo"> | <div class="wikiInfo"> | ||
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | ||
!نام | !نام | ||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
|- | |- | ||
|[[مذهب]] | |[[مذهب]] | ||
|[[سنی]] | |[[سنی]] | ||
|- | |- | ||
|محل دفن | |محل دفن | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
</div> | </div> | ||
'''مأمون عباسی''' هفتمین خلیفه بنی عباس است | '''مأمون عباسی''' هفتمین خلیفه بنی عباس است. «عبدالله مأمون» فرزند [[هارون الرشید]] عباسی میباشد. در سنین کودکی پدرش هارون وی را ولی عهد خویش پس از امین قرار داد. | ||
سالهای نخستین حکومت او به دلیل نزاع با [[امین]] و قیامهای [[علویان]] متزلزل بود از این رو برای تثبیت خلافتش [[امام رضا (ع)]] را از [[مدینه]] به مرو فراخواند و برای وانمودن کردن دوستی با [[آل علی]] ابتدا پیشنهاد واگذاری [[خلافت]] را به امام داد و پس از آنکه [[امام]] این پیشنهاد را نپذیرفت، منصب ولایتعهدی را بر امام رضا(ع) تحمیل کرد و در نهایت ایشان را مسموم و به شهادت رساند. | سالهای نخستین حکومت او به دلیل نزاع با [[امین]] و قیامهای [[علویان]] متزلزل بود از این رو برای تثبیت خلافتش [[امام رضا (ع)]] را از [[مدینه]] به مرو فراخواند و برای وانمودن کردن دوستی با [[آل علی]] ابتدا پیشنهاد واگذاری [[خلافت]] را به امام داد و پس از آنکه [[امام]] این پیشنهاد را نپذیرفت، منصب ولایتعهدی را بر امام رضا(ع) تحمیل کرد و در نهایت ایشان را مسموم و به شهادت رساند. | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
مأمون در روز پنج شنبه نیمه ماه ربیع الاول سال 170هـ متولد شد. ولادتش به سال 170 هجری یعنی در همان شبی كه پدرش به خلافت رسید، رخ داد. پدرش پنجمین [[خلیفه عباسی]] بود، و خودش پس از [[امین]] هفتمین [[خلیفه]] این سلسله بشمار می رود. | مأمون در روز پنج شنبه نیمه ماه ربیع الاول سال 170هـ متولد شد. ولادتش به سال 170 هجری یعنی در همان شبی كه پدرش به خلافت رسید، رخ داد. پدرش پنجمین [[خلیفه عباسی]] بود، و خودش پس از [[امین]] هفتمین [[خلیفه]] این سلسله بشمار می رود. | ||
مادرش كنیزی خراسانی است به نام <big>مراجل بادغیسی</big> كه در روزهای پس از تولّد مأمون، از دنیا رفت. پس مأمون به صورت نوزادی یتیم و بی مادر پرورش یافت. مورّخان نوشته اند كه مادر وی زشت ترین و كثیف ترین كنیز در آشپزخانه رشید بود، و این خود تأیید داستانی كه علّت حامله شدن وی را بازگو می كند. <ref>حیاة الحیوان، ج 1، ص 72</ref> | مادرش كنیزی خراسانی است به نام <big>مراجل بادغیسی</big> كه در روزهای پس از تولّد مأمون، از دنیا رفت. پس مأمون به صورت نوزادی یتیم و بی مادر پرورش یافت. مورّخان نوشته اند كه مادر وی زشت ترین و كثیف ترین كنیز در آشپزخانه رشید بود، و این خود تأیید داستانی است كه علّت حامله شدن وی را بازگو می كند. <ref>حیاة الحیوان، ج 1، ص 72</ref> | ||
پدرش مأمون را به [[جعفر بن یحیی برمكی]] سپرد تا او را در دامان خود بپروراند. پس از او [[فضل بن سهل]] مربّی او بود كه به ذوالریاستین شهرت داشت و بعد هم وزیر خود مأمون گردید. فرمانده كل قوایش [[طاهر بن حسین ذوالیمینین]] بود. <ref>عصر المأمون، ج 1، ص 210</ref> | پدرش مأمون را به [[جعفر بن یحیی برمكی]] سپرد تا او را در دامان خود بپروراند. پس از او [[فضل بن سهل]] مربّی او بود كه به ذوالریاستین شهرت داشت و بعد هم وزیر خود مأمون گردید. فرمانده كل قوایش [[طاهر بن حسین ذوالیمینین]] بود. <ref>عصر المأمون، ج 1، ص 210</ref> | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
=خصوصیات مأمون= | =خصوصیات مأمون= | ||
زندگیش سراسر كوشش و فعالیّت و خالی از تنعّم بود، درست برعكس برادرش امین كه در آغوش | زندگیش سراسر كوشش و فعالیّت و خالی از تنعّم بود، درست برعكس برادرش امین كه در آغوش زبیده، پرورش یافته بود. هر كس زبیده را بشناسد درمی یابد كه امین غرق خوش گذرانی و تفریح بوده است. مأمون مانند برادرش اصالتی چندان برای خود احساس نمی كرد و نه تنها مطمئن به آینده خویش نبود بلكه برعكس، این نكته را مسلم می پنداشت كه [[عباسیان]] به خلافت و حكومت او تن درنخواهند داد. از این رو خود را فاقد هرگونه پایگاهی كه بدان تكیه كند، می دید و به همین دلیل آستین همّت بالا زد و برای آینده اش به برنامه ریزی پرداخت. مأمون خطوط آینده خود را از لحظه ای تعیین كرد كه به موقعیت خود پی برد و دانست كه برادرش امین از مزایای خوبی برخوردار است كه دست وی از آن ها كوتاه است. | ||
او از اشتباه های امین نیز پند آموخت. مثلأ [[فضل]] با مشاهده امین كه خود را به لهو و لعب سرگرم ساخته بود، به مأمون می گفت كه تو پارسایی و[[دینداری]] و رفتار نیكو از خود بروز بده و مأمون نیز همین گونه می كرد. هر بار كه امین حركت سستی را آغاز می كرد، مأمون آن حركت را با جدیّت در پیش می گرفت. <ref> الآداب السلطانیه/ص 212</ref> | او از اشتباه های امین نیز پند آموخت. مثلأ [[فضل]] با مشاهده امین كه خود را به لهو و لعب سرگرم ساخته بود، به مأمون می گفت كه تو پارسایی و[[دینداری]] و رفتار نیكو از خود بروز بده و مأمون نیز همین گونه می كرد. هر بار كه امین حركت سستی را آغاز می كرد، مأمون آن حركت را با جدیّت در پیش می گرفت. <ref> الآداب السلطانیه/ص 212</ref> | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
در ماده «غیب»</ref> | در ماده «غیب»</ref> | ||
پدر مأمون نیز خود به برتری وی بر برادرش امین [[شهادت]] داده و گفته بود:« ... تصمیم گرفته ام ولایتعهدی را تصحیح كنم و به دست كسی بسپارم كه بیشتر رفتارش را می پسندم و خط مشیش را می ستایم، به حسن سیاستش اطمینان دارم، از ضعف و سستی اش آسوده خاطرم، و اوكسی جز عبدالله نمی باشد. اما بنی عباس به پیروی از هوای نفس خویش، محمد را می طلبند، چه در او یك پارچه متابعت از خواهش های نفسانی است، دستش به اسراف باز است، زنان و كنیزان در رأی او شریك و مؤثّر واقع می شوند. اگر به عبدالله روی برم، [[بنی هاشم]] ( یعنی عباسیان ) را به خشم خواهم آورد؛ و اگر این مقام را تنها به دست محمد بسپارم، از تباهی كه بر سر ملّت خواهدآورد، ایمن نیستم ... .» <ref> مروج الذهب (چاپ بیروت)/3/ص 352 و 353</ref> | |||
پدر مأمون نیز خود به برتری وی بر برادرش امین [[شهادت]] داده و گفته بود:« ... تصمیم گرفته ام ولایتعهدی را تصحیح كنم و به دست كسی بسپارم كه بیشتر رفتارش را می پسندم و خط مشیش را می ستایم، به حسن سیاستش اطمینان دارم، از ضعف و سستی اش آسوده خاطرم، و اوكسی جز عبدالله نمی باشد.اما بنی عباس به پیروی از هوای نفس خویش، محمد را می طلبند، چه در او یك پارچه متابعت از خواهش های نفسانی است، دستش به اسراف باز است، زنان و كنیزان در رأی او شریك و مؤثّر واقع می شوند | |||
رشید همچنین می گفت: « در عبدالله دوراندیشی منصور، عبادت مهدی وبزرگی هادی را می بینم، ولی من محمد را بر او پیش انداختم در حالی كه می دانستم محمد تابع هوای نفسش است، هر چه به دست می آورد به اسراف از كف می بازد، زنان و كنیزان را در تصمیم های خویش شركت می دهد. اگر امّ جعفرـیعنی زبیده نبود و [[بنی هاشم]] هم اصرار نمی داشتند، حتمأ عبدالله را بر او مقدّم می داشتم ... .» <ref>قصیده ابن عبدون/ص 245 ـ تاریخ الخلفاء سیوطی/ص 307 ـ شبیه به همین مطلب در كتاب های دیگر هم آمده: الاخبار الطّوال/ص 401 ـ الاتحاف بحت الاشراف/ص 96 ـ تاریخ الخمیس/2/ص 334</ref> | رشید همچنین می گفت: « در عبدالله دوراندیشی منصور، عبادت مهدی وبزرگی هادی را می بینم، ولی من محمد را بر او پیش انداختم در حالی كه می دانستم محمد تابع هوای نفسش است، هر چه به دست می آورد به اسراف از كف می بازد، زنان و كنیزان را در تصمیم های خویش شركت می دهد. اگر امّ جعفرـیعنی زبیده نبود و [[بنی هاشم]] هم اصرار نمی داشتند، حتمأ عبدالله را بر او مقدّم می داشتم ... .» <ref>قصیده ابن عبدون/ص 245 ـ تاریخ الخلفاء سیوطی/ص 307 ـ شبیه به همین مطلب در كتاب های دیگر هم آمده: الاخبار الطّوال/ص 401 ـ الاتحاف بحت الاشراف/ص 96 ـ تاریخ الخمیس/2/ص 334</ref> | ||
خط ۷۰: | خط ۶۶: | ||
چهره ریاکار مأمون انگیزه اصلی این گزینش را در طول سیزده قرن بر مورّخان و [[سیره نویسان]] پوشیده نگه داشته است ، بدین جهت مورّخان از قرن سوم هجری تاکنون در این باره، نظریات گوناگونی اظهار داشته اند. | چهره ریاکار مأمون انگیزه اصلی این گزینش را در طول سیزده قرن بر مورّخان و [[سیره نویسان]] پوشیده نگه داشته است ، بدین جهت مورّخان از قرن سوم هجری تاکنون در این باره، نظریات گوناگونی اظهار داشته اند. | ||
[[آیت الله مطهّری]] عقیده داشت که در مأمون تمایل [[شیعی]] | [[آیت الله مطهّری]] عقیده داشت که در مأمون تمایل [[شیعی]] بود، نه اینکه [[شیعه مذهب]] بوده باشد. چون مأمون عالم و دانشمند بود و به [[مباحث عقلی]] و استدلالی علاقه داشت، به همین خاطر که [[شیعه]] هم بر پایه عقل و استدلال استوار بود، به شیعه متمایل بود. عبارت شهید مطهّری این است : «در اینکه در مأمون تمایل روحی و فکری هم به [[تشیع]] بوده باز بحثی نیست.» <ref>مطهّری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چ اول، 78، ج18، ص118</ref> | ||
[[شهید مطهّری]] برای این نظر خود به مناظرات مأمون با علمای [[اهل سنت]] استدلال می کند. | [[شهید مطهّری]] برای این نظر خود به مناظرات مأمون با علمای [[اهل سنت]] استدلال می کند. | ||
برخی از مورّخان معاصر عقیده دارند که مأمون در حدّ [[عقیده]] به تفضیل شیعه | برخی از مورّخان معاصر عقیده دارند که مأمون در حدّ [[عقیده]] به تفضیل شیعه بود، به این معنا که [[امیرالمؤمنین]] [[حضرت علی (ع)]] را برای [[ولایت]] و خلافت از همه خلفا شایسته تر می دانست. <ref>جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ج1، ص280</ref> | ||
به طور کلی دلایلی که بر شیعه بودن مأمون ذکر گردیده است از این قرار است: | به طور کلی دلایلی که بر شیعه بودن مأمون ذکر گردیده است از این قرار است: |