پرش به محتوا

امر بین الامرین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'می نویسد' به 'می‌نویسد'
جز (جایگزینی متن - 'می خواهد' به 'می‌خواهد')
جز (جایگزینی متن - 'می نویسد' به 'می‌نویسد')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳۱: خط ۳۱:
==تفسیر شیخ مفید از امر بین الامرین==
==تفسیر شیخ مفید از امر بین الامرین==


شیخ مفید در توضیح امر بین الامرین که همان حد وسط میان [[جبر و اختیار]] است، می نویسد:«و الواسطه بین القولین ان الله اقدر الخلق علی افعالهم و مکنهم من اعمالهم و حد لهم الحدود فی ذلک  رسم لهم الرسوم و نهاهم عن القبایح با الزجر و التخویف و الوعد و الوعید .... فلم یکن بتمکینهم من الاعمال مجبرا لهم علیها و لم یفوض الاعمال الیهم لمنعهم من اکثرها و وضع الحدود لهم فیها و امرهم بحسنها و نهاهم عن قبیحها ثم قال فهذا هو الفصل بین الجبر و التفویض...».<ref>شیخ مفید، [[تصحیح اعتقادات الامامیه]]،ص 46</ref>  
شیخ مفید در توضیح امر بین الامرین که همان حد وسط میان [[جبر و اختیار]] است، می‌نویسد:«و الواسطه بین القولین ان الله اقدر الخلق علی افعالهم و مکنهم من اعمالهم و حد لهم الحدود فی ذلک  رسم لهم الرسوم و نهاهم عن القبایح با الزجر و التخویف و الوعد و الوعید .... فلم یکن بتمکینهم من الاعمال مجبرا لهم علیها و لم یفوض الاعمال الیهم لمنعهم من اکثرها و وضع الحدود لهم فیها و امرهم بحسنها و نهاهم عن قبیحها ثم قال فهذا هو الفصل بین الجبر و التفویض...».<ref>شیخ مفید، [[تصحیح اعتقادات الامامیه]]،ص 46</ref>  
یعنی قول وسط میان دو قول این است که خداوند مخلوقاتش را قادر و متمکن کرده است تا بتوانند افعال و اعمال خود را انجام دهند و برای آن ها نسبت به افعال شان مرزهایی ترسیم کرده است و آن ها را با وعده و وعید از زشتی ها و نیز ترس(از عذاب جهنم) باز داشته است. از طرفی چنین نیست که چون انسان ها را قادر و متکمن بر اعمال می‌کند، آن ها مجبور بر انجامش باشند، همان طور به خلق آن مقدار اختیار و تفویض نداده است تا هر کاری را بتوانند انجام دهند، زیرا از بسیاری از اعمال منع شان کرده است و برای خلق حدودی را وضع کرده است و آنان را به نیکی امر کرده و از بدی باز داشته است و معنای امر میان دو امر (جبر و تفویض) همین است.
یعنی قول وسط میان دو قول این است که خداوند مخلوقاتش را قادر و متمکن کرده است تا بتوانند افعال و اعمال خود را انجام دهند و برای آن ها نسبت به افعال شان مرزهایی ترسیم کرده است و آن ها را با وعده و وعید از زشتی ها و نیز ترس(از عذاب جهنم) باز داشته است. از طرفی چنین نیست که چون انسان ها را قادر و متکمن بر اعمال می‌کند، آن ها مجبور بر انجامش باشند، همان طور به خلق آن مقدار اختیار و تفویض نداده است تا هر کاری را بتوانند انجام دهند، زیرا از بسیاری از اعمال منع شان کرده است و برای خلق حدودی را وضع کرده است و آنان را به نیکی امر کرده و از بدی باز داشته است و معنای امر میان دو امر (جبر و تفویض) همین است.


خط ۴۴: خط ۴۴:
==تفسیر خواجه نصیر الدین طوسی از امر بین الامرین==
==تفسیر خواجه نصیر الدین طوسی از امر بین الامرین==


تفسیر این شخصیت بزرگ کلامی و فلسفی شیعه از امر بین الامرین، همان تفسیر سایر متکلمان امامیه اما با روش خودش است. وی در تفسیر این نظریه، به صراحت از استناد مستقیم فعل به انسان دفاع و جبر را نفی می‌کند. می نویسد: «و الضّرورة قاضیة باستناد الأفعال إلینا» <ref>طوسی خواجه نصیر الدین، تجرید الاعتقاد، ص 199</ref>یعنی ضرورت(بداهت) قضاوت می‌کند که افعال صادره از ما، مستند به خود ما باشد. وی در باره نحوه صدور افعال به [[فاعلیت طولی]] معتقد است و خداوند را [[فاعل بعید]] و انسان را [[فاعل قریب]] معرفی می‌کند،  با این توضیح که فعل انسان از آن جهت که ناشی از  قدرت و اراده اوست و آثاری از خود بر جای می گذارد؛ به طور واقعی منسوب به خود اوست، زیرا  [[عقل]] و [[وجدان]] این فرضیه را تایید می‌کند که فعل صادر شده از انسان از اراده و اختیار او ناشی می شود.از طرف دیگر می دانیم که چون غیر از خدا موثر دیگری در هستی وجود ندارد با این حساب او فاعل افعال همه موجودات از جمله انسان است، پس باید به وجه الجمع میان دو فاعل قایل شویم و بگوییم افعال اختیاری انسان از یک طرف منسوب به خود اوست، چون او فاعل مستقیم و مباشر است و از طرف دیگر منسوب به خداوند است، چون خدا فاعل غیر مستقیم و با التسبیب است.
تفسیر این شخصیت بزرگ کلامی و فلسفی شیعه از امر بین الامرین، همان تفسیر سایر متکلمان امامیه اما با روش خودش است. وی در تفسیر این نظریه، به صراحت از استناد مستقیم فعل به انسان دفاع و جبر را نفی می‌کند. می‌نویسد: «و الضّرورة قاضیة باستناد الأفعال إلینا» <ref>طوسی خواجه نصیر الدین، تجرید الاعتقاد، ص 199</ref>یعنی ضرورت(بداهت) قضاوت می‌کند که افعال صادره از ما، مستند به خود ما باشد. وی در باره نحوه صدور افعال به [[فاعلیت طولی]] معتقد است و خداوند را [[فاعل بعید]] و انسان را [[فاعل قریب]] معرفی می‌کند،  با این توضیح که فعل انسان از آن جهت که ناشی از  قدرت و اراده اوست و آثاری از خود بر جای می گذارد؛ به طور واقعی منسوب به خود اوست، زیرا  [[عقل]] و [[وجدان]] این فرضیه را تایید می‌کند که فعل صادر شده از انسان از اراده و اختیار او ناشی می شود.از طرف دیگر می دانیم که چون غیر از خدا موثر دیگری در هستی وجود ندارد با این حساب او فاعل افعال همه موجودات از جمله انسان است، پس باید به وجه الجمع میان دو فاعل قایل شویم و بگوییم افعال اختیاری انسان از یک طرف منسوب به خود اوست، چون او فاعل مستقیم و مباشر است و از طرف دیگر منسوب به خداوند است، چون خدا فاعل غیر مستقیم و با التسبیب است.


===افعال عباد بین جبر و تفویض===
===افعال عباد بین جبر و تفویض===


خواجه نصیر طوسی معتقد است که افعال عباد  میان جبر و تفویض یعنی امر بین الامرین قرار دارد. می نویسد:«أفعال العباد تنقسم إلى ما یکون تابعا لقدرته و إرادته و إلى ما لا یکون، مثال الأوّل الأکل و المشى من الانسان الصحیح الّذی لم یکره على هذین الفعلین و مثال الثانى حرکة الانسان إلى السفل إذا وقع من موضع عال.».<ref>طوسی خواجه نصیر الدین، [[تلخیص المحصل]]، ص 477</ref>یعنی افعال عباد به دو قسم اختیاری (تابع قدرت و اراده) و غیر اختیاری(تابع اجبار و اضطرار) تقسیم می شود. افعال اختیاری مثل خوردن و راه رفتن نسبت به انسانی است که (از نظر شعور و آگاهی) سالم است، زیرا که او با اراده خودش فعل خوردن و راه رفتن را انجام داده است. و اما افعال اضطراری و اجباری مثل سقوط انسان از مکان بلند به سطح زمین  است. در این صورت انسان اختیار و اراده ای ندارد تا بتواند به حالت قبل از سقوط باز گردد. خواجه معتقد است بعد از حصول قدرت و داعی، فعل به مرحله وجوب می رسد البته این وجوب مثل فعل اضطراری نیست که معنای آن خروج از اختیار و پذیرفتن اجبار باشد، زیرا اختیارِ به معنای فعل و ترک که مربوط به افعال اختیاری است، منوط به اراده فاعل است و فاعل هر کدام را اراده کند، همان خواهد شد. بنا براین، وقتی داعی بر انجام یا ترک فعل ایجاد شود، قدرت و اراده اش نیز هم زمان منجر به انجام فعل یا ترک آن می شود و این همان معنای وجوب ناشی از قدرت و اراده ازلی است. «و أمّا عند حصول القدرة و الداعى یجب الفعل أم لا؟ فالحقّ أنّه یجب و إلّا لزم رجحان أحد طرفى الفعل و ترکه من غیر مرجّح. و هذاالوجوب لا یخرج الفعل عن حدّ الاختیار، لأنّ معنى الاختیار هو أن یکون الفعل و الترک بإرادة الفاعل، فیختار منهما أیّهما أراد، و هاهنا لزم الفعل من القدرة و الإرادة.»<ref>همان</ref>یعنی زمانی که قدرت و داعی هر دو با هم جمع شود، آیا وقوع فعل واجب می شود یا نه؟ حق آن است که واجب می شود و گرنه لازم می آید که یک طرف فعل (فعل یا ترک) بدون علت رجحان پیدا کند (و این محال است) و البته این وجوب، موجب نمی‌شود که فاعل آن مجبور باشد و  فعل به اجبار پدید آید، زیرا معنای اختیار( یا فعل اختیاری) این است که فعل و ترک یک عمل، تابع اراده فاعل باشد.اوست که مختار بر انجام یا ترک فعل است، پس نتیجه می گیریم که هر فعلی حاصل دو عنصر  قدرت و اراده است.
خواجه نصیر طوسی معتقد است که افعال عباد  میان جبر و تفویض یعنی امر بین الامرین قرار دارد. می‌نویسد:«أفعال العباد تنقسم إلى ما یکون تابعا لقدرته و إرادته و إلى ما لا یکون، مثال الأوّل الأکل و المشى من الانسان الصحیح الّذی لم یکره على هذین الفعلین و مثال الثانى حرکة الانسان إلى السفل إذا وقع من موضع عال.».<ref>طوسی خواجه نصیر الدین، [[تلخیص المحصل]]، ص 477</ref>یعنی افعال عباد به دو قسم اختیاری (تابع قدرت و اراده) و غیر اختیاری(تابع اجبار و اضطرار) تقسیم می شود. افعال اختیاری مثل خوردن و راه رفتن نسبت به انسانی است که (از نظر شعور و آگاهی) سالم است، زیرا که او با اراده خودش فعل خوردن و راه رفتن را انجام داده است. و اما افعال اضطراری و اجباری مثل سقوط انسان از مکان بلند به سطح زمین  است. در این صورت انسان اختیار و اراده ای ندارد تا بتواند به حالت قبل از سقوط باز گردد. خواجه معتقد است بعد از حصول قدرت و داعی، فعل به مرحله وجوب می رسد البته این وجوب مثل فعل اضطراری نیست که معنای آن خروج از اختیار و پذیرفتن اجبار باشد، زیرا اختیارِ به معنای فعل و ترک که مربوط به افعال اختیاری است، منوط به اراده فاعل است و فاعل هر کدام را اراده کند، همان خواهد شد. بنا براین، وقتی داعی بر انجام یا ترک فعل ایجاد شود، قدرت و اراده اش نیز هم زمان منجر به انجام فعل یا ترک آن می شود و این همان معنای وجوب ناشی از قدرت و اراده ازلی است. «و أمّا عند حصول القدرة و الداعى یجب الفعل أم لا؟ فالحقّ أنّه یجب و إلّا لزم رجحان أحد طرفى الفعل و ترکه من غیر مرجّح. و هذاالوجوب لا یخرج الفعل عن حدّ الاختیار، لأنّ معنى الاختیار هو أن یکون الفعل و الترک بإرادة الفاعل، فیختار منهما أیّهما أراد، و هاهنا لزم الفعل من القدرة و الإرادة.»<ref>همان</ref>یعنی زمانی که قدرت و داعی هر دو با هم جمع شود، آیا وقوع فعل واجب می شود یا نه؟ حق آن است که واجب می شود و گرنه لازم می آید که یک طرف فعل (فعل یا ترک) بدون علت رجحان پیدا کند (و این محال است) و البته این وجوب، موجب نمی‌شود که فاعل آن مجبور باشد و  فعل به اجبار پدید آید، زیرا معنای اختیار( یا فعل اختیاری) این است که فعل و ترک یک عمل، تابع اراده فاعل باشد.اوست که مختار بر انجام یا ترک فعل است، پس نتیجه می گیریم که هر فعلی حاصل دو عنصر  قدرت و اراده است.


خواجه در ادامه به منشا اصلی صدور قدرت و اراده اشاره می‌کند و می نویسد:«فاذا نظرنا إلى أسباب القدرة و الإرادة کان فی الأصل من اللّه و عند وجودهما، الفعل واجب، و عند عدمهما ممتنع. و إذا نظرنا إلى الفعل کان من العبد بحسب قدرته و إرادته، فلهذا قیل لا جبر و لا تفویض بل أمر بین الامرین. فاذن الاختیار حقّ و الاسناد إلى اللّه حقّ، و لا یتمّ الفعل بأحدهما دون الآخر. <ref>همان، ص 477  و طوسی خواجه نصیر الدین، رسایل، ص 478</ref>یعنی هر وقت که به اسباب قدرت و اراده نظر می کنیم، متوجه می شویم که اصل آن از خدای متعال است و هنگامی که هر دو با هم جمع شود، فعل واجب می شود. از طرف دیگر وقتی به فعل نگاه می کنیم، می بینیم که فعل صادر شده تابع قدرت و اراده عبد است، به همین دلیل گفته می شود نه جبر و نه اختیار بلکه امری میان دو امر. (زیرا از یک طرف خداوند منشا صدور قدرت است و از طرف دیگر، فعل صادر شده مستقیما وابسته به اراده مباشری عبد است و امر بین الامرین چیزی جز این نیست.) در نتیجه هم اراده  بنده در تحقق فعل حق است و هم اسناد فعل  به خدا حق است به گونه ای که فعل بدون دخالت دو فاعل الهی و انسانی تمام نمی‌شود.از مجموع سخنان خواجه نصیر الدین طوسی در مباحث مربوط به جبر و اختیار،  نتیجه می گیریم که ایشان (در توضیح جبر و اختیار) معتقد است که هر فعلی بدون مواجهه با جبر، تابع فاعل های الهی و انسانی است، با این توضیح که انسان ها قادرند مطابق با اراده و اختیار خود، فعلی را انجام دهند، در حالی که هم زمان آن فعل پیرو اراده و مشیت الهی واجب می شود، و این به معنای مجبور بودن فاعل انسانی نیست، زیرا «الوجوب بالاختیار لا ینافی الاختیار »<ref> [[محمد حسن مظفر]]، [[دلایل الصدق لنهج الحق]]، ص 270</ref>   
خواجه در ادامه به منشا اصلی صدور قدرت و اراده اشاره می‌کند و می‌نویسد:«فاذا نظرنا إلى أسباب القدرة و الإرادة کان فی الأصل من اللّه و عند وجودهما، الفعل واجب، و عند عدمهما ممتنع. و إذا نظرنا إلى الفعل کان من العبد بحسب قدرته و إرادته، فلهذا قیل لا جبر و لا تفویض بل أمر بین الامرین. فاذن الاختیار حقّ و الاسناد إلى اللّه حقّ، و لا یتمّ الفعل بأحدهما دون الآخر. <ref>همان، ص 477  و طوسی خواجه نصیر الدین، رسایل، ص 478</ref>یعنی هر وقت که به اسباب قدرت و اراده نظر می کنیم، متوجه می شویم که اصل آن از خدای متعال است و هنگامی که هر دو با هم جمع شود، فعل واجب می شود. از طرف دیگر وقتی به فعل نگاه می کنیم، می بینیم که فعل صادر شده تابع قدرت و اراده عبد است، به همین دلیل گفته می شود نه جبر و نه اختیار بلکه امری میان دو امر. (زیرا از یک طرف خداوند منشا صدور قدرت است و از طرف دیگر، فعل صادر شده مستقیما وابسته به اراده مباشری عبد است و امر بین الامرین چیزی جز این نیست.) در نتیجه هم اراده  بنده در تحقق فعل حق است و هم اسناد فعل  به خدا حق است به گونه ای که فعل بدون دخالت دو فاعل الهی و انسانی تمام نمی‌شود.از مجموع سخنان خواجه نصیر الدین طوسی در مباحث مربوط به جبر و اختیار،  نتیجه می گیریم که ایشان (در توضیح جبر و اختیار) معتقد است که هر فعلی بدون مواجهه با جبر، تابع فاعل های الهی و انسانی است، با این توضیح که انسان ها قادرند مطابق با اراده و اختیار خود، فعلی را انجام دهند، در حالی که هم زمان آن فعل پیرو اراده و مشیت الهی واجب می شود، و این به معنای مجبور بودن فاعل انسانی نیست، زیرا «الوجوب بالاختیار لا ینافی الاختیار »<ref> [[محمد حسن مظفر]]، [[دلایل الصدق لنهج الحق]]، ص 270</ref>   
مفاد قاعده این معنا را می‌رساند که اختیار حاصل از اجبار، منافی تصمیم در حال اختیار نیست، هم چنان که استناد سلسله طولی علت ها به علت العلل، موجب اجبار انسان نمی‌شود، بلکه اعتقاد به سلسله علل و معلولات و وجود اسباب و واسطه ها که اراده انسان نیز بخشی از آن سلسله طولی است، زمینه شبهات را از بین می برد. بنا بر این،  می شود با دو نگاه به این مسئله نگریست در نگاه اول به خود فعل به عنوان اصل توجه نمی‌شود، بلکه به سلسله طولی علت ها و معلول ها توجه می شود که در یک طرف مبدا و علت اولیه قرار دارد به طوری که اگر اراده و قدرت با هم جمع شود، فعل واجب می شود، اما در نگاه دوم، به سلسله علت ها و معلول ها توجه نمی‌شود، بلکه به صورت خارجی فعل توجه می شود که ارتباط مستقیمی با اختیار و اراده  بنده دارد. جمع این دو نگاه، ما را به مفاد لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین می‌رساند.
مفاد قاعده این معنا را می‌رساند که اختیار حاصل از اجبار، منافی تصمیم در حال اختیار نیست، هم چنان که استناد سلسله طولی علت ها به علت العلل، موجب اجبار انسان نمی‌شود، بلکه اعتقاد به سلسله علل و معلولات و وجود اسباب و واسطه ها که اراده انسان نیز بخشی از آن سلسله طولی است، زمینه شبهات را از بین می برد. بنا بر این،  می شود با دو نگاه به این مسئله نگریست در نگاه اول به خود فعل به عنوان اصل توجه نمی‌شود، بلکه به سلسله طولی علت ها و معلول ها توجه می شود که در یک طرف مبدا و علت اولیه قرار دارد به طوری که اگر اراده و قدرت با هم جمع شود، فعل واجب می شود، اما در نگاه دوم، به سلسله علت ها و معلول ها توجه نمی‌شود، بلکه به صورت خارجی فعل توجه می شود که ارتباط مستقیمی با اختیار و اراده  بنده دارد. جمع این دو نگاه، ما را به مفاد لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین می‌رساند.


خط ۶۸: خط ۶۸:


در نگاه این متکلم، افعال عباد یعنی افعالی که مختص عباد است. این یک اضافه ملکی و اختصاصی بین افعال و عباد است. بنا بر این، هر فاعلی نسبت به افعالش مسئول است و مورد محاسبه قرار خواهد گرفت. سید مرتضی مدعای خود را با استناد به آیه 286 [[سوره بقره]] ثابت می‌کند.
در نگاه این متکلم، افعال عباد یعنی افعالی که مختص عباد است. این یک اضافه ملکی و اختصاصی بین افعال و عباد است. بنا بر این، هر فاعلی نسبت به افعالش مسئول است و مورد محاسبه قرار خواهد گرفت. سید مرتضی مدعای خود را با استناد به آیه 286 [[سوره بقره]] ثابت می‌کند.
وی در برابر این پرسش که: «ما القول فی أفعال العباد، هل هی مخلوقة أم لا؟ و این بیان [[امام صادق علیه السلام]] که فرمود: «أفعال العباد مخلوقة خلق تقدیر لا خلق تکوین أمر بین أمرین لا جبر و لا تفویض<ref> سید مرتضی،[[رسائل الشریف المرتضى]]، ج‏1، ص: 135</ref> می نویسد: :«أما أفعال العباد فلیست مخلوقة للَّه عز و جل، و کیف یکون خلقا له و هی مضافة الى العباد اضافة الفعلیة؟و لو کانت مخلوقة؛ لکانت من فعله، و لو کانت فعلا له، لما توجه الذم و المدح على قبحها و حسنها الى العباد، کما لا یذمون و یمدحون بخلقهم و صورهم و هیئتهم<ref>همان</ref>اما افعال عباد چون به عباد اضافه شده است، بنا بر این، مختص عباد است و اگر قرار بود خدا خالق افعال عباد باشد، اضافه آن به عباد معنا نداشت علاوه اگر افعال عباد از قبل خلق شده بود، پس فعلی از افعال الهی به حساب می آمد در این صورت، هیچ مدح و ذمی متوجه عباد نمی شد.
وی در برابر این پرسش که: «ما القول فی أفعال العباد، هل هی مخلوقة أم لا؟ و این بیان [[امام صادق علیه السلام]] که فرمود: «أفعال العباد مخلوقة خلق تقدیر لا خلق تکوین أمر بین أمرین لا جبر و لا تفویض<ref> سید مرتضی،[[رسائل الشریف المرتضى]]، ج‏1، ص: 135</ref> می‌نویسد: :«أما أفعال العباد فلیست مخلوقة للَّه عز و جل، و کیف یکون خلقا له و هی مضافة الى العباد اضافة الفعلیة؟و لو کانت مخلوقة؛ لکانت من فعله، و لو کانت فعلا له، لما توجه الذم و المدح على قبحها و حسنها الى العباد، کما لا یذمون و یمدحون بخلقهم و صورهم و هیئتهم<ref>همان</ref>اما افعال عباد چون به عباد اضافه شده است، بنا بر این، مختص عباد است و اگر قرار بود خدا خالق افعال عباد باشد، اضافه آن به عباد معنا نداشت علاوه اگر افعال عباد از قبل خلق شده بود، پس فعلی از افعال الهی به حساب می آمد در این صورت، هیچ مدح و ذمی متوجه عباد نمی شد.
همچنان که عباد به دلیل خلق صورت و هیئت فعل نیز مدح و ذم نمی شوند.بنا بر این، افعال عباد از نظر تقدیر از قبل خلق شده است چون تقدیر خلق جزء علم الهی است، ولی از نظر تکوین خلق نشده است، چون مربوط به فعل بشر است و این معنای امری میان دو امر است ، نه جبر است و نه تفویض  
همچنان که عباد به دلیل خلق صورت و هیئت فعل نیز مدح و ذم نمی شوند.بنا بر این، افعال عباد از نظر تقدیر از قبل خلق شده است چون تقدیر خلق جزء علم الهی است، ولی از نظر تکوین خلق نشده است، چون مربوط به فعل بشر است و این معنای امری میان دو امر است ، نه جبر است و نه تفویض  


سید مرتضی در ادامه به مطلبی اشاره می‌کند و می نویسد:«هذا ان أرید بالخلق هاهنا الاحداث و الإنشاء على بعض الوجوه،و ان أرید بالخلق التقدیر الذی لا یتبع الفعلیة، جاز القول بأن أفعال العباد مخلوقة للَّه عز و جل» <ref>همان</ref>این بیان زمانی موجه است که مطابق با برخی از تفاسیر، از خلق احداث و انشاء(ایجاد) را اراده کنیم، ولی اگر مقصود از خلق، صرفا تقدیری باشد که موجب فعلی در خارج نشود، در آن صورت می شود گفت که افعال عباد مخلوق خداوند است چون آن فعل مطابق با بیان امام صادق علیه السلام، مخلوق تقدیر است نه تکوین.
سید مرتضی در ادامه به مطلبی اشاره می‌کند و می‌نویسد:«هذا ان أرید بالخلق هاهنا الاحداث و الإنشاء على بعض الوجوه،و ان أرید بالخلق التقدیر الذی لا یتبع الفعلیة، جاز القول بأن أفعال العباد مخلوقة للَّه عز و جل» <ref>همان</ref>این بیان زمانی موجه است که مطابق با برخی از تفاسیر، از خلق احداث و انشاء(ایجاد) را اراده کنیم، ولی اگر مقصود از خلق، صرفا تقدیری باشد که موجب فعلی در خارج نشود، در آن صورت می شود گفت که افعال عباد مخلوق خداوند است چون آن فعل مطابق با بیان امام صادق علیه السلام، مخلوق تقدیر است نه تکوین.
این متکلم امامیه در پاسخ به این پرسش که «هل هی مخلوقة للعباد أم لا؟»آیا افعال عباد مخلوق عباد است یا نه؟ پاسخ می‌دهد که درست آن است بگوییم: «کون العباد خالقین لأفعالهم المقصودة المجرى بها الى الأغراض الصحیحة، هو مذهب أکثر أهل العلم.» یعنی عباد، خالق افعال خویش هستند که مطابق با اغراض صحیحه آن ها است و این عقیده اکثر اهل علم است. <ref>همان</ref>
این متکلم امامیه در پاسخ به این پرسش که «هل هی مخلوقة للعباد أم لا؟»آیا افعال عباد مخلوق عباد است یا نه؟ پاسخ می‌دهد که درست آن است بگوییم: «کون العباد خالقین لأفعالهم المقصودة المجرى بها الى الأغراض الصحیحة، هو مذهب أکثر أهل العلم.» یعنی عباد، خالق افعال خویش هستند که مطابق با اغراض صحیحه آن ها است و این عقیده اکثر اهل علم است. <ref>همان</ref>


خط ۸۴: خط ۸۴:
پس هر یک از افعال قوای نفس نیز در واقع فعل خود نفس نیز به حساب می آید. مثلا هنگامی که دیدن و شنیدن را به قوه باصره و سامعه نسبت می دهیم و می گوییم با چشم ها و گوش های خودم دیدم و شنیدم، همان وقت نیز می توانیم این نسبت را به خود نفس بدهیم و بگوییم من دیدم و شنیدم، چنین انتسابی از نظر علمی صحیح و از نظر عرفی رایج است.
پس هر یک از افعال قوای نفس نیز در واقع فعل خود نفس نیز به حساب می آید. مثلا هنگامی که دیدن و شنیدن را به قوه باصره و سامعه نسبت می دهیم و می گوییم با چشم ها و گوش های خودم دیدم و شنیدم، همان وقت نیز می توانیم این نسبت را به خود نفس بدهیم و بگوییم من دیدم و شنیدم، چنین انتسابی از نظر علمی صحیح و از نظر عرفی رایج است.


همان طور که پیش تر بیان کردیم، ملا صدرا در تبیین خلق افعال عباد، تفسیری خاص ارایه داده است که البته می تواند مستمسکی در جهت تقویت [[توحید افعالی]] یا [[توحید در خالقیت]] باشد. وی بعد از ارایه مطالب مختلف از بزرگان فلاسفه و متکلمان در باره خلق افعال عباد، مذهب خود را  با عنوان راسخین در علم معرفی می‌کند و تفسیری عرفانی و شهودی ارایه می‌دهد. تمام توجه ملاصدرا در این تفسیر، حفظ مقام توحید است. وی خدا را نور الانوار و تنها موثر در وجود می داند. بنا بر این، هیچ جز خالق هیچ فاعل دیگری را نمی شناسد. می نویسد: و طایفه دیگری که راسخون در علم هستند، معتقدند که موجودات هر چند در ذات و صفات از هم متباین هستند، اما نور الهی بر تمام مرزهای موجودات می تابد. علاوه، هیچ ذره ای از ذرات هستی وجود ندارد جز آن که نور الانورار (نور الهی) بر آن می تابد و غلبه می یابد. اوست که قایم بر هر نفسی است به آن چه کسب می‌کند.<ref>صدرالمتالهین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه، ج‏6، ص373</ref>
همان طور که پیش تر بیان کردیم، ملا صدرا در تبیین خلق افعال عباد، تفسیری خاص ارایه داده است که البته می تواند مستمسکی در جهت تقویت [[توحید افعالی]] یا [[توحید در خالقیت]] باشد. وی بعد از ارایه مطالب مختلف از بزرگان فلاسفه و متکلمان در باره خلق افعال عباد، مذهب خود را  با عنوان راسخین در علم معرفی می‌کند و تفسیری عرفانی و شهودی ارایه می‌دهد. تمام توجه ملاصدرا در این تفسیر، حفظ مقام توحید است. وی خدا را نور الانوار و تنها موثر در وجود می داند. بنا بر این، هیچ جز خالق هیچ فاعل دیگری را نمی شناسد. می‌نویسد: و طایفه دیگری که راسخون در علم هستند، معتقدند که موجودات هر چند در ذات و صفات از هم متباین هستند، اما نور الهی بر تمام مرزهای موجودات می تابد. علاوه، هیچ ذره ای از ذرات هستی وجود ندارد جز آن که نور الانورار (نور الهی) بر آن می تابد و غلبه می یابد. اوست که قایم بر هر نفسی است به آن چه کسب می‌کند.<ref>صدرالمتالهین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه، ج‏6، ص373</ref>


مطابق این تفسیر، همان گونه که موجودات دارای مراتب ودرجات وجودی متفاوت و نیز صفات و آثار مختلفی هستند، اما نور جمال الهی در همه موجودات نافذ است وهیچ ذره ای از ذرات هستی نیست، مگر اینکه در تسلط قدرت وسیطره نور الهی است، زیرا در عالم وجود، جز خدا هیچ موثر(فاعلی) شناخته نمی‌شود. <ref>همان، ص 387</ref>حکیم متاله در ادامه به این نکته اشاره می‌کند که دریافت من از این مطلب با ارزش، ( تفسیر اشراقی از فاعلیت مطلقه الهی) لطیف بوده از جمله مواردی است که بر آن برهان مطابق با کشف و وجدان اقامه کردم. آورده است:این مطلب شریف که در نهایت پیچیدگی و لطافت است، از مطالبی است که بر آن؛ از برهان مطابق با کشف و وجدان اقامه کرده ایم. بنا بر این، عالم هستی هیچ شانی ندارد جز آن که خدا شان اوست و هیچ فعلی در آن وجود ندارد جز آن که فعل اوست. صدرا  در این جا به شبهه ای پاسخ می‌دهد که اگر چنین است، پس تکلیف افعال عباد چه می شود و چه کسی مسئول آن است؟ جواب می‌دهد، البته این که بگوییم هیچ فعلی در نظام هستی وجود ندارد جز آن که فعل خدا باشد، به معنای انکار افعال صادر شده از اشخاص نیست، بلکه اشخاص نیز حقیقتا فاعل اند، همان طور که فعل آن ها به طوری واقعی فعل خدا محسوب می شود.وقتی مطلب آشکار و مقام بحث روشن شد، ثابت می شود که نسبت فعل و ایجاد به عباد، نسبتی صحیح و واقعی است. مثل این که ما شنوایی، بینایی و ...را واقعا به زید نسبت می دهیم، هم زمان نیز افعال صادره از زید یا هر موجود دیگری را شانی از شئون الهی می دانیم. با این توضیح می توانیم ادعا کنیم افعال صادره از انسان هم فعل او است و هم یکی از وجوه افعال حق بر وجه اعلی و اشرف است. صدرا در ادامه به این نکته اشاره می‌کند که در مسیر تفسیر خلق افعال عباد، راه چهارمی معرفی می کنیم که تفسیرش بر عهده راسخون در علم است. با این راه، تمام شبهات مربوط به خلق اعمال عباد دفع و معنای کلام مولای متقیان روشن می شود که می فرماید لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین. زیرا مراد از امر بین الامرین این نیست که فعل عبد ترکیبی از جبر و اختیار باشد، همان طور مراد این نیست نه جبر باشد و نه اختیار ( یعنی از هر دو خالی باشد) و از این جهت هم نیست که فعل عبد از یک طرف همراه با اختیار و از طرف دیگر همراه با اضطرار باشد و این هم نیست که او مضطر در حال اختیار باشد، بلکه معنایش آن است که عباد مختارند از آن جهت که مجبورند و مجبورند از آن جهت که مختارند. علاوه، اختیار عبد عین اضطرارش است و آن که گفت خیر الامور اوسطها، با این عقیده و مذهب هماهنگ است.<ref>همان ، ص 374</ref>       
مطابق این تفسیر، همان گونه که موجودات دارای مراتب ودرجات وجودی متفاوت و نیز صفات و آثار مختلفی هستند، اما نور جمال الهی در همه موجودات نافذ است وهیچ ذره ای از ذرات هستی نیست، مگر اینکه در تسلط قدرت وسیطره نور الهی است، زیرا در عالم وجود، جز خدا هیچ موثر(فاعلی) شناخته نمی‌شود. <ref>همان، ص 387</ref>حکیم متاله در ادامه به این نکته اشاره می‌کند که دریافت من از این مطلب با ارزش، ( تفسیر اشراقی از فاعلیت مطلقه الهی) لطیف بوده از جمله مواردی است که بر آن برهان مطابق با کشف و وجدان اقامه کردم. آورده است:این مطلب شریف که در نهایت پیچیدگی و لطافت است، از مطالبی است که بر آن؛ از برهان مطابق با کشف و وجدان اقامه کرده ایم. بنا بر این، عالم هستی هیچ شانی ندارد جز آن که خدا شان اوست و هیچ فعلی در آن وجود ندارد جز آن که فعل اوست. صدرا  در این جا به شبهه ای پاسخ می‌دهد که اگر چنین است، پس تکلیف افعال عباد چه می شود و چه کسی مسئول آن است؟ جواب می‌دهد، البته این که بگوییم هیچ فعلی در نظام هستی وجود ندارد جز آن که فعل خدا باشد، به معنای انکار افعال صادر شده از اشخاص نیست، بلکه اشخاص نیز حقیقتا فاعل اند، همان طور که فعل آن ها به طوری واقعی فعل خدا محسوب می شود.وقتی مطلب آشکار و مقام بحث روشن شد، ثابت می شود که نسبت فعل و ایجاد به عباد، نسبتی صحیح و واقعی است. مثل این که ما شنوایی، بینایی و ...را واقعا به زید نسبت می دهیم، هم زمان نیز افعال صادره از زید یا هر موجود دیگری را شانی از شئون الهی می دانیم. با این توضیح می توانیم ادعا کنیم افعال صادره از انسان هم فعل او است و هم یکی از وجوه افعال حق بر وجه اعلی و اشرف است. صدرا در ادامه به این نکته اشاره می‌کند که در مسیر تفسیر خلق افعال عباد، راه چهارمی معرفی می کنیم که تفسیرش بر عهده راسخون در علم است. با این راه، تمام شبهات مربوط به خلق اعمال عباد دفع و معنای کلام مولای متقیان روشن می شود که می فرماید لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین. زیرا مراد از امر بین الامرین این نیست که فعل عبد ترکیبی از جبر و اختیار باشد، همان طور مراد این نیست نه جبر باشد و نه اختیار ( یعنی از هر دو خالی باشد) و از این جهت هم نیست که فعل عبد از یک طرف همراه با اختیار و از طرف دیگر همراه با اضطرار باشد و این هم نیست که او مضطر در حال اختیار باشد، بلکه معنایش آن است که عباد مختارند از آن جهت که مجبورند و مجبورند از آن جهت که مختارند. علاوه، اختیار عبد عین اضطرارش است و آن که گفت خیر الامور اوسطها، با این عقیده و مذهب هماهنگ است.<ref>همان ، ص 374</ref>       
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۸۴

ویرایش