پرش به محتوا

امر بین الامرین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'می توان' به 'می‌توان'
جز (جایگزینی متن - 'می رسد' به 'می‌رسد')
جز (جایگزینی متن - 'می توان' به 'می‌توان')
خط ۲۶: خط ۲۶:


در ضمن مناسب است به جمله ای معروف و کاملا معمولی و حتی شاید عامیانه که بسیار تکرار می‌شود توجه کنیم و آن جمله کوتاه بیان «الهی به امید تو» است که معمولا هر شخص مومن و موحدی هنگام شروع هر کاری همراه با نیت درونی، آن را می گوید.  یعنی ای خدای بزرگ! من به امید لطف و محبت تو کارم را شروع می کنم، پس مرا در کاری که انجام می دهم یاری کن! در این جا حرکت به ظاهر از انسان  شروع می‌شود، اما وقتی او خود را به خدا می سپرد خدا نیز به کمک او می‌آید و حرکتش را با برکت می‌کند. پس در واقع  کار با همکاری دو فاعل بعید، یعنی فاعل الهی و فاعل قریب، یعنی فاعل انسانی به سامان می‌رسد.
در ضمن مناسب است به جمله ای معروف و کاملا معمولی و حتی شاید عامیانه که بسیار تکرار می‌شود توجه کنیم و آن جمله کوتاه بیان «الهی به امید تو» است که معمولا هر شخص مومن و موحدی هنگام شروع هر کاری همراه با نیت درونی، آن را می گوید.  یعنی ای خدای بزرگ! من به امید لطف و محبت تو کارم را شروع می کنم، پس مرا در کاری که انجام می دهم یاری کن! در این جا حرکت به ظاهر از انسان  شروع می‌شود، اما وقتی او خود را به خدا می سپرد خدا نیز به کمک او می‌آید و حرکتش را با برکت می‌کند. پس در واقع  کار با همکاری دو فاعل بعید، یعنی فاعل الهی و فاعل قریب، یعنی فاعل انسانی به سامان می‌رسد.
[[محمد بن محمد بن نعمان]] (۴۱۳-۳۳۶ ق)، مشهور به [[شیخ مفید]]، از علمای برجسته [[شیعه]] است. او از پیشگامان در تدوین کلام شیعه و اصول فقه امامیه است. این شخصیت معروف، شاگردان بزرگی تربیت نمود، که می توان به اشخاصی چون [[سید مرتضى]]، [[سید رضى]] و [[شیخ طوسى]] اشاره کرد.وی نیز مطابق با تعالیم اولیای الهی در تفسیر جبر و اختیار [[امر بین الامرین]] را انتخاب کرد.
[[محمد بن محمد بن نعمان]] (۴۱۳-۳۳۶ ق)، مشهور به [[شیخ مفید]]، از علمای برجسته [[شیعه]] است. او از پیشگامان در تدوین کلام شیعه و اصول فقه امامیه است. این شخصیت معروف، شاگردان بزرگی تربیت نمود، که می‌توان به اشخاصی چون [[سید مرتضى]]، [[سید رضى]] و [[شیخ طوسى]] اشاره کرد.وی نیز مطابق با تعالیم اولیای الهی در تفسیر جبر و اختیار [[امر بین الامرین]] را انتخاب کرد.


==معنای امر بین الامرین==
==معنای امر بین الامرین==
خط ۳۶: خط ۳۶:
===پرهیز از استعمال لفظ خلق برای فاعل انسانی===
===پرهیز از استعمال لفظ خلق برای فاعل انسانی===


شیخ مفید صریحا اعتقاد خود در باره خلق افعال عباد را این گونه بیان می‌کند:«القول فی کراهة إطلاق لفظ خالق على أحد من العباد و أقول إن الخلق یفعلون و یحدثون و یخترعون و یصنعون و یکتسبون و لا أطلق القول علیهم بأنهم یخلقون و لا أقول إنهم خالقون و لا أتعدی ذکر ذلک فیما ذکر الله تعالى و لا أتجاوز به مواضعه من القرآن» <ref>شیخ مفید، أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص 58</ref> یعنی مسئله در باره ناخوشایند بودن استفاده از لفظ خالق برای بندگان خدا است. اعتقاد من این است که بندگان انجام می‌دهند، احداث می‌کنند، اختراع می‌کنند، صنعت و کسب می‌کنند، و من برای آن ها کلمه خلق را اطلاق نمی کنم ( یعنی آن ها را خلق نمی‌کنند) و از آن چه که در کتاب خدا نسبت به این موضوع بیان و حدود آن تعیین شده است، تعدی نمی کنم. البته باید بدانیم که کراهت در کلام با کراهت در فقه تفاوت دارد و کراهت کلامی می تواند به معنای منع شدید باشد، اما کراهت فقهی صرفا یک ناخوشایندی  است.
شیخ مفید صریحا اعتقاد خود در باره خلق افعال عباد را این گونه بیان می‌کند:«القول فی کراهة إطلاق لفظ خالق على أحد من العباد و أقول إن الخلق یفعلون و یحدثون و یخترعون و یصنعون و یکتسبون و لا أطلق القول علیهم بأنهم یخلقون و لا أقول إنهم خالقون و لا أتعدی ذکر ذلک فیما ذکر الله تعالى و لا أتجاوز به مواضعه من القرآن» <ref>شیخ مفید، أوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص 58</ref> یعنی مسئله در باره ناخوشایند بودن استفاده از لفظ خالق برای بندگان خدا است. اعتقاد من این است که بندگان انجام می‌دهند، احداث می‌کنند، اختراع می‌کنند، صنعت و کسب می‌کنند، و من برای آن ها کلمه خلق را اطلاق نمی کنم ( یعنی آن ها را خلق نمی‌کنند) و از آن چه که در کتاب خدا نسبت به این موضوع بیان و حدود آن تعیین شده است، تعدی نمی کنم. البته باید بدانیم که کراهت در کلام با کراهت در فقه تفاوت دارد و کراهت کلامی می‌تواند به معنای منع شدید باشد، اما کراهت فقهی صرفا یک ناخوشایندی  است.


===تشابه و تفاوت تفسیری شیخ مفید از نظریه امر بین الامرین با نظریه کسب===  
===تشابه و تفاوت تفسیری شیخ مفید از نظریه امر بین الامرین با نظریه کسب===  


با نگاه به مبانی [[اشاعره]] و [[ماتریدیه]] در تفسیر [[نظریه کسب]] توجه ما به این مسئله جلب می‌شود که خالق فقط خداوند و انسان فقط کاسب است. مذاهب یاد شده به شدت از استفاده از کلمه خلق پرهیز می‌کنند و خلق را منحصر به خالق می‌دانند. با این حساب، اشاعره و ماتریدیه در واقع سخنی جدای از سخن شیخ مفید نمی گویند، زیرا که شیخ مفید نیز معتقد بود که مکروه است که انسان نسبت به فعل و صنعتی که انجام می‌دهد، خود را خالق آن حساب کند و  بگوید که من آن فعل و صنعت را خلق کردم! البته تفاوتی در تفسیر شیخ مفید با تفسیر برخی از اشاعره دیده می‌شود با این توضیح که در کلام شیخ مفید از جمله «إن الخلق یفعلون» استفاده و به طور واقعی به انسان منسوب شده است که می تواند پاسخی برای انکار برخی از اشاعره خاصه [[ابوالحسن اشعری]] نسبت به واقعی بودن انتساب افعال به عباد باشد که وی علاوه بر این که هیچ اعتقادی مبنی بر واقعی بودن نسبت میان فاعل کاسب و افعالش نداشت، مدعی بود که فاعل کسب حتی قادر نیست تا عناوین افعال را نیز تغییر دهد.
با نگاه به مبانی [[اشاعره]] و [[ماتریدیه]] در تفسیر [[نظریه کسب]] توجه ما به این مسئله جلب می‌شود که خالق فقط خداوند و انسان فقط کاسب است. مذاهب یاد شده به شدت از استفاده از کلمه خلق پرهیز می‌کنند و خلق را منحصر به خالق می‌دانند. با این حساب، اشاعره و ماتریدیه در واقع سخنی جدای از سخن شیخ مفید نمی گویند، زیرا که شیخ مفید نیز معتقد بود که مکروه است که انسان نسبت به فعل و صنعتی که انجام می‌دهد، خود را خالق آن حساب کند و  بگوید که من آن فعل و صنعت را خلق کردم! البته تفاوتی در تفسیر شیخ مفید با تفسیر برخی از اشاعره دیده می‌شود با این توضیح که در کلام شیخ مفید از جمله «إن الخلق یفعلون» استفاده و به طور واقعی به انسان منسوب شده است که می‌تواند پاسخی برای انکار برخی از اشاعره خاصه [[ابوالحسن اشعری]] نسبت به واقعی بودن انتساب افعال به عباد باشد که وی علاوه بر این که هیچ اعتقادی مبنی بر واقعی بودن نسبت میان فاعل کاسب و افعالش نداشت، مدعی بود که فاعل کسب حتی قادر نیست تا عناوین افعال را نیز تغییر دهد.
[[محمد بن محمد بن حسن طوسى]] (597-672 ق) معروف به [[خواجه نصیرالدین طوسى]]؛ فیلسوف، متکلّم، و ریاضی دان بزرگ ایرانی در قرن هفتم هجری است.  بزرگانی همچون [[علامه حلی]]، [[قطب الدین شیرازی]] و... از شاگردان وی بودند.این شخصیت بزرگ شیعی، صاحب آثار متعدد در حوزه های مختلف علوم می‌باشد که ازآن جمله می توان به: [[تجرید الاعتقاد]]، شرح الاشارات، اخلاق ناصری، [[تحریر اصول اقلیدس]] و... اشاره کرد.  
[[محمد بن محمد بن حسن طوسى]] (597-672 ق) معروف به [[خواجه نصیرالدین طوسى]]؛ فیلسوف، متکلّم، و ریاضی دان بزرگ ایرانی در قرن هفتم هجری است.  بزرگانی همچون [[علامه حلی]]، [[قطب الدین شیرازی]] و... از شاگردان وی بودند.این شخصیت بزرگ شیعی، صاحب آثار متعدد در حوزه های مختلف علوم می‌باشد که ازآن جمله می‌توان به: [[تجرید الاعتقاد]]، شرح الاشارات، اخلاق ناصری، [[تحریر اصول اقلیدس]] و... اشاره کرد.  
==تفسیر خواجه نصیر الدین طوسی از امر بین الامرین==
==تفسیر خواجه نصیر الدین طوسی از امر بین الامرین==


خط ۵۳: خط ۵۳:
مفاد قاعده این معنا را می‌رساند که اختیار حاصل از اجبار، منافی تصمیم در حال اختیار نیست، هم چنان که استناد سلسله طولی علت ها به علت العلل، موجب اجبار انسان نمی‌شود، بلکه اعتقاد به سلسله علل و معلولات و وجود اسباب و واسطه ها که اراده انسان نیز بخشی از آن سلسله طولی است، زمینه شبهات را از بین می برد. بنا بر این،  می‌شود با دو نگاه به این مسئله نگریست در نگاه اول به خود فعل به عنوان اصل توجه نمی‌شود، بلکه به سلسله طولی علت ها و معلول ها توجه می‌شود که در یک طرف مبدا و علت اولیه قرار دارد به طوری که اگر اراده و قدرت با هم جمع شود، فعل واجب می‌شود، اما در نگاه دوم، به سلسله علت ها و معلول ها توجه نمی‌شود، بلکه به صورت خارجی فعل توجه می‌شود که ارتباط مستقیمی با اختیار و اراده  بنده دارد. جمع این دو نگاه، ما را به مفاد لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین می‌رساند.
مفاد قاعده این معنا را می‌رساند که اختیار حاصل از اجبار، منافی تصمیم در حال اختیار نیست، هم چنان که استناد سلسله طولی علت ها به علت العلل، موجب اجبار انسان نمی‌شود، بلکه اعتقاد به سلسله علل و معلولات و وجود اسباب و واسطه ها که اراده انسان نیز بخشی از آن سلسله طولی است، زمینه شبهات را از بین می برد. بنا بر این،  می‌شود با دو نگاه به این مسئله نگریست در نگاه اول به خود فعل به عنوان اصل توجه نمی‌شود، بلکه به سلسله طولی علت ها و معلول ها توجه می‌شود که در یک طرف مبدا و علت اولیه قرار دارد به طوری که اگر اراده و قدرت با هم جمع شود، فعل واجب می‌شود، اما در نگاه دوم، به سلسله علت ها و معلول ها توجه نمی‌شود، بلکه به صورت خارجی فعل توجه می‌شود که ارتباط مستقیمی با اختیار و اراده  بنده دارد. جمع این دو نگاه، ما را به مفاد لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین می‌رساند.


اضافه بر مطالبی که گذشت، نگاه محوری خواجه نصیر الدین در باره امر بین الامرین چنین است که خدا فاعل بعید و انسان فاعل قریب افعال اختیاری است، اما چگونگی تصور این موضوع که می توان برای یک فعل دو فاعل بعید و قریب در نظر گرفت که به محال نینجامد، این است که بگوییم فاعل بعید و فاعل قریب در طول هم فعل را ایجاد می‌کنند و سلسله طولی فاعل ها مومجب مزاحمت یا تداخل فاعل ها با هم نمی‌شود. و اما دلیل بر این که چرا ایجاد فعل به وسیله فاعل های عرضی امکان پذیر نیست، منوط به این توضیح است که افعال انسان چون با اراده و قدرتش انجام می‌شود، می تواند موجب صدور فعل و منشا آثار شود و  فعل به طور حقیقی به انسان منسوب می‌شود. و اما از زاویه دیگر معتقدیم در هستی هیچ موثری غیر از خداوند وجود ندارد، زیرا او منشا هر گونه فعل و انفعالی در نظام هستی از جمله قدرت،اراده و افعال اختیاری است. پس وجه الجمع این دو مسئله در این است که افعال اختیاری انسان را از یک طرف به خود او به عنوان فاعل قریب منسوب کنیم و از طرفی آن را وابسته به فاعل بعید بدانیم، چون او منشا اصلی صدور همه افعال است، در حالی که چنین فرضی در صورت فاعل های عرضی به نتیجه نمی‌رسد.
اضافه بر مطالبی که گذشت، نگاه محوری خواجه نصیر الدین در باره امر بین الامرین چنین است که خدا فاعل بعید و انسان فاعل قریب افعال اختیاری است، اما چگونگی تصور این موضوع که می‌توان برای یک فعل دو فاعل بعید و قریب در نظر گرفت که به محال نینجامد، این است که بگوییم فاعل بعید و فاعل قریب در طول هم فعل را ایجاد می‌کنند و سلسله طولی فاعل ها مومجب مزاحمت یا تداخل فاعل ها با هم نمی‌شود. و اما دلیل بر این که چرا ایجاد فعل به وسیله فاعل های عرضی امکان پذیر نیست، منوط به این توضیح است که افعال انسان چون با اراده و قدرتش انجام می‌شود، می‌تواند موجب صدور فعل و منشا آثار شود و  فعل به طور حقیقی به انسان منسوب می‌شود. و اما از زاویه دیگر معتقدیم در هستی هیچ موثری غیر از خداوند وجود ندارد، زیرا او منشا هر گونه فعل و انفعالی در نظام هستی از جمله قدرت،اراده و افعال اختیاری است. پس وجه الجمع این دو مسئله در این است که افعال اختیاری انسان را از یک طرف به خود او به عنوان فاعل قریب منسوب کنیم و از طرفی آن را وابسته به فاعل بعید بدانیم، چون او منشا اصلی صدور همه افعال است، در حالی که چنین فرضی در صورت فاعل های عرضی به نتیجه نمی‌رسد.
   
   
در پایان مطالب مربوط به خواجه نصیر الدین طوسی، به این جمله او بسنده می کنیم:«و قال أهل التحقیق فی هذا الموضع لا جبر و لا تفویض و لکن أمر بین أمرین فهذا هو الحقّ، و من لا یعرف حقیقته وقع فی التحیّر.» <ref>تلخیص المحصل،ص 334</ref> یعنی آن ها که اهل تحقیق هستند در باب افعال اختیاری خود، میان جبر و اختیار متوقف نمی شوند، بلکه در مسیر امر بین الامرین پیش می روند و حقیقت چیزی جز این نیست و کسی که زیر بار این حقیقت نرود، در حیرت و  گمراهی خواهد ماند.
در پایان مطالب مربوط به خواجه نصیر الدین طوسی، به این جمله او بسنده می کنیم:«و قال أهل التحقیق فی هذا الموضع لا جبر و لا تفویض و لکن أمر بین أمرین فهذا هو الحقّ، و من لا یعرف حقیقته وقع فی التحیّر.» <ref>تلخیص المحصل،ص 334</ref> یعنی آن ها که اهل تحقیق هستند در باب افعال اختیاری خود، میان جبر و اختیار متوقف نمی شوند، بلکه در مسیر امر بین الامرین پیش می روند و حقیقت چیزی جز این نیست و کسی که زیر بار این حقیقت نرود، در حیرت و  گمراهی خواهد ماند.
خط ۶۱: خط ۶۱:




[[سید مرتضی]] علم الهدی (۴۳۶-۳۵۵ ق)، از متکلمان، فقیهان و ادیبان مشهور قرن پنجم هجری قمری و از شاگردان برجسته [[شیخ مفید]] و دارای منزلت اجتماعی والایی است.از میان شاگردان این شخصیت بزرگ شیعه، می توان به شیخ طوسی اشاره کرد که خود از ستارگان درخشان جهان اسلام است.
[[سید مرتضی]] علم الهدی (۴۳۶-۳۵۵ ق)، از متکلمان، فقیهان و ادیبان مشهور قرن پنجم هجری قمری و از شاگردان برجسته [[شیخ مفید]] و دارای منزلت اجتماعی والایی است.از میان شاگردان این شخصیت بزرگ شیعه، می‌توان به شیخ طوسی اشاره کرد که خود از ستارگان درخشان جهان اسلام است.


==تفسیر سید مرتضی از امر بین الامرین==
==تفسیر سید مرتضی از امر بین الامرین==
خط ۷۶: خط ۷۶:




[[صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازى]] (م ۱۰۵۰ ق)، معروف به صدرالمتألهین یا ملاصدرا، فیلسوف بزرگ جهان اسلام و موسس مکتب فلسفى «[[حکمت متعالیه]]» است. از او تألیفات فراوانی در حوزه های فلسفه کلام و تفسیر به یادگار مانده است. محل تحصیل وی اصفهان بوده و نزد اساتید مهم آن روزگار چون شیخ بهایی و میر داماد شاگردی کرد.از جمله شاگردان ممتناز وی می توان به ملا محسن فیض کاشانی و عبدالرزاق لاهیجی اشاره کرد. تفسیر قرآن، اسفار اربعه و شرح اصول کافی از آثار با ارزش این فیلسوف متاله می‌باشد.وی همچنین مدت چند سال را در روستای کهک قم و در تنهایی. به سر برد.  
[[صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازى]] (م ۱۰۵۰ ق)، معروف به صدرالمتألهین یا ملاصدرا، فیلسوف بزرگ جهان اسلام و موسس مکتب فلسفى «[[حکمت متعالیه]]» است. از او تألیفات فراوانی در حوزه های فلسفه کلام و تفسیر به یادگار مانده است. محل تحصیل وی اصفهان بوده و نزد اساتید مهم آن روزگار چون شیخ بهایی و میر داماد شاگردی کرد.از جمله شاگردان ممتناز وی می‌توان به ملا محسن فیض کاشانی و عبدالرزاق لاهیجی اشاره کرد. تفسیر قرآن، اسفار اربعه و شرح اصول کافی از آثار با ارزش این فیلسوف متاله می‌باشد.وی همچنین مدت چند سال را در روستای کهک قم و در تنهایی. به سر برد.  


==تفسیر ملاصدرا از امر بین الأمرین==
==تفسیر ملاصدرا از امر بین الأمرین==


ملا صدرا  با سه نگاه متفاوت [[افعال عباد]] را تفسیر می‌کند. وی در نگاه اول از دریچه [[عرفان]] و [[اشراق]] و به تعبیر دیگر، از منظر [[توحید]] افعال بندگان را رصد و آن گاه تفسیر می‌کند والبته در چنین ساحتی، جز خدای متعال، موثر یا فاعل دیگری را نمی‌بیند.<ref>صدرالمتالهین، [[الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه]]، ج‏6، ص387</ref>البته این نوع نگرش می تواند صدرالمتالهین را به عنوان یک متکلم جبرگرا معرفی می‌کند، زیرا در این تعریف، انسان هیچ جایگاهی برای فاعلیت خود ندارد، بلکه تمام افعالش تابع مشیت و [[اراده الهی]] است. اما صدرا در نگاه دوم، پنجره اشراق را بسته و از فراز تفکر توحیدی اش فرود می‌آید و آن گاه خودش و آن فعل را می‌بیند که به طور مباشری و با اراده و اختیار انجامش می‌دهد پس خودش را محکوم جبر نمی داند، بنا بر این، بر انتساب حقیقی فعل به فاعل تاکید می‌کند و می گوید ای جبری! شعله اوهام و خیالاتت رو خاموش کن! چرا که صدور فعل بر تو ثابت است، زیرا تو خود می فهمی که بی هیچ واسطه ای مباشر آن هستی و قیام فعل تنها به تو وابسته است. <ref>صدرالمتالهین، [[الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه]]، ص 58</ref>او با این نگاه معتقد است که انسان به طور مستقیم و بدون وساطت فاعلی دیگر، فعل خود را ایجاد می‌کند و شاهد آن، قیام فعل به فاعل مباشر قریب( علت نهایی فعل) همراه با درک فطری و غیر قابل انکار آن است.
ملا صدرا  با سه نگاه متفاوت [[افعال عباد]] را تفسیر می‌کند. وی در نگاه اول از دریچه [[عرفان]] و [[اشراق]] و به تعبیر دیگر، از منظر [[توحید]] افعال بندگان را رصد و آن گاه تفسیر می‌کند والبته در چنین ساحتی، جز خدای متعال، موثر یا فاعل دیگری را نمی‌بیند.<ref>صدرالمتالهین، [[الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه]]، ج‏6، ص387</ref>البته این نوع نگرش می‌تواند صدرالمتالهین را به عنوان یک متکلم جبرگرا معرفی می‌کند، زیرا در این تعریف، انسان هیچ جایگاهی برای فاعلیت خود ندارد، بلکه تمام افعالش تابع مشیت و [[اراده الهی]] است. اما صدرا در نگاه دوم، پنجره اشراق را بسته و از فراز تفکر توحیدی اش فرود می‌آید و آن گاه خودش و آن فعل را می‌بیند که به طور مباشری و با اراده و اختیار انجامش می‌دهد پس خودش را محکوم جبر نمی داند، بنا بر این، بر انتساب حقیقی فعل به فاعل تاکید می‌کند و می گوید ای جبری! شعله اوهام و خیالاتت رو خاموش کن! چرا که صدور فعل بر تو ثابت است، زیرا تو خود می فهمی که بی هیچ واسطه ای مباشر آن هستی و قیام فعل تنها به تو وابسته است. <ref>صدرالمتالهین، [[الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه]]، ص 58</ref>او با این نگاه معتقد است که انسان به طور مستقیم و بدون وساطت فاعلی دیگر، فعل خود را ایجاد می‌کند و شاهد آن، قیام فعل به فاعل مباشر قریب( علت نهایی فعل) همراه با درک فطری و غیر قابل انکار آن است.
ملا صدرا در نگاه سوم خودش را از ورطه تفویض خارج کرده با قدریون محاجّه می‌کند و می گوید ای قدری (معتقد به تفویض) فعل از آن جهت که فقط به تو وابسته باشد، از تو سلب می‌شود، زیرا بدون ارتباط با وجود حق، هیچ فعلی از تو  صادر نمی‌شود به غیر از این، هم خودت و هم فعلت باطل خواهد شد، زیرا وقتی  اصل وجودت وابسته به وجودِ حق است، به طور حتم، فعلت نیز وابسته به وجودِ حق خواهد بود. بنا بر این، فاعل باطل منشا اثر نخواهد شد.! <ref>همان</ref>وی در این فراز به نوعی بحث علیت و وابستگی معلول به علتش را یاد آوری و اشاره می‌کند که اگر بخواهیم هر فاعلی را بدون وابستگی وجودی اش با خدای متعال در نظر بگیریم،آن فاعل موجودیتش را به طور کامل از دست خواهد داد و وقتی موجودیت فاعل منتفی شد، فعلی هم وجود نخواهد داشت تا به فاعل منتسب شود، زیرا قوام هر فعلی به فاعل(علت) آن است و بدون فاعل،(علت) فعل (معلول) نیز وجود نخواهد داشت. طبیعی است صدرا با رد جبر و تفویض و تفاصیلی که بیان شد، [[امر بین الامرین]] را انتخاب می‌کند که راه سوم بوده و میان جبر و اختیار است. او برای فهم بهتر بحث، به نفس و قوایش مثال می زند و معتقد است افعال انسان ها در عین حال که به خودشان نسبت داده می‌شود، فعل نفس نیز می‌باشد و از آن جا که نفس بسیط است و نیز به تنهایی مرکز تمام قوا است، <ref>[[ملا هادی سبزواری]]، [[اسرار الحکم]]، ص 320</ref>                         
ملا صدرا در نگاه سوم خودش را از ورطه تفویض خارج کرده با قدریون محاجّه می‌کند و می گوید ای قدری (معتقد به تفویض) فعل از آن جهت که فقط به تو وابسته باشد، از تو سلب می‌شود، زیرا بدون ارتباط با وجود حق، هیچ فعلی از تو  صادر نمی‌شود به غیر از این، هم خودت و هم فعلت باطل خواهد شد، زیرا وقتی  اصل وجودت وابسته به وجودِ حق است، به طور حتم، فعلت نیز وابسته به وجودِ حق خواهد بود. بنا بر این، فاعل باطل منشا اثر نخواهد شد.! <ref>همان</ref>وی در این فراز به نوعی بحث علیت و وابستگی معلول به علتش را یاد آوری و اشاره می‌کند که اگر بخواهیم هر فاعلی را بدون وابستگی وجودی اش با خدای متعال در نظر بگیریم،آن فاعل موجودیتش را به طور کامل از دست خواهد داد و وقتی موجودیت فاعل منتفی شد، فعلی هم وجود نخواهد داشت تا به فاعل منتسب شود، زیرا قوام هر فعلی به فاعل(علت) آن است و بدون فاعل،(علت) فعل (معلول) نیز وجود نخواهد داشت. طبیعی است صدرا با رد جبر و تفویض و تفاصیلی که بیان شد، [[امر بین الامرین]] را انتخاب می‌کند که راه سوم بوده و میان جبر و اختیار است. او برای فهم بهتر بحث، به نفس و قوایش مثال می زند و معتقد است افعال انسان ها در عین حال که به خودشان نسبت داده می‌شود، فعل نفس نیز می‌باشد و از آن جا که نفس بسیط است و نیز به تنهایی مرکز تمام قوا است، <ref>[[ملا هادی سبزواری]]، [[اسرار الحکم]]، ص 320</ref>                         
پس هر یک از افعال قوای نفس نیز در واقع فعل خود نفس نیز به حساب می‌آید. مثلا هنگامی که دیدن و شنیدن را به قوه باصره و سامعه نسبت می دهیم و می گوییم با چشم ها و گوش های خودم دیدم و شنیدم، همان وقت نیز می توانیم این نسبت را به خود نفس بدهیم و بگوییم من دیدم و شنیدم، چنین انتسابی از نظر علمی صحیح و از نظر عرفی رایج است.
پس هر یک از افعال قوای نفس نیز در واقع فعل خود نفس نیز به حساب می‌آید. مثلا هنگامی که دیدن و شنیدن را به قوه باصره و سامعه نسبت می دهیم و می گوییم با چشم ها و گوش های خودم دیدم و شنیدم، همان وقت نیز می‌توانیم این نسبت را به خود نفس بدهیم و بگوییم من دیدم و شنیدم، چنین انتسابی از نظر علمی صحیح و از نظر عرفی رایج است.


همان طور که پیش تر بیان کردیم، ملا صدرا در تبیین خلق افعال عباد، تفسیری خاص ارایه داده است که البته می تواند مستمسکی در جهت تقویت [[توحید افعالی]] یا [[توحید در خالقیت]] باشد. وی بعد از ارایه مطالب مختلف از بزرگان فلاسفه و متکلمان در باره خلق افعال عباد، مذهب خود را  با عنوان راسخین در علم معرفی می‌کند و تفسیری عرفانی و شهودی ارایه می‌دهد. تمام توجه ملاصدرا در این تفسیر، حفظ مقام توحید است. وی خدا را نور الانوار و تنها موثر در وجود می داند. بنا بر این، هیچ جز خالق هیچ فاعل دیگری را نمی شناسد. می‌نویسد: و طایفه دیگری که راسخون در علم هستند، معتقدند که موجودات هر چند در ذات و صفات از هم متباین هستند، اما نور الهی بر تمام مرزهای موجودات می تابد. علاوه، هیچ ذره ای از ذرات هستی وجود ندارد جز آن که نور الانورار (نور الهی) بر آن می تابد و غلبه می یابد. اوست که قایم بر هر نفسی است به آن چه کسب می‌کند.<ref>صدرالمتالهین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه، ج‏6، ص373</ref>
همان طور که پیش تر بیان کردیم، ملا صدرا در تبیین خلق افعال عباد، تفسیری خاص ارایه داده است که البته می‌تواند مستمسکی در جهت تقویت [[توحید افعالی]] یا [[توحید در خالقیت]] باشد. وی بعد از ارایه مطالب مختلف از بزرگان فلاسفه و متکلمان در باره خلق افعال عباد، مذهب خود را  با عنوان راسخین در علم معرفی می‌کند و تفسیری عرفانی و شهودی ارایه می‌دهد. تمام توجه ملاصدرا در این تفسیر، حفظ مقام توحید است. وی خدا را نور الانوار و تنها موثر در وجود می داند. بنا بر این، هیچ جز خالق هیچ فاعل دیگری را نمی شناسد. می‌نویسد: و طایفه دیگری که راسخون در علم هستند، معتقدند که موجودات هر چند در ذات و صفات از هم متباین هستند، اما نور الهی بر تمام مرزهای موجودات می تابد. علاوه، هیچ ذره ای از ذرات هستی وجود ندارد جز آن که نور الانورار (نور الهی) بر آن می تابد و غلبه می یابد. اوست که قایم بر هر نفسی است به آن چه کسب می‌کند.<ref>صدرالمتالهین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه، ج‏6، ص373</ref>


مطابق این تفسیر، همان گونه که موجودات دارای مراتب ودرجات وجودی متفاوت و نیز صفات و آثار مختلفی هستند، اما نور جمال الهی در همه موجودات نافذ است وهیچ ذره ای از ذرات هستی نیست، مگر اینکه در تسلط قدرت وسیطره نور الهی است، زیرا در عالم وجود، جز خدا هیچ موثر(فاعلی) شناخته نمی‌شود. <ref>همان، ص 387</ref>حکیم متاله در ادامه به این نکته اشاره می‌کند که دریافت من از این مطلب با ارزش، ( تفسیر اشراقی از فاعلیت مطلقه الهی) لطیف بوده از جمله مواردی است که بر آن برهان مطابق با کشف و وجدان اقامه کردم. آورده است:این مطلب شریف که در نهایت پیچیدگی و لطافت است، از مطالبی است که بر آن؛ از برهان مطابق با کشف و وجدان اقامه کرده ایم. بنا بر این، عالم هستی هیچ شانی ندارد جز آن که خدا شان اوست و هیچ فعلی در آن وجود ندارد جز آن که فعل اوست. صدرا  در این جا به شبهه ای پاسخ می‌دهد که اگر چنین است، پس تکلیف افعال عباد چه می‌شود و چه کسی مسئول آن است؟ جواب می‌دهد، البته این که بگوییم هیچ فعلی در نظام هستی وجود ندارد جز آن که فعل خدا باشد، به معنای انکار افعال صادر شده از اشخاص نیست، بلکه اشخاص نیز حقیقتا فاعل اند، همان طور که فعل آن ها به طوری واقعی فعل خدا محسوب می‌شود.وقتی مطلب آشکار و مقام بحث روشن شد، ثابت می‌شود که نسبت فعل و ایجاد به عباد، نسبتی صحیح و واقعی است. مثل این که ما شنوایی، بینایی و...را واقعا به زید نسبت می دهیم، هم زمان نیز افعال صادره از زید یا هر موجود دیگری را شانی از شئون الهی می دانیم. با این توضیح می توانیم ادعا کنیم افعال صادره از انسان هم فعل او است و هم یکی از وجوه افعال حق بر وجه اعلی و اشرف است. صدرا در ادامه به این نکته اشاره می‌کند که در مسیر تفسیر خلق افعال عباد، راه چهارمی معرفی می کنیم که تفسیرش بر عهده راسخون در علم است. با این راه، تمام شبهات مربوط به خلق اعمال عباد دفع و معنای کلام مولای متقیان روشن می‌شود که می فرماید لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین. زیرا مراد از امر بین الامرین این نیست که فعل عبد ترکیبی از جبر و اختیار باشد، همان طور مراد این نیست نه جبر باشد و نه اختیار ( یعنی از هر دو خالی باشد) و از این جهت هم نیست که فعل عبد از یک طرف همراه با اختیار و از طرف دیگر همراه با اضطرار باشد و این هم نیست که او مضطر در حال اختیار باشد، بلکه معنایش آن است که عباد مختارند از آن جهت که مجبورند و مجبورند از آن جهت که مختارند. علاوه، اختیار عبد عین اضطرارش است و آن که گفت خیر الامور اوسطها، با این عقیده و مذهب هماهنگ است.<ref>همان، ص 374</ref>       
مطابق این تفسیر، همان گونه که موجودات دارای مراتب ودرجات وجودی متفاوت و نیز صفات و آثار مختلفی هستند، اما نور جمال الهی در همه موجودات نافذ است وهیچ ذره ای از ذرات هستی نیست، مگر اینکه در تسلط قدرت وسیطره نور الهی است، زیرا در عالم وجود، جز خدا هیچ موثر(فاعلی) شناخته نمی‌شود. <ref>همان، ص 387</ref>حکیم متاله در ادامه به این نکته اشاره می‌کند که دریافت من از این مطلب با ارزش، ( تفسیر اشراقی از فاعلیت مطلقه الهی) لطیف بوده از جمله مواردی است که بر آن برهان مطابق با کشف و وجدان اقامه کردم. آورده است:این مطلب شریف که در نهایت پیچیدگی و لطافت است، از مطالبی است که بر آن؛ از برهان مطابق با کشف و وجدان اقامه کرده ایم. بنا بر این، عالم هستی هیچ شانی ندارد جز آن که خدا شان اوست و هیچ فعلی در آن وجود ندارد جز آن که فعل اوست. صدرا  در این جا به شبهه ای پاسخ می‌دهد که اگر چنین است، پس تکلیف افعال عباد چه می‌شود و چه کسی مسئول آن است؟ جواب می‌دهد، البته این که بگوییم هیچ فعلی در نظام هستی وجود ندارد جز آن که فعل خدا باشد، به معنای انکار افعال صادر شده از اشخاص نیست، بلکه اشخاص نیز حقیقتا فاعل اند، همان طور که فعل آن ها به طوری واقعی فعل خدا محسوب می‌شود.وقتی مطلب آشکار و مقام بحث روشن شد، ثابت می‌شود که نسبت فعل و ایجاد به عباد، نسبتی صحیح و واقعی است. مثل این که ما شنوایی، بینایی و...را واقعا به زید نسبت می دهیم، هم زمان نیز افعال صادره از زید یا هر موجود دیگری را شانی از شئون الهی می دانیم. با این توضیح می‌توانیم ادعا کنیم افعال صادره از انسان هم فعل او است و هم یکی از وجوه افعال حق بر وجه اعلی و اشرف است. صدرا در ادامه به این نکته اشاره می‌کند که در مسیر تفسیر خلق افعال عباد، راه چهارمی معرفی می کنیم که تفسیرش بر عهده راسخون در علم است. با این راه، تمام شبهات مربوط به خلق اعمال عباد دفع و معنای کلام مولای متقیان روشن می‌شود که می فرماید لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین. زیرا مراد از امر بین الامرین این نیست که فعل عبد ترکیبی از جبر و اختیار باشد، همان طور مراد این نیست نه جبر باشد و نه اختیار ( یعنی از هر دو خالی باشد) و از این جهت هم نیست که فعل عبد از یک طرف همراه با اختیار و از طرف دیگر همراه با اضطرار باشد و این هم نیست که او مضطر در حال اختیار باشد، بلکه معنایش آن است که عباد مختارند از آن جهت که مجبورند و مجبورند از آن جهت که مختارند. علاوه، اختیار عبد عین اضطرارش است و آن که گفت خیر الامور اوسطها، با این عقیده و مذهب هماهنگ است.<ref>همان، ص 374</ref>       


===تحلیلی بر جمله لا موثر فی الوجود الا الله===
===تحلیلی بر جمله لا موثر فی الوجود الا الله===


از جملات صریح ملا صدرا به دست می‌آید که او در تفسیر افعال عباد، از بلندای عرفان و عرصه توحید به آن می نگرد. به عقیده وی در این دیدگاه هیچ فاعل و موثری جز خدا قابل شناخت نیست. البته انحصار این نگرش می تواند بهانه دفاع از تفکر متعصبانه اعتقاد به خالقیت در توحید شود و بیشتر در جلب آرای مکاتبی باشد که به جبر گرایی متهم هستند و برای فرار از اتهام به جبر، مسئله کسب را مطرح کرده و تفاسیر قابل اعتنایی بیان کرده اند.در هر صورت، هدف از این جمله که جز خدا هیچ موثر دیگری در عالم هستی وجود ندارد، توجه تام به خالقیت در توحید است. از نتیجه چنین تفکری می توان فهمید سایر موجودات از جمله انسان، حتی علت ناقصه ایجاد یک فعل هم نباشند چه برسد که بتوانند آفریننده آن باشند.! واضح است که در تفسیر صدرایی و تفسیر پیروان کسب در باره خلق افعال، می توان از دو مسیر به طرف یک مقصد مشخص حرکت کرد و آن، تقویت توحید و انحصار فاعلیت برای خدای متعال است، اما با یک تفاوت که صدرا علاوه بر دفاع شدید از مبانی خالقیت در توحید و فاعلیت الهی که همراه با نگاه عرفانی و آفاقی است، از فاعلیت انسان و انتساب حقیقی افعال به او نیز دفاع می‌کند.  
از جملات صریح ملا صدرا به دست می‌آید که او در تفسیر افعال عباد، از بلندای عرفان و عرصه توحید به آن می نگرد. به عقیده وی در این دیدگاه هیچ فاعل و موثری جز خدا قابل شناخت نیست. البته انحصار این نگرش می‌تواند بهانه دفاع از تفکر متعصبانه اعتقاد به خالقیت در توحید شود و بیشتر در جلب آرای مکاتبی باشد که به جبر گرایی متهم هستند و برای فرار از اتهام به جبر، مسئله کسب را مطرح کرده و تفاسیر قابل اعتنایی بیان کرده اند.در هر صورت، هدف از این جمله که جز خدا هیچ موثر دیگری در عالم هستی وجود ندارد، توجه تام به خالقیت در توحید است. از نتیجه چنین تفکری می‌توان فهمید سایر موجودات از جمله انسان، حتی علت ناقصه ایجاد یک فعل هم نباشند چه برسد که بتوانند آفریننده آن باشند.! واضح است که در تفسیر صدرایی و تفسیر پیروان کسب در باره خلق افعال، می‌توان از دو مسیر به طرف یک مقصد مشخص حرکت کرد و آن، تقویت توحید و انحصار فاعلیت برای خدای متعال است، اما با یک تفاوت که صدرا علاوه بر دفاع شدید از مبانی خالقیت در توحید و فاعلیت الهی که همراه با نگاه عرفانی و آفاقی است، از فاعلیت انسان و انتساب حقیقی افعال به او نیز دفاع می‌کند.  


همان طور که اشاره شد، صدرا با نگاه عرفانی از نفوذ نور الهی و وحدانیت باری تعالی و اقتدار و سلطه حکومتش بر تمام هستی سخن می گوید. این نوع نگرش به توحید، به معنای فنای هر موجوی در سیطره شعاع نور الهی است و البته بالاترین نوع نگرش عرفانی و توحیدی حکیمان متاله و عارفان واصل می‌باشد و علاوه، عرصه فنا عرصه بروز نیست، چون که فاعل وابسته(ممکن) در ساحت نور الهی نمی‌تواند توجهی به خودش داشته باشد، بلکه تمام توجهش به سوری نور و موثر واقعی در عالم هستی است. به همین دلیل صدرا این جمله معروف را بیان کرد که «لا موثر فی الوجود الا الله.» با این حال وی اصرار دارد که انسان نیز به طور واقع فاعل فعل خود می‌باشد که البته با توجیهات فلسفی قابل فهم است و توضیحش در ادامه خواهد آمد. در طرف دیگر، متکلمان کسب گرا با نگاه کلامی به این موضوع نگریستند، اما هم سو با نگاه عرفانی صدرا معتقد شدند که در جهان هستی، فاعلی جز خدا شناخته نمی‌شود. شاید آن ها نیز باورمندی شدیدشان به توحید، ناشی از عرفان درون شان باشد که فقط خدا را می دیدند و التفاتی به خودشان نداشتند.  
همان طور که اشاره شد، صدرا با نگاه عرفانی از نفوذ نور الهی و وحدانیت باری تعالی و اقتدار و سلطه حکومتش بر تمام هستی سخن می گوید. این نوع نگرش به توحید، به معنای فنای هر موجوی در سیطره شعاع نور الهی است و البته بالاترین نوع نگرش عرفانی و توحیدی حکیمان متاله و عارفان واصل می‌باشد و علاوه، عرصه فنا عرصه بروز نیست، چون که فاعل وابسته(ممکن) در ساحت نور الهی نمی‌تواند توجهی به خودش داشته باشد، بلکه تمام توجهش به سوری نور و موثر واقعی در عالم هستی است. به همین دلیل صدرا این جمله معروف را بیان کرد که «لا موثر فی الوجود الا الله.» با این حال وی اصرار دارد که انسان نیز به طور واقع فاعل فعل خود می‌باشد که البته با توجیهات فلسفی قابل فهم است و توضیحش در ادامه خواهد آمد. در طرف دیگر، متکلمان کسب گرا با نگاه کلامی به این موضوع نگریستند، اما هم سو با نگاه عرفانی صدرا معتقد شدند که در جهان هستی، فاعلی جز خدا شناخته نمی‌شود. شاید آن ها نیز باورمندی شدیدشان به توحید، ناشی از عرفان درون شان باشد که فقط خدا را می دیدند و التفاتی به خودشان نداشتند.  


در ضمن به نظر می‌رسد مقصود این فیلسوف از بیان کلمه موثر، موثر به معنای خالق و فاعل باشد. یعنی در عرصه وجود هیچ موثری (خالق،فاعل،علت) جز خدای متعال شناخته نمی‌شود. به تعبیر دیگر، آن چیزی که بر جهان هستی اثر واقعی دارد و می تواند وجود آفرین باشد، خدای متعال است. پس انسان نمی‌تواند موجد و موثر در هستی باشد، بلکه فعلی که آفریده می‌شود را ابزار کسب خود قرار داده به آن عنوان وجهت می‌دهد. در نتیجه، جمله جز خدا موثر دیگری در عالم هستی وجود ندارد، به معنای انحصار فاعلیت برای خدای متعال است. با این حال همان طور که اشاره کردیم، صدرا تلاش می‌کند هم زمان با فاعلیت الهی، برای انسان نیز فاعلیتی حقیقی فرض کند. بنابراین، اگر هیچ موثری جز خدا شناخته نشود که در واقع نیز چنین است، پس نمی‌توان برای دیگر موجودات از جمله انسان قدرت مستقلی تصور کرد که دارای تاثیر خارجی باشد به گونه ای که فعل بیافریند! بلکه باید انسان را فاعلی تبعی یا ظلّی دانست که می تواند در سایه قدرت خدا، اثر خود را روی فعل آفریده شده بگذارد. پس انسان نمی‌تواند به عنوان فاعل حقیقی روی موجودات تاثیر مستقیم بگذارد، زیرا اثر واقعی مربوط به موثر واقعی یعنی خدای متعال است.علاوه، اگر فرض کنیم انسان هم مثل خداوند فاعل حقیقی افعال خویش است، با محظور ورود و تداخل هم زمان دو موثر در یک وجود روبرو می شویم که قابل توجیه و پذیرش نیست! زیرا یک فعل نمی‌تواند دو فاعل حقیقی داشته باشد.چون با تالی فاسد های مختلف روبرو می‌شود! هم چنین اشاره شد که تعبیر فاعلیت برای انسان، تعبیری مسامحی است و گرنه انسان در قالب مباشر آخرین واسطه انجام فعل در زنجیره علت ها و معلول های مربوط به افعالش است. وی در این حلقه، رفتاری هوشمندانه دارد و صاحب فکر و اختیار است و می تواند به فعل آفریده شده عنوان و جهت معین بدهد.
در ضمن به نظر می‌رسد مقصود این فیلسوف از بیان کلمه موثر، موثر به معنای خالق و فاعل باشد. یعنی در عرصه وجود هیچ موثری (خالق،فاعل،علت) جز خدای متعال شناخته نمی‌شود. به تعبیر دیگر، آن چیزی که بر جهان هستی اثر واقعی دارد و می‌تواند وجود آفرین باشد، خدای متعال است. پس انسان نمی‌تواند موجد و موثر در هستی باشد، بلکه فعلی که آفریده می‌شود را ابزار کسب خود قرار داده به آن عنوان وجهت می‌دهد. در نتیجه، جمله جز خدا موثر دیگری در عالم هستی وجود ندارد، به معنای انحصار فاعلیت برای خدای متعال است. با این حال همان طور که اشاره کردیم، صدرا تلاش می‌کند هم زمان با فاعلیت الهی، برای انسان نیز فاعلیتی حقیقی فرض کند. بنابراین، اگر هیچ موثری جز خدا شناخته نشود که در واقع نیز چنین است، پس نمی‌توان برای دیگر موجودات از جمله انسان قدرت مستقلی تصور کرد که دارای تاثیر خارجی باشد به گونه ای که فعل بیافریند! بلکه باید انسان را فاعلی تبعی یا ظلّی دانست که می‌تواند در سایه قدرت خدا، اثر خود را روی فعل آفریده شده بگذارد. پس انسان نمی‌تواند به عنوان فاعل حقیقی روی موجودات تاثیر مستقیم بگذارد، زیرا اثر واقعی مربوط به موثر واقعی یعنی خدای متعال است.علاوه، اگر فرض کنیم انسان هم مثل خداوند فاعل حقیقی افعال خویش است، با محظور ورود و تداخل هم زمان دو موثر در یک وجود روبرو می شویم که قابل توجیه و پذیرش نیست! زیرا یک فعل نمی‌تواند دو فاعل حقیقی داشته باشد.چون با تالی فاسد های مختلف روبرو می‌شود! هم چنین اشاره شد که تعبیر فاعلیت برای انسان، تعبیری مسامحی است و گرنه انسان در قالب مباشر آخرین واسطه انجام فعل در زنجیره علت ها و معلول های مربوط به افعالش است. وی در این حلقه، رفتاری هوشمندانه دارد و صاحب فکر و اختیار است و می‌تواند به فعل آفریده شده عنوان و جهت معین بدهد.
   
   
===تشابه و تفاوت کلام صدرا و اشاعره در تفسیر فاعلیت الهی و انسان===
===تشابه و تفاوت کلام صدرا و اشاعره در تفسیر فاعلیت الهی و انسان===


وجه تشابه در این است که هر دو مکتب، فقط خدا را موثر اصلی در عالم هستی می‌دانند که می تواند ناشی از تشابه دو نگاه در بستر عرفانی و شهودی باشد. اما نقطه تفاوت در این است که صدرا همان طور که خدا را فاعل حقیقی افعال انسان می داند، انسان را نیز فاعل حقیقی فعل خویش می داند و آن را از مسیر قواعد فلسفی و پذیرش فاعلیت طولی تفسیر می‌کند. ولی مدافعان کسب، فاعلیت حقیقی انسان نسبت به افعالش را انکار می‌کنند و برای وی جز کسب آگاهانه که می تواند در نوع و جهت فعل اثر داشته باشد، نقش دیگری قایل نیستند.
وجه تشابه در این است که هر دو مکتب، فقط خدا را موثر اصلی در عالم هستی می‌دانند که می‌تواند ناشی از تشابه دو نگاه در بستر عرفانی و شهودی باشد. اما نقطه تفاوت در این است که صدرا همان طور که خدا را فاعل حقیقی افعال انسان می داند، انسان را نیز فاعل حقیقی فعل خویش می داند و آن را از مسیر قواعد فلسفی و پذیرش فاعلیت طولی تفسیر می‌کند. ولی مدافعان کسب، فاعلیت حقیقی انسان نسبت به افعالش را انکار می‌کنند و برای وی جز کسب آگاهانه که می‌تواند در نوع و جهت فعل اثر داشته باشد، نقش دیگری قایل نیستند.


===تفاوت میان نگاه عرفانی و فلسفی ملا صدرا نسبت به افعال عباد===
===تفاوت میان نگاه عرفانی و فلسفی ملا صدرا نسبت به افعال عباد===
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۱۰

ویرایش