پرش به محتوا

تناسخ: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۷ مارس ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'کرده اند' به 'کرده‌اند'
جز (جایگزینی متن - 'فرقه ها' به 'فرقه‌ها')
جز (جایگزینی متن - 'کرده اند' به 'کرده‌اند')
خط ۳۱: خط ۳۱:


=نظریه اصالت روح=
=نظریه اصالت روح=
یکى از عام ترین و عمده ترین زمینه هاى اعتقاد به تناسخ, تصور اصالت روح و نفى دخالت جسم در هویت انسان است. در آیین‌هاى هندى, در تفکر اورفه اى فیثاغورثى و از آن جا نزد افلاطون و نوافلاطونیان و در بسیارى فرقه‌هاى گنوستیک چنین تصورى مشاهده مى شود. مطابق این تصور, انسان همان روح یا نفس مجردى است که در جسم مادى اسیر است و وقتى حیات حقیقى مى یابد که از قید تن رها گردد. بر این اساس, کسى که پاکى و تجرد لازم براى چنان حیاتى را در طول زندگى دنیوى خود کسب نکند به ناچار از جهان معنوى باز نمى ماند و به جسم باز مى گردد تا زمانى که به تمامى تزکیه شود. در مقابل, ادیان ابراهیمى بر مبناى نگرش خود به وجود انسان که مشعر بر اهمیت توأمان جسم و روح در هویت انسان است, از رستاخیز یا معاد جسمانى دفاع کرده و تناسخ را رد کرده اند. لفظ و مفهوم تناسخ در قرآن نیامده است و اصطلاح مسخ از اقسام تناسخ, با مفهوم قرآنى مسخ متفاوت است.
یکى از عام ترین و عمده ترین زمینه هاى اعتقاد به تناسخ, تصور اصالت روح و نفى دخالت جسم در هویت انسان است. در آیین‌هاى هندى, در تفکر اورفه اى فیثاغورثى و از آن جا نزد افلاطون و نوافلاطونیان و در بسیارى فرقه‌هاى گنوستیک چنین تصورى مشاهده مى شود. مطابق این تصور, انسان همان روح یا نفس مجردى است که در جسم مادى اسیر است و وقتى حیات حقیقى مى یابد که از قید تن رها گردد. بر این اساس, کسى که پاکى و تجرد لازم براى چنان حیاتى را در طول زندگى دنیوى خود کسب نکند به ناچار از جهان معنوى باز نمى ماند و به جسم باز مى گردد تا زمانى که به تمامى تزکیه شود. در مقابل, ادیان ابراهیمى بر مبناى نگرش خود به وجود انسان که مشعر بر اهمیت توأمان جسم و روح در هویت انسان است, از رستاخیز یا معاد جسمانى دفاع کرده و تناسخ را رد کرده‌اند. لفظ و مفهوم تناسخ در قرآن نیامده است و اصطلاح مسخ از اقسام تناسخ, با مفهوم قرآنى مسخ متفاوت است.


=رابطه تناسخ با مسخ=
=رابطه تناسخ با مسخ=
خط ۵۸: خط ۵۸:


نمونه نقد دیگرى که به همین ترتیب ناشى از نگاه خاص به شرور است, تلقى متکلمان اشعرى در جهان اسلام است.
نمونه نقد دیگرى که به همین ترتیب ناشى از نگاه خاص به شرور است, تلقى متکلمان اشعرى در جهان اسلام است.
مطابق موضع اشاعره تعیین عقلانى حسن و قبح امور پذیرفته نیست, از این روحتى نمى توان رنج بردن اطفال بى گناه را بد شمرد تا اصلاً نیازى به توجیه آن باشد<ref>نک: بغدادى, 241; جوینى, 286</ref>; البته اشاعره ادله اى هم در برابر تناسخ آورده اند, براى مثال عضدالدین ایجى لزوم یادآورى زندگى گذشته را مطرح کرده است.<ref>نک: ایجى, 261; نیز بغدادى, همان, 235; شهرستانى, 395</ref>. ضعف این تلقى که ناشى از طرد استدلال است نیاز به توضیح ندارد. اما دیگر متکلمان مسلمان در این باره دلایلى اقامه کرده اند که مهم ترین آنها توجیه معتزله در مسئله آلام و مصائب است. به نظر معتزله و نیز متکلمان شیعى چون; شیخ طوسى و علامه حلى, خدا ممکن است براى امتحان انسان یا براى دفع ضرر یا جلب منفعتى مترتب بر یک مصیبت, او را به آن مصیبت گرفتار کند. هر سه مورد نشان مى دهد که شرط توجیه رنج هاى انسان یا هر موجود بى گناه دیگرى منحصراً استحقاق خود او نیست و به این ترتیب نیازى به نظریه تناسخ پدید نمى‌آید.
مطابق موضع اشاعره تعیین عقلانى حسن و قبح امور پذیرفته نیست, از این روحتى نمى توان رنج بردن اطفال بى گناه را بد شمرد تا اصلاً نیازى به توجیه آن باشد<ref>نک: بغدادى, 241; جوینى, 286</ref>; البته اشاعره ادله اى هم در برابر تناسخ آورده اند, براى مثال عضدالدین ایجى لزوم یادآورى زندگى گذشته را مطرح کرده است.<ref>نک: ایجى, 261; نیز بغدادى, همان, 235; شهرستانى, 395</ref>. ضعف این تلقى که ناشى از طرد استدلال است نیاز به توضیح ندارد. اما دیگر متکلمان مسلمان در این باره دلایلى اقامه کرده‌اند که مهم ترین آنها توجیه معتزله در مسئله آلام و مصائب است. به نظر معتزله و نیز متکلمان شیعى چون; شیخ طوسى و علامه حلى, خدا ممکن است براى امتحان انسان یا براى دفع ضرر یا جلب منفعتى مترتب بر یک مصیبت, او را به آن مصیبت گرفتار کند. هر سه مورد نشان مى دهد که شرط توجیه رنج هاى انسان یا هر موجود بى گناه دیگرى منحصراً استحقاق خود او نیست و به این ترتیب نیازى به نظریه تناسخ پدید نمى‌آید.


هم چنین قول به اعواض مى تواند وجود رنج ها را توجیه کند, خدا در عوض هر رنجى به انسان پاداشى در این جهان یا جهان دیگر مى دهد (نک: قاضى عبدالجبار, 13/405ـ430; شیخ طوسى, 7ـ 88).
هم چنین قول به اعواض مى تواند وجود رنج ها را توجیه کند, خدا در عوض هر رنجى به انسان پاداشى در این جهان یا جهان دیگر مى دهد (نک: قاضى عبدالجبار, 13/405ـ430; شیخ طوسى, 7ـ 88).
خط ۶۶: خط ۶۶:


===وجود دور در تناسخ بر مبنای شرور===
===وجود دور در تناسخ بر مبنای شرور===
از سوى دیگر, هم چنان که جان هیک, فیلسوف معاصر, اشاره کرده است (335ـ336) مفهوم تناسخ نابرابرى هاى انسان ها در هنگام تولد را توضیح نمى دهد بلکه آن را تا ابد به تأخیر مى اندازد, زیرا شرایط کنونى را براساس یک زندگى سابق توجیه مى کند و شرایط آن زندگى سابق را نیز براساس زندگى قبل تر و همین طور تا بى نهایت. این امر شاید در جهت تأیید قِدَم نفس به کار بیاید, اما درباره مسئله شر به نتیجه اى نمى انجامد. صورت این استدلال به استدلالى که متکلمان اسلامى در ردّ تناسخ آورده اند شبیه است. متکلمان مسلمان نیز به مبدأ فرایند تناسخ توجه کرده اند و براى آن علتى خواسته اند. تناسخیان ـ از جمله دو فرقه نصیریه و دروزیه که امروزه نیز حضور دارند<ref>نک: ابوعزالدین, 146ـ147; الهفت الشریف, 49ـ51</ref> عموماً عصیان و گناه در زندگى پیشین را سبب تناسخ معرفى مى کردند. متکلمان در مقابل چنین استدلال مى کردند که اگر هر رنجى حفظ کیفر گناه باشد, آن امرى که سبب گناه شده است, یعنى نخستین تکلیفى که گناه کاران با تن زدن از آن دچار معصیت شده‌اند, توجیه ناپذیر خواهد بود, زیرا تکلیف در هر حال همراه با رنج و مشقت است و این مسئله به دور منتهى خواهد شد<ref>قاضى عبدالجبار, 13/419; همو, 2/488; جوینى, 280ـ281; شهرستانى, 2/395</ref>.
از سوى دیگر, هم چنان که جان هیک, فیلسوف معاصر, اشاره کرده است (335ـ336) مفهوم تناسخ نابرابرى هاى انسان ها در هنگام تولد را توضیح نمى دهد بلکه آن را تا ابد به تأخیر مى اندازد, زیرا شرایط کنونى را براساس یک زندگى سابق توجیه مى کند و شرایط آن زندگى سابق را نیز براساس زندگى قبل تر و همین طور تا بى نهایت. این امر شاید در جهت تأیید قِدَم نفس به کار بیاید, اما درباره مسئله شر به نتیجه اى نمى انجامد. صورت این استدلال به استدلالى که متکلمان اسلامى در ردّ تناسخ آورده اند شبیه است. متکلمان مسلمان نیز به مبدأ فرایند تناسخ توجه کرده‌اند و براى آن علتى خواسته اند. تناسخیان ـ از جمله دو فرقه نصیریه و دروزیه که امروزه نیز حضور دارند<ref>نک: ابوعزالدین, 146ـ147; الهفت الشریف, 49ـ51</ref> عموماً عصیان و گناه در زندگى پیشین را سبب تناسخ معرفى مى کردند. متکلمان در مقابل چنین استدلال مى کردند که اگر هر رنجى حفظ کیفر گناه باشد, آن امرى که سبب گناه شده است, یعنى نخستین تکلیفى که گناه کاران با تن زدن از آن دچار معصیت شده‌اند, توجیه ناپذیر خواهد بود, زیرا تکلیف در هر حال همراه با رنج و مشقت است و این مسئله به دور منتهى خواهد شد<ref>قاضى عبدالجبار, 13/419; همو, 2/488; جوینى, 280ـ281; شهرستانى, 2/395</ref>.


=قدمت روح منافی با تناسخ=
=قدمت روح منافی با تناسخ=
قدیم بودن روح, یا به تعبیر فلسفى نفس, به نظر بسیارى از متکلمان و بعضى فیلسوفان اسلامى مقدمه نظریه تناسخ است. از همین رو, یکى از استدلال هاى آنان در برابر این نظریه, نفى قِدَم و اثبات یا مفروض گرفتن حدوث نفس بوده است. یکى از استدلال هاى مهم ابن سینا از همین نوع است. به زعم او وقتى بدن کاملاً آماده شده باشد نفس بالضروره حادث مى شود. این امر هرگز بر سبیل بخت و اتفاق نیست; یعنى همواره به محض حدوث مزاج, استعداد دریافت نفس در بدن پدید مى‌آید. حال اگر تناسخ را بپذیریم, لازم مى‌آید که یک بدن داراى دو نفس باشد; یکى نفسى که به سبب استعداد بدن و به محض حدوث مزاج از جانب عقل فعال به آن افاضه شده است, دیگرى نفسى که از راه تناسخ وارد آن شده است. چنین وضعى مردود است زیرا هر موجود زنده اى نفس خود را واحد احساس مى کند. هم چنین نمى توان فرض کرد که نفس دومى در کار باشد که موجود زنده نسبت به آن آگاهى نداشته باشد و خود آن نفس هم به خود آگاه نباشد و اشتغالى به بدن نداشته باشد, زیرا پیوند نفس و بدن فقط به صورت علاقه اشتغالى ممکن است; یعنى نوع پیوند و علاقه نفس با بدن به نحوى است که نفس در بدن تصرف و آن را تدبیر مى کند و بدن از نفس اثر مى پذیرد, بنابراین موجود زنده همواره به نفس مدبّر و متصرف خودآگاه است<ref>ابن سینا, 3/386ـ387; 4/108ـ109; 2/,3/356; 1/318ـ320</ref>.
قدیم بودن روح, یا به تعبیر فلسفى نفس, به نظر بسیارى از متکلمان و بعضى فیلسوفان اسلامى مقدمه نظریه تناسخ است. از همین رو, یکى از استدلال هاى آنان در برابر این نظریه, نفى قِدَم و اثبات یا مفروض گرفتن حدوث نفس بوده است. یکى از استدلال هاى مهم ابن سینا از همین نوع است. به زعم او وقتى بدن کاملاً آماده شده باشد نفس بالضروره حادث مى شود. این امر هرگز بر سبیل بخت و اتفاق نیست; یعنى همواره به محض حدوث مزاج, استعداد دریافت نفس در بدن پدید مى‌آید. حال اگر تناسخ را بپذیریم, لازم مى‌آید که یک بدن داراى دو نفس باشد; یکى نفسى که به سبب استعداد بدن و به محض حدوث مزاج از جانب عقل فعال به آن افاضه شده است, دیگرى نفسى که از راه تناسخ وارد آن شده است. چنین وضعى مردود است زیرا هر موجود زنده اى نفس خود را واحد احساس مى کند. هم چنین نمى توان فرض کرد که نفس دومى در کار باشد که موجود زنده نسبت به آن آگاهى نداشته باشد و خود آن نفس هم به خود آگاه نباشد و اشتغالى به بدن نداشته باشد, زیرا پیوند نفس و بدن فقط به صورت علاقه اشتغالى ممکن است; یعنى نوع پیوند و علاقه نفس با بدن به نحوى است که نفس در بدن تصرف و آن را تدبیر مى کند و بدن از نفس اثر مى پذیرد, بنابراین موجود زنده همواره به نفس مدبّر و متصرف خودآگاه است<ref>ابن سینا, 3/386ـ387; 4/108ـ109; 2/,3/356; 1/318ـ320</ref>.


مشائیان عموماً این دلیل را پذیرفته و آن را در ردّ تناسخ تکرار کرده اند. این دلیل در میان متکلمان نیز رواج داشته است<ref>براى نمونه, نک: شهرستانى, 2/396; حلى, 203</ref>.
مشائیان عموماً این دلیل را پذیرفته و آن را در ردّ تناسخ تکرار کرده‌اند. این دلیل در میان متکلمان نیز رواج داشته است<ref>براى نمونه, نک: شهرستانى, 2/396; حلى, 203</ref>.


با این حال ضعف استدلال ابن سینا را بسیارى از متکلمان و فیلسوفان دریافته اند. فخر رازى آن را دور صریح مى خواند, چرا که حدوث نفس را براساس لزوم تناسخ و بطلان تناسخ را با مسلّم گرفتن حدوث نفس تبیین مى کند. ابن سینا براى اثبات این که تناسخ محال است, استدلال مى کند که نفس حادث است نه قدیم, در حالى که تناسخ ـ البته به زعم ابن سینا ـ مستلزم قِدَم نفس است; اما از طرف دیگر خود وى براى اثبات حدوث نفس استدلال مى کند که اگر نفس قدیم باشد تناسخ لازم مى‌آید<ref>نک: فخر رازى, 2,7/202ـ 208; نیز ایجى, 261; کاتبى قزوینى, 376</ref>.
با این حال ضعف استدلال ابن سینا را بسیارى از متکلمان و فیلسوفان دریافته اند. فخر رازى آن را دور صریح مى خواند, چرا که حدوث نفس را براساس لزوم تناسخ و بطلان تناسخ را با مسلّم گرفتن حدوث نفس تبیین مى کند. ابن سینا براى اثبات این که تناسخ محال است, استدلال مى کند که نفس حادث است نه قدیم, در حالى که تناسخ ـ البته به زعم ابن سینا ـ مستلزم قِدَم نفس است; اما از طرف دیگر خود وى براى اثبات حدوث نفس استدلال مى کند که اگر نفس قدیم باشد تناسخ لازم مى‌آید<ref>نک: فخر رازى, 2,7/202ـ 208; نیز ایجى, 261; کاتبى قزوینى, 376</ref>.
خط ۱۱۱: خط ۱۱۱:
* درباره مورد (د) چند اشکال وجود دارد; نخست آن که معیار تحقق پذیرى در این جا هم امکان تجربه تکرار صحنه ها را نفى مى کند.
* درباره مورد (د) چند اشکال وجود دارد; نخست آن که معیار تحقق پذیرى در این جا هم امکان تجربه تکرار صحنه ها را نفى مى کند.
   
   
مشکل مهم تر این پرسش است که چرا بیشتر مردم چیزى از این گذشته ادعایى به یاد ندارند. این پرسش را متکلمان اسلامى ـ هم اشاعره و هم معتزله و شیعه ـ نیز مطرح کرده اند.
مشکل مهم تر این پرسش است که چرا بیشتر مردم چیزى از این گذشته ادعایى به یاد ندارند. این پرسش را متکلمان اسلامى ـ هم اشاعره و هم معتزله و شیعه ـ نیز مطرح کرده‌اند.


پاسخ سنتى به این پرسش که مى گوید علت فراموشى واقعه هولناک مرگ بدن سابق است, از دیرباز مخدوش اعلام شده است. از جمله قاضى عبدالجبار در المغنى (13/411ـ412) با ذکر این پاسخ متذکر مى شود که طول مدت یا وقفه در کار عقل که ضمن انتقال روح به بدن بعدى پیش مى‌آید نمى تواند عذرى براى فراموشى باشد, زیرا این امور در یادآورى حوادث مهم زندگى هیچ تأثیرى ندارد.
پاسخ سنتى به این پرسش که مى گوید علت فراموشى واقعه هولناک مرگ بدن سابق است, از دیرباز مخدوش اعلام شده است. از جمله قاضى عبدالجبار در المغنى (13/411ـ412) با ذکر این پاسخ متذکر مى شود که طول مدت یا وقفه در کار عقل که ضمن انتقال روح به بدن بعدى پیش مى‌آید نمى تواند عذرى براى فراموشى باشد, زیرا این امور در یادآورى حوادث مهم زندگى هیچ تأثیرى ندارد.
خط ۱۳۱: خط ۱۳۱:
در منابع اسلامى نیز دلایلى تجربى له و علیه تناسخ مطرح شده است. براى مثال:
در منابع اسلامى نیز دلایلى تجربى له و علیه تناسخ مطرح شده است. براى مثال:


یکى از ادله ابن سینا در رد تناسخ این است که در صورت درستى تناسخ, باید تعداد بدن هاى حادث شده با تعداد نفس هایى که بدنى را ترک کرده اند برابر باشد و مطابق هر فسادى, کَونى وجود داشته باشد<ref>ابن سینا, 1,3/357ـ359</ref>.
یکى از ادله ابن سینا در رد تناسخ این است که در صورت درستى تناسخ, باید تعداد بدن هاى حادث شده با تعداد نفس هایى که بدنى را ترک کرده‌اند برابر باشد و مطابق هر فسادى, کَونى وجود داشته باشد<ref>ابن سینا, 1,3/357ـ359</ref>.


سهروردى در آثار مشائى خود ضرورت مطابقت زمانى میان خروج نفس و حدوث بدن جدید را هم به این شرط افزوده است.
سهروردى در آثار مشائى خود ضرورت مطابقت زمانى میان خروج نفس و حدوث بدن جدید را هم به این شرط افزوده است.
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۷۸۰

ویرایش