confirmed، مدیران
۳۷٬۴۰۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
=ابو قتاده و آمادگی برای جنگ جمل= | =ابو قتاده و آمادگی برای جنگ جمل= | ||
موقعی که امیرالمؤمنین(ع) آماده حرکت به سوی [[بصره]] و جنگ با ناکثین بود، ابو قتاده مطالبی گفت که حکایت از [[ایمان]] عمیق او به [[ولایت]] امیرالمؤمنین(ع) و وفاداری در راه آن حضرت داشت<ref> | موقعی که امیرالمؤمنین(ع) آماده حرکت به سوی [[بصره]] و جنگ با ناکثین بود، ابو قتاده مطالبی گفت که حکایت از [[ایمان]] عمیق او به [[ولایت]] امیرالمؤمنین(ع) و وفاداری در راه آن حضرت داشت<ref>تاریخ طبری، ج 4، ص 451.</ref>. | ||
=حضور در جنگ نهروان و عزیمت به مدینه= | |||
امیرالمؤمنین(ع) در [[جنگ خوارج]] (پس از آن که از هدایت آنها مأیوس شد) سپاه خود را آرایش داد و فرماندهی میمنه را به [[حجر بن عدی]] و میسره را به «شبث بن ربعی» یا «معقل بن قیس ریاحی» و سواره نظام را به «ابو ایوب انصاری» و پیاده نظام را به «ابوقتاده انصاری» سپرد. در این نبرد که هفت صد یا هشت صد تن از صحابی رسول اللَّه(ص) از [[مدینه]] در رکاب امیرالمؤمنین(ع) حضور داشتند، فرماندهی آنان را به «قیس بن سعد بن عباده» واگذار نموده و خود حضرت در قلب لشکر قرار گرفت<ref>همان، ج 5، ص 85 ؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 272.</ref>. | |||
'''[[خطیب بغدادی]] نقل می کند:''' | |||
هنگامی که امیرالمؤمنین علی(ع) از جنگ با نهروانیان فارغ شد، ابو قتاده انصاری با شصت یا هفتاد نفر از اصحاب انصار رسول خدا(ص) به مدینه مراجعت نمود و ابتدا به دیدار [[عایشه]] شتافت. | |||
آن دو گفت و گوهای زیادی درباره حضرت علی(ع) و اقدامات او و سخنان رسول خدا درباره علی(ع) انجام دادند... در پایان عایشه گفت: | |||
ای ابو قتاده، نباید چیزی مانع این شود که من حقی درباره [[علی بن ابی طالب]] بگویم و آن حق این است که: از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: | |||
تفترق اُمتی علی فرقتین، تمرق بینهما فُرقة مُحَلِّقونَ رؤسهم مُحفّونَ شواربهم... یقرأون القرآن لا یتجاوز تراقیهم، یقتلهم أحبّهم إلیّ و أحبّهم الی اللَّه تعالی؛ | |||
امت من به دو گروه تقسیم می شوند: یکی از این دو گروه سرهای خود را می تراشند و سبیل های خود را کوتاه می کنند و...، [[قرآن]] می خوانند اما قرآن از گلوی آنها تجاوز نمی کند، این گروه را کسانی می کشند که نزد من و نزد [[خداوند]] محبوب ترند. | |||
چون عایشه اقرار به حق کرد و علی(ع) و یارانش را که کشندگان خوارج بودند، محبوب ترین افراد نزد خدا و رسول اعلام کرد، ابو قتاده گفت: | |||
ای عایشه، آیا تو این حقیقت را می دانی؟! پس چرا با علی (ع) چنین کردی؟! (و [[جنگ جمل]] را بپا داشتی؟) | |||
عایشه از جواب طفره رفت و گفت: | |||
ای ابو قتاده، برای امر خدا اندازه و مقدار معینی است و برای این اندازه اسباب و وسایلی است،... <ref>تاریخ بغداد، ج 1، ص 159 - 160.</ref>. | |||
=پانویس= | =پانویس= |