پرش به محتوا

محمد تقی بهجت: تفاوت میان نسخه‌ها

۲٬۲۶۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۹ ژوئن ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۶: خط ۵۶:
درباره نام آیت‌الله بهجت خاطره‌ای شیرین از یکی از نزدیکان ایشان نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب می‌نماید، و آن اینکه: پدر آیت‌الله بهجت در سن ۱۷- ۱۶ سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می‌افتد و حالش بد می‌شود به گونه‌ای که امید زنده ماندن او از بین می‌رود، وی می‌گفت: در آن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت: «با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقی است.» تا اینکه با آن حالت خوابش می‌برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان می‌کند وی از دنیا رفته، اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می‌شود و حالش رو به بهبودی می‌رود و بالاخره کاملا [[شفا‌]] می‌یابد. چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج‌ می‌گیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملا از یاد می‌برد. بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی می‌گذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند سومین را خدا به او می‌دهد، اسمش را «محمد حسین» می‌گذارد، و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت می‌کند به یاد آن سخن که در دوران بیماری‌اش شنیده بود می‌افتد، و وی را «محمد تقی» نام می‌نهد، ولی وی در کودکی در حوض آب‌ می‌افتد و از دنیا می‌رود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره «محمد تقی» نام می‌گذارد، و بدینسان نام آیت‌الله بهجت مشخص می‌گردد.
درباره نام آیت‌الله بهجت خاطره‌ای شیرین از یکی از نزدیکان ایشان نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب می‌نماید، و آن اینکه: پدر آیت‌الله بهجت در سن ۱۷- ۱۶ سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می‌افتد و حالش بد می‌شود به گونه‌ای که امید زنده ماندن او از بین می‌رود، وی می‌گفت: در آن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت: «با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقی است.» تا اینکه با آن حالت خوابش می‌برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان می‌کند وی از دنیا رفته، اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می‌شود و حالش رو به بهبودی می‌رود و بالاخره کاملا [[شفا‌]] می‌یابد. چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج‌ می‌گیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملا از یاد می‌برد. بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی می‌گذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند سومین را خدا به او می‌دهد، اسمش را «محمد حسین» می‌گذارد، و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت می‌کند به یاد آن سخن که در دوران بیماری‌اش شنیده بود می‌افتد، و وی را «محمد تقی» نام می‌نهد، ولی وی در کودکی در حوض آب‌ می‌افتد و از دنیا می‌رود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره «محمد تقی» نام می‌گذارد، و بدینسان نام آیت‌الله بهجت مشخص می‌گردد.


=پای در راه=
محمدتقی در سیزده سالگی، دل به هجرت سپرد تا روح ناآرامش در بارگاه امامان معصوم(ع) آرام گیرد و ذهن جستجوگرش در حوزه علمیۀ آن سامان، قرار گیرد. پدر که شوق فرزند فاضلش را دید، همراه یکی از دوستان متمکّنش که قصد تشرف به [[عتبات]] داشت، او را به [[کربلا]] فرستاد.
اما محمدتقی در سفر اول، موفق به خروج از مرز نشد و مأموران مرزی به بهانه عدم همراهی والدین یا نداشتن جواز خروج، از ورودش به [[عراق]] جلوگیری کردند. این اتفاق اگرچه روح مشتاقش را آزرد، اما یادآوری رخدادی معنوی در دوران کودکی‌اش، او را مطمئن ساخت که به کربلا خواهد رفت و اینگونه نیز شد؛ سرانجام توانست خاک مقدس کربلا را ببوسد. این زمان، محمدتقی تا چهارده سالگی چند ماه فاصله داشت و به رغم بزرگی روح و انبوهی دانش، هنوز به سنّ تکلیف نرسیده بود.
محمدتقی به منزل عمویش که در آن زمان مقیم کربلا بود، وارد شد و پس از حدود یک سال به مدرسه رفت و در حجره ساکن شد. [[حوز علمیه کربلا]] در آن زمان، استادان مهمی را در خود جای داده بود و محمدتقی در این سال‌ها ادبیات عرب و بخشی از کتاب‌های [[فقه]] و [[اصول]] را خواند و در سال دوم سکونتش در کربلا، نزد حضرت آیت‌الله حاج شیخ جعفر حائری فومنی و با حضور پدر بزرگوارش که به کربلا مشرف شده بود، به کسوت روحانیت درآمد.
چهار سال در کربلای معلی به تلاش بی‌وقفه در کسب دانش و معرفت گذشت؛ کوششی که با تهذیب نفس و کسب مکارم اخلاق با استمداد از فیوضات حضرت سیدالشهداء(ع) همراه بود.


=منبع=
=منبع=
confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴

ویرایش