|
|
خط ۳۲: |
خط ۳۲: |
|
| |
|
| ==همکاری با اخوانالمسلمین== | | ==همکاری با اخوانالمسلمین== |
| در سال 1950، شیخ حامد به جنبش [[اخوانالمسلمین]] پیوست تا پرچم دعوت را بهعنوان سرباز جنبش حمل کند. و دربارۀ ماجرای پیوستنش به گروه میگوید: | | در سال 1950 م، شیخ حامد به جنبش [[اخوانالمسلمین]] پیوست تا پرچم دعوت را بهعنوان سرباز جنبش حمل کند. و دربارۀ ماجرای پیوستنش به گروه میگوید: |
|
| |
|
| «فعالیت بسیار گستردۀ [[اخوانالمسلمین]] چشمگیر بود و برکات و ثمرات این فعالیت همه را فرا گرفت. برادر همسر ''محیالدین فارس''، از من دعوت کرد تا در یک جلسه هفتگی شرکت کنم، و برگزار کنندۀ این جلسات هفتگی ''صلاح الشربینی'' بود. ایشان فعال، خستگی ناپذیر...، پس از گفتگو با من، دلیل پیوستن من به گروه بود. استاد ''محمد العدوی'' و شیخ ''محمود ابوریا'' و بسیاری دیگر که بر من تأثیر گذاشتند، از جمله استادان این جلسه هفتگی بودند. بعد از ورود به گروه، سبک زندگی من کاملاً تغییر کرد، مثلاً قبل از اینکه با [[اخوان المسلمین|اخوان]] آشنا شویم، حتی اگر یک بیست پوندی هم میدادند، نمیتوانستیم شب بیرون برویم. هوا تاریک بود و به جز تعدادی لامپ در جلوی برخی از خانهها که صاحبان خانه نصب کرده بودند، روشنایی خیابان وجود نداشت. اما بعد از آشنایی با اخوان قضیه کاملاً فرق میکرد، ما قبل از نماز صبح در تاریکی بیرون میرفتیم تا مردم را برای نماز بیدار کنیم. بعد از نماز فجر در جماعت جلسه گذاشتیم. بعد تمرینات نظامی خیلی ساده انجام می دهیم، و پس از آن هر برادر به خانهاش برمیگشت».<br> | | «فعالیت بسیار گستردۀ [[اخوانالمسلمین]] چشمگیر بود و برکات و ثمرات این فعالیت همه را فرا گرفت. برادر همسر ''محیالدین فارس''، از من دعوت کرد تا در یک جلسه هفتگی شرکت کنم، و برگزار کنندۀ این جلسات هفتگی ''صلاح الشربینی'' بود. ایشان فعال، خستگی ناپذیر...، پس از گفتگو با من، دلیل پیوستن من به گروه بود. استاد ''محمد العدوی'' و شیخ ''محمود ابوریا'' و بسیاری دیگر که بر من تأثیر گذاشتند، از جمله استادان این جلسه هفتگی بودند. بعد از ورود به گروه، سبک زندگی من کاملاً تغییر کرد، مثلاً قبل از اینکه با [[اخوان المسلمین|اخوان]] آشنا شویم، حتی اگر یک بیست پوندی هم میدادند، نمیتوانستیم شب بیرون برویم. هوا تاریک بود و به جز تعدادی لامپ در جلوی برخی از خانهها که صاحبان خانه نصب کرده بودند، روشنایی خیابان وجود نداشت. اما بعد از آشنایی با اخوان قضیه کاملاً فرق میکرد، ما قبل از نماز صبح در تاریکی بیرون میرفتیم تا مردم را برای نماز بیدار کنیم. بعد از نماز فجر در جماعت جلسه گذاشتیم. بعد تمرینات نظامی خیلی ساده انجام می دهیم، و پس از آن هر برادر به خانهاش برمیگشت».<br> |
|
| |
|
| ==پایداری بر عهد==
| |
| این گروه مصیبتهای زیادی را پشت سر گذاشت که بارزترین آنها دستگیری 54 نفر در رابطه با حادثۀ منشیه بود.
| |
|
| |
| حاج '''حامد الزقم''' میگوید:
| |
| من در سال 54 دستگیر نشدم، اما به دلیل شرایطی که جماعت داشت، حاجی عبدالفتاح عبدا اسماعیل دست به کار شد تا ما را بیدار کند. من او را از راه تجارت می شناختم، او مثل من یک تاجر غلات است، آن زمان. او اغلب در خانه من به ملاقات من می آمد، بنابراین رابطه ما بسیار محکم بود و رابطه خوبی بود، همه محبت و برادری را دارد، بنابراین ما با هم به پورت سعید، اسکندریه و کشورهای دیگر سفر می کردیم تا اخوان را ملاقات کنیم. برای بیدار کردن روح ها و جمع آوری مهاجران اخوان در آنجا.
| |
|
| |
| همانا حاج عبدالفتاح در این امر بسیار موفق بود، برادر عبدالفتاح را بدون اغراق می دیدم که خود را به خدای متعال می فروشد.
| |
|
| |
| به این ترتیب، اخوان دوباره گرد هم آمد و سازمانی مستقر و ساختاری قوی شکل گرفت، اما تداوم این وضعیت غیرممکن بود. پس چه زود سال 65 فرا رسید و مصیبت بزرگ و مصیبت سختی را برای مردم به ارمغان آورد. برادری.. دستگیری، شکنجه و غیبت در زندان های بی عدالتی و استبداد. حاج حامد الزقم به همراه هزاران برادرش دستگیر شد.
| |
|
| |
| حاج الزاقم می گوید:
| |
|
| |
| آمدند و مرا از خانه روستایم بردند، سپس به زندان منصوره منتقل کردند و بعد از آن به زندان نظامی مصر، دو سال را در آنجا گذراندم. به بسیاری از زندان ها، در بسیاری از جاها، عذاب های زیادی را دیدیم، مخصوصاً در زندان نظامی، یکی از پاهایم به شدت کتک خورده بود و مراقبت پزشکی نداشتم و اگر لطف خدا نبود، تقریباً با قطع عضو آن را از دست دادم. وقتی یکی از سربازانی که تجربه پرستاری دارد، او را معالجه می کند و قسم می خورم که به کسی نگویم تا او را شکنجه ندهند و هنوز اثرش روی پاهایم مشخص است.»
| |
|
| |
| شیخ در تمام این مدت بر بیعت خود با گروه استوار ماند و رنج این دوران را تحمل کرد و بر مصیبت خود صبور بود و همچنین خانواده اش صبر و شکیبایی داشتند و با احتساب ثواب نزد خداوند متعال، همسرش عنایت فرمود. پنج فرزندی که علیرغم همه این اتفاقات به گروه ملحق شدند، برای همین مثال زد.واقع بینانه در مورد استواری و استواری همسران در رسیدگی به خانه و فرزندان تا بازگشت غایبان انشاالله.
| |
|
| |
| سپس در سال 1975 میلادی برای تکمیل کار اسلام از زندان آزاد شد و در سال 1980 میلادی حاج حامد الزقم به مدت 12 سال به عنوان معلم قرآن و علم تجوید در یمن مشغول به کار شد.
| |
|
| |
| پس از بازگشت به طور منظم و با انضباط در جلسات خانواده خود شرکت می کرد و بقیه اوقات خود را در خلوت به کتاب خدای سبحان سپری می کرد و هر پنج روز یکبار آن را مهر می کرد، علاوه بر این که با وجود رسیدن به سن 85 سالگی به نماز ایستاده بود. سن.
| |
|
| |
|
| |
|
| |
| حق برادری.. و صداقت نصیحت
| |
|
| |
| حاج حامد الزقم ابراز امیدواری کرد که اخوان به حضور فشرده و پربار خود در جامعه مانند گذشته بازگردد و فعالیت های تأثیرگذار تربیتی [[اخوان المسلمین|اخوان]] به مسجد بازگردد، همانطور که در گذشته لازم است به مسجد بازگردیم. فعالیت علیرغم مخالفت مبارزان از این فراخوان و برای این گروه
| |
| ==درگذشت== | | ==درگذشت== |
| | | ایشان در تاریخ 2011 م، از دنیا رفت. بعدازظهر همان روز ''محمد مهدی عاکف'' نماز میت را اقامه کرد و در زادگاهش در روستای بهوت مرکز نبروه از توابع [[دقهلیه]] در [[مصر]] خاک سپرده شد. |
| حاج حامد الزقم پس از طی مسافتی طولانی از کار به اسلام رحلت کرد و در تاریخ 2011 م، رهسپار شد و مرشد عام جناب آقای دکتر محمد بدیع نیز مانند مرشد سابق استاد به عزاداری پرداختند. محمدمهدی عاکف بعدازظهر همان روز وفات نماز میت اقامه و در زادگاهش در روستای باهوت مرکز ناباروه دکاهلیه به خاک سپرده شد.
| |
| =منبع= | | =منبع= |
|
| |
|