پرش به محتوا

طبرستان: تفاوت میان نسخه‌ها

۲٬۳۵۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۸ نوامبر ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''طبرستان'''، '''تبرستان'''، '''تپوریه'''، '''تپورستان''' یا '''تپوران''' (به فارسی میانه: Tapurstan.png) به بخشی از سرزمین‌های میان کوه‌های البرز و دریای مازندران گفته می‌شده‌است. نام «طبرستان» معرب واژه «تپورستان» بوده و به نام قوم تپور، یکی از قبایل ایرانی‌تبار دوران باستان، بازمی‌گردد که در جنوب دریای مازندران سکونت داشتند و پس از اسلام طبری نام گرفتند. برای ریشه نام طبرستان، غیر از قوم تپور، حدس‌های دیگری نیز زده می‌شود و در زبان‌های مختلف واژگانی مشابه وجود دارد.
'''طبرستان'''، '''تبرستان'''، '''تپوریه'''، '''تپورستان''' یا '''تپوران''' (به فارسی میانه: Tapurstan.png) به بخشی از سرزمین‌های میان کوه‌های البرز و دریای مازندران گفته می‌شده‌است. نام «طبرستان» معرب واژه «تپورستان» بوده و به نام قوم تپور، یکی از قبایل ایرانی‌تبار دوران باستان، بازمی‌گردد که در جنوب دریای مازندران سکونت داشتند و پس از اسلام طبری نام گرفتند. برای ریشه نام طبرستان، غیر از قوم تپور، حدس‌های دیگری نیز زده می‌شود و در زبان‌های مختلف واژگانی مشابه وجود دارد.


سرزمین طبرستان در عصر اسلامی از سمت غرب با دیلم و از سمت شرق با جرجان همسایه بود و شامل شهرهای «آمل، ساریه، مامطیر، ترنجه، ربست، میلا، هزارگریب، مهروان، تمیش، تمار، ناتیل، چالس، رویان و کلار» می‌شد؛ هرچند طبرستان در اوج قدرت گرگان و دیلمان را شامل می‌شده‌است به گونه‌ای که مورخان اسلامی همچون زکریای قزوینی[۱] در آثار البلاد و اخبار العباد[۲] و ابن عبدالحق بغدادی] طبرستان را ناحیه‌ای بین [[عراق]] و [[خراسان]] توصیف نموده‌اند، که در کنار دریای خزر واقع شده‌است و شهرها و دهات بسیار دارد[۴] و محمد بن محمود بن احمد طوسی طبرستان را اقلیمی دانست که حد آن از بلاد اران تا جرجان و حدی تا دریای خزر تا طالقان[۵] و حمزه اصفهانی، مورخ قرن سوم، دیلم را بخشی از طبرستان ذکر نموده‌است.[۶] یوزف مارکوارت طبرستان را همان پتشخوارگر می‌داند[۷] و ابن فقیه همدانی پتشخوارگر را بخشی از طبرستان و از شهرهای رویان می‌داند.[۸] طبق نظر ابن فقیه همدانی رویان از کوره‌های طبرستان است و از شهرهای رویان: چالوس، لارز، شرز و بذشوارجر است.[۹]
سرزمین طبرستان در عصر اسلامی از سمت غرب با دیلم و از سمت شرق با جرجان همسایه بود و شامل شهرهای «آمل، ساریه، مامطیر، ترنجه، ربست، میلا، هزارگریب، مهروان، تمیش، تمار، ناتیل، چالس، رویان و کلار» می‌شد؛ هرچند طبرستان در اوج قدرت گرگان و دیلمان را شامل می‌شده‌است به گونه‌ای که مورخان اسلامی همچون [[زکریای قزوینی]]<ref>قزوینی، زکریا بن محمد (۱۴۱۲). آثار البلاد و اخبار العباد (به عربی). ج. ۱. دار صادر بیروت. ص. ۸۷۸</ref> در آثار البلاد و اخبار العباد<ref>قزوینی، زکریا بن محمد (۱۳۷۳). آثار البلاد و اخبار العباد. ترجمهٔ جهانگیر میرزا قاجار. به کوشش میرهاشم محدث. مؤسسه انتشارات امیر کبیر. ص. ۲۷۲</ref> و [[ابن عبدالحق بغدادی]]<ref>ابن عبدالحق بغدادی، عبد المؤمن (۱۹۹۸). مراصد الاطلاع علی الأمکنة والبقاع (به عربی). دار صادرالجیل بیروت. ص. ۲۱۷</ref>طبرستان را ناحیه‌ای بین [[عراق]] و [[خراسان]] توصیف نموده‌اند، که در کنار دریای خزر واقع شده‌است و شهرها و دهات بسیار دارد<ref>آقاجانی الیزه، هاشم (۱۳۹۲). «خاستگاه تپوریها تا تشکیل شهربی تبرستان» (PDF). ۸ (۳۱): ۵–۹</ref>و محمد بن محمود بن احمد طوسی طبرستان را اقلیمی دانست که حد آن از بلاد اران تا جرجان و حدی تا دریای خزر تا طالقان<ref>طوسی، محمد (۱۳۸۲). عجایب‌المخلوقات و غرایب‌الموجودات. انتشارات علمی و فرهنگی. ص. ۲۴۷</ref> و حمزه اصفهانی، مورخ قرن سوم، دیلم را بخشی از طبرستان ذکر نموده‌است<ref>اصفهانی، حمزه (۱۳۴۶). تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء. انتشارات بنیاد و فرهنگ ایران. ص. ۲۱۴</ref>. یوزف مارکوارت طبرستان را همان پتشخوارگر می‌داند<ref>مارکوارت، یوزف (۱۳۷۳). ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی. انتشارات اطلاعات. ص. ۲۳۹</ref> و ابن فقیه همدانی پتشخوارگر را بخشی از طبرستان و از شهرهای رویان می‌داند<ref>مارکوارت، یوزف (۱۳۷۳). ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی. انتشارات اطلاعات. ص. ۲۵۵</ref>.طبق نظر ابن فقیه همدانی رویان از کوره‌های طبرستان است و از شهرهای رویان: چالوس، لارز، شرز و بذشوارجر است<ref>مارکوارت، یوزف (۱۳۷۳). ایرانشهر بر مبنای جغرافیای موسی خورنی. انتشارات اطلاعات. ص. ۲۵۵</ref>.


سرزمین طبرستان پیش از [[اسلام]] جزئی از پتشخوارگر بود. این سرزمین پس از اسکندر، مدتی تحت اداره دولت یونانی [[بلخ]] و اشکانیان قرار گرفت و در زمان اشکانیان و [[ساسانیان]] جزئی از پتشخوارگر بود و تا سال ۵۳۱ میلادی توسط گشنسب شاهان اداره می‌شد و در سال ۵۳۱ میلادی تحت اداره ساسانیان درآمد و کاووس ساسانی به مدت ده سال به عنوان پتشخوارگرشاه بر طبرستان حکومت نمود و پس از وی زرمهرشاهیان تا سال ۶۴۲ میلادی بر طبرستان به حکومت پرداختند، پس از نابودی ایرانشهر در برابر حمله اعراب مقاومت کرد و سرزمین طبرستان تا زمان [[خلافت عباسی]] توسط خاندانی ساسانی‌تبار به نام دابویگان اداره می‌شد. پس از فتح جلگه‌های طبرستان هم مناطق کوهستانی به مقاومت علیه [[مسلمانان]] ادامه دادند و [[دین]] مزدیسنا تا اواخر قرن سوم هجری و اوایل قرن چهارم هجری بخشی از پیروان خود را حفظ کرده‌بود. پس از این دوره داعیان و مبلغان مذهب اسلامی زیدیه در میان اهالی نفوذ کرده و با تبلیغات گسترده پیروانی کسب نموده و حکومت [[علویان طبرستان]] را در سال ۲۵۰ قمری شکل دادند که منجر به تحولات زیادی در منطقه شد. رافع بن هرثمه از سرداران طاهری در سال ۲۷۷ قمری موفق به فتح طبرستان، دیلم و گیلان گردید ولی در اثر شکست از خلافت عباسی نفوذ خود را در طبرستان، دیلم و گیلان از دست داد و احمد سامانی در سال ۲۸۷ قمری موفق به فتح طبرستان گردید و به مدت ۱۴ سال طبرستان تحت نفوذ [[سامانیان]] درآمد و سپس علویان طبرستان در سال ۳۰۱ قمری توانستند بار دیگر بر طبرستان تسلط یابند. پس از فروپاشی علویان طبرستان، سرداران دیلمی علویان توانستند حکومت‌های [[زیاریان]]، بوییان و سلاریان را ایجاد کرده و بخش قابل ملاحظه‌ای از قلمروهای اسلامی را به تبعیت خویش درآورند. طبرستان تا زمان ایجاد سلطنت [[سلجوقیان]]، در کنترل امیران زیاری باقی ماند و در این دوره خاندان قدیمی باوندیان که به‌طور سنتی حاکم سوادکوه بودند احیا گردیدند و در شرق طبرستان به تبلیغ آیین [[شیعه امامیه]] پرداختند؛ این در حالی بود که پادوسپانیان، حاکمان محلی قدیمی رویان در غرب طبرستان، به [[مذهب تسنن]] درآمدند. در اثر حمله [[مغول]] شهرهای طبرستان آسیب فراوان دیدند، ولی حکومت‌های محلی خودمختار باقی ماندند. در دوره ملوک‌الطوایفی اندیشه‌های شیعه امامیه و [[تصوف]] با تلاش‌های روحانیون آملی و خراسانی به تدریج در هم تنیده شد و [[جنبش سربداران]] در کومس پدید آمد که به واسطه [[دولت مرعشیان]] در طبرستان نیز تسلط و حکومت یافت. مرعشیان بیش از دو قرن بر شرق طبرستان حکومت داشتند و در این دوره، پادوسپانیان در غرب طبرستان به دو شاخه محلی تجزیه شدند. با روی کار آمدن دودمان [[صفویان]]، مرعشیان متحد این خاندان شده و با آن‌ها پیوند خانوادگی ایجاد کردند ولی همین پیوندها موجب اختلاف میان دو حکومت شده و در زمان [[شاه عباس صفوی]] بهانه حمله شاه به طبرستان شد و با شکست مرعشیان و پادوسپانیان از لشکریان قزلباش، طبرستان پس از آن به‌عنوان بخشی از [[ایران]] صفوی تبدیل گردید. سیاستمداران مازندرانی از آن پس در سیاست‌های ملی ایران نقش‌های پررنگی ایفا کردند. ایل [[قاجار]] از خاندان‌های مهاجر ترک در شرق مازندران بودند که در ۱۱۷۵ شمسی به قدرت رسیدند و پس از صد و سی سال، در ۱۳۰۴ شمسی توسط رضا پهلوی حکومتشان منحل گردید. در این دوره قیام‌هایی مسلحانه در شمال ایران روی داد که همگی توسط رضا پهلوی سرکوب شدند. [[رضا شاه]] خود از اهالی شهرستان سوادکوه در استان مازندران بود و اقداماتی جدی جهت نوسازی کشور انجام داد. طبرستان به مرور نام «مازندران» به خود گرفت و امروزه هسته اصلی این سرزمین، با این نام شناخته می‌شود هرچند طبق گزارش مورخین مازندران تنها بخشی از طبرستان را شامل می‌شد.
سرزمین طبرستان پیش از [[اسلام]] جزئی از پتشخوارگر بود. این سرزمین پس از اسکندر، مدتی تحت اداره دولت یونانی [[بلخ]] و اشکانیان قرار گرفت و در زمان اشکانیان و [[ساسانیان]] جزئی از پتشخوارگر بود و تا سال ۵۳۱ میلادی توسط گشنسب شاهان اداره می‌شد و در سال ۵۳۱ میلادی تحت اداره ساسانیان درآمد و کاووس ساسانی به مدت ده سال به عنوان پتشخوارگرشاه بر طبرستان حکومت نمود و پس از وی زرمهرشاهیان تا سال ۶۴۲ میلادی بر طبرستان به حکومت پرداختند، پس از نابودی ایرانشهر در برابر حمله اعراب مقاومت کرد و سرزمین طبرستان تا زمان [[خلافت عباسی]] توسط خاندانی ساسانی‌تبار به نام دابویگان اداره می‌شد. پس از فتح جلگه‌های طبرستان هم مناطق کوهستانی به مقاومت علیه [[مسلمانان]] ادامه دادند و [[دین]] مزدیسنا تا اواخر قرن سوم هجری و اوایل قرن چهارم هجری بخشی از پیروان خود را حفظ کرده‌بود. پس از این دوره داعیان و مبلغان مذهب اسلامی زیدیه در میان اهالی نفوذ کرده و با تبلیغات گسترده پیروانی کسب نموده و حکومت [[علویان طبرستان]] را در سال ۲۵۰ قمری شکل دادند که منجر به تحولات زیادی در منطقه شد. رافع بن هرثمه از سرداران طاهری در سال ۲۷۷ قمری موفق به فتح طبرستان، دیلم و گیلان گردید ولی در اثر شکست از خلافت عباسی نفوذ خود را در طبرستان، دیلم و گیلان از دست داد و احمد سامانی در سال ۲۸۷ قمری موفق به فتح طبرستان گردید و به مدت ۱۴ سال طبرستان تحت نفوذ [[سامانیان]] درآمد و سپس علویان طبرستان در سال ۳۰۱ قمری توانستند بار دیگر بر طبرستان تسلط یابند. پس از فروپاشی علویان طبرستان، سرداران دیلمی علویان توانستند حکومت‌های [[زیاریان]]، بوییان و سلاریان را ایجاد کرده و بخش قابل ملاحظه‌ای از قلمروهای اسلامی را به تبعیت خویش درآورند. طبرستان تا زمان ایجاد سلطنت [[سلجوقیان]]، در کنترل امیران زیاری باقی ماند و در این دوره خاندان قدیمی باوندیان که به‌طور سنتی حاکم سوادکوه بودند احیا گردیدند و در شرق طبرستان به تبلیغ آیین [[شیعه امامیه]] پرداختند؛ این در حالی بود که پادوسپانیان، حاکمان محلی قدیمی رویان در غرب طبرستان، به [[مذهب تسنن]] درآمدند. در اثر حمله [[مغول]] شهرهای طبرستان آسیب فراوان دیدند، ولی حکومت‌های محلی خودمختار باقی ماندند. در دوره ملوک‌الطوایفی اندیشه‌های شیعه امامیه و [[تصوف]] با تلاش‌های روحانیون آملی و خراسانی به تدریج در هم تنیده شد و [[جنبش سربداران]] در کومس پدید آمد که به واسطه [[دولت مرعشیان]] در طبرستان نیز تسلط و حکومت یافت. مرعشیان بیش از دو قرن بر شرق طبرستان حکومت داشتند و در این دوره، پادوسپانیان در غرب طبرستان به دو شاخه محلی تجزیه شدند. با روی کار آمدن دودمان [[صفویان]]، مرعشیان متحد این خاندان شده و با آن‌ها پیوند خانوادگی ایجاد کردند ولی همین پیوندها موجب اختلاف میان دو حکومت شده و در زمان [[شاه عباس صفوی]] بهانه حمله شاه به طبرستان شد و با شکست مرعشیان و پادوسپانیان از لشکریان قزلباش، طبرستان پس از آن به‌عنوان بخشی از [[ایران]] صفوی تبدیل گردید. سیاستمداران مازندرانی از آن پس در سیاست‌های ملی ایران نقش‌های پررنگی ایفا کردند. ایل [[قاجار]] از خاندان‌های مهاجر ترک در شرق مازندران بودند که در ۱۱۷۵ شمسی به قدرت رسیدند و پس از صد و سی سال، در ۱۳۰۴ شمسی توسط رضا پهلوی حکومتشان منحل گردید. در این دوره قیام‌هایی مسلحانه در شمال ایران روی داد که همگی توسط رضا پهلوی سرکوب شدند. [[رضا شاه]] خود از اهالی شهرستان سوادکوه در استان مازندران بود و اقداماتی جدی جهت نوسازی کشور انجام داد. طبرستان به مرور نام «مازندران» به خود گرفت و امروزه هسته اصلی این سرزمین، با این نام شناخته می‌شود هرچند طبق گزارش مورخین مازندران تنها بخشی از طبرستان را شامل می‌شد.
خط ۱۲: خط ۱۲:




نام طبرستان را معرب عبارت «تاپورستان» (به فارسی میانه: Tapurstan.png) دانسته‌اند که اشاره به سرزمین سکونت قوم تپور دارد.[۱۰] به گفته کتزیاس قوم تپور مطیع نی‌نوس، حاکم آشور، بودند. به گفته آریان گروهی از قوم تپور در عصر هخامنشی و اسکندر در میان هیرکانیا و آمارد حضور داشتند و اسکندر سرزمین آمارد را به قلمرو فرادات حاکم تپور ضمیمه کرد.[۱۱] به گفته ویلفرد مادلونگ، تپورها که در ابتدا در قسمت جنوب شرقی منطقه زندگی می‌کردند، در اوایل تحت تسلط هخامنشیان قرار گرفتند، آماردها توسط اسکندر بزرگ و بعداً توسط پارتیان شکست خوردند و در قرن دوم پیش از میلاد آنها را در اطراف [[ری]] اسکان دادند. قلمرو سابق آماردها توسط تپورها اشغال شده بود. [[بطلمیوس]] در ناحیه شرق دیلم در ساحل دریای مازندران تنها از تپورها یاد می‌کند. دیلم بخش کوهستانی گیلان بود.[۱۲] به گفته واسیلی بارتلد تپوری‌ها در قسمت جنوب شرقی ولایت سکونت داشتند و در قید اطاعت هخامنشیان درآمده بودند و آماردها مغلوب اسکندر مقدونی و بعد مغلوب اشکانیان شدند و اشکانیان در قرن دوم ق.م آنها را در حوالی ری سکونت دادند و اراضی سابق آماردها به تصرف تپوری‌ها درآمد و بطلمیوس در شرح دیلم یعنی قسمت شرقی گیلان در ساحل بحر خزر فقط از تپوری‌ها نام می‌برد.[۱۳] به گفته مجتبی مینوی قوم آمارد و قوم تپوری در سرزمین مازندران می‌زیستند و تپوری‌ها در ناحیه کوهستانی مازندران و آماردها در ناحیه جلگه‌ای مازندران سکونت داشتند. در سال ۱۷۶ ق.م فرهاد اول اشکانی قوم آمارد را به ناحیه خوار کوچاند و تپوری‌ها تمام ناحیه مازندران را فرو گرفتند و تمام ولایت به اسم ایشان تپورستان نامیده شد.[۱۴] احسان یارشاطر در کتاب تاریخ ایران کمبریج تپوری‌ها قومی خوانده است که در دوران فرهاد یکم اشکانی، از پرثوه (Parthyene) به مناطق مرکزی جنوب دریای خزر (مازندران کنونی و حوالی آن) کوچانده شدند و تپورها با قوم آمارد، در همسایگی غربی‌شان، درآمیخته شد و با هضم در جوامع آریایی، قومیت کنونی مازندرانی را تشکیل دادند.[۱۵]
نام طبرستان را معرب عبارت «تاپورستان» (به فارسی میانه: Tapurstan.png) دانسته‌اند که اشاره به سرزمین سکونت قوم تپور دارد<ref>اسلامی، حسین (۱۳۷۲). تاریخ دو هزارساله ساری. دانشگاه آزاد اسلامی واحد قائمشهر. ص. ۲۰–۲۱</ref>. به گفته کتزیاس قوم تپور مطیع نی‌نوس، حاکم آشور، بودند. به گفته آریان گروهی از قوم تپور در عصر هخامنشی و اسکندر در میان هیرکانیا و آمارد حضور داشتند و اسکندر سرزمین آمارد را به قلمرو فرادات حاکم تپور ضمیمه کرد<ref>آقاجانی الیزه، هاشم (۱۳۹۲). «خاستگاه تپوریها تا تشکیل شهربی تبرستان» . ۸ (۳۱): ۵–۹</ref>. به گفته ویلفرد مادلونگ، تپورها که در ابتدا در قسمت جنوب شرقی منطقه زندگی می‌کردند، در اوایل تحت تسلط هخامنشیان قرار گرفتند، آماردها توسط اسکندر بزرگ و بعداً توسط پارتیان شکست خوردند و در قرن دوم پیش از میلاد آنها را در اطراف [[ری]] اسکان دادند. قلمرو سابق آماردها توسط تپورها اشغال شده بود. [[بطلمیوس]] در ناحیه شرق دیلم در ساحل دریای مازندران تنها از تپورها یاد می‌کند. دیلم بخش کوهستانی گیلان بود<ref>[https://books.google.com/books?id=Baz_AwAAQBAJ&pg=PA231#v=onepage&q&f=false گیلان]</ref>. به گفته واسیلی بارتلد تپوری‌ها در قسمت جنوب شرقی ولایت سکونت داشتند و در قید اطاعت هخامنشیان درآمده بودند و آماردها مغلوب اسکندر مقدونی و بعد مغلوب اشکانیان شدند و اشکانیان در قرن دوم ق.م آنها را در حوالی ری سکونت دادند و اراضی سابق آماردها به تصرف تپوری‌ها درآمد و بطلمیوس در شرح دیلم یعنی قسمت شرقی گیلان در ساحل بحر خزر فقط از تپوری‌ها نام می‌برد<ref>بارتلد، واسیلی (۱۳۰۸). تذکره جغرافیای تاریخی ایران. اتحادیه تهران. ص. ۲۸۳</ref>. به گفته [[مجتبی مینوی]] قوم آمارد و قوم تپوری در سرزمین مازندران می‌زیستند و تپوری‌ها در ناحیه کوهستانی مازندران و آماردها در ناحیه جلگه‌ای مازندران سکونت داشتند. در سال ۱۷۶ ق.م فرهاد اول اشکانی قوم آمارد را به ناحیه خوار کوچاند و تپوری‌ها تمام ناحیه مازندران را فرو گرفتند و تمام ولایت به اسم ایشان تپورستان نامیده شد<ref>مینوی، مجتبی (۱۳۴۲). مازیار. موسسه مطبوعاتی امیرکبیر. ص. ۹</ref>.احسان یارشاطر در کتاب تاریخ ایران کمبریج تپوری‌ها قومی خوانده است که در دوران فرهاد یکم اشکانی، از پرثوه (Parthyene) به مناطق مرکزی جنوب دریای خزر (مازندران کنونی و حوالی آن) کوچانده شدند و تپورها با قوم آمارد، در همسایگی غربی‌شان، درآمیخته شد و با هضم در جوامع آریایی، قومیت کنونی مازندرانی را تشکیل دادند<ref>[https://books.google.com/books?id=y7IHmyKcPtYC&lpg=PP1&pg=PA766#v=onepage&q&f=false جغرافیا]</ref>.


نام تاریخی سرزمین شمالی ایران در دوران باستان بصورت تپوش‌آری و تپوری و تپورستان بوده‌است که ریشه در نام قوم تپور دارد. به گفته اسدالله عمادی نخستین بار نام این سرزمین در کتیبه‌های آشوری بصورت تپوش‌آری ذکر شده‌است.[۱۶]اسدالله عمادی ادعای کوچ قوم تپور از پرثوه به مازندران را رد می‌نماید و می‌گوید پیش از آنکه اشکانیان به قدرت برسند تپورها در مازندران ساکن بودند و کراتر فرمانده یونانی از سرزمین آنها گذشت.[۱۷] نظر مورخین یونانی نیز موافق با نظر اسدالله عمادی می‌باشد و کتزیاس مورخ یونانی عصر هخامنشی سرزمین تپوری را همان مازندران می‌داند و سرزمین تپوری را سرزمینی ما بین هیرکانی و کادوسی معرفی می‌کند[۱۸] و پولیبیوس نیز کوه‌های تپوری را همان کوه‌های مازندران می‌داند و به این کوه بین دروازه کاسپین (گرمسار) و دریای هیرکانی اشاره می‌کند[۱۹] و استرابون به سرزمین تپوری در نزدیکی ری و دروازه کاسپین (گرمسار) اشاره می‌کند[۲۰] و آریان و کوینت کورس در شرح جنگ های اسکندر مقدونی و هخامنشیان به یک ساتراپ به نام ساتراپ تپوری در حاشیه دریای مازندران اشاره می‌کنند که سرزمین آمارد نیز به آن ضمیمه شده بود.[۲۱] دانشنامه ایرانیکا نیز در مقاله مردمان باستانی ایران، در ارتباط با قوم تپور به گزارش‌های بطلمیوس و استرابون و آریان یونانی و کوینت کورس، مورخ رومی، استناد کرده‌است.[۲۲]
نام تاریخی سرزمین شمالی ایران در دوران باستان بصورت تپوش‌آری و تپوری و تپورستان بوده‌است که ریشه در نام قوم تپور دارد. به گفته اسدالله عمادی نخستین بار نام این سرزمین در کتیبه‌های آشوری بصورت تپوش‌آری ذکر شده‌است.[۱۶]اسدالله عمادی ادعای کوچ قوم تپور از پرثوه به مازندران را رد می‌نماید و می‌گوید پیش از آنکه اشکانیان به قدرت برسند تپورها در مازندران ساکن بودند و کراتر فرمانده یونانی از سرزمین آنها گذشت.[۱۷] نظر مورخین یونانی نیز موافق با نظر اسدالله عمادی می‌باشد و کتزیاس مورخ یونانی عصر هخامنشی سرزمین تپوری را همان مازندران می‌داند و سرزمین تپوری را سرزمینی ما بین هیرکانی و کادوسی معرفی می‌کند[۱۸] و پولیبیوس نیز کوه‌های تپوری را همان کوه‌های مازندران می‌داند و به این کوه بین دروازه کاسپین (گرمسار) و دریای هیرکانی اشاره می‌کند[۱۹] و استرابون به سرزمین تپوری در نزدیکی ری و دروازه کاسپین (گرمسار) اشاره می‌کند[۲۰] و آریان و کوینت کورس در شرح جنگ های اسکندر مقدونی و هخامنشیان به یک ساتراپ به نام ساتراپ تپوری در حاشیه دریای مازندران اشاره می‌کنند که سرزمین آمارد نیز به آن ضمیمه شده بود.[۲۱] دانشنامه ایرانیکا نیز در مقاله مردمان باستانی ایران، در ارتباط با قوم تپور به گزارش‌های بطلمیوس و استرابون و آریان یونانی و کوینت کورس، مورخ رومی، استناد کرده‌است.[۲۲]
confirmed
۳٬۹۰۲

ویرایش