حضرت یوسف
حضرت یوسف | |
---|---|
نام کامل | حضرت یوسف |
ولادت | ۳۵۵۶ سال بعد از هبوط آدم |
محل ولادت | بین النهرین |
لقبها | صدیق |
پدر | یعقوب نبی |
مادر | راحیل |
قوم | بنیاسرائیل |
دین | یکتاپرستی |
طول عمر | ۱۲۰ سال |
مدفن |
|
حضرت یوسف یکی از دوازده فرزند حضرت یعقوب (علیه السلام) است. قرآن در سورهای با نام او به شرح داستان زندگیاش میپردازد. مطابق با آنچه در این سوره آمده است یوسف در کودکی مورد حسد برادرانش قرار گرفت و آنها با نقشه ای او را در چاه انداختند. اما کاروانی او را یافتند و با خود به مصر بردند و عزیز مصر یوسف را از آنان خریداری نمود. وقتی یوسف به سن جوانی رسید بخاطر پرهیز از عشق زلیخا به زندان افتاد و پس از سالیانی به خاطر تعبیر خوابی که از خواب حاکم مصر نمود مورد توجه او واقع شد و عزیز مصر شد. مطابق با آنچه در قرآن امده خداوند به او حکم و علم داده و تاویل احادیث (علم تعبیر خواب) آموخت.
وجه تسمیه یوسف
یوسف: (بضم یاء و سین) یعنی خواهد افزود و مادرش به واسطه اعتقاد بر این که خدا پسر دیگری به او کرامت خواهد کرد وی را یوسف نامید[۱].
نسب حضرت یوسف
یوسف فرزند یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم (علیه السلام) میباشد[۲].
زندگینامه حضرت یوسف
در قرآن، در سوره یوسف داستان زندگی یوسف بهتفصیل بیان شده است. قرآن داستان او را اَحْسَنُ الْقِصَص (نیکوترین داستان) نامیده[۳]. و آن را با جزئیاتی از نوجوانی، به چاهانداختن، فروختن او به عزیز مصر، داستان زلیخا و یوسف، به زندان رفتن او و ملاقات پدر و برادران و حکومتش در مصر بیان کرده است[۴].
در کتابهای قصص القرآن یوسف جوانی بسیار زیبا توصیف شده است[۵]. ازاینرو زلیخا زن عزیز مصر شیفته او شد و پیوسته اورا به گناه فرا خواند ولی یوسف خویشتنداری کرد و به خواست زلیخا تن نداد[۶]. این ماجرا بهگوش مردم شهر رسید و گروهی از زنان شهر زلیخا را سرزنش کردند. او جلسهای ترتیب داد، زنان اشراف شهر را دعوت کرد و کارد و میوه به دست آنها داد. سپس یوسف را به مجلس دعوت کرد. زمانی که او وارد شد، زنان چنان تحت تأثیر زیبایی او قرار گرفتند که دستانشان را به سختی بریدند.[۷].
پس از این ماجرا بهجهت آنکه هر روز زنانی از یوسف درخواست ارتباط نامشروع داشتند، او از خدا خواست برای رهایی از آنان او را به زندان بیندازد. پس از چندی او به دستور زلیخا به زندان افتاد[۸].
حضرت یوسف در قرآن
نام حضرت یوسف(علیه السلام) فرزند حضرت یعقوب(علیه السلام)۲۷ بار درقرآن آمده است، و یک سوره قرآن یعنی سوره دوازدهم قرآن به نام سوره یوسف است که ۱۱۱ آیه دارد و از آغاز تا انجام آن پیرامون سرگذشت یوسف(علیه السلام) میباشد. یوسف(علیه السلام)دارای یازده برادر بود، و تنها با یکی از برادرهایش به نام بِنیامین از یک مادر بودند، یوسف از همه برادران جز بنیامین کوچکتر و بسیار مورد علاقه پدرش یعقوب(علیه السلام) بود[۹].
خواب دیدن یوسف (علیه السلام)
حضرت یوسف(علیه السلام)هنگامی که نه سال داشت، روزی نزد پدر آمد و گفت: «پدرم! من در عالم خواب دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه در برابرم سجده میکنند.» یعقوب که تعبیر خواب را میدانست به یوسف(علیه السلام)گفت: «فرزندم! خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن که برای تو نقشه خطرناکی میکشند، چرا که شیطان دشمن آشکار انسان است، و این گونه پروردگارت تو را بر میگزیند، و از تعبیر خوابها به تو میآموزد، و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام و کامل میکند، همان گونه که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق(علیه السلام) تمام کرد، به یقین پروردگار تو دانا و حکیم است[۱۰].»
این خواب بر آن دلالت میکرد، که روزی حضرت یوسف(علیه السلام) رییس حکومت و پادشاه مصر خواهد شد، یازده برادر و پدر و مادرش کنار تخت شکوهمند او میآیند و به یوسف تعظیم و تجلیل میکنند[۱۱] و سجده شکر به جا میآورند[۱۲]. و طبق بعضی از روایات بعضی از زنهای یعقوب موضوع خواب دیدن یوسف را شنیدند و به برادران یوسف(علیه السلام) خبر دادند، از این رو حسادت برادران نسبت به یوسف(علیه السلام) بیشتر شد به طوری که تصمیم خطرناکی در مورد او گرفتند.
نیرنگ برادران حسود یوسف(علیه السلام)
برادران یوسف در جلسهای محرمانه و به پیشنهاد لاوی (یا: روبین، یا یهودا) که برادران را از قتل یوسف (علیه السلام) برحذر داشت ایشان را به چاهی که در سر راه کاروانها است انداختند تا بعضی از رهگذرها که کنار آن چاه برای کشیدن آب میآیند، یوسف را بیابند و او را با خود به نقاط دور برند و در نتیجه برای همیشه از چشم پدرشان پنهان خواهد شد[۱۳].
اخلاق و فضائل و ویژگیهای حضرت یوسف
خداوند یوسف (علیه السلام) را از مخلصین و صدیقین و محسنین خوانده و به او حکم و علم داده و تاویل احادیث اش آموخته، او را برگزیده و نعمت خود را بر او تمام کرده و به صالحینش ملحق ساخته، (اینها آن ثناهایی بود که در سوره یوسف بر او کرده) و در سوره انعام آنجا که بر آل حضرت نوح و حضرت ابراهیم (علیه السلام) ثنا گفته او را نیز در زمره ایشان اسم برده است[۱۴].
محل دفن حضرت یوسف
طبرسی در تفسیر خود نقل کرده زمانی که حضرت یوسف از دنیا رفت، مردم مصر به نزاع برخاسته و هر طایفه ای میخواست جنازه یوسف در محل آنها دفن شود، تا قبر او مایه برکت در زندگیشان باشد. سرانجام تصمیم بر آن شد که پیکر یوسف پیامبر را در رود نیل دفن کنند تا آب نیل از روی آن بگذرد و به همه شهر برسد تا مردم در این بهره یکسان باشند و برکت آن حضرت به طور مساوی به همه مردم برسد بنابراین پس از مرگ حضرت یوسف، او را در تابوتی از سنگ مرمر نهاده و میان رود نیل دفن کردند[۱۵].
ماجرای جابجایی مقبره حضرت یوسف و محل فعلی آن
پیکر حضرت یوسف تا مدتها در رود نیل دفن بود، تا اینکه مدتی ماه (بر اثر ابرهای متراکم) بر بنی اسرائیل طلوع نکرد، خداوند به حضرت موسی (علیه السلام) وحی نمود که استخوانهای یوسف را از قبر بیرون آورد تا ماه را بر آنها طالع سازد.
موسی (علیه السلام) از مردم پرسید که چه کسی از محل دفن حضرت یوسف با خبر است؟ گفتند:پیرزنی آگاهی دارد. موسی (علیه السلام) دستور داد که آن پیرزن را که از پیری، فرتوت و نابینا شده بود، نزدش آوردند. حضرت موسی (علیه السلام) به او فرمود:«آیا قبر یوسف را میشناسی؟» پیرزن عرض کرد: آری. حضرت موسی (علیه السلام) فرمود:ما را به آن اطّلاع بده. او گفت: اطلاع نمیدهم مگر آن که چهار حاجتم را بر آوری:
- اول: این که پاهایم را درست کنی.
- دوم: اینکه از پیری برگردم و جوان شوم.
- سوم: آن که چشمم را بینا کنی.
- چهارم: آن که مرا با خود به بهشت ببری.
از طرف خدا به موسی (علیه السلام) وحی شد، حوائج او را برآور. حوائج پیر زن برآورده شد. آنگاه او مکان قبر یوسف (علیه السلام) را نشان داد. موسی (علیه السلام) در میان رود نیل جنازه یوسف (علیه السلام) را که در میان تابوتی از مرمر بود بیرون آورد و آنگاه ماه طلوع کرد[۱۶].
به گفته یاقوت حَمَوی تاریخ نویس قرن ششم و هفتم قمری، حضرت موسی پیکر حضرت یوسف را در فلسطین دفن کرد[۱۷]. آرامگاه حضرت یوسف نبی(علیه السلام) اکنون در نزدیکی شهر نابلس از شهرهای فلسطین و در شش فرسخی بیتالمقدس، در مکانی به نام قدس خلیل است.
پانویس
- ↑ حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، جلداول، مقدمه، ص194
- ↑ اسوههای قرآنی و شیوههای تبلیغی آنان (مصطفی عباسی مقدم)
- ↑ سوره یوسف، آیه ۳
- ↑ سوره یوسف، آیات۸ تا ۱۰۰
- ↑ جزایری، النور المبین، ۱۴۲۳ق، ص۲۱۷؛ بلاغی، قصص قرآن، ۱۳۸۰ش، ص۹۸؛ صحفی، قصههای قرآن، ۱۳۷۹ش، ص۱۱۴و۱۱۵
- ↑ صحفی، قصههای قرآن، ۱۳۷۹ش، ص۱۱۵و۱۱۶؛ همچنین نگاه کنید به سوره یوسف، آیه ۲۳
- ↑ صحفی، قصههای قرآن، ۱۳۷۹ش، ص۱۱۷و۱۱۸؛ همچنین نگاه کنید به سوره یوسف، آیه ۳۰و۳۱
- ↑ جزایری، النور المبین، ۱۴۲۳ق، ص۲۲۱؛ همچنین نگاه کنید به سوره یوسف، آیه ۳۳تا۳۵
- ↑ تفسیر نور الثقلین، ج۲، ص۴۱۰
- ↑ یوسف/سوره۱۲،آیات۵-۶
- ↑ یوسف/سوره۱۲، آیه۱۰۰
- ↑ تفسیر نور الثقلین، ج۲، ص۴۱۰
- ↑ مجمع البیان، تفسیر صافی، جامع الجوامع و نور الثقلین، ذیل آیات ۹-۱۰ سوره یوسف
- ↑ ترجمه المیزان (موسوی همدانی سید محمدباقر)، ج11، ص356
- ↑ مجمع البیان، ج 5، ص 266262
- ↑ علل الشرایع، ص 107 بحار، ج 13، ص 127
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، 1995م، ج1، ص478