صحابه: تفاوت میان نسخهها
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
درحالیکه اين سخن بر خلاف كتاب و سنّت است. لذا شیعیان و بسیاری از اهلسنت، مثل: سعد تفتازانى شرح المقاصد، ج ۱، ص310 و مازرى (شارح «برهان»)، الاصابة، ج ۱، ص ۱۹. النصايح الكافية، ص ۱۶۱ وابن عماد حنبلى النصايح الكافية، ص ۱۶۲ و شوكانى ارشاد الفحول، الى تحقيق الحق من علم الاصول و از متأخّران، شيخ محمود ابوريّه شيخ المضيرة ابو هريرة، محمود ابوريّة، ص ۱۰۱، و شيخ محمد عبده نقل از اضواء على السنة المحمّدية محمود ابوريّة و سيد محمد رشيدرضا نقل از شيخ المضيرة. و... با این دیدگاه همراه نیستند چرا که انسان خردمند سخنان بىدليل را چشم و گوش بسته نمىپذيرد، و به دنبال استدلال برهانی و نقلی است. | درحالیکه اين سخن بر خلاف كتاب و سنّت است. لذا شیعیان و بسیاری از اهلسنت، مثل: سعد تفتازانى شرح المقاصد، ج ۱، ص310 و مازرى (شارح «برهان»)، الاصابة، ج ۱، ص ۱۹. النصايح الكافية، ص ۱۶۱ وابن عماد حنبلى النصايح الكافية، ص ۱۶۲ و شوكانى ارشاد الفحول، الى تحقيق الحق من علم الاصول و از متأخّران، شيخ محمود ابوريّه شيخ المضيرة ابو هريرة، محمود ابوريّة، ص ۱۰۱، و شيخ محمد عبده نقل از اضواء على السنة المحمّدية محمود ابوريّة و سيد محمد رشيدرضا نقل از شيخ المضيرة. و... با این دیدگاه همراه نیستند چرا که انسان خردمند سخنان بىدليل را چشم و گوش بسته نمىپذيرد، و به دنبال استدلال برهانی و نقلی است. | ||
==== آیات مخالف با عدالت همه صحابه ==== | ==== آیات مخالف با عدالت همه صحابه ==== | ||
1- خداوند در قرآن مجيد درباره همسران پيامبر (صلیالله عليه و آله) مىفرمايد: «(يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً)؛<ref>احزاب، آيه 30.</ref>اى همسران پيامبر هر كس از شما گناه آشكارى كند مجازات او دوچندان است و اين كار براى خدا آسان است». | 1- خداوند در قرآن مجيد درباره همسران پيامبر (صلیالله عليه و آله) مىفرمايد: «(يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً)؛<ref>احزاب، آيه 30.</ref>اى همسران پيامبر هر كس از شما گناه آشكارى كند مجازات او دوچندان است و اين كار براى خدا آسان است». صحابه به هر معنا باشد، بى شك همسران پيامبر (صلیالله عليه و آله) آشكارترين مصداق آن هستند، قرآن مىگويد نهتنها از گناهان آنها صرفنظر نمىشود، بلكه مجازاتش دوچندان است، کمااینکه در مورد انبیای سلف هم اینگونه بوده است: قرآن درباره فرزند نوح شيخ الانبياء بهخاطر خطاهايش مىگويد: «(إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ)<ref>هود، آيه 46.</ref>؛ او عملى ناصالح است» و به نوح هشدار مىدهد كه درباره او شفاعت نكند! آيا فرزند پيامبر مهمتر است يا اصحاب و ياران او؟ و درباره همسر نوح و لوط (دو پيامبر بزرگ الهى) مىگويد: «(فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ)؛<ref>تحريم، آيه 10.</ref>آن دو نسبت به همسرشان (نوح و لوط) خيانت كردند (و با دشمنان همكارى داشتند) و آن دو پيامبر نتوانستند از آنها شفاعت كنند و به آن دو گفته شد، همراه دوزخيان وارد آتش شويد». آيا اين آيات با صراحت نمىگويد: معيار خوبى و بدى افراد، ايمان و اعمال آنهاست و حتّى فرزند و همسر پيامبر بودن، در صورت فساد اعمال مانع از دوزخى شدن افراد نمىشود؟ بااینحال آيا صحيح است ما چشم بر هم بگذاريم و بگوييم فلان فرد چون زمانى از صحابه بوده، محبّت او دين و ايمان و مخالفتش كفر و نفاق است؟ هر چند بعداً به صف منافقين پيوسته و قلب پيامبر (صلیالله عليه و آله) را آزار داده و به مسلمين خيانت كرده باشد؟ | ||
1- قرآن مجيد مىگويد: (وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ...).<ref>توبه، آيه 101.</ref> قرآن مىگويد در ميان اطرافيان پيامبر (صلیالله عليه و آله) گروهى از منافقان بودند، آيا اين آيات قرآن را ناديده بگيريم؟ آیا میتوان گفت منافقین صحابی و عادل هستند؟ | 1- قرآن مجيد مىگويد: (وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ...).<ref>توبه، آيه 101.</ref> قرآن مىگويد در ميان اطرافيان پيامبر (صلیالله عليه و آله) گروهى از منافقان بودند، آيا اين آيات قرآن را ناديده بگيريم؟ آیا میتوان گفت منافقین صحابی و عادل هستند؟ | ||
2- قرآن مجيد بارها عدم عدالت همه صحابه را بيان كرده است، از جمله: (إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ).<ref>آيه 155 سوره آلعمران</ref> آيه اشاره به كسانى است كه در روز جنگ احد پا به فرار گذاشتند و پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) را در مقابل دشمن تنها رها كردند. آيه مىگويد: «كسانى كه در روز روبهروشدن دو جمعيّت با يكديگر (روز جنگ احد) فرار كردند، شيطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانشان به لغزش افكند. خداوند آنها را بخشيد، خداوند آمرزنده و حليم است». در تواريخ عدد اين گروه بسيار زياد ذكر شده است و جالب اين كه مىگويد شيطان بر آنها غلبه كرد و غلبه شيطان هم به سبب گناهانى بود كه مرتكب شده بودند، پس گناهان پيشين باعث گناه بزرگ فرار از زحف يعنى پشتکردن به ميدان و دشمن شد، گرچه ذيل آيه مىگويد كه خداوند آنها را بخشيد، ولى بخشش پروردگار به سبب پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) مفهومش اين نيست كه آنها عادل بودند و مرتكب گناه نشدند، بلكه با صراحت قرآن مىگويد آنها مرتكب گناهان متعدّدى شدند. | 2- قرآن مجيد بارها عدم عدالت همه صحابه را بيان كرده است، از جمله: (إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ).<ref>آيه 155 سوره آلعمران</ref> آيه اشاره به كسانى است كه در روز جنگ احد پا به فرار گذاشتند و پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) را در مقابل دشمن تنها رها كردند. آيه مىگويد: «كسانى كه در روز روبهروشدن دو جمعيّت با يكديگر (روز جنگ احد) فرار كردند، شيطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانشان به لغزش افكند. خداوند آنها را بخشيد، خداوند آمرزنده و حليم است». در تواريخ عدد اين گروه بسيار زياد ذكر شده است و جالب اين كه مىگويد شيطان بر آنها غلبه كرد و غلبه شيطان هم به سبب گناهانى بود كه مرتكب شده بودند، پس گناهان پيشين باعث گناه بزرگ فرار از زحف يعنى پشتکردن به ميدان و دشمن شد، گرچه ذيل آيه مىگويد كه خداوند آنها را بخشيد، ولى بخشش پروردگار به سبب پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) مفهومش اين نيست كه آنها عادل بودند و مرتكب گناه نشدند، بلكه با صراحت قرآن مىگويد آنها مرتكب گناهان متعدّدى شدند. | ||
3- «(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ)؛<ref>آيه 6 سوره حجرات</ref> اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا از روى نادانى به گروهى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد». در ميان مفسّران، معروف است كه اين آيه مربوط به «وليد بن عُقبة» است كه پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) او را با گروهى براى جمعآورى زكات طايفه «بنى المصطلق» فرستاد، وليد برگشت و گفت اينها آماده زكات نيستند و بر ضدّ اسلام قيام كردهاند. گروهى از مسلمانان حرف وليد را باور كردند و آماده پيكار با آن طايفه سركش شدند، ولى آيه شريفه سوره حجرات نازل شد و به مسلمانان هشدار داد كه اگر يك فرد فاسق خبرى آورد، تحقيق كنيد، مبادا گروهى را بهخاطر آن خبر فاسق گرفتار سازيد و ضربهاى بر آنها وارد كنيد و بعد هم پشيمان شويد. اتّفاقاً بعد از تحقيق معلوم شد طايفه بنى المصطلق طايفه مؤمنى هستند و به استقبال وليد آمده بودند، نه براى قيام بر ضدّ اسلام و وليد، امّا چون وليد با آنها خصومتى داشت، همين را بهانه كرده و برگشت و آن خبر نادرست را خدمت پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) عرض كرد. وليد از صحابه پيغمبر (صلیالله عليه و آله) بود، يعنى جزء كسانى بود كه پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) را درك كرد و در خدمت پيغمبر بود. قرآن در اينجا او را فاسق مىداند، آيا با عدالت همه صحابه سازگار است؟ | 3- «(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ)؛<ref>آيه 6 سوره حجرات</ref> اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا از روى نادانى به گروهى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد». در ميان مفسّران، معروف است كه اين آيه مربوط به «وليد بن عُقبة» است كه پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) او را با گروهى براى جمعآورى زكات طايفه «بنى المصطلق» فرستاد، وليد برگشت و گفت اينها آماده زكات نيستند و بر ضدّ اسلام قيام كردهاند. گروهى از مسلمانان حرف وليد را باور كردند و آماده پيكار با آن طايفه سركش شدند، ولى آيه شريفه سوره حجرات نازل شد و به مسلمانان هشدار داد كه اگر يك فرد فاسق خبرى آورد، تحقيق كنيد، مبادا گروهى را بهخاطر آن خبر فاسق گرفتار سازيد و ضربهاى بر آنها وارد كنيد و بعد هم پشيمان شويد. اتّفاقاً بعد از تحقيق معلوم شد طايفه بنى المصطلق طايفه مؤمنى هستند و به استقبال وليد آمده بودند، نه براى قيام بر ضدّ اسلام و وليد، امّا چون وليد با آنها خصومتى داشت، همين را بهانه كرده و برگشت و آن خبر نادرست را خدمت پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) عرض كرد. وليد از صحابه پيغمبر (صلیالله عليه و آله) بود، يعنى جزء كسانى بود كه پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) را درك كرد و در خدمت پيغمبر بود. قرآن در اينجا او را فاسق مىداند، آيا با عدالت همه صحابه سازگار است؟ | ||
4- «(وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ)؛ <ref>آيه 58 سوره توبه</ref> در ميان آنها كسانى هستند كه در تقسيم غنايم به تو خرده مىگيرند، اگر سهمى از آن به آنها داده شود، راضى مىشوند و اگر داده نشود، خشم مىگيرند». آيا اين گونه افراد عادلاند؟ | 4- «(وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ)؛ <ref>آيه 58 سوره توبه</ref> در ميان آنها كسانى هستند كه در تقسيم غنايم به تو خرده مىگيرند، اگر سهمى از آن به آنها داده شود، راضى مىشوند و اگر داده نشود، خشم مىگيرند». آيا اين گونه افراد عادلاند؟ | ||
5- گروهى از منافقان و بيماردلان كه در خدمت پيغمبر بودند و در جنگ احزاب شركت داشتند، پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) را به فريبكارى متّهم ساختند و گفتند: «(ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً)؛ مطابق آيه 12 و 13 سوره احزاب خدا و پيغمبرش جز وعدههاى دروغين به ما ندادند!»، بعضى از آنها فكر مىكردند كه در اين جنگ پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) شكست مىخورد و آنها احتمالاً كشته مىشوند و اسلام پايان مىگيرد، و يا از رواياتى كه شيعه و اهلسنت نقل كردهاند استفاده مىشود پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) به هنگام كندن خندق در داستان معروف پیداشدن سنگ و شكستن آن سنگ بهوسیله ايشان، زمانى كه وعده فتح شام و ايران و يمن را به آنها داد گروهى همه اينها را به استهزا گرفتند. | 5- گروهى از منافقان و بيماردلان كه در خدمت پيغمبر بودند و در جنگ احزاب شركت داشتند، پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) را به فريبكارى متّهم ساختند و گفتند: «(ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً)؛ مطابق آيه 12 و 13 سوره احزاب خدا و پيغمبرش جز وعدههاى دروغين به ما ندادند!»، بعضى از آنها فكر مىكردند كه در اين جنگ پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) شكست مىخورد و آنها احتمالاً كشته مىشوند و اسلام پايان مىگيرد، و يا از رواياتى كه شيعه و اهلسنت نقل كردهاند استفاده مىشود پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) به هنگام كندن خندق در داستان معروف پیداشدن سنگ و شكستن آن سنگ بهوسیله ايشان، زمانى كه وعده فتح شام و ايران و يمن را به آنها داد گروهى همه اينها را به استهزا گرفتند. | ||
6- (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا)».«گروهى از آنها (خطاب به مردم مدينه كه در جنگ شركت داشتند) گفتند اينجا جاى توقّف شما نيست به خانههاى خود بازگرديد؛ | 6- (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا)».«گروهى از آنها (خطاب به مردم مدينه كه در جنگ شركت داشتند) گفتند اينجا جاى توقّف شما نيست به خانههاى خود بازگرديد؛ | ||
7- «(وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِراراً)؛ گروهى از آنان از پيغمبر اجازه بازگشت مىخواستند و مىگفتند خانههاى ما بدون حفاظ است، اجازه دهيد براى حفظ خانههايمان به مدينه بازگرديم. آنها دروغ مىگفتند، خانههاى آنها بدون حفاظ نبود، فقط مىخواستند فرار كنند». خوب، چگونه ممكن است ما همه اين اعمال را ناديده بگيريم و انتقادى را درباره آنها نپذيريم. | 7- «(وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِراراً)؛ گروهى از آنان از پيغمبر اجازه بازگشت مىخواستند و مىگفتند خانههاى ما بدون حفاظ است، اجازه دهيد براى حفظ خانههايمان به مدينه بازگرديم. آنها دروغ مىگفتند، خانههاى آنها بدون حفاظ نبود، فقط مىخواستند فرار كنند». خوب، چگونه ممكن است ما همه اين اعمال را ناديده بگيريم و انتقادى را درباره آنها نپذيريم. | ||
8- از همه اينها بدتر نسبت خيانت دادن به پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) از سوى بعضى از صحابه است: «(وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ)؛ <ref>آيه 161 سوره آلعمران</ref> ممكن نيست هيچ پيامبرى خيانت كند و هر كس خيانت كند روز رستاخيز آن چه را در آن خيانت كرده با خود به صحنه محشر مىآورد، سپس به هر كس آن چه كسب كرده، داده مىشود و به آنها ستم نخواهد شد»، يعنى اگر مجازاتى مىبينند محصول اعمال خود آنهاست. | 8- از همه اينها بدتر نسبت خيانت دادن به پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) از سوى بعضى از صحابه است: «(وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ)؛ <ref>آيه 161 سوره آلعمران</ref> ممكن نيست هيچ پيامبرى خيانت كند و هر كس خيانت كند روز رستاخيز آن چه را در آن خيانت كرده با خود به صحنه محشر مىآورد، سپس به هر كس آن چه كسب كرده، داده مىشود و به آنها ستم نخواهد شد»، يعنى اگر مجازاتى مىبينند محصول اعمال خود آنهاست. | ||
دو شأن نزول براى اين آيه گفتهاند: بعضى گفتهاند آيه اشاره به برنامه ياران «عبدالله بن جبير» است كه در جنگ احد در سنگر كوه «عينين» بودند و هنگامى كه سپاه اسلام در آغاز جنگ بر دشمن پيروز شد، تيراندازانى كه همراه عبدالله بودند، با اين كه پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) فرموده بود از آنجا تكان نخوريد سنگر خود را رها كرده و براى جمعآورى غنايم حركت كردند و بدتر از اين عمل، گفتار آنها بود كه مىگفتند مىترسيم پيغمبر در تقسيم غنايم رعايت حال ما را نكند (تعبير به جملهاى كردند كه قلم از ذكر آن شرم دارد). | دو شأن نزول براى اين آيه گفتهاند: بعضى گفتهاند آيه اشاره به برنامه ياران «عبدالله بن جبير» است كه در جنگ احد در سنگر كوه «عينين» بودند و هنگامى كه سپاه اسلام در آغاز جنگ بر دشمن پيروز شد، تيراندازانى كه همراه عبدالله بودند، با اين كه پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) فرموده بود از آنجا تكان نخوريد سنگر خود را رها كرده و براى جمعآورى غنايم حركت كردند و بدتر از اين عمل، گفتار آنها بود كه مىگفتند مىترسيم پيغمبر در تقسيم غنايم رعايت حال ما را نكند (تعبير به جملهاى كردند كه قلم از ذكر آن شرم دارد). | ||
شأن نزول ديگرى كه برخی در تفسير خود آوردهاند، اين است كه: پارچه سرخرنگ گرانبهایی بعد از پيروزى در جنگ بدر گم شد. بعضى از نابخردان پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) را به خيانت متّهم كردند و چيزى نگذشت پيدا شد و معلوم شد يكى از افراد لشكر آن را برداشته بود. («ابن كثير» و «طبرى» ذیل آیه) | شأن نزول ديگرى كه برخی در تفسير خود آوردهاند، اين است كه: پارچه سرخرنگ گرانبهایی بعد از پيروزى در جنگ بدر گم شد. بعضى از نابخردان پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) را به خيانت متّهم كردند و چيزى نگذشت پيدا شد و معلوم شد يكى از افراد لشكر آن را برداشته بود. («ابن كثير» و «طبرى» ذیل آیه) | ||
آيا همه اين نسبتهاى ناروا به پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) با عدالت همه صحابی مىسازد؟ اگر وجدان خود را قاضى كنيم، آيا مىپذيريم كه اینگونه اشخاص عادل بودند و پاك و پاكيزه، و هیچکس حق ندارد نقدى به كارهاى آنها بكند؟ | آيا همه اين نسبتهاى ناروا به پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) با عدالت همه صحابی مىسازد؟ اگر وجدان خود را قاضى كنيم، آيا مىپذيريم كه اینگونه اشخاص عادل بودند و پاك و پاكيزه، و هیچکس حق ندارد نقدى به كارهاى آنها بكند؟ | ||
==== احادیث مخالف با عدالت همه صحابه: ==== | ==== احادیث مخالف با عدالت همه صحابه: ==== | ||
حضرت رسول (صلیالله عليه وآله) در مورد قیامت فرمودهاند: "وانّه يُجاء برجال من أُمّتي، فيؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول يا ربّ أصيحابي، فيقال: إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك، فأقول كما قال العبد الصالح: (وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِم)، فيُقال: إنّ هؤلاء لم يزالوا مرتدّين على أعقابهم منذ فارقتهم" | حضرت رسول (صلیالله عليه وآله) در مورد قیامت فرمودهاند: "وانّه يُجاء برجال من أُمّتي، فيؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول يا ربّ أصيحابي، فيقال: إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك، فأقول كما قال العبد الصالح: (وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِم)، فيُقال: إنّ هؤلاء لم يزالوا مرتدّين على أعقابهم منذ فارقتهم" | ||
قال رسولالله (ص) في حقّ شهداء أُحد: "هؤلاء أشهد عليهم" فقال أبو بكر: ألسنا يا رسولالله إخوانهم، أسلمنا كما أسلموا وجاهدنا كما جاهدوا؟! فقال رسولالله (ص): "بلى، ولكن لا أدري ما تحدثون بعدي".<ref>الموطأ 2 : 462 ح32 كتاب الجهاد</ref> | قال رسولالله (ص) في حقّ شهداء أُحد: "هؤلاء أشهد عليهم" فقال أبو بكر: ألسنا يا رسولالله إخوانهم، أسلمنا كما أسلموا وجاهدنا كما جاهدوا؟! فقال رسولالله (ص): "بلى، ولكن لا أدري ما تحدثون بعدي".<ref>الموطأ 2 : 462 ح32 كتاب الجهاد</ref> | ||
و در صحیح بخاری امده که: "ليردن عليّ ناس من أصحابي الحوض حتى عرفتهم اختلجوا دوني فأقول: أصحابي، فيقول: لا تدري ما أحدثوا بعدك"<ref>البخاري، كتاب الدعوات، باب في الحوض; وابن ماجة، كتاب المناسك، باب الخطبة يوم النحر، ح5830; وراجع مسند أحمد 1: 453 و 3: 28 و 5: 48.</ref> | و در صحیح بخاری امده که: "ليردن عليّ ناس من أصحابي الحوض حتى عرفتهم اختلجوا دوني فأقول: أصحابي، فيقول: لا تدري ما أحدثوا بعدك"<ref>البخاري، كتاب الدعوات، باب في الحوض; وابن ماجة، كتاب المناسك، باب الخطبة يوم النحر، ح5830; وراجع مسند أحمد 1: 453 و 3: 28 و 5: 48.</ref> | ||
و نیز در صحيح مسلم نقل شده که "ليردنّ عليّ الحوض رجال ممّن صاحبني حتى إذا رأيتهم رفعوا إليّ اختلجوا دوني، فلأقولنّ: أي ربّ أصيحابي، فليقالنّ لي: إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك<ref>صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب اثبات حوض نبيّنا، ح40.</ref> | و نیز در صحيح مسلم نقل شده که "ليردنّ عليّ الحوض رجال ممّن صاحبني حتى إذا رأيتهم رفعوا إليّ اختلجوا دوني، فلأقولنّ: أي ربّ أصيحابي، فليقالنّ لي: إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك<ref>صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب اثبات حوض نبيّنا، ح40.</ref> | ||
خط ۱۳۹: | خط ۱۵۱: | ||
جنگ «جمل» و رویارویی «زبير» و «طلحه» در برابر امام بر حق مسلمين على (علیهالسلام) اگر كسى بگويد، طلحه و زبير در آغاز افراد خوبى بودند ولى آنگاه كه هواى حكومت بر سر آنها افتاد و همسر پيامبر (عايشه) را با خود همراه كردند و بيعت و پيمان خود را با على (علیهالسلام) كه قاطبه مردم مسلمان دست بيعت به او داده بودند، شكستند و آتش جنگ جمل را برافروختند و حدود 17 هزار نفر از مسلمانان در اين آتش سوختند، آنها از راه راست منحرف شدند و خون اين گروه عظيم به گردن آنهاست، و در قيامت بايد جوابگو باشند. آيا اين سخن از حقيقت بهدور است؟!<br> | جنگ «جمل» و رویارویی «زبير» و «طلحه» در برابر امام بر حق مسلمين على (علیهالسلام) اگر كسى بگويد، طلحه و زبير در آغاز افراد خوبى بودند ولى آنگاه كه هواى حكومت بر سر آنها افتاد و همسر پيامبر (عايشه) را با خود همراه كردند و بيعت و پيمان خود را با على (علیهالسلام) كه قاطبه مردم مسلمان دست بيعت به او داده بودند، شكستند و آتش جنگ جمل را برافروختند و حدود 17 هزار نفر از مسلمانان در اين آتش سوختند، آنها از راه راست منحرف شدند و خون اين گروه عظيم به گردن آنهاست، و در قيامت بايد جوابگو باشند. آيا اين سخن از حقيقت بهدور است؟!<br> | ||
جنگ«صفّين» رویارویی «معاويه» در برابر امام بر حق مسلمين على (علیهالسلام) اگر كسى بگويد معاويه با تخلّف از بيعت با امام (علیهالسلام) و عدم اعتراف به حقّى كه از سوى خاصّ و عامّ مسلمين مورد پذيرش بود و روشن ساختن آتش جنگ صفّين و ریختهشدن خون بيش از یکصد هزار نفر از مسلمانان، مردى ستمگر بوده، سخنى بهناحق گفته است؟!<br> | |||
جنگ نهروان و رویارویی «خوارج» در برابر امام بر حق مسلمين على (علیهالسلام)<br> | جنگ نهروان و رویارویی «خوارج» در برابر امام بر حق مسلمين على (علیهالسلام)<br> | ||
مسئله افك، بخارى در صحيح خود در كتاب التفسير مىنويسد: روزى پيامبر (صلیالله عليه و آله) بر منبر بود، صدا زد: اى مسلمانان، چه كسى اين مرد را مجازات مىكند (منظور عبدالله بن سلول يكى از سران منافقان است) براى من نقل كردهاند كه به همسر من نسبت بد داده است، درحالیکه من از همسرم خلافى نديدهام ... سعد بن معاذ انصارى (صحابى معروف) برخاست و عرض كرد: من او را مجازات مىكنم، اگر از طايفه «اوس» باشد، او را گردن مىزنم و اگر از طايفه خزرج باشد، هر امرى بفرماييد انجام خواهيم داد. سعد بن عباده بزرگ طايفه خزرج كه پيش از آن مرد صالحى بود، به سبب تعصّب قبيلهاى به سعد بن معاذ گفت: به خدا دروغ گفتى، تو هرگز قدرت بر اين كار را ندارى، اسيد بن حضير (پسرعموی سعد بن معاذ) گفت: به خدا تو دروغ مىگويى، او از منافقان است و ما او را به قتل مىرسانيم، نزديك بود طايفه اوس و خزرج به هم بريزند كه رسولالله (صلیالله عليه و آله) آنها را خاموش كرد <ref>صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 57.</ref> آيا همه اين چند نفر، صحابى صالح بودند؟<br> | |||
بلاذرى در «الأنساب» مىگويد: سعد بن ابى وقاص والى كوفه بود، عثمان او را عزل كرد و «وليد بن عقبه» را به جاى او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانه دار بیتالمال بود. هنگامى كه وليد وارد كوفه شد، كليدهاى بیتالمال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله كليدها را نزد او انداخت و گفت: خليفه سنّت (پيامبر) را تغيير داده است، آيا شخصى مثل سعد بن ابیوقاص را عزل مىكند و مثل وليد را جانشين او مىكند؟ وليد به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد مىكند، دستور داد او را تحتالحفظ نزد او بفرستند. هنگامى كه وارد مدينه شد خليفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبنده بدى وارد شد! (و سخنان ديگرى كه عفّت قلم اجازه نقل آن را نمىدهد). عبدالله بن مسعود گفت: من چنين نيستم، من از ياران پيامبر (صلیالله عليه و آله) در جنگ بدر و روز بيعت رضوان هستم، عايشه به حمايت از عبدالله برخاست، ولى غلام عثمان به نام «يحموم» او را از مسجد بيرون برد و بر زمين زد و دنده او را شكست. انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 147 و تاريخ ابن كثير، جلد 7، صفحه 163 و 183 حوادث سنه 32( با تلخيص). | |||
بلاذرى در همان كتاب أنساب الأشراف نقل مىكند كه در بیتالمال مدينه جواهرات و زينت آلاتى بود، عثمان تعدادى از آن را در اختيار بعضى از خانوادهاش قرار داد، مردم ديدند و آشكارا بر او ايراد گرفتند و تعبيرات شديدى با او داشتند. عثمان خشمگين شد و بر منبر رفت و ضمن خطبهاى گفت: ما از غنايم آنچه مورد نيازمان باشد بر مىگيريم!، هر چند بينى افرادى به خاك ماليده شود!! على (علیهالسلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»! عمّار ياسر گفت: اوّلين كسى كه بينى او به خاك ماليده مىشود منم! (اشاره به اين كه من دست از انتقاد بر نمىدارم). عثمان خشمگين شد و گفت: تو نسبت به من جسارت مىكنى، او را بگيريد. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد كه بيهوش شد، بعد او را به خانه امسلمه (همسر پيامبر) آوردند، او همچنان بيهوش بود كه نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامى كه به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: اين نخستینبار نيست كه ما بهخاطر خدا مورد ايذا و آزار واقع مىشويم<ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.</ref> (اشاره به داستانهايى است كه در عصر جاهليّت با كفّار داشت). | بلاذرى در همان كتاب أنساب الأشراف نقل مىكند كه در بیتالمال مدينه جواهرات و زينت آلاتى بود، عثمان تعدادى از آن را در اختيار بعضى از خانوادهاش قرار داد، مردم ديدند و آشكارا بر او ايراد گرفتند و تعبيرات شديدى با او داشتند. عثمان خشمگين شد و بر منبر رفت و ضمن خطبهاى گفت: ما از غنايم آنچه مورد نيازمان باشد بر مىگيريم!، هر چند بينى افرادى به خاك ماليده شود!! على (علیهالسلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»! عمّار ياسر گفت: اوّلين كسى كه بينى او به خاك ماليده مىشود منم! (اشاره به اين كه من دست از انتقاد بر نمىدارم). عثمان خشمگين شد و گفت: تو نسبت به من جسارت مىكنى، او را بگيريد. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد كه بيهوش شد، بعد او را به خانه امسلمه (همسر پيامبر) آوردند، او همچنان بيهوش بود كه نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامى كه به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: اين نخستینبار نيست كه ما بهخاطر خدا مورد ايذا و آزار واقع مىشويم<ref>انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.</ref> (اشاره به داستانهايى است كه در عصر جاهليّت با كفّار داشت). | ||
حال، سؤال اين است كه آيا فحّاشى و اذيّت و آزار جسمانى درباره سه نفر از پاكترين صحابه (سعد بن معاذ و عبدالله بن مسعود و عمّار ياسر) قابلتوجیه است، آن قدر يك صحابى بزرگ را بزنند كه دندهاش بشكند، و ديگرى را بزنند تا بيهوش شود و نماز او از دست برود؟ | حال، سؤال اين است كه آيا فحّاشى و اذيّت و آزار جسمانى درباره سه نفر از پاكترين صحابه (سعد بن معاذ و عبدالله بن مسعود و عمّار ياسر) قابلتوجیه است، آن قدر يك صحابى بزرگ را بزنند كه دندهاش بشكند، و ديگرى را بزنند تا بيهوش شود و نماز او از دست برود؟ | ||
آيا اين شواهد تاريخى كه نمونههاى آن كم نيست، به ما اجازه مىدهد كه چشم بر حقايق ببنديم و بگوييم همه صحابه خوب بودند و تمام اعمالشان صحيح بود، و سپاهى به نام «سپاه صحابه» تشكيل دهيم و از تمام كارهاى آنها بیقیدوشرط دفاع كنيم؟ | آيا اين شواهد تاريخى كه نمونههاى آن كم نيست، به ما اجازه مىدهد كه چشم بر حقايق ببنديم و بگوييم همه صحابه خوب بودند و تمام اعمالشان صحيح بود، و سپاهى به نام «سپاه صحابه» تشكيل دهيم و از تمام كارهاى آنها بیقیدوشرط دفاع كنيم؟ | ||
معاويه چه عدالتى دارد که به خود اجازه مىدهد به صحابه والامقامى همچو على (علیهالسلام)، سالها سبّ و لعن كند و به همه مردم شهرها بدون استثنا دستور دهد، اين برنامه را اجرا كنند. به دو حديث زير توجّه كنيد:<br> | معاويه چه عدالتى دارد که به خود اجازه مىدهد به صحابه والامقامى همچو على (علیهالسلام)، سالها سبّ و لعن كند و به همه مردم شهرها بدون استثنا دستور دهد، اين برنامه را اجرا كنند. به دو حديث زير توجّه كنيد:<br> | ||
خط ۱۵۴: | خط ۱۶۸: | ||
1- در صحيح مسلم كه از معتبرترين كتب اهلسنت است مىخوانيم: «معاويه» به «سعد بن ابى وقاص» گفت: چرا از سبّ و لعن ابوتراب (على بن أبي طالب (علیهالسلام)) خوددارى مىكنى؟ گفت: من از پيامبر سه فضيلت مهم درباره او شنيدم كه اگر يكى از آنها را من داشته باشم از ثروتهاى عظيم دنيا براى من مهمتر است و به اين دليل به خود اجازه نمىدهم آن حضرت را سب كنم.<ref>صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 1871، كتاب فضائل الصحابة و همچنين كتاب فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، جلد 7، صفحه 60</ref>( آن سه فضيلت عبارت است از: حديث منزلت، حديث لأعطينّ الراية غداً ... و آيه مباهله).<br> | 1- در صحيح مسلم كه از معتبرترين كتب اهلسنت است مىخوانيم: «معاويه» به «سعد بن ابى وقاص» گفت: چرا از سبّ و لعن ابوتراب (على بن أبي طالب (علیهالسلام)) خوددارى مىكنى؟ گفت: من از پيامبر سه فضيلت مهم درباره او شنيدم كه اگر يكى از آنها را من داشته باشم از ثروتهاى عظيم دنيا براى من مهمتر است و به اين دليل به خود اجازه نمىدهم آن حضرت را سب كنم.<ref>صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 1871، كتاب فضائل الصحابة و همچنين كتاب فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، جلد 7، صفحه 60</ref>( آن سه فضيلت عبارت است از: حديث منزلت، حديث لأعطينّ الراية غداً ... و آيه مباهله).<br> | ||
2- در كتاب «العقد الفريد» نوشته يكى از دانشمندان اهلسنت (ابن عبد ربّه اندلسى) چنين مىخوانيم: هنگامى كه حسن بن على (علیهالسلام) ديده از جهان بربست، معاويه به زيارت خانه خدا آمد و وارد مدينه شد. تصميم داشت على (علیهالسلام) را بر منبر رسولالله (صلیالله عليه و آله) سبّ و لعن كند! به معاويه گفتند: «سعد بن ابى وقاص» در مسجد حضور دارد و ما فكر نمىكنيم اين كار تو را تحمّل كند، ممكن است عکسالعمل شديدى از خود نشان دهد، كسى را بفرست و رأى او را جويا شو. معاويه كسى را نزد سعد فرستاد و مطلب را به او گفت، سعد در جواب گفت: اگر چنين كارى كنى، من از مسجد پيغمبر بيرون مىروم و ديگر هرگز به مسجد رسولالله (صلیالله عليه و آله) نخواهم آمد. معاويه بعد از شنيدن اين پيام و عکسالعمل، از لعن على (علیهالسلام) خوددارى كرد، تا زمانى كه سعد از دنيا رفت. بعد از وفات سعد معاويه بر منبر، على (علیهالسلام) را سبّ و لعن كرد و به تمام عمّال و فرماندارانش نوشت كه آن حضرت را در منابر سبّ و لعن كنند؛ آنها هم چنين كردند. اين مطلب به گوش «امسلمه» همسر پيغمبر (صلیالله عليه و آله) رسيد. | 2- در كتاب «العقد الفريد» نوشته يكى از دانشمندان اهلسنت (ابن عبد ربّه اندلسى) چنين مىخوانيم: هنگامى كه حسن بن على (علیهالسلام) ديده از جهان بربست، معاويه به زيارت خانه خدا آمد و وارد مدينه شد. تصميم داشت على (علیهالسلام) را بر منبر رسولالله (صلیالله عليه و آله) سبّ و لعن كند! به معاويه گفتند: «سعد بن ابى وقاص» در مسجد حضور دارد و ما فكر نمىكنيم اين كار تو را تحمّل كند، ممكن است عکسالعمل شديدى از خود نشان دهد، كسى را بفرست و رأى او را جويا شو. معاويه كسى را نزد سعد فرستاد و مطلب را به او گفت، سعد در جواب گفت: اگر چنين كارى كنى، من از مسجد پيغمبر بيرون مىروم و ديگر هرگز به مسجد رسولالله (صلیالله عليه و آله) نخواهم آمد. معاويه بعد از شنيدن اين پيام و عکسالعمل، از لعن على (علیهالسلام) خوددارى كرد، تا زمانى كه سعد از دنيا رفت. | ||
معاويه در بخشنامه اى به تمام كارگزارانش نوشت: هر كس چيزى از فضايل ابوتراب (على (علیهالسلام)) و اهل بيتش را نقل كند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال اين بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنى سبّ على (علیهالسلام) مىكردند و از او بيزارى مىجستند و نسبتهاى ناروا به او و خاندانش مىدادند.<ref>النصائح الكافيه، صفحه 72.</ref><br> | |||
بعد از وفات سعد معاويه بر منبر، على (علیهالسلام) را سبّ و لعن كرد و به تمام عمّال و فرماندارانش نوشت كه آن حضرت را در منابر سبّ و لعن كنند؛ آنها هم چنين كردند. اين مطلب به گوش «امسلمه» همسر پيغمبر (صلیالله عليه و آله) رسيد. نامه اى به معاويه نوشت كه شما خدا و پيامبر را در منابر سب مىكنيد! مگر شما نمىگوييد لعن بر على بن ابیطالب و من أحبّه؛ يعنى هر كسى على را دوست دارد، من گواهى مىدهم كه خدا على را دوست مىدارد، رسول خدا على را دوست مىدارد، پس در واقع لعن خدا و پيغمبر (صلیالله عليه و آله) مىكنيد. معاويه نامه امسلمه را خواند ولى اعتنايى به سخنان او نكرد. <ref>العقد الفريد، جلد 4، صفحه 366 و جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابیطالب، جلد 2، صفحه 228، تأليف محمد بن احمد الدمشقى الشافعى، متوفّاى قرن نهم هجرى قمرى.</ref> | |||
معاويه در بخشنامه اى به تمام كارگزارانش نوشت: هر كس چيزى از فضايل ابوتراب (على (علیهالسلام)) و اهل بيتش را نقل كند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال اين بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنى سبّ على (علیهالسلام) مىكردند و از او بيزارى مىجستند و نسبتهاى ناروا به او و خاندانش مىدادند.<ref>النصائح الكافيه، صفحه 72.</ref><br>بنیامیه هرگاه مىشنيدند نام نوزادى را على گذاشتهاند، فوراً او را به قتل مىرساندند، اين سخن را سلمة بن شبيب از ابو عبدالرحمن عقرى نقل مىكند. <ref>تهذيب الكمال، جلد 20، صفحه 429 و سير اعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 102.</ref> | |||
زمخشرى و سيوطى نقل كردهاند كه در ايّام بنیامیه بر فراز بيش از هفتاد هزار منبر، سبِّ على (علیهالسلام) مىكردند و اين سنّتى بود كه معاويه گذارده بود. | |||
هنگامى كه عمر بن عبدالعزیز دستور داد اين بدعت زشت را ترك كنند و در خطبههاى نمازجمعه به امیرمؤمنان على (علیهالسلام) بدگويى نكنند و ناسزا نگويند ضجّه و فرياد از اهل مسجد برخاست و به عمر بن عبدالعزیز گفتند: «تركت السنة تركت السنّة؛ سنّت را ترك كردى، سنّت را ترك كردى!». <ref>النصائح الكافيه، صفحه 116 و تهنئة الصديق المحبوب، نوشته سقاف، صفحه 59.</ref> | |||
اينها همه در صورتى است كه پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) طبق روايت صحيح در كتب معتبر آنها فرموده است: «من سبّ علياً فقد سبّنى و من سبّنى فقد سبّ الله؛ هر كس على را سبّ كند (و دشنام دهد) مرا سب كرده و هر كس مرا سب كند، خدا را سب كرده است!!». | |||
و مطابق نظر اعاظم از صحابه معیار نفاق، داشتن بغض علی علیهالسلام است: | و مطابق نظر اعاظم از صحابه معیار نفاق، داشتن بغض علی علیهالسلام است: | ||
قال أبو ذر: ما كنّا نعرف المنافقين إلاّ بتكذيبهم الله ورسوله والتخلّف عن الصلوات والبغض لعليّ بن أبي طالب. <ref>مستدرك الصحيحين 3: 129; وكنز العمال 15: 91.</ref> | قال أبو ذر: ما كنّا نعرف المنافقين إلاّ بتكذيبهم الله ورسوله والتخلّف عن الصلوات والبغض لعليّ بن أبي طالب. <ref>مستدرك الصحيحين 3: 129; وكنز العمال 15: 91.</ref> | ||
وقال أبو سعيد الخدري: إنّا كنّا لنعرف المنافقين ـ نحن معاشر الأنصار ـ ببغضهم عليّ بن أبي طالب. أبو سعيد سعد بن مالك بن سنان الخزرجي الخدري: شهد الخندق وما بعدها، مات بالمدينة سنة ثلاث أو أربع أو خمس وستين وقيل: سنة أربع وسبعين، وروى عنه أصحاب الصحاح 1170 حديثاً،<ref>ترجمته باُسد الغابة 2: 289; والتقريب 1: 289; وجوامع السيرة: 276; وحديثه في شأن المنافقين في صحيح الترمذي 13: 167; وحلية أبي نعيم 6: 284.</ref> | وقال أبو سعيد الخدري: إنّا كنّا لنعرف المنافقين ـ نحن معاشر الأنصار ـ ببغضهم عليّ بن أبي طالب. أبو سعيد سعد بن مالك بن سنان الخزرجي الخدري: شهد الخندق وما بعدها، مات بالمدينة سنة ثلاث أو أربع أو خمس وستين وقيل: سنة أربع وسبعين، وروى عنه أصحاب الصحاح 1170 حديثاً،<ref>ترجمته باُسد الغابة 2: 289; والتقريب 1: 289; وجوامع السيرة: 276; وحديثه في شأن المنافقين في صحيح الترمذي 13: 167; وحلية أبي نعيم 6: 284.</ref> | ||
وقال عبدالله بن عباس: إنّا كنّا نعرف المنافقين على عهد رسولالله ببغضهم عليّ بن أبي طالب. في تاريخ بغداد 3: 153 قال: كانوا عند ابن مسعود، فتلى ابن عباس (يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار) قال عليّ بن أبي طالب، ثمّ قال: إنّا كنّا نعرف... الحديث. | وقال عبدالله بن عباس: إنّا كنّا نعرف المنافقين على عهد رسولالله ببغضهم عليّ بن أبي طالب. في تاريخ بغداد 3: 153 قال: كانوا عند ابن مسعود، فتلى ابن عباس (يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار) قال عليّ بن أبي طالب، ثمّ قال: إنّا كنّا نعرف... الحديث. | ||
وقال جابر بن عبدالله الأنصاري: ما كنّا نعرف المنافقين إلاّ ببغض عليّ بن أبي طالب <ref>الاستيعاب 2: 464; والرياض النضرة 2: 284; وفي تاريخ الذهبي 2: 198 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقي هذه الاُمّة; وفي مجمع الزوائد 9: 133 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار....</ref> | وقال جابر بن عبدالله الأنصاري: ما كنّا نعرف المنافقين إلاّ ببغض عليّ بن أبي طالب <ref>الاستيعاب 2: 464; والرياض النضرة 2: 284; وفي تاريخ الذهبي 2: 198 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقي هذه الاُمّة; وفي مجمع الزوائد 9: 133 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار....</ref> | ||
اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه اهل سنت به عدالت صحابه به مشکل خواهیم خورد خصوصا با پذیرش این دو روایت: | |||
اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه اهل سنت به عدالت صحابه به مشکل خواهیم خورد خصوصا با پذیرش این دو روایت: | |||
از «عایشه» نقل شده است که «لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّت الْعَرَبُ قَاطِبةً»: وقتی پیغمبر از دنیا رفت، تمام مردم عرب مرتد شدند! النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر، ج 4، باب القاف مع الطاء، ص 79؛ دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج 6 ص 304؛ دارالنشر: مكتبة المعارف – بيروت؛ المطالب العالیه، ابن حجر عسقلانی، ج15، ص 727، ح 3880؛ دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 30 ص 314؛ دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري | از «عایشه» نقل شده است که «لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّت الْعَرَبُ قَاطِبةً»: وقتی پیغمبر از دنیا رفت، تمام مردم عرب مرتد شدند! النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر، ج 4، باب القاف مع الطاء، ص 79؛ دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج 6 ص 304؛ دارالنشر: مكتبة المعارف – بيروت؛ المطالب العالیه، ابن حجر عسقلانی، ج15، ص 727، ح 3880؛ دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 30 ص 314؛ دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري | ||
خط ۱۷۲: | خط ۱۹۶: | ||
«عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ» | «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ» | ||
ابو هریره از پیغمبر نقل می کند که فرمود: در حالي كه من در آنجا ايستادهام گروهي از اصحاب مرا ميآورند، تا من آنها را ميشناسم مردي از ميان من و آنها خارج ميشود و ندا ميدهد: بشتابيد! من فرياد ميزنم كجا؟ ميگويد: به خدا سوگند به سوي آتش دوزخ! ميگويم: مگر آنها چه كار كردند؟ ميگويد: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلي خود عقب گرد نمودند سپس گروهي از صحابه را ميآورند، تا من آنها را ميشناسم مردي از ميان من و آنها خارج ميشود و ندا ميدهد: بشتابيد! من فرياد ميزنم كجا؟ ميگويد: به خدا سوگند به سوي آتش دوزخ! ميگويم: مگر آنها چه كار كردند؟ ميگويد: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلي خود عقب گرد نمودند. از اينرو نميبينم آنها را مگر اين كه همه را وارد دوزخ ميسازند و كسي از آنها نجات نمييابد مگر تعداد بسيار كمي از آنها. <ref>صحيح بخاري، ج5، ص 2407، كتاب الرقاق، باب في الحوض، ح 6215؛ دار النشر: دار ابن كثير اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا</ref> | ابو هریره از پیغمبر نقل می کند که فرمود: در حالي كه من در آنجا ايستادهام گروهي از اصحاب مرا ميآورند، تا من آنها را ميشناسم مردي از ميان من و آنها خارج ميشود و ندا ميدهد: بشتابيد! من فرياد ميزنم كجا؟ ميگويد: به خدا سوگند به سوي آتش دوزخ! ميگويم: مگر آنها چه كار كردند؟ ميگويد: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلي خود عقب گرد نمودند سپس گروهي از صحابه را ميآورند، تا من آنها را ميشناسم مردي از ميان من و آنها خارج ميشود و ندا ميدهد: بشتابيد! من فرياد ميزنم كجا؟ ميگويد: به خدا سوگند به سوي آتش دوزخ! ميگويم: مگر آنها چه كار كردند؟ ميگويد: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلي خود عقب گرد نمودند. از اينرو نميبينم آنها را مگر اين كه همه را وارد دوزخ ميسازند و كسي از آنها نجات نمييابد مگر تعداد بسيار كمي از آنها. <ref>صحيح بخاري، ج5، ص 2407، كتاب الرقاق، باب في الحوض، ح 6215؛ دار النشر: دار ابن كثير اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا</ref> | ||
آيا مىتوان چشم بر اين حقايق تلخ تاريخ بست يا از طريق توجيهات نادرستى كه هيچ خردمندى آن را نمىپذيرد، از كنار اين حوادث بسيار اسفبار گذشت؟ آيا حبّ اين گونه افراد- به گفته عبدالله موصلى- دين و ايمان است و بغض آنها كفر و نفاق؟! آيا ما وظيفه داريم در برابر كارهاى خلافى كه انجام شده و سبب قتل هزاران نفر شده، سكوت كنيم؟ كدام عقل چنين حكم مىكند؟ آيا انتظار داريم چنين منطقى را مردم خردمند جهان بپذيرند؟ | |||
اجراى حدّ بر بعضى از صحابه در عصر پيامبر (صلیالله عليه و آله) يا بعد از آن! | اجراى حدّ بر بعضى از صحابه در عصر پيامبر (صلیالله عليه و آله) يا بعد از آن! | ||
برخی صحابه حد شرعی بر آنان اجرا شده که به چند مورد بهعنوان نمونه اشاره مىكنيم: | برخی صحابه حد شرعی بر آنان اجرا شده که به چند مورد بهعنوان نمونه اشاره مىكنيم: | ||
الف) نعيمان صحابى شرب خمر كرد و پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) دستور داد او را با نعال زدند. <ref>صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 13، حديث شماره 6775، كتاب الحدّ.</ref> | الف) نعيمان صحابى شرب خمر كرد و پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) دستور داد او را با نعال زدند. <ref>صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 13، حديث شماره 6775، كتاب الحدّ.</ref> | ||
ب) مردى از طايفه بنى اسلم زناى محصنه كرده بود، پيامبر (صلیالله عليه و آله) دستور داد او را رجم كردند. | |||
ب) مردى از طايفه بنى اسلم زناى محصنه كرده بود، پيامبر (صلیالله عليه و آله) دستور داد او را رجم كردند. | |||
ج) در داستان افك پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) دستور داد چند نفر را حدّ قذف زدند <ref>المعجم الكبير، جلد 23، صفحه 128 و كتب ديگر.</ref> | ج) در داستان افك پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) دستور داد چند نفر را حدّ قذف زدند <ref>المعجم الكبير، جلد 23، صفحه 128 و كتب ديگر.</ref> | ||
د) بعد از پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) عبدالرحمن بن «عمر» و عقبة بن حارث بدرى شرب خمر كردند و عمرو بن عاص امير مصر حدّ شرعى بر آنها اجرا كرد. سپس عمر فرزندش را احضار كرد و بار ديگر حدّ بر او جارى ساخت. <ref>السنن الكبرى، جلد 8، صفحه 312 و كتب بسيار ديگر.</ref> | د) بعد از پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) عبدالرحمن بن «عمر» و عقبة بن حارث بدرى شرب خمر كردند و عمرو بن عاص امير مصر حدّ شرعى بر آنها اجرا كرد. سپس عمر فرزندش را احضار كرد و بار ديگر حدّ بر او جارى ساخت. <ref>السنن الكبرى، جلد 8، صفحه 312 و كتب بسيار ديگر.</ref> | ||
ه-) داستان وليد بن عقبه معروف است كه شرب خمر كرد و نماز صبح را در حال مستى چهار ركعت خواند، به مدينه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد. <ref>صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 126، حديث شماره 1707.</ref> | ه-) داستان وليد بن عقبه معروف است كه شرب خمر كرد و نماز صبح را در حال مستى چهار ركعت خواند، به مدينه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد. <ref>صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 126، حديث شماره 1707.</ref> | ||
و موارد ديگرى كه از ذكر آنها خوددارى میکنیم. | و موارد ديگرى كه از ذكر آنها خوددارى میکنیم. | ||
خط ۱۸۹: | خط ۲۲۱: | ||
ولى پاسخ اين سخن روشن است، زيرا هیچکس همه صحابه را- خداینکرده- نادرست و دروغگو نمىداند، چرا كه در ميان آنها افراد ثقه و مورداعتماد فراوان بودند و همانها مىتوانند حلقه اتّصال ما با پيامبر اكرم (صلیالله عليه و آله) باشند، همان گونه كه ما درباره ياران اهلبیت (علیهمالسلام) مىگوييم. | ولى پاسخ اين سخن روشن است، زيرا هیچکس همه صحابه را- خداینکرده- نادرست و دروغگو نمىداند، چرا كه در ميان آنها افراد ثقه و مورداعتماد فراوان بودند و همانها مىتوانند حلقه اتّصال ما با پيامبر اكرم (صلیالله عليه و آله) باشند، همان گونه كه ما درباره ياران اهلبیت (علیهمالسلام) مىگوييم. | ||
جالب اين كه در قرون بعد نيز همين مشكل وجود دارد، زيرا امروز ما با چندين واسطه خود را به عصر رسول خدا (صلیالله عليه و آله) مىرسانيم، ولى هیچکس نمىگويد همه اين واسطهها ثقه و صادق القول هستند و همگى داراى قداستاند و اگر غير از اين باشد، دين ما از بين مىرود. | جالب اين كه در قرون بعد نيز همين مشكل وجود دارد، زيرا امروز ما با چندين واسطه خود را به عصر رسول خدا (صلیالله عليه و آله) مىرسانيم، ولى هیچکس نمىگويد همه اين واسطهها ثقه و صادق القول هستند و همگى داراى قداستاند و اگر غير از اين باشد، دين ما از بين مىرود. | ||
بلكه همه مىگويند بايد روايات را از افراد ثقه و عادل اخذ نمود، كتب رجال نيز براى همين مقصود يعنى شناخت ثقات از غير ثقات نگاشته شده است، حال چه مانعى دارد درباره صحابه همان گونه عمل كنيم كه دررابطهبا ديگران عمل مىكنيم؟!<br> | بلكه همه مىگويند بايد روايات را از افراد ثقه و عادل اخذ نمود، كتب رجال نيز براى همين مقصود يعنى شناخت ثقات از غير ثقات نگاشته شده است، حال چه مانعى دارد درباره صحابه همان گونه عمل كنيم كه دررابطهبا ديگران عمل مىكنيم؟!<br>2- اين تصوّر كه «جرح» يعنى ايراد نقص بر بعضى از صحابه، مقام شامخ پيامبر اسلام (صلیالله عليه و آله) را پايين مىآورد، پس به اين دليل قدح آنان جايز نيست. | ||
2- اين تصوّر كه «جرح» يعنى ايراد نقص بر بعضى از صحابه، مقام شامخ پيامبر اسلام (صلیالله عليه و آله) را پايين مىآورد، پس به اين دليل قدح آنان جايز نيست. | |||
بايد از كسانى كه به اين دليل تمسّك مىجويند پرسيد: آيا قرآن سختترين حملات را به منافقانى كه اطراف پيامبر را گرفته بودند نكرده است؟ آيا وجود منافقان در لابهلاى ياران صادق و خالص آن حضرت، از مقام والاى آن بزرگوار كاسته است؟ ابداً! | بايد از كسانى كه به اين دليل تمسّك مىجويند پرسيد: آيا قرآن سختترين حملات را به منافقانى كه اطراف پيامبر را گرفته بودند نكرده است؟ آيا وجود منافقان در لابهلاى ياران صادق و خالص آن حضرت، از مقام والاى آن بزرگوار كاسته است؟ ابداً! | ||
خلاصه هميشه و در هر زمان، حتّى در عصر همه پيامبران بزرگ، خوب و بد بوده و به مقام شامخ آنها لطمه نمىزده است. | خلاصه هميشه و در هر زمان، حتّى در عصر همه پيامبران بزرگ، خوب و بد بوده و به مقام شامخ آنها لطمه نمىزده است. | ||
3- اگر مسئله جرح و نقد اعمال صحابه پيش آيد، به موقعيّت خلفاى نخستين لطمه مىزند، بنابراين براى حفظ آنها بايد روى مسئله قداست صحابه تأكيد كرد، تا كسى نتواند مثلاً كارهايى كه در زمان عثمان در مورد بیتالمال و غير آن انجام گرفت و امثال آن را زير سؤال ببرد و بر خليفه ايراد بگيرد كه چرا چنين كرد و چنان كرد! حتّى معاويه و كارهاى او مانند مخالفت با پيشواى مسلمين (على (علیهالسلام)) و به راه انداختن جنگهاى خونين و كشتار مسلمانان، را مىتوان به اين وسيله توجيه كرد، و او را از دسترس نقد نقّادان دور نگه داشت. | 3- اگر مسئله جرح و نقد اعمال صحابه پيش آيد، به موقعيّت خلفاى نخستين لطمه مىزند، بنابراين براى حفظ آنها بايد روى مسئله قداست صحابه تأكيد كرد، تا كسى نتواند مثلاً كارهايى كه در زمان عثمان در مورد بیتالمال و غير آن انجام گرفت و امثال آن را زير سؤال ببرد و بر خليفه ايراد بگيرد كه چرا چنين كرد و چنان كرد! حتّى معاويه و كارهاى او مانند مخالفت با پيشواى مسلمين (على (علیهالسلام)) و به راه انداختن جنگهاى خونين و كشتار مسلمانان، را مىتوان به اين وسيله توجيه كرد، و او را از دسترس نقد نقّادان دور نگه داشت. | ||
البتّه مفهوم اين سخن آن است كه اين قداست را سياستمداران قرون نخستين پايهريزى كردند، همان گونه كه تفسير آيه «أولوا الأمر» به حاكمان هر زمان- به مفهوم وسيع كلمه- كه حتّى شامل حكّام ظالم بنیعباس و بنیامیه مىشود، نيز زاييده برنامهريزى سياسى حكّام بود، و تصوّر نمىكنم نتيجه اين سخن بابطبع طرفداران قداست تمام صحابه باشد.<br> | البتّه مفهوم اين سخن آن است كه اين قداست را سياستمداران قرون نخستين پايهريزى كردند، همان گونه كه تفسير آيه «أولوا الأمر» به حاكمان هر زمان- به مفهوم وسيع كلمه- كه حتّى شامل حكّام ظالم بنیعباس و بنیامیه مىشود، نيز زاييده برنامهريزى سياسى حكّام بود، و تصوّر نمىكنم نتيجه اين سخن بابطبع طرفداران قداست تمام صحابه باشد.<br>4- گروهى ديگر عقيده دارند، اعتقاد به قداست صحابه بهخاطر دستورى است كه در بعضى از آيات قرآن و احاديث نبوى (صلیالله عليه و آله) وارد شده است. | ||
4- گروهى ديگر عقيده دارند، اعتقاد به قداست صحابه بهخاطر دستورى است كه در بعضى از آيات قرآن و احاديث نبوى (صلیالله عليه و آله) وارد شده است. | |||
البتّه اين ظاهراً بهترين توجيه است، ولى هنگامى كه اين دليل را مورد نقد و بررسى قرار مىدهيم روشن مىشود كه در آيات و روايات مزبور چيزى كه آنها مىخواهند مطلقاً يافت نمىشود. | البتّه اين ظاهراً بهترين توجيه است، ولى هنگامى كه اين دليل را مورد نقد و بررسى قرار مىدهيم روشن مىشود كه در آيات و روايات مزبور چيزى كه آنها مىخواهند مطلقاً يافت نمىشود. | ||
نسخهٔ ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۲۱
صحابه جمع صحابی است و به افرادی گفته میشود که شخصاً پیامبر اسلام (ص) را دیده و با او مصاحبت داشته [۱]و سخنش را شنیده و در زمان حیات حضرت مسلمان شدهاند. همچنین به زنانی که جزء یاران پیامبر (ص) بودهاند، صحابیات میگویند. [۲]
صحابه از نظر لغت
صحابه یا «الصحابه» جمع «الصاحب» و به معنای رفاقت، یاری، دوستی و همنشینی است.[۳] صاحب یعنی معاشر و ملازم و جمع آن صحب، اصحاب، و صحاب، و صحابة است[۴] و صحابی به کسی گفته میشود که ملازمت و مصاحبت طولانیمدت با کسی داشته باشد و اقتضای مصاحبت هم همراهی و همنشینی طولانی است.[۵]
معناشناسی صحابه
صحابه به افرادی گفته میشود که پیامبر(ص) را ملاقات کرده و همراه و همنشین حضرت بوده و پس از رحلت پیامبر صلوات الله علیه، بر ایمان و اسلام خود پایدار بودهاند.[۶] شهید ثانی میگوید ملاقات در این جا معنایی عام دارد و شامل همنشینی، همراهی و رسیدن به دیگری میشود، هر چند هیچ حرفی بین شخص و حضرت هم رد و بدل نشده باشد و یا به دلیل این که شخص نابینا بوده پیامبر را ندیده باشد. [۷]
اختلاف در معنای اصطلاحی صحابه
در میان علمای اهلسنت معنای درست و مجمع علیهی از صحابه نیست و هر کس تعریف خودش را دارد. از «احمد بن حنبل» سؤال میشود که آیا اصحاب بودن حد و مرزی دارد که آن را مشخص کند؟! گفت: نه! : «هل للصحبةِ حدٌّ تحدده؟ قَالَ: لا، ومَن صحبَ النبي ولو ساعة، فهو مِن أصحابِ رسولالله»[۸]
«زرکشی» به این اختلاف تصریح دارد: «فإن قيل أثبتم العدالة للصحابي مطلقا فمن الصحابي قلنا اختلفوا فيه» اگر کسی بگوید ما ثابت کردیم که تمام صحابه مطلقاً عادل هستند، ولی صحابی کیست؟ ما می گوئیم که در معنای صحابی علمای ما اختلاف دارند.[۹]
«ابن صلاح» از محدثین و رجالیهای پرآوازه اهلسنت هم به این اختلاف اقرار دارد: «اخْتَلَفَ أَهْلُ الْعِلْمِ فِي أَنَّ الصَّحَابِيَّ مَنْ؟»[۱۰]
تعاریف صحابی
بعضى معنای صحابی را آن قدر آن را توسعه داده و مىگويند هر كس از مسلمانان آن حضرت را ديده است، از اصحاب آن حضرت است!
- «بخارى» مىگويدکه اصحاب رسول خدا (صلیالله عليه و آله) هر مسلمانی است كه با او مصاحبت داشته، يا او را ديده است: «من صحب رسولالله (صلیالله عليه و آله) أو رآه من المسلمين فهو من أصحابه!».[۱۱]
- احمد بن حنبل عالم معروف اهلسنت نيز آن را بسيار گسترده دانسته و مىگويد: «أصحاب رسولالله (صلیالله عليه و آله) كلّ من صحبه شهراً أو يوماً أو ساعة أو رآه؛ اصحاب رسول خدا (صلیالله عليه و آله) هر كسى است كه يك ماه يا يك روز يا حتّى يك ساعت با او مصاحبت داشته، يا او را ديده است!».[۱۲]
- «زرکشی» در البحر المحيط میگوید: «فذهب الأکثرون إلی أنه من اجتمع مؤمنا بمحمد صلیالله علیه وسلم وصحبه ولو ساعة روی عنه أو لا» اغلب بر این عقیده هستند که صحابی کسی است که به پیغمبر اکرم ایمان آورده باشد، ولو اینکه یک ساعت پیغمبر اکرم را دیده باشد. روایت از پیغمبر نقل بکند یا نکند.[۱۳]
- «ابن تیمیه» هم در تعریف صحابی میگوید که مطلق دیدن پیغمبر اکرم صحابیساز و عدالتآور است: «الصحابی: من رأی رسولالله (صلیالله علیه وسلم) فی حال إسلام الرائی وإن لم تطل صحبته له وإن لم یرو عنه شیئا» سپس میگوید: «هذا قول جمهور العلماء خلفا وسلفا وقد نص علی أن مجرد الرؤیة کاف فی إطلاق الصحبة البخاری وأبو زرعة وغیر واحد ممن صنف فی أسماء الصحابة کابن عبد آلبر وابن مندة وأبی موسی المدنی وابن الأثیر»[۱۴]
- «آمدی» هم میگوید: «فذهب أکثر أصحابنا وأحمد بن حنبل إلی أن الصحابی من رأی النبی، صلیالله علیه وسلم وإن لم یختص به اختصاص المصحوب، ولا روی عنه، ولا طالت مدة صحبته»[۱۵]
- «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة» اسامی تعدادی از افراد را میآورد که بچه شیرخواره بودند و در مورد آنها میگوید که این افراد از اصحاب پیغمبر اکرم بودند![۱۶] با این مبنا «محمد بن أبی بکر» که سه سال قبل از رحلت پیغمبر اکرم به دنیا آمده از اصحاب پیغمبر اکرم است!این افراد میگویند: مطلق رؤیت پیغمبر اکرم کفایت میکند. نه اطاله صحبت لازم است، نه نقل روایت شرط است؛ ولی بعضى ديگر تعريف محدودترى براى صحابى برگزيدهاند بهعنوانمثال قاضى أبو بكر محمّد بن الطيّب مىگويد: «گرچه مفهوم لغوى صحابى عام است، ولى عرف امّت اين واژه را تنها به كسانى اطلاق مىكنند كه مدّت قابلملاحظهای با آن حضرت مصاحبت داشتهاند؛ نه كسى كه تنها يك ساعت در خدمتش بوده، يا چند قدم با او گام برداشته، يا حديثى از آن حضرت شنيده است». [۱۷]
- و بعضى مانند سعيد بن المسيّب دايره را از اين هم تنگتر كرده، و گفته است: «صحابى پيامبر (صلیالله عليه و آله) تنها كسانى هستند كه حدّ اقل يك يا دو سال با آن حضرت بوده و در يك يا دو غزوه با رسول خدا شركت جسته اند».[۱۸]
- ابن الصّلاح از أبي المظفّر السّمعانيّ نقل کرده که صحابة برکسی اطلاق می شوود که کلامی از حضرت نقل نموده و این اصطلاح توسعه داده شده و بر هرکسی اطلاق می شود که حتی یکک لحظه ایشان را دیده است و این بهخاطر شرافت عظیم حضرت (صلیالله عليه و سلّم) است.[۱۹]
- واقدي گفته که كل من رأى رسولالله (صلیالله عليه و سلّم) و قد أدرك الحلم فأسلم و عقل أمر الدّين و رضيه فهو عندنا ممّن صحب النبيّ (صلیالله عليه و سلّم) و لو ساعة من نهار[۲۰] وی بلوغ شرعی و فهم دین و رضایت به آن را شرط کرده ولی برخی این تعریف را نپذیرفتهاند چون شامل عبدالله بن عبّاس، الحسنين علیهماالسلام و ابن زبير نمیشود و عراقی هم تقیید به بلوغ را شاذّ شمرده است[۲۱] سّيوطيّ در «تدريب الرّاوي» گفته که: و لا يشترط البلوغ على الصّحيح، و إلا لخرج من أجمع على عدّه في الصّحابة و همین رای را پذیرفته است.
- ابن حجر بهترین تعریف برای صحابی را اینگونه نقل میکند: «من لقي النبيّ (صلیالله عليه و سلّم) في حياته مسلما و مات على إسلامه.[۲۲] وی در شرح تعریفش میگوید «من لقي النّبيّ في حياته » جنس تعریف همه کسانی که ایشان را در حیاتشان زیارت کردهاند، میشود؛ ولی أبي ذؤيب الهذليّ که بعد وفات و قبل دفن ایشان را دیده مشمول نیست. شرط اسلام غیر مسلمین را خارج میکند و شرط مات علی اسلام کسانی را که بعداً مرتد شدهاند را از شمول خارج میسازد. [۲۳]
اين تعاريف و تعاريف ديگرى كه از نقل آن پرهيز شد، نشان مىدهد كه دقيقاً روشن نيست مشمولان اين قداست چه كسانى هستند، ولى اغلب همان معناى وسيع و گسترده را انتخاب كردهاند، هر چند در بحثهاى موردنظر ما تفاوت چندانى ايجاد نمىكند، زيرا بسيارى از موارد نقض كه در آينده از آن بحث خواهد شد، همانها هستند كه مدّت طولانى با آن حضرت بوده اند.
تعداد صحابه پیامبر (صلی الله علیه وآله)
تعداد صحابه از نگاه مکتب اهل بیت (ع)
- مرحوم شیخ صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که حضرت فرمودند:
- « كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِيَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَكَّةَ وَ أَلْفَانِ مِنَ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ يُرَ فِيهِمْ قَدَرِيٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِيٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِيٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْيٍ كَانُوا يَبْكُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَار» دوازده هزار نفر صحابی پیامبر بودند. هشت هزار نفر از مدینه، دو هزار نفر از مکه، و دو هزار نفر از آزادشده ها. در میان این اصحاب، گرایشی به فرقه قدریه و مرجئه و حروریه و معتزله دیده نمی شود. و نیز ایشان تفسیر به رأی نمی کردند. بلکه مدام شب و روز به درگاه الهی گریه و تضرع داشتند.[۲۴]
- مرحوم میرزای نوری نیز، همین روایت را با سند صحیح از امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده است.[۲۵]
- شهید ثانی تعداد اصحاب پیامبر(ص) هنگام وفات پیامبر صلوات الله علیه را به نقل از برخی منابع ، 114 هزار نفر نقل کرده است.[۲۶]
تعداد صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به روایت اهل سنت
«سیوطی» در مورد تعداد صحابی نبی مکرم، از «ابوزرعه» نقل می کند که «قُبض رَسُول الله (صلى الله عليه وسلم) عن مئة ألف و أربعة عشر ألفًا من الصَّحابة مِمَّن روى عنه و سمع منه» رسول خدا رحلت فرمود در حالي كه صد و چهارده هزار نفر از صحابه از آن حضرت روايت شنيده و نقل كردهاند. [۲۷]
«ابن کثیر دمشقی» معتقد است که تعداد صحابه، به 120هزار نفر هم می رسید: « فَنُقِلَ عَنْ أَبِي زُرْعَةَ أَنَّهُ قَالَ: يَبْلُغُونَ مِائَةَ أَلْفٍ وَ عِشْرِينَ أَلْفًا »[۲۸] بنابراین، آمار صحابه، بین 114هزار تا 120هزار نفر بوده است.
تعداد صحابه ذکر شده در کتب رجالی!
از 120هزار نفر صحابی که به ادعای اهل سنت در زمان پیغمبر بودند، حداکثر اسم 10هزار نفر، در کتاب های رجالی اهل سنت ذکر شده است. یعنی 110 هزار صحابی پیغمبر، نه اسمی دارند نه رسمی و نه وصفی از آنها ذکر شده است.
«ابن حجر» که از شخصیت های برجسته رجالی اهل سنت می گوید: «قد وقع لي بالتّتبّع كثير من الأسماء فجمعت كتاباً كبيراً في ذلك ميزت فيه الصحابة من غيرهم من برای جمع آوری اسامی صحابه، تلاش زیادی کردم. و کتاب بزرگی در این زمینه تألیف کردم. و صحابه را از غیر صحابه جدا کردم. [۲۹] وی اعتراف کرده که «و مع ذلك فلم يحصل لنا من ذلك جميعا الوقوف على العشر من أسامي الصحابة» من با همه تلاشی که کردم، از این همه صحابه که در زمان پیغمبر بودند، فقط به یک دهم اسامی آنها دست پیدا کردم.[۳۰]
تعداد صحابه دارای روایت!
- «ابن کثیر» می گوید: « وَالَّذِي رَوَى عَنْهُمُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ، مَعَ كَثْرَةِ رِوَايَتِهِ وَ اطِّلَاعِهِ وَ اتِّسَاعِ رِحْلَتِهِ وَ إِمَامَتِهِ، مِنَ الصَّحَابَةِ تِسْعُمِائَةٍ وَ سَبْعَةٌ وَ ثَمَانُونَ نَفْسًا»تعداد صحابه ای که احمد حنبل از آنها روایت نقل کرده است؛ علی رغم اینکه احمد روایات زیادی را نقل کرده و در این زمینه اطلاع زیاد و تلاش فراوانی داشته، و امام حدیث بوده است؛ فقط از 987 صحابی، روایت نقل کرده است.[۳۱]
- «ابن حزم آندلسی» یک کتابی دارد به نام «اسماء الصحابه و ما لکل واحد منهم من العدد» ایشان در این کتاب، اسامی صحابه را آورده، و آمار روایت هر کدام را نیز آورده است. ایشان با تمام تلاشی که کرده، و تمام کسانی را که روایت داشته اند را آورده، مجموعاً شده 999 نفر راوی؛ که در کتب روایی، روایت دارند. یعنی در حقیقت ما فقط از 1% صحابه پیامبراکرم، روایت داریم.
«ابن اثیر» بعد از حذف مکررات صحاح سته مجموع روایات را در کتاب «جامع الأصول» آورده، كمتر از 10.000 روايت شده است.
کثیر الروایت ها:
- «ابوهریره»: 5374 روایت!(حدود نصف روایات)
- «عبدالله بن عمر»: 2630 روایت!
- «انس بن مالک»: 2286 روایت!
- «عایشه»: 2210 روایت!
- «عبدالله بن عباس»: 1660 روایت
- «جابربن عبدالله» 1540 روایت
- «ابوسعید خدری» 1170 روایت
- «عبدالله بن مسعود»: 848 روایت
- «عبدالله بن عمروعاص»: 700 روایت
- «امیرالمؤمنین»(سلام الله علیه): 537 روایت
خیلی عجیب است که ابوهریره 5370 روایت دارد و امیرالمؤمنین 537 روایت! «ابوهریره» سال ششم هجری بعد از فتح خیبر مسلمان شده است و مجموعاً هجده ماه با پیغمبر بود بعد از آن به «بحرین»رفت و بعد از رحلت پیغمبر به «مدینه» آمد و روایاتش 5370 روایت شده است؛ ولی امیرالمؤمنین که از اول طفولیت تا آخرین لحظه با پیغمبر و ملازم با پیغمبر بوده است، در تمام سفرها و حضرها به غیر از غزوه «تبوک»با پیغمبر بوده، کل روایات امیرالمؤمنین شده 537 روایت! در حالیکه اگر علی به ازای هر روز فقط یک روایت از پیغمبر نقل می کرد بیش از 12000 روایت بود[۳۲] از 120 هزار صحابه پیغمبر، فقط 10هزار نفر اسمشان در کتابها آمده است. و از این ده هزار نفر، کمتر از هزار نفر از صحابه روایت نقل کرده اند و حدود 500 صحابه، فقط یک روایت و 211 صحابه، فقط دو روایت از پیغمبر نقل کرده اند! چرا باید قائل به عدالت و حجیت همه صحابه (120 هزار نفر) شد تا 300 نفر که نقل روایت کرده اند را تصحیح و توثیق نمود؟!
راه تشخیص صحابه
راه تشخیص صحابه، اخبار موثق، شهرت، استفاضه و تواتر است. [۳۳]
دستهبندی صحابه پیامبر
صحابه پیامبر به سه گروه تقسیم میشوند. گروه اول مسلمانانی هستند که در مکه اسلام آوردند و در ادامه به مدینه مهاجرت کردند. گروه دوم مسلمانانی از قبیله اوس و خزرج هستند که در مدینه حضور داشته و به پیامبر و مهاجرین همراه حضرت، پناه دادهاند. گروه سوم افرادی هستند که بعد از فتح مکه مسلمان شدهاند. با اینحال افرادی بودند که در مدینه خدمت پیامبر رسیدند و در همان جا مسلمان شدند، اما با این سه گروه ارتباطی نداشتند. در بین آنها میشود به سلمان فارسی اشاره کرد.
پایان دوره صحابه
پایان دوره صحابه را میشود از زمان رحلت پیامبر صلوات الله علیه تا سالهای پایانی قرن اول هجری دانست، زیرا برخی از صحابه تا آن زمان در قید حیات بودند.[۳۴] مثلا آخرین صحابیای که در کوفه از دنیا رفت، عبدالله بن ابی اوفی در سال ۸۶ق بود. آخرین صحابیای که در مدینه از دنیا رفت، سهل بن سعد ساعدی (۹۱ق.) بود که ۱۰۰ سال عمر کرد. آخرین صحابیای که در بصره درگذشت، انس بن مالک در سال ۹۱ق یا ۹۳ق بود. آخرین صحابیای که در شام وفات کرد، عبدالله بن یسر در سال ۸۸ قمری بوده است.[۳۵] و اما آخرین تاریخ درگذشت میان صحابه، مربوط به عامر بن واثله میباشد.[۳۶]وی در دولت مختار بن ابی عبید ثقفی پرچمدار بوده و بعد از سال ۱۰۰ قمری درگذشت.[۳۷]
ویژگیهای صحابه از منظر اهل سنت
اهل سنت درباره صحابه تعریف موسعی دارند و معتقدند هر مسلمانی که پیامبر صلوات الله علیه را حتی اگر در زمان کوتاهی مثلا یک ساعت دیده باشد، میتواند به عنوان صحابه حضرت معرفی شود.[۳۸] از نظر برخی از آنان، همه صحابه عادلاند[۳۹] و همه صحابه عدالت دارند[۴۰] همه صحابه عادلاند؛ آن هم به دليل آيات قرآني و حديث «خير الناس قرني» و اجماع تعداد قابل توجهي از علما. [۴۱] عدالت تمام آنها ثابت است. [۴۲] و همه صحابي عادلاند و بعضي بر بعضي ديگر برترندي دارند[۴۳]. همچنين با استناد به آيه ۱۴۳ سوره بقره صحابي را اين گونه تعريف ميشود که: شاهد نزول وحي بودند، پس تفسير و تأويل را شناختند و پيامبر را ياري کردند؛ مبانياش را بر پا داشتند و حافظ هدف و مبانياش شدند و خداوند آنها را عادل ناميد [۴۴] و مسلمانان میتوانند احکام دین و معارف اسلام را از آنان بگیرند و تمام احادیث آنها را بدون چون و چرا بپذیرند؛ زیرا آنان در دوره رسالت حضرت و زمان وحی حضور داشته و آن زمان را درک کردهاند و نیز با تفسیر و تأویل قرآن کریم آشنا شدند و بهطور مستقیم از زبان حضرت احکام دین را فرا گرفتند و هر آن چه فرموده را حفظ کردند و توفیق همراهی و یاری پیامبر صلوات الله علیه را داشتند. به همین دلیل، خداوند در برخی از آیات قرآن آنان را ستوده است. پس کسی حق ندارد به «تنقیص» صحابه بپردازد یا روایات آنان را رد کند.
دلایل ادعای عدالت صحابه:
اهل سنت مدعی هستند که همه صحابه عادل و اهل بهشت هستند، آنها دلایلی از کتاب و سنت می آورند مثلا:
دلایل ادعای عدالت صحابه از قرآن:
ادعا شده كه ظواهر بعضى از آيات قرآن دال بر عدالت همه صحابه است[۴۵]
- مُحَمَّدٌ رسولالله وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ، تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ، ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ، وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ، فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ، وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً[۴۶]
- لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً، وَ يَنْصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ و الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ، وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا، وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ، وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۴۷]
- وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ[۴۸]
- لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ، فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ، وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِيباً[۴۹]
- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۵۰]
- وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ، وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ، وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً، ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ التوبة: 100.
- وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً[۵۱]
- كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ[۵۲] قطعا صحابی داخل در خیر امت هستند
- جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ، وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ، وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ [۵۳]
- قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى[۵۴] از ابن عبّاس نقل شده که أصحاب محمد (صلیالله عليه و سلّم) اصطفاهم اللَّه لنبيه (عليه السلام)[۵۵]تلك آيات عظيمة نزلت من عند المولى عزّ و جلّ تشهد بفضل و عدالة جميع أصحاب النّبي (صلیالله عليه و سلّم) الّذين كانوا معه في المواقف الحاسمة في تاريخ الدّعوة الإسلامية ابتداء من دار الأرقم بن أبي الأرقم، و انتهاء بفتح المدائن.
- يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ[۵۶]
- مهمترين آيه اى كه بدان تمسّك جستهاند آيه زير است:
«(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)؛[۵۷]پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار و آنها كه به نيكى از آنان پيروى كردند، خداوند از آنان خشنود است و آنها (نيز) از خدا خشنودند، و باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن مىمانند، و اين پيروزى بزرگى است». بسيارى از مفسّران اهلسنت در ذيل اين آيه حديثى (از بعضى از صحابه، از پيامبر) نقل كردهاند كه مضمونش چنين است: «جميع أصحاب رسولالله فى الجنّة محسنهم و مسيئهم» و در آن به آيه فوق استناد شده است[۵۸]. جالب اين كه آيه فوق مىگويد، تابعين در صورتى اهل نجاتند كه در نيكىها از صحابه پيروى كنند (نه در بدىها) و مفهومش اين مىشود كه بهشت براى صحابه تضمين شده است، آيا مفهوم اين سخن، آزاد بودن آنها در گناهان است؟! آيا پيامبرى كه براى هدايت و اصلاح مردم آمده، ممكن است ياران خود را استثنا كند و گناه آنها را ناديده بگيرد، درحالیکه قرآن درباره زنان پيامبر (صلیالله عليه و آله) كه از نزديكترين صحابه بودند مىگويد: اگر گناه كنيد مجازات شما دوچندان است[۵۹]. نكته قابلتوجه اين كه هرگونه ابهامى در اين آيه باشد،آيه 29 سوره فتح آن را برطرف مىكند، زيرا صفات ياران راستين پيامبر (صلیالله عليه و آله) را چنين شرح مىدهد: «(أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ)؛ آنها در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهرباناند، آنها را پيوسته در حال سجود و ركوع مىبينى، درحالیکه همواره فضل خدا و رضاى او را مىطلبند، آثار سجده در صورتشان نمايان است». آيا كسانى كه آتش جنگ جمل و صفّين را برافروختند و بر ضدّ امام وقت شوريدند و دهها هزار نفر از مسلمانان را به كشتن دادند، مصداق اين صفات هفتگانه بودند؟ آيا در ميان خود مهربان بودند؟ آيا شدّت عمل آنها در برابر كفّار بود يا در برابر مسلمين؟! خداوند در ذيل همين آيه، جملهاى بيان فرموده كه مقصد و مقصود را روشنتر مىسازد، مىفرمايد: «(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً)؛ خداوند به كسانى از آنها (ياران پيامبر) كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند وعده آمرزش و پاداش عظيمى داده است». بنابراين وعده مغفرت و اجر عظيم فقط براى كسانى است كه داراى ايمان و عمل صالح باشند و لاغیر. آيا كسانى كه كشتار مسلمين را در جنگ جمل و مانند آن به راه انداختند يا بیتالمال را در عهد عثمان حیفومیل كردند، داراى عمل صالح بودند؟ جالب اين كه خداوند پيغمبران بزرگ خود را بهخاطر يك ترك أولى مورد مؤاخذه قرار داد؛ آدم را به سبب يك ترك أولى از بهشت بيرون فرستاد. روشن است که این آیات دلیلی برای مدعای آنان نمی تواند باشد، اما مهمتر ان است که این افراد این آیات را ذکر کردهاند و بسیاری از آیات را به فراموشى سپرده اند. آياتى كه استثناهايى براى اين مطلب ارائه مىدهند و برخی را ذکر خواهیم کرد.
دلایل ادعای عدالت صحابه از احادیث:
- عن أبي سعيد عن النّبي- (عليه السلام)- قال: «لا تسبّوا أصحابي، فو الّذي نفسي بيده لو أنّ أحدكم أنفق مثل أحد ذهبا ما أدرك مدّ أحدهم و لا نصيفه[۶۰]
- عن عبدالله بن مغفّل المزنيّ قال: قال رسولالله (صلیالله عليه و سلّم): اللَّه اللَّه في أصحابي، اللَّه اللَّه في أصحابي لا تتّخذوهم غرضا بعدي، فمن أحبّهم فبحبّي أحبّهم، و من أبغضهم فببغضي أبغضهم، و من آذاهم فقد آذاني و من آذاني فقد آذى اللَّه، و من آذى اللَّه فيوشك أن يأخذه.[۶۱]
- عن أبي موسى قال: صلّينا مع النّبيّ (صلیالله عليه و سلّم) المغرب، ثم قلنا: لو انتظرنا حتى نصلّي معه العشاء، فانتظرناه فخرج علينا، فقال: «ما زلتم ها هنا»، قال: قلنا: نعم يا رسولالله، قلنا: نصلّي معك العشاء، قال: «أحسنتم و أصبتم»، ثم رفع رأسه إلى السّماء، و كان كثيرا ما يرفع رأسه إلى السّماء، قال: «النّجوم أمنة لأهل السّماء، فإذا ذهبت النّجوم أتى أهل السّماء ما يوعدون و أنا أمنة لأصحابي، فإذا ذهبت أتى أصحابي ما يوعدون، و أصحابي أمنة لأمّتي، فإذا ذهب أصحابي أتى أمّتي ما يوعدون».[۶۲]
- عن عمران بن حصين قال: قال رسولالله (صلیالله عليه و سلّم): «خير أمّتي القرن الّذي بعثت فيهم، ثمّ الَّذين يلونهم، ثمّ الّذين يلونهم.[۶۳]
موارد نقض عمومیت عدالت صحابه
آيا واقعا میتوان گفت که همه صحابه بدون استثنا، افرادى مؤمن، صالح، راستگو، درستكار و عادل بودند يا در ميان آنها افراد ناصالحى نيز وجود داشتند. برخی درباره صحابه میگویند که همه آنها بدون استثنا در هالهاى از قداست قرار دارند و افرادى صالح، صادق، باتقوا و عادل بودند. به همين دليل هر كدام روايتى از پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) نقل كنند، صحيح و قابلقبول است، و كمترين ايرادى بر آنها نمىتوان گرفت، و اگر كارهاى خلافى از آنها سرزده، بايد به توجيهگرى پردازيم، مثلاً: «عبدالله موصلى» در كتاب «حتّى لا ننخدع» مىگويد: لصحابة رضي الله تعالى عنهم فهم الذين تلقوا عن رسولالله فهما وتطبيقاً، ثم حملوا الأمانة في الدعوة والتبليغ وأداء الأمانة. ولقد رضي الله تعالى الإسلام دينا ومنهجاً كما فهمه وطبقه أولئك الرجال الذين أخذوا ما آتاهم الله بقوة وأمانة وصدق، وبذلوا الأموال والأرواح رخيصة في سبيل هذا الدين وإعلاء كلمته شرقاً وغرباً وجنوباً وشمالاً. إنهم قوم اختارهم الله تعالى لصحبة نبيه وإقامة دينه وشرعه وجعلهم وزراء نبيه، وورثته من بعده في حمل الأمانة وتبليغ الدعوة حتى وصل إلينا غضاً طرياً على ما أراده الله فيهم وبمن تبعهم بإحسان حفظ الله الدين تحقيقاً لوعده إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون لذلك جعل الله تعالى حبهم دينا وإيمانا وبغضهم كفرا ونفاقا وأوجب على الأمة موالاتهم جميعاً وذكر محاسنهم وفضائلهم والسكوت عما شجر بينهم لسابق فضلهم وكريم فعلهم وصدق تضحيتهم وعظيم منزلتهم ومقامهم عند الله عز وجل . آنها (صحابه) گروهى هستند كه خدا آنان را براى همنشينى پيغمبرش و اقامه دين و شرع او برگزيده و آنها را وزيران پيامبرش قرار داده و حبّ آنها را دين و ايمان و بغض آنها را كفر و نفاق شمرده! و بر امّت واجب كرده، همه آنها را دوست بدارند و پيوسته از خوبىها و فضايل آنان سخن بگويند و در برابر جنگ و نزاعهايى كه آنها با هم داشتند سكوت كنند!». [۶۴] گروهى از افراطیان طرفدار این دیدگاه چنان تند رفتهاند كه هر كس لب به نقّادى از آنان بگشايد، او را فاسق و گاه ملحد و زنديق مىنامند و يا خون او را مباح مىشمرند!! از جمله ابو زرعه رازى در كتاب «الاصابة» میگوید: «هرگاه كسى را ديدى كه به يكى از اصحاب پيغمبر (صلیالله عليه و آله) خردهگيرى مىكند، بدان كه او زنديق است و اين بهخاطر آن است كه رسول خدا (صلیالله عليه و آله) حق است و قرآن حق است، و آنچه او آورده حق است و تمام اينها را صحابه براى ما آوردند و اينها (مخالفان) مىخواهند، شهود ما را از اعتبار بيندازند تا كتاب و سنّت از دست برود!».[۶۵] و برخی هم معتقدند که همه آنها عادل هستند «الصحابة کلهم عدول» [۶۶] و اتفق أهل السنّة على أنّ الجميع عدول، ولم يخالف في ذلك إلا شذوذ من المبتدعة ... هذا مذهب كافة العلماء، ومن يعتمد قوله... إذا رأيت الرجل ينتقص أحدا من أصحاب رسولالله صلیالله عليه وسلم فاعلم أنه زنديق[۶۷] درحالیکه اين سخن بر خلاف كتاب و سنّت است. لذا شیعیان و بسیاری از اهلسنت، مثل: سعد تفتازانى شرح المقاصد، ج ۱، ص310 و مازرى (شارح «برهان»)، الاصابة، ج ۱، ص ۱۹. النصايح الكافية، ص ۱۶۱ وابن عماد حنبلى النصايح الكافية، ص ۱۶۲ و شوكانى ارشاد الفحول، الى تحقيق الحق من علم الاصول و از متأخّران، شيخ محمود ابوريّه شيخ المضيرة ابو هريرة، محمود ابوريّة، ص ۱۰۱، و شيخ محمد عبده نقل از اضواء على السنة المحمّدية محمود ابوريّة و سيد محمد رشيدرضا نقل از شيخ المضيرة. و... با این دیدگاه همراه نیستند چرا که انسان خردمند سخنان بىدليل را چشم و گوش بسته نمىپذيرد، و به دنبال استدلال برهانی و نقلی است.
آیات مخالف با عدالت همه صحابه
1- خداوند در قرآن مجيد درباره همسران پيامبر (صلیالله عليه و آله) مىفرمايد: «(يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً)؛[۶۸]اى همسران پيامبر هر كس از شما گناه آشكارى كند مجازات او دوچندان است و اين كار براى خدا آسان است». صحابه به هر معنا باشد، بى شك همسران پيامبر (صلیالله عليه و آله) آشكارترين مصداق آن هستند، قرآن مىگويد نهتنها از گناهان آنها صرفنظر نمىشود، بلكه مجازاتش دوچندان است، کمااینکه در مورد انبیای سلف هم اینگونه بوده است: قرآن درباره فرزند نوح شيخ الانبياء بهخاطر خطاهايش مىگويد: «(إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ)[۶۹]؛ او عملى ناصالح است» و به نوح هشدار مىدهد كه درباره او شفاعت نكند! آيا فرزند پيامبر مهمتر است يا اصحاب و ياران او؟ و درباره همسر نوح و لوط (دو پيامبر بزرگ الهى) مىگويد: «(فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ)؛[۷۰]آن دو نسبت به همسرشان (نوح و لوط) خيانت كردند (و با دشمنان همكارى داشتند) و آن دو پيامبر نتوانستند از آنها شفاعت كنند و به آن دو گفته شد، همراه دوزخيان وارد آتش شويد». آيا اين آيات با صراحت نمىگويد: معيار خوبى و بدى افراد، ايمان و اعمال آنهاست و حتّى فرزند و همسر پيامبر بودن، در صورت فساد اعمال مانع از دوزخى شدن افراد نمىشود؟ بااینحال آيا صحيح است ما چشم بر هم بگذاريم و بگوييم فلان فرد چون زمانى از صحابه بوده، محبّت او دين و ايمان و مخالفتش كفر و نفاق است؟ هر چند بعداً به صف منافقين پيوسته و قلب پيامبر (صلیالله عليه و آله) را آزار داده و به مسلمين خيانت كرده باشد؟
1- قرآن مجيد مىگويد: (وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ...).[۷۱] قرآن مىگويد در ميان اطرافيان پيامبر (صلیالله عليه و آله) گروهى از منافقان بودند، آيا اين آيات قرآن را ناديده بگيريم؟ آیا میتوان گفت منافقین صحابی و عادل هستند؟
2- قرآن مجيد بارها عدم عدالت همه صحابه را بيان كرده است، از جمله: (إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ).[۷۲] آيه اشاره به كسانى است كه در روز جنگ احد پا به فرار گذاشتند و پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) را در مقابل دشمن تنها رها كردند. آيه مىگويد: «كسانى كه در روز روبهروشدن دو جمعيّت با يكديگر (روز جنگ احد) فرار كردند، شيطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانشان به لغزش افكند. خداوند آنها را بخشيد، خداوند آمرزنده و حليم است». در تواريخ عدد اين گروه بسيار زياد ذكر شده است و جالب اين كه مىگويد شيطان بر آنها غلبه كرد و غلبه شيطان هم به سبب گناهانى بود كه مرتكب شده بودند، پس گناهان پيشين باعث گناه بزرگ فرار از زحف يعنى پشتکردن به ميدان و دشمن شد، گرچه ذيل آيه مىگويد كه خداوند آنها را بخشيد، ولى بخشش پروردگار به سبب پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) مفهومش اين نيست كه آنها عادل بودند و مرتكب گناه نشدند، بلكه با صراحت قرآن مىگويد آنها مرتكب گناهان متعدّدى شدند.
3- «(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ)؛[۷۳] اى كسانى كه ايمان آوردهايد اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد، مبادا از روى نادانى به گروهى آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد». در ميان مفسّران، معروف است كه اين آيه مربوط به «وليد بن عُقبة» است كه پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) او را با گروهى براى جمعآورى زكات طايفه «بنى المصطلق» فرستاد، وليد برگشت و گفت اينها آماده زكات نيستند و بر ضدّ اسلام قيام كردهاند. گروهى از مسلمانان حرف وليد را باور كردند و آماده پيكار با آن طايفه سركش شدند، ولى آيه شريفه سوره حجرات نازل شد و به مسلمانان هشدار داد كه اگر يك فرد فاسق خبرى آورد، تحقيق كنيد، مبادا گروهى را بهخاطر آن خبر فاسق گرفتار سازيد و ضربهاى بر آنها وارد كنيد و بعد هم پشيمان شويد. اتّفاقاً بعد از تحقيق معلوم شد طايفه بنى المصطلق طايفه مؤمنى هستند و به استقبال وليد آمده بودند، نه براى قيام بر ضدّ اسلام و وليد، امّا چون وليد با آنها خصومتى داشت، همين را بهانه كرده و برگشت و آن خبر نادرست را خدمت پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) عرض كرد. وليد از صحابه پيغمبر (صلیالله عليه و آله) بود، يعنى جزء كسانى بود كه پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) را درك كرد و در خدمت پيغمبر بود. قرآن در اينجا او را فاسق مىداند، آيا با عدالت همه صحابه سازگار است؟
4- «(وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ)؛ [۷۴] در ميان آنها كسانى هستند كه در تقسيم غنايم به تو خرده مىگيرند، اگر سهمى از آن به آنها داده شود، راضى مىشوند و اگر داده نشود، خشم مىگيرند». آيا اين گونه افراد عادلاند؟
5- گروهى از منافقان و بيماردلان كه در خدمت پيغمبر بودند و در جنگ احزاب شركت داشتند، پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) را به فريبكارى متّهم ساختند و گفتند: «(ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً)؛ مطابق آيه 12 و 13 سوره احزاب خدا و پيغمبرش جز وعدههاى دروغين به ما ندادند!»، بعضى از آنها فكر مىكردند كه در اين جنگ پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) شكست مىخورد و آنها احتمالاً كشته مىشوند و اسلام پايان مىگيرد، و يا از رواياتى كه شيعه و اهلسنت نقل كردهاند استفاده مىشود پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) به هنگام كندن خندق در داستان معروف پیداشدن سنگ و شكستن آن سنگ بهوسیله ايشان، زمانى كه وعده فتح شام و ايران و يمن را به آنها داد گروهى همه اينها را به استهزا گرفتند.
6- (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا)».«گروهى از آنها (خطاب به مردم مدينه كه در جنگ شركت داشتند) گفتند اينجا جاى توقّف شما نيست به خانههاى خود بازگرديد؛
7- «(وَ يَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِراراً)؛ گروهى از آنان از پيغمبر اجازه بازگشت مىخواستند و مىگفتند خانههاى ما بدون حفاظ است، اجازه دهيد براى حفظ خانههايمان به مدينه بازگرديم. آنها دروغ مىگفتند، خانههاى آنها بدون حفاظ نبود، فقط مىخواستند فرار كنند». خوب، چگونه ممكن است ما همه اين اعمال را ناديده بگيريم و انتقادى را درباره آنها نپذيريم.
8- از همه اينها بدتر نسبت خيانت دادن به پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) از سوى بعضى از صحابه است: «(وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ)؛ [۷۵] ممكن نيست هيچ پيامبرى خيانت كند و هر كس خيانت كند روز رستاخيز آن چه را در آن خيانت كرده با خود به صحنه محشر مىآورد، سپس به هر كس آن چه كسب كرده، داده مىشود و به آنها ستم نخواهد شد»، يعنى اگر مجازاتى مىبينند محصول اعمال خود آنهاست. دو شأن نزول براى اين آيه گفتهاند: بعضى گفتهاند آيه اشاره به برنامه ياران «عبدالله بن جبير» است كه در جنگ احد در سنگر كوه «عينين» بودند و هنگامى كه سپاه اسلام در آغاز جنگ بر دشمن پيروز شد، تيراندازانى كه همراه عبدالله بودند، با اين كه پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) فرموده بود از آنجا تكان نخوريد سنگر خود را رها كرده و براى جمعآورى غنايم حركت كردند و بدتر از اين عمل، گفتار آنها بود كه مىگفتند مىترسيم پيغمبر در تقسيم غنايم رعايت حال ما را نكند (تعبير به جملهاى كردند كه قلم از ذكر آن شرم دارد).
شأن نزول ديگرى كه برخی در تفسير خود آوردهاند، اين است كه: پارچه سرخرنگ گرانبهایی بعد از پيروزى در جنگ بدر گم شد. بعضى از نابخردان پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) را به خيانت متّهم كردند و چيزى نگذشت پيدا شد و معلوم شد يكى از افراد لشكر آن را برداشته بود. («ابن كثير» و «طبرى» ذیل آیه) آيا همه اين نسبتهاى ناروا به پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) با عدالت همه صحابی مىسازد؟ اگر وجدان خود را قاضى كنيم، آيا مىپذيريم كه اینگونه اشخاص عادل بودند و پاك و پاكيزه، و هیچکس حق ندارد نقدى به كارهاى آنها بكند؟
احادیث مخالف با عدالت همه صحابه:
حضرت رسول (صلیالله عليه وآله) در مورد قیامت فرمودهاند: "وانّه يُجاء برجال من أُمّتي، فيؤخذ بهم ذات الشمال، فأقول يا ربّ أصيحابي، فيقال: إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك، فأقول كما قال العبد الصالح: (وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِم)، فيُقال: إنّ هؤلاء لم يزالوا مرتدّين على أعقابهم منذ فارقتهم"
قال رسولالله (ص) في حقّ شهداء أُحد: "هؤلاء أشهد عليهم" فقال أبو بكر: ألسنا يا رسولالله إخوانهم، أسلمنا كما أسلموا وجاهدنا كما جاهدوا؟! فقال رسولالله (ص): "بلى، ولكن لا أدري ما تحدثون بعدي".[۷۶]
و در صحیح بخاری امده که: "ليردن عليّ ناس من أصحابي الحوض حتى عرفتهم اختلجوا دوني فأقول: أصحابي، فيقول: لا تدري ما أحدثوا بعدك"[۷۷]
و نیز در صحيح مسلم نقل شده که "ليردنّ عليّ الحوض رجال ممّن صاحبني حتى إذا رأيتهم رفعوا إليّ اختلجوا دوني، فلأقولنّ: أي ربّ أصيحابي، فليقالنّ لي: إنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك[۷۸]
نواقض تاریخی:
اشکالات فراوان تاریخی به عدالت عمومی همه صحابه وارد است، از جمله:
مطابق نظر اهلسنت صحابه همه عادل و یکساناند پس قاعد و مجاهد، عالم و جاهل، مسلمان ظاهری با مسلمان واقعی، سابق و لاحق، منفق و مقتر، عاصي و مطيع، طفل مميز و بزرگسال راشد، جنگجوی در راه اسلام و جنگجوی علیه اسلام هیچ فرقی ندارند و علی علیهالسلام با ابوسفیان مساویاند و معاویه و حمزه همسان هستند و وحشی قاتل او هم چنین است حکم بن عاص که ملعون رسولالله بود[۷۹]
جنگ «جمل» و رویارویی «زبير» و «طلحه» در برابر امام بر حق مسلمين على (علیهالسلام) اگر كسى بگويد، طلحه و زبير در آغاز افراد خوبى بودند ولى آنگاه كه هواى حكومت بر سر آنها افتاد و همسر پيامبر (عايشه) را با خود همراه كردند و بيعت و پيمان خود را با على (علیهالسلام) كه قاطبه مردم مسلمان دست بيعت به او داده بودند، شكستند و آتش جنگ جمل را برافروختند و حدود 17 هزار نفر از مسلمانان در اين آتش سوختند، آنها از راه راست منحرف شدند و خون اين گروه عظيم به گردن آنهاست، و در قيامت بايد جوابگو باشند. آيا اين سخن از حقيقت بهدور است؟!
جنگ«صفّين» رویارویی «معاويه» در برابر امام بر حق مسلمين على (علیهالسلام) اگر كسى بگويد معاويه با تخلّف از بيعت با امام (علیهالسلام) و عدم اعتراف به حقّى كه از سوى خاصّ و عامّ مسلمين مورد پذيرش بود و روشن ساختن آتش جنگ صفّين و ریختهشدن خون بيش از یکصد هزار نفر از مسلمانان، مردى ستمگر بوده، سخنى بهناحق گفته است؟!
جنگ نهروان و رویارویی «خوارج» در برابر امام بر حق مسلمين على (علیهالسلام)
مسئله افك، بخارى در صحيح خود در كتاب التفسير مىنويسد: روزى پيامبر (صلیالله عليه و آله) بر منبر بود، صدا زد: اى مسلمانان، چه كسى اين مرد را مجازات مىكند (منظور عبدالله بن سلول يكى از سران منافقان است) براى من نقل كردهاند كه به همسر من نسبت بد داده است، درحالیکه من از همسرم خلافى نديدهام ... سعد بن معاذ انصارى (صحابى معروف) برخاست و عرض كرد: من او را مجازات مىكنم، اگر از طايفه «اوس» باشد، او را گردن مىزنم و اگر از طايفه خزرج باشد، هر امرى بفرماييد انجام خواهيم داد. سعد بن عباده بزرگ طايفه خزرج كه پيش از آن مرد صالحى بود، به سبب تعصّب قبيلهاى به سعد بن معاذ گفت: به خدا دروغ گفتى، تو هرگز قدرت بر اين كار را ندارى، اسيد بن حضير (پسرعموی سعد بن معاذ) گفت: به خدا تو دروغ مىگويى، او از منافقان است و ما او را به قتل مىرسانيم، نزديك بود طايفه اوس و خزرج به هم بريزند كه رسولالله (صلیالله عليه و آله) آنها را خاموش كرد [۸۰] آيا همه اين چند نفر، صحابى صالح بودند؟
بلاذرى در «الأنساب» مىگويد: سعد بن ابى وقاص والى كوفه بود، عثمان او را عزل كرد و «وليد بن عقبه» را به جاى او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانه دار بیتالمال بود. هنگامى كه وليد وارد كوفه شد، كليدهاى بیتالمال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله كليدها را نزد او انداخت و گفت: خليفه سنّت (پيامبر) را تغيير داده است، آيا شخصى مثل سعد بن ابیوقاص را عزل مىكند و مثل وليد را جانشين او مىكند؟ وليد به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد مىكند، دستور داد او را تحتالحفظ نزد او بفرستند. هنگامى كه وارد مدينه شد خليفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبنده بدى وارد شد! (و سخنان ديگرى كه عفّت قلم اجازه نقل آن را نمىدهد). عبدالله بن مسعود گفت: من چنين نيستم، من از ياران پيامبر (صلیالله عليه و آله) در جنگ بدر و روز بيعت رضوان هستم، عايشه به حمايت از عبدالله برخاست، ولى غلام عثمان به نام «يحموم» او را از مسجد بيرون برد و بر زمين زد و دنده او را شكست. انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 147 و تاريخ ابن كثير، جلد 7، صفحه 163 و 183 حوادث سنه 32( با تلخيص).
بلاذرى در همان كتاب أنساب الأشراف نقل مىكند كه در بیتالمال مدينه جواهرات و زينت آلاتى بود، عثمان تعدادى از آن را در اختيار بعضى از خانوادهاش قرار داد، مردم ديدند و آشكارا بر او ايراد گرفتند و تعبيرات شديدى با او داشتند. عثمان خشمگين شد و بر منبر رفت و ضمن خطبهاى گفت: ما از غنايم آنچه مورد نيازمان باشد بر مىگيريم!، هر چند بينى افرادى به خاك ماليده شود!! على (علیهالسلام) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»! عمّار ياسر گفت: اوّلين كسى كه بينى او به خاك ماليده مىشود منم! (اشاره به اين كه من دست از انتقاد بر نمىدارم). عثمان خشمگين شد و گفت: تو نسبت به من جسارت مىكنى، او را بگيريد. او را گرفتند و به خانه عثمان آوردند. آن قدر او را زد كه بيهوش شد، بعد او را به خانه امسلمه (همسر پيامبر) آوردند، او همچنان بيهوش بود كه نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامى كه به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: اين نخستینبار نيست كه ما بهخاطر خدا مورد ايذا و آزار واقع مىشويم[۸۱] (اشاره به داستانهايى است كه در عصر جاهليّت با كفّار داشت).
حال، سؤال اين است كه آيا فحّاشى و اذيّت و آزار جسمانى درباره سه نفر از پاكترين صحابه (سعد بن معاذ و عبدالله بن مسعود و عمّار ياسر) قابلتوجیه است، آن قدر يك صحابى بزرگ را بزنند كه دندهاش بشكند، و ديگرى را بزنند تا بيهوش شود و نماز او از دست برود؟
آيا اين شواهد تاريخى كه نمونههاى آن كم نيست، به ما اجازه مىدهد كه چشم بر حقايق ببنديم و بگوييم همه صحابه خوب بودند و تمام اعمالشان صحيح بود، و سپاهى به نام «سپاه صحابه» تشكيل دهيم و از تمام كارهاى آنها بیقیدوشرط دفاع كنيم؟
معاويه چه عدالتى دارد که به خود اجازه مىدهد به صحابه والامقامى همچو على (علیهالسلام)، سالها سبّ و لعن كند و به همه مردم شهرها بدون استثنا دستور دهد، اين برنامه را اجرا كنند. به دو حديث زير توجّه كنيد:
1- در صحيح مسلم كه از معتبرترين كتب اهلسنت است مىخوانيم: «معاويه» به «سعد بن ابى وقاص» گفت: چرا از سبّ و لعن ابوتراب (على بن أبي طالب (علیهالسلام)) خوددارى مىكنى؟ گفت: من از پيامبر سه فضيلت مهم درباره او شنيدم كه اگر يكى از آنها را من داشته باشم از ثروتهاى عظيم دنيا براى من مهمتر است و به اين دليل به خود اجازه نمىدهم آن حضرت را سب كنم.[۸۲]( آن سه فضيلت عبارت است از: حديث منزلت، حديث لأعطينّ الراية غداً ... و آيه مباهله).
2- در كتاب «العقد الفريد» نوشته يكى از دانشمندان اهلسنت (ابن عبد ربّه اندلسى) چنين مىخوانيم: هنگامى كه حسن بن على (علیهالسلام) ديده از جهان بربست، معاويه به زيارت خانه خدا آمد و وارد مدينه شد. تصميم داشت على (علیهالسلام) را بر منبر رسولالله (صلیالله عليه و آله) سبّ و لعن كند! به معاويه گفتند: «سعد بن ابى وقاص» در مسجد حضور دارد و ما فكر نمىكنيم اين كار تو را تحمّل كند، ممكن است عکسالعمل شديدى از خود نشان دهد، كسى را بفرست و رأى او را جويا شو. معاويه كسى را نزد سعد فرستاد و مطلب را به او گفت، سعد در جواب گفت: اگر چنين كارى كنى، من از مسجد پيغمبر بيرون مىروم و ديگر هرگز به مسجد رسولالله (صلیالله عليه و آله) نخواهم آمد. معاويه بعد از شنيدن اين پيام و عکسالعمل، از لعن على (علیهالسلام) خوددارى كرد، تا زمانى كه سعد از دنيا رفت.
بعد از وفات سعد معاويه بر منبر، على (علیهالسلام) را سبّ و لعن كرد و به تمام عمّال و فرماندارانش نوشت كه آن حضرت را در منابر سبّ و لعن كنند؛ آنها هم چنين كردند. اين مطلب به گوش «امسلمه» همسر پيغمبر (صلیالله عليه و آله) رسيد. نامه اى به معاويه نوشت كه شما خدا و پيامبر را در منابر سب مىكنيد! مگر شما نمىگوييد لعن بر على بن ابیطالب و من أحبّه؛ يعنى هر كسى على را دوست دارد، من گواهى مىدهم كه خدا على را دوست مىدارد، رسول خدا على را دوست مىدارد، پس در واقع لعن خدا و پيغمبر (صلیالله عليه و آله) مىكنيد. معاويه نامه امسلمه را خواند ولى اعتنايى به سخنان او نكرد. [۸۳]
معاويه در بخشنامه اى به تمام كارگزارانش نوشت: هر كس چيزى از فضايل ابوتراب (على (علیهالسلام)) و اهل بيتش را نقل كند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال اين بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنى سبّ على (علیهالسلام) مىكردند و از او بيزارى مىجستند و نسبتهاى ناروا به او و خاندانش مىدادند.[۸۴]
بنیامیه هرگاه مىشنيدند نام نوزادى را على گذاشتهاند، فوراً او را به قتل مىرساندند، اين سخن را سلمة بن شبيب از ابو عبدالرحمن عقرى نقل مىكند. [۸۵]
زمخشرى و سيوطى نقل كردهاند كه در ايّام بنیامیه بر فراز بيش از هفتاد هزار منبر، سبِّ على (علیهالسلام) مىكردند و اين سنّتى بود كه معاويه گذارده بود.
هنگامى كه عمر بن عبدالعزیز دستور داد اين بدعت زشت را ترك كنند و در خطبههاى نمازجمعه به امیرمؤمنان على (علیهالسلام) بدگويى نكنند و ناسزا نگويند ضجّه و فرياد از اهل مسجد برخاست و به عمر بن عبدالعزیز گفتند: «تركت السنة تركت السنّة؛ سنّت را ترك كردى، سنّت را ترك كردى!». [۸۶]
اينها همه در صورتى است كه پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) طبق روايت صحيح در كتب معتبر آنها فرموده است: «من سبّ علياً فقد سبّنى و من سبّنى فقد سبّ الله؛ هر كس على را سبّ كند (و دشنام دهد) مرا سب كرده و هر كس مرا سب كند، خدا را سب كرده است!!».
و مطابق نظر اعاظم از صحابه معیار نفاق، داشتن بغض علی علیهالسلام است:
قال أبو ذر: ما كنّا نعرف المنافقين إلاّ بتكذيبهم الله ورسوله والتخلّف عن الصلوات والبغض لعليّ بن أبي طالب. [۸۷]
وقال أبو سعيد الخدري: إنّا كنّا لنعرف المنافقين ـ نحن معاشر الأنصار ـ ببغضهم عليّ بن أبي طالب. أبو سعيد سعد بن مالك بن سنان الخزرجي الخدري: شهد الخندق وما بعدها، مات بالمدينة سنة ثلاث أو أربع أو خمس وستين وقيل: سنة أربع وسبعين، وروى عنه أصحاب الصحاح 1170 حديثاً،[۸۸]
وقال عبدالله بن عباس: إنّا كنّا نعرف المنافقين على عهد رسولالله ببغضهم عليّ بن أبي طالب. في تاريخ بغداد 3: 153 قال: كانوا عند ابن مسعود، فتلى ابن عباس (يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار) قال عليّ بن أبي طالب، ثمّ قال: إنّا كنّا نعرف... الحديث.
وقال جابر بن عبدالله الأنصاري: ما كنّا نعرف المنافقين إلاّ ببغض عليّ بن أبي طالب [۸۹]
اگر ارتداد را مخالف با صحابی بودن بشماریم یا نشماریم در هر دو صورت با نگاه اهل سنت به عدالت صحابه به مشکل خواهیم خورد خصوصا با پذیرش این دو روایت:
از «عایشه» نقل شده است که «لمَّا قُبِض رسولُ اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّت الْعَرَبُ قَاطِبةً»: وقتی پیغمبر از دنیا رفت، تمام مردم عرب مرتد شدند! النهایه فی غریب الحدیث ابن اثیر، ج 4، باب القاف مع الطاء، ص 79؛ دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج 6 ص 304؛ دارالنشر: مكتبة المعارف – بيروت؛ المطالب العالیه، ابن حجر عسقلانی، ج15، ص 727، ح 3880؛ دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 30 ص 314؛ دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري و یا «حدیث حوض» که «صحیح بخاری» نقل می کند: «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، فَقُلْتُ: أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: وَ مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى. ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ، حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ، فَقَالَ: هَلُمَّ، قُلْتُ أَيْنَ؟ قَالَ: إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ، قُلْتُ: مَا شَأْنُهُمْ؟ قَالَ: إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى، فَلاَ أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ» ابو هریره از پیغمبر نقل می کند که فرمود: در حالي كه من در آنجا ايستادهام گروهي از اصحاب مرا ميآورند، تا من آنها را ميشناسم مردي از ميان من و آنها خارج ميشود و ندا ميدهد: بشتابيد! من فرياد ميزنم كجا؟ ميگويد: به خدا سوگند به سوي آتش دوزخ! ميگويم: مگر آنها چه كار كردند؟ ميگويد: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلي خود عقب گرد نمودند سپس گروهي از صحابه را ميآورند، تا من آنها را ميشناسم مردي از ميان من و آنها خارج ميشود و ندا ميدهد: بشتابيد! من فرياد ميزنم كجا؟ ميگويد: به خدا سوگند به سوي آتش دوزخ! ميگويم: مگر آنها چه كار كردند؟ ميگويد: آنها بعد از تو به گذشته پست و جاهلي خود عقب گرد نمودند. از اينرو نميبينم آنها را مگر اين كه همه را وارد دوزخ ميسازند و كسي از آنها نجات نمييابد مگر تعداد بسيار كمي از آنها. [۹۰]
آيا مىتوان چشم بر اين حقايق تلخ تاريخ بست يا از طريق توجيهات نادرستى كه هيچ خردمندى آن را نمىپذيرد، از كنار اين حوادث بسيار اسفبار گذشت؟ آيا حبّ اين گونه افراد- به گفته عبدالله موصلى- دين و ايمان است و بغض آنها كفر و نفاق؟! آيا ما وظيفه داريم در برابر كارهاى خلافى كه انجام شده و سبب قتل هزاران نفر شده، سكوت كنيم؟ كدام عقل چنين حكم مىكند؟ آيا انتظار داريم چنين منطقى را مردم خردمند جهان بپذيرند؟
اجراى حدّ بر بعضى از صحابه در عصر پيامبر (صلیالله عليه و آله) يا بعد از آن!
برخی صحابه حد شرعی بر آنان اجرا شده که به چند مورد بهعنوان نمونه اشاره مىكنيم:
الف) نعيمان صحابى شرب خمر كرد و پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) دستور داد او را با نعال زدند. [۹۱]
ب) مردى از طايفه بنى اسلم زناى محصنه كرده بود، پيامبر (صلیالله عليه و آله) دستور داد او را رجم كردند.
ج) در داستان افك پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) دستور داد چند نفر را حدّ قذف زدند [۹۲]
د) بعد از پيغمبر اكرم (صلیالله عليه و آله) عبدالرحمن بن «عمر» و عقبة بن حارث بدرى شرب خمر كردند و عمرو بن عاص امير مصر حدّ شرعى بر آنها اجرا كرد. سپس عمر فرزندش را احضار كرد و بار ديگر حدّ بر او جارى ساخت. [۹۳]
ه-) داستان وليد بن عقبه معروف است كه شرب خمر كرد و نماز صبح را در حال مستى چهار ركعت خواند، به مدينه احضار شد و حدّ شرب خمر بر او اجرا شد. [۹۴] و موارد ديگرى كه از ذكر آنها خوددارى میکنیم.
چرایی قول به عدالت همه صحابه و نقد آن
در مورد اعتقاد به عدالت همه صحابی میتوان گفت که در قرن اوّل چنين اعتقادى وجود نداشته، بايد ديد چرا و به چه دليل اين مسئله در قرون بعد مطرح شده است.
به نظر مىرسد گزينش اين اعتقاد، چند دليل داشته است:
1- خوشبینانهترین فرض این است كه عدّهاى چنين مىپنداشتند كه اگر قداست كامل صحابه از دست آنها گرفته شود، حلقه اتّصال ميان آنها و پيامبر (صلیالله عليه و آله) بريده خواهد شد، زيرا کتابالله و سنّت پيامبر (صلیالله عليه و آله) توسّط آنها به ما رسيده است.
ولى پاسخ اين سخن روشن است، زيرا هیچکس همه صحابه را- خداینکرده- نادرست و دروغگو نمىداند، چرا كه در ميان آنها افراد ثقه و مورداعتماد فراوان بودند و همانها مىتوانند حلقه اتّصال ما با پيامبر اكرم (صلیالله عليه و آله) باشند، همان گونه كه ما درباره ياران اهلبیت (علیهمالسلام) مىگوييم.
جالب اين كه در قرون بعد نيز همين مشكل وجود دارد، زيرا امروز ما با چندين واسطه خود را به عصر رسول خدا (صلیالله عليه و آله) مىرسانيم، ولى هیچکس نمىگويد همه اين واسطهها ثقه و صادق القول هستند و همگى داراى قداستاند و اگر غير از اين باشد، دين ما از بين مىرود.
بلكه همه مىگويند بايد روايات را از افراد ثقه و عادل اخذ نمود، كتب رجال نيز براى همين مقصود يعنى شناخت ثقات از غير ثقات نگاشته شده است، حال چه مانعى دارد درباره صحابه همان گونه عمل كنيم كه دررابطهبا ديگران عمل مىكنيم؟!
2- اين تصوّر كه «جرح» يعنى ايراد نقص بر بعضى از صحابه، مقام شامخ پيامبر اسلام (صلیالله عليه و آله) را پايين مىآورد، پس به اين دليل قدح آنان جايز نيست.
بايد از كسانى كه به اين دليل تمسّك مىجويند پرسيد: آيا قرآن سختترين حملات را به منافقانى كه اطراف پيامبر را گرفته بودند نكرده است؟ آيا وجود منافقان در لابهلاى ياران صادق و خالص آن حضرت، از مقام والاى آن بزرگوار كاسته است؟ ابداً!
خلاصه هميشه و در هر زمان، حتّى در عصر همه پيامبران بزرگ، خوب و بد بوده و به مقام شامخ آنها لطمه نمىزده است.
3- اگر مسئله جرح و نقد اعمال صحابه پيش آيد، به موقعيّت خلفاى نخستين لطمه مىزند، بنابراين براى حفظ آنها بايد روى مسئله قداست صحابه تأكيد كرد، تا كسى نتواند مثلاً كارهايى كه در زمان عثمان در مورد بیتالمال و غير آن انجام گرفت و امثال آن را زير سؤال ببرد و بر خليفه ايراد بگيرد كه چرا چنين كرد و چنان كرد! حتّى معاويه و كارهاى او مانند مخالفت با پيشواى مسلمين (على (علیهالسلام)) و به راه انداختن جنگهاى خونين و كشتار مسلمانان، را مىتوان به اين وسيله توجيه كرد، و او را از دسترس نقد نقّادان دور نگه داشت.
البتّه مفهوم اين سخن آن است كه اين قداست را سياستمداران قرون نخستين پايهريزى كردند، همان گونه كه تفسير آيه «أولوا الأمر» به حاكمان هر زمان- به مفهوم وسيع كلمه- كه حتّى شامل حكّام ظالم بنیعباس و بنیامیه مىشود، نيز زاييده برنامهريزى سياسى حكّام بود، و تصوّر نمىكنم نتيجه اين سخن بابطبع طرفداران قداست تمام صحابه باشد.
4- گروهى ديگر عقيده دارند، اعتقاد به قداست صحابه بهخاطر دستورى است كه در بعضى از آيات قرآن و احاديث نبوى (صلیالله عليه و آله) وارد شده است.
البتّه اين ظاهراً بهترين توجيه است، ولى هنگامى كه اين دليل را مورد نقد و بررسى قرار مىدهيم روشن مىشود كه در آيات و روايات مزبور چيزى كه آنها مىخواهند مطلقاً يافت نمىشود.
۵- در پایان هم متذکر میشویم که برخی برای توجیه عملکرد صحابه به مجتهد بودن آنان تمسک کردهاند و میگویند که صحابه همه «مجتهد» بودند، و هر كس مطابق اجتهاد خود عمل مىكرد و مجتهد چه مخطئ باشد چه مصیب خلاف عدالت نیست. این ادعا بهشرط ثبوت - که در اکثریت موارد قابلتوجیه تا چه رسد به قابل استدلال بودن نیست- بهیقین يك نوع فريب است كه به آن متوسّل مىشوند. آيا زدن يك صحابى مؤمن بهخاطر يك انتقاد «نازکتر از گل» و يك امربهمعروف و نهیازمنکر ساده، نسبت به حیفومیل بیتالمال تا آنجا كه بيهوش شود و نمازش از دست رود، اجتهاد است؟
آيا شكستن دنده يك صحابى معروف ديگر بهخاطر اعتراض به نصب يك مرد شرابخوار (وليد) بهعنوان فرماندار كوفه، نوعى اجتهاد محسوب مىشود؟ آیا افروختن آتش جنگهايى كه دهها هزار نفر از مسلمين را به كشتن داد، آن هم بهخاطر جاهطلبى و سيطره بر حكومت اسلامى، و در مقابل امام مسلمين كه علاوه بر مقامات الهى، از سوى قاطبه مردم برگزيده شده بود، اجتهاد است؟ پس تمام جنايات در طول تاريخ را مىتوان با آن توجيه كرد. آیا در قبال نص میتوان اجتهاد نمود؟!!!
آنها گاه مىگويند ما وظيفه داريم درباره آنها سكوت كنيم، «(تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ [۹۵])*؛ آنها امّتى هستند كه درگذشتند، اعمال آنها براى خودشان است و اعمال شما هم براى خودتان و شما مسئول اعمال آنها نيستيد». ولى سؤال اينجاست، آيا نبايد ثقه را از غير ثقه و عادل را از فاسق بشناسيم تا به مضمون آيه شريفه «(إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا)؛ سوره حجرات، آيه 6.هرگاه شخص فاسقى خبرى براى شما آورد نسبت به صحت خبر تبین کنید»، عمل كنيم.
ویژگیهای صحابه از منظر امامیه
امامیه نیز معتقدند که مصاحبت و همراهی با پیامبر صلوات الله علیه، افتخار بزرگی است.[۹۶]بسیاری از صحابه پیامبر، جهت گسترش احکام اسلام و تثبیت مبانی دین بسیار کوشیدند و با ایثار مال و جان خود، اهداف بلند رسول خدا را پی گرفتند. قرآن کریم در توصیف این گروه که پروانهوار گرد حضرت بوده و در رکابش جانفشانی کردند، این گونه میفرماید:«وَ السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» [۹۷]پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند و باغهای بهشتی را برای آنان آماده کرده که نهرها از پای درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند و این است رستگاری و پیروزی بزرگ. همچنین در شأن صحابه مهاجری که به عشق اسلام و پیامبر صلوات الله علیه از دیار خود و همه آن چیزی که داشتند دست کشیدند، میفرماید: «لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ الَّذِینَ اُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أَمْوالِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً وَ یَنْصُرُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» [۹۸][این اموال] برای مهاجران نیازمند است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند. درحالی که فضل الهی و رضای او را میطلبند و خدا و پیامبرش را یاری میکنند و آنها راستگویاناند. در ضمن، آیات دیگری نیز مانند آیه 18 و 29 سوره فتح به ستایش و تعریف برخی از صحابه فداکار و مؤمن میپردازد.
اصناف اصحاب پيامبر
(صلى الله عليه و آله) صحابه رسول خدا را- به گواهى آيات قرآن مجيد- مىتوان به پنج گروه عمده تقسيم كرد:
- پاكان و صالحان: آنها گروههاى مؤمن و با اخلاص بودند كه ايمان، در عمق جانشان نفوذ كرده بود و از هيچ گونه ايثار و فداكارى در راه خدا و اعتلاى كلمه اسلام كوتاهى نمىكردند. همان گروهى كه هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضى بودند، (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ).[۹۹]
- مؤمنان خطاكار: همان گروهى كه در عين ايمان و عمل صالح، گاهى لغزشهايى داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آميختند كه به گناه خود معترف بودند و اميد عفو و بخشش درباره آنها مىرود: (وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ).آ[۱۰۰]
- افراد آلوده به گناه: كه قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بدون تحقيق نپذيريد: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا)[۱۰۱]، كه مصداق آن در تفاسير شيعه و اهل سنّت ذكر شده است.و یا قلب آنان را دچار بیماری میداند: «وَاِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ اِلَّا غُرُورًا؛[۱۰۲] و هنگامی که منافقان و کسانی که در دلهایشان بیماری است میگفتند: خدا و فرستادهاش جز فریب به ما وعدهای ندادند!» و برخی از صحابه با آرزوی مرگ رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ازدواج با همسران آن حضرت، زمینه اذیت و آزار ایشان را فراهم کردند: «وَمَا کَانَ لَکُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا اَنْ تَنْکِحُوا اَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ اَبَدًا اِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا؛[۱۰۳] و شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقا (نباید) زنانش را پس از (وفات) او به نکاح خود درآورید؛ چرا که این (کار) نزد خدا همواره (گناهی) بزرگ است. با اینکه قرآن با صراحت به کسانی که پیامبر گرامی را اذیت کنند، لعنت فرستاده و وعده آتش جهنم به آنان داده است: «اِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآَخِرَةِ وَاَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا؛[۱۰۴] بیگمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار میرسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفت آور آماده ساخته است.» در سنت نبویه نیز در مورد این دسته، روایات فراوان آمده است؛ در حدیث مشهور حوض با صراحت بیان شده که عده زیادی از صحابه بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از مسیر حق منحرف شدندو جز تعداد اندکی، گرفتار آتش جهنم خواهند شد: فَلاَ اُرَاهُ یَخْلُصُ مِنْهُمْ اِلاَّ مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ. بخاری، [۱۰۵]، پس نمیبینم که از بین این افراد (از اصحاب من) جز بهاندازه گلهای شتر بیساربان، (از عذاب) رهایی یابند!
- مسلمانان ظاهرى: آنها كه ادّعاى اسلام داشتند ولى ايمان در اعماق قلبشان نفوذ نكرده بود: (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ)[۱۰۶].
- منافقان: افرادى كه با روح نفاق در لابهلاى مسلمانان، گاهى به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر مىبردند و از كارشكنى در امر اسلام و پيشرفت مسلمين ابا نداشتند: (وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ)[۱۰۷] و در منابع معتبر اهلسنت نسبت به آلودگی برخی از صحابه به بیماری نفاق صراحت شده، در صحیح مسلم از پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که فرمود: فی اصحابی اثنا عشر منافقاً.[۱۰۸] در اصحاب من دوازده نفر منافق هستند و در نقل هیثمی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ۳۶ نفر از منافقین را در میان صحابه معرفی نمود: قال: انّ منکم منافقین، فمّن سمیّت فلیقم! ثمّ قال: قم یا فلان! قم یا فلان! قم یا فلان! حتّی سمّی ستّة وثلاثین رجلاً.[۱۰۹] پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: بهدرستی که عدهای از شما منافق هستند؛ هرکسی را که نام بردم باید بایستد؛ سپس فرمودند فلانی بایست؛ فلانی بایست؛ فلانی بایست تا اینکه سی و شش نفر را نام بردند!
بىشك همه اينها پيامبر (صلى الله عليه و آله) را ديده بودند و با او مصاحبت و معاشرت داشتند و بسيارى از آنها در غزوات شركت داشتند و هر تعريفى براى صحابه كنيم بر همه اين گروههاى پنجگانه تطبيق مىشود، آيا مىتوان همه را اهل بهشت و پاك دانست؟
جا دارد ما هم صحابه را به گروههاى پنجگانه قرآنى تقسيم كنيم، به نيكان و پاكان آنها نهايت احترام را بگذاريم و هر يك از گروههاى ديگر را در جايگاه شايسته آنها بنشانيم، و از غلوّ و افراط و تعصّب بپرهيزيم.
پانویس
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۷، ص۶۷۹.
- ↑ ر ک، بستانی، فرهنگ ابجدی، ۱۳۷۵ش، ص۵۴۴.
- ↑ ر.ک: لسان العرب، مادة "صحب".
- ↑ مفردات الراغب، مادة "صحب".
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ۱۴۰۸ق، ص۳۳۹.
- ↑ مسائل الإمام أحمد بن حنبل وابن راهويه، اسم المؤلف: إسحاق بن منصور أبو يعقوب التميمي المروزي، دار النشر: دار الهجرة - الرياض / السعودية - 1425 هـ -2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: خالد بن محمود الرباط؛ ج2، ص 533
- ↑ البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359
- ↑ معرفة أنواع علوم الحديث (مقدمة ابن الصلاح)؛ ابن الصلاح، عثمان بن عبدالرحمن (م 643)، تحقيق: عبد اللطيف الهميم و ماهر ياسين الفحل، دارالکتب العلمية، چاپ اوّل،1423 هـ.ق. ص 293
- ↑ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۵، ص۲.
- ↑ ابن اثیر، علی بن محمد، اسد الغابة، ج۱، ص۱۲ حنبلی، محمد بن حسین، العدّة فی اصول الفقه، ج۳، ص۹۸۸.
- ↑ البحر المحيط في أصول الفقه، اسم المؤلف: بدرالدین محمد بن بهادر بن عبدالله الزركشي، دار النشر: دارالکتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421 هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر؛ ج3، ص 359
- ↑ الباعث الحثیث شرح إختصار علوم الحدیث (م)، اسم المؤلف: ابن تیمیة (م)، ج 2، ص 491
- ↑ الاحکام، نویسنده: الآمدی، تحقیق: تعلیق: عبد الرزاق عفیفی، چاپ الثانیة، 1402، المکتب الإسلامی، الریاض، ج 2، ص 92، باب المسألة الثامنة
- ↑ الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8
- ↑ تفسير قرطبى، جلد 8، صفحه 237.
- ↑ الكفاية 69، و علوم الحديث 293، المنهل الرّويّ 117، تدريب الرّاوي 2/ 211.
- ↑ المقدمة ص 118، و فتح المغيث للعراقي 4/ 3، 31.
- ↑ فتح المغيث 4/ 32 و الكفاية 5.
- ↑ فتح المغيث 4/ 32.
- ↑ الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 8
- ↑ الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 9
- ↑ الخصال، ج2، ص640، ح 15، تحقیق: علی اکبر غفاری، ناشر: جامعه مدرسین قم، 1362ش
- ↑ خاتمة المستدرك، ج 1، ص 212
- ↑ شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، ص۳۴۵.
- ↑ تدريب الراوي، ج 2، ص 220؛ دار النشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف
- ↑ ابوزرعه نقل شده است که گفته: تعداد صحابه به صد و بیست هزار نفر می رسید. البداية و النهاية ج 8 ص 360؛ تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م
- ↑ الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي
- ↑ الإصابة فی تمییز الصحابه، ج1، ص2؛ دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي
- ↑ البدایه والنهایه ج8 ص 360؛ تحقيق: عبد الله بن عبد المحسن التركي الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع والإعلان، الطبعة: الأولى، 1418 هـ - 1997م
- ↑ محمود أبوریه، شیخ المضیرة ابوهریرة، ص 128؛ دارالمعارف مصر، الطبعة الثالثه
- ↑ شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، صص۳۴۲-۳۴۳.
- ↑ شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۲.
- ↑ شهابی، ادوار فقه، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۳۹۳ با تصرف اندک در عبارت.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ج۳، ص۲۴۳.
- ↑ شهابی، ادوار فقه ص۳۹۳.
- ↑ صحیح مسلم، شرح نووی، ج 1، ص 5.
- ↑ .صحیح مسلم، شرح نووی، صص 1 ـ 22
- ↑ الباحث الحثيث، ج۲، ص ۴۹۸.
- ↑ الفية الحديث، ص۳۴۹؛ روح المعاني، ج۶، ص ۱۴۰.
- ↑ الاستيعاب، ج۱، ص۲.
- ↑ التفسير والمفسرون ذهبي، ج۱، ص۳۴.
- ↑ ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج۱، ص۲.
- ↑ الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 17:
- ↑ الفتح: 29.
- ↑ الحشر: 8- 9.
- ↑ الأنفال: 74.
- ↑ الفتح: 18.
- ↑ التوبة: 118.
- ↑ البقرة: 143.
- ↑ آلعمران: 110.
- ↑ الحج: 78.
- ↑ النحل: 59.
- ↑ شرح السنن بتحقيق ابن حجر عسقلانی، ج 7،ص 71
- ↑ [الأنفال: 64]
- ↑ توبه، آيه 100.
- ↑ تفسير كبير فخر رازى و تفسير المنار، ذيل آيه فوق.
- ↑ احزاب، آيه 30.
- ↑ أخرجه البخاريّ 7/ 12 كتاب «فضائل الصّحابة» باب قول النبي (صلیالله عليه و سلّم) «لو كنت متّخذا خليلا»[3673] و مسلم 4/ 1967- 1968 كتاب «فضائل الصّحابة»: باب تحريم سبّ الصحابة (222- 2541) و أبو داود 4/ 214 كتاب السنن: باب النّهي عن سب أصحاب رسولالله (صلیالله عليه و سلّم) (4658) و الترمذي 5/ 653 كتاب «المناقب»: باب فضل من بايع تحت الشجرة (3861).
- ↑ أخرجه التّرمذيّ 5/ 653 و صححه ابن حبان ذكره الهيثمي في «موارد الظّمآن» (569) باب فضل أصحاب رسولالله (2284) و أحمد في المسند 4/ 87.
- ↑ أخرجه مسلم 4/ 1961 كتاب «فضائل الصّحابة»: باب بيان أن بقاء النّبي (صلیالله عليه و سلّم) أمان لأصحابه (207- 2531) و أحمد في المسند 4/ 399.
- ↑ أخرجه مسلم في المصدر السابق 2151- 2535) و الترمذي 4/ 434 كتاب الفتن: باب ما جاء في القرن الثالث (2222) و أبو داود 4/ 214 كتاب السنة: باب في فضل أصحاب الرسول (صلیالله عليه و سلّم) (4657) و أحمد في المسند 2/ 2228 و البيهقي في السنة 10/ 160 و الطبراني في الكبير 18/ 213. به نقل از الإصابة في تمييز الصحابة نویسنده: العسقلاني، ابن حجر جلد: 1 صفحه: 23
- ↑ حتّى لا ننخدع، صفحه 6.
- ↑ الاصابه، جلد 1، صفحه 17
- ↑ النووی، أبو زكريا، المجموع شرح المهذب، ج 1، ص62 و293؛ ج3، ص 122؛ ج 5، ص 27 و244 و282؛ ج 6، ص 348 و190؛ ج 7، ص 157؛ ج 15، ص207
- ↑ العسقلاني، ابن حجر، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 1 ص162؛ و نیز ابن عبدالبر الإستيعاب، ج ۱، ص ۸ وابن اثير اسدالغابة، ج ۱، ص ۳ و غزالى در احياء علوم الدين.
- ↑ احزاب، آيه 30.
- ↑ هود، آيه 46.
- ↑ تحريم، آيه 10.
- ↑ توبه، آيه 101.
- ↑ آيه 155 سوره آلعمران
- ↑ آيه 6 سوره حجرات
- ↑ آيه 58 سوره توبه
- ↑ آيه 161 سوره آلعمران
- ↑ الموطأ 2 : 462 ح32 كتاب الجهاد
- ↑ البخاري، كتاب الدعوات، باب في الحوض; وابن ماجة، كتاب المناسك، باب الخطبة يوم النحر، ح5830; وراجع مسند أحمد 1: 453 و 3: 28 و 5: 48.
- ↑ صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب اثبات حوض نبيّنا، ح40.
- ↑ كنز العمال ج ١١ ص ٣٥٨ ـ ٣٦١ وراجع المعارف لابن قتيبة ص ١٣١ و ١٤١ و ٥٤و عثمان هم مثل هم هستند و ... نظريّة عدالة الصّحابة والمرجعيّة السياسيّة في الإسلام نویسنده: احمد حسين يعقوب جلد: 1 ص 22
- ↑ صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 57.
- ↑ انساب الاشراف، جلد 6، صفحه 161.
- ↑ صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 1871، كتاب فضائل الصحابة و همچنين كتاب فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، جلد 7، صفحه 60
- ↑ العقد الفريد، جلد 4، صفحه 366 و جواهر المطالب فى مناقب الامام على بن ابیطالب، جلد 2، صفحه 228، تأليف محمد بن احمد الدمشقى الشافعى، متوفّاى قرن نهم هجرى قمرى.
- ↑ النصائح الكافيه، صفحه 72.
- ↑ تهذيب الكمال، جلد 20، صفحه 429 و سير اعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 102.
- ↑ النصائح الكافيه، صفحه 116 و تهنئة الصديق المحبوب، نوشته سقاف، صفحه 59.
- ↑ مستدرك الصحيحين 3: 129; وكنز العمال 15: 91.
- ↑ ترجمته باُسد الغابة 2: 289; والتقريب 1: 289; وجوامع السيرة: 276; وحديثه في شأن المنافقين في صحيح الترمذي 13: 167; وحلية أبي نعيم 6: 284.
- ↑ الاستيعاب 2: 464; والرياض النضرة 2: 284; وفي تاريخ الذهبي 2: 198 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقي هذه الاُمّة; وفي مجمع الزوائد 9: 133 ولفظه: ما كنّا نعرف منافقينا معشر الأنصار....
- ↑ صحيح بخاري، ج5، ص 2407، كتاب الرقاق، باب في الحوض، ح 6215؛ دار النشر: دار ابن كثير اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا
- ↑ صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 13، حديث شماره 6775، كتاب الحدّ.
- ↑ المعجم الكبير، جلد 23، صفحه 128 و كتب ديگر.
- ↑ السنن الكبرى، جلد 8، صفحه 312 و كتب بسيار ديگر.
- ↑ صحيح مسلم، جلد 5، صفحه 126، حديث شماره 1707.
- ↑ سوره بقره، آيه 134.
- ↑ ر.ک، لسان العرب و مفردات راغب، ماده «صحب»
- ↑ سوره توبه، آیه 100
- ↑ سوره حشر، آیه 8
- ↑ آيه 100 سوره توبه
- ↑ يه 102 سوره توبه
- ↑ سوره حجرات آيه 6
- ↑ حجرات، ۱۲.
- ↑ حجرات،53.
- ↑ حجرات،57.
- ↑ محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۱، ح۶۵۸۷
- ↑ يه 14 سوره حجرات
- ↑ آيه 101توبه
- ↑ قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۱۴۳، (رقم۹۲۷۷۹)
- ↑ هیثمی، علی بن ابیبکر، مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۱۲.