ابوسلیمان دارانی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،')
جز (جایگزینی متن - 'کرده اند' به 'کرده‌اند')
خط ۲۸: خط ۲۸:
=شاگردان=
=شاگردان=


از جمله کسانی که از ابوسلیمان روایت کرده اند، شاگردش احمد بن ابی الحواری و حمید بن هشام عنسی و عبدالرحیم بن صالح را می‌توان نام برد<ref>سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیة، ج۱، ص‌۶۸، به کوشش پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰ م</ref>.
از جمله کسانی که از ابوسلیمان روایت کرده‌اند، شاگردش احمد بن ابی الحواری و حمید بن هشام عنسی و عبدالرحیم بن صالح را می‌توان نام برد<ref>سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیة، ج۱، ص‌۶۸، به کوشش پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰ م</ref>.


=سفرها=
=سفرها=

نسخهٔ ‏۱۹ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۴۳

پرونده:ابو سلیمان دارانی.jpg
مقبره ابوسلیمان دارانی در فریدن
نام عبدالرحمن بن احمد بن عطیّة عنسی دارانی
نام‎های دیگر ابو سلیمان دارانی
تولد 140ق

ابوسلیمان دارانی (د ح۲۱۵ق)، از عارفان مکتب حسن بصری و از تربیت یافتگان عبدالواحد بن زید بود که در شام به نشر معارف عرفانی و تربیت مریدان همت گماشت که مهم‌ترین آنان احمد بن ابی الحواری (د ۲۳۰ق) بود. ابوسلیمان بر زهد، ریاضت، توکل و نیز جوع تأکید بسیار داشت و مراتب سلوک را عبارت از خوف، رجا، تعظیم و حیا می‌دانست[۱].

معرفی اجمالی

او را از آن جهت عنسی گفته‌اند که منسوب به بنی عنس بن مالک از قبایل یمن است[۲].وی در حدود سال ۱۴۰ق متولد شد[۳].مولد ومنشأ او قریه دارایا از قراء دمشق بوده[۴]. و به همین جهت به دارانی شهرت یافته است، گرچه این نسبت در لغت برخلاف قیاس است. [۵].برخی گفته‌اند که اصل وی از واسط عراق بوده، ولی در دمشق اقامت داشته است[۶].

مشایخ

ابوسلیمان از عبدالواحد بن زید، سفیان ثوری، ربیع بن صبیح و دیگر عراقیان حدیث روایت کرده [۷].و گفته‌اند که با بایزید بسطامی هم مکاتبه داشته است[۸].

معاصرین

از معاصران او می‌توان ابوجعفر معروف به ابن فرخی و نیز معروف کرخی را که مصاحب وی بود، نام برد[۹].از خویشان وی برادرش داوود بن احمد [۱۰]. و فرزندش سلیمان [۱۱] را می‌توان یاد کرد که هر دو از مشایخ بزرگ شام بوده‌اند.

شاگردان

از جمله کسانی که از ابوسلیمان روایت کرده‌اند، شاگردش احمد بن ابی الحواری و حمید بن هشام عنسی و عبدالرحیم بن صالح را می‌توان نام برد[۱۲].

سفرها

وی ظاهراً برای استماع حدیث به عراق سفر کرده است[۱۳]. و در یکی از سفرهایش که در حدود سال ۲۰۳ق بوده، مدتی در بغداد اقامت داشته است[۱۴] گفته‌اند که وی در عراق عابدتر بوده و در شام عارف تر[۱۵].وی به مکه نیز سفر کرده است [۱۶]. گفته‌اند که چون ابوسلیمان مدعی دیدار و گفت و گو با فرشتگان بوده، مردم دمشق او را از آن شهر اخراج کردند، ولی دوباره او را به شهر بازگرداندند[۱۷].

وفات

در تاریخ وفات او بین ۲۰۵ تا ۲۳۵ ق اختلاف است[۱۸]. وی در قریه داریا مدفون شد و قبرش بنایی بوده و موقوفاتی داشته است [۱۹]. و در عهد یاقوت هم، مزارش معروف بوده است[۲۰].

اعتقادات

روش ابوسلیمان در تصوف، متابعت دقیق از قرآن و سنت بود، ‌ چنانکه هیچ فکری یا عملی را نمی‌پذیرفت، مگر این‌که با دو شاهد عادل یعنی کتاب و سنت منطبق باشد[۲۱].در ریاضت و کم خوری به جایی رسیده بود که او را «بندار الجائیعن» لقب داده بودند[۲۲]. به گفته او «جوع» ذخیره‌ای از خزاین خداوند است و جز به محبان خاص عطا نمی‌گردد[۲۳]. وی خوف را برتر از رجا می‌دانست و می‌گفت که اگر رجا بر خوف غالب شود، وقت آشفته و تباه می‌گردد [۲۴]. ترک دنیا و خواسته‌های آن شرط کمال است و هر چیز که انسان را به خود مشغول دارد، ‌ او را از خدا دور می‌سازد. از این رو هر کس که وجه تعیش طلب کند، یا زن خواهد، یا به نوشتن حدیث مشغول شود، میل به دنیا دارد[۲۵]. وی نسبت به تشکیل خانواده و داشتن فرزند نیز نظر خوشی نداشت و می‌گفت هر کس فرزند بخواند، نادان است، زیرا فرزند انسان را از عبادت خداوند دور می‌دارد [۲۶]. و اگر دوستی دنیا در دل قرار گرفت، دوستی آخرت از دل برود[۲۷]. وی مقامات را بر ۳ نوع می‌دانست: زهد، ورع و رضا[۲۸].و اساس اعمال سالک را نیز بر ۴ رکن، خوف، رجا، تعظیم و حیا[۲۹].ابوسلیمان با سماع چندان موافق نبودو می‌گفت هرکه از آواز خوش از جای درآید، دل او ضعیف بود و باید آن را مدارا کرد.چنین کسی چون کودکی است که به آواز خوش او را می‌خسبانند[۳۰]. در نظر او هر چه در دل نباشد، به سماع نیز پیدا نشود[۳۱].

پانویس

  1. سهروردی، عمر، ج۱، ص۵۱۶، عوارف المعارف، بیروت، ۱۴۰۳ق. - عطار نیشابوری، فریدالدین، ج۱، ص۲۷۶، تذکرةالاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش
  2. سمعانی، ‌ عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۹،، ص۳۹۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۵ ق/۱۹۶۶ م
  3. ذهبی، محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، ج۱۰، ص۱۸۲، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶ م
  4. خولانی، عبدالجبار، تاریخ داریا، ج۱، ص۱۰۷، به کوشش سعید افغانی، دمشق، ۱۹۷۵ م
  5. یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان، ج۲، ص۳۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۸ ق
  6. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۸۲۳، دمشق، دارلبشیر
  7. ابن ابی حاتم، عبدالرحمن، ‌الجرح و العتدیل، ج۲(۲)، ص۲۱۴، بیروت، ۱۹۵۳م
  8. میبدی، ابوالفضل، کشف الاسرار وعدة الابرار، ‌ ج۶، ص۹۱، به کوشش علی اصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۱ ش
  9. انصاری هروی، خواجه عبدالله، ج۱، ص۲۴۷، طبقات الصوفیه، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، ۱۳۴۱ ش
  10. عین القصاة همدانی، عبدالله بن محمد، رسالة شکوی الغریب، ‌ ج۱، ص۲۴، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۲ م
  11. یاقوت، بلدان، ج۲، ص۵۳۶
  12. سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیة، ج۱، ص‌۶۸، به کوشش پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰ م
  13. سمعانی، ‌ عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۵، ص۲۷۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۵ ق/۱۹۶۶ م
  14. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۲۴۸، قاهره، ۱۳۴۹ ش.
  15. ابن جوزی، ‌عبدالرحمن بن علی، صفة الصفوة، ج۴، ص۲۲۴، به کوشش محمود فاخوری، بیروت، ۱۴۰۶ ق/۱۹۸۶ م
  16. یافعی، عبدالله بن اسعد، روض الریاحین فی حکایات الصالحین، ‌ج۱، ص۱۴۲ و ۴۴۴، قبرس، مؤسسة عمادالدین
  17. ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، ج۷، ص۲۲۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۴ م
  18. ابن کثیر، البدایة، ج۱۰، ص۲۷۰
  19. ابن کثیر، البدایة، ج۱۰، ص۲۷۰
  20. یاقوت، بلدان، ج۲، ص۵۳۶
  21. سراج طوسی، عبدالله بن علی، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۰۴، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۱۴ م
  22. مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۱، ص۲۰۷، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳ ش
  23. ابونعیم اصفهانی، ‌احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۹، ص۲۵۹، بیروت، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷ م
  24. قشیری، عبدالکریم، ترجمه رسالة قشیریه از ابوعلی حسن بن احمد عثمان، ص۱۲۷-۱۲۸، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ ش
  25. مکی، محمد بن علی، قوت القلوب، ج۱، ص۳۱۹، قاهره، مکتبة البالی الحلبی
  26. ابن جوزی، ‌عبدالرحمن بن علی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص۲۱۰، ترجمه علیرضا ذکاوتی، تهران، ۱۳۶۸ ش
  27. قشیری، عبدالکریم، ترجمه رسالة قشیریه از ابوعلی حسن بن احمد عثمان، ص۴۱۱، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ ش
  28. مکی، محمد بن علی، قوت القلوب، ج۲، ص۸۷، قاهره، مکتبة البالی الحلبی
  29. کاشانی، محمود بن علی، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، ج۱، ص۴۲۱، به کوشش جلال الدین همایی، تهران، ۱۳۲۳ ش
  30. ابن ملقن، عمر بن علی، طبقات الاولیاء، ج۱، ص۳۸۷، به کوشش نورالدین شربیه، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م
  31. باخرزی، یحیی، اورادلاحباب و فصوص الآداب، ج۲، ص۱۸۵، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۵ ش