کاربر:Rahmani/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۵۱۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
 
==عنوان: شیعه در آمریکای شمالی==
عنوان: شیعه در آمریکای شمالی.


مطالعه وضعیت شیعیان در قاره آمریکای شمالی
مطالعه وضعیت شیعیان در قاره آمریکای شمالی


نویسنده: لیاقت تکیم، علی عسگری‌یزدی  
نویسنده: لیاقت تکیم، علی عسگری‌یزدی  
ترجمه : طاهر رحمانی
ترجمه : طاهر رحمانی
به کوشش :مرکز مطالعات فرهنگی بین المللی
به کوشش :مرکز مطالعات فرهنگی بین المللی
سال نشر: دی  ۱۳۹۳
 
سال نشر: دی  ۱۳۹۳
 
نوبت چاپ :چاپ اول
نوبت چاپ :چاپ اول
ناشر: پردیس قلم
ناشر: پردیس قلم
582 ص
582 ص


==اهمیت موضوع==
==اهمیت موضوع==
کتاب [[مذهب شیعه|شیعه]] در آمریکای شمالی که توسط پروفسور لیاقت تکیم به رشته تحریر در آمده است، یکی از منابع اصلی و البته محدودی است که در زمینه مطالعه وضعیت شیعیان در قاره آمریکای شمالی به چاپ رسیده است. قبل از این کتاب، تمامی منابعی که به موضوع اسلام در منطقه آمریکای شمالی پرداخته‌اند، توسط غیر شیعیان نگاشته شده است. لازم به ذکر است که کارهایی در زمینه شیعیان نیز نوشته‌شده که همه آن‌ها به‌صورت جزئی و منطقه‌ای موردتحقیق قرارگرفته است. به اذعان مؤلف، کل پروژه در حدود ده سال زمان برده است و تلاش بر این بوده که تمام مصاحبه‌ها، گزارش ها و آمارها به‌صورت شخصی یا نقل مستقیم انجام گیرد.
کتاب [[مذهب شیعه]] در آمریکای شمالی که توسط لیاقت تکیم به رشته تحریر در آمده است، یکی از منابع اصلی و البته محدودی است که در زمینه مطالعه وضعیت شیعیان در قاره آمریکای شمالی به چاپ رسیده است. قبل از این کتاب، تمامی منابعی که به موضوع اسلام در منطقه آمریکای شمالی پرداخته‌اند، توسط غیر شیعیان نگاشته شده است. لازم به ذکر است که کارهایی در زمینه شیعیان نیز نوشته‌شده که همه آنها به‌صورت جزئی و منطقه‌ای موردتحقیق قرارگرفته است. به اذعان مؤلف، کل پروژه در حدود ده سال زمان برده است و تلاش بر این بوده که تمام مصاحبه‌ها، گزارش ها و آمارها به‌صورت شخصی یا نقل مستقیم انجام گیرد.
===محتوای کتاب===
==محتوای کتاب==
مؤلف در فصل اول به سیر تاریخ ورود مسلمانان و همچنین شیعیان به آمریکا پرداخته است و بنا بر برخی احتمالات غیررسمی، حتی ورود مسلمانان به آمریکا را قبل از کشف این کشور توسط کریستفر کلمب تخمین می‌زند. اولین دسته از مهاجرین شیعه از شام (لبنان امروز) در دهه ۲۰ به این کشور سفر کردند و در بین دهه‌های ۵۰ تا ۸۰ میلادی به دلیل مشکلات داخلی کشورهای اسلامی و تسهیل قوانین مهاجرتی در آمریکا و کانادا، میزان مهاجرت مسلمانان به اوج خود رسید.
مؤلف در فصل اول به سیر تاریخ ورود مسلمانان و همچنین شیعیان به آمریکا پرداخته است و بنا بر برخی احتمالات غیررسمی، حتی ورود مسلمانان به آمریکا را قبل از کشف این کشور توسط کریستفر کلمب تخمین می‌زند. اولین دسته از مهاجرین شیعه از شام (لبنان امروز) در دهه ۲۰ به این کشور سفر کردند و در بین دهه‌های ۵۰ تا ۸۰ میلادی به دلیل مشکلات داخلی کشورهای اسلامی و تسهیل قوانین مهاجرتی در آمریکا و کانادا، میزان مهاجرت مسلمانان به اوج خود رسید.


تمرکز کتاب در فصل دوم به مراکز اسلامی و شیعی در آمریکای شمالی معطوف شده است. علاوه بر نام بردن از مهم‌ترین مراکز و پایگاه‌های اسلامی در آمریکای شمالی، این بخش از کتاب متکفل بحث از چالش‌های این مراکزاست، مسائلی از قبیل معضلات جوانان و فاصله گرفتن آن‌ها از مراکز اسلامی، قوم‌گرایی و مسئله زنان. پروفسور لیاقت تکیم در این بخش نمونه‌های متعددی از اختلافات قومی و نژادی و دخالت فرهنگ در دین را متذکر می‌شود.
تمرکز کتاب در فصل دوم به مراکز اسلامی و شیعی در آمریکای شمالی معطوف شده است. علاوه بر نام بردن از مهم‌ترین مراکز و پایگاه‌های اسلامی در آمریکای شمالی، این بخش از کتاب متکفل بحث از چالش‌های این مراکز است، مسائلی از قبیل معضلات جوانان و فاصله گرفتن آنها از مراکز اسلامی، قوم‌گرایی و مسئله زنان. لیاقت تکیم در این بخش نمونه‌های متعددی از اختلافات قومی و نژادی و دخالت فرهنگ در دین را متذکر می‌شود.


در فصل سوم، گزارش آماری از مراکز متعدد در آمریکای شمالی ارائه‌شده است. این اطلاعات به‌صورت موسمی و مناسبتی قابل‌استفاده است. ازجمله بخش های این گزارش نام سازمان، آدرس، عالم مقیم، تعداد اعضاء نژاد، سال تأسیس، زبان برنامه‌ها، چالش کنونی و چشم‌اندازهای آینده را می توان به شمار آورد.
در فصل سوم، گزارش آماری از مراکز متعدد در آمریکای شمالی ارائه‌شده است. این اطلاعات به‌صورت موسمی و مناسبتی قابل‌استفاده است. ازجمله بخش های این گزارش نام سازمان، آدرس، عالم مقیم، تعداد اعضاء، نژاد، سال تأسیس، زبان برنامه‌ها، چالش کنونی و چشم‌اندازهای آینده را می توان به شمار آورد.


فصل چهارم به نقش رهبری و مرجعیت و تاریخ حضور فعال آنها در منطقه آمریکای شمالی اشاره‌می‌کند. آیت‌الله خویی اولین مرجع شیعی است که به راه‌اندازی یک مرکز اسلامی و حل مسائل شیعیان این منطقه رسیدگی کرده است. مشکل اصلی رهبری تشیع در این منطقه، اختلافات فقهی و مبنایی علماء و مراجع در موضوعاتی مثل رؤیت هلال، مسئله ارتباط جوانان، تکنولوژی، فتاوای سنتی است. از دیگر نکات حائز اهمیت، بومی نبودن علماء و عدم آشنایی آن‌ها با جوامع غربی است.
فصل چهارم به نقش رهبری و مرجعیت و تاریخ حضور فعال آنها در منطقه آمریکای شمالی اشاره‌می‌کند. [[آیت الله خوئی|سید ابوالقاسم خویی]] اولین مرجع شیعی است که به راه‌اندازی یک مرکز اسلامی و حل مسائل شیعیان این منطقه رسیدگی کرده است. مشکل اصلی رهبری تشیع در این منطقه، اختلافات فقهی و مبنایی علماء و مراجع در موضوعاتی مثل رؤیت هلال، مسئله ارتباط جوانان، تکنولوژی و فتاوای سنتی است. از دیگر نکات حائز اهمیت، بومی نبودن علماء و عدم آشنایی آن‌ها با جوامع غربی است.


آخرین فصل کتاب به تطبیق فعالیت‌های تبلیغی اهل سنت و شیعه پرداخته است. همان‌طور که قابل پیش‌بینی است، سنی‌ها در این عرصه نسبتاً موفق عمل کرده‌اند درحالی‌که شیعه اساساً کار تبلیغی انجام نمی‌دهد. مراکز اسلامی صرفاً به برگزاری اعمال عبادی خود مشغول هستند و هیچ حرکتی برای جذب سایر مردم از خود نشان نمی‌دهند. از طرفی، مؤلف کتاب قائل است که شیعه شدن یک فرآیند است و نه یک پدیده. بنابراین باید برنامه‌ریزی بلندمدت برای افرادی که تازه شیعه هستند، چه ازلحاظ اجتماعی، فرهنگی و چه ازلحاظ اقتصادی و سیاسی صورت بگیرد. این در حالی است که جامعه شیعه در خواب غفلت به سر می‌برد.
آخرین فصل کتاب به تطبیق فعالیت‌های تبلیغی اهل سنت و شیعه پرداخته است. همان‌طور که قابل پیش‌بینی است، سنی‌ها در این عرصه نسبتاً موفق عمل کرده‌اند درحالی‌که شیعه اساساً کار تبلیغی انجام نمی‌دهد. مراکز اسلامی صرفاً به برگزاری اعمال عبادی خود مشغول هستند و هیچ حرکتی برای جذب سایر مردم از خود نشان نمی‌دهند. از طرفی، مؤلف کتاب قائل است که شیعه شدن یک فرآیند است و نه یک پدیده. بنابراین باید برنامه‌ریزی بلندمدت برای افرادی که تازه شیعه هستند، چه ازلحاظ اجتماعی، فرهنگی و چه ازلحاظ اقتصادی و سیاسی صورت بگیرد. این در حالی است که جامعه شیعه در خواب غفلت به سر می‌برد.
خط ۲۷: خط ۳۲:


<nowiki>***************************************************************************</nowiki>
<nowiki>***************************************************************************</nowiki>
-----------------------------------------------------


مطلب جدید:
==سید یونس عرفانی ==
 
سید یونس عرفانی


==دوران تحصیل==
==دوران تحصیل==
سید یونس عرفانى از چهره ‏هاى درخشان و دانشمندان مبارز و فعال معاصر در تهران بود. وی دراول اسفند ماه سال 1313 شمسى برابربا 16 ذی القعده 1353 هجری قمری درشیرآباد (طالش) به دنیا آمد. پدرش مرحوم میر فاضل کشاورز ساده ای بود که از راه زراعت و کشاورزی امرار معاش می کرد. میرفاضل شخصی بسیار متدین، متقی و متخلق به فضائل اخلاقی بود که به اسلام و روحانیت علاقه خالصانه داشت.مرحوم عرفانی مقدمات تحصیل خود را در مکتب خانه های قدیم گذاراند و با علاقه و استعداد سرشاری که داشت با تشویق و راهنمائی پدر گرامیش در سن چهارده سالگی یعنی سال 1327 شمسی  زادگاه خویش را برای تحصیلات طلبگی به قصد اردبیل ترک کرد.  پس از خواندن ادبیات و مقدارى از سطوح در سال 1329 شمسى مهاجرت به قم نمود و در آنجا سطوح عالیه را نزد آیت‏ اللَّه سلطانى و آیت‏ اللَّه [[على مشکینى]] و بعضى دیگر به پایان رسانیده وسپس به درس خارج مرحوم آیت‏ اللَّه العظمى [[بروجردى]] و سائر مراجع وقت شتافت. همزمان  با شرکت در دروس خارج مرحوم بروجردی ، مرحوم عرفانی ، فقه و اصول را نزد رهبر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره)  فرا گرفت و از آن عالم ربانی استفاده کامل نمود. سیذ یونس عرفانی تا آخرین لحظه عمر خویش  به طرز عجیب و زائد الوصفی از مرید و مراد و از رهبر و مقتدای خویش یاد می کرد و شدیدا به آن رهبر بزرگوار ارادت خالصانه داشت و ابعاد مختلف مرحوم عرفانی را شخصیت والای امام شکل داده و او را در دامان خویش تربیت نموده بود <ref>در رثای سیدی گمنام ص31</ref>
سید یونس عرفانى در 1 اسفند ماه سال 1313 شمسى برابربا 16 ذی القعده 1353 هجری قمری درشیرآباد (طالش) به دنیا آمد. پدرش مرحوم میر فاضل کشاورز ساده ای بود که از راه زراعت و کشاورزی امرار معاش می کرد. میرفاضل شخصی بسیار متدین، متقی و متخلق به فضائل اخلاقی بود که به اسلام و روحانیت علاقه خالصانه داشت.مرحوم عرفانی مقدمات تحصیل خود را در مکتب خانه های قدیم گذاراند و با علاقه و استعداد سرشاری که داشت با تشویق و راهنمائی پدر گرامیش در سن چهارده سالگی یعنی 1327 شمسی  زادگاه خویش را برای تحصیلات طلبگی به قصد اردبیل ترک کرد.  پس از خواندن ادبیات و مقدارى از سطوح، درسال 1329 شمسى مهاجرت به قم نمود و در آنجا سطوح عالیه را نزد [[آیت اللَّه سلطانى|آیت‏ اللَّه سلطانى]] و آیت‏ اللَّه [[على مشکینى]] و بعضى دیگر به پایان رسانیده وسپس به درس خارج مرحوم [[سید حسین بروجردی|آیت اللَّه العظمى بروجردی]] و سائر مراجع وقت شتافت. همزمان  با شرکت در دروس خارج مرحوم بروجردی ، مرحوم عرفانی ، فقه و اصول را نزد رهبر انقلاب اسلامی [[سید روح الله موسوی خمینی|حضرت امام خمینی]](ره)  فرا گرفت و از آن عالم ربانی استفاده کامل نمود. سید یونس عرفانی تا آخرین لحظه عمر خویش  به طرز عجیب و زائد الوصفی از مرید و مراد و از رهبر و مقتدای خویش یاد می کرد و شدیدا به آن رهبر بزرگوار ارادت خالصانه داشت و ابعاد مختلف مرحوم عرفانی را شخصیت والای امام شکل داده و او را در دامان خویش تربیت نموده بود <ref>در رثای سیدی گمنام ص31</ref>
در مدت اقامت خود در قم  که قریب پانزده سال به طول کشید همواره مرحوم عرفانی از طلاب مبارز و فاضل حوزه علمیه قم و از چهره های سرشناس در میان روحانیون به شمار می رفت. او در این مدت که دوران تعلیم و تعلم و خودسازی را سپری می کرد توانست خود را به مدارج عالی رسانده و از هر جهت خود را ساخته و آماده خدمات و فعالیت و مبارزه گسترده نماید.
در مدت اقامت خود در قم  که قریب پانزده سال به طول کشید همواره مرحوم عرفانی از طلاب مبارز و فاضل حوزه علمیه قم و از چهره های سرشناس در میان روحانیون به شمار می رفت. او در این مدت که دوران تعلیم و تعلم و خودسازی را سپری می کرد توانست خود را به مدارج عالی رسانده و از هر جهت خود را ساخته و آماده خدمات و فعالیت و مبارزه گسترده نماید.
===هجرت به تهران===
سید یونس عرفانی در سال 1343 شمسی اوائل تبعید و گرفتاری حضرت امام خمینی(ره) بنا به درخواست اهالی خیابان هاشمی و اصرار آنان به منطقه غرب تهران هجرت کرده و در آنجا رحل اقامت افکند و در مسجد سیدالشهداء (ع) به اقامه نماز جماعت و تبلیغ احکام اسلام و روشن نمودن افکار نسل جوان و نشر فرهنگ و معارف اسلامی همت گماشت و از خود خدمات ارزنده و چشمگیری نشان داد. از سال 1343 شمسی تا شروع نهضت عظیم اسلامی زندگی مرحوم عرفنی در دوره های زیر خلاصه می شود. <ref>همان ،ص31 و 31</ref>.
امامت جماعت و فعالیت گسترده در سنگر محراب و منبر
مرحوم عرفانی با فضائل اخلاقی ،تقوی، اخلاص و فداکاری و ایثار خویش توانست مردم غرب تهران را برای شرکت گسترده در نماز جماعت بسیج نماید . کم کم با شروع فعالیت مرحوم عرفانی در سنگر مسجد تحرک فوق العاده ای در منطقه غرب تهران به وجود آمد  و سیل جمعیت برای ادای فریضه نماز و آموختن احکام و معارف اسلامی به سوی مسجد سرازیر گشت. او با نطق های آتشین و با بیانات گرم و دلنشین خود توانست درقلوب مردم مسلمان غرب تهران نفوذ نماید و همواره بعنوان محور و ملجا مردم و روحانیون و مستمندان و محرومان قرار گیرد.
همزمان با این خدمات گسترده  او ساعت های متمادی در کتابخانه بزرگ شخصی خویش  به مطالعات و تحقیقات وسیعی دست زد  و به طور فعال مبارزات خویش را شروع نمود. مرحوم عرفانی به زبان و ادبیات عرب مسلط و از صاحب نظران و ادبای زبان عربی به شمار می رفت و می توانست با فصاحت و بلاغت  به زبان عربی تکلم نماید . او با مطالعات وسیع و عمیق خود توانست  در علوم مختلفه اسلامی  از جمله اسلام شناسی ،ادیان و مذاهب و تاریخ اسلام صاحب نظر شده  و به تفسیر قران و شرح و تبیین نهج البلاغه احاطه داشته باشد.مرحوم عرفانی با دارا بودن رتبه علمی اجتهاد همواره مطالعه ،تحقیق ،تدریس، تبلیغ، اقامه نماز در سنگر محراب و سخنرانی و ارشاد بر فراز منبر را همیشه به موازات یکدیگر انجام داده و یک لحظه در فعالیت های خویش کوتاهی نمی کرد.ترجمه کتاب الهدی الی دین المصطفی و مقدمه کتاب تربیت خانواده از آثار قلمی  آن فقید سعید است. <ref>همان ،ص32</ref>.
=====فعالیت های آموزشی و تبلیغی=====
سید یونس عرفانی با برخورداری از شخصیت ممتاز توانست در کنار مسجد خویش کتابخانه وسیع و مجهزی را تاسیس کند و همواره در این سنگر نیز به مبارزه مشغول بود. آن مرحوم سال ها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برای فعالیت های آموزشی، کانون تعلیماتی مسجد سیدالشهداء را تاسیس و جزوات و نشریاتی نیز منتشر نمود. همچنین  به وسیله این کانون مشکلات و سوالات مذهبی نسل جوان پاسخ داده می شد . علاوه بر این خدمات ارزنده ،منزل آن مرحوم همیشه کانون فعالیت های آموزشی و تبلیغی و مرکز ارشاد و هدایت مردم مسلمان بود.
======سفرهای خارج از کشور(با هدف تلاش در جهت  تقریب مذاهب اسلامی) ======
مرحوم عرفانی علاوه بر وظائف سنگین خود برای ارائه خدمات بیشتر  به کشورهای پاکستان ، مصر ، سوریه ،عربستان ،عراق و  لبنان  سفر نمود و در کنفرانس های اسلامی شرکت و در جهت تقریب مذاهب اسلامی  به زبان عربی به ایراد سخنرانی پرداخت . در یکی از سفرهای خود به لبنان  که برای چندمین بار صورت می گرفت  در مجلس یادبودی که از طرف دانشمندان، علماء و دانشجویان لبنانی برای  استادشهید مرتضی مطهری تشکیل شده بود  سخنرانی مهمی ایراد کرد که در مطبوعات آن کشور منعکس گردید.  او همواره در مسافرت های خود به لبنان با [[امام موسی صدر]]  و شیعیان لبنان ارتباط نزدیک داشت  و از نزدیک ترین یاران و دوستان امام صدر  به شمار می رفت .<ref>همان ، ص33 </ref> .
======نقش وی در  انقلاب اسلامی======
مرحوم عرفانی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بارها  به ساواک احضار  و مورد بازجوئی ساواک قرار گرفت.  او با سخنرانی های روشنگرانه خویش  بر فراز منبر همواره تحت فشار و نظر عوامل ساواک قرار داشت.با شروع نهضت اسلامی  مسجد او همواره محل اجتماع و ازدحام اقشار مختلف مردم غرب تهران  و یکی از کانون های گرم مبارزه بود  و سخنرانان متعددی  در این مجالس  به دعوت مرحوم عرفانی  به ایراد سخنرانی می پرداختند. بزرگ ترین و عظیم ترین تظاهرات و راهپیمائی های سال 1357 در غرب تهران با سازماندهی مرحوم عرفانی و از طریق مسجد سید الشهداء صورت می گرفت.  با پیروزی انقلاب اسلامی  با توجه به ویژگی ها و سوابق درخشان  آن فقید سعید به سرپرستی کمیته انقلاب اسلامی منطقه هشت تهران  انتخاب و منصوب گردید.  وی شبانه روز در کمیته انقلاب اسلامی  مشغول خدمت گردید  و پس از آن  با اصرار  و فشار مردم طالش و پیشنهاد  برخی از علما و شخصی های طراز اول انقلاب  برای نمایندگی مجلس شورای اسلامی کاندید و از حوزه طالش  به نمایندگی انتخاب گردید.
سرانجام مرحوم عرفانی  همانند همیشه  که برای دیدار و ملاقات و رسیدگی به مشکلات موکلین خویش  به حوزه انتخابیه اش  رفته بود در تاریخ 2 مرداد ماه سال 1361 شمسی در راه بر اثر حادثه تصادف جان عزیزش را از دست داد و به ملاء اعلی پیوست. <ref>همان ، ص 33 و 34</ref>.


==فعالیت‌های قبل از انقلاب==
سید یونس عرفانی در سال 1343 شمسی اوائل تبعید و گرفتاری حضرت امام خمینی(ره) بنا به درخواست اهالی خیابان هاشمی و اصرار آنان به منطقه غرب تهران هجرت کرده و در آنجا رحل اقامت افکند و در مسجد سیدالشهداء (ع) به اقامه نماز جماعت و تبلیغ احکام اسلام و روشن نمودن افکار نسل جوان و نشر فرهنگ و معارف اسلامی همت گماشت و از خود خدمات ارزنده و چشمگیری نشان داد.  <ref>همان ،ص31 و 31</ref>.


مرحوم عرفانی با فضائل اخلاقی،تقوی،اخلاص و فداکاری و ایثار خویش توانست مردم غرب تهران را برای شرکت گسترده در نماز جماعت بسیج نماید . کم کم با شروع فعالیت مرحوم عرفانی در سنگر مسجد تحرک فوق العاده ای در منطقه غرب تهران به وجود آمد  و سیل جمعیت برای ادای فریضه نماز و آموختن احکام و معارف اسلامی به سوی مسجد سرازیر گشت. او با نطق های آتشین و با بیانات گرم و دلنشین خود توانست درقلوب مردم مسلمان غرب تهران نفوذ نماید و همواره بعنوان محور و ملجأ مردم و روحانیون و مستمندان و محرومان قرار گیرد.
همزمان با این خدمات گسترده  او ساعت های متمادی در کتابخانه بزرگ شخصی خویش  به مطالعات و تحقیقات وسیعی دست زد  و به طور فعال مبارزات خویش را شروع نمود. مرحوم عرفانی به زبان و ادبیات عرب مسلط و از صاحب نظران و ادبای زبان عربی به شمار می رفت و می توانست با فصاحت و بلاغت  به زبان عربی تکلم نماید . او با مطالعات وسیع و عمیق خود توانست  در علوم مختلفه اسلامی  از جمله اسلام شناسی، ادیان و مذاهب و تاریخ اسلام صاحب نظر شده  و به تفسیر قران و شرح و تبیین نهج البلاغه احاطه داشته باشد.مرحوم عرفانی با دارا بودن رتبه علمی اجتهاد همواره مطالعه، تحقیق، تدریس، تبلیغ، اقامه نماز در سنگر محراب و سخنرانی و ارشاد بر فراز منبر را همیشه به موازات یکدیگر انجام داده و یک لحظه در فعالیت‌های خویش کوتاهی نمی کرد.ترجمه کتاب الهدی الی دین المصطفی و مقدمه کتاب تربیت خانواده از آثار قلمی  آن فقید سعید است. <ref>همان ،ص32</ref>.


سید یونس عرفانی با تلاش و کوشش بسیاری توانست در کنار مسجد خویش کتابخانه وسیع و مجهزی را تاسیس کند و همواره در این سنگر نیز به مبارزه مشغول بود. آن مرحوم سال‌ها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برای فعالیت‌های آموزشی، کانون تعلیماتی مسجد سیدالشهداء را تاسیس و جزوات و نشریاتی نیز منتشر نمود. همچنین  به وسیله این کانون مشکلات و سوالات مذهبی نسل جوان پاسخ داده می شد . علاوه بر این خدمات ارزنده، منزل آن مرحوم همیشه کانون فعالیت‌های آموزشی و تبلیغی و مرکز ارشاد و هدایت مردم مسلمان بود.


==سفرهای خارج از کشور(با هدف تلاش در جهت  تقریب مذاهب اسلامی) ==
مرحوم عرفانی علاوه بر وظائف سنگین خود برای ارائه خدمات بیشتر  به کشورهای پاکستان ، مصر ، سوریه ،عربستان ،عراق و  لبنان  سفر نمود و در کنفرانس‌های اسلامی شرکت و در جهت تقریب مذاهب اسلامی  به زبان عربی به ایراد سخنرانی پرداخت . در یکی از سفرهای خود به لبنان  که برای چندمین بار صورت می‌گرفت  در مجلس یادبودی که از طرف دانشمندان، علماء و دانشجویان لبنانی برای  استادشهید [[مرتضی مطهری]] تشکیل شده بود  سخنرانی مهمی ایراد کرد که در مطبوعات آن کشور منعکس گردید.  او همواره در مسافرت های خود به لبنان با [[امام موسی صدر]]  و شیعیان لبنان ارتباط نزدیک داشت  و از نزدیک ترین یاران و دوستان امام صدر  به شمار می رفت .<ref>همان ، ص33 </ref> .


==نقش وی در  انقلاب اسلامی==
مرحوم عرفانی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بارها  به ساواک احضار  و مورد بازجوئی ساواک قرار گرفت.  او با سخنرانی‌های روشنگرانه خویش  بر فراز منبر همواره تحت فشار و نظر عوامل ساواک قرار داشت.با شروع نهضت اسلامی، مسجد او همواره محل اجتماع و ازدحام اقشار مختلف مردم غرب تهران  و یکی از کانون های گرم مبارزه بود  و سخنرانان متعددی  در این مجالس  به دعوت مرحوم عرفانی  به ایراد سخنرانی می پرداختند. بزرگ ترین و عظیم ترین تظاهرات و راهپیمائی های سال 1357 در غرب تهران با سازماندهی مرحوم عرفانی و از طریق مسجد سید الشهداء صورت می گرفت.  با پیروزی انقلاب اسلامی  با توجه به ویژگی ها و سوابق فعالیت‌های  آن فقید سعید به سرپرستی کمیته انقلاب اسلامی منطقه هشت تهران  انتخاب و منصوب گردید.  وی شبانه روز در کمیته انقلاب اسلامی  مشغول خدمت گردید  و پس از آن  با اصرار  و فشار مردم طالش و پیشنهاد  برخی از علما و شخصی های طراز اول انقلاب  برای نمایندگی مجلس شورای اسلامی کاندید و از حوزه طالش  به نمایندگی انتخاب گردید.


==درگذشت==
سرانجام مرحوم عرفانی  همانند همیشه  که برای دیدار و ملاقات و رسیدگی به مشکلات موکلین خویش  به حوزه انتخابیه اش  رفته بود در تاریخ 2 مرداد ماه سال 1361 شمسی در راه بر اثر حادثه تصادف جان عزیزش را از دست داد و به ملاء اعلی پیوست. <ref>همان ، ص 33 و 34</ref>.


== پانویس ==
{{پانویس}}


 
==منابع==
<references />
 
 
منابع:
کانون تعلیماتی و کتابخانه مسجد سیدالشهداء(ع). "در رثای سیدی گمنام"، تهران: مردادماه 1363
کانون تعلیماتی و کتابخانه مسجد سیدالشهداء(ع). "در رثای سیدی گمنام"، تهران: مردادماه 1363


--------------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------------




تبيين مرزهاي جاذبه و دافعه علي عليه السلام


==مقدمه==
[[علي |علي عليه السلام]] يك شخصيت ممتاز وبرجسته ويك اسوه و نمونه در تاريخ اسلام و ابعاد وجودي او غير قابل توصيف وزندگاني وسيره امام سراسر عبرت آميز وشگفت انگيز و تكان دهنده است . بدون ترديد  شخصيتهاي بزرگ در حوزه جاذبه ودافعه ورفتارهاي فردي واجتماعي  نقاط عطف مؤثري را رقم زده و همواره جاذبه وكشش ويا دفع و واكنش آنها  از شيرين ترين و انسان سازترين لحظه ها قلمداد گرديده است. سيره امير مومنان نشان مي دهد امام همواره "در قله تسخير ناپذير جاذبه ودر تنگناي اجتناب ناپذير دافعه" قرار گرفته وتحسين برانگيز ترين وپرصلابت ترين مواضع را اتخاذ کرده است . شخصيت پرجاذبه و  وجود مالامال پر بركت امام سبب گرديده تا رجال بزرگ اسلام از [[سلمان]] و[[ابوذر غفاری]] و[[عمار]] و [[مقداد]] تا [[بلال حبشی|بلال]] وكميل  و[[مالك اشتر]] و… پيرامون امام پروانه وار حلقه زده وبه امام عشق و ارادت ورزند و تا آخرين لحظات حيات و زندگي خويش  نستوه  ومقاوم در كنار امام باقي بمانند .


===سیره علوی الگوئی برای زیستن ما===
زندگي سياسي و اجتماعي امام. الگويي در حد مدينه فاضله است . گاهي نمونه هايي از استقامت و استواري آن حضرت برحكم خدا ديده مي شود . كه به نظر مي رسد  قايل پيروي  براي ديگران نيست .چنان كه خود امام در نامه‎اي به اين نكته اشاره كرده اند . <ref>نهج البلاغه  نامه 45</ref> . به همين دليل اين زندگي  براي كساني  كه مي خواهند پايبند باشند  الگويي بسيار بالايي است  آن  گونه كه هميشه بايد از آن درس گرفت و هنوز براي رسيدن به آن راهي طولاني باقي مانده است . به سخن ديگر سيره امام يكي از بهترين روشهاي زندگي است كه تا كنون در طول حيات انساني تجربه شده است  زندگي انسان كاملي كه نمونه واقعي يك انسان الهي و در شمار نادر افرادي است كه نهادن  اسم انسان  به معناي خليفه الهي در زمين بر آنان سزاوار است  اين زندگي تا آن اندازه جذاب است كه دوست را نسبت به او تا بالا ترين حد دوستي كشانده ودشمن را در مقابل آن تا  نهايت درجه دشمن  بالا مي برد .  امام دراين باره چنين فرموده است : و سيهلك في صنفان: محب مفرط يذهب به الحب الي غير الحق و مبغض مفرط يذهب به البغض الي غير الحق. <ref>نهج البلاغه – خ 127</ref>
دشمن به دليل استقامت او در راه حق  چنان از وي خشمگين است كه در اين باره به افراط گراييده و دوست به همان دليل چنان عشقي به وي مي‎ورزد كه گاه در اين باره به افراط مي‎گرايد .
تاثير شعاع شخصيت وجود  پر راز و رمز  امام تنها به دوران حيات امام محدود نشد پس از شهادت امام و تا امروز چه بسيار  شخصيتهاي  بر جسته و رجال بزرگ سياسي و متفكران  عالي رتبه كه تحت تاثير جاذبه و امام قرار گرفته‎ زبان به تحسين و تمجيد گشوده‎اند .
نوشتار حاضر  تلاش مي نمايد تا برخي  از زواياي سيره علوي را پيرامون جاذبه ودافعه آن حضرت به تصوير كشد وذره اي از دنياي ناشناخته شخصيت آ ن بزرگوار  را به صورت شفاف تقديم وعرضه نمايد . نگاهي گذرا  به برخورد ها و مواجه امام با دوستان و دشمنان به خوبي مرز هاي جاذبه ودافعه  را تبيين نموده و از هر گونه شرح و تفسير ي ما را بي نياز مي نمايد . بدون هيچ شك و ترديدي بايد  اذعان نماييم  امام شفاف ترين و  صريح ترين مواضع را در برابر دوستان و دشمنان از خودشان داده است . در اينجا به نمونه هايي از مواضع بسيار حساس و مهم امام در مقابل دوستان و دشمنان  بسنده مي كنيم :
====افرادي كه با امام  بيعت نكرده اند و امام عليه السلام هيچگاه متعرض آنها نشد==== :
1. وقتي [[عثمان بن عفان|عثمان]] كشته شد انصار  بجز چند كس و از جمله [[حسان بن ثابت]]  وكعب بن مالك و مسلمته بن مخلد و ابو سعيد حذري و  محمد بن سلمه و  نعمان بن شير و زيد بن ثابت و رافع بن خديج و فضالته بن عبيد و كعب بن عجرد كه عثماني بودند  با وي بيعت كردند . <ref>محمد بن جرير طبري تاريخ طبري .مترجم ابولقاسم پاينده 16 جلد چاپ پنجم تهران اساطير  1375 جلد 6 ص  23302331</ref> 
2. همه مردم در مدينه با علي بيعت كردند بجز هفت كس كه منتظر ماندند و بيعت نكردند :سعدبن ابي وقاص وابن عمر وصهيب وزيدبن ثابت ومحمدبن سلمه وسلمه بن و قش و اسامه بن زيد . <ref>همان ص 2332</ref>
=====مذاكره امام با طلحه و زبير=====
امام (ع) در مواجه با [[طلحه]] و [[زبیر بن عوام|زبير]]  چه زيبا و شگفت انگيز با آنان سخن مي گويد و ضمن  تبيين مرزهاي جاذبه ودافعه خطوط اساسي سياست وحكومت خويش را ترسيم مي نمايد :
همانا از اندك ناراضي بوديد  و بسيار را پشت سر انداختيد . آيا به من نمي گوييد كه شما در چه جيزي حق داشته ايد كه شما را از آن منع كرده ام ؟ يا كدام نصيب و بهرهاي بوده كه خود برداشنه به شما نداده ام ؟ يا كدام حق و دعوايي بوده كه يكي از مسلمانان نزد من آورده از آن عاجز و ناتوان مانده ام  و يا به آن نادان بوده در حكم آن اشتباه كرده ام ؟ سوگند به خدا من خواستار خلافت و علاقمند به حكومت نبوده ام  ولي شما مرا دعوت نموده به آن وادار كرديد  پس چون خلافت به من رسيد به كتاب خدا و دستوري كه براي ما تعيين نموده و ما را به حكم كردن به آن امر فرموده نظركرده متابعت نمودم  و به آنچه پبغمبر (ص) سنت قرار داده نگاه نموده پيروي كرده و در اين باب به راي و انديشه شما و غير شما نيازمند نبودم  و حكمي پيش نيامده كه به آن نادان بوده از شما وساير برادران مسلمان مشورت نمايم    و اگر چنين بود از شما وديگران رو نمي گردانيدم  و اما آنچه ياد آوري نموديد كه چرا در قسمت كردن بيت المال بالسويه رفتار كردم  در اين امر هم من به راي خود و از راه هواي نفس حكم نكردم  بلكه من و شما در دست داريم احكامي را كه رسول خدا (ص) آورده و  آنها را بر قرار نموده . و در آنچه كه خداوند از تقسيم و تعيين به آن دستور داده و حكم خود را در آن امضاء فرموده به شما نيازمند نبودم سپس سوگند به خدا شما وغير شما را نزد من حقي نيست كه از من شكايت داشته زبان به ملامت باز كنيد خداوند دلهاي ما وشما را به حق متوجه گرداند و به شما شكيبائي عطا فرمايد . <ref>خ پنجم نهج البلاغه</ref> .
======امام و [[جنگ جمل]]======
در واقعه جنگ جمل اصرار امام اين بود كه جنگ صورت نگيرد. آن حضرت از  شروع كردن جنگ توسط اصحابش  جلوگيري كرده و رسماً اعلام كرد كه كسي حق شروع جنگ را ندارد حتي در روز  جنگ  پيش از ظهر  امام قرآني به دست [[عبدالله ابن عباس|ابن عباس]] داد تا نزد طلحه و زبير رفته  بادعوت آنان به قرآن با آنها سخن بگويد  ابن عباس با طلحه وزبير سخن گفت  اما عايشه حتي اجازه صحبت نداد و گفت : به صاحبت بگو :بين ما و او جز شمشير حاكم نخواهد بود .ابن عباس مي گويد : من هنوز از آنها دور نشده بودم كه تيرهاي آنان مثل باران به سوي ما آمد . <ref>رسول جعفريان تاريخ خلفا (تاريخ سياسي اسلام ) (دو جلد) قم الهادي  1377 جلد دوم ص 267و268</ref>
=======رفتار امام با عايشه پس از جنگ جمل=======:
محمد بن ابي بكر عايشه را برداشت و خيمه اي براي او به پا كرد  علي بيامد و گفت : "مردم را تحريك كردي كه بر آشفتند و آنها را به هم انداختي كه خون همديگر بريختند !"
و سخن بسيار كرد . عايشه گفت :اي پسرابي طالب  اينك كه تسلط يافتي ملايمت كن امروز جمع تو خوب شجاعت نمودند.
علي او را روانه كرد و جمعي زن ومرد همراهش فرستاد و لوازم داد  و بگفت تا دوازده هزار به او بروند واين كار با عبدالله بن جعفر بود كه مالي بسيار به او  داد  و گفت : "اگر امير مومنان تاييد نكرد بعهده خودم <ref>.محمد بن جرير طبري  تاريخ طبري (تاريخ الرسل والملوك ) تر جمه ابولقاسم پاينده 16 جلد چاپ پنجم  تهران :اساطير 1375 جلد 6 ص 2436</ref>
=======ديدگاه و مواضع امام در باره حقوق مردم (سیره علوی)=======:
1. امير مومنان درباره رعايت حقوق مردم و شيوه رفتار و مواجه با آنها
خطاب به عبد الله بن عباس والي بصره چنين مي فرمايد :
سع الناس بوجهك و مجلسك و حكمك و اياك و الغضب فانه طيره من الشيطان. <ref>وصيت شماره 76- نهج البلاغه</ref>
با مردم گشاده رو وهم مجلس و در ستكار باش و از خشم نمودن بپرهيز كه سبك مغزي است از شيطان.
2. و در جای دیگری به كارگزاران خويش در خصوص حقوق مردم چنين توصيه مي فرمايد:
و اخلط الشده بضغث من اللين و ارفق ما كان الرفق ارفق  و اعتزم با لشده حين لا يغني عنك الاالشده واخفض للرعيه جناحك و ابسط لهم وجهك و الن لهم جانبك  واس بينهم في اللحظه والاشاره و التحيه حتي لا يطمع العظماء في حيفك و لا يباس الضعفاء من عدلك .  و السلام. <ref>تامه 46-نهج البلاغه</ref>.
سختي و درشتي را با مقداري نرمي و همواري بياميز و مدارا و مهرباني كن هنگامي كه مدارا شايسته تر باشد و به سخني و درشتي بپرداز آنگاه كه  از تو جز سختگيري پيش نمي رود . و براي رعيت بالت را فرود آور و رويت را بگشا و پهلويت را نرم كن و در نگريستن به گوشه چشم و خيره نگاه كردن و اشاره نمودن و درودگفتن بين ايشان يكسان رفتار كن تا بزرگان در ستم كردن تو طمع و از ننمايند و زير دستان از داد گري تو نوميد نشوند .
ملاحظه مي شود كه امام چگونه از مسؤلين  حكومتي مي خواهد تا با مردم چه رفتار و عملكردي داشته باشند و همواره توصيه مي نمايد تا با مردم با خوش رفتاري و مهرباني مواجه شوند و حقوق آنان را تضييع ننمايند .
3. و به برخي از كارگزاران خود كه مسئول و مأمور دريافت ماليات و خراج بودند در ارتباط با معاشرت و رفتار با مردم و حقوق آنها چنين پيام مي دهد :
فانصفوا الناس من  انفسكم  و اصبروا لحواجئهم  فانكم خزانه الرعيه و وكلاء الامه و سفرالائمه ولاتحشموا احدا عن حاجته ولا تحسبوه عن طلبته . <ref>نهج البلاغه نامه10</ref>.
پس به مدارا و انصاف با مردم رفتار كنيد و بر خواهشهاشان شكيبا باشيد زيرا شما خزانه داران رعيت هستيد و وكيل هاي مردم و نمايندگان بينوايانيد. و كسي را از درخواستش به خشم نياورده و از مطلوبش نسخ نكنيد.
4. و درباره يكي ديگر از كارگزاران خويش كه به بيت المال تعدي نموده و پيمان شكني كرده بود چنين مي گويد:
فاتق الله وارد الي هولاء القوم اموالهم  فانك ان لم تفعل ثم امكنني الله منك لا عذرن الي الله فيك ولا ضربنك بسيفي الذي ما ضربت به احدا الا دخل النار و الله لوان الحسن و الحسين فعلا مثل الذي فعلت ما كانت لهما عندي هواده ولا ظفرا مني باراده حتي اخذ الحق منهما وازيل الباطل عن مظلمتها. <ref>نامه 41- نهج البلاغه</ref> .
پس از خدا بترس و مال هاي اين گروه را به خود بازگردان كه اگر اين كار نكرده باشي و خدا مرا به تو توانا گرداند هر آينه درباره تو نزد خدا عذر بياورم و ترا به شمشيرم كه كسي را به آن نزده ام مگر آنكه در آتش داخل شده بزنم. و به خدا سوگند اگر حسن و حسين كرده بودند مانند آنچه تو كردي با ايشان صلح و آشتي نمي كردم و از من به خواهشي نمي رسيدند تا اينكه حق را از آنان بستانم و باطل رسيده از ستم آنها را دور سازم.
5. و زماني كه محمد بن ابي بكر را به استانداري مصر منصوب مي نمايد چنين مي‏ گويد:
فاحفض لهم جناحك و الن لهم جانبك و اسبط لهم وجهك و اس بينهم في الحظه و النظره حتي لا يطمع العظما في حينك لهم و لا يياس الضعفا من عدلك عليهم. <ref>نامه 27-نهج البلاغه</ref> .
بالت را براي ايشان بخوان و پهلويت را بر ايشان هموار دار و با آنان گشاده روباش و آنها را به نگريستن زير چشمي و خيره شدن در رو يكنواخت بدار تا بزرگان بظلم و ستم تو به سودشان طمع ننمايند و تا توان از عدل و درستكاري تو نوميد نگردند .
6. امام ضمن سفارش به تقوي و پرهيزكاري با يكي از كارگزارانش چنين سخن مي گويد :
و به او امر نموده و دستور ميدهم كه ايشان يعني رعيتها و زير دستان را نرنجاند و به آنها دروغ نگويد و  به سبب فرمانروايي به انها از روي سركشي از آنان روي بر نگرداند زيرا اينان در دين برادر وهم كيشند  و براي آماده كردن و پيدايش حقوق ياوران هستند . <ref>از فرمان هاي امام –شماره 26</ref>.
7. و به فرمانداري مكه چنين پيام ميدهد :
و اجلس  لهم العصرين فافت المستفتي و علم الجاهل و ذاكر العالم و لا يكن لك الي الناس سفيرالا لسانك و لا حاجب الا وجهك و لا تحجبن ذا حاجه عن لقائك بها فانها ان ذيدت عن ابوابك في اول وردها لم تحمد فيما بعد علي قضايها . <ref>نامه 67-نهج البلاغه.</ref>
و در بامداد و سرشب با آنها بنشين و فتوي بده كسي را كه حكمي بپرسد وتا نادان را بياموز و با دانا گفتگو كن و بايد ترا به مردم پيغام رساني نباشد مگر زبانت و نه درباني مگر رويت و در خواست كننده اي را از ملاقات و ديدار خود جلوگيري مكن زيرا ان در خواست اگر در ابتداي كار از درهاي تو روا نشود براي روا كردن در آخر كار ستوده نمي شوي .
8. و به استانداران و مامورين اخذ ماليات چنين دستور مي دهد :
فنكلو من تناول منهم ظلما عن ظلمهم و كفوا ايدي سفها يكن عن مصار تهم و التعرض لهم فيما اسشنيناه منهم .<ref>نامه 60 –نهج البلاغه</ref>.
پس دور كنيد و بكيفر رسانيد سپاهي را كه براي ستمگري به مال مردم دست درازي مي كند و بيخردانتان  را از جلوگيري و تعرض بايشان در آنچه اجازه دادم باز داريد .
========امام وجنگ صفين ========:
زماني كه امام نمي شنود كه گروهي از اصحابش در روزهاي جنگ صفين به لشگر شام دشنام مي‏دهندچنين مي فرمايد :
اني اكره لكم  ان تكونوا سبا بين ولكنكم لو وصفتم اعمالهم و ذكر تم حالهم كان اصوب في القول وابلغ في الغدر . و قلتم مكان سبكم اياهم  اللهم احقن دماء نا و دماءهما و اصلح ذات بيننا و بينهم و اهدهم من ضلالتهم حتي يعرف الحق  من جهله و يرعوي عن الغي والعدوان من لهج به . <ref>خ197 –نهج البلاغه</ref>.
بی گمان خوش ندارم كه دشنام گو باشید ليكن ا گر کارهایشان را وصف کنید وحالشان را به ياد آورید  در گفتار  درست تر و در عذر خواهی رساتر باشد  آنگاه به جاي دشنام دادن بدیشان بگوييد : خدايا از ریختن خون هاي ما و خون های آنان  جلوگیری کنو میان ما و ایشان  را به اصلاح برسان و از گمراهی شان راهنمائی کن تا هر کس حق را نمی شناسد آن را بشناسد  و هر کس بر گمراهی و ستم آشکار پافشاری می ورزد از آن ها دست بردارد.  <ref>آموزش نهج البلاغه دکتر سید محمد مهدی جعفری ص 420.</ref>
در واقعه جنگ صفين در شب آغاز جنگ  امام به همه نيروهاي خود سفارش مي كرد «لا تقاتلوا القوم حتي يبدوكم» هدف امام در اينجا نيز آن بود كه تا آخرين لحظه فرصتي براي بازگشت شاميان به حق باقي بگذارد. سفارشات امام به سپاهش چنين بود:  تا آغاز به جنگ نكرده اند شما به جنگ به ايشان نپرازيد چه شما به حمد خدا حجتي تمام داريد و چون ايشان را واگذاريد تا آغاز به جنگ كنند اين حجتي ديگر به سود شما و بر ضد آنان است و اگر جنگيديد و دشمن را شكست داديد گريزنده اي را نكشيد و مجروحي را تمام كش نكنيد و عورتي را برهنه نسازيد و كشته اي را مثله نكنيدو اگر به قرارگاه قوم دشمن درآمديد پرده اي ندريد و جز به فرمان من به خانه اي وارد نشويد و چيزي از اموال ايشان را جز آنچه در لشگرگاه باشد برنگيريد و به هيچ زني آزار و گزندي نرسانيد اگرچه به ناموس شما دشنام دهند و فرماندهان و نيكان شما را مشمول دشنام سازند زيرا آن زنان از نظر نفسانيات و خرد ضعيف و ناتوانند و ما مامور بوديم (زمان پيامبر ص) آن زمان كه آنان زنان مشركي بودند نيز از آزار رساندن به ايشان خودداري كنيم-  <ref>رسول جعفريان تاريخ خلفا(تاريخ سياسي اسلام (دو جلد)  قم الهادي 1377: جلد دوم ص 259</ref> .و امام عليه اسلام به سپاهيان خود  قبل از مواجه با دشمن در جنگ صفين استراتژي زيبا و پرصلابتي را به تصوير مي كشد و نهايت تلاش در سعي خود را مبذول مي دارد تا از جنگ ممانعت نمايد و آغاز كننده  و جنگ نباشد و به لشگريان سفارش اكيد مي نمايد اگر جنگ شروع شد متعرض فراريان از جنگ و زخميان نشده و حرمت حراست از بانوان را سر لوحه حركت و كارزار خويش دهند. <ref>شماره 14 از وصاياي آن حضرت – نهج البلاغه</ref>.
=========امام و [[خوارج]]=========
و پيام امام در خصوص خوارج چنين است:
لاتقتلوا الخوارج بعدي فليس من طلب الحق فاخطاه كمن طلب الباطل فادركه. <ref>خطبه 60 – نهج البلاغه</ref>.
بعد از من خوارج را نكشيد زيرا كسي كه مي خواسته حق را به دست آورد و خطا كرده  مانند كسي نيست كه در راه باطل قدم نهاده و آن را دريافته.
==========نتيجه گیری==========
امير ا لمومنين  - امر حکومت و سرپرستی و مسئولیت اجرائی  را وسیله ای برای رشد امت  به اجرا در آوردن حق و گستراندن دین می داند که اگر به صورت هدف درآید و ستیزه جوئی بر سر ان درگیرد آبی می شود گندیده و از خاصیت افتاده  یا لقمه ای گلوگیر که نه تنها  تشننگی و گرسنگی را رفع نکند بلکه موجب هلاکت نیز می شود.امير ا لمومنين بعنوان رهبر و موسس حكومتي بر مبناي مكتب و عدا لت شناخته شده است و در همين ا رتباط با جناح ها و اقشار و افكار مختلفي درگير و مواجه بوده است و در اين نشيب و فراز ها و بحران ها به صورت بسيار زيبا و با شكوه دستور ا لعمل ها  و برنامه هاي مدوني را جهت اجرا  بيان نمو ده اند. امام عليه ا لسلام اجراي عدا لت  را در بخش هاي مختلف جامعه خواستار است و چگونگي اجراي آن را در نهج ا لبلاغه بيان فرموده اند.
موقعيت و شرايط حساس جا معه ما به گونه اي است كه شباهت هاي بسياري به دوران  حكومت آن حضرت دارد و شايسته است با ژرف انديشي گسترده تر به  اين مباحث پرداخته شود. طرح اين موضوعات يك ضرورت است و براي افكار عمومي جامعه و بيداري و نجات همه نسل ها  نياز اساسي محسوب مي گردد.
على براى ما فقط يك شخصيت تاريخى نيست بلكه امير المؤ منين براى ما يك اسوه و الگو و يك نمونه است . نمونه اى براى حكومت كه زمامداران اسلامى بايد رفتار على بن ابيطالب را براى خود سرمشق و الگو قرار دهند و امروز كه جمهورى اسلامى به همت مسلمانان و با فداكارى بسيار در اين قطعه از جهان روى كار آمده است  كسانى كه زمام حكومت را در دست دارند يا در آينده بدست خواهند گرفت  خود را از روى اين سرمشق بسازند و از اين سرمشق عمل كنند و الگويى است براى مسلمان زيستن  يعنى ما مردم كه در طول دوران اختناق رژيم منحوس پادشاهى هرگز فرصت آن را پيدا نكرده بوديم كه مسلمان زندگى كنيم و مسلمان بمانيم . امروز بايد زير سايه نظام جمهورى اسلامى از فرصت استفاده كنيم براى مسلمان زيستن  شخصيت على و چهره اميرالمؤ منين مى تواند مى تواند الگوئى براى ما باشد تا بدانيم مسلمان زيستن چگونه است. <ref>سيد على خامنه اى. گفتارى درباره حكومت علوى ص2</ref>.
==  پانویس==
{{پانویس}}
------------------------------------------
منابع:
1- نهج البلاغه
2- طبري محمد بن جرير.تاريخ طبري. مترجم ابولقاسم پاينده 16 جلد. چاپ پنجم، تهران:  اساطير، 1375
3- جعفريان رسول. تاريخ خلفا (تاريخ سياسي اسلام). دو جلد.  چاپ اول، قم:  الهادي
4- مطهرى  مرتضى . سيرى در نهج البلاغه.  قم: صدرا، بى تاريخ .
5- خامنه اى  سيد على . گفتارى درباره حكومت علوى . چاپ اول،  تهران:  دفتر مركزى حزب جمهورى اسلامى،  1360.
6- مطهرى  مرتضى . جاذبه و دافعه على عليه السلام .
7- جعفری سید محمد مهدی.آموزش نهج البلاغه.چاپ اول ،تهرا ن: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،1380
----------------------------------------------------------------------------------------
----------------------------------------------------------------------------------------
مطلب جدید


 
==کمیل بن زیاد نخعی==
کمیل بن زیاد نخعی
==نسب و نیاکان==
==نسب و نیاکان==
کمیل بن زیاد نَخَعی نسبش با نُه واسطه به «جسر بن عمرو»، بنیانگذار طایفه «نَخَع» می رسد. <ref>نَخَع به معنی دوری، و جسر بن عمرو را از آن جهت «نخع» نامیدند که وی از قوم خود، فاصله گرفت.</ref>
کمیل بن زیاد نَخَعی نسبش با نُه واسطه به «جسر بن عمرو»، بنیانگذار طایفه «نَخَع» می رسد. <ref>نَخَع به معنی دوری، و جسر بن عمرو را از آن جهت «نخع» نامیدند که وی از قوم خود، فاصله گرفت.</ref>
خط ۱۶۵: خط ۷۶:
بن نهيك بن هيثم بْنِ سَعْدِ بْنِ مَالِكِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ صهبان ابن سعد بن مالك بن النخع من مذحج. <ref>ابن سعد كاتب الواقدي،الطبقات الكبرى،ط العلميه،پ جلد: 6،ص.217</ref>
بن نهيك بن هيثم بْنِ سَعْدِ بْنِ مَالِكِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ صهبان ابن سعد بن مالك بن النخع من مذحج. <ref>ابن سعد كاتب الواقدي،الطبقات الكبرى،ط العلميه،پ جلد: 6،ص.217</ref>
کمیل را گاهی ابن عبدالله و نیز ابن عبدالرّحمان گفته اند. <ref>جمال الدین ابی الحجّاج یوسف المزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، مؤسّسةالرسالة، 1413 ق، ج 24، ص. 218؛احمد بن علی بن حجر العسقلانی(متوفّای 852 ق.)،تهذیب التهذیب،دارالکتب العلمیّه، بیروت: 1415 ق. ج 8، ص.390</ref>  
کمیل را گاهی ابن عبدالله و نیز ابن عبدالرّحمان گفته اند. <ref>جمال الدین ابی الحجّاج یوسف المزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، مؤسّسةالرسالة، 1413 ق، ج 24، ص. 218؛احمد بن علی بن حجر العسقلانی(متوفّای 852 ق.)،تهذیب التهذیب،دارالکتب العلمیّه، بیروت: 1415 ق. ج 8، ص.390</ref>  
نَخَعیان، گروهی بزرگ و منشعب از قبیله «مذحج» بودند که قبل از اسلام در سرزمین «بیشه» سرزمینی نزدیک یمن (جنوب حجاز) و دارای جنگل های بسیار.  <ref>یاقوت حَمَوی، معجم البلدان،(متوفّای 626 ق.)، بیروت: دار صادرج 1، ص 529</ref> . شاید به همین سبب، کمیل را به یمن نسبت داده اند (یمانیّ).
نَخَعیان، گروهی بزرگ و منشعب از قبیله «مذحج» بودند که قبل از اسلام در سرزمین «بیشه» سرزمینی نزدیک یمن (جنوب حجاز) و دارای جنگل های بسیار زندگی می کردند.  <ref>یاقوت حَمَوی، معجم البلدان،(متوفّای 626 ق.)، بیروت: دار صادرج 1، ص 529</ref> . شاید به همین سبب، کمیل را به یمن نسبت داده اند (یمانیّ).
و پس از آن در کوفه روزگار می گذراندند. جمع زیادی از بزرگان و دانشمندان دنیای اسلام چون: [[علقمة بن قیس]] و [[مالک اشتر]]، از صحابی امام علی علیه السلام ونخعی بوده اند.  <ref>سمعانی (متوفّای 562 ق.)،الانساب، دارالجنان، ج 5، ص 473،  ابن اثیر جَزَری (متوفّای 630 ق.)اللُّباب فی تهذیب الانساب،المکتبةالفیصلیّة، ج 3، ص 304</ref>  
و پس از آن در کوفه روزگار می گذراندند. جمع زیادی از بزرگان و دانشمندان دنیای اسلام چون: [[علقمة بن قیس]] و [[مالک اشتر]]، از صحابی [[علی بن ابی طالب|امام علی علیه السلام]] نخعی بوده اند.  <ref>سمعانی (متوفّای 562 ق.)،الانساب، دارالجنان، ج 5، ص 473،  ابن اثیر جَزَری (متوفّای 630 ق.)اللُّباب فی تهذیب الانساب،المکتبةالفیصلیّة، ج 3، ص 304</ref>
 
==ولادت==
==ولادت==
زمان دقیق تولّد کمیل،در تاریخ ثبت نشده است ؛ ولی با توجّه به اینکه وی در سال 83 هجری (زمان شهادت) 90 بهار از عمرش می گذشته، می توان تولّد او را 7 سال قبل از هجرت [[پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم]]؛ یعنی سال پنجم بعثت دانست. بنابراین، کمیل در سال هجرت، هفت سال داشته است.
زمان دقیق تولّد کمیل، در تاریخ ثبت نشده است، ولی با توجّه به اینکه وی در سال 83 هجری (زمان شهادت) 90 بهار از عمرش می گذشته، می توان تولّد او را هفت سال قبل از هجرت [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|محمدبن عبدالله (خاتم‌الانبیا)]]  صلی الله علیه وآله وسلم؛ یعنی سال پنجم بعثت دانست. بنابراین، کمیل در سال هجرت، هفت سال داشته است.
بیشتر رجال شناسان، کمیل را «تابعی» <ref>کسی که رسول خدا(ص) را درک نکرده یا از ایشان روایت نقل نکرده معرّفی کرده اند.</ref>  ولی از آنجا که او بخشی از دوران جوانی خود را در حیات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گذرانده، صحابی بودن وی با گمان قوی همراه است؛ چرا که طبق آنچه برآورد نمودیم، در زمان رحلت آن حضرت، کمیل 18 سال داشته است. از این رو، ابن حجر عسقلانی (773 - 852 ق.) می گوید:
بیشتر رجال شناسان، کمیل را [[«تابعی»]] <ref>کسی که رسول خدا(ص) را درک نکرده یا از ایشان روایت نقل نکرده معرّفی کرده اند.</ref>  ولی از آنجا که او بخشی از دوران جوانی خود را در حیات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گذرانده، صحابی بودن وی با گمان قوی همراه است، چرا که طبق آنچه برآورد نمودیم، در زمان رحلت آن حضرت، کمیل 18 سال داشته است. از این رو، [[ابن حجر عسقلانی]] (773 - 852 ق.) می گوید:
له ادراک، قد ادرک من الحیاة النّبویّة ثمانی عشرة سنة. <ref>احمد بن علی بن حجرالعسقلانی،الاصابة فی تمییز الصحابة،بیروت:دارالکتب العلمیّة، ج 3،ص 325</ref>
له ادراک، قد ادرک من الحیاة النّبویّة ثمانی عشرة سنة. <ref>احمد بن علی بن حجرالعسقلانی،الاصابة فی تمییز الصحابة،بیروت:دارالکتب العلمیّة، ج 3،ص 325</ref>
کمیل 18 سال از عمر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را درک نموده است.
کمیل 18 سال از عمر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را درک نموده است.
==همراه و همراز [[امیرمؤمنان علیه السلام]]==
 
امام علی علیه السلام در خطبه 118 نهج البلاغه به نام برخی از یاران مورد اعتماد خود،اشاره می نماید.انتم الانصار علی الحقّ والاخوان فی الدّین، والجُنن یوم البأس، و البِطانة دون النّاس، بکم اَضرِبُ المدبِر، و ارجو طاعةَ المُقبل.<ref>صبحی صالح،نهج البلاغه، خ 118</ref>
==همراه و همراز امیرمؤمنان علیه السلام==
امام علی علیه السلام در خطبه 118 نهج البلاغه به نام برخی از یاران مورد اعتماد خود، اشاره می نماید.انتم الانصار علی الحقّ والاخوان فی الدّین، والجُنن یوم البأس، و البِطانة دون النّاس، بکم اَضرِبُ المدبِر، و ارجو طاعةَ المُقبل.<ref>صبحی صالح،نهج البلاغه، خ 118</ref>
و کمیل را می توان یکی از مصادیق این سخن یافت.
و کمیل را می توان یکی از مصادیق این سخن یافت.
روزی آن حضرت به کاتب خود، [[عبدالله بن ابی رافع]] فرمان داد تا ده نفر از معتمدان ایشان را حاضر نماید. عبدالله عرض کرد: ای امیرمؤمنان! آنان را مشخّص فرمایید. حضرتش ده نفر، از جمله کمیل را نام برد.  <ref>شیخ حرّ عاملی،وسایل الشیعه،قم:مؤسّسة آل البیت ج 30، ص 234 و235</ref>  
روزی آن حضرت به کاتب خود، [[عبدالله بن ابی رافع]] فرمان داد تا ده نفر از معتمدان ایشان را حاضر نماید. عبدالله عرض کرد: ای امیرمؤمنان! آنان را مشخّص فرمایید. حضرتش ده نفر، از جمله کمیل را نام برد.  <ref>شیخ حرّ عاملی،وسایل الشیعه،قم:مؤسّسة آل البیت ج 30، ص 234 و235</ref>  
این حدیث، بیانگر جایگاه ویژه کمیل نزد امام علی علیه السلام است.
این حدیث، بیانگر جایگاه ویژه کمیل نزد امام علی علیه السلام است.
در جای دیگری کمیل نقل می کند:
در جای دیگری کمیل نقل می کند:
با علی علیه السلام در مسجد کوفه بودم. نماز عشاء را به جای می آوردیم که حضرت دست مرا گرفت و از مسجد خارج شدیم. او راه را در پیش گرفت تا اینکه به بیرون شهر رسیدیم. در این مدّت، حضرتش هیچ سخنی با من نگفت. چون به بیابان رسیدیم، حضرت نفسی تازه کرد و فرمود: ای کمیل! این قلب ها ظروفی هستند و بهترینشان باظرفیت ترین آنهاست. آنچه را می گویم به خاطر بسپار! مردم بر سه قسمند:
با علی علیه السلام در [[مسجد کوفه]] بودم. نماز عشاء را به جای می آوردیم که حضرت دست مرا گرفت و از مسجد خارج شدیم. او راه را در پیش گرفت تا اینکه به بیرون شهر رسیدیم. در این مدّت، حضرتش هیچ سخنی با من نگفت. چون به بیابان رسیدیم، حضرت نفسی تازه کرد و فرمود: ای کمیل! این قلب ها ظروفی هستند و بهترینشان باظرفیت ترین آنهاست. آنچه را می گویم به خاطر بسپار! مردم بر سه قسمند:
عالِمٌ رَبَّانیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ؛ دانشمندانِ هدایت یافته از جانب خداوند، فراگیرندگان دانش که راه نجات را در پیش گرفته اند و افراد نادانی که به هر سو متمایل و هر بانگی را پیروی می نمایند. آنها، هم جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانی نگشته و به ملجأ مورد اعتمادی نیز پناه نبرده اند.
عالِمٌ رَبَّانیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ؛ دانشمندانِ هدایت یافته از جانب خداوند، فراگیرندگان دانش که راه نجات را در پیش گرفته اند و افراد نادانی که به هر سو متمایل و هر بانگی را پیروی می نمایند. آنها، هم جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانی نگشته و به ملجأ مورد اعتمادی نیز پناه نبرده اند.
یا کمیل! العلمُ خیرٌ مِنَ المال؛ ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ چرا که دانش، تو را حفظ می کند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستی. مال با پرداخت، کاسته می گردد؛ ولی علم با انفاق، افزون می شود.
یا کمیل! العلمُ خیرٌ مِنَ المال؛ ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ چرا که دانش، تو را حفظ می کند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستی. مال با پرداخت، کاسته می گردد؛ ولی علم با انفاق، افزون می شود.
خط ۱۸۸: خط ۱۰۱:
کمیل بدون آنکه سخنی بگوید، صدا و حالت خوش آن مرد، بسیار او را تحت تأثیر قرار داده بود؛ در این هنگام، علی علیه السلام رو به کمیل کرد و فرمود:
کمیل بدون آنکه سخنی بگوید، صدا و حالت خوش آن مرد، بسیار او را تحت تأثیر قرار داده بود؛ در این هنگام، علی علیه السلام رو به کمیل کرد و فرمود:
«لاتُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ اِنَّهُ مِنْ اَهْلِ النَّارِ؛ صدای این مرد تو را متعجّب نسازد؛ چرا که او اهل آتش است و من در آینده تو را آگاه خواهم نمود!»
«لاتُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ اِنَّهُ مِنْ اَهْلِ النَّارِ؛ صدای این مرد تو را متعجّب نسازد؛ چرا که او اهل آتش است و من در آینده تو را آگاه خواهم نمود!»
کمیل که هم از اطلاع حضرت از باطن خود و هم دوزخی بودن آن مرد، بسیار شگفت زده شده بود،در فکر فرو رفت و ساکت ماند. مدّت زیادی گذشت تا آنکه ماجرای «[[جنگ نهروان|نهروان]]» پیش آمد و خوارج که بسیاری حافظ قرآن بودند، به جنگ امیرمؤمنان علیه السلام پرداختند و این داستان با پیروزی حضرت خاتمه یافت. پس از پایان نبرد، کمیل همراه علی علیه السلام در میان کشتگان خوارج قدم می زدند تا آنکه حضرت، نوک شمشیر را روی سر یکی از آنها گذاشت و فرمود:
کمیل که هم از اطلاع حضرت از باطن خود و هم دوزخی بودن آن مرد، بسیار شگفت زده شده بود، در فکر فرو رفت و ساکت ماند. مدّت زیادی گذشت تا آنکه ماجرای «[[جنگ نهروان|نهروان]]» پیش آمد و خوارج که بسیاری حافظ قرآن بودند، به جنگ امیرمؤمنان علیه السلام پرداختند و این داستان با پیروزی حضرت خاتمه یافت. پس از پایان نبرد، کمیل همراه علی علیه السلام در میان کشتگان خوارج قدم می زدند تا آنکه حضرت، نوک شمشیر را روی سر یکی از آنها گذاشت و فرمود:
«یا کمیل! اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً؛ یعنی «این، همان شخصی است که آن شب با چنان حالتی مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسین واداشت.» در این هنگام، کمیل بر قدم های حضرت افتاد و پاهای مبارکش را بوسید و از خداوند طلب مغفرت نمود.  <ref>حسن بن محمد الدّیلمی،ارشاد القلوب، نشر رضی، ج 2، ص 226</ref>
«یا کمیل! اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً؛ یعنی «این، همان شخصی است که آن شب با چنان حالتی مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسین واداشت.» در این هنگام، کمیل بر قدم های حضرت افتاد و پاهای مبارکش را بوسید و از خداوند طلب مغفرت نمود.  <ref>حسن بن محمد الدّیلمی،ارشاد القلوب، نشر رضی، ج 2، ص 226</ref>
این ماجرا، رازداری کمیل را به طور کامل واضح می سازد؛ چرا که پرده برداری از چهره شوم خوارج، در زمانی که آنان چهره های متدیّن و موجّه جامعه شناخته می شدند، در تحمّل همگان نبود.
این ماجرا، رازداری کمیل را به طور کامل واضح می سازد؛ چرا که پرده برداری از چهره شوم خوارج، در زمانی که آنان چهره های متدیّن و موجّه جامعه شناخته می شدند، در تحمّل همگان نبود.
======فرماندار امام علی علیه السلام======
 
==فرماندار امام علی علیه السلام==
از افتخارات کمیل آن است که فرماندار علی علیه السلام در شهر «هیتْ» بود. <ref>هیت، شهری در کنار فرات و نزدیک بغداد، دارای نخل های زیاد و آبادانی های فراوان است. در وجه نامگذاری آن، گفته شده:
از افتخارات کمیل آن است که فرماندار علی علیه السلام در شهر «هیتْ» بود. <ref>هیت، شهری در کنار فرات و نزدیک بغداد، دارای نخل های زیاد و آبادانی های فراوان است. در وجه نامگذاری آن، گفته شده:
  1: از عبارت هُوَّةٌ من الأرض؛ به معنی شکاف یا سراشیبی زمین، مشتق شده.
  1: از عبارت هُوَّةٌ من الأرض؛ به معنی شکاف یا سراشیبی زمین، مشتق شده.
خط ۱۹۷: خط ۱۱۱:


از چگونگی و مدّت این حاکمیّت، مدرکی در دست نیست به جز نامه آن حضرت به کمیل پیرامون آنچه در زمان این فرماندار اتفاق افتاد. داستان چنین بود:
از چگونگی و مدّت این حاکمیّت، مدرکی در دست نیست به جز نامه آن حضرت به کمیل پیرامون آنچه در زمان این فرماندار اتفاق افتاد. داستان چنین بود:
[[معاویه]] در سال 39 هجری لشکری متشکّل از 6 هزار نفر، به فرماندهی سُفیان بن عَوف سازماندهی کرد و به آنان مأموریت داد از شهر هیت بگذرند و سپس به انبار و مداین رفته، این دو شهر را غارت کنند. این سپاه در هیت با مقاومتی رو به رو نشد و در شهر انبار، پادگانی که می بایست 500 سرباز در آن وجود داشته باشد، تنها 200 نفر در آن مستقر بود. علّت تفرّق آنان بدین قرار بود که فرماندهی این پادگان را کمیل بر عهده داشت. او مطّلع شده بود که عدّه ای از هواداران معاویه در شهر «قرقیسا» <ref>قرقیسیا نیز گفته شده، که شهری در نزدیکی هیت است. معجم البلدان، ج 4، ص 328</ref>
[[معاویه]] در سال 39 هجری لشکری متشکّل از شش هزار نفر، به فرماندهی [[سُفیان بن عَوف]] سازماندهی کرد و به آنان مأموریت داد از [[شهر هیت]] بگذرند و سپس به [[انبار]] و [[مداین]] رفته، این دو شهر را غارت کنند. این سپاه در هیت با مقاومتی رو به رو نشد و در شهر انبار، پادگانی که می بایست پانصد سرباز در آن وجود داشته باشد، تنها دویست نفر در آن مستقر بود. علّت تفرّق آنان بدین قرار بود که فرماندهی این پادگان را کمیل بر عهده داشت. او مطّلع شده بود که عدّه ای از هواداران [[معاویه]] در [[شهر «قرقیسا»]] <ref>قرقیسیا نیز گفته شده، که شهری در نزدیکی هیت است. معجم البلدان، ج 4، ص 328</ref>تصمیم به حمله و غارت هیت گرفته اند و کمیل بدون هماهنگی با علی علیه السلام جمعی از سربازان را با خود برداشته، به سوی قرقیسا حرکت نموده بود. <ref>ابن اثیر،الکامل فی التاریخ،دار احیاءالتراث العربی، 1408 ق، ج 2، ص 425</ref>
 
تصمیم به حمله و غارت هیت گرفته اند و کمیل بدون هماهنگی با علی علیه السلام جمعی از سربازان را با خود برداشته، به سوی قرقیسا حرکت نموده بود. <ref>ابن اثیر،الکامل فی التاریخ،دار احیاءالتراث العربی، 1408 ق، ج 2، ص 425</ref>
این امر سبب خشم امیرمؤمنان علی علیه السلام گردید و حضرت نامه ای به شرح ذیل  خطاب به کمیل نوشت:
این امر سبب خشم امیرمؤمنان علی علیه السلام گردید و حضرت نامه ای به شرح ذیل  خطاب به کمیل نوشت:
ضایع ساختن انسان، مسئولیتی را که به او واگذار شده، و رنج بردن در کاری که بر عهده دیگران است، ناتوانی یی آشکار و رأیی فاسد است. حمله تو بر اهل قرقیسا و رها کردن پادگانی که تو را فرمانده آن قرار دادیم، بدون آنکه مدافعی در آن وجود داشته باشد، اندیشه ای ضعیف است. پس تو، پُلی برای غارت دشمن گشته ای. نه قوّتی از خود نشان دادی و نه ترسی در دل دشمن ایجاد کردی، نه شوکت خصم را شکستی، نه مردم شهر را بی نیاز ساختی و نه کفایت از امیر داری . <ref>صبحی صالح،نهج البلاغه وفیض الاسلام،نهج البلاغ ،نامه 61</ref>
ضایع ساختن انسان، مسئولیتی را که به او واگذار شده، و رنج بردن در کاری که بر عهده دیگران است، ناتوانی آشکار و رأیی فاسد است. حمله تو بر اهل قرقیسا و رها کردن پادگانی که تو را فرمانده آن قرار دادیم، بدون آنکه مدافعی در آن وجود داشته باشد، اندیشه ای ضعیف است. پس تو، پُلی برای غارت دشمن گشته ای. نه قوّتی از خود نشان دادی و نه ترسی در دل دشمن ایجاد کردی، نه شوکت خصم را شکستی، نه مردم شهر را بی نیاز ساختی و نه کفایت از امیر داری . <ref>صبحی صالح،نهج البلاغه وفیض الاسلام،نهج البلاغ ،نامه 61</ref>
برخی از شارحان نهج البلاغه همچون: ابن ابی الحدید (656 - 586 ق.) این نامه را نشان ضعف درونی کمیل دانسته و اذعان نموده اند: پیوسته لشکریان معاویه بر قلمرو کمیل حمله می کردند؛ ولی او توانایی دفاع نداشت. و سپس افزوده اند: کمیل برای جبران این ضعف و سر پوش نهادن بر عجز خود، به شهرهای تحت سیطره معاویه، مانند قرقیسا حمله می کرد. <ref>ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،بیروت: مؤسّسةالاعلمی، 1415 ق، ج 5، ص 69</ref>
برخی از شارحان نهج البلاغه همچون: [[ابن ابی الحدید]] (656 - 586 ق.) این نامه را نشان ضعف درونی کمیل دانسته و اذعان نموده اند: پیوسته لشکریان معاویه بر قلمرو کمیل حمله می کردند؛ ولی او توانایی دفاع نداشت. و سپس افزوده اند: کمیل برای جبران این ضعف و سر پوش نهادن بر عجز خود، به شهرهای تحت سیطره معاویه، مانند قرقیسا حمله می کرد. <ref>ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،بیروت: مؤسّسةالاعلمی، 1415 ق، ج 5، ص 69</ref>
فساد این سخن، بر کسی که تاریخ را مورد مطالعه قرار دهد، پوشیده نیست؛ زیرا همان طور که قبلاً نیز آوردیم، این نامه تنها و تنها به خاطر یک اقدام ناهماهنگ کمیل بوده است و گرنه او در میدان های نبرد، مبارزی شجاع و جنگجویی توانا بوده است. شاهد مدّعای ما، حوادث مقطعی از تاریخ است که آن نیز در سال 39 هجری واقع شده است.
فساد این سخن، بر کسی که تاریخ را مورد مطالعه قرار دهد، پوشیده نیست؛ زیرا همان طور که قبلاً نیز آوردیم، این نامه تنها و تنها به خاطر یک اقدام ناهماهنگ کمیل بوده است و گرنه او در میدان های نبرد، مبارزی شجاع و جنگجویی توانا بوده است. شاهد مدّعای ما، حوادث مقطعی از تاریخ است که آن نیز در سال 39 هجری واقع شده است.
معاویه، لشکری را به فرماندهی «عبدالرحمان بن قباث» برای غارت شهرهای جزیره  <ref>«جزیره»، محدوده شمال بین النهرین (دجله و فرات) را گویند که بین عراق و ترکیه واقع شده است .المنجد، لویس معلوف</ref>   
معاویه، لشکری را به فرماندهی [[«عبدالرحمان بن قباث»]] برای غارت شهرهای [[جزیره]] <ref>«جزیره»، محدوده شمال بین النهرین (دجله و فرات) را گویند که بین عراق و ترکیه واقع شده است .المنجد، لویس معلوف</ref>   
رهسپار کرد. از قضا «شبیب بن عامر» (یار مخلص علی علیه السلام) در شهر «نصیبین» که در همین محدوده واقع شده است، می زیست؛ او ماجرای ورود سپاه معاویه را در ضمن نامه ای به کمیل، که در هیت بود، گزارش داد.
رهسپار کرد. از قضا [[«شبیب بن عامر»]] (یار مخلص علی علیه السلام) در شهر [[«نصیبین»]] که در همین محدوده واقع شده است، می زیست؛ او ماجرای ورود سپاه معاویه را در ضمن نامه ای به کمیل، که در هیت بود، گزارش داد.
کمیل، لشکری متشکّل از 600 نفر سواره ترتیب داده، به آن منطقه گسیل کرد. دو لشکر در منطقه ای به نام «کَفَرتوثا» به یکدیگر برخورد نمودند و جنگ در گرفت؛ اما کمیل توانست سپاه شام را درهم شکسته، افراد زیادی از آنان را از بین ببرد. او دستور داد نه به تعقیب فراری بپردازند و نه به مصدومان آسیب رسانند. در این جنگ تنها دو نفر از یاران کمیل به شهادت رسیدند.
کمیل، لشکری متشکّل از ششصد نفر سواره ترتیب داده، به آن منطقه گسیل کرد. دو لشکر در منطقه ای به نام [[«کَفَرتوثا»]] به یکدیگر برخورد نمودند و جنگ در گرفت؛ اما کمیل توانست سپاه شام را درهم شکسته، افراد زیادی از آنان را از بین ببرد. او دستور داد نه به تعقیب فراری بپردازند و نه به مصدومان آسیب رسانند. در این جنگ تنها دو نفر از یاران کمیل به شهادت رسیدند.
پس از این واقعه، کمیل نامه ای به امام علی علیه السلام نوشته و پیروزی خود را به ایشان گزارش داد. آن حضرت نیز پاداش خوبی به کمیل عنایت کرد و نامه ای همراه با ابراز رضایت از وی ارسال نمود. <ref>الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 4</ref>
پس از این واقعه، کمیل نامه ای به امام علی علیه السلام نوشته و پیروزی خود را به ایشان گزارش داد. آن حضرت نیز پاداش خوبی به کمیل عنایت کرد و نامه ای همراه با ابراز رضایت از وی ارسال نمود. <ref>الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 4</ref>
بنابراین، مسئله نارضایتی امام از کمیل، توهّمی بیش نیست.
بنابراین، مسئله نارضایتی امام از کمیل، توهّمی بیش نیست.
==حضور کمیل در میدان جهاد==
==حضور کمیل در میدان جهاد==
کمیل در حیات طیّبه خود، تلاش ها و مبارزاتی درخشان دارد، که به برخی از آنها اشاره می نماییم:
کمیل در حیات طیّبه خود، تلاش ها و مبارزاتی درخشان دارد، که به برخی از آنها اشاره می نماییم:
او در هر سه جنگی که در زمان امیرمؤمنان علیه السلام اتفاق افتاد، حضور داشت. در مورد [[نبرد صفّین]]، محمد بن سعد زهری (متوفّای 230 ق.) - از تاریخ نگاران اهل سنّت - می گوید:
او در هر سه جنگی که در زمان امیرمؤمنان علیه السلام اتفاق افتاد، حضور داشت. در مورد [[جنگ صفین]]، [[محمد بن سعد زهری]] (متوفّای 230 ق.) - از تاریخ نگاران اهل سنّت - می گوید:
و شهد مع علیّ صفّین  <ref>الطبقات الکبیر،قاهره :مکتبةالخانجی ج 8، ص 299، چاپ اوّل، 1412 ق</ref>
و شهد مع علیّ صفّین  <ref>الطبقات الکبیر،قاهره :مکتبةالخانجی ج 8، ص 299، چاپ اوّل، 1412 ق</ref>


کمیل جنگ صفین را در رکاب علی علیه السلام حضور یافت.کمیل در جنگ نهروان هم حضور داشت، که به آن اشاره شد.
کمیل جنگ صفین را در رکاب علی علیه السلام حضور یافت.کمیل در جنگ نهروان هم حضور داشت، که به آن اشاره شد.
امّا در [[نبرد جمل]] (سال 36)، ابن اثیر (630 - 555 ق.) می گوید:
امّا در [[نبرد جمل]] (سال 36)، ابن اثیر (630 - 555 ق.) می گوید:
به علی علیه السلام گزارش داده شد که عایشه و طلحه و زبیر همدست شده، آهنگ خروج بر علیه حکومت وی را دارند.آن حضرت، مردم مدینه را در جریان قرار داده، از ایشان برای مقابله با دشمن دعوت به عمل آورد؛ ولی آنان سستی به خرج دادند. آنگاه علی علیه السلام کمیل نخعی را نزد عبدالله بن عُمر فرستاد و از او درخواست یاری نمود، که او نیز همکاری خود را مشروط به همراهی مردم مدینه نمود. <ref>الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 205</ref>
به علی علیه السلام گزارش داده شد که [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر بن عوام|زبیر]] هم دست شده، آهنگ خروج بر علیه حکومت وی را دارند.آن حضرت، مردم مدینه را در جریان قرار داده، از ایشان برای مقابله با دشمن دعوت به عمل آورد؛ ولی آنان سستی به خرج دادند. آنگاه علی علیه السلام کمیل نخعی را نزد [[عبدالله بن عُمر]] فرستاد و از او درخواست یاری نمود، که او نیز همکاری خود را مشروط به همراهی مردم مدینه نمود. <ref>الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 205</ref>
نمونه دیگر از مبارزات کمیل، نبرد با خون آشامی چون: حَجّاج بن یوسف ثقفی است. این واقعه که به «دیر الجماجم» معروف شده، در سال 82 هجری اتفاق افتاد و نبردی بین حجّاج از یکسو و عبدالرّحمان بن محمّد از سوی دیگر بود که سرانجام به شکست حجّاج منجر گردید. تاریخ نگاران آورده اند: کمیل در این نبرد، در جمع قاریان قرآن بود «و کان رجلاً رکیناً؛ و از ارکان به شمار می آمد.  <ref>همان، ج 4، ص 472</ref>
نمونه دیگر از مبارزات کمیل، نبرد با خون آشامی چون: [[حَجّاج بن یوسف ثقفی]] است. این واقعه که به [[«دیر الجماجم»]] معروف شده، در سال 82 هجری اتفاق افتاد و نبردی بین حجّاج از یکسو و [[عبدالرّحمان بن محمّد]] از سوی دیگر بود که سرانجام به شکست حجّاج منجر گردید. تاریخ نگاران آورده اند: کمیل در این نبرد، در جمع قاریان قرآن بود «و کان رجلاً رکیناً؛ و از ارکان به شمار می آمد.  <ref>همان، ج 4، ص 472</ref>
 
==کمیل در تبعید==
بُعد دیگر مبارزات کمیل، تبعید اوست. در زمان حاکمیت [[عثمان بن عفان|عثمان]]، برخی از شیعیان امام علی علیه السلام مانند: [[صعصعه]] و کمیل نزد معاویه رفته و از او با لحنی شدید درخواست نمودند از مقام خود کناره گیری نماید! معاویه که از آنان به ستوه آمده بود، ایشان را نزد عثمان فرستاد و عثمان نیز آنها را به شهر [[«حِمص»]] تبعید نمود. <ref>همان، ج 3، ص 144</ref>


کمیل در تبعید
بُعد دیگر مبارزات کمیل، تبعید اوست. در زمان حاکمیت عثمان، برخی از شیعیان امام علی علیه السلام مانند: صعصعه و کمیل نزد معاویه رفته و از او با لحنی شدید درخواست نمودند از مقام خود کناره گیری نماید! معاویه که از آنان به ستوه آمده بود، ایشان را نزد عثمان فرستاد و عثمان نیز آنها را به شهر «حِمص» تبعید نمود. <ref>همان، ج 3، ص 144</ref>
==شخصیت والای کمیل==
==شخصیت والای کمیل==
جایگاه والای «کمیل بن زیاد» نزد دانشمندان شیعه بر کسی پوشیده نیست. همه محدّثان، مورّخان و اهل رجال، او را در زمره مقرّبان حضرت علی علیه السلام ثبت نموده اند. آیةالله سیّد ابوالقاسم خویی قدس سره می نویسد: شیخ طوسی، کمیل را از اصحاب امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام شمرده و شیخ مفید در کتاب اختصاص او را از سابقین و مقرّبین به علی علیه السلام معرّفی نموده است.  
جایگاه والای «کمیل بن زیاد» نزد دانشمندان شیعه بر کسی پوشیده نیست. همه محدّثان، مورّخان و اهل رجال، او را در زمره مقرّبان حضرت علی علیه السلام ثبت نموده اند. [[سید ابوالقاسم خوئی|آیةالله سیّد ابوالقاسم خویی]] قدس سره می نویسد: [[محمد بن حسن طوسی|شیخ طوسی]]، کمیل را از اصحاب امام علی علیه السلام و [[حسن بن علی (مجتبی)|امام حسن علیه السلام]] شمرده و [[محمد بن محمد بن نعمان|شیخ مفید]] در کتاب اختصاص او را از سابقین و مقرّبین به علی علیه السلام معرّفی نموده است.  
آیةالله خویی در پایان می گوید:
آیةالله خویی در پایان می گوید:
اقول جلالة کمیل و اختصاصه بامیرالمؤمنین علیه السلام من الواضحات التی لایدخلها ریب. <ref>آیةالله خویی ،معجم رجال الحدیث،نشر مدینةالعلم، ج 14، ص 128</ref>  
اقول جلالة کمیل و اختصاصه بامیرالمؤمنین علیه السلام من الواضحات التی لایدخلها ریب. <ref>آیةالله خویی ،معجم رجال الحدیث،نشر مدینةالعلم، ج 14، ص 128</ref>  
عظمت و قرب کمیل نزد علی علیه السلام از واضحاتی است که شکّی در آنها نیست.
عظمت و قرب کمیل نزد علی علیه السلام از واضحاتی است که شکّی در آنها نیست.
اکثر دانشمندان اهل سنّت نیز کمیل را به نیکی و عظمت یاد نموده اند.
اکثر دانشمندان اهل سنّت نیز کمیل را به نیکی و عظمت یاد نموده اند.
ابن سعد زهری (متوفّای 230 ق.) می گوید:
[[ابن سعد زهری]] (متوفّای 230 ق.) می گوید:
کان شریفاً مطاعاً فی قومه .<ref>الطبقات الکبیر، ج 8، ص 299</ref>
کان شریفاً مطاعاً فی قومه .<ref>الطبقات الکبیر، ج 8، ص 299</ref>
کمیل، مردی شریف و در خاندان و قبیله خود فرمان روا بود.
کمیل، مردی شریف و در خاندان و قبیله خود فرمان روا بود.
حافظ ابوحجّاج یوسف المزی (742 - 654 ق.) می نویسد:
[[حافظ ابوحجّاج یوسف المزی]] (742 - 654 ق.) می نویسد:
کان شریفاً مطاعاً فی قومه و کان ثقة<ref>.تهذیب الکمال، ج 24، ص 219</ref>
کان شریفاً مطاعاً فی قومه و کان ثقة<ref>.تهذیب الکمال، ج 24، ص 219</ref>
کمیل، مردی شریف و در خاندانش مورد اعتماد بود.
کمیل، مردی شریف و در خاندانش مورد اعتماد بود.
 
==دعای کمیل==
==دعای کمیل==
بخش دیگری که در بررسی زندگینامه کمیل شایان توجّه است، «دعای کمیل» است. «و آن از ادعیه معروفه است و علاّمه مجلسی قدس سره فرموده که بهترین دعاهاست و آن دعای حضرت خضر علیه السلام می باشد. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آن را تعلیم کمیل فرمود. در شب های نیمه شعبان و در هر شب جمعه خوانده می شود و برای کفایت از شرّ اعدا و فتح باب رزق و آمرزش گناهان، نافع است. <ref>شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، بنیاد معارف اسلامی ،ص 96</ref>
بخش دیگری که در بررسی زندگینامه کمیل شایان توجّه است، [[«دعای کمیل»]] است. «و آن از ادعیه معروفه است و [[علاّمه مجلسی]] قدس سره فرموده که بهترین دعاهاست و آن دعای [[حضرت خضر]] علیه السلام می باشد. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آن را تعلیم کمیل فرمود. در شب های [[نیمه شعبان]] و در هر [[شب جمعه]] خوانده می شود و برای کفایت از شرّ اعدا و فتح باب رزق و آمرزش گناهان، نافع است. <ref>شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، بنیاد معارف اسلامی ،ص 96</ref>
کمیل بن زیاد می گوید:
کمیل بن زیاد می گوید:
با مولایم علی علیه السلام در مسجد بصره نشسته بودیم و جمعی از اصحاب آن حضرت نیز حضور داشتند. یکی از آنها خطاب به علی علیه السلام راجع به این آیه مبارکه «فیها یفرق کلّ امر حکیم. <ref>دخان / 4</ref>
با مولایم علی علیه السلام در [[مسجد بصره]] نشسته بودیم و جمعی از اصحاب آن حضرت نیز حضور داشتند. یکی از آنها خطاب به علی علیه السلام راجع به این آیه مبارکه «فیها یفرق کلّ امر حکیم. <ref>دخان / 4</ref>
سؤال کرد. حضرت فرمود: مقصود، شب نیمه شعبان است. آن گاه فرمود:
سؤال کرد. حضرت فرمود: مقصود، شب نیمه شعبان است. آن گاه فرمود:
قسم به کسی که جان علی به دست اوست، هیچ بنده ای نیست مگر اینکه جمیع مقدّراتی که تا سال آینده بر او جاری می شود از خیر و شر، در شب نیمه شعبان برای او تقدیر می گردد. و هیچ بنده ای نیست که این شب را احیا بدارد و دعای خضر علیه السلام را بخواند مگر آنکه دعایش مستجاب شود.
قسم به کسی که جان علی به دست اوست، هیچ بنده ای نیست مگر اینکه جمیع مقدّراتی که تا سال آینده بر او جاری می شود از خیر و شر، در شب نیمه شعبان برای او تقدیر می گردد. و هیچ بنده ای نیست که این شب را احیا بدارد و دعای خضر علیه السلام را بخواند مگر آنکه دعایش مستجاب شود.
خط ۲۴۵: خط ۱۵۹:
حضرت سپس فرمود: بنویس:
حضرت سپس فرمود: بنویس:
اللهمّ انّی اسألک برحمتک الّتی وسعت کلّ شی .  <ref>سید بن طاووس (متوفّای 664 ق.)اقبال الاعمال،بیروت: مؤسّسة الاعلمی ص 220</ref>  
اللهمّ انّی اسألک برحمتک الّتی وسعت کلّ شی .  <ref>سید بن طاووس (متوفّای 664 ق.)اقبال الاعمال،بیروت: مؤسّسة الاعلمی ص 220</ref>  
شیخ طوسی از کمیل بن زیاد نقل می کند که وی مشاهده کرد امام علی علیه السلام در سجده این دعا را می خواند. <ref>شیخ طوسی، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد ،بیروت: موسسه الاعلمی ، 1418 ه.ق،ص 584</ref>  
شیخ طوسی از کمیل بن زیاد نقل می کند که وی مشاهده کرد امام علی علیه السلام در سجده این دعا را می خواند. <ref>شیخ طوسی، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد ،بیروت: موسسه الاعلمی ، 1418 ه.ق،ص 584</ref>
 
==شهادت==
==شهادت==
سرانجام کمیل توسّط حَجّاج بن یوسف به شهادت رسید. این افتخار در 90 سالگی کمیل و در سال 83 هجری اتفاق افتاد. جالب است که علی علیه السلام از شهادت کمیل و کیفیت آن، خبر داده بود. علاّمه مجلسی می گوید:
سرانجام کمیل توسّط حَجّاج بن یوسف به شهادت رسید. این افتخار در 90 سالگی کمیل و در سال 83 هجری اتفاق افتاد. جالب است که علی علیه السلام از شهادت کمیل و کیفیت آن، خبر داده بود. علاّمه مجلسی می گوید:
و کذلک اخبر علیه السلام بقتل جماعة منهم حجر بن عدی و رشید الهجری و کمیل بن زیاد و..  
و کذلک اخبر علیه السلام بقتل جماعة منهم حجر بن عدی و رشید الهجری و کمیل بن زیاد و..  
<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار،داراحیاءالتراث العربی ، ج 41، ص 316</ref>
<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار،داراحیاءالتراث العربی ، ج 41، ص 316</ref>
شیخ مفید، ماجرای شهادت کمیل را چنین آورده است:
شیخ مفید، ماجرای شهادت کمیل را چنین آورده است:
چون حجّاج فرماندار کوفه شد، در پی کمیل برآمد. کمیل گریخت و پنهان شد. حجّاج که این خبر را شنید، حقوق فامیل و قبیله کمیل را از بیت المال قطع نمود. وقتی کمیل از جریان مطّلع شد، با خود گفت: من پیری سال خورده هستم و عمرم به سر آمده است؛ روا نیست که به خاطر من حقوق قبیله ام قطع گردد. پس، از مخفیگاه خود بیرون آمده، وارد کوفه شد و خود را تسلیم حجّاج نمود. هنگامی که حجّاج او را دید، گفت: بسیار دوست داشتم تو را بیابم!
چون حجّاج فرماندار کوفه شد، در پی کمیل برآمد. کمیل گریخت و پنهان شد. حجّاج که این خبر را شنید، حقوق فامیل و قبیله کمیل را از بیت المال قطع نمود. وقتی کمیل از جریان مطّلع شد، با خود گفت: من پیری سال خورده هستم و عمرم به سر آمده است؛ روا نیست که به خاطر من حقوق قبیله ام قطع گردد. پس، از مخفیگاه خود بیرون آمده، وارد کوفه شد و خود را تسلیم حجّاج نمود. هنگامی که حجّاج او را دید، گفت: بسیار دوست داشتم تو را بیابم!
خط ۲۵۵: خط ۱۷۰:
حجّاج گفت: پس حجّت بر تو تمام است!
حجّاج گفت: پس حجّت بر تو تمام است!
کمیل گفت: این در صورتی است که قضا و قدر به دست تو باشد!
کمیل گفت: این در صورتی است که قضا و قدر به دست تو باشد!
حجّاج گفت: آری، به دست من است. تو در زمره قاتلان عثمان بن عفّان هستی!
حجّاج گفت: آری، به دست من است. تو در زمره قاتلان [[عثمان بن عفان|عثمان بن عفّان]] هستی!
سپس به مأمورانش اشاره کرد: بزنید گردنش را!...
سپس به مأمورانش اشاره کرد: بزنید گردنش را!...
[[محمد بن محمد بن نعمان|شیخ مفید]] در پایان این ماجرا می نویسد:
[[محمد بن محمد بن نعمان|شیخ مفید]] در پایان این ماجرا می نویسد:
این روایتی است که راویان عامّه از راستگویان خود نقل کرده اند و شیعیان نیز در نقل با آنها شریکند، که مضمون آن از معجزات علی علیه السلام و جزء براهین و بیّنات دانش های غیبی علی علیه السلام است.
این روایتی است که راویان عامّه از راستگویان خود نقل کرده اند و شیعیان نیز در نقل با آنها شریکند، که مضمون آن از معجزات علی علیه السلام و جزء براهین و بیّنات دانش‌های غیبی علی علیه السلام است.
<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد،علمیه اسلامیه، ج 1، ص 328</ref>
<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد،علمیه اسلامیه، ج 1، ص 328</ref>


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


 
==منابع==
 
 
منابع


ارشاد القلوب، حسن بن محمد الدّیلمی، ج 2، نشر رضی
ارشاد القلوب، حسن بن محمد الدّیلمی، ج 2، نشر رضی


الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج 1، علمیه اسلامیه
الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج 1، علمیه اسلامیه


الانساب، سمعانی (متوفّای 562 ق.)، ج 5، دارالجنان
الانساب، سمعانی (متوفّای 562 ق.)، ج 5،دارالجنان


الاصابة فی تمییز الصحابة، احمد بن علی بن حجرالعسقلانی،ج 3، ،بیروت  :دارالکتب العلمیّة
الاصابة فی تمییز الصحابة، احمد بن علی بن حجرالعسقلانی،ج 3، ،بیروت  :دارالکتب العلمیّة
خط ۲۸۷: خط ۱۹۹:
الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ج3 و ، ج 4،دار احیاء التراث العربی، 1408 ق
الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ج3 و ، ج 4،دار احیاء التراث العربی، 1408 ق


بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 41، ، داراحیاءالتراث العربی
بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 41، داراحیاءالتراث العربی


تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، جمال الدین ابی الحجّاج یوسف المزی، ج 24، مؤسّسةالرسالة، 1413 ق
تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، جمال الدین ابی الحجّاج یوسف المزی، ج 24، مؤسّسةالرسالة، 1413 ق


تهذیب التهذیب، احمد بن علی بن حجر العسقلانی(متوفّای 852 ق.)، ج 8،9، دارالکتب العلمیّه، بیروت، 1415 ق
تهذیب التهذیب، احمد بن علی بن حجر العسقلانی(متوفّای 852 ق.)، ج 8،9،بیروت: دارالکتب العلمیّه، 1415 ق


شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 5، ، مؤسّسةالاعلمی، بیروت، 1415 ق.
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 5، بیروت :مؤسّسةالاعلمی، 1415 ق.


مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، شیخ طوسی  مؤسّسة الاعلمی ، بیروت ، 1418 ه.ق
مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، شیخ طوسی، بیروت :مؤسّسة الاعلمی ، 1418 ه.ق


معجم البلدان، یاقوت حَمَوی (متوفّای 626 ق.)، ج 1، ج4، ج5، بیروت :دار صادر
معجم البلدان، یاقوت حَمَوی (متوفّای 626 ق.)،بیروت :دار صادر، ج 1، ج4، ج5


معجم رجال الحدیث، آیةالله خویی، ج 14، ، نشر مدینةالعلم
معجم رجال الحدیث، آیةالله خویی، ج 14، نشر مدینةالعلم


مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، بنیاد معارف اسلامی
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، بنیاد معارف اسلامی
خط ۳۱۰: خط ۲۲۲:


وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج 30، مؤسّسة آل البیت
وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج 30، مؤسّسة آل البیت
----------------------------------------------------------------------
نهضت‌ و خلافت  اسلامی شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو<ref>shaykh uthman (usman) dan fodio</ref>
==مـدخـل‌==
سرزمين‌ آفريقائی [[نيجريه‌]] كه‌ در بخش‌ غربی [[قاره آفريقا]] در كنار [[خليج‌ گينه‌]] واقع‌ شده‌، بيش‌ از نيمی از جمعيت‌ مسلمان‌ [[آفريقای سياه‌]] را در خود جای داده‌ است‌. شمال‌ اين‌ كشور با اكثريت‌ تقريباً مطلق‌ مسلمانان‌ با مناطق‌ جنوبی كشور كه‌ از‌ درصد بيشتری از مسيحيان‌ برخوردار بوده، از نظر پراکندگی مذهبی قابل توجه است. در تاریخ نیجریه، [[شیخ عثمان دان فودیو]]  ، نامی مشهور و محبوب‌ و مبارزات‌ او از اهميّت‌ و ويژگی خاصی برخوردار است‌. تأسيس‌ و تشكيل‌ [[خلافت‌ سوكوتو]] كه‌ با جهاد شيخ‌ عثمان‌ شروع‌ شد و از سال‌ 1804 الی1903 ميلادی در ناحيه‌ شمالی کشور به طول انجامید، و نیز ضرورت بازشناسی این قیام تاریخی و احیاء آن در اذهان مسلمانان و نیز در بسترتاریخ تحولات سياسی و اجتماعی اين‌ كشور بايستی همواره‌ مورد ملاحظه‌ قرار گيرد.
اسلام‌ كه‌ از قرن‌ سيزدهم‌ وارد كشور نيجريه‌ شده‌ بود، به‌ مردم‌ امكان‌ داد تا با تمدن‌ و جهان‌ معاصر آشنا شوند و دولتی نيرومند تشكيل‌ دهند. انگلستان‌ پس‌ از مشاهده‌ چنين‌ وضعيتی در امور داخلی شمال‌ نيجريه‌ ابتدا دخالت‌ نكرده‌ و تنها به‌ تسلط‌ اقتصادی و نظارت‌ بر سياست‌ خارجی آن‌ ناحيه‌ اكتفا كرد. سرانجام‌ در قسمت‌ غرب‌ و جنوب‌ نيجريه‌ كه‌ مردم‌ آن‌ دارای مذهب‌ [[آنيميسم‌]] بودند، و [[قبيله‌ ايبو]] نيز در آن‌ منطقه‌ سكونت‌ داشت‌، استعمار توانست‌ با بكارگرفتن‌ ميسيونرهای مسيحی، در سال‌ 1903 ميلادی بر تمام‌ منطقه نيجريه‌ تسلّط‌ يابد.
بدين‌ ترتيب‌، آخرين‌ ناحيه‌ از متصرفات‌ استعمار انگليس‌، ناحيه‌ شمالی كشور نيجريه‌ بود كه‌ اكثريت‌ مردم‌ آن‌ منطقه‌ مسلمان‌ بودند و هم‌ اكنون‌ نيز اكثريت‌ جمعيت‌ شمال‌ را مسلمانان‌ تشكيل‌ می دهند. بنابراين‌ انگلستان‌، پس‌ از گذشت‌ پنجاه‌ و چهار سال‌ از سلطه‌اش‌ بر شهر [[لاگوس‌]] يعنی در سال‌ 1851، توانست‌ در سال‌ 1903 ميلادی بر شمال‌ نيجريه‌ تسلّط‌ يابد. استعمار كه‌ با جهاد مسلمانان‌ موقعيت‌ خود را در خطر می ديد در سست‌ كردن‌ پايه‌های حكومت‌ در شمال‌، تلاش‌ وسيعی را به‌ عمل‌ آورد و سرانجام‌ توانست‌ باعث‌ فروپاشی حكومت‌ اسلامی در آن‌ منطقه‌ گردد.
صرفنظر از داوری و قضاوت‌ درخصوص‌ قيام‌ و جهاد تاريخی شيخ‌ عثمان‌ و بررسی تحليلی عملكرد و فعاليت‌ اين‌ عالم‌ مذهبی، و باتوجه‌ به‌ اختلاف‌ ماهوی نهضت‌ها و جنبش‌های متعدّد در طول‌ تاريخ‌ كه‌ هيچگاه‌ يكسان‌ و مشابه‌ نبوده‌اند و بايد مستقلاً و با توجه‌ به‌ ويژگی‌های منحصر به‌ فرد خود، مورد مطالعه‌ و ارزيابی قرار گيرند، و وجوه‌ تشابه‌ و افتراق‌ آنها با يكديگر مقايسه‌ شوند، در اين‌ نوشتار تلاش‌ گرديده‌ تا معرّفی و شناخت‌ اجمالی درخصوص‌ جايگاه‌ اين‌ شخصيت‌ تاريخی به‌ عمل‌ آيد.
در بررسی و مطالعه مسائل‌ و مباحث‌ مربوط‌ به‌ قاره سياه‌ آفريقا، نام‌ و جهاد شيخ‌ عثمان‌ و خلافت‌ سوكوتو، در كليه منابع‌ و مآخذ فراوان‌ به‌ چشم‌ می خورد. بنابراين‌ شناخت‌ ويژگی های خلافت‌ سوكوتو و ارائه كلياتی درخصوص‌ اقدامات‌ اين‌ عالم‌مذهبی لازم‌ و ضروری بنظر می رسد.
بدين‌ ترتيب‌، در جهت شناخت‌ هرچه‌بهترشخصيت‌اين‌رهبردينی، ايام‌كودكی، تحصيلات‌، اساتيد، فعاليت‌های فرهنگی و تبليغی، قيام‌، هجرت‌، تجزيه‌ و تحليل‌ اجتماعی فرهنگی و اقتصادی علل‌ پديده جهاد، اهداف‌ و آرمان‌های شيخ‌ عثمان‌ و دست‌آوردهای اين‌ نهضت‌اسلامی، مورد بررسی و امعان‌ نظر قرار گرفته‌ و ابعاد و ويژگی‌های اين‌ نهضت‌ اسلامی و مبانی انديشه‌های بنيان‌ گذار آن‌، تبيين‌ و تشريح‌ گرديده‌ است‌.
==نسب و نیاکان==
عثمان‌ بن‌ محمد فودی بن‌ عثمان‌ بن‌ صالح‌ بن‌ هارون‌ بن‌ محمد غورطو بن‌ جبو بن‌ محمد ثنبو بن‌ ايوب‌ بن‌ ماسران‌ بن‌ ايوب‌ بن‌ بابا بن‌ موسي‌ جكولو. <ref>آدم‌، عبدالله‌ الالوري‌. "الاسلام‌ في‌ نيجيريا" و الشيخ‌ عثمان‌ بن‌ فوديو الفلاني‌. چاپ‌ سوم‌، 1398 هـ ق‌. ص‌ 93.</ref>
مادر شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو، حوا نام‌ دارد كه‌ دختر محمد بن‌ فاطمه‌ بنت‌ محمد بن‌ شريف‌ عبدالصمد است. <ref>شيخ‌ عثمان‌ بن‌ فودي‌. كتاب‌ بيان‌ وجوب‌ الهجرة‌ علي‌ العباد و بيان‌ وجوب‌ نصب‌ الامام‌ و اقامة‌ الجهاد. ترجمه‌، فتحي‌ حسن‌ المصري‌، سودان‌: خارطوم‌، دانشگاه‌ خارطوم‌، ص‌ 1.</ref>
نويسنده‌ كتاب‌ الاسلام‌ في‌ نيجيريا می گويد: اجداد عثمان‌ از ناحيه‌ [[فوتاتور]]  <ref>Futa Toro</ref>
به‌ قصد هجرت‌ به‌ سوی حجاز مهاجرت‌ كرده‌ و در سرزمين‌ [[هوسا]] اقامت‌ افكنده‌اند. <ref>الاسلام‌ في‌ نيجيريا. ص‌ 93.</ref>
در كتاب‌ زندگی و آثار عثمان‌ دان‌ فوديو آمده‌ است‌ كه‌: عثمان‌ دان‌ فوديو به‌ [[قبيله فولانی]]  <ref>نام‌ قبيله‌ای در غرب‌ آفريقاست‌.</ref> تعلّق‌ داشت‌. قبيله‌ فولانی از فوتاتور در سنگال‌ به‌ شمال‌ نيجريه‌ مهاجرت‌ كرده‌ و در ايالت‌ هوسائی [[گوبير]] سكونت‌ كرده‌ بودند.
<ref>
 
- Ismail, Balogun. The life & works of uthman dan Fodio . Logos: islamic
publication Bureau, P.27                                           
</ref>
==ولادت‌، كودكی، تحصيلات‌ و اساتيد==
عثمان‌ بن‌ محمد بن‌ عثمان‌ بن‌ صالح‌ بن‌ فودی
یعنی شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو در آخرين‌ روز از ماه‌ صفر سال‌ 1168 هجری قمری مصادف‌ با 15 ماه‌ دسامبر سال‌ 1754 ميلادی در ناحيه [[ماراتا]] <ref>Marata</ref> از ايالت‌ گوبير <ref>Gobir</ref>  متولد گرديد. او بعنوان‌ عثمان‌ دان‌ فوديو شناخته‌ شد. دان‌ فوديو به‌ معنی پسر فوديو، و فوديو  <ref>Fodio</ref> در زبان‌ فولانی به‌ معنی عالم‌ (تحصيلكرده‌) مي‌باشد. و اين‌ نامی است‌ كه‌ توسط‌ مردم‌ به‌ پدر او يعنی «محمد» كه‌ دانشمند بود، داده‌ شده‌ است‌. اولين‌ معلم‌ شيخ‌ عثمان‌، پدرش‌ بود كه‌ به‌ او آموزش‌ قرآن‌ را داد. در ايام‌ طفوليت‌، پدرش‌ در ناحيه‌ای كه‌[[«دگل‌»]] <ref>Degel</ref> ناميده‌ مي‌شد، مستقر گرديد. اين‌ منطقه‌ در پنجاه‌ مايلی شمال‌ [[سوكوتو]] <ref>Sokoto</ref> واقع‌ گرديده‌ و شيخ‌ عثمان‌ بيشتر زندگی خويش‌ را در اين‌ نقطه‌ به‌ سر برده‌ است‌.
پس‌ از پدرش‌، عثمان‌ دان‌ فوديو، تحصيلات‌ خويش‌ را نزد ديگران‌ و بستگانش‌ ادامه‌ داد. نزد [[عثمان‌ بيندوری]] <ref>uthman Binduri</ref>T ، حدود دو سال‌ تحصيل‌ نمود و از ويژگی‌های او سخت‌ تأثير پذيرفت‌ و پس‌ از او به‌ نزد [[جبريل‌ بن‌ عمر]] <ref>Jibril bin umar</ref>  در منطقه‌ [[«اقادس‌»]] <ref>Agades</ref> عزيمت‌ نمود. عثمان‌ دان‌ فوديو مدت‌ دو سال‌ در خدمت‌ الحاج‌ جبريل‌ بن‌ عمر به‌ تحصيل‌ پرداخت‌ و از وی نيز تأثيرات‌ زيادی را پذيرفت‌. گفته‌ شده‌ است‌، [[كتاب‌ مختصر]] [[خليل‌ بن‌ اسحاق‌]] را، عثمان‌ دان‌ فوديو، نزد اين‌ استاد آموخته‌ است.
‌ <ref>The Sokoto caliphate.P.476</ref>
استاد بعدی دان‌ فوديو، [[الحاج‌ محمدبن‌ راج‌]] <ref>Al_ Hajj Mohammad b.Raj</ref>  بود كه‌ عثمان‌ دان‌ فوديو، [[كتاب‌ البخاری]] را نزد او آموخت‌.                  <ref>The Sokoto  Caliphate p.477</ref> 
عثمان‌ دان‌ فوديو، در آغاز جوانی، سيستم‌ آموزشی سنّتی مسلمانان‌ را دنبال‌ نمود. در اين‌ سيستم‌، خواندن‌ و نوشتن‌، حفظ‌ نمودن‌ آيات‌ قرآن‌، و يادگيری ترجمه‌ قرآن‌ و حديث‌ را معمولاً آموزش‌ می‌دهند. وی مطالعه‌ حقوق‌، ادبيات‌، علم‌ معانی و بيان‌ (فصاحت‌ و بلاغت‌) و رياضيات‌ را نيز دنبال‌ نمود. عثمان‌ دان‌ فوديو، خواندن‌ قرآن‌ را نزد پدرش‌ و ساير علوم‌ را از تعدادی از دانشمندان‌ و عالمان‌ زمانش‌ فرا گرفت‌. <ref>
Ismail, Balogun. The life & works of uthman dan Fodio . Logos: islamic
publication Bureau, P.28
</ref>
به‌ موازات‌ اينكه‌، عثمان‌ آموزش‌ می‌يد، تحت‌ نظارت‌ دانشمندان‌ و علماء ديگر، مطالعه‌ می‌كرد و به‌ وعظ‌ و سخنرانی نيز می‌پرداخت‌. او دو سال‌ تحت‌ تربيت‌ دائی خود بيندوری و دائی ديگرش‌ [[سامبو]] كه‌ بسيار دانشمند بود، قرار گرفت‌. سامبو، كتاب‌ المختصر را كه‌ در حقوق‌ و فقه‌ مالكی است‌ برای عثمان‌ تدريس‌ كرده‌ است‌.
<ref>
Hogben. S.J. An introduction to the history of The islamic states of Northern
Nigeria . Ibadan: oxford university press. 1967. P.198-199.</ref>
==شخصيت‌ فكری و اخلاقی==
ويژگی‌های برجسته اين‌ عالم‌ اسلامی مورد تمجيد و ستايش‌ فراوان‌ قرار گرفته‌ و به‌ تفصيل‌ درباره آن‌ سخن‌ گفته‌اند. [[آدم‌ عبدالله‌ الالوری]] در كتاب‌ خويش‌ به‌ نام‌ [[«الاسلام‌ في‌ نيجيريا»]] چنين‌ بيان‌ می‌دارد: شيخ‌ عثمان‌ بن‌ فودی، مجدد بزرگ‌ اسلامی، در سال‌ 1168 هـ .ق‌ متولد و علوم‌ را نزد اساتيد مختلفی آموخت‌. سپس‌ به‌ تبليغ‌ و دعوت‌ شروع‌ نمود و از پای ننشست‌ تا اينكه‌ دولت‌ اسلامی را كه‌ به‌ مدّت‌ صد سال‌، تا قبل‌ از ورود استعمار انگليس‌، حكومت‌ داشت‌، تأسيس‌ و برقرار نمود. وی در سال‌ 1232 هـ .ق‌ وفات‌ يافت‌.
<ref>الاسلام‌ في‌ نيجيريا. ص‌ 63 و 64</ref>
در آنچه‌ «الالوری» درخصوص‌ شيخ‌ عثمان‌ بن‌ فودی اشاره‌ نموده‌ است‌، چندين‌ ويژگی مورد ملاحظه‌ قرار گرفته‌ است‌ كه‌ عبارتند از:
الف‌ ـ مجدد بزرگ‌ اسلامی
ب‌ ـ آموختن‌ علوم‌ از اساتيد مختلف‌
ج‌ ـ تبليغ‌ و دعوت‌
د ـ تأسيس‌ و تشكيل‌ دولت‌ اسلامی
همين‌ نويسنده‌ درباره شخصيت‌ عثمان‌ دان‌ فوديو در جای ديگری از اثر خويش‌ می‌گويد:
صفات‌ متعددی در شخصيت‌ عثمان‌ بن‌ فودی جمع‌ شده‌ بود كه‌ در بيشتر علمای قبل‌ و بعد از او در سرزمين‌ [[سودان‌]] تحقّق‌ پيدا نكرده‌ بود. برای اينكه‌ او اولين‌ دعوت‌ كننده‌ در آفريقا بود كه‌ به‌ منظور نهی از منكر قلبی، لسانی و يدی قيام‌ نمود و سپس‌ سپاه‌ جمع‌آوری نمود و آنها را مسلح‌ كرد و بعد دولت‌ اسلامی كه‌ بايد براساس‌ كتاب‌ الله‌ و سنّت‌ رسول‌ خدا و براساس‌ روش‌ حكومت‌های اسلامی صدر اول‌ اسلام‌ حكومت‌ نمايد را بنيان‌ گذاری نمود
<ref>همان‌، ص‌ 94</ref>منظور اين‌ نويسنده‌ از عبارت‌ اينكه‌ او اولين‌ دعوت‌ كننده‌ در آفريقا بود، بنظر می‌رسد بدين‌ جهت‌ باشد كه‌ عثمان‌ دان‌ فوديو همه‌ را دعوت‌ به‌ قيام‌ و جهاد اسلامی نمود، در حالی كه‌ بودند كسانی كه‌ قبل‌ از عثمان‌ دان‌ فوديو، در آفريقا درخصوص‌ تبليغات‌ اسلامی و دعوت‌ مردم‌ به‌ سوی مكتب‌ اسلام‌ فعاليت‌ داشته‌اند. در هر حال‌ در اين‌ بخش‌ از اظهارات‌ آدم‌ عبدالله‌ الالوری، نكات‌ قابل‌ تأمّلی وجود دارد كه‌ عبارتند از:
ـ قيام‌ برای امر به‌ معروف‌ و نهی از منكر
ـ سازماندهی نيروی نظامی مسلح‌
ـ تشكيل‌ دولت‌ اسلامی
در ادامه‌ بيان‌ ويژگی‌های فكری و اخلاقی شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو، نويسنده‌ كتاب‌ "الاسلام‌ فی نيجيريا" در يك‌ جمله‌ چنين‌ می‌نويسد:
ابن‌ فودی، عالم‌، فقيه‌، واعظ‌، مربّی، مصلح‌، رهبر، امير، حاكم‌ و امام‌ بلكه‌ يك‌ امّت‌ بود. <ref>همان‌، ص‌ 95</ref>
از تقريظی كه‌ [[دكتر «صبوری بيو باكو»]] <ref>Saburi-Biobaku قبلاً معاون‌ رئيس‌ دانشگاه‌ لاگوس‌ در كشور نيجريه‌ بوده‌ است‌.</ref>
بر [[كتاب‌ «زندگی و آثار عثمان‌ دان‌ فوديو»]] نوشته‌ است‌، از شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو با نام‌ «دانشمند بزرگ‌ اسلامی» و «اصلاح‌گر» ياد می‌كند.
<ref>Ismail, Balogun. The life & works of uthman dan Fodio.p.26</ref> 
[[دكتر اسماعيل‌ بالوگون‌]] در مقدّمه [[كتاب‌ زندگی و آثار عثمان‌ دان‌ فوديو]] می‌گويد:
معروف‌ و مشهور شدن‌ عثمان‌ دان‌ فوديو به‌ جهت‌ تقوی و پرهيزكاری و فضل‌ و كمال‌ او بوده‌ است‌.
همين‌ نويسنده‌ در جای ديگری اظهار می‌دارد: عثمان‌ دان‌ فوديو، مبارز، دانشمند، واعظ‌ و سخنران‌ بود. و در ادامه‌ چنين‌ مي‌گويد: تقوا و پرهيزكاری، فضل‌ و كمال‌، علاقمندی و وابستگی به‌ اسلام‌، او را در نگاه‌ قضاوت‌ معاصرين‌ و نسل‌های آينده‌، بعنوان‌ يك‌ مرد بزرگ‌ واقعی، مشخص‌ و برجسته‌ نمود. در [[كتاب‌ عثمان‌ دان‌ فوديو «رهبريش‌ در تئوری و عمل‌»]] درباره او چنين‌ آمده‌ است‌: شهو عثمان‌ دان‌ فوديو، كه‌ در سال‌ 1754 ميلادی ظهور كرد، يك‌ شخصيت‌ متفكر، نويسنده‌ و رهبر معنوی بود.
<ref>-Alhaji shehu shagari & jean Boyd. uthman dan Fodio - The theory 
practice of his leadership . Lagos: Islamic publication Bureau. P.1 
</ref>
عثمان‌ دان‌ فوديو، آموزش‌های تئوری و عملی پيامبر را با اعمال‌ و سخنان‌ خويش‌ به‌ اثبات‌ می‌رساند و آنها را تبيين‌ و تشريح‌ می‌نمود. او مردی بود كه‌ مطلقاً به‌ قدرت‌ و ثروت‌ علاقه‌ و دلبستگی نداشت‌ و تمام‌ وقت‌ خود را برای آموزش‌، تأليف‌ و تحقيق‌ و ارشاد و هدايت‌ ديگران‌ صرف‌ نمود.
<ref>
Aisha. Abdar. Rahman at-Tarjumana. Hand book on islam . England: J & P
welden , P.10. 32
</ref>
==مَشرب‌ فقهی، اعتقادی، اخلاقی و عرفانی==
هر چند در آثار و تأليفات‌ شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو، بطور مستقيم‌ و صريح‌ از مَشرب‌ فقهی وی سخني‌ به‌ ميان‌ نيامده‌ است‌، اما در اثر ارزشمند آدم‌ عبدالله‌ الالوری عبارتی بيان‌ شده‌ است‌، كه‌ نشان‌ می‎‌دهد، عثمان‌ دان‌ فوديو پيرو مذهب‌ [[فقه‌ مالكی]]
<ref>مذهب‌ مالكي‌: اين‌ مذهب‌ منسوب‌ است‌ به‌ مالك‌ بن‌ انس‌ بن‌ مالك‌ بن‌ ابي‌ عامر اصبحي‌، وي‌ در سال‌ 93 هجري‌ قمري‌، در مدينه‌ متولد گرديد و در سال‌ 179 هـ .ق‌ وفات‌ نمود. كتاب‌ مشهور او «موطاء» مي‌باشد.
براي‌ اطلاع‌ از مذهب‌ مالكي‌ مراجعه‌ كنيد به‌ كتاب‌: امام‌ صادق‌ و مذاهب‌ چهارگانه‌:
نوشته‌: استاد اسدحيدر ترجمه‌: حسن‌ يوسفي‌ اشكوري‌، جلد اول‌،چاپ‌ اول‌. تهران‌: شركت‌ سهامي‌ انتشار، 1369، ص‌ 455.</ref>
بوده‌ و براساس‌ آن‌ مذهب‌ مشی می نموده‌ است‌. اظهارات‌ «الالوری» چنين‌ است‌:
ابن‌ فودی علماء و فقها را تحريك‌ و تشويق‌ نمود تا با تأليفات‌ و آثار قلمی، مردم‌ سرزمين‌ خويش‌ را از آن‌ آثار بهره‌مند گردانند. ابن‌ فودی خود نيز كتب‌ زيادی در رشته‌های مختلف‌ دينی، سياسی و فرهنگی تأليف‌ نمود . ـ از شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو بيش‌ از صد نوشته‌ و تأليف‌ به‌ يادگار مانده‌ است‌
و بيش‌ از صد نفر عالم‌ فقيه‌ كه‌ به‌ درجه‌ اجتهاد براساس‌ مذهب‌ فقه‌ مالكی رسيدند، به‌ دست‌ او پرورش‌ يافتند.
<ref>«الاسلام‌ في‌ نيجيريا» ص‌ 95</ref>
اين‌ نويسنده‌ در جای ديگری از همين‌ كتاب‌ در بخشی با عنوان‌ «ابن‌ فودی المالكی المجتهد مالكی» چنين‌ اظهار نظر نموده‌ است‌:
لقد كتب‌ الشيخ‌ عثمان‌ بن‌ فودی رسالة‌ سماها: «هداية‌ الطلاب‌» أودع‌ فيها آرائه‌ في‌ التقليد و الاجتهاد، و مع‌ ذلك‌ فهو مجتهد في‌ المذهب‌ المالكی و....
به‌ تحقيق‌، شيخ‌ عثمان‌ بن‌ فودی كتابی نوشته‌ به‌ نام‌ «هداية‌ الطلاب‌» و آراء خويش‌ را درباره‌ تقليد و اجتهاد در آنجا مطرح‌ نموده‌ است‌ و به‌ هر حال‌، او در مذهب‌ مالكی، مجتهد است‌.
<ref>همان‌، ص‌ 97.</ref>
[[ميشل‌ اُمُلُوا]]، نويسنده‌ كتاب‌ «سند رسمی تاريخ‌ آفريقا» درخصوص‌ عثمان‌ دان‌ فوديو چنين‌ اظهار نظر می‌كند:
عثمان‌ دان‌ فوديو، به‌ [[طريقه قادريه‌]]
<ref>عبدالقادر گيلاني‌، در سال‌ 471 هجري‌ قمري‌ برابر با سال‌ 1078 ميلادي‌ در شمال‌ ايران‌ متولد و در بغداد نشو و نما يافته‌ و در همانجا ذفن‌ شده‌ است‌، بعضي‌ او را اهل‌ «جيل‌» بغداد دانسته‌اند نه‌ اهل‌ «جيلان‌» (گيلان‌) از شخصيت‌هاي‌ جنجالي‌ جهان‌ اسلام‌ است‌. سلسلة‌ قادريه‌ از سلاسل‌ صفويه‌ منسوب‌ به‌ او است‌. قبرش‌ در بغداد معروف‌ و مشهور است‌، او از كساني‌ است‌ كه‌ دعاوي‌ و بلند پروازيهاي‌ زيادي‌ از او نقل‌ شده‌ است‌. وي‌ از سادات‌ حسني‌ است‌، در سال‌ 561 هجري‌ قمري‌ برابر با سال‌ 1168 ميلادي‌ در گذشته‌ است‌. برخي‌ از تأليفات‌ او عبارتند از:
الف‌ ـ بشائرالخيرات‌
ب‌ ـ طريق‌الحق‌
پ‌ ـ الفتح‌الرباني‌ و الفيض‌ الرحماني‌
ت‌ ـ فتوح‌ الغيب‌
س‌ ـ الفيوضات‌ الربانيه‌
ج‌ ـ ملفوظات‌ قادريه‌
خ‌ ـ ملفوظات‌ گيلاني‌
د ـ ديوان‌ اشعار</ref>
كه‌ در آن‌ زمان‌، بزرگترين‌ طريقه‌ در غرب‌ آفريقا بود، تعلق‌ داشت‌.
<ref>
Michael, Omolewa; cerificate history of Nigeria England : longman 1986
p.112
</ref>
نويسنده‌ ديگری، درباره‌ او چنين‌ می‌نويسد:
عثمان‌ دان‌ فوديو، رهبر جهاد فولانی‌های شمال‌ نيجريه‌ عضو برادری قادريه‌ بود.
<ref>
Joseph C. & Godfrey Brown; Africa in the nineteenth & Twenieth Centuries
p.194
</ref>
آدم‌ عبدالله‌ الالوری، نويسنده‌ برجسته‌ نيجريه‌ای در كتاب‌ خود با نام‌ «الاسلام‌ فی نيجيريا» تصريح‌ می‌نمايد كه‌ «ابن‌ فودی» يعنی شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو در اصل‌ قادری مذهب‌ بود.
<ref>«الاسلام‌ في‌ نيجيريا»، ص‌ 95.</ref>
وی همچنين‌ بيان‌ می‌دارد كه‌: يكی از كسانی كه‌ طريقه قادريه‌ را در بلاد سودان‌
<ref>بلاد سودان‌، بر تمام‌ منطقه‌اي‌ كه‌ در سراسر آفريقا از شرق‌ به‌ غرب‌ امتداد دارد، اطلاق‌ مي‌گردد، قسمت‌هايي‌ از كشور نيجريه‌، مالي‌ و موريتاني‌ در اين‌ منطقه‌ واقع‌ مي‌باشند. جمهوري‌ سودان‌ كه‌ پايتختش‌ خارطوم‌ مي‌باشد، جزئي‌ از بلاد سودان‌ محسوب‌ مي‌گردد.</ref>
ترويج‌ نمود و نشر داد عثمان دان فودیو بود، <ref>شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو بود. همان‌، ص‌ 43</ref>
و در ادامه‌ همين‌ مطالب‌، نويسنده‌ می‌گويد:
تمامی استادان‌ ابن‌ فودی، برادران‌ و شاگردان‌ او، به‌ فرقه قادريه‌ منسوب‌ می‌باشند. <ref>همان‌، ص‌ 43</ref>
و در خصوص‌ مَشرب‌ اعتقادی وی تحت‌ عنوان‌ «ابن‌ فودی الاشعری في‌ عقيدته‌» يعنی ابن‌ فودی در اعتقاداتش‌ [[اشعری]] بود چنين‌ اظهار نظر می‌كند:
شيخ‌ عثمان‌ بن‌ فودی همانند سائر علما و اساتيدش‌ اشعری مذهب‌ بود.
<ref>همان‌، ص‌ 96</ref>
شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو در خصوص‌ مسائل‌ اخلاقی و عرفانی شديداً تحت‌ تأثير اساتيد خويش‌ كه‌ پيرو فرقه قادريه‌ بودند، قرار داشت‌.
در اين‌ باره‌ همان‌ نويسنده‌ مي‌نويسد:
«ثم‌ شارك‌ ابن‌ فودي‌ الصوفيين‌ في‌ تهذيب‌ اخلاق‌ المسلمين‌ و سلك‌ مسلك‌ اهل‌ الطرق‌ الصوفية‌ في‌ تربية‌ النفوس‌ بالاذكارو الاوراد، و انشاء طريقة‌ منسوبة‌ اليه‌ باسم‌ الطريقة‌ الفودوية‌ و هي‌ فرع‌ من‌ القادرية‌».
سپس‌ ابن‌ فودی در تهذيب‌ اخلاق‌ مسلمانان‌ در مسلك‌ و طريقه‌ صوفيين‌ شركت‌ نموده‌ و در مسلك‌ و [[طريقه صوفيه‌]] در جهت‌ تربيت‌ نفوس‌ به‌ وسيله اوراد و اذكار، سير و سلوك‌ نمود. و طريقه‌ منسوب‌ به‌ طريقه فودويه‌ كه‌ شعبه‌ای از قادريه‌ می‌باشد را تأسيس‌ و بوجود آورد. <ref>همان‌، ص‌ 95</ref>
درباره‌ عثمان‌ دان‌ فوديو گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ وی به‌ توسل‌ به‌ [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ (ص‌)]] اعتقاد داشت‌ و از او قصائد زيادی به‌ يادگار مانده‌ كه‌ در آنها توسلات‌ زيادی به‌ نبی اكرم‌ (ص‌) و اصحاب‌ و اولياء داشته‌ است‌.
<ref>همان‌، ص‌ 101</ref>
صرفنظر از مَشرب‌ فقهی و كلامی شيخ‌ عثمان‌، نفوذ و تأثير كلام‌ و ايجاد تحول‌ فكری و فرهنگی و در نهايت‌ بوجود آوردن‌ يك‌ جريان‌ اسلامی و نهضت‌ الهی، نشان‌ می‌دهد كه‌ وی از انديشه‌های والای اسلامی برخوردار بوده‌ و سيره عملی وی حاكی از آن‌ است‌ كه‌ از معنويات‌ و عرفان‌ و تزكيه‌ نيز به‌ اندازه‌ كافی سيراب‌ گرديده‌ است‌.
==استراتژی مبارزه‌ و شيوه‌ هدايت‌ و رهبری==
فعاليت‌های آموزشی و تبليغی شيخ‌ عثمان‌، سبب‌ گرديد تا حاكمان‌ هوسا نسبت‌ به‌ او خشمناك‌ شوند، لذا وقتی پادشاه‌ گويير، بنام‌ [[«يونفا»]]
<ref>Yunfa</ref>
توطئه‌ نمود تا عثمان‌ دان‌ فوديو را به‌ قتل‌ برساند، او به‌ همراهی اعضای خانواده‌ و برخی از پيروانش‌ به‌ [[«گودو»]] <ref>Gudu</ref> مهاجرت‌ كرد.
از «گودو» در ماه‌ فوريه‌ سال‌ 1804 ميلادی رسماً جهاد خويش‌ را اعلام‌ و از پيروان‌ مسلمان‌ خويش‌ درخواست‌ نمود تا برای دفاع‌ از خويش‌ مسلح‌ شوند.
<ref>
Michael, omolewa: Cerificate histiry of Nigeria, England: Longman, 1986
p.112
</ref>
وی با آموزش‌ و تبليغ‌، استراتژی مبارزه‌ با حكام‌ وقت‌ را تبيين‌ و تاكتيك‌های رسيدن‌ به‌ قله‌های شرف‌ و عزت‌ و سربلندی را مشخص‌ می كرد. عثمان‌ دان‌ فوديو در استراتژی دعوت‌، همانند شيوه‌ انبياء و پيامبران‌، سلاطين‌ و حاكمان‌ را به‌ سوی اسلام‌ دعوت‌ می‌كرد. در لابه‌ لای صفحات‌ تاريخ‌ چنين‌ می‌خوانيم‌:
«عثمان‌ موفق‌ شد [[ساركی باوا]] <ref>Bawa</ref> نخستين‌ ساركی
<ref>ساركي‌، لقب‌ حاكمان‌ بود و رهبر سياسي‌ و مذهبي‌ به‌ حساب‌ مي‌آمد و از احترام‌ زياد وقداست‌ خاصي‌ برخوردار بود.</ref>
گوبير را متقاعد نمايد كه‌ به‌ مسلمانان‌ آزادی مذهب‌ و امتيازاتی مطابق‌ با شأن‌ اسلامی آنان‌ اعطاء نمايد. اما پس‌ از مرگ‌ ساركی باوا، ساركی يونفا كه‌ اين‌ آزادی را تهديدی بر عليه‌ خود به‌ حساب‌ می‌آورد، كليه امتيازات‌ را لغو و درصدد قتل‌ عثمان‌ برآمد و تهديد نمود كه‌ به‌ شهر دِگل‌ زادگاه‌ او حمله‌ خواهد كرد.
<ref>تالابي‌، ا..لوكان‌، گزيده‌اي‌ از تاريخ‌ غرب‌ آفريقا، مترجم‌، فرهاد ملك‌ ـ دكتر ابراهيم‌ ملايمي‌ تهران‌: دفتر همكاري‌هاي‌ اقتصادي‌ وزارت‌ جهاد سازندگي‌، 1371، ص‌</ref>
با مشاهده‌ تهديدات‌ و فشارهاي‌ روزافزون‌، و نااميدی از هدايت‌ حكام‌، عثمان‌، مسئله‌ جهاد در راه‌ خدا را جهت‌ پيروان‌ خويش‌ مطرح‌ می‌نمايد و بدين‌ ترتيب‌ عثمان‌ در سال‌ 1804 به‌ گودو، در منطقه‌ غربی گوبير گريخت‌ و در آنجا طرفدارانش‌ نيز به‌ او پيوستند و او را به‌ عنوان‌ فرمانده‌ افراد با ايمان‌ (اميرالمؤمنين‌) برگزيدند. فوديو فرمان‌ جنگ‌ مقدس‌ (جهاد) را بر عليه‌ حاكمان‌ ايالت‌های هوسا صادر كرد و چون‌ وی پنجاه‌ سال‌ سن‌ داشت‌، فرمانده‌ اين‌ جنگ‌ را به‌ برادر و پسرش‌ محول‌ نمود. <ref>همان‌، ص‌ 104</ref>
جنگجويان‌ مقدس‌ (جهادگران‌) تعداد زيادی از شهرهای گوبير را آزاد كردند و در سال‌ 1805 موفق‌ شدند، شهرهای [[«زمفرا»]] <ref>Zamfara</ref> ، و [[«كبی»]] <ref>Kebbi</ref> را نيز متصرف‌ و همچنين‌ در سال‌ 1808 [[«الكالاوا»]] <ref>Alkalawa</ref> پايتخت‌ گوبير را به‌ تصرف‌ درآوردند كه‌ در جريان‌ آزادسازی اين‌ شهر ساركی يونفا نيز كشته‌ شد. سپس‌ جهادگران‌ نبرد خود را به‌ ديگر ايالت‌ها كشاندند و تا سال‌ 1809 ميلادی شهرهای [[«زاريا»]] <ref>Zaria</ref>، [[«كاتسينا»]] <ref>Katsina</ref> ، و [[«كانو»]] <ref>Kano</ref>و همچنين‌ [[«يوروبالند»]] <ref>Yorubaland</ref>، [[«آداماوا»]] <ref>Adamawa</ref> و [[«ايلورين‌»]] <ref>Ilorin</ref> را به‌ تصرف‌ در آوردند. <ref>تالابي‌. ا..لوكان‌، گزيده‌اي‌ از تاريخ‌ غرب‌ آفريقا ، مترجم‌، فرهاد ملك‌ ـ دكتر ابراهيم‌ ملايمي‌ تهران‌: دفتر همكاري‌هاي‌ اقتصادي‌ وزارت‌ جهاد سازندگي‌، 1371، ص‌ 104.</ref>
حكام‌ هوسا در برابر سپاه‌ و لشكر مسلمانان‌ توانائی مقاومت‌ نداشته‌ و بزودی در برابر سپاه‌ مسلمانان‌ شكست‌ خوردند. به‌ نظر می‌رسد تأثير آموزش‌های شيخ‌ و پيروانش‌ و تحولات‌ فكری بوجود آمده‌ در تحقق‌ و بروز اين‌ پيروزی‌ها نقش‌ بسزا و عمده‌ای داشته‌ است‌.
ايالت‌هايی كه‌ توسط‌ جهادگران‌ به‌ تصرف‌ درآمدند در قالب‌ يك‌ مجموعه‌ به‌ خلافت‌ تبديل‌ شدند و عثمان‌ بعنوان‌ خليفه‌ زمام‌ امور آن‌ را به‌ دست‌ گرفت‌ و ايالت‌ها نيز امارت‌ نام‌ گرفتند كه‌ هر يك‌ از امارت‌ها، توسط‌ اميری كه‌ از جانب‌ عثمان‌ منصوب‌ می‌شد، اداره‌ می‌گرديد. عثمان‌ خلافت‌ را به‌ دو قسمت‌ تقسيم‌ كرد كه‌ در يك‌ قسمت‌ آن‌ [[عبداللهی]] <ref>Abdullahi</ref> در بخش‌ غرب‌ و [[محمد بلّو]] <ref>Mohammad Bello</ref> در قسمت‌ ديگر كه‌ در سال‌ 1809 سوكوتو نام‌ گرفت‌، تحت‌ رهبری خليفه‌، زمام‌ امور را بدست‌ داشتند.
<ref>گزيده‌اي‌ از تاريخ‌ غرب‌ آفريقا ، ص‌ 105</ref>
در ارتباط‌ با علل‌ و عوامل‌ سقوط‌ ايالت‌ها و حكام‌ هوسا بدست‌ مسلمانان‌، در بخش‌ علل‌ موفقّيت‌ و پيروزی سخن‌ به‌ ميان‌ خواهد آمد. فعاليت‌ گسترده‌ شيخ‌ عثمان‌ و پيروانش‌ و از طرف‌ ديگر زمينه‌های موجود جهت‌ سقوط‌ و فروپاشی حاكميت‌ سلاطين‌ سرزمين‌ هوسا همواره‌ در تجزيه‌ و تحليل‌ اين‌ پديده اساسی مورد نظر قرار خواهد گرفت‌، مضافاً اينكه‌ فراز و نشيب‌های موجود در مبارزات‌ شيخ‌ عثمان‌ و استراتژی و اهداف‌ مبارزاتی وی از جمله‌ نقاط‌ عطف‌ و حساس‌ در ايجاد و تأسيس‌ خلافت‌ سوكوتو به‌ حساب‌ می‌آيد.
در سال‌ 1202 هـ .ق‌ برابر با 1788 ميلادی، شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو توسط‌ سلطان‌ گوبير احضار و دعوت‌ شد تا به‌ [[«ماگامی»]] <ref>Magami</ref> برای شركت‌ در نماز عيد قربان‌ حاضر گردد. پس‌ از نماز همه دانشمندان‌ و علما، در حدود هزار نفر، سلطان‌ را رها نموده‌ و به‌ شيخ‌ پيوستند.
اگر چه‌ گفته‌ شده‌ كه‌ قصد و منظور اصلی سلطان‌، كشتن‌ شيخ‌ عثمان‌ بوده‌ است‌. در اين‌ ملاقات‌، شيخ‌ عثمان‌ به‌ سلطان‌، پنج‌ پيشنهاد ارائه‌ نمود.
سلطان‌ گوبير، با پنج‌ شرط‌ پيشنهادی شيخ‌ عثمان‌ موافقت‌ نمود. اين‌ پيشنهادات‌ عبارت‌ بودند از:
1 ـ شيخ‌ عثمان‌ اجازه‌ داشته‌ باشد كه‌ بدون‌ هيچ‌ مانعی مردم‌ را به‌ سوی خداوند دعوت‌ نموده‌ و به‌ امر تبليغ‌ بپردازد.
2 ـ افرادی كه‌ مايل‌ باشند به‌ شيخ‌ به‌ پيوندند و از او پيروی كنند، ممانعت‌ ننمايند.
3 ـ با مردانی كه‌ لباس‌ مذهبی می‌پوشند يعنی عمامه‌ می‌گذارند، با احترام‌ رفتار شود.
4 ـ همه زندانيان‌ آزاد شوند.
5 ـ از طرف‌ سلطان‌، نبايستی ماليات‌ سنگين‌ و زيادی وضع‌ گردد.
اين‌ موافقت‌نامه‌، شيخ‌ عثمان‌ و جامعه‌ مسلمانان‌ را در موقعيت‌ مستحكمی قرار داد و برای آنها اين‌ امكان‌ را بوجود آورد كه‌ به‌ مردم‌ آموزش‌ داده‌ و آنها را برای گسترش‌ آموزش‌ و تعليم‌ و تربيت‌ به‌ سراسر مناطق‌ اعزام‌ نمايند. اين‌ افراد و شاگردان‌ شيخ‌ هر جا كه‌ رفتند. اسلام‌ واقعی را به‌ مردم‌ معرفی و تصوير صحيحی از مكتب‌ و مذهب‌ اسلام‌ ترسيم‌ و ارائه‌ نمودند.
ده‌ سال‌ پس‌ از انعقاد توافق‌ نامه‌ فوق‌، سلطان‌ جديد به‌ نام‌ [[«نافاتا»]] <ref>Nafata</ref> جامعه‌ مسلمانان‌ را در محاصره‌ خويش‌ قرار داد و بيانيه‌ای به‌ شرح‌ ذيل‌ منتشر نمود:
1 ـ فقط‌ به‌ شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو، اجازه‌ داده‌ می‌شود تا تدريس‌ نمايد.
2 ـ هيچ‌ پسری نمی‌تواند بجز مذهب‌ پدرش‌، مذهب‌ ديگری اختيار كند.
3 ـ كسانی كه‌ مسلمان‌ شده‌اند بايستی به‌ مذهب‌ پدرانشان‌ رجوع‌ كنند.
4 ـ به‌ مردان‌ اجازه‌ استفاده‌ از عمامه‌ <ref>Turban</ref>  و به‌ زنان‌ اجازه‌ استفاده‌ از حجاب‌ <ref>Veil</ref>
داده‌ نمی‌شود.
<ref>
Aisha, Abdar-rahman at - Tar Jrmana, Handbook on Islam, England: J & P     
5 Weldon Ltd, 1978, p
</ref>
انتشار اين‌ بيانيه‌، حاكی از تهاجم‌ و حمله‌ مستقيم‌ به‌ جامعه‌ مسلمانان‌ بود و دلالت‌ می‌كرد كه‌ جهاد و نبرد مسلحانه‌ای در پيش‌ خواهد بود.
شيخ‌ عثمان‌، مستقيماً به‌ اين‌ خصومت‌ و دشمنی پاسخی نداده‌ و به‌ تدريس‌ خويش‌ همچنان‌ ادامه‌ داد.
وقتی كه‌ پسر «نافاتا» يعنی [[«يونفا»]] <ref>Yunfa</ref> سلطان‌ گوبير شد، او سعی كرد با تحريكات‌ اطرافيان‌ و درباريانش‌، شيخ‌ عثمان‌ را به‌ قتل‌ برساند. درباريان‌ احساس‌ كرده‌ بودند كه‌ با توسعه‌ و گسترش‌ جامعه‌ مسلمانان‌، قدرت‌ و اقتدار سلطان‌ و اطرافيانش‌ مورد تهديد قرار گرفته‌ است‌. در همين‌ زمان‌ شيخ‌ كتابی بنام‌ [[«مسائل‌ المهمه‌»]] را به‌ رشته تحرير در آورد و بطور آشكار، ضرورت‌ و الزام‌ هجرت‌ و جهاد را برای مسلمانان‌، زمانی كه‌ به‌ وسيله كفار در معرض‌ خطر قرار بگيرند را بيان‌ داشت‌.
در برابر تهديد [[سپاه‌ «گوبيراوا»]] <ref>Gobirawa</ref> مسلمانان‌ به‌ سمت‌ شمال‌ غربی يعنی مكانی كه‌ «گودو»  <ref>Gudu</ref> ناميده‌ می‌شد، مهاجرت‌ كردند. اين‌ مهاجرت‌ در ماه‌ فوريه‌ بود. يعنی درست‌ زمانی از سال‌ كه‌ غذا و آب‌ كمياب‌ هستند. و مسلمانان‌ عليرغم‌ آنكه‌ برای دفاع‌ از خود به‌ مدت‌ شش‌ سال‌ مسلح‌ بودند ولی كاملاً از نظر آب‌ و غذا، برای مهاجرت‌ يا جنگ‌ آمادگی نداشتند.
«يونفا» از تعداد افرادی كه‌ به‌ شيخ‌ می‌پيوستند، احساس‌ خطر نموده‌ و مهاجرت‌ را ممنوع‌ اعلام‌ داشت‌ و كسانی را كه‌ سعی می‌كردند مهاجرت‌ نمايند، مورد آزاد و اذيت‌ قرار داده‌ و اموال‌ و دارايی آنها را ضبط‌ و توقيف‌ می‌نمود.
اكنون‌ مقابله‌ و مواجه‌ شدن‌ با اين‌ مشكلات‌، حتی الوقوع‌ و اجتناب‌ ناپذير بود و لذا مسلمانان‌ خطوط‌ دفاعی و استحكامات‌ خويش‌ را آماده‌ كرده‌ و رهبری خويش‌ را نيز انتخاب‌ كردند.
عليرغم‌ اكراه‌ و بی‌ميلی شيخ‌ و اصرار او بر اينكه‌ به‌ اندازه‌ كافی قوی و نيرومند نيست‌ تا عهده‌دار بار سنگين‌ جهاد شود، شيخ‌ بطور رسمی، بعنوان‌ خليفه‌ جامعه‌ مسلمانان‌ و اميرالمؤمنين‌ انتخاب‌ گرديد.
زمانی كه‌ هيئت‌ اعزامی كوچكی از گوبير، به‌ سمت‌ عقب‌ رانده‌ شده‌ و شكست‌ خوردند، اولين‌ كشمكش‌ و زد و خورد اتفاق‌ افتاد.
پس‌ از اين‌ مسلمانان‌ دو شهر [[«مانتاكاری»]] <ref>Mantakari</ref> و [[«كونی»]] <ref>Konni</ref> را تصرف‌ نمودند و شيخ‌ مجبور شد، دوست‌ صميمی خويش‌ يعنی [[«عمر الكامو»]] <ref>Umar - al - Kamu</ref> را بعنوان‌ خزانه‌دار جامعه‌ اسلامی منصوب‌ نمايد تا اطمينان‌ حاصل‌ كند كه‌ با غنائم‌ و درآمدها بر طبق‌ شريعت‌ اسلامی، عمل‌ می‌گردد. سرانجام‌ مسلمانان‌ با همه سپاه‌ «گوبيراوا» كه‌ توسط‌ سلطان‌ رهبری می‌شد، در مكانی به‌ نام‌ [[«كوت‌»]] <ref>Kwotto</ref> مواجه‌ شدند.
مسلمانان‌ از نظر تعداد و نفرات‌ بيشتر ولی برای مواجه‌ با ارتش‌ سنگين‌ سواره‌ نظام‌ دشمن‌ مجهز نبودند، اما به‌ خاطر خدا و حاكميت‌ اسلام‌ می‌جنگيدند. پس‌ از يك‌ جنگ‌ شديد، سپاه‌ «گوبيراوا» تارومار و منهدم‌ گرديد و پس‌ از اين‌ پيروزی، حمايت‌ از مسلمانان‌ بطور قابل‌ توجهی افزايش‌ پيدا كرد و مسلمانان‌ توانستند به‌ راحتی و آزاد در سرزمين‌های خويش‌ مسافرت‌ نمايند.
در بيشتر قسمت‌ها، مسلمانان‌ در جنگ‌ موفق‌ و پيروز بودند. سرانجام‌ پس‌ از راه‌ پيمودن‌ هفتصد مايل‌، در طی هيجده‌ ماه‌، مسلمانان‌ يك‌ پايگاه‌ دائمی برای شيخ‌ عثمان‌ ساختند. ضمناً محمد بلو، پسر شيخ‌ عثمان‌، توسط‌ پدرش‌ برای  ملاقات‌ با رهبران‌ مسلمان‌ [[«كاتسينا»]]  <ref>Katsina</ref> ، [[«كانو»]] <ref>Kano</ref>، [[«دائورا»]] <ref>Daura</ref> و [[«زامفر»]] <ref>Zamfara</ref> اعزام‌ گرديد.
او نامه‌ای را از طرف‌ شيخ‌ عثمان‌، برای آنها قرائت‌ نمود كه‌ در آن‌ نامه‌، شيخ‌ ضمن‌ ابلاغ‌ سلام‌ به‌ رهبران‌ مسلمان‌ آنها را جهت‌ بيعت‌ با خليفه‌ مطابق‌ قرآن‌ و سنت‌ دعوت‌ نموده‌ بود. نامه‌ همچنين‌ حاوی موعظه‌ و نصيحت‌ شيخ‌ به‌ آنان‌ بود. رهبران‌ مسلمان‌، اقتدار و قدرت‌ دعوت‌ شيخ‌ را پذيرفتند و از اين‌ راه‌، بيشتر بخش‌های امروزی شمال‌ نيجريه‌، به‌ جامعه‌ اسلامی بوجود آمده‌ توسط‌ شيخ‌ عثمان‌ پيوستند.
مبارزه‌ همچنان‌ ادامه‌ داشت‌ و اسلام‌ تا بخش‌های جنوب‌ و شرق‌ گسترش‌ پيدا نمود.
سرانجام‌ در سال‌ 1223 هجری قمری برابر با سال‌ 1808 ميلادی، شهر [[«آلكالاوا»]] <ref>Alkalawa</ref> ، پايتخت‌ گوبير بزرگترين‌ دژ نظامی دشمنان‌ جامعه‌ مسلمانان‌ سقوط‌ كرد و سلطان‌ نيز كشته‌ شد. بيشتر ساكنان‌ و شهروندان‌ اين‌ شهر اسلام‌ را پذيرفتند.
با سقوط‌ «آلكالاوا» مقاومت‌ در برابر مسلمانان‌ در همه‌ جا شكسته‌ شد و خلافت <ref>Khalifate</ref>  شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو، بطور مستحكم‌ در سرزمين‌ نيجريه‌ مستقر گرديد.
<ref>Handbook on Islam, p.7-8</ref>
==هجرت‌ ـ بيعت‌ و جهاد==
با مشاهده‌ پيروان‌ زياد، عثمان‌ چگونگی‌امكانات‌ سقوط‌ دولت‌ حاكم‌ را مورد ارزيابی قرار داد. او پيروانش‌ را وادار می‌كرد تا مسلح‌ شوند و می‌گفت‌: «مسلح‌ شدن‌ و آماده‌ شدن‌ يك‌ سنت‌ است‌». <ref>Sunna</ref>
در همين‌ رابطه‌ [[عبدالله‌]] برادر شيخ‌ عثمان‌ در قطعه‌ شعری، چنين‌ سروده‌ است‌!
ما اگر چه‌ در كشوری كه‌ به‌ مسلمانان‌ تعلق‌ ندارد، هستيم‌، و در ميان‌ غير مؤمنان‌ زندگی می‌كنيم‌، ولی ما با آنها در هيچ‌ راهی موافق‌ و همراه‌ نيستيم‌. آنها مذهب‌ ندارند. ما مذهب‌ پيامبر برگزيده‌ را داريم‌ در نتيجه‌ تشويق‌ و تحريك‌ پيروان‌ كه‌ توسط‌ شيخ‌ عثمان‌ انجام‌ گرفت‌، عبدالله‌ برادرش‌ چنين‌ گزارش‌ می‌دهد:
و ما شروع‌ كرديم‌ به‌ مسلح‌ شدن‌ و خدا را سپاسگزاريم‌ كه‌ او بايستی اقتدار و حاكميت‌ اسلام‌ را در اين‌ كشور نشان‌ بدهد.
بدين‌ ترتيب‌ عثمان‌ و پيروان‌ او، از حوزه قضايی سلطان‌ هوسا، بريده‌ بودند و در نتيجه‌ از طرف‌ سلطان‌، موجبات‌ ناراحتی و اذيت‌ آنان‌ فراهم‌ گرديده‌ بود. زمانی كه‌ عثمان‌، پيروان‌ خويش‌ را وادار كرد تا مسلح‌ شوند، موقعيت‌ غيرقابل‌ تحمل‌ گرديد. بنابراين‌ سلطان‌ با قلع‌ و قمع‌ نمودنِ هواداران‌ و پيروان‌ عثمان‌، و جريمه‌ها و مجازات‌هايی كه‌ عليه‌ آنان‌ بكار می‌برد، مرتباً آنها را مورد تهديد و آزار و اذيت‌ قرار می‌داد.
بدنبال‌ اين‌ تهديدات‌، [[«نافاتا»]] - <ref>Nafata</ref> كه‌ تاكنون‌ در سلطنت‌ گوبير موفق‌ بود، بيانيه ذيل‌ را صادر نمود:
1 ـ هيچ‌ مردی، نبايد ادعا و اظهار كند كه‌ مسلمان‌ است‌، مگر اينكه‌ مسلمان‌ متولد شده‌ باشد.
2 ـ همه كسانی كه‌ مسلمان‌ شده‌اند بايستی به‌ مذهب‌ و ايمان‌ اصلی خويش‌ رجوع‌ كنند.
3 ـ مردان‌ نبايستی لباس‌ مذهبی پوشيده‌ و زنان‌ نيز نبايستی حجاب‌ داشته‌ باشند.
4 ـ هيچ‌ كس‌ به‌ استثناء عثمان‌ دان‌ فوديو، نبايستی تبليغ‌ اسلام‌ را بنمايد.
<ref>J, o, Hunwick, The Sokoto Caliphate, Ibadan history series, p. 481.
</ref>
مجموعه اين‌ تهديدات‌ و فشارها، سبب‌ گرديد تا گروهی از پيروان‌ عثمان‌ دان‌ فوديو تحت‌ رهبری [[عبدالسلام‌]] <ref>Abd al - salam</ref> از گوبير به‌ [[گيمبانا]]  <ref>Gimbana</ref> مهاجرت‌ نمايند.
در همين‌ زمان‌ سلطان‌ گوبير تلاش‌ نمود تا عثمان‌ دان‌ فوديو را به‌ قتل‌ برساند ولی موفق‌ نشد. سپس‌ عثمان‌ و برخی از هواداران‌ و پيروانش‌ از [[«دِگل‌»]] به‌ [[«گودو»]] در تاريخ‌ 10 ذی القعده‌ سال‌ 1218 هـ .ق‌ برابر با بيست‌ و يكم‌ فوريه‌ سال‌ 1804، مهاجرت‌ كردند.
اين‌ مهاجرت‌ همان‌ هجرت‌
<ref>هجرت‌ (hijrah)
در واقعه تاريخي‌ هجرت‌ پيامبر اسلام‌، اساس‌ هجرت‌ نبي‌ اكرم‌(ص‌) را معاهده‌هاي‌ سياسي‌ عقبة‌ اول‌ و دوم‌ پيامبر كه‌ با مردم‌ به‌ منظور استقرار رهبري‌ كامل‌ حضرت‌ محمد(ص‌) منعقد شده‌ بود، تشكيل‌ مي‌دهند. درست‌ است‌ كه‌ هنگامي‌ كه‌ دشمنان‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) قصد جان‌ وي‌ را در مكه‌ نموده‌ بودند، اين‌ واقعة‌ تاريخي‌ رخ‌ داد ولي‌ علت‌ مهاجرت‌ به‌ مدينه‌ (نه‌ جاي‌ ديگر) همان‌ توافق‌هاي‌ قبلي‌ همه‌ جانبه‌ مردم‌ مدينه‌ در مورد استقرار حكومت‌ اسلامي‌ و رهبري‌ حضرت‌ محمد(ص‌) بود.
مقدمات‌ مهاجرت‌ وي‌ به‌ صورت‌ يك‌ واقعه‌ سياسي‌، ديني‌ حداقل‌ بطور رسمي‌ از دو سال‌ قبل‌ از هجرت‌ در حال‌ فراهم‌ شدن‌ بود. بكار گرفتن‌ اصطلاح‌ مهاجرت‌ و مهاجرين‌ در برابر انصار بلافاصله‌ پس‌ از اين‌ جريان‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ سفر حضرت‌ محمد(ص‌) از مكه‌ به‌ مدينه‌ هرگز جز كوچيدن‌ وي‌ و به‌ منظور تأسيس‌ جامعه‌، حكومت‌ و امت‌ اسلامي‌ در مدينه‌ نبوده‌ است‌. (در اين‌خصوص‌ نگاه‌ كنيد به‌ كتاب‌ سياست‌ در اسلام‌ نوشته‌: دكتر ابوالفضل‌ عزتي‌</ref>)
مشهور عثمان‌ دان‌ فوديو است‌ كه‌ منادی و پيشرو جهاد وی گرديد به‌ جهت‌ ترس‌ از دست‌ رفتن‌ ثروت‌ و دارايی برخی از پيروان‌ در «دگل‌» باقی ماندند. ولی به‌ هر حال‌ هجرت‌ تحقق‌ پذيرفت‌.
پيروان‌ و گروه‌ گرد آمده‌ در اطراف‌ شيخ‌، تصميم‌ گرفتند تا تلاش‌های متمركزی را بر عليه‌ سلطان‌ گوبير و حاميانش‌ داشته‌ باشند و بدين‌ ترتيب‌ عثمان‌ را بعنوان‌ اميرالمؤمنين‌  <ref>Amir almu'minin</ref> انتخاب‌ و با او بيعت‌ كردند تا مطابق‌ قرآن‌ و سنت‌ از او پيروی و متابعت‌ نمايند.
قلعه‌ها و دژهای مستحكم‌ نظامی يكی پس‌ از ديگری ساخته‌ شد و حمله‌ و تاخت‌ و تاز آغاز گرديد.
با حمله [[«يونفا»]] <ref>Yunfa</ref> پادشاه‌ گوبير به‌ جامعه مسلمانان‌، جهاد به‌ معنی واقعی كلمه‌ آغاز گرديد.
«يونفا» با سپاهی متشكل‌ از [[نوبين‌]] <ref>Nubian</ref>، [[طوارق‌]] <ref>Tuareg</ref> و حتی سربازان‌ فولانی، حمله‌ سختی را بر عليه‌ سپاه‌ عثمان‌ به‌ رهبری برادرش‌ عبدالله‌ را در 21 ماه‌ جون‌ سال‌ 1804 در محل‌ [[درياچه «كووت‌»]] <ref>Kwotto</ref> رهبری كرد.
<ref>The Sokoto Caliphate, p. 481 - 482</ref>
بعدها مسلمانان‌ اين‌ جنگ‌ را با جنگ‌ بدر مقايسه‌ نمودند.
قابل‌ توجه‌ است‌ اگر اشاره‌ شود كه‌ سپاه‌ هر دو طرف‌ منحصراً از يك‌ قبيله‌ و يا نژاد تركيب‌ نشده‌ بود. سپاه‌ «يونفا» شامل‌ سربازان‌ فولانی بود و در سپاه‌ عثمان‌ نيز سربازان‌ هوسايی ديده‌ مي‌شدند.
عبدالله‌ در اين‌ باره‌ چنين‌ شرح‌ می‌دهد:
ما سپاه‌ پيروز اسلام‌ هستيم‌، ما به‌ چيز ديگری به‌ جز آن‌ افتخار نمی‌كنيم‌.
قبايل‌ اسلام‌ و [[توروبی]] <ref>Turubbi</ref> خاندان‌ و قبيله‌ ما هستند. فولانی و هوسا، همه‌ متحد شدند و قبايل‌ ديگر نيز به‌ جهت‌ رضای خدا با يكديگر متحد شدند.
مذهب‌ سبب‌ گرديد تا همه‌ متحد شده‌ و اتحاد مشتركی را بوجود آوردند.
پيروزی قطعی در «كووت‌» عثمان‌ و جامعه‌ او را به‌ شوق‌ و وجد آورد ولی سلطان‌ سرزمين‌ هوسا را بيشتر خشمگين‌ نمود. سلطان‌ هوسا برای تلافی پستی و حقارتی كه‌ احساس‌ می‌نمود، مجدداً پيروان‌ عثمان‌ را مورد حمله‌ قرار داد و به‌ زندگی آنها تعرض‌ نمود. اين‌ عمل‌، حاميان‌ بيشتری را برای عثمان‌ فراهم‌ كرد. پس‌ از آن‌ عثمان‌، برای هر چهارده‌ نفر از ياران‌ مورد اعتمادش‌، پرچمی را بدست‌ آنها داد و آنها را برای جنگ‌ در راه‌ خدا اعزام‌ نمود. در نتيجه‌ همه سرزمين‌ هوسا را جهاد فرا گرفت‌ و تا سال‌ 1225 هـ .ق‌ برابر با 1810 ميلادی عثمان‌ و نمايندگان‌ او عملاً كنترل‌ همه‌ ايالت‌های هوسا را بدست‌ آوردند.
در اين‌ سال‌ عثمان‌ به‌ [[«سيفاوا»]] <ref>Sifawa</ref> نقل‌ مكان‌ نمود و به‌ مدت‌ پنجسال‌ به‌ آموزش‌، تدريس‌ و تبليغ‌ پرداخت‌.
موفقيت‌ و پيروزی شيخ‌ عثمان‌ و يارانش‌ در جهاد اسلامی، تأسيس‌ و حكومت‌ اسلامی را در سوكوتو به‌ دنبال‌ داشت‌، لذا شيخ‌ عثمان‌ بدون‌ هيچ‌ درنگی سازماندهی و ايجاد تشكيلاتی دولتی و سياسی خويش‌ را پايه‌گذاری نمود و در نتيجه‌:
عثمان‌ دان‌ فوديو كشور اسلامی را به‌ دو بخش‌ شرقی با مركزيت‌ [[«گوآندو»]]<ref>Gwandu</ref> ، تحت‌ رهبری برادرش‌ عبدالله
<ref>عبدالله‌ يا عبداللهي‌:شيخ‌ عبدالله‌ بن‌ فودي‌، برادر شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو، در سال‌ 1171 هجري‌ قمري‌ متولد و علوم‌ را از برادرش‌ و جمعي‌ از علماء نيجريه‌ آموخت‌ و در علوم‌ مختلف‌ تبحر پيدا نمود.
حدود 100 جلد كتاب‌، جزو تأليفات‌ اين‌ دانشمند مسلمان‌ بشمار مي‌رود. وي‌ در سال‌ 1244 هجري‌ قمري‌ وفات‌ نمود و براي‌ آشنايي‌ با تأليفات‌ او مي‌توان‌ به‌ منابع‌ زير مراجعه‌ نمود:
الف‌ ـ كتاب‌ The Sokoto Caliphate نوشتة‌:
Murray Last از دانشگاه‌ احمد بلوزاريا ـ انتشارات‌ لانگمن‌ سال‌ 1967 ـ 280 ص‌.
ب‌ ـ كتاب‌ «الاسلام‌ في‌ نيجيريا» نوشتة‌: آدم‌ عبدالله‌ الالوري‌.</ref>
و بخش‌ غربی با مركزيت‌ «سوكوتو» <ref>Sokoto</ref>  را به‌ رهبری پسرش‌ محمدبلو
<ref>محمدبلو: شيخ‌ محمد بلوبن‌ عثمان‌ بن‌ فودي‌، در سال‌ 1195 هجری قمري‌ متولد و علوم‌ را نزد عمويش‌ عبداللهي‌ و دوستان‌ پدرش‌ آموخت‌. داراي‌ تأليفات‌ زيادي‌ است‌، وي‌ در سال‌ 1837 ميلادی وفات‌ نمود</ref>.
تقسيم‌ كرد.
اداره‌ اين‌ دو بخش‌ تحت‌ رهبری شخصيت‌ اين‌ دو جانشين‌ تا اول‌ ژانويه‌ سال‌ 1900 ميلادی ادامه‌ پيدا كرد يعنی درست‌ تا زمانی كه‌ همه بخش‌های شمالی نيجريه‌ قيمومت‌ كشور انگليس‌ را اعلام‌ نمود.
<ref>The Sokoto Caliphate, p. 482 - 483</ref>
در سال‌ 1230 هجری قمری برابر با سال‌ 15 ـ 1814 ميلادی، عثمان‌ دان‌ فوديو مجدداً از «سيفاوا» به‌ «سوكوتو» نقل‌ مكان‌ كرد و در 3 جمادی الاخر سال‌ 1232 هجری قمری يعنی برابر با 20 آوريل‌ سال‌ 1817 ميلادی، پس‌ از يكسال‌ بيماری وفات‌ نمود.پسرش‌ محمد بلّو بعنوان‌ اميرالمؤمنين‌ جانشين‌ او شد.
==علل‌ فروپاشی نهضت‌ اسلامی شيخ‌ عثمان‌==
انقلاب‌ معرفی شده‌ به‌ وسيله‌ جهادگران‌، سبب‌ می‌گرديد تا وسعت‌ تحت‌ حكومت‌ خلافت‌ اسلامی به‌ تدريج‌ گسترده‌ و وسيع‌ گردد. مردمی كه‌ تحت‌ حكومت‌ جديد در می‌آمدند. تابعيت‌ (بيعت‌) قبلی خودشان‌ را به‌ قدرت‌ سياسی جديد واگذار و تسليم‌ می‌كردند. اين‌ مسئله‌ باعث‌ می‌شد كه‌ مشكلات‌ بيشتری بوجود آيد، زيرا تغيير بيعت‌ و تابعيت‌ نمی‌توانست‌ در مدت‌ يك‌ شب‌ انجام‌ گيرد، و لذا به‌ مدت‌ زمانی نياز داشت‌ تا تكميل‌ و كامل‌ گردد. جهاد به‌ تنهايی، خودش‌، آرزوها، اميدها و توقعات‌ مردم‌ را بالا می‌برد و افزايش‌ می‌داد. مردم‌ اميدوار بودند تا جهاد بتواند، بيماری جامعه‌ را بر طرف‌ نمايد و در جامعه‌ و اجتماع‌ آنان‌، هيچكس‌ مورد ستم‌ و تعدی واقع‌ نگردد. آنها به‌ همراه‌ جهادگران‌ سخت‌ می‌جنگيدند، زيرا معتقد بودند كه‌ دولت‌ جديدی تأسيس‌ خواهد شد و همه‌ اشتباهات‌ گذشته‌، تصحيح‌ و بی‌عدالتی‌ها و ظلم‌ها محو و نابود خواهد شد. در طول‌ ساليان‌ طولانی خلافت‌ سوكوتو، به‌ تدريج‌ آشكار و روشن‌ گرديد كه‌ اميد و انتظار اينكه‌ جامعه‌ای بدون‌ ظلم‌ و ستم‌ يعنی «مدينه‌ فاضله‌» بوجود آيد، تحقق‌ نخواهد پذيرفت‌ و تأسيس‌ يك‌ حكومت‌ عادل‌ و دادگر نيز ميسر نگرديد. بدين‌ترتيب‌ در نهايت‌ اظهاراتی مطرح‌ گرديد كه‌ رهبران‌ جديد، علاقمند به‌ حكومت‌ بودند و آنها آرزو و اشتياق‌ داشتند تا سرزمين‌ بدست‌ آورند و مأمورانی را برای مشاغل‌ منصوب‌ نمايند و به‌ جمع‌آوری غنائم‌ جنگی و نگهداری قبائل‌ مشغول‌ شوند.
<ref>
Michael, omolewa, Certificate, history of Nigeria England & Longman
1986
</ref>
بسياری از اميرنشين‌ها با سازماندهی، طغيان‌ و شورش‌ را بر عليه‌ خليفه‌ آغاز كردند. بيشتر شورش‌ها و طغيان‌های سراسری نظير [[شورش‌ بخاری]]  <ref>Bukhari</ref> ، [[مافارا]] <ref>Mafara</ref>، [[يوسف‌]] <ref>Yusuf</ref>
و چندين‌ [[شورش‌ مهدی‌خواهی]]،<ref>اعتقاد به‌ مهدويت‌ هر چند به‌ طور وسيع‌ با مكتب‌ و مذهب‌ تشيع‌ ارتباط‌ داده‌ شده‌ است‌ ولي‌ از همان‌ ابتداي‌ گسترش‌ اسلام‌، مقام‌ واهميت‌ خاصي‌ را در بين‌ عامه‌ اهل‌ سنت‌ نيز كسب‌ كرد. انديشه پيروزي‌ نهايي‌ نيروي‌ حق‌ و صلح‌ و عدالت‌ بر نيروي‌ باطل‌ و ستيز و ظلم‌، گسترش‌ جهاني‌ ايمان‌ اسلامي‌، استقرار كامل‌ و همه‌ جانبه‌ ارزش‌هاي‌ انساني‌، تشكيل‌ مدينه‌ فاضله‌ و جامعه‌ ايده‌آل‌، و بالاخره‌ اجراء اين‌ ايده عمومي‌ و انساني‌ به‌ وسيله شخصيتي‌ مقدس‌ و عاليقدر كه‌ در روايات‌ متواتر اسلامي‌، از او به‌ [[حجت بن حسن (مهدی)|«مهدي‌»]] تعبير شده‌ است‌، انديشه‌اي‌ است‌ كه‌ كم‌ و بيش‌ همة‌ فرق‌ و مذاهب‌ اسلامي‌، با تفاوت‌ها و اختلاف‌هايي‌ بدان‌ مؤمن‌ و معتقدند.</ref>
‌ تهديداتی بر عليه‌ اقتدار و حاكميت‌ خليفه‌ محسوب‌ می‌گرديد. سرانجام‌، كسانی كه‌ هنگام‌ ظهور و بروز جهاد كوچ‌ كرده‌ بودند، حالا خودشان‌ را مجدداً سازماندهی نموده‌ و آماده‌ بودند تا جنگ‌ نمايند. مراكز چنين‌ اقدامات‌ و عمليات‌ نظامی [[«گوواكوكه‌»]] <ref>Gawakuke</ref>، [[«گوبير»]] <ref>Gobir</ref> و [[«مارادی»]] <ref>Maradi</ref> بود.
در قرن‌ نوزدهم‌ ميلادی [[«رابه‌»]] <ref>Rabeh</ref> ، [[«بورنو»]] <ref>Borno</ref> همچنين‌ بعضی تهديدات‌ را بوجود آوردند زيرا ترسيده‌ بودند كه‌ ممكن‌ است‌ از طرف‌ خليفه‌ مورد حمله‌ قرار گيرند. از نيمه‌ دوم‌ قرن‌ نوزدهم‌، نفوذ اروپايی‌ها رو به‌ افزايش‌ و رو به‌ رشد نهاد و بازرگانان‌ اروپايی، با اميرنشين‌هاي‌ مستقل‌ از خليفه‌، شروع‌ به‌ ايجاد روابط‌ نمودند و رفته‌ رفته‌ قدرت‌ خليفه‌ رو به‌ كاهش‌ نهاد.
<ref>
Michael, Omolewa, Certificte, history of Nigeria , p. 122
</ref>
استعمار بريتانيا و نفوذ كشور انگلستان‌ در نيجريه‌، از علل‌ اساسی و مؤثر در فروپاشی خلافت‌ اسلامی سوكوتو می‌باشد. متأسفانه‌ هجوم‌ همه‌ جانبه‌ علي‌الخصوص‌ هجوم‌ و تهاجم‌ فرهنگی در سست‌ نمودن‌ پايه‌های حكومت‌ اسلامی در شمال‌ نيجريه‌، مؤثر واقع‌ گرديد و سرانجام‌ خلافتی كه‌ به‌ مدت‌ صد سال‌ در شمال‌ اين‌ كشور حاكم‌ بود، به‌ افول‌ گرائيد.
==پانویس==
{{پانویس }}
==منابع==
منابع‌ فارسی:
تالابی. ا.لوكان‌. گزيده‌ای از تاريخ‌ غرب‌ آفريقا . ويراستار: حسينعلی مرادقلی، ترجمه: فرهاد ملك‌ ـ دكتر ابراهيم‌ ملايمی، چاپ‌ اول‌،تهران‌: دفتر همكاری‌های‌اقتصادی وزارت‌ جهاد سازندگی با همكاری نشر موج‌، 1371
حيدر، اسد. امام‌ صادق‌(ع‌) و مذاهب‌ چهارگانه‌ . ترجمه‌: حسن‌ يوسفی اشكوری، چاپ‌ اول‌، جلد اول‌، تهران‌: شركت‌ سهامی انتشار، 1369
عزّتی، ابوالفضل‌. سياست‌ در اسلام‌ . چاپ‌ اول‌، تهران‌: 1361، 351 ص‌
منابع‌ عربی:
الالوری، آدم‌عبدالله‌. الاسلام‌ فی نيجيريا و الشيخ‌ عثمان‌ بن‌ فوديو الفلانی، چاپ‌ سوم‌،1398 هـ .ق‌
شيخ‌ عثمان‌ بن‌ فودی، كتاب‌ بيان‌ وجوب‌ الهجرة علی العباد و بيان‌ وجوب‌ نصب الامام‌ و اقامة‌الجهاد، ترجمه‌: فتحی حسن‌ المصری، سودان‌ ـ خارطوم‌
منابع‌ انگليسي‌:
* S.J. Hogben. An introduction to the History of the islamic state of Northern
* Nigeria . Ibadan: oxford university prcss, 1967.
*
* Joseph C. Anene & Godfrey Brown, Africa in the nineteenth & Twentieth
* centuries , Ibadan, Ibadan university press, 1966.
*
* Hunwick, J.O. The sokto caliphate . Ibadan, Ibadan history series.
* Abbar, Rahman at - Tar, jumana, Aisha. Handbook on Islam . England: J & P weldon Ltd. 1978.
*
* Aihaji shehu shagarie & Jean Boyd: uthman Dan Fodio - the theory & practice of his leadership . Lagos: Islamic publication Bureau.
*
* Omolewa, Michael, certificate History of Nigrria . England: Longman London& Lagos, first publihed 1986.
*
* Ismail, Balogun. The life & works of uthman dan fodio . Lagos: Islamic
* publication Bureau.
*
* Ismail, Balogun. The life & works of uthman dan Fodio . Logos: islamic publication Bureau.
*  Aisha, Abdar-rahman at - Tar Jrmana, Handbook on Islam, England: J & P  Weldon Ltd, 1978
*
#

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۵۵

عنوان: شیعه در آمریکای شمالی

مطالعه وضعیت شیعیان در قاره آمریکای شمالی

نویسنده: لیاقت تکیم، علی عسگری‌یزدی

ترجمه : طاهر رحمانی

به کوشش :مرکز مطالعات فرهنگی بین المللی

سال نشر: دی ۱۳۹۳

نوبت چاپ :چاپ اول

ناشر: پردیس قلم

582 ص

اهمیت موضوع

کتاب مذهب شیعه در آمریکای شمالی که توسط لیاقت تکیم به رشته تحریر در آمده است، یکی از منابع اصلی و البته محدودی است که در زمینه مطالعه وضعیت شیعیان در قاره آمریکای شمالی به چاپ رسیده است. قبل از این کتاب، تمامی منابعی که به موضوع اسلام در منطقه آمریکای شمالی پرداخته‌اند، توسط غیر شیعیان نگاشته شده است. لازم به ذکر است که کارهایی در زمینه شیعیان نیز نوشته‌شده که همه آنها به‌صورت جزئی و منطقه‌ای موردتحقیق قرارگرفته است. به اذعان مؤلف، کل پروژه در حدود ده سال زمان برده است و تلاش بر این بوده که تمام مصاحبه‌ها، گزارش ها و آمارها به‌صورت شخصی یا نقل مستقیم انجام گیرد.

محتوای کتاب

مؤلف در فصل اول به سیر تاریخ ورود مسلمانان و همچنین شیعیان به آمریکا پرداخته است و بنا بر برخی احتمالات غیررسمی، حتی ورود مسلمانان به آمریکا را قبل از کشف این کشور توسط کریستفر کلمب تخمین می‌زند. اولین دسته از مهاجرین شیعه از شام (لبنان امروز) در دهه ۲۰ به این کشور سفر کردند و در بین دهه‌های ۵۰ تا ۸۰ میلادی به دلیل مشکلات داخلی کشورهای اسلامی و تسهیل قوانین مهاجرتی در آمریکا و کانادا، میزان مهاجرت مسلمانان به اوج خود رسید.

تمرکز کتاب در فصل دوم به مراکز اسلامی و شیعی در آمریکای شمالی معطوف شده است. علاوه بر نام بردن از مهم‌ترین مراکز و پایگاه‌های اسلامی در آمریکای شمالی، این بخش از کتاب متکفل بحث از چالش‌های این مراکز است، مسائلی از قبیل معضلات جوانان و فاصله گرفتن آنها از مراکز اسلامی، قوم‌گرایی و مسئله زنان. لیاقت تکیم در این بخش نمونه‌های متعددی از اختلافات قومی و نژادی و دخالت فرهنگ در دین را متذکر می‌شود.

در فصل سوم، گزارش آماری از مراکز متعدد در آمریکای شمالی ارائه‌شده است. این اطلاعات به‌صورت موسمی و مناسبتی قابل‌استفاده است. ازجمله بخش های این گزارش نام سازمان، آدرس، عالم مقیم، تعداد اعضاء، نژاد، سال تأسیس، زبان برنامه‌ها، چالش کنونی و چشم‌اندازهای آینده را می توان به شمار آورد.

فصل چهارم به نقش رهبری و مرجعیت و تاریخ حضور فعال آنها در منطقه آمریکای شمالی اشاره‌می‌کند. سید ابوالقاسم خویی اولین مرجع شیعی است که به راه‌اندازی یک مرکز اسلامی و حل مسائل شیعیان این منطقه رسیدگی کرده است. مشکل اصلی رهبری تشیع در این منطقه، اختلافات فقهی و مبنایی علماء و مراجع در موضوعاتی مثل رؤیت هلال، مسئله ارتباط جوانان، تکنولوژی و فتاوای سنتی است. از دیگر نکات حائز اهمیت، بومی نبودن علماء و عدم آشنایی آن‌ها با جوامع غربی است.

آخرین فصل کتاب به تطبیق فعالیت‌های تبلیغی اهل سنت و شیعه پرداخته است. همان‌طور که قابل پیش‌بینی است، سنی‌ها در این عرصه نسبتاً موفق عمل کرده‌اند درحالی‌که شیعه اساساً کار تبلیغی انجام نمی‌دهد. مراکز اسلامی صرفاً به برگزاری اعمال عبادی خود مشغول هستند و هیچ حرکتی برای جذب سایر مردم از خود نشان نمی‌دهند. از طرفی، مؤلف کتاب قائل است که شیعه شدن یک فرآیند است و نه یک پدیده. بنابراین باید برنامه‌ریزی بلندمدت برای افرادی که تازه شیعه هستند، چه ازلحاظ اجتماعی، فرهنگی و چه ازلحاظ اقتصادی و سیاسی صورت بگیرد. این در حالی است که جامعه شیعه در خواب غفلت به سر می‌برد.


***************************************************************************


سید یونس عرفانی

دوران تحصیل

سید یونس عرفانى در 1 اسفند ماه سال 1313 شمسى برابربا 16 ذی القعده 1353 هجری قمری درشیرآباد (طالش) به دنیا آمد. پدرش مرحوم میر فاضل کشاورز ساده ای بود که از راه زراعت و کشاورزی امرار معاش می کرد. میرفاضل شخصی بسیار متدین، متقی و متخلق به فضائل اخلاقی بود که به اسلام و روحانیت علاقه خالصانه داشت.مرحوم عرفانی مقدمات تحصیل خود را در مکتب خانه های قدیم گذاراند و با علاقه و استعداد سرشاری که داشت با تشویق و راهنمائی پدر گرامیش در سن چهارده سالگی یعنی 1327 شمسی زادگاه خویش را برای تحصیلات طلبگی به قصد اردبیل ترک کرد. پس از خواندن ادبیات و مقدارى از سطوح، درسال 1329 شمسى مهاجرت به قم نمود و در آنجا سطوح عالیه را نزد آیت‏ اللَّه سلطانى و آیت‏ اللَّه على مشکینى و بعضى دیگر به پایان رسانیده وسپس به درس خارج مرحوم آیت اللَّه العظمى بروجردی و سائر مراجع وقت شتافت. همزمان با شرکت در دروس خارج مرحوم بروجردی ، مرحوم عرفانی ، فقه و اصول را نزد رهبر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) فرا گرفت و از آن عالم ربانی استفاده کامل نمود. سید یونس عرفانی تا آخرین لحظه عمر خویش به طرز عجیب و زائد الوصفی از مرید و مراد و از رهبر و مقتدای خویش یاد می کرد و شدیدا به آن رهبر بزرگوار ارادت خالصانه داشت و ابعاد مختلف مرحوم عرفانی را شخصیت والای امام شکل داده و او را در دامان خویش تربیت نموده بود [۱] در مدت اقامت خود در قم که قریب پانزده سال به طول کشید همواره مرحوم عرفانی از طلاب مبارز و فاضل حوزه علمیه قم و از چهره های سرشناس در میان روحانیون به شمار می رفت. او در این مدت که دوران تعلیم و تعلم و خودسازی را سپری می کرد توانست خود را به مدارج عالی رسانده و از هر جهت خود را ساخته و آماده خدمات و فعالیت و مبارزه گسترده نماید.

فعالیت‌های قبل از انقلاب

سید یونس عرفانی در سال 1343 شمسی اوائل تبعید و گرفتاری حضرت امام خمینی(ره) بنا به درخواست اهالی خیابان هاشمی و اصرار آنان به منطقه غرب تهران هجرت کرده و در آنجا رحل اقامت افکند و در مسجد سیدالشهداء (ع) به اقامه نماز جماعت و تبلیغ احکام اسلام و روشن نمودن افکار نسل جوان و نشر فرهنگ و معارف اسلامی همت گماشت و از خود خدمات ارزنده و چشمگیری نشان داد. [۲].

مرحوم عرفانی با فضائل اخلاقی،تقوی،اخلاص و فداکاری و ایثار خویش توانست مردم غرب تهران را برای شرکت گسترده در نماز جماعت بسیج نماید . کم کم با شروع فعالیت مرحوم عرفانی در سنگر مسجد تحرک فوق العاده ای در منطقه غرب تهران به وجود آمد و سیل جمعیت برای ادای فریضه نماز و آموختن احکام و معارف اسلامی به سوی مسجد سرازیر گشت. او با نطق های آتشین و با بیانات گرم و دلنشین خود توانست درقلوب مردم مسلمان غرب تهران نفوذ نماید و همواره بعنوان محور و ملجأ مردم و روحانیون و مستمندان و محرومان قرار گیرد. همزمان با این خدمات گسترده او ساعت های متمادی در کتابخانه بزرگ شخصی خویش به مطالعات و تحقیقات وسیعی دست زد و به طور فعال مبارزات خویش را شروع نمود. مرحوم عرفانی به زبان و ادبیات عرب مسلط و از صاحب نظران و ادبای زبان عربی به شمار می رفت و می توانست با فصاحت و بلاغت به زبان عربی تکلم نماید . او با مطالعات وسیع و عمیق خود توانست در علوم مختلفه اسلامی از جمله اسلام شناسی، ادیان و مذاهب و تاریخ اسلام صاحب نظر شده و به تفسیر قران و شرح و تبیین نهج البلاغه احاطه داشته باشد.مرحوم عرفانی با دارا بودن رتبه علمی اجتهاد همواره مطالعه، تحقیق، تدریس، تبلیغ، اقامه نماز در سنگر محراب و سخنرانی و ارشاد بر فراز منبر را همیشه به موازات یکدیگر انجام داده و یک لحظه در فعالیت‌های خویش کوتاهی نمی کرد.ترجمه کتاب الهدی الی دین المصطفی و مقدمه کتاب تربیت خانواده از آثار قلمی آن فقید سعید است. [۳].

سید یونس عرفانی با تلاش و کوشش بسیاری توانست در کنار مسجد خویش کتابخانه وسیع و مجهزی را تاسیس کند و همواره در این سنگر نیز به مبارزه مشغول بود. آن مرحوم سال‌ها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برای فعالیت‌های آموزشی، کانون تعلیماتی مسجد سیدالشهداء را تاسیس و جزوات و نشریاتی نیز منتشر نمود. همچنین به وسیله این کانون مشکلات و سوالات مذهبی نسل جوان پاسخ داده می شد . علاوه بر این خدمات ارزنده، منزل آن مرحوم همیشه کانون فعالیت‌های آموزشی و تبلیغی و مرکز ارشاد و هدایت مردم مسلمان بود.

سفرهای خارج از کشور(با هدف تلاش در جهت تقریب مذاهب اسلامی)

مرحوم عرفانی علاوه بر وظائف سنگین خود برای ارائه خدمات بیشتر به کشورهای پاکستان ، مصر ، سوریه ،عربستان ،عراق و لبنان سفر نمود و در کنفرانس‌های اسلامی شرکت و در جهت تقریب مذاهب اسلامی به زبان عربی به ایراد سخنرانی پرداخت . در یکی از سفرهای خود به لبنان که برای چندمین بار صورت می‌گرفت در مجلس یادبودی که از طرف دانشمندان، علماء و دانشجویان لبنانی برای استادشهید مرتضی مطهری تشکیل شده بود سخنرانی مهمی ایراد کرد که در مطبوعات آن کشور منعکس گردید. او همواره در مسافرت های خود به لبنان با امام موسی صدر و شیعیان لبنان ارتباط نزدیک داشت و از نزدیک ترین یاران و دوستان امام صدر به شمار می رفت .[۴] .

نقش وی در انقلاب اسلامی

مرحوم عرفانی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بارها به ساواک احضار و مورد بازجوئی ساواک قرار گرفت. او با سخنرانی‌های روشنگرانه خویش بر فراز منبر همواره تحت فشار و نظر عوامل ساواک قرار داشت.با شروع نهضت اسلامی، مسجد او همواره محل اجتماع و ازدحام اقشار مختلف مردم غرب تهران و یکی از کانون های گرم مبارزه بود و سخنرانان متعددی در این مجالس به دعوت مرحوم عرفانی به ایراد سخنرانی می پرداختند. بزرگ ترین و عظیم ترین تظاهرات و راهپیمائی های سال 1357 در غرب تهران با سازماندهی مرحوم عرفانی و از طریق مسجد سید الشهداء صورت می گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به ویژگی ها و سوابق فعالیت‌های آن فقید سعید به سرپرستی کمیته انقلاب اسلامی منطقه هشت تهران انتخاب و منصوب گردید. وی شبانه روز در کمیته انقلاب اسلامی مشغول خدمت گردید و پس از آن با اصرار و فشار مردم طالش و پیشنهاد برخی از علما و شخصی های طراز اول انقلاب برای نمایندگی مجلس شورای اسلامی کاندید و از حوزه طالش به نمایندگی انتخاب گردید.

درگذشت

سرانجام مرحوم عرفانی همانند همیشه که برای دیدار و ملاقات و رسیدگی به مشکلات موکلین خویش به حوزه انتخابیه اش رفته بود در تاریخ 2 مرداد ماه سال 1361 شمسی در راه بر اثر حادثه تصادف جان عزیزش را از دست داد و به ملاء اعلی پیوست. [۵].

پانویس

  1. در رثای سیدی گمنام ص31
  2. همان ،ص31 و 31
  3. همان ،ص32
  4. همان ، ص33
  5. همان ، ص 33 و 34

منابع

کانون تعلیماتی و کتابخانه مسجد سیدالشهداء(ع). "در رثای سیدی گمنام"، تهران: مردادماه 1363





کمیل بن زیاد نخعی

نسب و نیاکان

کمیل بن زیاد نَخَعی نسبش با نُه واسطه به «جسر بن عمرو»، بنیانگذار طایفه «نَخَع» می رسد. [۱]

شجره نامه کمیل

بن نهيك بن هيثم بْنِ سَعْدِ بْنِ مَالِكِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ صهبان ابن سعد بن مالك بن النخع من مذحج. [۲] کمیل را گاهی ابن عبدالله و نیز ابن عبدالرّحمان گفته اند. [۳] نَخَعیان، گروهی بزرگ و منشعب از قبیله «مذحج» بودند که قبل از اسلام در سرزمین «بیشه» سرزمینی نزدیک یمن (جنوب حجاز) و دارای جنگل های بسیار زندگی می کردند. [۴] . شاید به همین سبب، کمیل را به یمن نسبت داده اند (یمانیّ). و پس از آن در کوفه روزگار می گذراندند. جمع زیادی از بزرگان و دانشمندان دنیای اسلام چون: علقمة بن قیس و مالک اشتر، از صحابی امام علی علیه السلام نخعی بوده اند. [۵]

ولادت

زمان دقیق تولّد کمیل، در تاریخ ثبت نشده است، ولی با توجّه به اینکه وی در سال 83 هجری (زمان شهادت) 90 بهار از عمرش می گذشته، می توان تولّد او را هفت سال قبل از هجرت محمدبن عبدالله (خاتم‌الانبیا) صلی الله علیه وآله وسلم؛ یعنی سال پنجم بعثت دانست. بنابراین، کمیل در سال هجرت، هفت سال داشته است. بیشتر رجال شناسان، کمیل را «تابعی» [۶] ولی از آنجا که او بخشی از دوران جوانی خود را در حیات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گذرانده، صحابی بودن وی با گمان قوی همراه است، چرا که طبق آنچه برآورد نمودیم، در زمان رحلت آن حضرت، کمیل 18 سال داشته است. از این رو، ابن حجر عسقلانی (773 - 852 ق.) می گوید: له ادراک، قد ادرک من الحیاة النّبویّة ثمانی عشرة سنة. [۷] کمیل 18 سال از عمر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را درک نموده است.

همراه و همراز امیرمؤمنان علیه السلام

امام علی علیه السلام در خطبه 118 نهج البلاغه به نام برخی از یاران مورد اعتماد خود، اشاره می نماید.انتم الانصار علی الحقّ والاخوان فی الدّین، والجُنن یوم البأس، و البِطانة دون النّاس، بکم اَضرِبُ المدبِر، و ارجو طاعةَ المُقبل.[۸] و کمیل را می توان یکی از مصادیق این سخن یافت. روزی آن حضرت به کاتب خود، عبدالله بن ابی رافع فرمان داد تا ده نفر از معتمدان ایشان را حاضر نماید. عبدالله عرض کرد: ای امیرمؤمنان! آنان را مشخّص فرمایید. حضرتش ده نفر، از جمله کمیل را نام برد. [۹] این حدیث، بیانگر جایگاه ویژه کمیل نزد امام علی علیه السلام است. در جای دیگری کمیل نقل می کند: با علی علیه السلام در مسجد کوفه بودم. نماز عشاء را به جای می آوردیم که حضرت دست مرا گرفت و از مسجد خارج شدیم. او راه را در پیش گرفت تا اینکه به بیرون شهر رسیدیم. در این مدّت، حضرتش هیچ سخنی با من نگفت. چون به بیابان رسیدیم، حضرت نفسی تازه کرد و فرمود: ای کمیل! این قلب ها ظروفی هستند و بهترینشان باظرفیت ترین آنهاست. آنچه را می گویم به خاطر بسپار! مردم بر سه قسمند: عالِمٌ رَبَّانیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ؛ دانشمندانِ هدایت یافته از جانب خداوند، فراگیرندگان دانش که راه نجات را در پیش گرفته اند و افراد نادانی که به هر سو متمایل و هر بانگی را پیروی می نمایند. آنها، هم جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانی نگشته و به ملجأ مورد اعتمادی نیز پناه نبرده اند. یا کمیل! العلمُ خیرٌ مِنَ المال؛ ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ چرا که دانش، تو را حفظ می کند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستی. مال با پرداخت، کاسته می گردد؛ ولی علم با انفاق، افزون می شود. آنگاه اشاره به سینه مبارک خود کرد و فرمود: هاهْ، هاه اِنَّ ههُنا لَعِلْماً جَمّاً؛ آه! آه! در اینجا علوم فراوانی است؛ ولی حاملی برای آنها نمی یابم، بلکه آنچه هست (یکی از سه گروه اند:) تیز هوشانی که دین را وسیله کسب دنیا قرار داده و بر بندگان خدا فخر می فروشند. متدیّنانی نادان که با اوّلین شبهه بر آنها شک عارض می گردد و یا شهوت پرستان و مال اندوزانی که کاری به دین نداشته و به چهارپایان شبیه ترند. و این چنین است که علم با مرگِ حاملانش می میرد. [۱۰] گمان می رود سخنان آن حضرت در جوّ خفقان غصب خلافت ایراد گردیده باشد؛ در آن هنگامی که آتش جهل، بی تفاوتی، شهوت پرستی و ثروت اندوزی، ارکان اصلی جامعه اسلامی را فرا گرفته بود و علی علیه السلام مخاطبی برای بیان بخشی از اندوه خود جز امثال کمیل نمی یافت! آخرین سخن در مورد «رازداری کمیل» اینکه: شبی علی علیه السلام به همراه کمیل از مسجد کوفه عازم منزل بودند؛ در میان راه به در خانه مردی رسیدند که در آن وقت از شب با صدایی زیبا و محزون این آیات قرآن را تلاوت می کرد: «اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ اْلاخِرَةَ وَ یَرْجُو رَحمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوی اَلّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الّذینَ لایَعْلمُونَ اِنَّما یَتَذَکَّرُ اُولُواْلاَلْبابِ. [۱۱] «آیا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگار خود امیدوار است [با ارزش تر است یا کسانی که کفر نعمت می ورزند؟! بگو آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر می گردند.» کمیل بدون آنکه سخنی بگوید، صدا و حالت خوش آن مرد، بسیار او را تحت تأثیر قرار داده بود؛ در این هنگام، علی علیه السلام رو به کمیل کرد و فرمود: «لاتُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ اِنَّهُ مِنْ اَهْلِ النَّارِ؛ صدای این مرد تو را متعجّب نسازد؛ چرا که او اهل آتش است و من در آینده تو را آگاه خواهم نمود!» کمیل که هم از اطلاع حضرت از باطن خود و هم دوزخی بودن آن مرد، بسیار شگفت زده شده بود، در فکر فرو رفت و ساکت ماند. مدّت زیادی گذشت تا آنکه ماجرای «نهروان» پیش آمد و خوارج که بسیاری حافظ قرآن بودند، به جنگ امیرمؤمنان علیه السلام پرداختند و این داستان با پیروزی حضرت خاتمه یافت. پس از پایان نبرد، کمیل همراه علی علیه السلام در میان کشتگان خوارج قدم می زدند تا آنکه حضرت، نوک شمشیر را روی سر یکی از آنها گذاشت و فرمود: «یا کمیل! اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً؛ یعنی «این، همان شخصی است که آن شب با چنان حالتی مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسین واداشت.» در این هنگام، کمیل بر قدم های حضرت افتاد و پاهای مبارکش را بوسید و از خداوند طلب مغفرت نمود. [۱۲] این ماجرا، رازداری کمیل را به طور کامل واضح می سازد؛ چرا که پرده برداری از چهره شوم خوارج، در زمانی که آنان چهره های متدیّن و موجّه جامعه شناخته می شدند، در تحمّل همگان نبود.

فرماندار امام علی علیه السلام

از افتخارات کمیل آن است که فرماندار علی علیه السلام در شهر «هیتْ» بود. [۱۳]

از چگونگی و مدّت این حاکمیّت، مدرکی در دست نیست به جز نامه آن حضرت به کمیل پیرامون آنچه در زمان این فرماندار اتفاق افتاد. داستان چنین بود: معاویه در سال 39 هجری لشکری متشکّل از شش هزار نفر، به فرماندهی سُفیان بن عَوف سازماندهی کرد و به آنان مأموریت داد از شهر هیت بگذرند و سپس به انبار و مداین رفته، این دو شهر را غارت کنند. این سپاه در هیت با مقاومتی رو به رو نشد و در شهر انبار، پادگانی که می بایست پانصد سرباز در آن وجود داشته باشد، تنها دویست نفر در آن مستقر بود. علّت تفرّق آنان بدین قرار بود که فرماندهی این پادگان را کمیل بر عهده داشت. او مطّلع شده بود که عدّه ای از هواداران معاویه در شهر «قرقیسا» [۱۴]تصمیم به حمله و غارت هیت گرفته اند و کمیل بدون هماهنگی با علی علیه السلام جمعی از سربازان را با خود برداشته، به سوی قرقیسا حرکت نموده بود. [۱۵] این امر سبب خشم امیرمؤمنان علی علیه السلام گردید و حضرت نامه ای به شرح ذیل خطاب به کمیل نوشت: ضایع ساختن انسان، مسئولیتی را که به او واگذار شده، و رنج بردن در کاری که بر عهده دیگران است، ناتوانی آشکار و رأیی فاسد است. حمله تو بر اهل قرقیسا و رها کردن پادگانی که تو را فرمانده آن قرار دادیم، بدون آنکه مدافعی در آن وجود داشته باشد، اندیشه ای ضعیف است. پس تو، پُلی برای غارت دشمن گشته ای. نه قوّتی از خود نشان دادی و نه ترسی در دل دشمن ایجاد کردی، نه شوکت خصم را شکستی، نه مردم شهر را بی نیاز ساختی و نه کفایت از امیر داری . [۱۶] برخی از شارحان نهج البلاغه همچون: ابن ابی الحدید (656 - 586 ق.) این نامه را نشان ضعف درونی کمیل دانسته و اذعان نموده اند: پیوسته لشکریان معاویه بر قلمرو کمیل حمله می کردند؛ ولی او توانایی دفاع نداشت. و سپس افزوده اند: کمیل برای جبران این ضعف و سر پوش نهادن بر عجز خود، به شهرهای تحت سیطره معاویه، مانند قرقیسا حمله می کرد. [۱۷] فساد این سخن، بر کسی که تاریخ را مورد مطالعه قرار دهد، پوشیده نیست؛ زیرا همان طور که قبلاً نیز آوردیم، این نامه تنها و تنها به خاطر یک اقدام ناهماهنگ کمیل بوده است و گرنه او در میدان های نبرد، مبارزی شجاع و جنگجویی توانا بوده است. شاهد مدّعای ما، حوادث مقطعی از تاریخ است که آن نیز در سال 39 هجری واقع شده است. معاویه، لشکری را به فرماندهی «عبدالرحمان بن قباث» برای غارت شهرهای جزیره [۱۸] رهسپار کرد. از قضا «شبیب بن عامر» (یار مخلص علی علیه السلام) در شهر «نصیبین» که در همین محدوده واقع شده است، می زیست؛ او ماجرای ورود سپاه معاویه را در ضمن نامه ای به کمیل، که در هیت بود، گزارش داد. کمیل، لشکری متشکّل از ششصد نفر سواره ترتیب داده، به آن منطقه گسیل کرد. دو لشکر در منطقه ای به نام «کَفَرتوثا» به یکدیگر برخورد نمودند و جنگ در گرفت؛ اما کمیل توانست سپاه شام را درهم شکسته، افراد زیادی از آنان را از بین ببرد. او دستور داد نه به تعقیب فراری بپردازند و نه به مصدومان آسیب رسانند. در این جنگ تنها دو نفر از یاران کمیل به شهادت رسیدند. پس از این واقعه، کمیل نامه ای به امام علی علیه السلام نوشته و پیروزی خود را به ایشان گزارش داد. آن حضرت نیز پاداش خوبی به کمیل عنایت کرد و نامه ای همراه با ابراز رضایت از وی ارسال نمود. [۱۹] بنابراین، مسئله نارضایتی امام از کمیل، توهّمی بیش نیست.

حضور کمیل در میدان جهاد

کمیل در حیات طیّبه خود، تلاش ها و مبارزاتی درخشان دارد، که به برخی از آنها اشاره می نماییم: او در هر سه جنگی که در زمان امیرمؤمنان علیه السلام اتفاق افتاد، حضور داشت. در مورد جنگ صفین، محمد بن سعد زهری (متوفّای 230 ق.) - از تاریخ نگاران اهل سنّت - می گوید: و شهد مع علیّ صفّین [۲۰]

کمیل جنگ صفین را در رکاب علی علیه السلام حضور یافت.کمیل در جنگ نهروان هم حضور داشت، که به آن اشاره شد. امّا در نبرد جمل (سال 36)، ابن اثیر (630 - 555 ق.) می گوید: به علی علیه السلام گزارش داده شد که عایشه و طلحه و زبیر هم دست شده، آهنگ خروج بر علیه حکومت وی را دارند.آن حضرت، مردم مدینه را در جریان قرار داده، از ایشان برای مقابله با دشمن دعوت به عمل آورد؛ ولی آنان سستی به خرج دادند. آنگاه علی علیه السلام کمیل نخعی را نزد عبدالله بن عُمر فرستاد و از او درخواست یاری نمود، که او نیز همکاری خود را مشروط به همراهی مردم مدینه نمود. [۲۱] نمونه دیگر از مبارزات کمیل، نبرد با خون آشامی چون: حَجّاج بن یوسف ثقفی است. این واقعه که به «دیر الجماجم» معروف شده، در سال 82 هجری اتفاق افتاد و نبردی بین حجّاج از یکسو و عبدالرّحمان بن محمّد از سوی دیگر بود که سرانجام به شکست حجّاج منجر گردید. تاریخ نگاران آورده اند: کمیل در این نبرد، در جمع قاریان قرآن بود «و کان رجلاً رکیناً؛ و از ارکان به شمار می آمد. [۲۲]

کمیل در تبعید

بُعد دیگر مبارزات کمیل، تبعید اوست. در زمان حاکمیت عثمان، برخی از شیعیان امام علی علیه السلام مانند: صعصعه و کمیل نزد معاویه رفته و از او با لحنی شدید درخواست نمودند از مقام خود کناره گیری نماید! معاویه که از آنان به ستوه آمده بود، ایشان را نزد عثمان فرستاد و عثمان نیز آنها را به شهر «حِمص» تبعید نمود. [۲۳]

شخصیت والای کمیل

جایگاه والای «کمیل بن زیاد» نزد دانشمندان شیعه بر کسی پوشیده نیست. همه محدّثان، مورّخان و اهل رجال، او را در زمره مقرّبان حضرت علی علیه السلام ثبت نموده اند. آیةالله سیّد ابوالقاسم خویی قدس سره می نویسد: شیخ طوسی، کمیل را از اصحاب امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام شمرده و شیخ مفید در کتاب اختصاص او را از سابقین و مقرّبین به علی علیه السلام معرّفی نموده است. آیةالله خویی در پایان می گوید: اقول جلالة کمیل و اختصاصه بامیرالمؤمنین علیه السلام من الواضحات التی لایدخلها ریب. [۲۴] عظمت و قرب کمیل نزد علی علیه السلام از واضحاتی است که شکّی در آنها نیست. اکثر دانشمندان اهل سنّت نیز کمیل را به نیکی و عظمت یاد نموده اند. ابن سعد زهری (متوفّای 230 ق.) می گوید: کان شریفاً مطاعاً فی قومه .[۲۵] کمیل، مردی شریف و در خاندان و قبیله خود فرمان روا بود. حافظ ابوحجّاج یوسف المزی (742 - 654 ق.) می نویسد: کان شریفاً مطاعاً فی قومه و کان ثقة[۲۶] کمیل، مردی شریف و در خاندانش مورد اعتماد بود.

دعای کمیل

بخش دیگری که در بررسی زندگینامه کمیل شایان توجّه است، «دعای کمیل» است. «و آن از ادعیه معروفه است و علاّمه مجلسی قدس سره فرموده که بهترین دعاهاست و آن دعای حضرت خضر علیه السلام می باشد. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آن را تعلیم کمیل فرمود. در شب های نیمه شعبان و در هر شب جمعه خوانده می شود و برای کفایت از شرّ اعدا و فتح باب رزق و آمرزش گناهان، نافع است. [۲۷] کمیل بن زیاد می گوید: با مولایم علی علیه السلام در مسجد بصره نشسته بودیم و جمعی از اصحاب آن حضرت نیز حضور داشتند. یکی از آنها خطاب به علی علیه السلام راجع به این آیه مبارکه «فیها یفرق کلّ امر حکیم. [۲۸] سؤال کرد. حضرت فرمود: مقصود، شب نیمه شعبان است. آن گاه فرمود: قسم به کسی که جان علی به دست اوست، هیچ بنده ای نیست مگر اینکه جمیع مقدّراتی که تا سال آینده بر او جاری می شود از خیر و شر، در شب نیمه شعبان برای او تقدیر می گردد. و هیچ بنده ای نیست که این شب را احیا بدارد و دعای خضر علیه السلام را بخواند مگر آنکه دعایش مستجاب شود. مجلس پایان یافت و حضرت به منزل تشریف برد. من شبانه درِ خانه علی علیه السلام را زدم. حضرت فرمود: چه چیز (در این وقت شب) تو را به اینجا آورده؟ عرض کردم: ای امیرمؤمنان! دعای خضر! فرمود: بنشین ای کمیل! اگر این دعا را حفظ کنی و هر شب جمعه، یا در ماه، یا در سال، یا در عمرت یک مرتبه بخوانی، کفایت و یاری می شوی و مشمول رزق قرار می گیری و مغفرت الهی شامل حالت خواهد شد! ای کمیل! مصاحبت طولانی تو با ما، سبب گردید تا پاسخ تو را بگویم. حضرت سپس فرمود: بنویس: اللهمّ انّی اسألک برحمتک الّتی وسعت کلّ شی . [۲۹] شیخ طوسی از کمیل بن زیاد نقل می کند که وی مشاهده کرد امام علی علیه السلام در سجده این دعا را می خواند. [۳۰]

شهادت

سرانجام کمیل توسّط حَجّاج بن یوسف به شهادت رسید. این افتخار در 90 سالگی کمیل و در سال 83 هجری اتفاق افتاد. جالب است که علی علیه السلام از شهادت کمیل و کیفیت آن، خبر داده بود. علاّمه مجلسی می گوید: و کذلک اخبر علیه السلام بقتل جماعة منهم حجر بن عدی و رشید الهجری و کمیل بن زیاد و.. [۳۱] شیخ مفید، ماجرای شهادت کمیل را چنین آورده است: چون حجّاج فرماندار کوفه شد، در پی کمیل برآمد. کمیل گریخت و پنهان شد. حجّاج که این خبر را شنید، حقوق فامیل و قبیله کمیل را از بیت المال قطع نمود. وقتی کمیل از جریان مطّلع شد، با خود گفت: من پیری سال خورده هستم و عمرم به سر آمده است؛ روا نیست که به خاطر من حقوق قبیله ام قطع گردد. پس، از مخفیگاه خود بیرون آمده، وارد کوفه شد و خود را تسلیم حجّاج نمود. هنگامی که حجّاج او را دید، گفت: بسیار دوست داشتم تو را بیابم! کمیل گفت: آوازت را بر من درشت نکن و مرا به مرگ تهدید منما! به خدا سوگند که از عمرم چیزی باقی نمانده جز مانند باقی مانده غبار. هرچه می خواهی درباره من انجام بده، فانّ الموعد لله؛ زیرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از کشتن، حساب در کار است. و همانا امیرمؤمنان علیه السلام به من خبر داده که تو قاتل من هستی! حجّاج گفت: پس حجّت بر تو تمام است! کمیل گفت: این در صورتی است که قضا و قدر به دست تو باشد! حجّاج گفت: آری، به دست من است. تو در زمره قاتلان عثمان بن عفّان هستی! سپس به مأمورانش اشاره کرد: بزنید گردنش را!... شیخ مفید در پایان این ماجرا می نویسد: این روایتی است که راویان عامّه از راستگویان خود نقل کرده اند و شیعیان نیز در نقل با آنها شریکند، که مضمون آن از معجزات علی علیه السلام و جزء براهین و بیّنات دانش‌های غیبی علی علیه السلام است. [۳۲]

پانویس

  1. نَخَع به معنی دوری، و جسر بن عمرو را از آن جهت «نخع» نامیدند که وی از قوم خود، فاصله گرفت.
  2. ابن سعد كاتب الواقدي،الطبقات الكبرى،ط العلميه،پ جلد: 6،ص.217
  3. جمال الدین ابی الحجّاج یوسف المزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، مؤسّسةالرسالة، 1413 ق، ج 24، ص. 218؛احمد بن علی بن حجر العسقلانی(متوفّای 852 ق.)،تهذیب التهذیب،دارالکتب العلمیّه، بیروت: 1415 ق. ج 8، ص.390
  4. یاقوت حَمَوی، معجم البلدان،(متوفّای 626 ق.)، بیروت: دار صادرج 1، ص 529
  5. سمعانی (متوفّای 562 ق.)،الانساب، دارالجنان، ج 5، ص 473، ابن اثیر جَزَری (متوفّای 630 ق.)اللُّباب فی تهذیب الانساب،المکتبةالفیصلیّة، ج 3، ص 304
  6. کسی که رسول خدا(ص) را درک نکرده یا از ایشان روایت نقل نکرده معرّفی کرده اند.
  7. احمد بن علی بن حجرالعسقلانی،الاصابة فی تمییز الصحابة،بیروت:دارالکتب العلمیّة، ج 3،ص 325
  8. صبحی صالح،نهج البلاغه، خ 118
  9. شیخ حرّ عاملی،وسایل الشیعه،قم:مؤسّسة آل البیت ج 30، ص 234 و235
  10. شیخ مفید،الامالی (متوفّای 413 ق.)،مؤسّسة النشر الاسلامی، 1412 ق، ص 250 - 247، ؛ نهج البلاغه، حکمت 147.
  11. زمر / 9
  12. حسن بن محمد الدّیلمی،ارشاد القلوب، نشر رضی، ج 2، ص 226
  13. هیت، شهری در کنار فرات و نزدیک بغداد، دارای نخل های زیاد و آبادانی های فراوان است. در وجه نامگذاری آن، گفته شده: 1: از عبارت هُوَّةٌ من الأرض؛ به معنی شکاف یا سراشیبی زمین، مشتق شده. 2: به نام بانی آن شهر؛ یعنی هیت بن سَبَنْدی نام گذاری گردیده است. معجم البلدان،ج 5،ص 420
  14. قرقیسیا نیز گفته شده، که شهری در نزدیکی هیت است. معجم البلدان، ج 4، ص 328
  15. ابن اثیر،الکامل فی التاریخ،دار احیاءالتراث العربی، 1408 ق، ج 2، ص 425
  16. صبحی صالح،نهج البلاغه وفیض الاسلام،نهج البلاغ ،نامه 61
  17. ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،بیروت: مؤسّسةالاعلمی، 1415 ق، ج 5، ص 69
  18. «جزیره»، محدوده شمال بین النهرین (دجله و فرات) را گویند که بین عراق و ترکیه واقع شده است .المنجد، لویس معلوف
  19. الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 4
  20. الطبقات الکبیر،قاهره :مکتبةالخانجی ج 8، ص 299، چاپ اوّل، 1412 ق
  21. الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 205
  22. همان، ج 4، ص 472
  23. همان، ج 3، ص 144
  24. آیةالله خویی ،معجم رجال الحدیث،نشر مدینةالعلم، ج 14، ص 128
  25. الطبقات الکبیر، ج 8، ص 299
  26. .تهذیب الکمال، ج 24، ص 219
  27. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، بنیاد معارف اسلامی ،ص 96
  28. دخان / 4
  29. سید بن طاووس (متوفّای 664 ق.)اقبال الاعمال،بیروت: مؤسّسة الاعلمی ص 220
  30. شیخ طوسی، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد ،بیروت: موسسه الاعلمی ، 1418 ه.ق،ص 584
  31. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار،داراحیاءالتراث العربی ، ج 41، ص 316
  32. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد،علمیه اسلامیه، ج 1، ص 328

منابع

ارشاد القلوب، حسن بن محمد الدّیلمی، ج 2، نشر رضی

الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج 1، علمیه اسلامیه

الانساب، سمعانی (متوفّای 562 ق.)، ج 5،دارالجنان

الاصابة فی تمییز الصحابة، احمد بن علی بن حجرالعسقلانی،ج 3، ،بیروت :دارالکتب العلمیّة

الطبقات الکبیر، ج 8، ، مکتبةالخانجی، قاهره: چاپ اوّل،1412 ق

الامالی، شیخ مفید (متوفّای 413 ق.)، مؤسّسة النشر الاسلامی، 1412 ق

اللُّباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر جَزَری (متوفّای 630 ق.)، ج 3، المکتبةالفیصلیّة

المنجد، لویس معلوف

الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ج3 و ، ج 4،دار احیاء التراث العربی، 1408 ق

بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 41، داراحیاءالتراث العربی

تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، جمال الدین ابی الحجّاج یوسف المزی، ج 24، مؤسّسةالرسالة، 1413 ق

تهذیب التهذیب، احمد بن علی بن حجر العسقلانی(متوفّای 852 ق.)، ج 8،9،بیروت: دارالکتب العلمیّه، 1415 ق

شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 5، بیروت :مؤسّسةالاعلمی، 1415 ق.

مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، شیخ طوسی، بیروت :مؤسّسة الاعلمی ، 1418 ه.ق

معجم البلدان، یاقوت حَمَوی (متوفّای 626 ق.)،بیروت :دار صادر، ج 1، ج4، ج5

معجم رجال الحدیث، آیةالله خویی، ج 14، نشر مدینةالعلم

مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، بنیاد معارف اسلامی

نهج البلاغه، صبحی صالح، خ 118

نهج البلاغه، صبحی صالح نامه 61

نهج البلاغه فیض الاسلام،نامه 61

وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج 30، مؤسّسة آل البیت



نهضت‌ و خلافت اسلامی شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو[۱]

مـدخـل‌

سرزمين‌ آفريقائی نيجريه‌ كه‌ در بخش‌ غربی قاره آفريقا در كنار خليج‌ گينه‌ واقع‌ شده‌، بيش‌ از نيمی از جمعيت‌ مسلمان‌ آفريقای سياه‌ را در خود جای داده‌ است‌. شمال‌ اين‌ كشور با اكثريت‌ تقريباً مطلق‌ مسلمانان‌ با مناطق‌ جنوبی كشور كه‌ از‌ درصد بيشتری از مسيحيان‌ برخوردار بوده، از نظر پراکندگی مذهبی قابل توجه است. در تاریخ نیجریه، شیخ عثمان دان فودیو ، نامی مشهور و محبوب‌ و مبارزات‌ او از اهميّت‌ و ويژگی خاصی برخوردار است‌. تأسيس‌ و تشكيل‌ خلافت‌ سوكوتو كه‌ با جهاد شيخ‌ عثمان‌ شروع‌ شد و از سال‌ 1804 الی1903 ميلادی در ناحيه‌ شمالی کشور به طول انجامید، و نیز ضرورت بازشناسی این قیام تاریخی و احیاء آن در اذهان مسلمانان و نیز در بسترتاریخ تحولات سياسی و اجتماعی اين‌ كشور بايستی همواره‌ مورد ملاحظه‌ قرار گيرد. اسلام‌ كه‌ از قرن‌ سيزدهم‌ وارد كشور نيجريه‌ شده‌ بود، به‌ مردم‌ امكان‌ داد تا با تمدن‌ و جهان‌ معاصر آشنا شوند و دولتی نيرومند تشكيل‌ دهند. انگلستان‌ پس‌ از مشاهده‌ چنين‌ وضعيتی در امور داخلی شمال‌ نيجريه‌ ابتدا دخالت‌ نكرده‌ و تنها به‌ تسلط‌ اقتصادی و نظارت‌ بر سياست‌ خارجی آن‌ ناحيه‌ اكتفا كرد. سرانجام‌ در قسمت‌ غرب‌ و جنوب‌ نيجريه‌ كه‌ مردم‌ آن‌ دارای مذهب‌ آنيميسم‌ بودند، و قبيله‌ ايبو نيز در آن‌ منطقه‌ سكونت‌ داشت‌، استعمار توانست‌ با بكارگرفتن‌ ميسيونرهای مسيحی، در سال‌ 1903 ميلادی بر تمام‌ منطقه نيجريه‌ تسلّط‌ يابد. بدين‌ ترتيب‌، آخرين‌ ناحيه‌ از متصرفات‌ استعمار انگليس‌، ناحيه‌ شمالی كشور نيجريه‌ بود كه‌ اكثريت‌ مردم‌ آن‌ منطقه‌ مسلمان‌ بودند و هم‌ اكنون‌ نيز اكثريت‌ جمعيت‌ شمال‌ را مسلمانان‌ تشكيل‌ می دهند. بنابراين‌ انگلستان‌، پس‌ از گذشت‌ پنجاه‌ و چهار سال‌ از سلطه‌اش‌ بر شهر لاگوس‌ يعنی در سال‌ 1851، توانست‌ در سال‌ 1903 ميلادی بر شمال‌ نيجريه‌ تسلّط‌ يابد. استعمار كه‌ با جهاد مسلمانان‌ موقعيت‌ خود را در خطر می ديد در سست‌ كردن‌ پايه‌های حكومت‌ در شمال‌، تلاش‌ وسيعی را به‌ عمل‌ آورد و سرانجام‌ توانست‌ باعث‌ فروپاشی حكومت‌ اسلامی در آن‌ منطقه‌ گردد. صرفنظر از داوری و قضاوت‌ درخصوص‌ قيام‌ و جهاد تاريخی شيخ‌ عثمان‌ و بررسی تحليلی عملكرد و فعاليت‌ اين‌ عالم‌ مذهبی، و باتوجه‌ به‌ اختلاف‌ ماهوی نهضت‌ها و جنبش‌های متعدّد در طول‌ تاريخ‌ كه‌ هيچگاه‌ يكسان‌ و مشابه‌ نبوده‌اند و بايد مستقلاً و با توجه‌ به‌ ويژگی‌های منحصر به‌ فرد خود، مورد مطالعه‌ و ارزيابی قرار گيرند، و وجوه‌ تشابه‌ و افتراق‌ آنها با يكديگر مقايسه‌ شوند، در اين‌ نوشتار تلاش‌ گرديده‌ تا معرّفی و شناخت‌ اجمالی درخصوص‌ جايگاه‌ اين‌ شخصيت‌ تاريخی به‌ عمل‌ آيد. در بررسی و مطالعه مسائل‌ و مباحث‌ مربوط‌ به‌ قاره سياه‌ آفريقا، نام‌ و جهاد شيخ‌ عثمان‌ و خلافت‌ سوكوتو، در كليه منابع‌ و مآخذ فراوان‌ به‌ چشم‌ می خورد. بنابراين‌ شناخت‌ ويژگی های خلافت‌ سوكوتو و ارائه كلياتی درخصوص‌ اقدامات‌ اين‌ عالم‌مذهبی لازم‌ و ضروری بنظر می رسد. بدين‌ ترتيب‌، در جهت شناخت‌ هرچه‌بهترشخصيت‌اين‌رهبردينی، ايام‌كودكی، تحصيلات‌، اساتيد، فعاليت‌های فرهنگی و تبليغی، قيام‌، هجرت‌، تجزيه‌ و تحليل‌ اجتماعی فرهنگی و اقتصادی علل‌ پديده جهاد، اهداف‌ و آرمان‌های شيخ‌ عثمان‌ و دست‌آوردهای اين‌ نهضت‌اسلامی، مورد بررسی و امعان‌ نظر قرار گرفته‌ و ابعاد و ويژگی‌های اين‌ نهضت‌ اسلامی و مبانی انديشه‌های بنيان‌ گذار آن‌، تبيين‌ و تشريح‌ گرديده‌ است‌.

نسب و نیاکان

عثمان‌ بن‌ محمد فودی بن‌ عثمان‌ بن‌ صالح‌ بن‌ هارون‌ بن‌ محمد غورطو بن‌ جبو بن‌ محمد ثنبو بن‌ ايوب‌ بن‌ ماسران‌ بن‌ ايوب‌ بن‌ بابا بن‌ موسي‌ جكولو. [۲] مادر شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو، حوا نام‌ دارد كه‌ دختر محمد بن‌ فاطمه‌ بنت‌ محمد بن‌ شريف‌ عبدالصمد است. [۳] نويسنده‌ كتاب‌ الاسلام‌ في‌ نيجيريا می گويد: اجداد عثمان‌ از ناحيه‌ فوتاتور [۴] به‌ قصد هجرت‌ به‌ سوی حجاز مهاجرت‌ كرده‌ و در سرزمين‌ هوسا اقامت‌ افكنده‌اند. [۵] در كتاب‌ زندگی و آثار عثمان‌ دان‌ فوديو آمده‌ است‌ كه‌: عثمان‌ دان‌ فوديو به‌ قبيله فولانی [۶] تعلّق‌ داشت‌. قبيله‌ فولانی از فوتاتور در سنگال‌ به‌ شمال‌ نيجريه‌ مهاجرت‌ كرده‌ و در ايالت‌ هوسائی گوبير سكونت‌ كرده‌ بودند. [۷]

ولادت‌، كودكی، تحصيلات‌ و اساتيد

عثمان‌ بن‌ محمد بن‌ عثمان‌ بن‌ صالح‌ بن‌ فودی یعنی شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو در آخرين‌ روز از ماه‌ صفر سال‌ 1168 هجری قمری مصادف‌ با 15 ماه‌ دسامبر سال‌ 1754 ميلادی در ناحيه ماراتا [۸] از ايالت‌ گوبير [۹] متولد گرديد. او بعنوان‌ عثمان‌ دان‌ فوديو شناخته‌ شد. دان‌ فوديو به‌ معنی پسر فوديو، و فوديو [۱۰] در زبان‌ فولانی به‌ معنی عالم‌ (تحصيلكرده‌) مي‌باشد. و اين‌ نامی است‌ كه‌ توسط‌ مردم‌ به‌ پدر او يعنی «محمد» كه‌ دانشمند بود، داده‌ شده‌ است‌. اولين‌ معلم‌ شيخ‌ عثمان‌، پدرش‌ بود كه‌ به‌ او آموزش‌ قرآن‌ را داد. در ايام‌ طفوليت‌، پدرش‌ در ناحيه‌ای كه‌«دگل‌» [۱۱] ناميده‌ مي‌شد، مستقر گرديد. اين‌ منطقه‌ در پنجاه‌ مايلی شمال‌ سوكوتو [۱۲] واقع‌ گرديده‌ و شيخ‌ عثمان‌ بيشتر زندگی خويش‌ را در اين‌ نقطه‌ به‌ سر برده‌ است‌. پس‌ از پدرش‌، عثمان‌ دان‌ فوديو، تحصيلات‌ خويش‌ را نزد ديگران‌ و بستگانش‌ ادامه‌ داد. نزد عثمان‌ بيندوری [۱۳]T ، حدود دو سال‌ تحصيل‌ نمود و از ويژگی‌های او سخت‌ تأثير پذيرفت‌ و پس‌ از او به‌ نزد جبريل‌ بن‌ عمر [۱۴] در منطقه‌ «اقادس‌» [۱۵] عزيمت‌ نمود. عثمان‌ دان‌ فوديو مدت‌ دو سال‌ در خدمت‌ الحاج‌ جبريل‌ بن‌ عمر به‌ تحصيل‌ پرداخت‌ و از وی نيز تأثيرات‌ زيادی را پذيرفت‌. گفته‌ شده‌ است‌، كتاب‌ مختصر خليل‌ بن‌ اسحاق‌ را، عثمان‌ دان‌ فوديو، نزد اين‌ استاد آموخته‌ است. ‌ [۱۶] استاد بعدی دان‌ فوديو، الحاج‌ محمدبن‌ راج‌ [۱۷] بود كه‌ عثمان‌ دان‌ فوديو، كتاب‌ البخاری را نزد او آموخت‌. [۱۸] عثمان‌ دان‌ فوديو، در آغاز جوانی، سيستم‌ آموزشی سنّتی مسلمانان‌ را دنبال‌ نمود. در اين‌ سيستم‌، خواندن‌ و نوشتن‌، حفظ‌ نمودن‌ آيات‌ قرآن‌، و يادگيری ترجمه‌ قرآن‌ و حديث‌ را معمولاً آموزش‌ می‌دهند. وی مطالعه‌ حقوق‌، ادبيات‌، علم‌ معانی و بيان‌ (فصاحت‌ و بلاغت‌) و رياضيات‌ را نيز دنبال‌ نمود. عثمان‌ دان‌ فوديو، خواندن‌ قرآن‌ را نزد پدرش‌ و ساير علوم‌ را از تعدادی از دانشمندان‌ و عالمان‌ زمانش‌ فرا گرفت‌. [۱۹] به‌ موازات‌ اينكه‌، عثمان‌ آموزش‌ می‌يد، تحت‌ نظارت‌ دانشمندان‌ و علماء ديگر، مطالعه‌ می‌كرد و به‌ وعظ‌ و سخنرانی نيز می‌پرداخت‌. او دو سال‌ تحت‌ تربيت‌ دائی خود بيندوری و دائی ديگرش‌ سامبو كه‌ بسيار دانشمند بود، قرار گرفت‌. سامبو، كتاب‌ المختصر را كه‌ در حقوق‌ و فقه‌ مالكی است‌ برای عثمان‌ تدريس‌ كرده‌ است‌. [۲۰]

شخصيت‌ فكری و اخلاقی

ويژگی‌های برجسته اين‌ عالم‌ اسلامی مورد تمجيد و ستايش‌ فراوان‌ قرار گرفته‌ و به‌ تفصيل‌ درباره آن‌ سخن‌ گفته‌اند. آدم‌ عبدالله‌ الالوری در كتاب‌ خويش‌ به‌ نام‌ «الاسلام‌ في‌ نيجيريا» چنين‌ بيان‌ می‌دارد: شيخ‌ عثمان‌ بن‌ فودی، مجدد بزرگ‌ اسلامی، در سال‌ 1168 هـ .ق‌ متولد و علوم‌ را نزد اساتيد مختلفی آموخت‌. سپس‌ به‌ تبليغ‌ و دعوت‌ شروع‌ نمود و از پای ننشست‌ تا اينكه‌ دولت‌ اسلامی را كه‌ به‌ مدّت‌ صد سال‌، تا قبل‌ از ورود استعمار انگليس‌، حكومت‌ داشت‌، تأسيس‌ و برقرار نمود. وی در سال‌ 1232 هـ .ق‌ وفات‌ يافت‌. [۲۱] در آنچه‌ «الالوری» درخصوص‌ شيخ‌ عثمان‌ بن‌ فودی اشاره‌ نموده‌ است‌، چندين‌ ويژگی مورد ملاحظه‌ قرار گرفته‌ است‌ كه‌ عبارتند از:

الف‌ ـ مجدد بزرگ‌ اسلامی ب‌ ـ آموختن‌ علوم‌ از اساتيد مختلف‌ ج‌ ـ تبليغ‌ و دعوت‌ د ـ تأسيس‌ و تشكيل‌ دولت‌ اسلامی

همين‌ نويسنده‌ درباره شخصيت‌ عثمان‌ دان‌ فوديو در جای ديگری از اثر خويش‌ می‌گويد: صفات‌ متعددی در شخصيت‌ عثمان‌ بن‌ فودی جمع‌ شده‌ بود كه‌ در بيشتر علمای قبل‌ و بعد از او در سرزمين‌ سودان‌ تحقّق‌ پيدا نكرده‌ بود. برای اينكه‌ او اولين‌ دعوت‌ كننده‌ در آفريقا بود كه‌ به‌ منظور نهی از منكر قلبی، لسانی و يدی قيام‌ نمود و سپس‌ سپاه‌ جمع‌آوری نمود و آنها را مسلح‌ كرد و بعد دولت‌ اسلامی كه‌ بايد براساس‌ كتاب‌ الله‌ و سنّت‌ رسول‌ خدا و براساس‌ روش‌ حكومت‌های اسلامی صدر اول‌ اسلام‌ حكومت‌ نمايد را بنيان‌ گذاری نمود [۲۲]منظور اين‌ نويسنده‌ از عبارت‌ اينكه‌ او اولين‌ دعوت‌ كننده‌ در آفريقا بود، بنظر می‌رسد بدين‌ جهت‌ باشد كه‌ عثمان‌ دان‌ فوديو همه‌ را دعوت‌ به‌ قيام‌ و جهاد اسلامی نمود، در حالی كه‌ بودند كسانی كه‌ قبل‌ از عثمان‌ دان‌ فوديو، در آفريقا درخصوص‌ تبليغات‌ اسلامی و دعوت‌ مردم‌ به‌ سوی مكتب‌ اسلام‌ فعاليت‌ داشته‌اند. در هر حال‌ در اين‌ بخش‌ از اظهارات‌ آدم‌ عبدالله‌ الالوری، نكات‌ قابل‌ تأمّلی وجود دارد كه‌ عبارتند از:

ـ قيام‌ برای امر به‌ معروف‌ و نهی از منكر ـ سازماندهی نيروی نظامی مسلح‌ ـ تشكيل‌ دولت‌ اسلامی

در ادامه‌ بيان‌ ويژگی‌های فكری و اخلاقی شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو، نويسنده‌ كتاب‌ "الاسلام‌ فی نيجيريا" در يك‌ جمله‌ چنين‌ می‌نويسد: ابن‌ فودی، عالم‌، فقيه‌، واعظ‌، مربّی، مصلح‌، رهبر، امير، حاكم‌ و امام‌ بلكه‌ يك‌ امّت‌ بود. [۲۳]

از تقريظی كه‌ دكتر «صبوری بيو باكو» [۲۴] بر كتاب‌ «زندگی و آثار عثمان‌ دان‌ فوديو» نوشته‌ است‌، از شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو با نام‌ «دانشمند بزرگ‌ اسلامی» و «اصلاح‌گر» ياد می‌كند. [۲۵] دكتر اسماعيل‌ بالوگون‌ در مقدّمه كتاب‌ زندگی و آثار عثمان‌ دان‌ فوديو می‌گويد: معروف‌ و مشهور شدن‌ عثمان‌ دان‌ فوديو به‌ جهت‌ تقوی و پرهيزكاری و فضل‌ و كمال‌ او بوده‌ است‌. همين‌ نويسنده‌ در جای ديگری اظهار می‌دارد: عثمان‌ دان‌ فوديو، مبارز، دانشمند، واعظ‌ و سخنران‌ بود. و در ادامه‌ چنين‌ مي‌گويد: تقوا و پرهيزكاری، فضل‌ و كمال‌، علاقمندی و وابستگی به‌ اسلام‌، او را در نگاه‌ قضاوت‌ معاصرين‌ و نسل‌های آينده‌، بعنوان‌ يك‌ مرد بزرگ‌ واقعی، مشخص‌ و برجسته‌ نمود. در كتاب‌ عثمان‌ دان‌ فوديو «رهبريش‌ در تئوری و عمل‌» درباره او چنين‌ آمده‌ است‌: شهو عثمان‌ دان‌ فوديو، كه‌ در سال‌ 1754 ميلادی ظهور كرد، يك‌ شخصيت‌ متفكر، نويسنده‌ و رهبر معنوی بود. [۲۶] عثمان‌ دان‌ فوديو، آموزش‌های تئوری و عملی پيامبر را با اعمال‌ و سخنان‌ خويش‌ به‌ اثبات‌ می‌رساند و آنها را تبيين‌ و تشريح‌ می‌نمود. او مردی بود كه‌ مطلقاً به‌ قدرت‌ و ثروت‌ علاقه‌ و دلبستگی نداشت‌ و تمام‌ وقت‌ خود را برای آموزش‌، تأليف‌ و تحقيق‌ و ارشاد و هدايت‌ ديگران‌ صرف‌ نمود. [۲۷]

مَشرب‌ فقهی، اعتقادی، اخلاقی و عرفانی

هر چند در آثار و تأليفات‌ شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو، بطور مستقيم‌ و صريح‌ از مَشرب‌ فقهی وی سخني‌ به‌ ميان‌ نيامده‌ است‌، اما در اثر ارزشمند آدم‌ عبدالله‌ الالوری عبارتی بيان‌ شده‌ است‌، كه‌ نشان‌ می‎‌دهد، عثمان‌ دان‌ فوديو پيرو مذهب‌ فقه‌ مالكی [۲۸] بوده‌ و براساس‌ آن‌ مذهب‌ مشی می نموده‌ است‌. اظهارات‌ «الالوری» چنين‌ است‌: ابن‌ فودی علماء و فقها را تحريك‌ و تشويق‌ نمود تا با تأليفات‌ و آثار قلمی، مردم‌ سرزمين‌ خويش‌ را از آن‌ آثار بهره‌مند گردانند. ابن‌ فودی خود نيز كتب‌ زيادی در رشته‌های مختلف‌ دينی، سياسی و فرهنگی تأليف‌ نمود . ـ از شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو بيش‌ از صد نوشته‌ و تأليف‌ به‌ يادگار مانده‌ است‌ و بيش‌ از صد نفر عالم‌ فقيه‌ كه‌ به‌ درجه‌ اجتهاد براساس‌ مذهب‌ فقه‌ مالكی رسيدند، به‌ دست‌ او پرورش‌ يافتند. [۲۹] اين‌ نويسنده‌ در جای ديگری از همين‌ كتاب‌ در بخشی با عنوان‌ «ابن‌ فودی المالكی المجتهد مالكی» چنين‌ اظهار نظر نموده‌ است‌: لقد كتب‌ الشيخ‌ عثمان‌ بن‌ فودی رسالة‌ سماها: «هداية‌ الطلاب‌» أودع‌ فيها آرائه‌ في‌ التقليد و الاجتهاد، و مع‌ ذلك‌ فهو مجتهد في‌ المذهب‌ المالكی و.... به‌ تحقيق‌، شيخ‌ عثمان‌ بن‌ فودی كتابی نوشته‌ به‌ نام‌ «هداية‌ الطلاب‌» و آراء خويش‌ را درباره‌ تقليد و اجتهاد در آنجا مطرح‌ نموده‌ است‌ و به‌ هر حال‌، او در مذهب‌ مالكی، مجتهد است‌. [۳۰] ميشل‌ اُمُلُوا، نويسنده‌ كتاب‌ «سند رسمی تاريخ‌ آفريقا» درخصوص‌ عثمان‌ دان‌ فوديو چنين‌ اظهار نظر می‌كند: عثمان‌ دان‌ فوديو، به‌ طريقه قادريه‌ [۳۱] كه‌ در آن‌ زمان‌، بزرگترين‌ طريقه‌ در غرب‌ آفريقا بود، تعلق‌ داشت‌. [۳۲] نويسنده‌ ديگری، درباره‌ او چنين‌ می‌نويسد: عثمان‌ دان‌ فوديو، رهبر جهاد فولانی‌های شمال‌ نيجريه‌ عضو برادری قادريه‌ بود. [۳۳] آدم‌ عبدالله‌ الالوری، نويسنده‌ برجسته‌ نيجريه‌ای در كتاب‌ خود با نام‌ «الاسلام‌ فی نيجيريا» تصريح‌ می‌نمايد كه‌ «ابن‌ فودی» يعنی شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو در اصل‌ قادری مذهب‌ بود. [۳۴] وی همچنين‌ بيان‌ می‌دارد كه‌: يكی از كسانی كه‌ طريقه قادريه‌ را در بلاد سودان‌ [۳۵] ترويج‌ نمود و نشر داد عثمان دان فودیو بود، [۳۶] و در ادامه‌ همين‌ مطالب‌، نويسنده‌ می‌گويد: تمامی استادان‌ ابن‌ فودی، برادران‌ و شاگردان‌ او، به‌ فرقه قادريه‌ منسوب‌ می‌باشند. [۳۷] و در خصوص‌ مَشرب‌ اعتقادی وی تحت‌ عنوان‌ «ابن‌ فودی الاشعری في‌ عقيدته‌» يعنی ابن‌ فودی در اعتقاداتش‌ اشعری بود چنين‌ اظهار نظر می‌كند: شيخ‌ عثمان‌ بن‌ فودی همانند سائر علما و اساتيدش‌ اشعری مذهب‌ بود. [۳۸] شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو در خصوص‌ مسائل‌ اخلاقی و عرفانی شديداً تحت‌ تأثير اساتيد خويش‌ كه‌ پيرو فرقه قادريه‌ بودند، قرار داشت‌. در اين‌ باره‌ همان‌ نويسنده‌ مي‌نويسد: «ثم‌ شارك‌ ابن‌ فودي‌ الصوفيين‌ في‌ تهذيب‌ اخلاق‌ المسلمين‌ و سلك‌ مسلك‌ اهل‌ الطرق‌ الصوفية‌ في‌ تربية‌ النفوس‌ بالاذكارو الاوراد، و انشاء طريقة‌ منسوبة‌ اليه‌ باسم‌ الطريقة‌ الفودوية‌ و هي‌ فرع‌ من‌ القادرية‌». سپس‌ ابن‌ فودی در تهذيب‌ اخلاق‌ مسلمانان‌ در مسلك‌ و طريقه‌ صوفيين‌ شركت‌ نموده‌ و در مسلك‌ و طريقه صوفيه‌ در جهت‌ تربيت‌ نفوس‌ به‌ وسيله اوراد و اذكار، سير و سلوك‌ نمود. و طريقه‌ منسوب‌ به‌ طريقه فودويه‌ كه‌ شعبه‌ای از قادريه‌ می‌باشد را تأسيس‌ و بوجود آورد. [۳۹] درباره‌ عثمان‌ دان‌ فوديو گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ وی به‌ توسل‌ به‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ (ص‌) اعتقاد داشت‌ و از او قصائد زيادی به‌ يادگار مانده‌ كه‌ در آنها توسلات‌ زيادی به‌ نبی اكرم‌ (ص‌) و اصحاب‌ و اولياء داشته‌ است‌. [۴۰] صرفنظر از مَشرب‌ فقهی و كلامی شيخ‌ عثمان‌، نفوذ و تأثير كلام‌ و ايجاد تحول‌ فكری و فرهنگی و در نهايت‌ بوجود آوردن‌ يك‌ جريان‌ اسلامی و نهضت‌ الهی، نشان‌ می‌دهد كه‌ وی از انديشه‌های والای اسلامی برخوردار بوده‌ و سيره عملی وی حاكی از آن‌ است‌ كه‌ از معنويات‌ و عرفان‌ و تزكيه‌ نيز به‌ اندازه‌ كافی سيراب‌ گرديده‌ است‌.

استراتژی مبارزه‌ و شيوه‌ هدايت‌ و رهبری

فعاليت‌های آموزشی و تبليغی شيخ‌ عثمان‌، سبب‌ گرديد تا حاكمان‌ هوسا نسبت‌ به‌ او خشمناك‌ شوند، لذا وقتی پادشاه‌ گويير، بنام‌ «يونفا» [۴۱] توطئه‌ نمود تا عثمان‌ دان‌ فوديو را به‌ قتل‌ برساند، او به‌ همراهی اعضای خانواده‌ و برخی از پيروانش‌ به‌ «گودو» [۴۲] مهاجرت‌ كرد. از «گودو» در ماه‌ فوريه‌ سال‌ 1804 ميلادی رسماً جهاد خويش‌ را اعلام‌ و از پيروان‌ مسلمان‌ خويش‌ درخواست‌ نمود تا برای دفاع‌ از خويش‌ مسلح‌ شوند. [۴۳] وی با آموزش‌ و تبليغ‌، استراتژی مبارزه‌ با حكام‌ وقت‌ را تبيين‌ و تاكتيك‌های رسيدن‌ به‌ قله‌های شرف‌ و عزت‌ و سربلندی را مشخص‌ می كرد. عثمان‌ دان‌ فوديو در استراتژی دعوت‌، همانند شيوه‌ انبياء و پيامبران‌، سلاطين‌ و حاكمان‌ را به‌ سوی اسلام‌ دعوت‌ می‌كرد. در لابه‌ لای صفحات‌ تاريخ‌ چنين‌ می‌خوانيم‌: «عثمان‌ موفق‌ شد ساركی باوا [۴۴] نخستين‌ ساركی [۴۵] گوبير را متقاعد نمايد كه‌ به‌ مسلمانان‌ آزادی مذهب‌ و امتيازاتی مطابق‌ با شأن‌ اسلامی آنان‌ اعطاء نمايد. اما پس‌ از مرگ‌ ساركی باوا، ساركی يونفا كه‌ اين‌ آزادی را تهديدی بر عليه‌ خود به‌ حساب‌ می‌آورد، كليه امتيازات‌ را لغو و درصدد قتل‌ عثمان‌ برآمد و تهديد نمود كه‌ به‌ شهر دِگل‌ زادگاه‌ او حمله‌ خواهد كرد. [۴۶]

با مشاهده‌ تهديدات‌ و فشارهاي‌ روزافزون‌، و نااميدی از هدايت‌ حكام‌، عثمان‌، مسئله‌ جهاد در راه‌ خدا را جهت‌ پيروان‌ خويش‌ مطرح‌ می‌نمايد و بدين‌ ترتيب‌ عثمان‌ در سال‌ 1804 به‌ گودو، در منطقه‌ غربی گوبير گريخت‌ و در آنجا طرفدارانش‌ نيز به‌ او پيوستند و او را به‌ عنوان‌ فرمانده‌ افراد با ايمان‌ (اميرالمؤمنين‌) برگزيدند. فوديو فرمان‌ جنگ‌ مقدس‌ (جهاد) را بر عليه‌ حاكمان‌ ايالت‌های هوسا صادر كرد و چون‌ وی پنجاه‌ سال‌ سن‌ داشت‌، فرمانده‌ اين‌ جنگ‌ را به‌ برادر و پسرش‌ محول‌ نمود. [۴۷] جنگجويان‌ مقدس‌ (جهادگران‌) تعداد زيادی از شهرهای گوبير را آزاد كردند و در سال‌ 1805 موفق‌ شدند، شهرهای «زمفرا» [۴۸] ، و «كبی» [۴۹] را نيز متصرف‌ و همچنين‌ در سال‌ 1808 «الكالاوا» [۵۰] پايتخت‌ گوبير را به‌ تصرف‌ درآوردند كه‌ در جريان‌ آزادسازی اين‌ شهر ساركی يونفا نيز كشته‌ شد. سپس‌ جهادگران‌ نبرد خود را به‌ ديگر ايالت‌ها كشاندند و تا سال‌ 1809 ميلادی شهرهای «زاريا» [۵۱]، «كاتسينا» [۵۲] ، و «كانو» [۵۳]و همچنين‌ «يوروبالند» [۵۴]، «آداماوا» [۵۵] و «ايلورين‌» [۵۶] را به‌ تصرف‌ در آوردند. [۵۷] حكام‌ هوسا در برابر سپاه‌ و لشكر مسلمانان‌ توانائی مقاومت‌ نداشته‌ و بزودی در برابر سپاه‌ مسلمانان‌ شكست‌ خوردند. به‌ نظر می‌رسد تأثير آموزش‌های شيخ‌ و پيروانش‌ و تحولات‌ فكری بوجود آمده‌ در تحقق‌ و بروز اين‌ پيروزی‌ها نقش‌ بسزا و عمده‌ای داشته‌ است‌. ايالت‌هايی كه‌ توسط‌ جهادگران‌ به‌ تصرف‌ درآمدند در قالب‌ يك‌ مجموعه‌ به‌ خلافت‌ تبديل‌ شدند و عثمان‌ بعنوان‌ خليفه‌ زمام‌ امور آن‌ را به‌ دست‌ گرفت‌ و ايالت‌ها نيز امارت‌ نام‌ گرفتند كه‌ هر يك‌ از امارت‌ها، توسط‌ اميری كه‌ از جانب‌ عثمان‌ منصوب‌ می‌شد، اداره‌ می‌گرديد. عثمان‌ خلافت‌ را به‌ دو قسمت‌ تقسيم‌ كرد كه‌ در يك‌ قسمت‌ آن‌ عبداللهی [۵۸] در بخش‌ غرب‌ و محمد بلّو [۵۹] در قسمت‌ ديگر كه‌ در سال‌ 1809 سوكوتو نام‌ گرفت‌، تحت‌ رهبری خليفه‌، زمام‌ امور را بدست‌ داشتند. [۶۰] در ارتباط‌ با علل‌ و عوامل‌ سقوط‌ ايالت‌ها و حكام‌ هوسا بدست‌ مسلمانان‌، در بخش‌ علل‌ موفقّيت‌ و پيروزی سخن‌ به‌ ميان‌ خواهد آمد. فعاليت‌ گسترده‌ شيخ‌ عثمان‌ و پيروانش‌ و از طرف‌ ديگر زمينه‌های موجود جهت‌ سقوط‌ و فروپاشی حاكميت‌ سلاطين‌ سرزمين‌ هوسا همواره‌ در تجزيه‌ و تحليل‌ اين‌ پديده اساسی مورد نظر قرار خواهد گرفت‌، مضافاً اينكه‌ فراز و نشيب‌های موجود در مبارزات‌ شيخ‌ عثمان‌ و استراتژی و اهداف‌ مبارزاتی وی از جمله‌ نقاط‌ عطف‌ و حساس‌ در ايجاد و تأسيس‌ خلافت‌ سوكوتو به‌ حساب‌ می‌آيد. در سال‌ 1202 هـ .ق‌ برابر با 1788 ميلادی، شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو توسط‌ سلطان‌ گوبير احضار و دعوت‌ شد تا به‌ «ماگامی» [۶۱] برای شركت‌ در نماز عيد قربان‌ حاضر گردد. پس‌ از نماز همه دانشمندان‌ و علما، در حدود هزار نفر، سلطان‌ را رها نموده‌ و به‌ شيخ‌ پيوستند. اگر چه‌ گفته‌ شده‌ كه‌ قصد و منظور اصلی سلطان‌، كشتن‌ شيخ‌ عثمان‌ بوده‌ است‌. در اين‌ ملاقات‌، شيخ‌ عثمان‌ به‌ سلطان‌، پنج‌ پيشنهاد ارائه‌ نمود. سلطان‌ گوبير، با پنج‌ شرط‌ پيشنهادی شيخ‌ عثمان‌ موافقت‌ نمود. اين‌ پيشنهادات‌ عبارت‌ بودند از: 1 ـ شيخ‌ عثمان‌ اجازه‌ داشته‌ باشد كه‌ بدون‌ هيچ‌ مانعی مردم‌ را به‌ سوی خداوند دعوت‌ نموده‌ و به‌ امر تبليغ‌ بپردازد. 2 ـ افرادی كه‌ مايل‌ باشند به‌ شيخ‌ به‌ پيوندند و از او پيروی كنند، ممانعت‌ ننمايند. 3 ـ با مردانی كه‌ لباس‌ مذهبی می‌پوشند يعنی عمامه‌ می‌گذارند، با احترام‌ رفتار شود. 4 ـ همه زندانيان‌ آزاد شوند. 5 ـ از طرف‌ سلطان‌، نبايستی ماليات‌ سنگين‌ و زيادی وضع‌ گردد. اين‌ موافقت‌نامه‌، شيخ‌ عثمان‌ و جامعه‌ مسلمانان‌ را در موقعيت‌ مستحكمی قرار داد و برای آنها اين‌ امكان‌ را بوجود آورد كه‌ به‌ مردم‌ آموزش‌ داده‌ و آنها را برای گسترش‌ آموزش‌ و تعليم‌ و تربيت‌ به‌ سراسر مناطق‌ اعزام‌ نمايند. اين‌ افراد و شاگردان‌ شيخ‌ هر جا كه‌ رفتند. اسلام‌ واقعی را به‌ مردم‌ معرفی و تصوير صحيحی از مكتب‌ و مذهب‌ اسلام‌ ترسيم‌ و ارائه‌ نمودند. ده‌ سال‌ پس‌ از انعقاد توافق‌ نامه‌ فوق‌، سلطان‌ جديد به‌ نام‌ «نافاتا» [۶۲] جامعه‌ مسلمانان‌ را در محاصره‌ خويش‌ قرار داد و بيانيه‌ای به‌ شرح‌ ذيل‌ منتشر نمود: 1 ـ فقط‌ به‌ شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو، اجازه‌ داده‌ می‌شود تا تدريس‌ نمايد. 2 ـ هيچ‌ پسری نمی‌تواند بجز مذهب‌ پدرش‌، مذهب‌ ديگری اختيار كند. 3 ـ كسانی كه‌ مسلمان‌ شده‌اند بايستی به‌ مذهب‌ پدرانشان‌ رجوع‌ كنند. 4 ـ به‌ مردان‌ اجازه‌ استفاده‌ از عمامه‌ [۶۳] و به‌ زنان‌ اجازه‌ استفاده‌ از حجاب‌ [۶۴] داده‌ نمی‌شود. [۶۵] انتشار اين‌ بيانيه‌، حاكی از تهاجم‌ و حمله‌ مستقيم‌ به‌ جامعه‌ مسلمانان‌ بود و دلالت‌ می‌كرد كه‌ جهاد و نبرد مسلحانه‌ای در پيش‌ خواهد بود. شيخ‌ عثمان‌، مستقيماً به‌ اين‌ خصومت‌ و دشمنی پاسخی نداده‌ و به‌ تدريس‌ خويش‌ همچنان‌ ادامه‌ داد. وقتی كه‌ پسر «نافاتا» يعنی «يونفا» [۶۶] سلطان‌ گوبير شد، او سعی كرد با تحريكات‌ اطرافيان‌ و درباريانش‌، شيخ‌ عثمان‌ را به‌ قتل‌ برساند. درباريان‌ احساس‌ كرده‌ بودند كه‌ با توسعه‌ و گسترش‌ جامعه‌ مسلمانان‌، قدرت‌ و اقتدار سلطان‌ و اطرافيانش‌ مورد تهديد قرار گرفته‌ است‌. در همين‌ زمان‌ شيخ‌ كتابی بنام‌ «مسائل‌ المهمه‌» را به‌ رشته تحرير در آورد و بطور آشكار، ضرورت‌ و الزام‌ هجرت‌ و جهاد را برای مسلمانان‌، زمانی كه‌ به‌ وسيله كفار در معرض‌ خطر قرار بگيرند را بيان‌ داشت‌. در برابر تهديد سپاه‌ «گوبيراوا» [۶۷] مسلمانان‌ به‌ سمت‌ شمال‌ غربی يعنی مكانی كه‌ «گودو» [۶۸] ناميده‌ می‌شد، مهاجرت‌ كردند. اين‌ مهاجرت‌ در ماه‌ فوريه‌ بود. يعنی درست‌ زمانی از سال‌ كه‌ غذا و آب‌ كمياب‌ هستند. و مسلمانان‌ عليرغم‌ آنكه‌ برای دفاع‌ از خود به‌ مدت‌ شش‌ سال‌ مسلح‌ بودند ولی كاملاً از نظر آب‌ و غذا، برای مهاجرت‌ يا جنگ‌ آمادگی نداشتند. «يونفا» از تعداد افرادی كه‌ به‌ شيخ‌ می‌پيوستند، احساس‌ خطر نموده‌ و مهاجرت‌ را ممنوع‌ اعلام‌ داشت‌ و كسانی را كه‌ سعی می‌كردند مهاجرت‌ نمايند، مورد آزاد و اذيت‌ قرار داده‌ و اموال‌ و دارايی آنها را ضبط‌ و توقيف‌ می‌نمود. اكنون‌ مقابله‌ و مواجه‌ شدن‌ با اين‌ مشكلات‌، حتی الوقوع‌ و اجتناب‌ ناپذير بود و لذا مسلمانان‌ خطوط‌ دفاعی و استحكامات‌ خويش‌ را آماده‌ كرده‌ و رهبری خويش‌ را نيز انتخاب‌ كردند. عليرغم‌ اكراه‌ و بی‌ميلی شيخ‌ و اصرار او بر اينكه‌ به‌ اندازه‌ كافی قوی و نيرومند نيست‌ تا عهده‌دار بار سنگين‌ جهاد شود، شيخ‌ بطور رسمی، بعنوان‌ خليفه‌ جامعه‌ مسلمانان‌ و اميرالمؤمنين‌ انتخاب‌ گرديد. زمانی كه‌ هيئت‌ اعزامی كوچكی از گوبير، به‌ سمت‌ عقب‌ رانده‌ شده‌ و شكست‌ خوردند، اولين‌ كشمكش‌ و زد و خورد اتفاق‌ افتاد. پس‌ از اين‌ مسلمانان‌ دو شهر «مانتاكاری» [۶۹] و «كونی» [۷۰] را تصرف‌ نمودند و شيخ‌ مجبور شد، دوست‌ صميمی خويش‌ يعنی «عمر الكامو» [۷۱] را بعنوان‌ خزانه‌دار جامعه‌ اسلامی منصوب‌ نمايد تا اطمينان‌ حاصل‌ كند كه‌ با غنائم‌ و درآمدها بر طبق‌ شريعت‌ اسلامی، عمل‌ می‌گردد. سرانجام‌ مسلمانان‌ با همه سپاه‌ «گوبيراوا» كه‌ توسط‌ سلطان‌ رهبری می‌شد، در مكانی به‌ نام‌ «كوت‌» [۷۲] مواجه‌ شدند. مسلمانان‌ از نظر تعداد و نفرات‌ بيشتر ولی برای مواجه‌ با ارتش‌ سنگين‌ سواره‌ نظام‌ دشمن‌ مجهز نبودند، اما به‌ خاطر خدا و حاكميت‌ اسلام‌ می‌جنگيدند. پس‌ از يك‌ جنگ‌ شديد، سپاه‌ «گوبيراوا» تارومار و منهدم‌ گرديد و پس‌ از اين‌ پيروزی، حمايت‌ از مسلمانان‌ بطور قابل‌ توجهی افزايش‌ پيدا كرد و مسلمانان‌ توانستند به‌ راحتی و آزاد در سرزمين‌های خويش‌ مسافرت‌ نمايند. در بيشتر قسمت‌ها، مسلمانان‌ در جنگ‌ موفق‌ و پيروز بودند. سرانجام‌ پس‌ از راه‌ پيمودن‌ هفتصد مايل‌، در طی هيجده‌ ماه‌، مسلمانان‌ يك‌ پايگاه‌ دائمی برای شيخ‌ عثمان‌ ساختند. ضمناً محمد بلو، پسر شيخ‌ عثمان‌، توسط‌ پدرش‌ برای ملاقات‌ با رهبران‌ مسلمان‌ «كاتسينا» [۷۳] ، «كانو» [۷۴]، «دائورا» [۷۵] و «زامفر» [۷۶] اعزام‌ گرديد. او نامه‌ای را از طرف‌ شيخ‌ عثمان‌، برای آنها قرائت‌ نمود كه‌ در آن‌ نامه‌، شيخ‌ ضمن‌ ابلاغ‌ سلام‌ به‌ رهبران‌ مسلمان‌ آنها را جهت‌ بيعت‌ با خليفه‌ مطابق‌ قرآن‌ و سنت‌ دعوت‌ نموده‌ بود. نامه‌ همچنين‌ حاوی موعظه‌ و نصيحت‌ شيخ‌ به‌ آنان‌ بود. رهبران‌ مسلمان‌، اقتدار و قدرت‌ دعوت‌ شيخ‌ را پذيرفتند و از اين‌ راه‌، بيشتر بخش‌های امروزی شمال‌ نيجريه‌، به‌ جامعه‌ اسلامی بوجود آمده‌ توسط‌ شيخ‌ عثمان‌ پيوستند. مبارزه‌ همچنان‌ ادامه‌ داشت‌ و اسلام‌ تا بخش‌های جنوب‌ و شرق‌ گسترش‌ پيدا نمود. سرانجام‌ در سال‌ 1223 هجری قمری برابر با سال‌ 1808 ميلادی، شهر «آلكالاوا» [۷۷] ، پايتخت‌ گوبير بزرگترين‌ دژ نظامی دشمنان‌ جامعه‌ مسلمانان‌ سقوط‌ كرد و سلطان‌ نيز كشته‌ شد. بيشتر ساكنان‌ و شهروندان‌ اين‌ شهر اسلام‌ را پذيرفتند. با سقوط‌ «آلكالاوا» مقاومت‌ در برابر مسلمانان‌ در همه‌ جا شكسته‌ شد و خلافت [۷۸] شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو، بطور مستحكم‌ در سرزمين‌ نيجريه‌ مستقر گرديد.

[۷۹]

هجرت‌ ـ بيعت‌ و جهاد

با مشاهده‌ پيروان‌ زياد، عثمان‌ چگونگی‌امكانات‌ سقوط‌ دولت‌ حاكم‌ را مورد ارزيابی قرار داد. او پيروانش‌ را وادار می‌كرد تا مسلح‌ شوند و می‌گفت‌: «مسلح‌ شدن‌ و آماده‌ شدن‌ يك‌ سنت‌ است‌». [۸۰] در همين‌ رابطه‌ عبدالله‌ برادر شيخ‌ عثمان‌ در قطعه‌ شعری، چنين‌ سروده‌ است‌! ما اگر چه‌ در كشوری كه‌ به‌ مسلمانان‌ تعلق‌ ندارد، هستيم‌، و در ميان‌ غير مؤمنان‌ زندگی می‌كنيم‌، ولی ما با آنها در هيچ‌ راهی موافق‌ و همراه‌ نيستيم‌. آنها مذهب‌ ندارند. ما مذهب‌ پيامبر برگزيده‌ را داريم‌ در نتيجه‌ تشويق‌ و تحريك‌ پيروان‌ كه‌ توسط‌ شيخ‌ عثمان‌ انجام‌ گرفت‌، عبدالله‌ برادرش‌ چنين‌ گزارش‌ می‌دهد: و ما شروع‌ كرديم‌ به‌ مسلح‌ شدن‌ و خدا را سپاسگزاريم‌ كه‌ او بايستی اقتدار و حاكميت‌ اسلام‌ را در اين‌ كشور نشان‌ بدهد. بدين‌ ترتيب‌ عثمان‌ و پيروان‌ او، از حوزه قضايی سلطان‌ هوسا، بريده‌ بودند و در نتيجه‌ از طرف‌ سلطان‌، موجبات‌ ناراحتی و اذيت‌ آنان‌ فراهم‌ گرديده‌ بود. زمانی كه‌ عثمان‌، پيروان‌ خويش‌ را وادار كرد تا مسلح‌ شوند، موقعيت‌ غيرقابل‌ تحمل‌ گرديد. بنابراين‌ سلطان‌ با قلع‌ و قمع‌ نمودنِ هواداران‌ و پيروان‌ عثمان‌، و جريمه‌ها و مجازات‌هايی كه‌ عليه‌ آنان‌ بكار می‌برد، مرتباً آنها را مورد تهديد و آزار و اذيت‌ قرار می‌داد. بدنبال‌ اين‌ تهديدات‌، «نافاتا» - [۸۱] كه‌ تاكنون‌ در سلطنت‌ گوبير موفق‌ بود، بيانيه ذيل‌ را صادر نمود: 1 ـ هيچ‌ مردی، نبايد ادعا و اظهار كند كه‌ مسلمان‌ است‌، مگر اينكه‌ مسلمان‌ متولد شده‌ باشد. 2 ـ همه كسانی كه‌ مسلمان‌ شده‌اند بايستی به‌ مذهب‌ و ايمان‌ اصلی خويش‌ رجوع‌ كنند. 3 ـ مردان‌ نبايستی لباس‌ مذهبی پوشيده‌ و زنان‌ نيز نبايستی حجاب‌ داشته‌ باشند. 4 ـ هيچ‌ كس‌ به‌ استثناء عثمان‌ دان‌ فوديو، نبايستی تبليغ‌ اسلام‌ را بنمايد.

[۸۲] مجموعه اين‌ تهديدات‌ و فشارها، سبب‌ گرديد تا گروهی از پيروان‌ عثمان‌ دان‌ فوديو تحت‌ رهبری عبدالسلام‌ [۸۳] از گوبير به‌ گيمبانا [۸۴] مهاجرت‌ نمايند. در همين‌ زمان‌ سلطان‌ گوبير تلاش‌ نمود تا عثمان‌ دان‌ فوديو را به‌ قتل‌ برساند ولی موفق‌ نشد. سپس‌ عثمان‌ و برخی از هواداران‌ و پيروانش‌ از «دِگل‌» به‌ «گودو» در تاريخ‌ 10 ذی القعده‌ سال‌ 1218 هـ .ق‌ برابر با بيست‌ و يكم‌ فوريه‌ سال‌ 1804، مهاجرت‌ كردند. اين‌ مهاجرت‌ همان‌ هجرت‌ [۸۵]) مشهور عثمان‌ دان‌ فوديو است‌ كه‌ منادی و پيشرو جهاد وی گرديد به‌ جهت‌ ترس‌ از دست‌ رفتن‌ ثروت‌ و دارايی برخی از پيروان‌ در «دگل‌» باقی ماندند. ولی به‌ هر حال‌ هجرت‌ تحقق‌ پذيرفت‌. پيروان‌ و گروه‌ گرد آمده‌ در اطراف‌ شيخ‌، تصميم‌ گرفتند تا تلاش‌های متمركزی را بر عليه‌ سلطان‌ گوبير و حاميانش‌ داشته‌ باشند و بدين‌ ترتيب‌ عثمان‌ را بعنوان‌ اميرالمؤمنين‌ [۸۶] انتخاب‌ و با او بيعت‌ كردند تا مطابق‌ قرآن‌ و سنت‌ از او پيروی و متابعت‌ نمايند. قلعه‌ها و دژهای مستحكم‌ نظامی يكی پس‌ از ديگری ساخته‌ شد و حمله‌ و تاخت‌ و تاز آغاز گرديد. با حمله «يونفا» [۸۷] پادشاه‌ گوبير به‌ جامعه مسلمانان‌، جهاد به‌ معنی واقعی كلمه‌ آغاز گرديد. «يونفا» با سپاهی متشكل‌ از نوبين‌ [۸۸]، طوارق‌ [۸۹] و حتی سربازان‌ فولانی، حمله‌ سختی را بر عليه‌ سپاه‌ عثمان‌ به‌ رهبری برادرش‌ عبدالله‌ را در 21 ماه‌ جون‌ سال‌ 1804 در محل‌ درياچه «كووت‌» [۹۰] رهبری كرد.

[۹۱] بعدها مسلمانان‌ اين‌ جنگ‌ را با جنگ‌ بدر مقايسه‌ نمودند. قابل‌ توجه‌ است‌ اگر اشاره‌ شود كه‌ سپاه‌ هر دو طرف‌ منحصراً از يك‌ قبيله‌ و يا نژاد تركيب‌ نشده‌ بود. سپاه‌ «يونفا» شامل‌ سربازان‌ فولانی بود و در سپاه‌ عثمان‌ نيز سربازان‌ هوسايی ديده‌ مي‌شدند. عبدالله‌ در اين‌ باره‌ چنين‌ شرح‌ می‌دهد: ما سپاه‌ پيروز اسلام‌ هستيم‌، ما به‌ چيز ديگری به‌ جز آن‌ افتخار نمی‌كنيم‌. قبايل‌ اسلام‌ و توروبی [۹۲] خاندان‌ و قبيله‌ ما هستند. فولانی و هوسا، همه‌ متحد شدند و قبايل‌ ديگر نيز به‌ جهت‌ رضای خدا با يكديگر متحد شدند. مذهب‌ سبب‌ گرديد تا همه‌ متحد شده‌ و اتحاد مشتركی را بوجود آوردند. پيروزی قطعی در «كووت‌» عثمان‌ و جامعه‌ او را به‌ شوق‌ و وجد آورد ولی سلطان‌ سرزمين‌ هوسا را بيشتر خشمگين‌ نمود. سلطان‌ هوسا برای تلافی پستی و حقارتی كه‌ احساس‌ می‌نمود، مجدداً پيروان‌ عثمان‌ را مورد حمله‌ قرار داد و به‌ زندگی آنها تعرض‌ نمود. اين‌ عمل‌، حاميان‌ بيشتری را برای عثمان‌ فراهم‌ كرد. پس‌ از آن‌ عثمان‌، برای هر چهارده‌ نفر از ياران‌ مورد اعتمادش‌، پرچمی را بدست‌ آنها داد و آنها را برای جنگ‌ در راه‌ خدا اعزام‌ نمود. در نتيجه‌ همه سرزمين‌ هوسا را جهاد فرا گرفت‌ و تا سال‌ 1225 هـ .ق‌ برابر با 1810 ميلادی عثمان‌ و نمايندگان‌ او عملاً كنترل‌ همه‌ ايالت‌های هوسا را بدست‌ آوردند. در اين‌ سال‌ عثمان‌ به‌ «سيفاوا» [۹۳] نقل‌ مكان‌ نمود و به‌ مدت‌ پنجسال‌ به‌ آموزش‌، تدريس‌ و تبليغ‌ پرداخت‌. موفقيت‌ و پيروزی شيخ‌ عثمان‌ و يارانش‌ در جهاد اسلامی، تأسيس‌ و حكومت‌ اسلامی را در سوكوتو به‌ دنبال‌ داشت‌، لذا شيخ‌ عثمان‌ بدون‌ هيچ‌ درنگی سازماندهی و ايجاد تشكيلاتی دولتی و سياسی خويش‌ را پايه‌گذاری نمود و در نتيجه‌: عثمان‌ دان‌ فوديو كشور اسلامی را به‌ دو بخش‌ شرقی با مركزيت‌ «گوآندو»[۹۴] ، تحت‌ رهبری برادرش‌ عبدالله [۹۵] و بخش‌ غربی با مركزيت‌ «سوكوتو» [۹۶] را به‌ رهبری پسرش‌ محمدبلو [۹۷]. تقسيم‌ كرد. اداره‌ اين‌ دو بخش‌ تحت‌ رهبری شخصيت‌ اين‌ دو جانشين‌ تا اول‌ ژانويه‌ سال‌ 1900 ميلادی ادامه‌ پيدا كرد يعنی درست‌ تا زمانی كه‌ همه بخش‌های شمالی نيجريه‌ قيمومت‌ كشور انگليس‌ را اعلام‌ نمود.

[۹۸] در سال‌ 1230 هجری قمری برابر با سال‌ 15 ـ 1814 ميلادی، عثمان‌ دان‌ فوديو مجدداً از «سيفاوا» به‌ «سوكوتو» نقل‌ مكان‌ كرد و در 3 جمادی الاخر سال‌ 1232 هجری قمری يعنی برابر با 20 آوريل‌ سال‌ 1817 ميلادی، پس‌ از يكسال‌ بيماری وفات‌ نمود.پسرش‌ محمد بلّو بعنوان‌ اميرالمؤمنين‌ جانشين‌ او شد.

علل‌ فروپاشی نهضت‌ اسلامی شيخ‌ عثمان‌

انقلاب‌ معرفی شده‌ به‌ وسيله‌ جهادگران‌، سبب‌ می‌گرديد تا وسعت‌ تحت‌ حكومت‌ خلافت‌ اسلامی به‌ تدريج‌ گسترده‌ و وسيع‌ گردد. مردمی كه‌ تحت‌ حكومت‌ جديد در می‌آمدند. تابعيت‌ (بيعت‌) قبلی خودشان‌ را به‌ قدرت‌ سياسی جديد واگذار و تسليم‌ می‌كردند. اين‌ مسئله‌ باعث‌ می‌شد كه‌ مشكلات‌ بيشتری بوجود آيد، زيرا تغيير بيعت‌ و تابعيت‌ نمی‌توانست‌ در مدت‌ يك‌ شب‌ انجام‌ گيرد، و لذا به‌ مدت‌ زمانی نياز داشت‌ تا تكميل‌ و كامل‌ گردد. جهاد به‌ تنهايی، خودش‌، آرزوها، اميدها و توقعات‌ مردم‌ را بالا می‌برد و افزايش‌ می‌داد. مردم‌ اميدوار بودند تا جهاد بتواند، بيماری جامعه‌ را بر طرف‌ نمايد و در جامعه‌ و اجتماع‌ آنان‌، هيچكس‌ مورد ستم‌ و تعدی واقع‌ نگردد. آنها به‌ همراه‌ جهادگران‌ سخت‌ می‌جنگيدند، زيرا معتقد بودند كه‌ دولت‌ جديدی تأسيس‌ خواهد شد و همه‌ اشتباهات‌ گذشته‌، تصحيح‌ و بی‌عدالتی‌ها و ظلم‌ها محو و نابود خواهد شد. در طول‌ ساليان‌ طولانی خلافت‌ سوكوتو، به‌ تدريج‌ آشكار و روشن‌ گرديد كه‌ اميد و انتظار اينكه‌ جامعه‌ای بدون‌ ظلم‌ و ستم‌ يعنی «مدينه‌ فاضله‌» بوجود آيد، تحقق‌ نخواهد پذيرفت‌ و تأسيس‌ يك‌ حكومت‌ عادل‌ و دادگر نيز ميسر نگرديد. بدين‌ترتيب‌ در نهايت‌ اظهاراتی مطرح‌ گرديد كه‌ رهبران‌ جديد، علاقمند به‌ حكومت‌ بودند و آنها آرزو و اشتياق‌ داشتند تا سرزمين‌ بدست‌ آورند و مأمورانی را برای مشاغل‌ منصوب‌ نمايند و به‌ جمع‌آوری غنائم‌ جنگی و نگهداری قبائل‌ مشغول‌ شوند. [۹۹] بسياری از اميرنشين‌ها با سازماندهی، طغيان‌ و شورش‌ را بر عليه‌ خليفه‌ آغاز كردند. بيشتر شورش‌ها و طغيان‌های سراسری نظير شورش‌ بخاری [۱۰۰] ، مافارا [۱۰۱]، يوسف‌ [۱۰۲] و چندين‌ شورش‌ مهدی‌خواهی،[۱۰۳] ‌ تهديداتی بر عليه‌ اقتدار و حاكميت‌ خليفه‌ محسوب‌ می‌گرديد. سرانجام‌، كسانی كه‌ هنگام‌ ظهور و بروز جهاد كوچ‌ كرده‌ بودند، حالا خودشان‌ را مجدداً سازماندهی نموده‌ و آماده‌ بودند تا جنگ‌ نمايند. مراكز چنين‌ اقدامات‌ و عمليات‌ نظامی «گوواكوكه‌» [۱۰۴]، «گوبير» [۱۰۵] و «مارادی» [۱۰۶] بود. در قرن‌ نوزدهم‌ ميلادی «رابه‌» [۱۰۷] ، «بورنو» [۱۰۸] همچنين‌ بعضی تهديدات‌ را بوجود آوردند زيرا ترسيده‌ بودند كه‌ ممكن‌ است‌ از طرف‌ خليفه‌ مورد حمله‌ قرار گيرند. از نيمه‌ دوم‌ قرن‌ نوزدهم‌، نفوذ اروپايی‌ها رو به‌ افزايش‌ و رو به‌ رشد نهاد و بازرگانان‌ اروپايی، با اميرنشين‌هاي‌ مستقل‌ از خليفه‌، شروع‌ به‌ ايجاد روابط‌ نمودند و رفته‌ رفته‌ قدرت‌ خليفه‌ رو به‌ كاهش‌ نهاد. [۱۰۹] استعمار بريتانيا و نفوذ كشور انگلستان‌ در نيجريه‌، از علل‌ اساسی و مؤثر در فروپاشی خلافت‌ اسلامی سوكوتو می‌باشد. متأسفانه‌ هجوم‌ همه‌ جانبه‌ علي‌الخصوص‌ هجوم‌ و تهاجم‌ فرهنگی در سست‌ نمودن‌ پايه‌های حكومت‌ اسلامی در شمال‌ نيجريه‌، مؤثر واقع‌ گرديد و سرانجام‌ خلافتی كه‌ به‌ مدت‌ صد سال‌ در شمال‌ اين‌ كشور حاكم‌ بود، به‌ افول‌ گرائيد.

پانویس

  1. shaykh uthman (usman) dan fodio
  2. آدم‌، عبدالله‌ الالوري‌. "الاسلام‌ في‌ نيجيريا" و الشيخ‌ عثمان‌ بن‌ فوديو الفلاني‌. چاپ‌ سوم‌، 1398 هـ ق‌. ص‌ 93.
  3. شيخ‌ عثمان‌ بن‌ فودي‌. كتاب‌ بيان‌ وجوب‌ الهجرة‌ علي‌ العباد و بيان‌ وجوب‌ نصب‌ الامام‌ و اقامة‌ الجهاد. ترجمه‌، فتحي‌ حسن‌ المصري‌، سودان‌: خارطوم‌، دانشگاه‌ خارطوم‌، ص‌ 1.
  4. Futa Toro
  5. الاسلام‌ في‌ نيجيريا. ص‌ 93.
  6. نام‌ قبيله‌ای در غرب‌ آفريقاست‌.
  7. - Ismail, Balogun. The life & works of uthman dan Fodio . Logos: islamic publication Bureau, P.27
  8. Marata
  9. Gobir
  10. Fodio
  11. Degel
  12. Sokoto
  13. uthman Binduri
  14. Jibril bin umar
  15. Agades
  16. The Sokoto caliphate.P.476
  17. Al_ Hajj Mohammad b.Raj
  18. The Sokoto Caliphate p.477
  19. Ismail, Balogun. The life & works of uthman dan Fodio . Logos: islamic publication Bureau, P.28
  20. Hogben. S.J. An introduction to the history of The islamic states of Northern Nigeria . Ibadan: oxford university press. 1967. P.198-199.
  21. الاسلام‌ في‌ نيجيريا. ص‌ 63 و 64
  22. همان‌، ص‌ 94
  23. همان‌، ص‌ 95
  24. Saburi-Biobaku قبلاً معاون‌ رئيس‌ دانشگاه‌ لاگوس‌ در كشور نيجريه‌ بوده‌ است‌.
  25. Ismail, Balogun. The life & works of uthman dan Fodio.p.26
  26. -Alhaji shehu shagari & jean Boyd. uthman dan Fodio - The theory practice of his leadership . Lagos: Islamic publication Bureau. P.1
  27. Aisha. Abdar. Rahman at-Tarjumana. Hand book on islam . England: J & P welden , P.10. 32
  28. مذهب‌ مالكي‌: اين‌ مذهب‌ منسوب‌ است‌ به‌ مالك‌ بن‌ انس‌ بن‌ مالك‌ بن‌ ابي‌ عامر اصبحي‌، وي‌ در سال‌ 93 هجري‌ قمري‌، در مدينه‌ متولد گرديد و در سال‌ 179 هـ .ق‌ وفات‌ نمود. كتاب‌ مشهور او «موطاء» مي‌باشد. براي‌ اطلاع‌ از مذهب‌ مالكي‌ مراجعه‌ كنيد به‌ كتاب‌: امام‌ صادق‌ و مذاهب‌ چهارگانه‌: نوشته‌: استاد اسدحيدر ترجمه‌: حسن‌ يوسفي‌ اشكوري‌، جلد اول‌،چاپ‌ اول‌. تهران‌: شركت‌ سهامي‌ انتشار، 1369، ص‌ 455.
  29. «الاسلام‌ في‌ نيجيريا» ص‌ 95
  30. همان‌، ص‌ 97.
  31. عبدالقادر گيلاني‌، در سال‌ 471 هجري‌ قمري‌ برابر با سال‌ 1078 ميلادي‌ در شمال‌ ايران‌ متولد و در بغداد نشو و نما يافته‌ و در همانجا ذفن‌ شده‌ است‌، بعضي‌ او را اهل‌ «جيل‌» بغداد دانسته‌اند نه‌ اهل‌ «جيلان‌» (گيلان‌) از شخصيت‌هاي‌ جنجالي‌ جهان‌ اسلام‌ است‌. سلسلة‌ قادريه‌ از سلاسل‌ صفويه‌ منسوب‌ به‌ او است‌. قبرش‌ در بغداد معروف‌ و مشهور است‌، او از كساني‌ است‌ كه‌ دعاوي‌ و بلند پروازيهاي‌ زيادي‌ از او نقل‌ شده‌ است‌. وي‌ از سادات‌ حسني‌ است‌، در سال‌ 561 هجري‌ قمري‌ برابر با سال‌ 1168 ميلادي‌ در گذشته‌ است‌. برخي‌ از تأليفات‌ او عبارتند از: الف‌ ـ بشائرالخيرات‌ ب‌ ـ طريق‌الحق‌ پ‌ ـ الفتح‌الرباني‌ و الفيض‌ الرحماني‌ ت‌ ـ فتوح‌ الغيب‌ س‌ ـ الفيوضات‌ الربانيه‌ ج‌ ـ ملفوظات‌ قادريه‌ خ‌ ـ ملفوظات‌ گيلاني‌ د ـ ديوان‌ اشعار
  32. Michael, Omolewa; cerificate history of Nigeria England : longman 1986 p.112
  33. Joseph C. & Godfrey Brown; Africa in the nineteenth & Twenieth Centuries p.194
  34. «الاسلام‌ في‌ نيجيريا»، ص‌ 95.
  35. بلاد سودان‌، بر تمام‌ منطقه‌اي‌ كه‌ در سراسر آفريقا از شرق‌ به‌ غرب‌ امتداد دارد، اطلاق‌ مي‌گردد، قسمت‌هايي‌ از كشور نيجريه‌، مالي‌ و موريتاني‌ در اين‌ منطقه‌ واقع‌ مي‌باشند. جمهوري‌ سودان‌ كه‌ پايتختش‌ خارطوم‌ مي‌باشد، جزئي‌ از بلاد سودان‌ محسوب‌ مي‌گردد.
  36. شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو بود. همان‌، ص‌ 43
  37. همان‌، ص‌ 43
  38. همان‌، ص‌ 96
  39. همان‌، ص‌ 95
  40. همان‌، ص‌ 101
  41. Yunfa
  42. Gudu
  43. Michael, omolewa: Cerificate histiry of Nigeria, England: Longman, 1986 p.112
  44. Bawa
  45. ساركي‌، لقب‌ حاكمان‌ بود و رهبر سياسي‌ و مذهبي‌ به‌ حساب‌ مي‌آمد و از احترام‌ زياد وقداست‌ خاصي‌ برخوردار بود.
  46. تالابي‌، ا..لوكان‌، گزيده‌اي‌ از تاريخ‌ غرب‌ آفريقا، مترجم‌، فرهاد ملك‌ ـ دكتر ابراهيم‌ ملايمي‌ تهران‌: دفتر همكاري‌هاي‌ اقتصادي‌ وزارت‌ جهاد سازندگي‌، 1371، ص‌
  47. همان‌، ص‌ 104
  48. Zamfara
  49. Kebbi
  50. Alkalawa
  51. Zaria
  52. Katsina
  53. Kano
  54. Yorubaland
  55. Adamawa
  56. Ilorin
  57. تالابي‌. ا..لوكان‌، گزيده‌اي‌ از تاريخ‌ غرب‌ آفريقا ، مترجم‌، فرهاد ملك‌ ـ دكتر ابراهيم‌ ملايمي‌ تهران‌: دفتر همكاري‌هاي‌ اقتصادي‌ وزارت‌ جهاد سازندگي‌، 1371، ص‌ 104.
  58. Abdullahi
  59. Mohammad Bello
  60. گزيده‌اي‌ از تاريخ‌ غرب‌ آفريقا ، ص‌ 105
  61. Magami
  62. Nafata
  63. Turban
  64. Veil
  65. Aisha, Abdar-rahman at - Tar Jrmana, Handbook on Islam, England: J & P 5 Weldon Ltd, 1978, p
  66. Yunfa
  67. Gobirawa
  68. Gudu
  69. Mantakari
  70. Konni
  71. Umar - al - Kamu
  72. Kwotto
  73. Katsina
  74. Kano
  75. Daura
  76. Zamfara
  77. Alkalawa
  78. Khalifate
  79. Handbook on Islam, p.7-8
  80. Sunna
  81. Nafata
  82. J, o, Hunwick, The Sokoto Caliphate, Ibadan history series, p. 481.
  83. Abd al - salam
  84. Gimbana
  85. هجرت‌ (hijrah) در واقعه تاريخي‌ هجرت‌ پيامبر اسلام‌، اساس‌ هجرت‌ نبي‌ اكرم‌(ص‌) را معاهده‌هاي‌ سياسي‌ عقبة‌ اول‌ و دوم‌ پيامبر كه‌ با مردم‌ به‌ منظور استقرار رهبري‌ كامل‌ حضرت‌ محمد(ص‌) منعقد شده‌ بود، تشكيل‌ مي‌دهند. درست‌ است‌ كه‌ هنگامي‌ كه‌ دشمنان‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) قصد جان‌ وي‌ را در مكه‌ نموده‌ بودند، اين‌ واقعة‌ تاريخي‌ رخ‌ داد ولي‌ علت‌ مهاجرت‌ به‌ مدينه‌ (نه‌ جاي‌ ديگر) همان‌ توافق‌هاي‌ قبلي‌ همه‌ جانبه‌ مردم‌ مدينه‌ در مورد استقرار حكومت‌ اسلامي‌ و رهبري‌ حضرت‌ محمد(ص‌) بود. مقدمات‌ مهاجرت‌ وي‌ به‌ صورت‌ يك‌ واقعه‌ سياسي‌، ديني‌ حداقل‌ بطور رسمي‌ از دو سال‌ قبل‌ از هجرت‌ در حال‌ فراهم‌ شدن‌ بود. بكار گرفتن‌ اصطلاح‌ مهاجرت‌ و مهاجرين‌ در برابر انصار بلافاصله‌ پس‌ از اين‌ جريان‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ سفر حضرت‌ محمد(ص‌) از مكه‌ به‌ مدينه‌ هرگز جز كوچيدن‌ وي‌ و به‌ منظور تأسيس‌ جامعه‌، حكومت‌ و امت‌ اسلامي‌ در مدينه‌ نبوده‌ است‌. (در اين‌خصوص‌ نگاه‌ كنيد به‌ كتاب‌ سياست‌ در اسلام‌ نوشته‌: دكتر ابوالفضل‌ عزتي‌
  86. Amir almu'minin
  87. Yunfa
  88. Nubian
  89. Tuareg
  90. Kwotto
  91. The Sokoto Caliphate, p. 481 - 482
  92. Turubbi
  93. Sifawa
  94. Gwandu
  95. عبدالله‌ يا عبداللهي‌:شيخ‌ عبدالله‌ بن‌ فودي‌، برادر شيخ‌ عثمان‌ دان‌ فوديو، در سال‌ 1171 هجري‌ قمري‌ متولد و علوم‌ را از برادرش‌ و جمعي‌ از علماء نيجريه‌ آموخت‌ و در علوم‌ مختلف‌ تبحر پيدا نمود. حدود 100 جلد كتاب‌، جزو تأليفات‌ اين‌ دانشمند مسلمان‌ بشمار مي‌رود. وي‌ در سال‌ 1244 هجري‌ قمري‌ وفات‌ نمود و براي‌ آشنايي‌ با تأليفات‌ او مي‌توان‌ به‌ منابع‌ زير مراجعه‌ نمود: الف‌ ـ كتاب‌ The Sokoto Caliphate نوشتة‌: Murray Last از دانشگاه‌ احمد بلوزاريا ـ انتشارات‌ لانگمن‌ سال‌ 1967 ـ 280 ص‌. ب‌ ـ كتاب‌ «الاسلام‌ في‌ نيجيريا» نوشتة‌: آدم‌ عبدالله‌ الالوري‌.
  96. Sokoto
  97. محمدبلو: شيخ‌ محمد بلوبن‌ عثمان‌ بن‌ فودي‌، در سال‌ 1195 هجری قمري‌ متولد و علوم‌ را نزد عمويش‌ عبداللهي‌ و دوستان‌ پدرش‌ آموخت‌. داراي‌ تأليفات‌ زيادي‌ است‌، وي‌ در سال‌ 1837 ميلادی وفات‌ نمود
  98. The Sokoto Caliphate, p. 482 - 483
  99. Michael, omolewa, Certificate, history of Nigeria England & Longman 1986
  100. Bukhari
  101. Mafara
  102. Yusuf
  103. اعتقاد به‌ مهدويت‌ هر چند به‌ طور وسيع‌ با مكتب‌ و مذهب‌ تشيع‌ ارتباط‌ داده‌ شده‌ است‌ ولي‌ از همان‌ ابتداي‌ گسترش‌ اسلام‌، مقام‌ واهميت‌ خاصي‌ را در بين‌ عامه‌ اهل‌ سنت‌ نيز كسب‌ كرد. انديشه پيروزي‌ نهايي‌ نيروي‌ حق‌ و صلح‌ و عدالت‌ بر نيروي‌ باطل‌ و ستيز و ظلم‌، گسترش‌ جهاني‌ ايمان‌ اسلامي‌، استقرار كامل‌ و همه‌ جانبه‌ ارزش‌هاي‌ انساني‌، تشكيل‌ مدينه‌ فاضله‌ و جامعه‌ ايده‌آل‌، و بالاخره‌ اجراء اين‌ ايده عمومي‌ و انساني‌ به‌ وسيله شخصيتي‌ مقدس‌ و عاليقدر كه‌ در روايات‌ متواتر اسلامي‌، از او به‌ «مهدي‌» تعبير شده‌ است‌، انديشه‌اي‌ است‌ كه‌ كم‌ و بيش‌ همة‌ فرق‌ و مذاهب‌ اسلامي‌، با تفاوت‌ها و اختلاف‌هايي‌ بدان‌ مؤمن‌ و معتقدند.
  104. Gawakuke
  105. Gobir
  106. Maradi
  107. Rabeh
  108. Borno
  109. Michael, Omolewa, Certificte, history of Nigeria , p. 122

منابع

منابع‌ فارسی:

تالابی. ا.لوكان‌. گزيده‌ای از تاريخ‌ غرب‌ آفريقا . ويراستار: حسينعلی مرادقلی، ترجمه: فرهاد ملك‌ ـ دكتر ابراهيم‌ ملايمی، چاپ‌ اول‌،تهران‌: دفتر همكاری‌های‌اقتصادی وزارت‌ جهاد سازندگی با همكاری نشر موج‌، 1371

حيدر، اسد. امام‌ صادق‌(ع‌) و مذاهب‌ چهارگانه‌ . ترجمه‌: حسن‌ يوسفی اشكوری، چاپ‌ اول‌، جلد اول‌، تهران‌: شركت‌ سهامی انتشار، 1369

عزّتی، ابوالفضل‌. سياست‌ در اسلام‌ . چاپ‌ اول‌، تهران‌: 1361، 351 ص‌

منابع‌ عربی:

الالوری، آدم‌عبدالله‌. الاسلام‌ فی نيجيريا و الشيخ‌ عثمان‌ بن‌ فوديو الفلانی، چاپ‌ سوم‌،1398 هـ .ق‌

شيخ‌ عثمان‌ بن‌ فودی، كتاب‌ بيان‌ وجوب‌ الهجرة علی العباد و بيان‌ وجوب‌ نصب الامام‌ و اقامة‌الجهاد، ترجمه‌: فتحی حسن‌ المصری، سودان‌ ـ خارطوم‌

منابع‌ انگليسي‌:

  • S.J. Hogben. An introduction to the History of the islamic state of Northern
  • Nigeria . Ibadan: oxford university prcss, 1967.
  • Joseph C. Anene & Godfrey Brown, Africa in the nineteenth & Twentieth
  • centuries , Ibadan, Ibadan university press, 1966.
  • Hunwick, J.O. The sokto caliphate . Ibadan, Ibadan history series.
  • Abbar, Rahman at - Tar, jumana, Aisha. Handbook on Islam . England: J & P weldon Ltd. 1978.
  • Aihaji shehu shagarie & Jean Boyd: uthman Dan Fodio - the theory & practice of his leadership . Lagos: Islamic publication Bureau.
  • Omolewa, Michael, certificate History of Nigrria . England: Longman London& Lagos, first publihed 1986.
  • Ismail, Balogun. The life & works of uthman dan fodio . Lagos: Islamic
  • publication Bureau.
  • Ismail, Balogun. The life & works of uthman dan Fodio . Logos: islamic publication Bureau.
  • Aisha, Abdar-rahman at - Tar Jrmana, Handbook on Islam, England: J & P Weldon Ltd, 1978