حجر بن عدی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - '=پانویس=↵{{پانویس رنگی}}' به '== پانویس == {{پانویس}}')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۵: خط ۲۵:
نام و نسب او ابو عبدالرحمن حجر بن عدی الأدبر<ref>در اسد الغابه آمده است: در جنگی بر یکی از اعضای او شمشیری اصابت کرده و او را مجروح ساخت. از این رو وی را به این لقب ملقب کردند. اسد الغابه، ابن اثیر 1: 461؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 329؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 207، اعیان الشیعه، امین عاملی:4: 57.</ref> معاویه بن کنده<ref>. ابن سعد در طبقات چنین آورده: «مرتع بن معاویه بن کندی»؛ ابن عساکر گوید: نسب او به کهلان بن سبا می‌رسد. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 207.</ref> الکندی الکوفی معروف به حجر الخیر است<ref>. اسد الغابه، ابن اثیر، 1: 461؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 329؛ الاصابه، ابن حجر عسقلانی 2: 32؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 207؛ المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 468؛ اعیان الشیعه، امین عاملی 4: 750. اصل این قبیله از قبایل یمنی می‌باشند و بنا به دلائل تاریخی که مجال ذکرش نیست به سرزمین عراق کوچ کرده و در آنجا سکنی گزیدند.</ref>.
نام و نسب او ابو عبدالرحمن حجر بن عدی الأدبر<ref>در اسد الغابه آمده است: در جنگی بر یکی از اعضای او شمشیری اصابت کرده و او را مجروح ساخت. از این رو وی را به این لقب ملقب کردند. اسد الغابه، ابن اثیر 1: 461؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 329؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 207، اعیان الشیعه، امین عاملی:4: 57.</ref> معاویه بن کنده<ref>. ابن سعد در طبقات چنین آورده: «مرتع بن معاویه بن کندی»؛ ابن عساکر گوید: نسب او به کهلان بن سبا می‌رسد. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 207.</ref> الکندی الکوفی معروف به حجر الخیر است<ref>. اسد الغابه، ابن اثیر، 1: 461؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 329؛ الاصابه، ابن حجر عسقلانی 2: 32؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 207؛ المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 468؛ اعیان الشیعه، امین عاملی 4: 750. اصل این قبیله از قبایل یمنی می‌باشند و بنا به دلائل تاریخی که مجال ذکرش نیست به سرزمین عراق کوچ کرده و در آنجا سکنی گزیدند.</ref>.


وی پیش از اسلام در قبیله ی کنده چشم به جهان گشود و به همراه برادرش هانی بن عدی به محضر [[رسول گرامی اسلام(ص)]] شرفیاب و مسلمان شدند. از تولد و زمان اسلام آوردن این صحابی بزرگوار در کتاب های تاریخ و سیره مطلبی ذکر نشده است<ref>ابن سعد می‌نویسد: وفد کنده: عن الزهری قال: قدم الأشعث بن قیس علی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فی بضعه عشر راکبا من کنده فدخلوا علی النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) ..... الطبقات الکبری، 1: 328. شاید وی نیز جزء همین گروه بوده باشد.</ref>.
وی پیش از اسلام در قبیله ی کنده چشم به جهان گشود و به همراه برادرش هانی بن عدی به محضر [[رسول گرامی اسلام(ص)]] شرفیاب و مسلمان شدند. از تولد و زمان اسلام آوردن این صحابی بزرگوار در کتاب‌های تاریخ و سیره مطلبی ذکر نشده است<ref>ابن سعد می‌نویسد: وفد کنده: عن الزهری قال: قدم الأشعث بن قیس علی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فی بضعه عشر راکبا من کنده فدخلوا علی النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) ..... الطبقات الکبری، 1: 328. شاید وی نیز جزء همین گروه بوده باشد.</ref>.


حجر بن عدی کندی یکی از شخصیت ها ی برجسته ی جهان اسلام و از دوستداران ویژه خاندان پیامبر خدا(ص) بود، در کتاب‌های تاریخی و سیره أوصافی برای وی نقل کرده ­اند که نشان از عظمت و بزرگی این صحابی جلیل القدر دارد. او زاهدی پرهیزگار و عابدی مجاهد بود که حکایت [[نماز]] هزار رکعتِ شبانه روزیِ وی میان سیره نویسان و مورخان مشهور است<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 121 و سفینه البحار، محدث قمی 1: 545.</ref>. ابن عبدالبر می­نویسد: حجر بن عدی با کمی سنش از بزرگان و فضلای [[اصحاب]] رسول خدا (ص) به شمار می آمد<ref>الاستیعاب: ابن عبدالبر 1: 329 و اسد الغابه، ابن اثیر 1: 461.</ref>. در اسد الغابه نوشته است، حجر بن عدی 2500 درهم عطا می گرفت<ref>اسد الغابه، ابن اثیر 1: 462.</ref>. [[فضل بن شاذان]] وی را از رؤسای زهاد می داند<ref>رجال الکشی، کشی :69.</ref>. او را جزء ابدال به شمار آورده اند<ref> رجال الطوسی، شیخ طوسی: 60؛ اعیان الشیعه، امین عاملی 4: 570؛ سفینه البحار، محدث قمی 1: 545 و قاموس الرجال، شوشتری 3: 122.</ref>.
حجر بن عدی کندی یکی از شخصیت‌ها ی برجسته ی جهان اسلام و از دوستداران ویژه خاندان پیامبر خدا(ص) بود، در کتاب‌های تاریخی و سیره أوصافی برای وی نقل کرده ­اند که نشان از عظمت و بزرگی این صحابی جلیل القدر دارد. او زاهدی پرهیزگار و عابدی مجاهد بود که حکایت [[نماز]] هزار رکعتِ شبانه روزیِ وی میان سیره نویسان و مورخان مشهور است<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 121 و سفینه البحار، محدث قمی 1: 545.</ref>. ابن عبدالبر می­نویسد: حجر بن عدی با کمی سنش از بزرگان و فضلای [[اصحاب]] رسول خدا (ص) به شمار می‌آمد<ref>الاستیعاب: ابن عبدالبر 1: 329 و اسد الغابه، ابن اثیر 1: 461.</ref>. در اسد الغابه نوشته است، حجر بن عدی 2500 درهم عطا می‌گرفت<ref>اسد الغابه، ابن اثیر 1: 462.</ref>. [[فضل بن شاذان]] وی را از رؤسای زهاد می‌داند<ref>رجال الکشی، کشی :69.</ref>. او را جزء ابدال به شمار آورده اند<ref> رجال الطوسی، شیخ طوسی: 60؛ اعیان الشیعه، امین عاملی 4: 570؛ سفینه البحار، محدث قمی 1: 545 و قاموس الرجال، شوشتری 3: 122.</ref>.


در [[جنگ جمل]] همراه امام علی(ع) بود و در [[جنگ صفین]] بر [[طایفه­ کنده]] امیر و در [[نهروان]] فرماندهی سمت راست لشکر امام علی (ع) را بر عهده داشت، وی دارای مقامی بسیار ارجمند و مردی شجاع و دلیر بود، به ویژه اینکه در راه [[دین]] هرگونه رنج و اذیت و مصیبتی را بر خود هموار می­ کرد و از هیچ خطر و ملامتی در این راه نمی­ هراسید و عاقبت در سال 51 هجری به دستور [[معاویه]] در مرج عذراء که به دست شخص او فتح شده بود به شهادت رسید<ref>اندک اختلافی در سال شهادت این صحابی پیامبر اکرم (صلی‌‌‌‌‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم)  وجود دارد که در پایان به آن اشاره خواهد شد.</ref>. حجر مردی مستجاب الدعوه بود، چنانکه نقل می­ شود در راه [[شام]] موقع [[وضو]] و [[نماز]] آب نداشت از نگهبانان آب خواست ولی آنها امتناع کردند، حجر دست به [[دعا]] برداشت ناگهان ابری ظاهر شد که از آن آب ریزش می­ نمود<ref>الاصابه، ابن حجر 2: 33 (روی ابراهیم بن الجنید فی کتاب «الاولیاء» بسند منقطع: أنّ حجر بن عدی اصابته جنابه فقال للموکل به «اعطنی شرابی أطهر به ولا تعطنی غدا شیئا» فقال: اخاف ان تموت عطشا فیقتلنی معاویه، قال: فدعا الله فانسبکت له سحاب بالماء فأخذ منها الذی احتاج الیه)؛والاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 331.</ref>. [[حاکم نیشابوری]] وی را با عنوان [[راهب]] اصحاب [[محمد(ص)]] آورده است<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 468.</ref>.
در [[جنگ جمل]] همراه امام علی(ع) بود و در [[جنگ صفین]] بر طایفه­ کنده امیر و در [[نهروان]] فرماندهی سمت راست لشکر امام علی (ع) را بر عهده داشت، وی دارای مقامی بسیار ارجمند و مردی شجاع و دلیر بود، به ویژه اینکه در راه [[دین]] هرگونه رنج و اذیت و مصیبتی را بر خود هموار می­ کرد و از هیچ خطر و ملامتی در این راه نمی­ هراسید و عاقبت در سال 51 هجری به دستور [[معاویه]] در مرج عذراء که به دست شخص او فتح شده بود به شهادت رسید<ref>اندک اختلافی در سال شهادت این صحابی پیامبر اکرم (صلی‌‌‌‌‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم)  وجود دارد که در پایان به آن اشاره خواهد شد.</ref>. حجر مردی مستجاب الدعوه بود، چنانکه نقل می­ شود در راه [[شام]] موقع [[وضو]] و [[نماز]] آب نداشت از نگهبانان آب خواست ولی آنها امتناع کردند، حجر دست به [[دعا]] برداشت ناگهان ابری ظاهر شد که از آن آب ریزش می­ نمود<ref>الاصابه، ابن حجر 2: 33 (روی ابراهیم بن الجنید فی کتاب «الاولیاء» بسند منقطع: أنّ حجر بن عدی اصابته جنابه فقال للموکل به «اعطنی شرابی أطهر به ولا تعطنی غدا شیئا» فقال: اخاف ان تموت عطشا فیقتلنی معاویه، قال: فدعا الله فانسبکت له سحاب بالماء فأخذ منها الذی احتاج الیه)؛والاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 331.</ref>. [[حاکم نیشابوری]] وی را با عنوان راهب اصحاب [[محمد(ص)]] آورده است<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 468.</ref>.


شخصیت حجر بن عدی چنان درخشان است که پس از شهادت وی به دستور مستقیم [[معاویه]]، بزرگان صحابه و همسران پیامبر به این سبب وی را سرزنش ­می­ کردند<ref> الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 332 و البدایه و النهایه، ابن کثیر 6: 225.</ref> و سرانجام معاویه در پایان عمر بارها می­ گفت: «مرا چه کار با حجر» و این جمله را پیوسته تکرار می­ کرد<ref>اریخ الطبری، طبری 5: 207 «لما حضرته الوفاه جعل یغر غر بالصوت و یقول: یومی منک یا حجر یوم طویل». الاعلام من الصحابه و التابعین، حسین شاکرج6.</ref> و بالاخره این شخصیت بزرگوار علاوه بر صحبت و دیدار با رسول خدا(ص) از فضیلت [[جهاد]] در راه خدا و دین حق و حمایت از [[ولایت]] نیز برخوردار بوده است<ref> اعیان الشیعه از مرآه الجنان نقل می‌کند که وی در ضمن حوادث سال 51هجری می‌نویسد: «فیها قتل حجر بن عدی الکندی و اصحابه یقال: بامر معاویه وله صحبه و وفاده و جهاد و عباده». لازم به ذکر است که شهادت حجر بن عدی به دستور مستقیم معاویه بن ابی سفیان جزء مسلمات و مسائل قطعی تاریخی است. 4: 570.</ref>.
شخصیت حجر بن عدی چنان درخشان است که پس از شهادت وی به دستور مستقیم [[معاویه]]، بزرگان صحابه و همسران پیامبر به این سبب وی را سرزنش ­می­ کردند<ref> الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 332 و البدایه و النهایه، ابن کثیر 6: 225.</ref> و سرانجام معاویه در پایان عمر بارها می­ گفت: «مرا چه کار با حجر» و این جمله را پیوسته تکرار می­ کرد<ref>اریخ الطبری، طبری 5: 207 «لما حضرته الوفاه جعل یغر غر بالصوت و یقول: یومی منک یا حجر یوم طویل». الاعلام من الصحابه و التابعین، حسین شاکرج6.</ref> و بالاخره این شخصیت بزرگوار علاوه بر صحبت و دیدار با رسول خدا(ص) از فضیلت [[جهاد]] در راه خدا و دین حق و حمایت از [[ولایت]] نیز برخوردار بوده است<ref> اعیان الشیعه از مرآه الجنان نقل می‌کند که وی در ضمن حوادث سال 51هجری می‌نویسد: «فیها قتل حجر بن عدی الکندی و اصحابه یقال: بامر معاویه وله صحبه و وفاده و جهاد و عباده». لازم به ذکر است که شهادت حجر بن عدی به دستور مستقیم معاویه بن ابی سفیان جزء مسلمات و مسائل قطعی تاریخی است. 4: 570.</ref>.


[[ابو معشر]] گوید: حجر عابدی بود که [[محدث]] نمی شد مگر اینکه وضو می ­گرفت و پس از هر وضو نماز می‌خواند و نیز آبی نمی ریخت مگر اینکه وضو می ساخت و نماز می خواند<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 212. وی هیچ وقت بی‌وضو نبود، و هر وقت تجدید وضو می‌کرد حداقل دو رکعت نماز می‌‌‌‌خواند.</ref>.
[[ابو معشر]] گوید: حجر عابدی بود که [[محدث]] نمی شد مگر اینکه وضو می‌­گرفت و پس از هر وضو نماز می‌خواند و نیز آبی نمی ریخت مگر اینکه وضو می‌ساخت و نماز می‌خواند<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 212. وی هیچ وقت بی‌وضو نبود، و هر وقت تجدید وضو می‌کرد حداقل دو رکعت نماز می‌‌‌‌خواند.</ref>.
برای اینکه مادرش در رخت خواب راحت استراحت کند، پیش از مادر دست بر رخت خواب می ­کشید و گاهی خود بر آن می خوابید تا مبادا چیزی بدن مادر را آزار دهد<ref> تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 212.</ref>. روزی خانواده ­ای نزد زیاد آمدند و از فردی شکایت کردند که یکی از ما را کشته است، اولیاء قاتل گفتند: البته مقتول نبطی است و قاتل عربی و هیچ عربی به خاطر نبطی [[قصاص]] نمی ­شود!! زیاد گفت: البته دیه ­اش را بپردازند بستگان مقتول گفتند: ما نیازی به [[دیه]] نداریم فکر می ­کردیم همه ی مردم مساوی هستند! حجر بن عدی برخواست وگفت: با این حکم و سخن کتاب خدا و سنت پیامبرش را تعطیل کردید. تا زمانی که جان دارم شمشیر می­زنم تا اینکه بمیرم و اسلام عزیز گردد. به خدا سوگند آرام نمی ­گیرم تا اینکه چاقو زیر گلوی قاتل قرار گیرد<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 212.</ref>.
برای اینکه مادرش در رخت خواب راحت استراحت کند، پیش از مادر دست بر رخت خواب می‌­کشید و گاهی خود بر آن می‌خوابید تا مبادا چیزی بدن مادر را آزار دهد<ref> تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 212.</ref>. روزی خانواده ­ای نزد زیاد آمدند و از فردی شکایت کردند که یکی از ما را کشته است، اولیاء قاتل گفتند: البته مقتول نبطی است و قاتل عربی و هیچ عربی به خاطر نبطی [[قصاص]] نمی ­شود!! زیاد گفت: البته دیه ­اش را بپردازند بستگان مقتول گفتند: ما نیازی به [[دیه]] نداریم فکر می‌­کردیم همه ی مردم مساوی هستند! حجر بن عدی برخواست وگفت: با این حکم و سخن کتاب خدا و سنت پیامبرش را تعطیل کردید. تا زمانی که جان دارم شمشیر می­زنم تا اینکه بمیرم و اسلام عزیز گردد. به خدا سوگند آرام نمی ­گیرم تا اینکه چاقو زیر گلوی قاتل قرار گیرد<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 212.</ref>.
[[امام حسین(ع)]] طی نامه‌ی توبیخ آمیزی به معاویه می نویسد:
[[امام حسین(ع)]] طی نامه‌ی توبیخ آمیزی به معاویه می‌نویسد:


«ألست قاتل حجر بن عدی اخی کنده و اصحابه الصالحین المطیعین العابدین، کانوا ینکرون الظلم و یستعظمون المنکر و البدع و یؤثرون حکم الکتاب و لا یخافون فی الله لومه لاثم و قتلتهم ظلماً و عدواناً. ...»
«ألست قاتل حجر بن عدی اخی کنده و اصحابه الصالحین المطیعین العابدین، کانوا ینکرون الظلم و یستعظمون المنکر و البدع و یؤثرون حکم الکتاب و لا یخافون فی الله لومه لاثم و قتلتهم ظلماً و عدواناً. ...»


آیا تو قاتل و کشنده­ ی حجر بن عدی و اصحاب صالحین و مطیعین و عابدین نیستی، آنهایی که ظلم ستیز بودند و منکر بدعت را عظیم می شمردند و حکم کتاب خدا به پا می کردند و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت‌گری نمی هراسیدند و تو ایشان را با ستم و دشمنی به قتل رسانیدی و. ..<ref> الاحتجاج، طبرسی 2: 297 و بحارالانوار، علامه مجلسی 44: 212.</ref>.
آیا تو قاتل و کشنده­ ی حجر بن عدی و اصحاب صالحین و مطیعین و عابدین نیستی، آنهایی که ظلم ستیز بودند و منکر بدعت را عظیم می‌شمردند و حکم کتاب خدا به پا می‌کردند و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت‌گری نمی هراسیدند و تو ایشان را با ستم و دشمنی به قتل رسانیدی و. ..<ref> الاحتجاج، طبرسی 2: 297 و بحارالانوار، علامه مجلسی 44: 212.</ref>.


[[زهیر بن قین]] در روز [[عاشورا]] وقتی مشاهده کرد سخنان امام حسین(ع) در لشکریان [[عمر سعد]] اثر نکرد، از امام(ع) اجازه گرفت تا او نیز نصیحت کند از این روی در مقابل لشکر قرار گرفت و گفت: ای اهل کوفه ما شما را برای یاری خاندان پیامبر (صلی لله ­علیه ­و­آله ­و­سلم) فرا می­ خوانیم و برای نابودی و خواری ظالمان و ستمگرانی چون عبیدالله بن زیاد دعوت می کنیم، به جز بدی و ناپسندی از [[یزید]] و عبیدالله چیزی نصیب شما نمی شود، پیشینه ی حکومت ایشان قتل و جنایت و مصلح کردن است، همین ها بودند که بزرگان و رهبران شما را کشتند افرادی چون حجر بن عدی و یاران او و. .. را به کام مرگ فرستادند<ref>موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی 6: 154.</ref>.
[[زهیر بن قین]] در روز [[عاشورا]] وقتی مشاهده کرد سخنان امام حسین(ع) در لشکریان [[عمر سعد]] اثر نکرد، از امام(ع) اجازه گرفت تا او نیز نصیحت کند از این روی در مقابل لشکر قرار گرفت و گفت: ای اهل کوفه ما شما را برای یاری خاندان پیامبر (صلی لله ­علیه ­و­آله ­و­سلم) فرا می­ خوانیم و برای نابودی و خواری ظالمان و ستمگرانی چون عبیدالله بن زیاد دعوت می‌کنیم، به جز بدی و ناپسندی از [[یزید]] و عبیدالله چیزی نصیب شما نمی شود، پیشینه ی حکومت ایشان قتل و جنایت و مصلح کردن است، همین‌ها بودند که بزرگان و رهبران شما را کشتند افرادی چون حجر بن عدی و یاران او و. .. را به کام مرگ فرستادند<ref>موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی 6: 154.</ref>.


عبیدالله بن حر جعفی از عثمانیان کوفه بود، به شام رفت و به همراه آنان (پس از صلح امام حسن(ع)) به کوفه بازگشت، وقتی زیاد حجر بن عدی و ده نفر از اصحابش را گرفت آرزو می­ کرد اگر ده نفر یار داشت ایشان را از دست ماموران زیاد بن ابیه نجات می­داد<ref>موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی 6: 125.</ref>.
عبیدالله بن حر جعفی از عثمانیان کوفه بود، به شام رفت و به همراه آنان (پس از صلح امام حسن(ع)) به کوفه بازگشت، وقتی زیاد حجر بن عدی و ده نفر از اصحابش را گرفت آرزو می­ کرد اگر ده نفر یار داشت ایشان را از دست ماموران زیاد بن ابیه نجات می­داد<ref>موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی 6: 125.</ref>.


[[ابن شهر آشوب]] وقتی یاران [[امام حسن مجتبی(ع)]] را نام می برد می ­نویسد: از خواص و یاران ویژه امام علی(ع) و امام حسن(ع) حجر بن عدی می­ باشد<ref> مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب 4: 40.</ref>.
[[ابن شهر آشوب]] وقتی یاران [[امام حسن مجتبی(ع)]] را نام می‌برد می‌­نویسد: از خواص و یاران ویژه امام علی(ع) و امام حسن(ع) حجر بن عدی می­ باشد<ref> مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب 4: 40.</ref>.


=حجر بن عدی در محضر پیامبر=
=حجر بن عدی در محضر پیامبر=


حجر بن عدی به همراه برادرش هانی بن عدی شرفیاب محضر رسول خدا(ص) شدند و به دست آن حضرت به اسلام گرویدند، ولی از فعالیت­‌های او در دوران [[پیامبر اکرم(ص)]] اطلاعاتی در دست نیست. برخی از منابع نوشته ­اند: وی در [[جنگ یرموک]] شرکت داشته است. و می ­دانیم که مقدمات این جنگ در روزهای آخر عمر با برکت رسول خدا(ص) تهیه شد و پیامبر خدا(ص) سپاهی را به فرماندهی [[اسامة بن زید]] در بیرون [[مدینه]] آماده ­ی حرکت به سوی مرز [[روم]] نمود ولی با کارشکنی و بهانه های واهی عده­ ای از صحابه ی سرشناس حرکت این سپاه به تاخیر افتاد و پس از رحلت جانگداز پیامبر(ص)، به دستور [[ابوبکر]] سپاه مذکور برای اجرای مأموریت خود حرکت نمود. پس تنها مطلبی که نسبت به حجر بن عدی در عصر پیامبر(ص) از منابع به دست می آید حضور او در سپاه اسامه می ­باشد. البته روایتی که حاکم نیشابوری از حجر نقل کرده دلالت دارد که حجر در سفر حجی به همراه پیامبر(ص) بوده است<ref> المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 68 ـ 465.</ref>.
حجر بن عدی به همراه برادرش‌ هانی بن عدی شرفیاب محضر رسول خدا(ص) شدند و به دست آن حضرت به اسلام گرویدند، ولی از فعالیت­‌های او در دوران [[پیامبر اکرم(ص)]] اطلاعاتی در دست نیست. برخی از منابع نوشته ­اند: وی در [[جنگ یرموک]] شرکت داشته است. و می‌­دانیم که مقدمات این جنگ در روزهای آخر عمر با برکت رسول خدا(ص) تهیه شد و پیامبر خدا(ص) سپاهی را به فرماندهی [[اسامة بن زید]] در بیرون [[مدینه]] آماده ­ی حرکت به سوی مرز [[روم]] نمود ولی با کارشکنی و بهانه‌های واهی عده­ ای از صحابه ی سرشناس حرکت این سپاه به تاخیر افتاد و پس از رحلت جانگداز پیامبر(ص)، به دستور [[ابوبکر]] سپاه مذکور برای اجرای مأموریت خود حرکت نمود. پس تنها مطلبی که نسبت به حجر بن عدی در عصر پیامبر(ص) از منابع به دست می‌آید حضور او در سپاه اسامه می‌­باشد. البته روایتی که حاکم نیشابوری از حجر نقل کرده دلالت دارد که حجر در سفر حجی به همراه پیامبر(ص) بوده است<ref> المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 68 ـ 465.</ref>.


=تاریخ شهادت=
=تاریخ شهادت=
خط ۵۷: خط ۵۷:
=بازتاب شهادت حجر بن عدی=
=بازتاب شهادت حجر بن عدی=


کشته شدن حجر در میان [[مسلمانان]] ایجاد ناراحتی عجیبی نمود، و نه تنها دوستان و [[شیعیان]] ناراحت شدند بلکه همان هایی که با علی(ع) مخالف بودند از کشته شدن حجر اظهار تنفر و بیزاری نمودند؛ از جمله [[حسن بصری]] هنگامی که شنید حجر را کشته اند پرسید: آیا بر او نماز خواندند و [[کفن]] نموده، دفنش کردند و به جانب [[قبله]] خوابانیدند؟ گفته شد آری همه این دستورها را انجام دادند، گفت: به خدای [[کعبه]] خود را محکوم ساختند<ref>تاریخ الطبری، طبری 4: 207؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر 8: 27 و اسد الغابة، ابن اثیر 1: 462.</ref>.
کشته شدن حجر در میان [[مسلمانان]] ایجاد ناراحتی عجیبی نمود، و نه تنها دوستان و [[شیعیان]] ناراحت شدند بلکه همان‌هایی که با علی(ع) مخالف بودند از کشته شدن حجر اظهار تنفر و بیزاری نمودند؛ از جمله [[حسن بصری]] هنگامی که شنید حجر را کشته اند پرسید: آیا بر او نماز خواندند و [[کفن]] نموده، دفنش کردند و به جانب [[قبله]] خوابانیدند؟ گفته شد آری همه این دستورها را انجام دادند، گفت: به خدای [[کعبه]] خود را محکوم ساختند<ref>تاریخ الطبری، طبری 4: 207؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر 8: 27 و اسد الغابة، ابن اثیر 1: 462.</ref>.
در همان سالی که حجر کشته شد معاویه به [[حج]] رفت، [[امام حسین(ع)]] را ملاقات کرد و گفت: می دانی با حجر و یارانش و دوستان پدر چه کردم؟ امام(ع) فرمود: چه کردی؟ گفت: آنان را کشتیم، [[غسل]] داده، نماز خواندیم و دفن نمودیم. امام(ع) فرمود: ایشان را خصم خود گردانیدی، ولی معاویه اگر من کسی از یاران تو را بکشم نه غسل می دهم و نه نماز برایش می خوانم و نه کفنش می کنم و نه دفنش می کنم (یعنی آنها [[کافرند]] و تو اینها را مسلمان دانستی و کشتی)<ref> الاحتجاج، طبرسی 2: 20 ـ 19 و الحدائق الناضرة، محقق بحرانی 3: 412.</ref>.
در همان سالی که حجر کشته شد معاویه به [[حج]] رفت، [[امام حسین(ع)]] را ملاقات کرد و گفت: می‌دانی با حجر و یارانش و دوستان پدر چه کردم؟ امام(ع) فرمود: چه کردی؟ گفت: آنان را کشتیم، [[غسل]] داده، نماز خواندیم و دفن نمودیم. امام(ع) فرمود: ایشان را خصم خود گردانیدی، ولی معاویه اگر من کسی از یاران تو را بکشم نه غسل می‌دهم و نه نماز برایش می‌خوانم و نه کفنش می‌کنم و نه دفنش می‌کنم (یعنی آنها [[کافرند]] و تو اینها را مسلمان دانستی و کشتی)<ref> الاحتجاج، طبرسی 2: 20 ـ 19 و الحدائق الناضرة، محقق بحرانی 3: 412.</ref>.


[[عایشه]] که ماجرای حجر را شنید عبدالرحمان بن حارث را پیش معاویه فرستاد تا از کشتن حجر جلوگیری کند، ولی موقعی عبدالرحمان رسید که حجر کشته شده بود. عبدالرحمان به معاویه گفت: پس حلم و بردباری [[ابوسفیان]] چه شد؟ معاویه گفت: از وقتی که افراد حلیم و بردباری مانند تو از طرف من پراکنده شدند، حلم را از دست دادم، و این کار را هم زیاد بر من تحمیل کرد و من پذیرفتم<ref> الغدیر، علامه امینی 11: 58 و الکامل، ابن اثیر 3: 487.</ref>.
[[عایشه]] که ماجرای حجر را شنید عبدالرحمان بن حارث را پیش معاویه فرستاد تا از کشتن حجر جلوگیری کند، ولی موقعی عبدالرحمان رسید که حجر کشته شده بود. عبدالرحمان به معاویه گفت: پس حلم و بردباری [[ابوسفیان]] چه شد؟ معاویه گفت: از وقتی که افراد حلیم و بردباری مانند تو از طرف من پراکنده شدند، حلم را از دست دادم، و این کار را هم زیاد بر من تحمیل کرد و من پذیرفتم<ref> الغدیر، علامه امینی 11: 58 و الکامل، ابن اثیر 3: 487.</ref>.


عایشه همواره می گفت: اگر نبود که هر چه را تعقیب نمودم بدتر از اول شد و مفسده اش زیادتر از مصلحتش گردید، هر آینه قتل و کشتن حجر را تعقیب می کردم، زیرا آنچه از حجر می دانستم، او مردی بود که بسیار حج و [[عمره]] می گزارد<ref> تاریخ الطبری، طبری 4: 208؛ الکامل ابن اثیر 3: 487. موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی 6: 22.</ref>.
عایشه همواره می‌گفت: اگر نبود که هر چه را تعقیب نمودم بدتر از اول شد و مفسده اش زیادتر از مصلحتش گردید، هر آینه قتل و کشتن حجر را تعقیب می‌کردم، زیرا آنچه از حجر می‌دانستم، او مردی بود که بسیار حج و [[عمره]] می‌گزارد<ref> تاریخ الطبری، طبری 4: 208؛ الکامل ابن اثیر 3: 487. موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی 6: 22.</ref>.


عبدالله بن عمر در وسط بازار بود که خبر قتل حجر را شنید، عمامه از سر افکند و به زمین افتاد، هنگامی که برخواست با صدای بلند گریه می کرد<ref> الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 33 و الغارات، ثقفی کوفی 2: 812.</ref>.
عبدالله بن عمر در وسط بازار بود که خبر قتل حجر را شنید، عمامه از سر افکند و به زمین افتاد، هنگامی که برخواست با صدای بلند گریه می‌کرد<ref> الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 33 و الغارات، ثقفی کوفی 2: 812.</ref>.


ربیع بن زیاد حارثی که از طرف معاویه حاکم [[خراسان]] بود، موقعی که شنید حجر را شهید کرده اند دست به دعا برداشت و گفت: خدایا اگر ربیع نزد تو مقامی دارد او را قبض روح کن؛ از جا حرکت نکرد و از دنیا رفت<ref>الامالی، شیخ طوسی: 266 ح 37 مجلس 6.</ref>.
ربیع بن زیاد حارثی که از طرف معاویه حاکم [[خراسان]] بود، موقعی که شنید حجر را شهید کرده اند دست به دعا برداشت و گفت: خدایا اگر ربیع نزد تو مقامی دارد او را قبض روح کن؛ از جا حرکت نکرد و از دنیا رفت<ref>الامالی، شیخ طوسی: 266 ح 37 مجلس 6.</ref>.


معاویه نیز از کشتن حجر پشیمان شد و سخت خود را ملامت می کرد؛ حتی در موقع جان دادن مکرر می گفت: «یومی منک یا حجر یوم طویل»؛ روز محاکمه من و تو روز طولانی و سختی خواهد بود<ref> الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 332؛ الغارات، ثقفی کوفی 2: 814؛ تاریخ الطبری، طبری 5: 257 و الکامل، ابن اثیر 3: 488.</ref>.
معاویه نیز از کشتن حجر پشیمان شد و سخت خود را ملامت می‌کرد؛ حتی در موقع جان دادن مکرر می‌گفت: «یومی منک یا حجر یوم طویل»؛ روز محاکمه من و تو روز طولانی و سختی خواهد بود<ref> الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 332؛ الغارات، ثقفی کوفی 2: 814؛ تاریخ الطبری، طبری 5: 257 و الکامل، ابن اثیر 3: 488.</ref>.


روزی همسر معاویه دید معاویه نمازش را طولانی کرد، خطاب به او کرد و گفت: ای امیرالؤمنین چه نماز نیکویی خواندی البته اگر حجر و اصحابش را به قتل نمی رساندی<ref> انساب الاشراف، بلاذری 5: 270.</ref>.
روزی همسر معاویه دید معاویه نمازش را طولانی کرد، خطاب به او کرد و گفت: ای امیرالؤمنین چه نماز نیکویی خواندی البته اگر حجر و اصحابش را به قتل نمی رساندی<ref> انساب الاشراف، بلاذری 5: 270.</ref>.
خط ۷۹: خط ۷۹:
{{پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس|2}}
{{پانویس|2}}
 
[[رده:اصحاب]]
[[رده:اصحاب پیامبر]]
[[رده:شخصیت‌ها]]
[[رده:اصحاب خاص امام علی ]]
[[رده:شخصیت‌های تاریخی]]
[[رده:اصحاب اهل البیت]]
[[رده:تابعین]]
[[رده:رجال]]

نسخهٔ ‏۱۹ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۰۰

حجر بن عدی
نام حُجْر بن عَدِی بن معاویه بن جَبَله کندی کوفی
القاب و سایر نام‌ها حجر خیر • حجر بن ادبر
درگذشت سال ۵۱ق یا۵۲ یا ۵۳ق • مرج عذراء
دین و مذهب اسلامتشیع
فعالیت‌ها شرکت در فتوحات اسلامی • جنگ جملجنگ صفینجنگ نهروان • اعتراض به صلح امام حسن(ع)

حُجْر بن عَدِی بن معاویه بن جَبَله کندی کوفی کنیه‌اش ابوعبدالرحمن، معروف به حجرالخیر، صحابی حضرت محمد(ص) و از یاران خاص و شیعیان حضرت علی(ع) و از بزرگان و فضلای کوفه می‌باشد. در جنگ جمل، جنگ صفین و جنگ نهروان از فرماندهان سپاه آن حضرت به شمار می‌رفت. «حجر» به دفاع از امیرالمومنین(ع) و انتقاد از معاویه می‌پرداخت، که سرانجام به دستور او در منطقه مرج عذراء به همراه تعدادی از یارانش به شهادت رسید.

حُجر بن عَدی کیست

نام و نسب او ابو عبدالرحمن حجر بن عدی الأدبر[۱] معاویه بن کنده[۲] الکندی الکوفی معروف به حجر الخیر است[۳].

وی پیش از اسلام در قبیله ی کنده چشم به جهان گشود و به همراه برادرش هانی بن عدی به محضر رسول گرامی اسلام(ص) شرفیاب و مسلمان شدند. از تولد و زمان اسلام آوردن این صحابی بزرگوار در کتاب‌های تاریخ و سیره مطلبی ذکر نشده است[۴].

حجر بن عدی کندی یکی از شخصیت‌ها ی برجسته ی جهان اسلام و از دوستداران ویژه خاندان پیامبر خدا(ص) بود، در کتاب‌های تاریخی و سیره أوصافی برای وی نقل کرده ­اند که نشان از عظمت و بزرگی این صحابی جلیل القدر دارد. او زاهدی پرهیزگار و عابدی مجاهد بود که حکایت نماز هزار رکعتِ شبانه روزیِ وی میان سیره نویسان و مورخان مشهور است[۵]. ابن عبدالبر می­نویسد: حجر بن عدی با کمی سنش از بزرگان و فضلای اصحاب رسول خدا (ص) به شمار می‌آمد[۶]. در اسد الغابه نوشته است، حجر بن عدی 2500 درهم عطا می‌گرفت[۷]. فضل بن شاذان وی را از رؤسای زهاد می‌داند[۸]. او را جزء ابدال به شمار آورده اند[۹].

در جنگ جمل همراه امام علی(ع) بود و در جنگ صفین بر طایفه­ کنده امیر و در نهروان فرماندهی سمت راست لشکر امام علی (ع) را بر عهده داشت، وی دارای مقامی بسیار ارجمند و مردی شجاع و دلیر بود، به ویژه اینکه در راه دین هرگونه رنج و اذیت و مصیبتی را بر خود هموار می­ کرد و از هیچ خطر و ملامتی در این راه نمی­ هراسید و عاقبت در سال 51 هجری به دستور معاویه در مرج عذراء که به دست شخص او فتح شده بود به شهادت رسید[۱۰]. حجر مردی مستجاب الدعوه بود، چنانکه نقل می­ شود در راه شام موقع وضو و نماز آب نداشت از نگهبانان آب خواست ولی آنها امتناع کردند، حجر دست به دعا برداشت ناگهان ابری ظاهر شد که از آن آب ریزش می­ نمود[۱۱]. حاکم نیشابوری وی را با عنوان راهب اصحاب محمد(ص) آورده است[۱۲].

شخصیت حجر بن عدی چنان درخشان است که پس از شهادت وی به دستور مستقیم معاویه، بزرگان صحابه و همسران پیامبر به این سبب وی را سرزنش ­می­ کردند[۱۳] و سرانجام معاویه در پایان عمر بارها می­ گفت: «مرا چه کار با حجر» و این جمله را پیوسته تکرار می­ کرد[۱۴] و بالاخره این شخصیت بزرگوار علاوه بر صحبت و دیدار با رسول خدا(ص) از فضیلت جهاد در راه خدا و دین حق و حمایت از ولایت نیز برخوردار بوده است[۱۵].

ابو معشر گوید: حجر عابدی بود که محدث نمی شد مگر اینکه وضو می‌­گرفت و پس از هر وضو نماز می‌خواند و نیز آبی نمی ریخت مگر اینکه وضو می‌ساخت و نماز می‌خواند[۱۶]. برای اینکه مادرش در رخت خواب راحت استراحت کند، پیش از مادر دست بر رخت خواب می‌­کشید و گاهی خود بر آن می‌خوابید تا مبادا چیزی بدن مادر را آزار دهد[۱۷]. روزی خانواده ­ای نزد زیاد آمدند و از فردی شکایت کردند که یکی از ما را کشته است، اولیاء قاتل گفتند: البته مقتول نبطی است و قاتل عربی و هیچ عربی به خاطر نبطی قصاص نمی ­شود!! زیاد گفت: البته دیه ­اش را بپردازند بستگان مقتول گفتند: ما نیازی به دیه نداریم فکر می‌­کردیم همه ی مردم مساوی هستند! حجر بن عدی برخواست وگفت: با این حکم و سخن کتاب خدا و سنت پیامبرش را تعطیل کردید. تا زمانی که جان دارم شمشیر می­زنم تا اینکه بمیرم و اسلام عزیز گردد. به خدا سوگند آرام نمی ­گیرم تا اینکه چاقو زیر گلوی قاتل قرار گیرد[۱۸]. امام حسین(ع) طی نامه‌ی توبیخ آمیزی به معاویه می‌نویسد:

«ألست قاتل حجر بن عدی اخی کنده و اصحابه الصالحین المطیعین العابدین، کانوا ینکرون الظلم و یستعظمون المنکر و البدع و یؤثرون حکم الکتاب و لا یخافون فی الله لومه لاثم و قتلتهم ظلماً و عدواناً. ...»

آیا تو قاتل و کشنده­ ی حجر بن عدی و اصحاب صالحین و مطیعین و عابدین نیستی، آنهایی که ظلم ستیز بودند و منکر بدعت را عظیم می‌شمردند و حکم کتاب خدا به پا می‌کردند و در راه خدا از ملامت هیچ ملامت‌گری نمی هراسیدند و تو ایشان را با ستم و دشمنی به قتل رسانیدی و. ..[۱۹].

زهیر بن قین در روز عاشورا وقتی مشاهده کرد سخنان امام حسین(ع) در لشکریان عمر سعد اثر نکرد، از امام(ع) اجازه گرفت تا او نیز نصیحت کند از این روی در مقابل لشکر قرار گرفت و گفت: ای اهل کوفه ما شما را برای یاری خاندان پیامبر (صلی لله ­علیه ­و­آله ­و­سلم) فرا می­ خوانیم و برای نابودی و خواری ظالمان و ستمگرانی چون عبیدالله بن زیاد دعوت می‌کنیم، به جز بدی و ناپسندی از یزید و عبیدالله چیزی نصیب شما نمی شود، پیشینه ی حکومت ایشان قتل و جنایت و مصلح کردن است، همین‌ها بودند که بزرگان و رهبران شما را کشتند افرادی چون حجر بن عدی و یاران او و. .. را به کام مرگ فرستادند[۲۰].

عبیدالله بن حر جعفی از عثمانیان کوفه بود، به شام رفت و به همراه آنان (پس از صلح امام حسن(ع)) به کوفه بازگشت، وقتی زیاد حجر بن عدی و ده نفر از اصحابش را گرفت آرزو می­ کرد اگر ده نفر یار داشت ایشان را از دست ماموران زیاد بن ابیه نجات می­داد[۲۱].

ابن شهر آشوب وقتی یاران امام حسن مجتبی(ع) را نام می‌برد می‌­نویسد: از خواص و یاران ویژه امام علی(ع) و امام حسن(ع) حجر بن عدی می­ باشد[۲۲].

حجر بن عدی در محضر پیامبر

حجر بن عدی به همراه برادرش‌ هانی بن عدی شرفیاب محضر رسول خدا(ص) شدند و به دست آن حضرت به اسلام گرویدند، ولی از فعالیت­‌های او در دوران پیامبر اکرم(ص) اطلاعاتی در دست نیست. برخی از منابع نوشته ­اند: وی در جنگ یرموک شرکت داشته است. و می‌­دانیم که مقدمات این جنگ در روزهای آخر عمر با برکت رسول خدا(ص) تهیه شد و پیامبر خدا(ص) سپاهی را به فرماندهی اسامة بن زید در بیرون مدینه آماده ­ی حرکت به سوی مرز روم نمود ولی با کارشکنی و بهانه‌های واهی عده­ ای از صحابه ی سرشناس حرکت این سپاه به تاخیر افتاد و پس از رحلت جانگداز پیامبر(ص)، به دستور ابوبکر سپاه مذکور برای اجرای مأموریت خود حرکت نمود. پس تنها مطلبی که نسبت به حجر بن عدی در عصر پیامبر(ص) از منابع به دست می‌آید حضور او در سپاه اسامه می‌­باشد. البته روایتی که حاکم نیشابوری از حجر نقل کرده دلالت دارد که حجر در سفر حجی به همراه پیامبر(ص) بوده است[۲۳].

تاریخ شهادت

سرانجام این مجاهد خستگی ناپذیر عاشق ولایت و فدایی امامت با نیرنگ حیله گران و دنیا طلبان به آرزوی دیرین خود رسید و در ماه شعبان سال 51 هجری سر مبارکش از بدن جدا شد[۲۴].

بازتاب شهادت حجر بن عدی

کشته شدن حجر در میان مسلمانان ایجاد ناراحتی عجیبی نمود، و نه تنها دوستان و شیعیان ناراحت شدند بلکه همان‌هایی که با علی(ع) مخالف بودند از کشته شدن حجر اظهار تنفر و بیزاری نمودند؛ از جمله حسن بصری هنگامی که شنید حجر را کشته اند پرسید: آیا بر او نماز خواندند و کفن نموده، دفنش کردند و به جانب قبله خوابانیدند؟ گفته شد آری همه این دستورها را انجام دادند، گفت: به خدای کعبه خود را محکوم ساختند[۲۵]. در همان سالی که حجر کشته شد معاویه به حج رفت، امام حسین(ع) را ملاقات کرد و گفت: می‌دانی با حجر و یارانش و دوستان پدر چه کردم؟ امام(ع) فرمود: چه کردی؟ گفت: آنان را کشتیم، غسل داده، نماز خواندیم و دفن نمودیم. امام(ع) فرمود: ایشان را خصم خود گردانیدی، ولی معاویه اگر من کسی از یاران تو را بکشم نه غسل می‌دهم و نه نماز برایش می‌خوانم و نه کفنش می‌کنم و نه دفنش می‌کنم (یعنی آنها کافرند و تو اینها را مسلمان دانستی و کشتی)[۲۶].

عایشه که ماجرای حجر را شنید عبدالرحمان بن حارث را پیش معاویه فرستاد تا از کشتن حجر جلوگیری کند، ولی موقعی عبدالرحمان رسید که حجر کشته شده بود. عبدالرحمان به معاویه گفت: پس حلم و بردباری ابوسفیان چه شد؟ معاویه گفت: از وقتی که افراد حلیم و بردباری مانند تو از طرف من پراکنده شدند، حلم را از دست دادم، و این کار را هم زیاد بر من تحمیل کرد و من پذیرفتم[۲۷].

عایشه همواره می‌گفت: اگر نبود که هر چه را تعقیب نمودم بدتر از اول شد و مفسده اش زیادتر از مصلحتش گردید، هر آینه قتل و کشتن حجر را تعقیب می‌کردم، زیرا آنچه از حجر می‌دانستم، او مردی بود که بسیار حج و عمره می‌گزارد[۲۸].

عبدالله بن عمر در وسط بازار بود که خبر قتل حجر را شنید، عمامه از سر افکند و به زمین افتاد، هنگامی که برخواست با صدای بلند گریه می‌کرد[۲۹].

ربیع بن زیاد حارثی که از طرف معاویه حاکم خراسان بود، موقعی که شنید حجر را شهید کرده اند دست به دعا برداشت و گفت: خدایا اگر ربیع نزد تو مقامی دارد او را قبض روح کن؛ از جا حرکت نکرد و از دنیا رفت[۳۰].

معاویه نیز از کشتن حجر پشیمان شد و سخت خود را ملامت می‌کرد؛ حتی در موقع جان دادن مکرر می‌گفت: «یومی منک یا حجر یوم طویل»؛ روز محاکمه من و تو روز طولانی و سختی خواهد بود[۳۱].

روزی همسر معاویه دید معاویه نمازش را طولانی کرد، خطاب به او کرد و گفت: ای امیرالؤمنین چه نماز نیکویی خواندی البته اگر حجر و اصحابش را به قتل نمی رساندی[۳۲].

منبع

برگرفته از سایت حُجر بن عَدی - پایگاه تخصصی وهابیت پژوهیhttps://www.alwahabiyah.com

پانویس

  1. در اسد الغابه آمده است: در جنگی بر یکی از اعضای او شمشیری اصابت کرده و او را مجروح ساخت. از این رو وی را به این لقب ملقب کردند. اسد الغابه، ابن اثیر 1: 461؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 329؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 207، اعیان الشیعه، امین عاملی:4: 57.
  2. . ابن سعد در طبقات چنین آورده: «مرتع بن معاویه بن کندی»؛ ابن عساکر گوید: نسب او به کهلان بن سبا می‌رسد. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 207.
  3. . اسد الغابه، ابن اثیر، 1: 461؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 329؛ الاصابه، ابن حجر عسقلانی 2: 32؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 207؛ المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 468؛ اعیان الشیعه، امین عاملی 4: 750. اصل این قبیله از قبایل یمنی می‌باشند و بنا به دلائل تاریخی که مجال ذکرش نیست به سرزمین عراق کوچ کرده و در آنجا سکنی گزیدند.
  4. ابن سعد می‌نویسد: وفد کنده: عن الزهری قال: قدم الأشعث بن قیس علی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فی بضعه عشر راکبا من کنده فدخلوا علی النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) ..... الطبقات الکبری، 1: 328. شاید وی نیز جزء همین گروه بوده باشد.
  5. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 121 و سفینه البحار، محدث قمی 1: 545.
  6. الاستیعاب: ابن عبدالبر 1: 329 و اسد الغابه، ابن اثیر 1: 461.
  7. اسد الغابه، ابن اثیر 1: 462.
  8. رجال الکشی، کشی :69.
  9. رجال الطوسی، شیخ طوسی: 60؛ اعیان الشیعه، امین عاملی 4: 570؛ سفینه البحار، محدث قمی 1: 545 و قاموس الرجال، شوشتری 3: 122.
  10. اندک اختلافی در سال شهادت این صحابی پیامبر اکرم (صلی‌‌‌‌‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) وجود دارد که در پایان به آن اشاره خواهد شد.
  11. الاصابه، ابن حجر 2: 33 (روی ابراهیم بن الجنید فی کتاب «الاولیاء» بسند منقطع: أنّ حجر بن عدی اصابته جنابه فقال للموکل به «اعطنی شرابی أطهر به ولا تعطنی غدا شیئا» فقال: اخاف ان تموت عطشا فیقتلنی معاویه، قال: فدعا الله فانسبکت له سحاب بالماء فأخذ منها الذی احتاج الیه)؛والاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 331.
  12. المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 468.
  13. الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 332 و البدایه و النهایه، ابن کثیر 6: 225.
  14. اریخ الطبری، طبری 5: 207 «لما حضرته الوفاه جعل یغر غر بالصوت و یقول: یومی منک یا حجر یوم طویل». الاعلام من الصحابه و التابعین، حسین شاکرج6.
  15. اعیان الشیعه از مرآه الجنان نقل می‌کند که وی در ضمن حوادث سال 51هجری می‌نویسد: «فیها قتل حجر بن عدی الکندی و اصحابه یقال: بامر معاویه وله صحبه و وفاده و جهاد و عباده». لازم به ذکر است که شهادت حجر بن عدی به دستور مستقیم معاویه بن ابی سفیان جزء مسلمات و مسائل قطعی تاریخی است. 4: 570.
  16. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 212. وی هیچ وقت بی‌وضو نبود، و هر وقت تجدید وضو می‌کرد حداقل دو رکعت نماز می‌‌‌‌خواند.
  17. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 212.
  18. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 212.
  19. الاحتجاج، طبرسی 2: 297 و بحارالانوار، علامه مجلسی 44: 212.
  20. موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی 6: 154.
  21. موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی 6: 125.
  22. مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب 4: 40.
  23. المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 68 ـ 465.
  24. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 211؛ المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 470. البته حاکم نیشابوری (المستدرک 3: 468) و ابن عساکر (تاریخ دمشق 12: 210) سال 53 هجری را نیز ذکر کرده‌اند و مسعودی در مروج الذهب سال 50 هجری را نیز ذکر آورده است.
  25. تاریخ الطبری، طبری 4: 207؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر 8: 27 و اسد الغابة، ابن اثیر 1: 462.
  26. الاحتجاج، طبرسی 2: 20 ـ 19 و الحدائق الناضرة، محقق بحرانی 3: 412.
  27. الغدیر، علامه امینی 11: 58 و الکامل، ابن اثیر 3: 487.
  28. تاریخ الطبری، طبری 4: 208؛ الکامل ابن اثیر 3: 487. موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی 6: 22.
  29. الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 33 و الغارات، ثقفی کوفی 2: 812.
  30. الامالی، شیخ طوسی: 266 ح 37 مجلس 6.
  31. الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 332؛ الغارات، ثقفی کوفی 2: 814؛ تاریخ الطبری، طبری 5: 257 و الکامل، ابن اثیر 3: 488.
  32. انساب الاشراف، بلاذری 5: 270.