مقداد
مقداد | |
---|---|
نام کامل | ابوسعید مقداد بن عمرو بن ثعلبه بن مالک بن ربیعه بن عامر بن مطرود البهرائی الکندی |
نامهای دیگر | ابومعبد، ابوسعید |
اطلاعات شخصی | |
محل تولد | حضرموت |
روز درگذشت | ۳۳ ق |
محل درگذشت | مدینه |
دین | اسلام، شیعه |
فعالیتها |
|
مقداد بن عمرو معروف به مقداد بن اسود سیزدهمین نفری استکه مسلمان شد. از این رو جزء سابقین در اسلام است و همچنین جزء هفت نفری است که نخستین بار اسلام خود را اظهار نمودند، او دو دفعه هجرت نمود و معروف به (هاجر الهجرتین) است. یکبار بر اساس دستور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) همراه عدهای از مسلمانان به حبشه هجرت کرد و مرتبه دوم به مدینه هجرت نموده است. مقداد پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از جانشینی امام علی(علیهالسلام) حمایت کرد و با ابوبکر بیعت نکرد و از معدود افرادی بود که در تشییع حضرت زهرا(سلام الله علیها) حضور داشت. مقداد را از مخالفان سرسخت خلافت عثمان برشمردهاند. در روایات اهل بیت از مقداد به نیکی یاد شده و از رجعت کنندگان در زمان ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالي فرجه الشريف) معرفی شده است. نقل روایاتی از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به مقداد منسوب شده است.
مقداد کیست
مقداد فرزند «اسود بن عمرو بن ثعلبه کندی بهرائی» معروف به مقداد بن اسود و مقداد کندی است. مقداد از پیشگامان در اسلام و از اصحاب جلیلالقدر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود. وی از مهاجرین به حبشه است که به مکه بازگشت ولی نتوانست با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه هجرت نماید و بعدها با عبیده بن حارث که به نمایندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مکه آمد و با مشرکان ملاقات داشت، توانست با او به مدینه مهاجرت نماید[۱].
وی در جنگهای بدر و احد و سایر غزوههای اسلام شرکت کرد و در دیانت و ایمان بسیار محکم و ثابت قدم بود. ابن مسعود نقل میکند: نخستین مسلمانانی که اسلام خود را اظهار کردند، هفت نفر بودند که مقداد بن اسود، عمار و بلال از جمله آنان هستند[۲].
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه میان او و جبّار بن صخر عقد برادری بست و ضباعه دختر زبیر بن عبدالمطلب (دختر عموی خود را) به ازدواج او در آورد. او پسر و دختری به نام عبداللَّه و کریمه به دنیا آورد، عبداللَّه در جنگ جمل در لشکر عایشه بود و به قتل رسید. و چون امیرمؤمنان (علیهالسلام) بر کشته اش عبور کرد فرمود: «بئس ابن الأخت أنت؛ تو بد خواهرزاده ای بودی[۳].»
مقداد از ارکان اربعه[۴] است که پس از رحلت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در صراط مستقیم باقی ماند و هرگز به انحراف نرفت و از اصحاب باوفا و یاران مخلص امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) گردید[۵]. و تا عصر عثمان که زنده بود در خلافت بلافصل آن حضرت تلاش بی وقفه مینمود و در ماجرای خلافت ابوبکر در سقیفه و خلافت عمر و عثمان صریحاً به مخالفت برخاست و از ولایت حضرت علی(علیهالسلام) دفاع نمود.
ملحق شدن مقداد به صف مسلمین
مقداد در همان اوائل بعثت به زیر پرچم اسلام در آمد و در تمام سختیها و شکنجههای مشرکین قریش، در کنار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر مسلمانان بود. مورخین او را از سابقین به اسلام میدانند؛ اما دربارهی کیفیت اسلام او بحث مفصلی نشده است. از ابن مسعود نقل شده است که نخستین کسانی که اسلام خود را ظاهر کردند، هفت نفرند که مقداد جزء آنهاست[۶].
وی در سال اول هجری در ماه شوال در سریه ابوعبیده به مسلمانان پیوست. در این سریه پیامبر، ابوعبیده بن حارث را به سوی سپاه قریش که به قصد مدینه رهسپار شده بودند، فرستاد و آنها در کنار چاه احیا در راه مدینه اردوگاه زدند. از طرف دیگر علی و عتبه بن غزوان که در صف قریش بودند، فرصت را غنیمت شمرده و از سپاه کفر جدا شدند و به لشگر اسلام پیوستند. بدین ترتیب مقداد به همراه مسلمانان به مدینه مهاجرت کرد[۷].
موضوعی که مهاجرت مقداد به مدینه را در همان اوائل هجرت تأیید میکند این است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در جریان اجرای عقد اخوت میان انصار و مهاجرین، بین مقداد وجبار بن صخر عقد اخوت جاری کرد و اجرای عقد اخوت در سال اول هجری رخ داده است[۸].
مقداد در روز غدیر
بعد از رویداد غدیر و نصب علی(علیهالسلام) به امارت مسلمانان به وسیله پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، آنحضرت به گروهی که نامشان را بردند فرمان دادند: برخیزند و بر علی، به خاطر امیری اش بر مسلمانان تبریک بگویند و مقداد جزو آنان بود. آنان از جای برخاسته، بر علی(علیهالسلام) سلام دادند و بیعت کردند. مقداد در آن روز با علی بیعت کرد و تا آخر عمرش بر این بیعت استوار ماند و پیمان را نشکست.
امیر مؤمنان علی(علیهالسلام) خود، ماجرا را اینگونه توضیح میدهند:
فقال النبی(صلی الله علیه و آله و سلم): قُمْ یا سلمان، قم یا مقداد، قم یا جندب، قم یا عمّار... فبایعوا لأخی علی(علیهالسلام) و سلّموا علیه بامرة المؤمنین، فقاموا باجمعهم فبایعوا لی وسلّموا علیّ بِإِمْرَة المؤمنین[۹].
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به پا خیزید سلمان، مقداد، جندب و عمار! ... با علی، برادرم بیعت کنید و بر او به عنوان امیرمؤمنان سلام کنید. آنان همگی برخاستند و بر من، به عنوان «امیرمؤمنان» سلام کردند.
حمایت از جانشینی امام علی(علیه السلام)
پس از رحلت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله ) و انتخاب شدن ابوبکر به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر، تعداد اندکی از مسلمانان به علی(علیه السلام) وفادار ماندند و با ابوبکر بیعت نکردند؛ از جمله آنان سلمان، ابوذر و مقداد بودند. مقداد در ماجرای سقیفه شرکت نداشت و به همراه امیرالمومنین(علیه السلام) و چند تن از صحابه مشغول غسل دادن پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله ) و نماز خواندن بر او بود. [۱۰] طبق روایات، او از معدود کسانی است که بر پیکر حضرت زهرا(س) نماز گزارد. [۱۱] برخی منابع او را از اعضای شرطه الخمیس دانستهاند. [۱۲]
مقداد در موقعیتهای مختلف، مسئله جانشینی امام علی(علیه السلام) را به ابوبکر و همراهانش یادآور میشد و اقداماتی را برای روشن کردن مردم انجام میداد. برای نمونه به چند مورد از اقدامات و فعالیتهای مقداد در دفاع از علی(علیه السلام) اشاره میشود:
- پس از آنکه مردم با ابوبکر بیعت کردند، گروهی از مهاجر و انصار از بیعت سر باز زدند و به علی بن ابیطالب پیوستند که از جمله آنان مقداد بود. [۱۳]
- زمانی که چهل نفر از مردان نزد امام علی(علیه السلام) آمدند و گفتند «ما آماده دفاع و حمایت از شماییم»، حضرت به آنان گفت «اگر بر سر قول خود هستید، فردا موی سر خود را بتراشید و نزد من بیایید. روز بعد تنها سلمان، مقداد و ابوذر با سرهای تراشیده نزد امام حاضر شدند [۱۴].
- در جریان شورای شش نفره برای تعیین خلیفۀ بعدی، وقتی عبدالرحمن بن عوف به علی(علیه السلام) گفت «در صورتی با تو بیعت میکنم که از کتاب خدا و سنت پیامبر و روش ابوبکر پیروی کنی» و علی(علیه السلام) تنها دو مورد اول را پذیرفت، مقداد برای اعتراض رو به عبدالرحمن کرد و گفت: «به خدا سوگند، علی یعنی کسی را که به حق و عدالت قضاوت میکرد را ترک کردید. سپس ادامه داد: هیچ فرد و خاندانی را ندیدهام که بعد از پیامبر خود، اینطور مظلوم و ستمدیده شوند که اهل بیت مظلوم واقع شدند». [۱۵]
- مقداد با خلافت عثمان مخالفت کرد و با سخنرانی در مسجد مدینه، این مخالفت را اعلام داشت. [۱۶]
- یعقوبی از برخی نقل کرده،عثمان در همان شبی که بیعتش به انجام رسید، برای نماز عشا بیرون رفت، در حالی که پیشاپیش او شمعی روشن شده بود. مقداد بن عمرو به او برخورد و گفت: این بدعت چیست؟[۱۷]
- به گزارش یعقوبی، مقداد از کسانی بود که زبان به انتقاد از عثمان گشودند و به علی بن ابیطالب گرویدند. [۱۸]
فضایل مقداد در روایات اهل بیت(علیه السلام)
احادیث متعددی از معصومان(علیه السلام) درباره مقداد نقل شده است که اغلب آنها در بیان فضیلتها و خصوصیات اخلاقی و ایمان اوست. برخی از این روایات چنین است:
- علاقه پیامبر به مقداد: پیامبر(صلی الله علیه و آله ) فرمود: «خداوند مرا به دوستی با چهار نفر مامور کرده است. شخصی پرسید آنان را معرفی کنید. فرمود: «علی، سلمان، مقداد و ابوذر.» [۱۹]
- بهشتی بودن مقداد: از انس ابن مالک روایت شده روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) فرمود: «بهشت مشتاق چهار نفر از امّت من است و وقتی که حضرت علی(علیه السلام) از حضرت درباره آنان سؤال کرد، پیامبر فرمود: به خدا سوگند تو اولین ایشان هستی و آن سه نفر دیگر، مقداد، سلمان و ابوذر هستند».
- همچنین امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا»[۲۰] فرمود: این آیه درباره ابوذر، مقداد، سلمان و عمار نازل شده است. [۲۱]
- مقداد، به جهت عظمت و والایی شأنی که داشته جزو چهار نفری است که بهشت مشتاق دیدار آنها است
- عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِیدٍ الْمَدَائِنِیِّ، عَنْ عِیسَی بْنِ حَمْزَةَ قَالَ: قُلْتُ لأَبِی عَبْدِاللهِ(علیهالسلام): الْحَدِیثُ الَّذِی جَاءَ فِی اْلأَرْبَعَةِ. قَالَ: وَ مَا هُوَ؟ قُلْتُ: اْلأَرْبَعَةُ الَّتِی اشْتَاقَتْ إِلَیْهِمُ الْجَنَّةُ؟ قَالَ: نَعَمْ مِنْهُمْ سَلْمَانُ وَ أَبُوذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ[۲۲]عمرو بن سعید مدائنی نقل کرده از قول عیسی بن حمزه که گفت: از امام صادق(علیهالسلام) درباره آن چهار نفر پرسیدم، حضرت فرمود: کدام چهار نفر؟ گفتم: چهار نفری که بهشت مشتاق آنان است؟ فرمود: آنها سلمان، ابوذر، مقداد و عمار هستند.
- ایمان مقداد: از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: ایمان ده درجه دارد، مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم است. [۲۳]
- عمل به آیه مودت: امام صادق(علیه السلام) درباره آیه مودت (قُل لا أَسئَلُکم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّهَ فِی القُربی) [۲۴] فرمود: «به خدا سوگند به این آیه کسی عمل نکرد، مگر هفت نفر و مقداد یکی از آنان بود». [۲۵]
- مقداد از اهل بیت است: روزی جابر بن عبدالله انصاری دربارۀ سلمان، مقداد و ابوذر از پیامبر(صلی الله علیه و آله ) سؤال کرد. سپس حضرت در مورد هر کدام سخنانی گفتند تا آنکه در مورد مقداد فرمودند: «مقداد از ماست. خداوند دشمن است با کسی که دشمن اوست و دوست است با کسی که دوست اوست.ای جابر! هرگاه خواستی دعایی کنی و مستجاب شود، خدا را به نام ایشان بخوان، زیرا این نامها نزد پروردگار، بهترین هستند». [۲۶]
- وفاداری به حضرت علی(علیه السلام): امام باقر(علیه السلام) فرمود: مردم بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) از مرام و مسیر پیامبر(صلی الله علیه و آله ) برگشتند جز سه نفر: سلمان و ابوذر و مقداد. [۲۷]
- برخی روایات، مقداد را مطیعترین یار امیرالمؤمنین(علیه السلام) دانستهاند. [۲۸]
- رجعت مقداد: طبق روایات، مقداد از کسانی است که در زمان ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) و قیام ایشان، رجعت کرده و از یاران و فرمانداران حکومت حضرت خواهد بود. [۲۹]
- لزوم دوست داشتن مقداد: امام صادق(علیه السلام) فرمود: «دوستی با افرادی که پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله ) منحرف نشدند بر مسلمانان واجب است. سپس عدهای از آنان را برشمرد که از آنان سلمان، ابوذر و مقداد است. [۳۰]
عسرت روزگار و صبر مقداد
مقداد، به لحاظ معیشت، در سختی روزگار میگذراند و بر این عسرت، شاکر و صبور بود؛ چنانکه نقل است که علی(علیهالسلام) در دوران پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)، در خانه چیزی نداشتند.
عبدالله بن مسعود گوید: علی(علیهالسلام) به نزد ابیی ثعلبه جهنی رفتند و دیناری برای رفع نیاز زندگی زهرا(سلام الله علیها) تهیه کردند. تا برای خانه چیزی فراهم نمایند؛ زیرا سه روز بود که چیزی در خانه برای رفع گرسنگی نداشتند. حضرت، پول را گرفت و به سمت بازار رفت تا چیزی تهیه کند.
فمرّ بالمقداد قاعداً فی ظلّ جدار قد غارتا عیناه من الجوع فقال له علی(علیهالسلام): یا مقداد ما أقعدک فی هذه الظّهیرة فی ظلّ هذا الجدار؟ فقال: یا أبالحسن، أقول کما قال العبدالصالح لما تولّی إِلَی الظّلّ، ربّ إنّی لما أنزلت إلیّ من خیر فقیر، قال(علیهالسلام) مذ کم؟ فقال: مذ أربع یا ابالحسن، قال علیّ(علیهالسلام): فنحن منذ ثلاث و أنت منذ أربع، أنت أحقّ بالدینار[۳۱].
حضرت هنگام گذر از راهی، دید که مقداد در سایه دیواری نشسته و چشمانش به کاسه سر رفته است. پرسید: ای مقداد! چرا وسط ظهر در اینجا نشستهای؟ مقداد گفت: ای اباالحسن! به تو میگویم آنچه را که عبدصالح به خدا گفت؛ که ای خدا! من به لقمهای نان محتاجم. حضرت پرسید: مقداد! از چه زمانی غذا نخوردهای؟ مقداد گفت: چهار روز است. حضرت فرمود: ما سه روز است که غذا نخوردهایم و تو چهار روز! پس آن دینار را به مقداد داده فرمودند: تو به این پول سزاوارتری.
مقداد درحالی که روزگار به عسرت و سختی میگذراند، همواره صابر، شکور و سپاسگزار بود؛ «وکان المقداد بن اسود، صبوراً قوّاماً شکوراً[۳۲]».
صبر و بردباری مقداد به حدّی بود که سلمان با آن عظمت و مکانت، بهپایش نمیرسید.
ابوبصیر از امام صادق(علیهالسلام) نقل کرده که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به سلمان فرمود:
یا سلمان! لو عرض علمک علی المقداد لکفر، یا مقداد لو عرض صبرک علی سلمان لکفر[۳۳].
ای سلمان! اگر علم تو به مقداد عرضه شود، کافر میشود. ای مقداد! اگر صبر تو هم بر سلمان عرضه شود، کافر میگردد.
وفات مقداد
مقداد بن اسود کندی، این صحابه والاقدر پیامبر و یار وفادار و صبور و بیدار علی(علیهالسلام) پس از عمری ایمان و هجرت و جهاد و مقاومت و طرف داری از ولایت و وفا به پیمان غدیر، در سال 33 هجری چشم از جهان فرو بست، در حالی که هفتاد سال از عمرش میگذشت.
وقتی که از دنیا رفت، در جُرُف (منطقهای اطراف مدینه) بود. پیکر مطهر او را از همان جا تشییع کردند و با احترام به مدینه آوردند. وصیت کرده بود که عمار یاسر بر او نماز بخواند. چنین عمل کردند و سپس در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد[۳۴].
کتاب هایی که در مورد جناب مقداد نگاشته شده اند:
- کتاب سیمای مقداد به قلم محمد محمدی اشتهاردی که انتشارات پیام اسلام چاپ کرده است.
- کتاب مقداد تالیف محمد کامرانیاقدام که انتشارات حدیث نینوا آن را چاپ کرده است.
- کتاب سالهای سختی بود که شرحی از زندگی مقداد به صورت داستان، همراه با تصاویر است. این کتاب را مرکز آفرینشهای ادبی تدوین و انتشارات سوره مهر منتشر کرده است.
- کتاب المقداد ابن الأسود الکندی أوّل فارس فی الإسلام نوشته محمدجواد الفقیه که مؤسسه الاعلمی للمطبوعاتِ لبنان چاپ کرده است.
- کتاب سلسله الارکان الاربعه در چهار جلد که جلد سوم آن به شرح حال مقداد پرداخته است. این کتاب را محمدجواد فقیه به زبان عربی نگاشته و در لبنان به چاپ رسیده است.
- کتاب مع الصحابه و التابعین نوشته کمال سید در چهارده جلد که جلد ششم آن به مقداد اختصاص دارد. این کتاب به زبان عربی است و توسط انتشارات انصاریان قم چاپ شده است.
پانویس
- ↑ اسدالغابه, ج 4, ص 409؛ الغدیر, ج 9, ص 116.
- ↑ مستدرك حاكم, ج 3, ص 393.
- ↑ طبقات الكبری, ج 8, ص 46
- ↑ طبقات, ج 1, ص 81
- ↑ رجال طوسی ,ص 57, ش 1
- ↑ ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد؛ أسدالغابه، تحقیق محمدابراهیم البنا، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1970م. ، ج5،ص253
- ↑ ابن هشام، ابومحمدعبدالملک؛ سیره نبوی، بیروت، دارالمعرفه، 1425، ج2، ص524
- ↑ ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع؛ طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410، چاپ اول، ج3،ص120
- ↑ الهدایة الكبری، حسین بن همدان الخصیبی، مؤسسة البلاغ، بیروت، لبنان، ١٩٩١ م، ص١٠٢
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۲، ص۳۲۸.
- ↑ کشی، اختیار معرفه الرجال، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۳۴
- ↑ خویی، معجم رجال الحدیث، ۱۴۱۰ق، ج۶، ص۱۸۸.
- ↑ آبی، نثر الدر فی المحاضرات، ۱۴۲۴ق، ج۱، ص۲۷۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۱۳۷-۱۳۸؛ شیخ صدوق، الخصال، ۱۴۰۳ق، ص۴۶۱-۴۶۵
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۳ش، ج۲، ص۱۲۶
- ↑ طبری، تاریخ طبری، بیروت، ج۴، ص۲۳۳.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، بیروت، ج۴، ص۲۳۳.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۳ش، ج۲، ص۵۴.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ۱۳۷۳ش، ج۲، ص۵۴-۵۵.
- ↑ شیخ مفید، الاختصاص، جامعه مدرسین، ص۹.
- ↑ سوره کهف، آیه ۱۰۷.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴، ص۱۵۱.
- ↑ الاختصاص، محمد بن نعمان المفید، علی اكبر الغفاری، جماعة المدرسین، بیتا، ص١١.
- ↑ قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۲۲۸
- ↑ سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳، ج۲۳، ص۲۳۷.
- ↑ شیخ مفید، الاختصاص، جامعه مدرسین، ص۲۲۳.
- ↑ خویی، معجم رجال الحدیث، ۱۴۱۰ق، ج۶، ص۱۸۶
- ↑ کشی، اختیار معرفه الرجال، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۴۶.
- ↑ مفید، الارشاد، ۱۳۸۸ش، ص۶۳۶.
- ↑ خویی، معجم رجال الحدی ث، ۱۴۱۰ق، ج۶، ص۱۸۷.
- ↑ شرح الاخبار، قاضی نعمان المغربی، ج٢، مؤسسة النشر الاسلامی لجماعه المدرسین، بیتا، ص٢۶
- ↑ شرح الاخبار، قاضی نعمان المغربی، ج٢، مؤسسة النشر الاسلامی لجماعه المدرسین، بیتا، ص٢۶
- ↑ شرح الاخبار، قاضی نعمان المغربی، ج٢، مؤسسة النشر الاسلامی لجماعه المدرسین، بیتا، ص٢۶
- ↑ اسدالغابه, ج 4, ص 411؛ سیر اعلام النبلاء ج 3, ص 241؛ مستدرك حاكم, ج 3, ص 392