جاحظیه
جاحظیه از پیروان «ابوعثمان عمرو بن بحر بن جاحظ اند» که از بزرگان «معتزله» بود.
موسس
ابوعثمان عمرو بن بحر بن محبوب کنانى لیثى معروف به جاحظ (163 ـ 255 ق) یکى از بزرگان ادبیات عرب و از سران معتزله بود. وى به عنوان رئیس فرقه جاحظیه تلقى شده است. جاحظ پس از مسافرتهای علمى در علومى مانند ادبیات عرب، یونان و فارسى، حدیث، تفسیر، تاریخ و علوم طبیعى تبحّر یافت.
تاریخچه
جاحظ در سال 163 در بصره به دنیا آمد و در سال 250 در همان شهر درگذشت. بعضى وفات او را در سال 255 نوشته اند. ابن المرتضى در کتاب «المنیه و الامل» او را از طبقه هفتم «معتزله» دانسته و وى را کنانى و از شاگردان نظام شمرده و می گوید در جمیع علوم زمان خود تبحّر داشت و به فصاحت و بلاغت معروف بود.
آرای کلامی جاحظ
به اعتقاد وی به علم کلام هم از طرف عوام و هم از طرف خواص و نیز پادشاهان ستم شده است. وی همچنین فقها را که اصحاب فتوا هستند دشمنان علم کلام مىدانست. عبدالکریم شهرستانی میگوید جاحظ نفی صفات را مطابق با مذهب فلاسفه مىدانست. ابوالحسن اشعری نقل می کند که این شخصیت بر خلاف ابوالهذیل علاف و بر وفاق نظام و علی اسواری، قدرت خدا را محدود مىدانست، به این صورت که قائل بود خداوند به قدرت بر ظلم، کذب، ترک اصلح و اختیار غیر اصلح متصف نمیشود و همچنین محال است مؤمنان و کودکان را وارد دوزخ کند. جاحظ در خصوص اراده، عقیده مخصوصی دارد. او اصل اراده را به این صورت که جنسی از اعراض باشد، شاهداً و غائباً انکار می کند. وی اراده را در باره خداوند عبارت از عدم صحت سهو و جهل در افعال خدا و عدم جواز غلبه و قهر بر او می انگارد و در باره انسان در صورتی که مربوط به فعل خود او باشد، انتفای سهو و علم به فعل می داند و در صورتی که متعلق به فعل غیر باشد، به معنای میل نفس به آن فعل می شناسد. جاحظ این عقیده عجیب را اظهار میدارد که خدا کسی را داخل آتش نمی کند بلکه آتش به اقتضای طبیعتش، آتشیان را به سوی خود جذب می کند و در درون خود نگه میدارد. جاحظ در خصوص وجه اعجاز قرآن و همچنین در باره مخلوق بودنِ آن، عقیده مخصوصی دارد. نظام معتزلی (استاد جاحظ) و پیروان او، اعجاز قرآن را در اِخبار از غیب و صرفه میدانند نه در نظم و تألیف. آن ها می گویند که اگر خداوند مردم را از معارضه با قرآن منصرف نمیکرد و اگر این انصراف نبود، آن ها میتوانستند با قرآن معارضه کنند. اما جاحظ، برخلاف آنان نظم و تألیف قرآن و فصاحت و بلاغت آن را معجزه و دلیل بر نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله دانسته و معارضه با آن را ناممکن می داند.[۱] جاحظ معتقد است که معرفت ها همه در آدمى سرشته اند و با این که فعل بندگان خدا است به اختیار ایشان نیست. او مىگفت: روا نیست که کسى به بلوغ رسد و خدا را نشناسد.کافران در نزد او دو گونه اند، معاند و عارف که هر دو خدا را شناخته اند ولى کافر عارف، فریفته کیش خود گشته و با معرفتى که به آفریدگار خود و تصدیقى که به پیغمبران او دارند باز سپاس وى نگذارند. او می گوید جسم ها پس از آن که پدید آمدند دیگر محال است نابود شوند.[۲]
آرای جاحظ در باره امامت
جاحظ به موضوع امامت توجه بیشتری می کند، به نظر میآید اهتمام جاحظ به مسئله امامت معلول دو چیز است: اولاً در عصر وی فِرَق اسلامی با عقاید مختلف شان درباره امامت پراکنده و فعال بودند و به اصطلاح امامت مسئله روز آن زمان بوده است و ثانیاً به عقیده او شریعت با تغییر زمان دگرگون می شود. جاحظ در مقام تعریف امام و وظیفه او، ائمه را به سه طبقه تقسیم می کند: رسول، نبی و امام. رسول آورنده شریعت است که در مرتبه اول قرار دارد، نبی مؤکد شریعت است و در مرتبه دوم قرار دارد و امام در مرتبه سوم است و وظیفه اش ارشاد مردم به شریعت رسول است. به نظر جاحظ، برخلاف عدّه ای از خوارج، نصب و اقامه امام واجب است و برخلاف عقیده شیعه امامیه و اسماعیلیه؛ این نصب بر مردم واجب است نه بر خدا و برخلاف زیدیه امامتِ مفضول جایز نیست، و برخلاف اشاعره عقلاً واجب است نه فقط سمعاً، و برخلاف سایر معتزله عقلاً و سمعاً واجب است نه فقط عقلاً. در خصوص خلافت و امامت خلفای راشدین جاحظ همان عقیده اهل سنت و جماعت را می پذیرد. جاحظ درباره تفضیل ابوبکر بر علی علیه السلام کتاب العثمانیة را نوشت و در آن به ذکر دلایلی پرداخت و در نتیجه متهم به عثمانیه شد، ولی این اتهام را دفع کرد و نوشت من قائل به عثمانیه (یعنی قول به تفضیل ابوبکر بر علی (علیه السلام)) نیستم، بلکه فقط ناقل اقوال آن ها هستم. جاحظ درباره خلافت معاویة بن ابی سفیان بر این باور بود که وی هرگز شایستگی امامت و خلافت نداشته و غاصب بوده است. جاحظ به تفسیق و تکفیر معاویة بن ابی سفیان پرداخته و گفته است که ادعای معاویة بن ابی سفیان بر امامت کفر بود و تأیید وی نیز کفر است.
عقیده جاحظ در باره اهل بیت
جاحظ حضرت علی (علیه السلام) را مستحق خلافت و شهید راه حق و قاتلش را شقی ترین مردم مىدانست. جاحظ یزید را هرگز شایسته خلافت نمىدانست و از فسق و کفر و شرکش سخن گفته و نه تنها او را مستحق لعنت، بلکه کسانی را هم که از شتم و لعن او نهی میکنند ملعون دانسته و در مقابل امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) او را مصابیح الظَّلام و اوتاد اسلام خوانده است.[۳]
آثار
جاحظ کتاب هاى بسیار نگاشته که از جمله کتاب «البیان و التبیین» و کتاب «الحیوان» و کتاب «البخلاء» که بارها در مصر و لیدن و استانبول چاپ شده است. کتاب «الحنین الى الاوطان» که در قاهره چاپ شده است. کتاب «المحاسن و الاضداد» که در مصر و لیدن چاپ شده است. [۴]
پانویس
- ↑ بااستفاده از دانشنامه جهان اسلام، ج9، ص 20 با ویرایش و دخل و تصرف اندک در عبارات
- ↑ محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، ص 134 با ویرایش و دخل و تصرف اندک در عبارات
- ↑ با استفاده دانشنامه جهان اسلام، ج9، ص 20
- ↑ محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، ص 134