عشره مبشره
عَشْرَه مُبَشَّرَه، عنوانی در اصطلاح تاریخ و حدیث اهلسنت برگرفته از حدیث نبوی، برای اشاره به ده نفر از اصحاب است که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به آنها بشارت بهشت داده است. به این معنا که آنها در هر حال، به بهشت خواهند رفت. یعنی اینکه این ده نفر قطعا بهشتی هستند و حتی با وجود گناهان متعدد، هرگز داخل جهنم نخواهند شد.
عشره مبشره چیست
عشره مبشره، واژه ترکیبی مصطلح در تاریخ و حدیث اهلسنت است. بر طبق این حدیث پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) به ده نفر بشارت بهشت داده است؛ یعنی اینکه این ده نفر قطعا بهشتی هستند و حتی با وجود گناهان متعدد، هرگز داخل جهنم نخواهند شد.
متن حدیث
«حدثنا قتیبة أخبرنا عبدالعزیز بن محمد، عن عبدالرحمن بن حمید، عن أبیه، عن عبدالرحمن بن عوف، قال: قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآله): «أبوبکر فی الجنة، و عمر فی الجنة، و عثمان فی الجنة، و على فی الجنة، و طلحة فی الجنة، و الزبیر فی الجنة، و عبدالرحمن بن عوف فی الجنة، و سعد بن أبی وقاص فی الجنة، و سعید بن زید فی الجنة، و أبو عبیدة بن الجراح فی الجنة».[۱]
این ده نفر بر طبق سنن ترمذی افراد ذیل هستند:
- ابوبکر بن ابی قحافه؛
- عمر بن خطاب؛
- عثمان بن عفان؛
- علی بن ابیطالب؛
- طلحة بن عبیدالله؛
- زبیر بن عوام؛
- عبدالرحمن بن عوف؛
- سعد بن ابی وقاص؛
- سعید بن زید؛
- ابوعبیده عامر بن عبدالله بن جرّاح.
بررسی طرق سندی حدیث
حدیث عشره مبشره از برخى از صحابه رسولخدا (صلیالله علیه و آله) نقل شده که در اینجا به سه طریق آن، اشاره میکنیم:
الف) ازطریق عبدالرحمن بن عوف
احمد بن حنبل در «مسند» و ترمذى در «سنن» و نسائى در «فضائل الصحابه» از قتیبة بن سعید، از عبدالعزیز بن محمّد درآوردی، از عبدالرحمن بن حمید، از پدرش عبدالرحمن بن عوف نقل کرده که رسول خدا (صلیالله علیه واله) فرمود: «ابوبکر در بهشت است و عمر در بهشت است و عثمان در بهشت است و على در بهشت است و طلحه در بهشت است و زبیر در بهشت است و عبدالرحمن بن عوف در بهشت است و سعد در بهشت است و سعید در بهشت است و ابوعبیدة بن جرّاح در بهشت است»[۲].
این حدیث از جهاتى اشکال دارد:
- حدیث ترمذى از طریق مصعب بدون شک مرسل است; زیرا حمید بن عبدالرحمن بن عوف، پیامبر(صلیالله علیه واله) را درک نکرده است. و این حدیث از طریق اوّل نیز مرسل به نظر مى رسد; زیرا حمید بن عبدالرحمن بنا بر قول فلاّس و احمد بن حنبل و ابى اسحاق حربى و ابن ابى عاصم و خلیفة بن خیّاط و یعقوب بن سفیان و ابن معین، در سال 150 وفات یافته است[۳] و در آن سال، 73 سال داشته است. در نتیجه در سال 32 که همان سال وفات پدرش عبدالرحمن بن عوف یا بعد از او به یک سال است متولد شده است؛ یعنی حمید در سال 32 ه. ق به دنیا آمده، و عبدالرحمن(پدر او)در سال 33 ه.ق فوت کرده است؛ پس او نمیتواند از پدرش مستقیما حدیث نقل کند، و حتما باید واسطهای بین این دو باشد که هویت این واسطه معلوم نیست. به همین جهت است که بخارى گفته: حدیث حمید بن عبدالرحمن بن عوف از سعید بن زید صحیح تر از حدیث او از پدرش مى باشد[۴].
- حمید بن عبدالرحمن بن عوف را نمىتوان در این حدیث از تهمت جعل مبرّا ساخت؛ زیرا او از جمله کسانى است که از جانب معاویه براى جعل امثال این احادیث مأمور شده است.
- از آنجا که راوى این حدیث یعنى عبدالرحمن بن عوف از جمله این ده نفر در متن حدیث است لذا به آن سوء ظنّ حاصل مى شود که ممکن است این حدیث را در شأن خودش جعل کرده باشد.
- عبدالعزیز بن محمّد بن عبید دراوردى از جمله کسانى است که در سند این حدیث قرار دارد. او مورد طعن و قدح و جرح عدّه اى از رجالیین قرار گرفته است. ابوزرعه میگوید: او سیّىء الحفظ است. نسائى او را قوىّ در حدیث نمى داند[۵] ابوحاتم میگوید: به احادیث او احتجاج نمیشود[۶]ابن حجر میگوید: «بخارى به جز دو حدیث از او نقل نکرده و آن دو را نیز به عبدالعزیز بن ابى حازم و دیگران مقرون ساخته است[۷].
ب) ازطریق سعید بن زید
بیشتر طرق حدیث «عشره مبشّره» به سعید بن زید بن عمرو بن نفیل عدوى بازمیگردد که پنج نفر از راویان از او نقل کردهاند:
1 ـ روایت عبدالله بن ظالم مازنى
عقیلى حدیث او را صحیح دانسته، و ابن عدى از بخارى همین مطلب را نقل کرده است[۸].
این طریق به نظر بخاری و مسلم صحیح نیست، حاکم نیشابورى در «المستدرک على الصحیحین» میگوید: بخارى و مسلم به روایات عبدالله بن ظالم احتجاج نکردهاند[۹]. ذهبى نیز در «تلخیص المستدرک» میگوید: بخارى عبدالله بن ظالم را یاد کرده و میگوید: حدیثش صحیح نیست[۱۰].
2 ـ روایت عبدالرحمن بن أخنس
ابن حجر از او به «مستور» تعبیر کرده[۱۱] و سرخسى «مستور» را در ردیف فاسق و کافر و بیعقل و هواپرست قرار داده است، و گفته است که محمّد بن حسن شیبانى تصریح کرده بر این که خبر او همانند خبر فاسق است[۱۲] درحالیکه درباره خبر صحیح شرط کردهاند که ناقل آن در عدالت مشهور باشد.
اشکال دیگرى که در این سند وجود دارد این که محمّد بن طلحة بن مصرف یامى کوفى در سند آن واقع شده که نسائى او را قوى ندانسته و ابن معین او را ضعیف معرفى کرده و ابن سعد میگوید: او داراى احادیث منکر است.
3 ـ روایت حُمید بن عبدالرحمن بن عوف
حدیث حُمید بن عبدالرحمن بن عوف از سعید بن زید از پسرش عبدالرحمن بن حمید نقل کرده، و او از عمر بن سعید بن شریح مدنى، و او از موسى بن یعقوب زمعى و او از محمّد بن اسماعیل بن ابى فدیک حدیث «عشره مبشره» را نقل کرده است.
در مورد حُمید بن عبدالرحمن که قبلا سخن به میان آمد.
و امّا موسى بن یعقوب؛ على بن مدینى او را ضعیف الحدیث و منکر الحدیث دانسته و نسائى او را غیر قوى معرفى کرده است تهذیب التهذیب، ج 5، ص 585. و ابن ابى فدیک را نیز ابن سعد غیر حجت معرفى کرده است[۱۳].
4 ـ روایت ریاح بن حارث
روایت ریاح از سعید بن زید را به طور انفراد نوهاش صدقة بن مثنى بن ریاح نقل کرده است، و از صدقه، یحیى بن سعید قطان و عیسى بن یونس، و او از هشام بن عمار و عبدالواحد بن زیاد، و او از ابوکامل مظفّر بن مدرک این حدیث را نقل کردهاند.
در مورد هشام بن عمار، ابوداوود میگوید: چهارصد حدیث مسند روایت کرده که هیچ یک اصل و اساسى ندارد[۱۴]
و در مورد عبدالواحد بن زیاد عبدى بصرى، ذهبى در ترجمه او میگوید: یحیى و ابن حبّان او را چیزى بهحساب نیاورده و ذهبى درباره او میگوید: او داراى اوهامى است[۱۵].
5 ـ روایت ابوالطفیل
روایت ابوالطفیل عامر بن واثله از سعید بن زید منفرداً از ولید بن عبدالله بن جُمیع قرشى و فرزندش از او، و محمّد بن بکیر حضرمى نیز از ثابت این حدیث را نقل کرده است. اما ولید بن عبدالله; ابن حبّان او را در جمله ضعفا برشمرده و احتجاج به احادیث او را باطل دانسته است. و عقیلى میگوید: در حدیث او اضطراب است و حاکم نیشابورى میگوید: اگر مسلم حدیث او را تخریج نمیکرد اولى بود و فرزندش ثابت از مجاهیل است و محمّد بن بکیر نیز به صاحب غرائب معرفى شده است[۱۶]. روایات سعید بن زید غیر از آن که از حیث سند مشکل دارد از حیث متن نیز مضطرب است؛ زیرا در بعضى از سندها، ابوعبیدة بن جراح از جمله ده نفر شمرده شده و در برخى نیز به ابن مسعود بشارت داده شده است[۱۷] مضافاً به این که سعید بن زید در متن حدیث «عشره مبشره» آمده و لذا او در صدد تزکیه خودش و دیگران است، و این جاى اتهام است که چگونه شخصى خودش را تزکیه میکند و در جاى خود به اثبات رسیده که اگر کسى دیگرى را تزکیه کند درحالیکه آن شخص دیگر تزکیه کننده مزکّى است، تزکیه او در شریعت اسلام مورد قبول واقع نمیشود[۱۸].
ج) ازطریق عبدالله بن عمر
طبرانى از احمد بن الحسین بن عبدالملک قصرى مؤدب و او از حامد بن یحیى و او از سفیان، از سفیان بن خمس، از حبیب بن ابى ثابت، از عبدالله بن عمر از رسول خدا (صلیالله علیه واله) حدیث «عشره مبشره» را نقل کرده است[۱۹]. در سند این حدیث سفیان بن عیینه واقع شده که اهل تدلیس معرفى شده است [۲۰]. و نیز در سندش حبیب بن ابى ثابت است که ابن خزیمه و ابن حبّان او را مدلّس بهحساب آوردهاند[۲۱].[۲۲]
اختلاف در سند و محتوای حدیث
عالمان شیعه نقدهایی به لحاظ سند و محتوا به این حدیث وارد کردهاند که از آن جمله میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
اختلاف در افراد روایت
در یکی از نقلها ابوعبیده، جزو ده تن است، ولی در روایتی که مستدرک نقل کرده، به جای وی نام ابنمسعود آمده است. در روایتی که در سنن ابیداود و سنن ابنماجه نقل شده به جای هر دوی آنها نام رسولخدا(صلیاللهعلیهوآله) عنوان شده است. [در "الاستیعاب" به این اختلافات اشاره شده است.
همچنین در یکی از روایات ابیداود، یکی از آن ده تن، سعدبنابیوقاص است؛ اما در روایات دیگری که ابیداود ناقل آن است، به جای سعدبنابیوقاص، سعدبنمالک ذکر شده است.
وجود نام راویان در روایت
نکته دیگری که باعث تضعیف این حدیث میشود، آنکه نام عبدالرحمنبنعوف و سعیدبنزید جزء افراد بشارت داده شده به بهشت است؛ این در حالی است که آنان خود این حدیث را نقل کردهاند و این موجب شک و تردید است. از طرفی، چرا این حدیث به وسیله هشت نفر دیگر، نقل نشده است؟! چرا در روز سقیفه که بر سر خلافت، اختلاف بود و مهاجرین برای شایستگی خود فضایلی را نقل میکردند، کسی به این حدیث استناد نکرد؟!
مخالفت با قرآن
اگر قرار باشد که عشره مبشره با وجود هر گونه گناه صد در صد بهشتی باشند، پس باید پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) هم به طریق اولی اینچنین باشد؛ در حالی که قرآن کریم خلاف آن را میگوید.
خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر اسلام میفرماید: و لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا. إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا [اسراء–75_74] .
«و اگر ما تو را ثابت قدم نمیگرداندیم، نزدیک بود که به مشرکین اندک تمایل و اعتمادی بکنی. که در این صورت، کیفر این عمل تو را به تو میچشاندیم و عذاب تو را در دنیا و آخرت مضاعف میکردیم، آنگاه از قهر و خشم ما هیچ یاوری بر خود نمییافتی»
خداوند در قرآن کریم چنان حمایتی از پیامبرش کرده که از احدی نکرده است؛ اما با اینحال، به او میگوید که اگر کمی از راه حق منحرف شوی و به مشرکین تمایل پیدا کنی، تو را عذاب خواهم کرد!
با این وضعیت، چگونه ممکن است به اصحاب او آن چنان آزادی داده شود که با وجود هر گناهی باز هم به بهشت برین راه یابند؟!
نکاتی در نقد حدیث «عشره مبشَّره»
متن حدیث به روایت سعید بن زید ابو داوود از حفص بن عمر نمری از شُعبه از حُرّ بن صیاح از عبد الرحمان بن اَخنَس، چنین نقل کرده است: سعید بن زید صحابی گفت: از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شنیدم که ده نفر، در بهشت اند: پیامبر، ابو بکر، عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر بن عَوّام، سعد بن مالک و عبد الرحمان بن عوف. اگر میخواستم، [نفر] دهم را نام میبُردم. از وی پرسیدند: چه کسی است؟ ساکت شد. چون دوباره پرسیدند، گفت: سعید بن زید[۲۳].
ارزیابی حدیث عشره مبشره
در ارزیابی این حدیث، به نکاتی میرسیم که نشان می دهند این حدیث، حتّی بر پایه معیارهای حدیث شناسی اهلسنت، فاقد اعتبار است. این نکات، عبارت اند از:
نقل نشدن آن به وسیله بخاری و مسلم
نخستین نکته قابل تأمّل در مورد حدیث «عشره مبشَّره»، این است که این حدیث، در مهم ترین کتب حدیثی اهلسنت، یعنی: صحیح البخاری و صحیح مسلم، نقل نشده است. با توجّه به اهمّیت این حدیث و موضوع آن، اگر این حدیث اعتبار لازم را داشت، قطعا مورد توجّه بخاری و مسلم، قرار میگرفت و در کتاب هایشان نقل میشد. این موضوع، نشان می دهد که آنان، اعتمادی به این گزارش نداشته اند.
اشکال سندی در روایت عبد الرحمان بن عوف
علاوه بر مسند ابن حنبل، منابع دیگری از اهلسنت، مانند: سنن الترمذی[۲۴]مسند أبی یعلی، [۲۵]صحیح ابن حبّان، [۲۶]السنن الکبری [۲۷]. و الآحاد و المثانی، [۲۸]. به اسناد خود، حدیثِ یاد شده را از عبدالرحمان بن عوف، نقل کرده اند؛ ولی هیچ یک از سندها صحیح نیستند. در سند روایت ، نام او ، «عبد العزیز بن محمّد بن عبید الدراوردی» آمده است . در کتب رجالی اهلسنت ، درباره او چنین آمده است : «عبد العزیز بن محمّد بن عبید الدراوردی، أبو محمّد المدنی ، کان ثقة کثیر الحدیث یغلط[۲۹]» ابن حجر گفته است : «صدوق ، کان یحدّث من کتب غیره فیخطی[۳۰]» نسایی، گفته است : «لیس بقوی» و قال أبو زرعة : «سیئ الحفظ[۳۱]» ابو حاتم نیز گفته است : «لا یحتجّ به[۳۲]».
افزون بر این، در این اسانید، حدیثِ یاد شده، از حمید فرزند عبد الرحمان بن عوف، نقل شده که ولادتش سال ۳۲ هجری بوده،[۳۳]. در صورتی که وفات پدرش در یکی از سالهای ۳۱، ۳۲ و ۳۳ هجری گزارش شده است[۳۴]. بنا بر این، او پدرش را یا درک نکرده و یا در یک سالگی درک کرده است و بدیهی است که در این سن، امکان دریافت حدیث، وجود ندارد، چنان که روایت کودکی با این سن، به اتّفاقِ همه علما، قابل قبول نیست[۳۵].
اشکالِ سندی در روایت سعید بن زید
راوی دوم حدیث «عشره مبشَّره»، سعید بن زید است. او خودش را نیز در شمارِ این ده تن آورده است. این روایت، به طرق ذیل، از سعید بن زید، نقل شده است:
طریق اوّل، از عبد الرحمان بن اَخنس[۳۶]. ابن معین او را تضعیف کرده است. راوی بعد از او یعنی محمد بن طلحه هم تضعیف شده است[۳۷].
طریق دوم، از ریاح بن حارث[۳۸]. این روایت، از متفرّداتی است که نوه او از وی نقل کرده است و مضمون آن به صورت مضطرب، نقل شده است.
طریق سوم، از زیاد بن علاقه[۳۹].طریق این روایت، واحد است و زیاد بن علاقه هم منحرف از اهلبیت (علیه السلام) بوده است[۴۰].
طریق چهارم، از عبد الرحمان بن حمید[۴۱]. دو نفر از او روایت را نقل کرده اند که یکی به گزارش ابن حجر و ذهبیر[۴۲]و دیگری به تصریح نسایی [۴۳]، ضعیف شمرده شده است.
طریق پنجم، از عبد اللّه بن ظالم[۴۴]. نسائی و دار قطنی به صحیح نبودن این طریق تصریح کرده اند[۴۵].
طریق ششم، از ابو طفیل[۴۶]. این طریق از منفردات روایت اوست[۴۷]. روشن است که چنین سندی با ویژگیهای ذکر شده، حدیث را از حدّ واحد بودن و تردید در صدور آن، خارج نمیکند.
نقل نشدن آن به وسیله دیگر افرادی که بهشتی نامیده شدهاند
نکته دیگری که موجب تضعیف حدیث «عشره مبشَّره» میشود، این است که جز عبد الرحمان بن عوف و سعید بن زید، دیگر افرادی که در این حدیث، بهشتی معرّفی شدهاند، آن را از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نقل نکرده اند. این پرسش جدّی است که: چرا پیش از این که سعید بن زید، این حدیث را در زمان عثمان از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نقل کند، هیچ یک از آن نُه نفر، به نفع خود به آن استناد نکرده است؟ و چرا در جنگ جمل، زبیر در احتجاج با امام علی (علیه السلام)، آن را از سعید بن زید نقل کرده[۴۸]، نه از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)؟
نپذیرفتن شهادت متّهم
با عنایت به این که سند حدیث «عشره مبشَّره»، به عبد الرحمان بن عوف و سعید بن زید میرسد و این دو، خود، در شمارِ بشارت داده شدگان به بهشت در این حدیث اند، شهادت آنها بر خوبی خود، هر چند در کنار دیگران، به اتّفاق علما، قابل قبول نیست. ر . ک : تدریب الراوی : ص ۲۶۵ . گفتنی است که علما ، تمام شرایط شاهد را برای راوی هم معتبر شمرده اند و متّهم بودن راوی به تعریف از خودش ، یکی از موانع پذیرش روایت ، دانسته شده است . اجماع فقها در این موضوع ، ثابت است[۴۹].
اضطراب در متن حدیث
افزون بر ضعف اسناد حدیث «عشره مبشَّره»، اضطراب شدید متن آن، قرینه ای دیگر بر عدم صدور حدیثِ یاد شده است ؛ زیرا در برخی از گزارش ها، نام پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در شمارِ بهشتیان آمده و در برخی دیگر، نیامده است[۵۰]. نیز در برخی از گزارش ها، نام ابو عبیده جرّاح آمده[۵۱] و در برخی نیامده است ؛بلکه در برخی گزارش ها، تنها نام شش نفر ذکر شده است[۵۲].
همچنین در برخی گزارش ها به نقل از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، نام ده نفر، ذکر شده[۵۳] و در برخی، نام افراد به وسیله سعید بن زید و پس از طرح کلّی موضوع، ذکر شده است[۵۴].
تعارض با برخی از احادیثِ مورد قبول اهلسنت
بر پایه دیدگاه اهلسنت، حدیث «عشره مبشَّره»، با احادیث دیگری که مورد قبول آنهاست، معارض است، مانند: آنچه مؤلّفان کتابهای شش گانه (بخاری، مسلم، نسایی، ابو داوود، ترمذی، ابن ماجه) و غیر آنها از سعد بن ابی وقّاص ـ که خود، یکی از عشره مبشّره است ـ نقل میکنند که وی میگوید: نشنیدم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) برای کسی که روی زمین راه میرود، بگوید از اهل بهشت است، مگر برای عبد اللّه بن سلام[۵۵].
به همین دلیل، بزرگان اهلسنت، در صدد توجیه این تعارض بر آمده اند. از جمله : «إنّ سعدا کرّه تزکیة نفسه لأنّه أحد العشرة ؛ یکی از توجیهات این است که چون سعد بن ابی وقّاص یکی از این ده تن بوده است، نخواسته از خود تعریف و تمجید کند[۵۶]» «إنّ نفی سماعه ذلک ، لا یدلّ علی نفی البشارة لغیره؛ توجیه دیگر آن است که نشنیدن او، دلالتی بر بشارت ندادن به دیگران ندارد[۵۷]»، «أی البشارة وقعت حینما کان یمشی عبد اللّه بن سلام بخلاف بشارات غیره؛ توجیه دیگر این که مقصود سعد این است که تنها بشارت دادن به عبداللّه بن سلام در حال راه رفتن او بوده است ولی بشارت دیگران در حالتهای دیگر بوده است([۵۸].» و «إنّ سعدا قال ذلک بعد موت المبشَّرین و لم یتأخّر إلاّ سعدا و سعیدا ؛ و توجیه آخر اینکه، سعد این جمله را پس از مرگ بشارت داده شدگان گفته است، هنگامی که تنها خود او و سعید زنده بوده اند[۵۹].»
برخی شواهد تاریخی بر نادرستی حدیث
یکی از نکات مهم در ارزیابی حدیث «عشره مبشَّره»، این است که بعید است سعید بن زید در دوران حیات پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله)، این حدیث را از ایشان شنیده باشد، ولی آن را در دوران خلیفه اوّل و دوم و سوم، بازگو نکرده باشد.
شاهد این مطلب، آن است که خلیفه اوّل در جریان سقیفه به آن استناد نکرد، در صورتی که به اموری کم اهمّیت تر از این موضوع، استناد کرد.
همچنین اگر این حدیث، صحّت داشت و در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نقل شده بود، هنگامی که عثمان در محاصره قرار گرفت، به آن استناد میکرد و بسیاری از بزرگان مهاجر و انصار، از جمله طلحه و زبیر ـ که طبق این حدیث، خود، جزء ده بهشتی بشارت داده شده به بهشت اند ـ اقدام به محاصره و قتل او نمیکردند، یا برای پیشگیری از قتل وی، به آن استناد میشد، در حالی که در هیچ یک از مصادر تاریخی به آن اشاره نشده است.
توجّه به عملکرد افراد بشارت داده شده
ارزیابی عملکرد افرادی که بهشتی خوانده شدهاند، روشن ترین قرینه صحّت یا بطلان گزارش است. بر این اساس، با توجّه به عملکرد شماری از کسانی که در این حدیث، بهشتی خوانده شدهاند، قطعا نمی توان صحّت آن را تأیید کرد.
تکذیب حدیث از سوی امام علی (علیه السلام)
نکات یاد شده، هنگامی که در کنار تکذیب شدید امام علی (علیه السلام) در جنگ جمل قرار میگیرد، هر پژوهشگر منصفی را به یقین میرساند که حدیث «عشره مبشَّره»، نادرست است. متن گزارش، چنین است:
سُلَیم بن قیس: هنگامی که امیر مؤمنان (علیه السلام) در جنگ جمل با اهل بصره رویارو شد، زبیر را به سوی خود خواند. زبیر همراه طلحه، بیرون آمد. علی (علیه السلام) به آنها فرمود: «شما دو تن و همه صاحبان دانش از خاندان محمّد و عایشه دختر ابوبکر، میدانید که همه اهل جمل، بر زبان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نفرین شدهاند و ناکام، کسی است که دروغ بندد.
آن دو گفتند: چگونه نفرین شده ایم، در حالی که ما بدری و بهشتی هستیم؟!
علی (علیه السلام) فرمود: «اگر یقین داشتم که شما بهشتی هستید، هرگز جنگیدن با شما را روا نمیدانستم».
زبیر گفت: آیا خبر سعید بن زید بن عمرو بن نفیل را نشنیده ای که از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شنیده که میفرمود: «ده نفر از قریش، در بهشت اند»؟
علی (علیه السلام) فرمود: «شنیدم که آن را عثمان در زمان خلافتش میگفت».
زبیر گفت: آیا آن را دروغی بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میدانی؟
علی (علیه السلام) فرمود: «تو را از چیزی خبردار نمیکنم، مگر آن که آن ده تن را نام ببری».
زبیر گفت: ابو بکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر، عبد الرحمان بن عوف، سعد بن ابی وقّاص، ابو عبیدة بن جرّاح و سعید بن عمرو بن نفیل.
علی (علیه السلام) فرمود: «نُه نفر شمردی. پس دهمی کیست؟».
گفت: تو.
علی (علیه السلام) فرمود: «اقرار کردی که من از اهل بهشتم ؛ ولی آنچه را درباره خود و یارانت ادّعا کردی، من نمیپذیرم و منکر آن هستم».
زبیر گفت: آیا آن را دروغ بستن بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میپنداری؟
فرمود: «دروغ نمیپندارم ؛ بلکه سوگند به خدا، یقین دارم». سپس فرمود: «به خدا سوگند، برخی از افرادی را که نام بردی، در تابوتی در قسمتی از یک گودال در پایین ترین جای جهنّم هستند. بر این گودال، سنگی است که وقتی خدا میخواهد آتش جهنّم را بیفروزد، این سنگ را بر میدارد. من، این را از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شنیدم. [اگر نمیپذیری،] خدا تو را بر من پیروز کند و خونم را به دست تو بریزد، و گر نه خدا مرا بر تو و یارانت پیروز کند و خون شما را به دست من بریزد و روح شما را زودتر به آتش برساند!».
آن گاه، زبیر باز گشت، در حالی که اشک میریخت[۶۰].
گفتنی است علامه امینی به این حدیث پرداخته و اسناد آن را بررسی کرده است[۶۱].
پانویس
- ↑ مسند احمد، ج 1، ص 193; ترمذى، ج 5، ص 647; کتاب المناقب باب مناقب عبدالرحمن بن عوف; فضائل الصحابه، ص 28.
- ↑ مسند احمد، ج 1، ص 193; ترمذى، ج 5، ص 647; کتاب المناقب باب مناقب عبدالرحمن بن عوف؛ فضائل الصحابه، ص 28
- ↑ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 30.
- ↑ سنن ترمذى، ج 5، ص 647.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج 3، ص 471.
- ↑ میزان الاعتدال، ج 2، ص 634.
- ↑ هدى السارى، ص 441.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج 3، ص 176.
- ↑ المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 316و317.
- ↑ المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 316و317.
- ↑ تقریب التهذیب، ج 1، ص 472
- ↑ اصول سرخسى، ج 1، ص 370.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج 5، ص 42.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج 6، ص 37.
- ↑ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 258.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج 6، ص 90.
- ↑ مستدرک حاکم، ج 3، ص 316.
- ↑ الافصاح فى الامامة، ص 71; تلخیص الشافى، ج 3، ص 241.
- ↑ المعجم الاوسط، ج 3; کنز العمال، ج 11، ص 645.
- ↑ میزان الاعتدال، ج 2، ص 170، رقم 3327.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج 1، ص 431.
- ↑ گردآوری از کتاب: امام شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ اول، ج 2، ص 602.
- ↑ ر .ک : ح ۸۳۲ (سنن أبی داود عن عبدالرحمن بن الأخنس) .
- ↑ سنن الترمذی : ج ۵ ص ۶۴۷ ح ۳۷۴۷ .
- ↑ ، مسند أبی یعلی : ج ۲ ص ۳۸۲ ح ۸۳۱ .
- ↑ صحیح ابن حبّان : ج ۱۵ ص ۴۶۳ ح ۷۰۰۲ .
- ↑ السنن الکبری : ج ۵ ص ۵۶ ح ۸۱۹۴ .
- ↑ الآحاد و المثانی : ج ۱ ص ۱۸۲ ح ۲۳۲ .
- ↑ الطبقات الکبری : ج ۵ ص ۴۲۴ ، تهذیب الکمال : ج ۱۸ ص ۱۸۷ ش ۳۴۷۰ .
- ↑ (تقریب التهذیب : ص ۶۱۵) .
- ↑ (تهذیب التهذیب : ج ۳ ص ۴۴۸ ش ۴۸۲۵) .
- ↑ (میزان الاعتدال : ج ۲ ص ۶۳۴ ش ۵۱۲۵).
- ↑ ر . ک : الغدیر : ج ۱۰ ص ۱۲۲ .
- ↑ الاستیعاب : ج ۲ ص ۳۹۰ ش ۱۴۵۵ ، تهذیب الکمال : ج ۱۷ ص ۳۲۸ ش ۳۹۲۳ .
- ↑ ر . ک : تدریب الراوی : ص ۲۶۵ .
- ↑ ر. ک : همان ، ح ۸۰۴
- ↑ ر. ک : فتح المغیث : ص ۱۳۵ ـ ۱۴۵ و تهذیب التهذیب : ج ۵ ص ۱۴۴
- ↑ ر. ک : مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۳۹۷ ح ۱۶۲۹
- ↑ ر. ک : المعجم الأوسط : ج ۴ ص ۳۳۹ ح ۴۳۷۴
- ↑ ر. ک : تهذیب التهذیب : ج ۲ ص ۲۲۷ ش ۲۴۴۶همچنین حسن بن صالح، او را فراوان مذمت کرده است. ر. ک : تهذیب التهذیب : ج ۱ ص ۵۵۴ ـ ۵۵۶
- ↑ ر. ک : سنن الترمذی : ج ۵ ص ۶۴۷ ح ۳۷۴۷ .
- ↑ ر. ک : تهذیب التهذیب : ج ۳ ص ۴۴۸ و میزان الاعتدال : ج ۳ ص ۶۳۴ .
- ↑ ر. ک : الضعفاء و المتروکون : ص ۲۳۶ .
- ↑ ر. ک : سنن أبی داوود : ج ۴ ص ۲۱۱ ح ۴۶۴۸ .
- ↑ ر.ک : الضعفاء الکبیر : ج ۲ ص ۲۶۷ . نیز ، ر . ک : فضائل الصحابة ، نسایی : ص ۲۸ ، العلل ، دارقطنی : ج ۴ ص ۴۰۹ .
- ↑ ر. ک : المعجم الأوسط : ج ۲ ص ۲۸۹ ح ۲۰۰۹ .
- ↑ ر . ک : المعجم الأوسط : ج ۲ ص ۲۸۹ ـ ۲۹۰ ح ۲۰۰۹ .
- ↑ ر . ک : الإفصاح : ص ۷۱ ، تلخیص الشافی : ج ۳ ص ۲۴۱ .
- ↑ ر . ک : الفقه الإسلامی و أدلّته : ج ۸ ص ۶۰۴۱
- ↑ سنن الترمذی : ج ۵ ص ۶۴۷ ح ۳۷۴۷ ، مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۴۱۰ ح ۱۶۷۵.
- ↑ سنن الترمذی : ج ۵ ص ۶۴۷ ح ۳۷۴۷ ، مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۴۱۰ ح ۱۶۷۵ .
- ↑ الآحاد و المثانی : ج ۱ ص ۱۸۲ ح ۲۳۲ ، جزء ابن عاصم : ص ۸۰ .
- ↑ مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۳۹۸ ح ۱۶۳۱ .
- ↑ المعجم الأوسط : ج ۱ ص ۲۶۷ ح ۸۶۹ و ج ۲ ص ۲۸۹ ح ۲۰۰۹ .
- ↑ حیح البخاری : ج ۳ ص ۱۳۸۷ ح ۳۶۰۱ ، صحیح مسلم : ج ۴ ص ۱۹۳۰ ح ۱۴۷ ، فضائل الصحابة، نسایی : ص ۴۵ ح ۱۴۸ ، مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۳۵۸ ح ۱۴۵۳ ، السنن الکبری : ج ۵ ص ۷۰ ح ۸۲۵۲ .
- ↑ فتح الباری : ج ۷ ص ۱۲۹ ،
- ↑ (شرح صحیح مسلم ، نووی : ج ۶ ص ۱۶۴)
- ↑ مرقاة المفاتیح : ج ۵ ص ۶۲۲)
- ↑ (فتح الباری : ج ۷ ص ۱۳۰)
- ↑ الاحتجاج : ج ۱ ص ۳۷۶ ح ۷۰ ، بحار الأنوار : ج ۳۲ ص ۲۱۶ ذیل ح ۱۷۱ .
- ↑ الغدیر : ج ۱۰ ص ۱۲۲ ـ ۱۲۳ .
منابع
- سید مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف، قم: دانش، چ دوم 1376، ج 1، 6و 7.
- بن عیسی محمد الترمذی، جامع الترمذی، باب مناقب عبدالرحمن بن عوف، من مجموعه الکتب السته، باشراف صالح بن عبدالعزیز، عربستان، دارالسلام، چ3، 1421ه. ق، ص 2037
- العسقلانی، شهاب الدین، تهذیب التهذیب، بیروت، دار الفکر، ط1، 1404، ج3، ج5
- ابی عبدالله محمد بن یزید ابن ماجه، سنن ابن ماجه، باب فی فضائل اصحاب رسول الله(صلیاللهعلیهوآله)، من مجموعه الکتب السته، باشراف صالح بن عبدالعزیز، عربستان، دارالسلام، چ3، 1421ه. ق، ص2485
- ابی داوود سلیمان بن الاشعث، سنن ابی داود، باب فی الخلفا، من مجموعه الکتب السته، باشراف صالح بن عبدالعزیز، عربستان، دارالسلام، چ3، 1421ه. ق، ص 1564
- بن سورْ، محمد بن عیسی؛ الجامع الصحیح، کتابْ المناقب، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، ج 5، باب مناقب عبدالرحمن بن عوف.
- حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، الجزء الثالث، کتاب معرفْ الصحابْ، باب مناقب عبدالله بن مسعود.
- الاستیعاب بهامش الاصابه لابن حجر، الجز الثالث، ص 2 حرف "ه" باب عامر، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول 1328ه. ق
منابع مقاله
برگرفته از سایت دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقرالعلوم شناخت نامه حدیث، محمد محمدی ری شهری، قم،1397، ج ۲ ص ۳۵۱ ـ ۳۵۹.