پرش به محتوا

عشره مبشره

از ویکی‌وحدت

عَشْرَه مُبَشَّرَه، عنوانی در اصطلاح تاریخ و حدیث اهل‌سنت برگرفته از حدیث نبوی، برای اشاره به ده نفر از اصحاب است که پیامبر اکرم (صلّی‌الله علیه وآله) به آنها بشارت بهشت داده است. به این معنا که آنها در هر حال، به بهشت خواهند رفت. یعنی این‌که این ده نفر قطعا بهشتی هستند و حتی با وجود گناهان متعدد، هرگز داخل جهنم نخواهند شد.

متن حدیث

«حدثنا قتیبة أخبرنا عبدالعزیز بن محمد، عن عبدالرحمن بن حمید، عن أبیه، عن عبدالرحمن بن عوف، قال: قال رسول‌الله (صلّی‌الله علیه وآله): «أبوبکر فی الجنة، و عمر فی الجنة، و عثمان فی الجنة، و علی فی الجنة، و طلحة فی الجنة، و الزبیر فی الجنة، و عبدالرحمن بن عوف فی الجنة، و سعد بن أبی وقاص فی الجنة، و سعید بن زید فی الجنة، و أبو عبیدة بن الجراح فی الجنة[۱]».

این ده نفر بر طبق سنن ترمذی افراد ذیل هستند:

  1. ابوبکر بن ابی قحافه؛
  2. عمر بن خطاب؛
  3. عثمان بن عفان؛
  4. علی بن ابی‌طالب؛
  5. طلحة بن عبیدالله؛
  6. زبیر بن عوام؛
  7. عبدالرحمن بن عوف؛
  8. سعد بن ابی وقاص؛
  9. سعید بن زید؛
  10. ابوعبیده عامر بن عبدالله بن جرّاح.

بررسی طرق سندی حدیث

حدیث عشره مبشره از برخی از صحابه رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) نقل شده که در این‌جا به سه طریق آن، اشاره می‌کنیم:

الف) ازطریق عبدالرحمن بن عوف

احمد بن حنبل در «مسند» و ترمذی در «سنن» و نسائی در «فضائل الصحابه» از قتیبة بن سعید، از عبدالعزیز بن محمّد درآوردی، از عبدالرحمن بن حمید، از پدرش عبدالرحمن بن عوف نقل کرده که رسول خدا (صلّی‌الله علیه وآله) فرمود: «ابوبکر در بهشت است و عمر در بهشت است و عثمان در بهشت است و علی در بهشت است و طلحه در بهشت است و زبیر در بهشت است و عبدالرحمن بن عوف در بهشت است و سعد در بهشت است و سعید در بهشت است و ابوعبیدة بن جرّاح در بهشت است»[۲]. علاوه بر مسند ابن حنبل، منابع دیگری از اهل‌سنت، مانند: سنن الترمذی[۳]ُ مسند أبی یعلی[۴]ُ صحیح ابن حبّان[۵]ُ السنن الکبری[۶] و الآحاد و المثانی[۷]ُ به اسناد خود، حدیثِ یاد شده را از عبدالرحمان بن عوف، نقل کرده‌اند.

این حدیث از جهاتی اشکال دارد:

  1. حدیث ترمذی از طریق مصعب بدون شک مرسل است; زیرا حمید بن عبدالرحمن بن عوف، پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) را درک نکرده است. و این حدیث از طریق اوّل نیز مرسل به نظر می رسد; زیرا حمید بن عبدالرحمن بنا بر قول فلاّس و احمد بن حنبل و ابی اسحاق حربی و ابن ابی عاصم و خلیفة بن خیّاط و یعقوب بن سفیان و ابن معین، در سال 150 وفات یافته است[۸] و در آن سال، 73 سال داشته است. در نتیجه در سال 32 که همان سال وفات پدرش عبدالرحمن بن عوف یا بعد از او به یک سال است متولد شده است؛ یعنی حمید در سال 32 ه. ق به دنیا آمده[۹] و عبدالرحمن (پدر او)در سال 33 ه.ق فوت کرده است[۱۰]. بنابراین، او پدرش را یا درک نکرده و یا در یک سالگی درک کرده است و بدیهی است که در این سن، امکان دریافت مستقیم حدیث، وجود ندارد و حتما باید واسطه‌ای بین این دو باشد که هویت این واسطه معلوم نیست. چنان که روایت کودکی با این سن، به اتّفاقِ همه علما، قابل قبول نیست[۱۱]، به همین جهت است که بخاری گفته: حدیث حمید بن عبدالرحمن بن عوف از سعید بن زید صحیح تر از حدیث او از پدرش می باشد[۱۲].
  2. حمید بن عبدالرحمن بن عوف را نمی‌توان در این حدیث از تهمت جعل مبرّا ساخت؛ زیرا او از جمله کسانی است که از جانب معاویه برای جعل امثال این احادیث مأمور شده است.
  3. از آنجا که راوی این حدیث یعنی عبدالرحمن بن عوف از جمله این ده نفر در متن حدیث است لذا به آن سوء ظنّ حاصل می شود که ممکن است این حدیث را در شأن خودش جعل کرده باشد.
  4. در سند روایت، نام او، «عبد العزیز بن محمّد بن عبید الدراوردی» آمده است. در کتب رجالی اهل‌سنت، در‌باره او چنین آمده است: «عبد العزیز بن محمّد بن عبید الدراوردی، أبو محمّد المدنی، کان ثقة کثیر الحدیث یغلط[۱۳]» ابن حجر گفته است: «صدوق، کان یحدّث من کتب غیره فیخطی[۱۴]» نسایی، گفته است: «لیس بقوی» و قال أبو زرعة: «سیئ الحفظ[۱۵]» ابو حاتم نیز گفته است: «لا یحتجّ به[۱۶]» ابن حجر می‌گوید: «بخاری به جز دو حدیث از او نقل نکرده و آن دو را نیز به عبدالعزیز بن ابی حازم و دیگران مقرون ساخته است[۱۷].

ب) ازطریق سعید بن زید

متن حدیث به روایت سعید بن زید

راوی دوم حدیث «عشره مبشَّره»، سعید بن زید است. او خودش را نیز در شمارِ این ده تن آورده است. این روایت، به طرق ذیل، از سعید بن زید، نقل شده است:

ابو داوود از حفص بن عمر نمری از شُعبه از حُرّ بن صیاح از عبد الرحمان بن اَخنَس، چنین نقل کرده است: سعید بن زید صحابی گفت: از پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) شنیدم که ده نفر، در بهشت اند: پیامبر، ابو بکر، عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر بن عَوّام، سعد بن مالک و عبد الرحمان بن عوف. اگر می‌خواستم، [نفر] دهم را نام می‌بُردم. از وی پرسیدند: چه کسی است؟ ساکت شد. چون دوباره پرسیدند، گفت: سعید بن زید[۱۸].

بیشتر طرق حدیث «عشره مبشّره» به سعید بن زید بن عمرو بن نفیل عدوی بازمی‌گردد که شش نفر از راویان از او نقل کرده‌اند:
1 ـ روایت عبدالله بن ظالم مازنی[۱۹].
عبد اللّه بن ظالم: نسائی و دار قطنی به صحیح نبودن این طریق تصریح کرده‌اند[۲۰].

این طریق به نظر بخاری و مسلم صحیح نیست، حاکم نیشابوری در «المستدرک علی الصحیحین» می‌گوید: بخاری و مسلم به روایات عبدالله بن ظالم احتجاج نکرده‌اند[۲۱]. ذهبی نیز در «تلخیص المستدرک» می‌گوید: بخاری عبدالله بن ظالم را یاد کرده و می‌گوید: حدیثش صحیح نیست[۲۲].
عقیلی حدیث او را صحیح دانسته، و ابن عدی از بخاری همین مطلب را نقل کرده است[۲۳].

2 ـ روایت عبدالرحمن بن أخنس[۲۴]
ابن حجر از او به «مستور» تعبیر کرده[۲۵] و سرخسی «مستور» را در ردیف فاسق و کافر و بی‌عقل و هواپرست قرار داده است، و گفته است که محمّد بن حسن شیبانی تصریح کرده بر این که خبر او همانند خبر فاسق است[۲۶] درحالی‌که درباره خبر صحیح شرط کرده‌اند که ناقل آن در عدالت مشهور باشد.

اشکال دیگری که در این سند وجود دارد این که محمّد بن طلحة بن مصرف یامی کوفی در سند آن واقع شده که نسائی او را قوی ندانسته و ابن معین او را ضعیف معرفی کرده و ابن سعد می‌گوید: او دارای احادیث منکر است[۲۷].
3 ـ روایت حُمید بن عبدالرحمن بن عوف[۲۸]
حدیث حُمید بن عبدالرحمن بن عوف از سعید بن زید از پسرش عبدالرحمن بن حمید نقل کرده، و او از عمر بن سعید بن شریح مدنی، و او از موسی بن یعقوب زمعی و او از محمّد بن اسماعیل بن ابی فدیک حدیث «عشره مبشره» را نقل کرده است.دو نفر از او روایت را نقل کرده‌اند که یکی به گزارش ابن حجر و ذهبی[۲۹]و دیگری به تصریح نسایی[۳۰]، ضعیف شمرده شده است. در مورد حُمید بن عبدالرحمن که قبلا سخن به میان آمد.علی بن مدینی، موسی بن یعقوب را ضعیف الحدیث و منکر الحدیث دانسته و نسائی او را غیر قوی معرفی کرده است [۳۱] و ابن ابی فدیک را نیز ابن سعد غیر حجت معرفی کرده است[۳۲].

4 ـ روایت ریاح بن حارث[۳۳]
روایت ریاح از سعید بن زید را به طور انفراد نوه‌اش صدقة بن مثنی بن ریاح نقل کرده است، و از صدقه، یحیی بن سعید قطان و عیسی بن یونس، و او از هشام بن عمار و عبدالواحد بن زیاد، و او از ابوکامل مظفّر بن مدرک این حدیث را نقل کرده‌اند. در مورد هشام بن عمار، ابوداوود می‌گوید: چهارصد حدیث مسند روایت کرده که هیچ یک اصل و اساسی ندارد[۳۴] و در مورد عبدالواحد بن زیاد عبدی بصری، ذهبی در ترجمه او می‌گوید: یحیی و ابن حبّان او را چیزی به‌حساب نیاورده و ذهبی درباره او می‌گوید: او دارای اوهامی است[۳۵].
5 ـ روایت ابوالطفیل[۳۶]
این طریق از منفردات روایت اوست[۳۷]. روایت ابوالطفیل عامر بن واثله از سعید بن زید منفرداً از ولید بن عبدالله بن جُمیع قرشی و فرزندش از او، و محمّد بن بکیر حضرمی نیز از ثابت این حدیث را نقل کرده است.روشن است که چنین سندی با ویژگی‌های ذکر شده، حدیث را از حدّ واحد بودن و تردید در صدور آن، خارج نمی‌کند.

اما ولید بن عبدالله; ابن حبّان او را در جمله ضعفا برشمرده و احتجاج به احادیث او را باطل دانسته است. و عقیلی می‌گوید: در حدیث او اضطراب است و حاکم نیشابوری می‌گوید: اگر مسلم حدیث او را تخریج نمی‌کرد، اولی بود و فرزندش ثابت از مجاهیل است و محمّد بن بکیر نیز به صاحب غرائب معرفی شده است[۳۸]. روایات سعید بن زید غیر از آن که از حیث سند مشکل دارد از حیث متن نیز مضطرب است؛ زیرا در بعضی از سندها، ابوعبیدة بن جراح از جمله ده نفر شمرده شده و در برخی نیز به ابن مسعود بشارت داده شده است[۳۹] مضافاً به این که سعید بن زید در متن حدیث «عشره مبشره» آمده و لذا او در صدد تزکیه خودش و دیگران است، و این جای اتهام است که چگونه شخصی خودش را تزکیه می‌کند و در جای خود به اثبات رسیده که اگر کسی دیگری را تزکیه کند درحالی‌که آن شخص دیگر تزکیه کننده مزکّی است، تزکیه او در شریعت اسلام مورد قبول واقع نمی‌شود[۴۰].

6- روایت زیاد بن علاقه [۴۱]
طریق این روایت، واحد است و زیاد بن علاقه هم منحرف از اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) بوده است[۴۲]همچنین حسن بن صالح، او را فراوان مذمت کرده است[۴۳].

ج) ازطریق عبدالله بن عمر

طبرانی از احمد بن الحسین بن عبدالملک قصری مؤدب و او از حامد بن یحیی و او از سفیان، از سفیان بن خمس، از حبیب بن ابی ثابت، از عبدالله بن عمر از رسول خدا (صلّی‌الله علیه وآله) حدیث «عشره مبشره» را نقل کرده است[۴۴]:

  • در سند این حدیث سفیان بن عیینه واقع شده که اهل تدلیس معرفی شده است [۴۵].
  • و نیز در سندش حبیب بن ابی ثابت است که ابن خزیمه و ابن حبّان او را مدلّس به‌حساب آورده‌اند[۴۶][۴۷].

اختلاف در سند و محتوای حدیث

عالمان شیعه نقدهایی به لحاظ سند و محتوا به این حدیث وارد کرده‌اند که از آن جمله می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

وجود نام راویان در روایت

نکته دیگری که باعث تضعیف این حدیث می‌شود، آن‌‌که نام عبدالرحمن‌بن‌عوف و سعیدبن‌زید جزء افراد بشارت داده شده به بهشت است؛ این در حالی است که آنان خود این حدیث را نقل کرده‌اند و این موجب شک و تردید است. از طرفی، چرا این حدیث به وسیله هشت نفر دیگر، نقل نشده است؟! چرا در روز سقیفه که بر سر خلافت، اختلاف بود و مهاجرین برای شایستگی خود فضایلی را نقل می‌کردند، کسی به این حدیث استناد نکرد؟!

مخالفت با قرآن

اگر قرار باشد که عشره مبشره با وجود هر گونه گناه صد در صد بهشتی باشند، پس باید پیامبر اسلام (صلّی‌الله علیه وآله) هم به طریق اولی این‌چنین باشد؛ در حالی که قرآن کریم خلاف آن را می‌گوید.

خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر اسلام می‌فرماید: و لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا. إِذًا لَأَذَقْنَاکَ ضِعْفَ الْحَیَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنَا نَصِیرًا [اسراء–74] .

«و اگر ما تو را ثابت قدم نمی‌گرداندیم، نزدیک بود که به مشرکین اندک تمایل و اعتمادی بکنی. که در این صورت، کیفر این عمل تو را به تو می‌چشاندیم و عذاب تو را در دنیا و آخرت مضاعف می‌کردیم، آن‌گاه از قهر و خشم ما هیچ یاوری بر خود نمی‌یافتی».

خداوند در قرآن کریم چنان حمایتی از پیامبرش کرده که از احدی نکرده است؛ اما با این‌حال، به او می‌گوید که اگر کمی از راه حق منحرف شوی و به مشرکین تمایل پیدا کنی، تو را عذاب خواهم کرد!

با این وضعیت، چگونه ممکن است به اصحاب او آن چنان آزادی داده شود که با وجود هر گناهی باز هم به بهشت برین راه یابند؟!

ارزیابی حدیث عشره مبشره

در ارزیابی این حدیث، به نکاتی می‌رسیم که نشان می‌دهند این حدیث، حتّی بر پایه معیارهای حدیث شناسی اهل‌سنت، فاقد اعتبار است. این نکات، عبارت اند از:

نقل نشدن آن به وسیله بخاری و مسلم

نخستین نکته قابل تأمّل در مورد حدیث «عشره مبشَّره»، این است که این حدیث، در مهم ترین کتب حدیثی اهل‌سنت، یعنی: صحیح البخاری و صحیح مسلم، نقل نشده است. با توجّه به اهمّیت این حدیث و موضوع آن، اگر این حدیث اعتبار لازم را داشت، قطعا مورد توجّه بخاری و مسلم، قرار می‌گرفت و در کتاب هایشان نقل می‌شد. این موضوع، نشانمی‌دهد که آنان، اعتمادی به این گزارش نداشته اند.

نقل نشدن آن به وسیله دیگر افرادی که بهشتی نامیده شده‌اند

نکته دیگری که موجب تضعیف حدیث «عشره مبشَّره» می‌شود، این است که جز عبد الرحمان بن عوف و سعید بن زید، دیگر افرادی که در این حدیث، بهشتی معرّفی شده‌اند، آن را از پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) نقل نکرده اند. این پرسش جدّی است که: چرا پیش از این که سعید بن زید، این حدیث را در زمان عثمان از پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) نقل کند، هیچ یک از آن نُه نفر، به نفع خود به آن استناد نکرده است؟ و چرا در جنگ جمل، زبیر در احتجاج با امام علی (علیه‌السّلام)، آن را از سعید بن زید نقل کرده[۴۸]، نه از پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله)؟

نپذیرفتن شهادت متّهم

با عنایت به این که سند حدیث «عشره مبشَّره»، به عبد الرحمان بن عوف و سعید بن زید می‌رسد و این دو، خود، در شمارِ بشارت داده شدگان به بهشت در این حدیث اند، شهادت آنها بر خوبی خود، هر چند در کنار دیگران، به اتّفاق علما، قابل قبول نیست[۴۹]. گفتنی است که علما، تمام شرایط شاهد را برای راوی هم معتبر شمرده اند و متّهم بودن راوی به تعریف از خودش، یکی از موانع پذیرش روایت، دانسته شده است. اجماع فقها در این موضوع، ثابت است[۵۰].

اضطراب در متن حدیث

افزون بر ضعف اسناد حدیث «عشره مبشَّره»، اضطراب شدید متن آن، قرینه ای دیگر بر عدم صدور حدیثِ یاد شده است؛ زیرا در برخی از گزارش‌ها، نام پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) در شمارِ بهشتیان آمده و در برخی دیگر، نیامده است[۵۱]. نیز در برخی از گزارش ها، نام ابو عبیده جرّاح آمده[۵۲] و در برخی نیامده است؛بلکه در برخی گزارش‌ها، تنها نام شش نفر ذکر شده است[۵۳].

هم‌چنین در برخی گزارش ها به نقل از پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله)، نام ده نفر، ذکر شده[۵۴] و در برخی، نام افراد به وسیله سعید بن زید و پس از طرح کلّی موضوع، ذکر شده است[۵۵]. در یکی از نقل‌ها ابوعبیده، جزو ده تن است، ولی‌ در روایتی که مستدرک نقل کرده، به جای وی نام ابن‌مسعود آمده است. در روایتی که در سنن ابی‌داود و سنن ابن‌ماجه نقل شده به جای هر دوی آنها نام رسول‌خدا (صلّی‌الله علیه وآله) عنوان شده است. [در "الاستیعاب" به این اختلافات اشاره شده است]. هم‌چنین در یکی از روایات ابی‌داود، یکی از آن ده تن، سعدبن‌ابی‌وقاص است؛ اما در روایات دیگری که ابی‌داود ناقل آن است، به جای سعدبن‌ابی‌وقاص، سعدبن‌مالک ذکر شده است.

تعارض با برخی از احادیثِ مورد قبول اهل‌سنت

بر پایه دیدگاه اهل‌سنت، حدیث «عشره مبشَّره»، با احادیث دیگری که مورد قبول آنهاست، معارض است، مانند: آنچه مؤلّفان کتاب‌های شش گانه (بخاری، مسلم، نسایی، ابو داوود، ترمذی، ابن ماجه) و غیر آنها از سعد بن ابی وقّاص ـ که خود، یکی از عشره مبشّره است ـ نقل می‌کنند که وی می‌گوید: نشنیدم پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) برای کسی که روی زمین راه می‌رود، بگوید از اهل بهشت است، مگر برای عبد اللّه بن سلام[۵۶].

به همین دلیل، بزرگان اهل‌سنت در صدد توجیه این تعارض بر آمده اند. از جمله: «إنّ سعدا کرّه تزکیة نفسه لأنّه أحد العشرة؛ یکی از توجیهات این است که چون سعد بن ابی وقّاص یکی از این ده تن بوده است، نخواسته از خود تعریف و تمجید کند[۵۷]» «إنّ نفی سماعه ذلک، لا یدلّ علی نفی البشارة لغیره؛ توجیه دیگر آن است که نشنیدن او، دلالتی بر بشارت ندادن به دیگران ندارد[۵۸]»، «أی البشارة وقعت حینما کان یمشی عبد اللّه بن سلام بخلاف بشارات غیره؛ توجیه دیگر این که مقصود سعد این است که تنها بشارت دادن به عبداللّه بن سلام در حال راه رفتن او بوده است ولی بشارت دیگران در حالت‌های دیگر بوده است([۵۹].» و «إنّ سعدا قال ذلک بعد موت المبشَّرین و لم یتأخّر إلاّ سعدا و سعیدا؛ و توجیه آخر اینکه، سعد این جمله را پس از مرگ بشارت داده شدگان گفته است، هنگامی که تنها خود او و سعید زنده بوده اند[۶۰]

برخی شواهد تاریخی بر نادرستی حدیث

یکی از نکات مهم در ارزیابی حدیث «عشره مبشَّره»، این است که بعید است سعید بن زید در دوران حیات پیامبر خدا (صلّی‌الله علیه وآله)، این حدیث را از ایشان شنیده باشد، ولی آن را در دوران خلیفه اوّل و دوم و سوم، بازگو نکرده باشد.

شاهد این مطلب آن است که خلیفه اوّل در جریان سقیفه به آن استناد نکرد، در صورتی که به اموری کم اهمّیت تر از این موضوع، استناد کرد.

همچنین اگر این حدیث صحّت می‌داشت و در زمان پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) نقل شده بود، هنگامی که عثمان در محاصره قرار گرفت، به آن استناد می‌کرد و بسیاری از بزرگان مهاجر و انصار، از جمله طلحه و زبیر ـ که طبق این حدیث، خود، جزء ده بهشتی بشارت داده شده به بهشت اند ـ اقدام به محاصره و قتل او نمی‌کردند، یا برای پیشگیری از قتل وی، به آن استناد می‌شد، در حالی که در هیچ یک از مصادر تاریخی به آن اشاره نشده است.

گفتنی است علامه امینی به این حدیث پرداخته و اسناد آن را بررسی کرده است[۶۱].

پانویس

  1. مسند احمد، ج 1، ص 193; ترمذى، ج 5، ص 647; کتاب المناقب باب مناقب عبدالرحمن بن عوف; فضائل الصحابه، ص 28.
  2. مسند احمد، ج 1، ص 193; ترمذى، ج 5، ص 647; کتاب المناقب باب مناقب عبدالرحمن بن عوف؛ فضائل الصحابه، ص 28
  3. سنن الترمذی : ج ۵ ص ۶۴۷ ح ۳۷۴۷.
  4. ، مسند أبی یعلی : ج ۲ ص ۳۸۲ ح ۸۳۱.
  5. صحیح ابن حبّان : ج ۱۵ ص ۴۶۳ ح ۷۰۰۲.
  6. السنن الکبری : ج ۵ ص ۵۶ ح ۸۱۹۴.
  7. الآحاد و المثانی : ج ۱ ص ۱۸۲ ح ۲۳۲.
  8. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 30.
  9. ر. ک : الغدیر : ج ۱۰ ص ۱۲۲.
  10. الاستیعاب : ج ۲ ص ۳۹۰ ش ۱۴۵۵، تهذیب الکمال : ج ۱۷ ص ۳۲۸ ش ۳۹۲۳.
  11. ر. ک : تدریب الراوی : ص ۲۶۵.
  12. سنن ترمذى، ج 5، ص 647.
  13. الطبقات الکبری : ج ۵ ص ۴۲۴، تهذیب الکمال : ج ۱۸ ص ۱۸۷ ش ۳۴۷۰.
  14. (تقریب التهذیب : ص ۶۱۵).
  15. (تهذیب التهذیب : ج ۳ ص ۴۴۸ ش ۴۸۲۵).
  16. (میزان الاعتدال : ج ۲ ص ۶۳۴ ش ۵۱۲۵).
  17. هدى السارى، ص 441.
  18. ر.ک : ح ۸۳۲ (سنن أبی داود عن عبدالرحمن بن الأخنس).
  19. ر. ک : سنن أبی داوود : ج ۴ ص ۲۱۱ ح ۴۶۴۸.
  20. ر.ک : الضعفاء الکبیر : ج ۲ ص ۲۶7؛ ر. ک : فضائل الصحابة، نسایی : ص ۲۸، العلل، دارقطنی : ج ۴ ص ۴۰۹.
  21. المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 316و317.
  22. المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 316و317.
  23. تهذیب التهذیب، ج 3، ص 176.
  24. ر. ک : همان، ح ۸۰۴
  25. تقریب التهذیب، ج 1، ص 472
  26. اصول سرخسى، ج 1، ص 370.
  27. ر. ک : فتح المغیث : ص ۱۳۵ ـ ۱۴۵ و تهذیب التهذیب : ج ۵ ص ۱۴۴
  28. ر. ک : سنن الترمذی : ج ۵ ص ۶۴۷ ح ۳۷۴۷.
  29. ر. ک : تهذیب التهذیب : ج ۳ ص ۴۴۸ و میزان الاعتدال : ج ۳ ص ۶۳۴.
  30. ر. ک : الضعفاء و المتروکون : ص ۲۳۶.
  31. تهذیب التهذیب، ج 5، ص 585.
  32. تهذیب التهذیب، ج 5، ص 42.
  33. ر. ک : مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۳۹۷ ح ۱۶۲۹
  34. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 37.
  35. تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 258.
  36. ر. ک : المعجم الأوسط : ج ۲ ص ۲۸۹ ح ۲۰۰۹.
  37. ر. ک : المعجم الأوسط : ج ۲ ص ۲۸۹ ـ ۲۹۰ ح ۲۰۰۹.
  38. تهذیب التهذیب، ج 6، ص 90.
  39. مستدرک حاکم، ج 3، ص 316.
  40. الافصاح فى الامامة، ص 71; تلخیص الشافى، ج 3، ص 241.
  41. ر. ک : المعجم الأوسط : ج ۴ ص ۳۳۹ ح ۴۳۷۴
  42. ر. ک : تهذیب التهذیب : ج ۲ ص ۲۲۷ ش ۲۴۴۶
  43. ر. ک : تهذیب التهذیب : ج ۱ ص ۵۵۴ ـ ۵۵۶
  44. المعجم الاوسط، ج 3; کنز العمال، ج 11، ص 645.
  45. میزان الاعتدال، ج 2، ص 170، رقم 3327.
  46. تهذیب التهذیب، ج 1، ص 431.
  47. گردآوری از کتاب: امام شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ اول، ج 2، ص 602.
  48. ر. ک : الإفصاح : ص ۷۱، تلخیص الشافی : ج ۳ ص ۲۴۱.
  49. ر. ک : تدریب الراوی : ص ۲۶۵.
  50. ر. ک : الفقه الإسلامی و أدلّته : ج ۸ ص ۶۰۴۱
  51. سنن الترمذی : ج ۵ ص ۶۴۷ ح ۳۷۴۷، مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۴۱۰ ح ۱۶۷۵.
  52. سنن الترمذی : ج ۵ ص ۶۴۷ ح ۳۷۴۷، مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۴۱۰ ح ۱۶۷۵.
  53. الآحاد و المثانی : ج ۱ ص ۱۸۲ ح ۲۳۲، جزء ابن عاصم : ص ۸۰.
  54. مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۳۹۸ ح ۱۶۳۱.
  55. المعجم الأوسط : ج ۱ ص ۲۶۷ ح ۸۶۹ و ج ۲ ص ۲۸۹ ح ۲۰۰۹.
  56. حیح البخاری : ج ۳ ص ۱۳۸۷ ح ۳۶۰۱، صحیح مسلم : ج ۴ ص ۱۹۳۰ ح ۱۴۷، فضائل الصحابة، نسایی : ص ۴۵ ح ۱۴۸، مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۳۵۸ ح ۱۴۵۳، السنن الکبری : ج ۵ ص ۷۰ ح ۸۲۵۲.
  57. فتح الباری : ج ۷ ص ۱۲۹،
  58. (شرح صحیح مسلم، نووی : ج ۶ ص ۱۶۴)
  59. مرقاة المفاتیح : ج ۵ ص ۶۲۲)
  60. (فتح الباری : ج ۷ ص ۱۳۰)
  61. الغدیر : ج ۱۰ ص ۱۲۲ ـ ۱۲۳.

منابع

  1. سید مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف، قم: دانش، چ دوم 1376، ج 1، 6و 7.
  2. بن عیسی محمد الترمذی، جامع الترمذی، باب مناقب عبدالرحمن بن عوف، من مجموعه الکتب السته، باشراف صالح بن عبدالعزیز، عربستان، دارالسلام، چ3، 1421ه. ق، ص 2037
  3. العسقلانی، شهاب الدین، تهذیب التهذیب، بیروت، دار الفکر، ط1، 1404، ج3، ج5
  4. ابی عبدالله محمد بن یزید ابن ماجه، سنن ابن ماجه، باب فی فضائل اصحاب رسول‌الله(صلّی‌الله علیه وآله)، من مجموعه الکتب السته، باشراف صالح بن عبدالعزیز، عربستان، دارالسلام، چ3، 1421ه. ق، ص2485
  5. ابی داوود سلیمان بن الاشعث، سنن ابی داود، باب فی الخلفا، من مجموعه الکتب السته، باشراف صالح بن عبدالعزیز، عربستان، دارالسلام، چ3، 1421ه. ق، ص 1564
  6. بن سورْ، محمد بن عیسی؛ الجامع الصحیح، کتابْ المناقب، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، ج 5، باب مناقب عبدالرحمن بن عوف.
  7. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، الجزء الثالث، کتاب معرفْ الصحابْ، باب مناقب عبدالله بن مسعود.
  8. الاستیعاب بهامش الاصابه لابن حجر، الجز الثالث، ص 2 حرف "ه" باب عامر، دارالاحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول 1328ه. ق

منابع مقاله

برگرفته از سایت دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقرالعلوم شناخت نامه حدیث، محمد محمدی ری شهری، قم،1397، ج ۲ ص ۳۵۱ ـ ۳۵۹.