عمر بن سعد بن ابی وقاص
نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.
یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در تاریخ زیر تغییر یافته است: ۰۶:۵۷، ۱۴ اوت ۲۰۲۲؛
نام | عمر بن سعد بن ابیوقّاص بن مالک بن اُهَیب (وَهَیب) بن عبدمناف بن زهره بن کلاب بن مُرّه |
---|---|
القاب و سایر نامها | ابوحفص • زُهری • قرشی • مدنی |
درگذشت | در 65 یا 66 یا 67ق • قیام مختار |
دین و مذهب | اسلام |
فعالیتها | تشویق پدرش به ادعای خلافت در ماجرای حکمیت • شهادت علیه حجر بن عدی • فرماندهی سپاه کوفه در واقعه کربلا • پرتاب نخستین تیر جنگ به سوی امام حسین(ع) و یارانش • دستور تازاندن اسب بر بدن امام |
عمر بن سعد معروف به ابن سعد، فرزند سعد بن ابیوقاص از سرداران صدر اسلام بود. او در زمان پیامبر اکرم (و به قولى در دوران عمر) به دنیا آمد، و در نوجوانی همراه پدرش در فتح عراق شرکت داشت. ابن سعد، فرمانده سپاه ابن زیاد در کربلا بود که با امام حسین(ع) جنگید و دستور داد پس از شهادت آن حضرت، اسب بر بدن او تاختند و اهل بیت او را اسیر کرده به کوفه بردند.
عمربن سعد کیست
عمر بن سعد، پسر ابی وقاص بود. پدر عمر، از مشاهیر اصحاب پیامبر اسلام(ص)، و از سرداران صدر اسلام و امرای عرب بود. او جزو اولین افرادی بود که اسلام آورد و در زمان پیامبر(ص) در جنگ های زیادی شرکت کرد.
سعد بن ابی وقاص از طایفه بنی زهره و قریش بود و با مادر پیامبر اکرم(ص) خویشاوندی قبیله ای داشت. مدت سه سال حاکم کوفه شد. و از اعضای شورای شش نفرهای بود که برای تعیین خلیفه از جانب عمر انتخاب شده بودند.
مورخان سال تولد عمر بن سعد را سال مرگ عمر بن خطاب و یا در دوران پیامبراکرم(ص) دانستهاند. عمر بن سعد بعد از کشته شدن عثمان، پدرش را تشویق کرد تا ادعای خلافت کند، اما پدرش این پیشنهاد را رد کرد. او از جمله اشراف کوفه بود که علیه حجر بن عدی گواهی داد. و این گواهی زمینه ساز شهادت حجر به دست معاویه شد.
گزارش ورود امام حسین(ع) به مکه
خوارزمی به نقل از ابن اعثم کوفی میگوید هنگامی که حسین بن علی(ع) به علت خودداری از بیعت با یزید بن معاویه از مدینه مهاجرت کرد و به مکه پناه برد، عمر بن سعد، امیر(یا شاید امیر الحاج) مکه بود. چون تمایل و استقبال حجاج خانه خدا را از حسین(ع) مشاهده کرد به مدینه رفت و برای یزید نامه نوشت و او را از آمدن حسین(ع) به مکه آگاه ساخت.
خیانت به سفیر امام(ع)
مسلم بن عقیل نماینده امام حسین(ع) به کوفه رفت تا از مردم به نفع امام بیعت بگیرد، ابن سعد نیز چون برخی از اشراف کوفه به یزید نامه نوشت و توصیه کرد که اگر میخواهد کوفه از دستش خارج نشود، نعمان بن بشیر حاکم وقت کوفه را برکنار سازد. مسلم بن عقیل پس از آنکه به دستور عبیدالله بن زیاد دستگیر شد در مجلس عبیدالله، پنهان از دیگران به عمر بن سعد وصیت کرد، اما ابن سعد وصیت مسلم را برای عبیدالله بازگو کرده و به مسلم خیانت ورزید.
یکی از وصیت های مسلم به ابن سعد این بود که پیکی را به سوی امام حسین(ع) بفرستد تا او را از پیمان شکنی مردم کوفه باخبر ساخته و از میانه راه برگرداند. پس از شهادت مسلم، ابن سعد بنا بر وصیت او پیکی را به سوی امام حسین(ع) روانه کرد تا اوضاع کوفه را به امام(ع) خبر دهد. برخی دیگر از منابع بر این اعتقادند که مسلم بن عقیل از محمد بن اشعث خواسته بود تا فردی را به سوی امام حسین(ع) بفرستد و ایشان را از پیمان شکنی کوفیان باخبر سازد.
آرزوی حکومت ری
در زمان واقعه کربلا عمر بن سعد، جوانی جویای مقام بود طبق آنچه که در کتب روایی نقل شده او در گیر و دار توسعۀ حکومت اسلام در سراسر جهان آن روز و گسترش قلمرو حکومت در ایران، بسیار مشتاق حکومت در نواحی مرکزی ایران به مرکزیت ری آن زمان بوده است. منطقه ای وسیع و خوش آب و هوا و متنعم و برخوردار از مواهب طبیعی و انسانی. مطابق آنچه سید محمد صحفی در ترجمۀ کتاب شریف «اللهوف علی قتل الطفوف» یا همان مقتل لهوف سید ابن طاوس مینویسد آرزوی عمر سعد در حکومت بر ری در حال تحقق بود.
همزمان با ورود امام حسین(ع) به عراق، یزید خلیفۀ تازه بر تخت نشسته، حکم ولایت او بر ری را به همراه ۴۰۰۰ نفر سواره نظام جنگی، برای عزیمت به ری به وی می سپارد. او عازم سفر می شود که خبر حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه، عبیدالله بن زیاد را وامیدارد تا ابن سعد را برای مقابله با امام بفرستد. وی ابتدا از این کار سرباز میزند، اما عبیدالله بن زیاد او را تهدید میکند که یا باید به مقابله با حسین (ع) برود و یا فرمان حکومت ری را پس دهد.
عمر بن سعد از علمای اسلامی بود و میدانست کشتن فرزند پیغمبر و ارتکاب این جنایت گناهی نابخشودنی است به همین خاطر یک شب را از یزید مهلت گرفت تا تصمیم بگیرد. همۀ خردمندان قوم او را از مقابلۀ با سید الشهداء بر حذر داشتند ولی عشق بی انتها به قدرت چنان قلب او را تسخیر کرده بود که هیچ نصیحتی اثرگذار نبود. فردای آن روز عمر بن سعد برخلاف نظر دوستان و آشنایان، راه کربلا را در پیش گرفت و با چهار هزار نفر سپاهی، عازم نبرد با امام(ع) گردید.
ارسال پیک نزد امام حسین(ع)
عمر سعد جمعه، دوم یا ۳ محرم ۶۱ ق /۶۸۰ م وارد کربلا شد و قره بن قیس حنظلی را به نزد امام حسین(ع) فرستاد تا از امام بپرسد که برای چه به عراق آمده است ؟ امام در جواب پاسخ داد که مردم کوفه از من دعوت کردهاند، از این روی به عراق آمدهام، حال اگر نمیخواهند برمیگردم. ابن سعد پاسخ امام را به عبیدالله نوشت، اما اطرافیان عبیدالله مانند شمر بن ذی الجوشن و دیگران که طرفدار جنگ با امام حسین(ع) بودند، عبیدالله را از نشان دادن نرمش در مقابل امام منع کردند.
عبیدالله برای ابن سعد که ابتدا میخواست این موضوع را با صلح فیصله دهد، نوشت که یا با حسین(ع) جنگ کند و یا فرماندهی سپاه کوفه را به شمر بن ذی الجوشن واگذارد، اما ابن سعد در پاسخ این نامه به شمر گفت که او خود امیر سپاه خواهد بود و با حسین(ع) جنگ خواهد کرد. او در پی دستور ابن زیاد، پنج هزار سوار را بر شریعه فرات گماشت تا مانع از برداشتن آب توسط سپاه امام شوند.
ملاقات با امام حسین(ع)
عمر بن سعد در حد فاصل زمانی سوم محرم تا نهم محرم، چندین بار با امام(ع) ملاقات کرد و با حضرت(ع) سخنانی را رد و بدل کرد. نقل شده که روزی امام(ع) شخصی را نزد پسر سعد فرستاد و از وی خواست تا شبانه با او دیدار کند.
شب هنگام، اباعبدلله و ابن سعد هریک با همراهی بیست سوار به محل ملاقات آمدند؛ امام حسین(ع)، به جز عباس(ع) و علیاکبر(ع)، از سایر یاران خواست که فاصله بگیرند ابن سعد نیز فرزندش حفص و غلامش را نگاه داشت و به دیگران دستور داد تا عقب بروند.
در این دیدار امام حسین(ع) به او فرمود: «عمر، وای بر تو؛ تو را چه میشود از خدایی که بازگشت همه ما به سوی اوست نمیترسی که به جنگ من آمدی ؟ حال آن که میدانی که من کیستم. از این خیال و اندیشهی ناصواب در گذر و راهی که صلاح دین و دنیای تو در آن است، اختیار کن و به نزد من آی و خود را از این ضلالت بیرون آور و بدین دنیای غدّار فریبنده که او چون من و تو بسیار دیده، مغرور نشو و یقین بدان که سعادت و سلامت تو در آنچه که میگویم است.»
ابن سعد گفت: «راست گفتی؛ امّا از آن میترسم که چون به نزد تو آیم، [عبیدالله] خانهام را خراب کند.» امام(ع) فرمود: «من خانهای بهتر از آن، برای تو بنا میکنم.»
عمر بن سعد گفت: «قطعه زمینی آباد و حاصلخیز دارم؛ میترسم که ابنزیاد آن را از دستم بگیرد و فرزندانم را از منفعت آن محروم سازد.»
امام حسین(ع) فرمود: «من زمینی بهتر از آن، در حجاز به تو میدهم.»
عمر ساکت شد و دیگر سخنی نگفت. امام(ع) چون چنین دید در حالی که میفرمود: «خداوند تو را هلاک سازد و در روز قیامت نیامرزد؛ امید دارم که به فضل خدا از گندم عراق نخوری» بازگشت.
عمر بن سعد گفت: «ای حسین(ع) ! اگر گندم نباشد، جو هم میتوان خورد» او این سخن را گفت و سپس به اردوگاه خود بازگشت.
نقل شده که در یکی از این دیدارها، امام(ع) ابراز تمایل کردند که در صورت نخواستن ایشان از سوی مردم کوفه، حاضرند به حجاز برگردند. ابن سعد پاسخ امام(ع) را برای عبیدالله نوشت و خواستار پذیرش این پیشنهاد و در نتیجه پایان مسالمتآمیز این ماجرا شد.
اما ابنزیاد با فتنه انگیزی و توصیهی شمر، که او را به از دست ندادن فرصت و کشتن امام(ع) تشویق میکرد در نامهای به ابن سعد، بر انجام جنگ سفارش نمود و در آن تاکید کرد که در صورت تمرد از این دستور، فرماندهی سپاه را به شمر بن ذیالجوشن بسپارد.
نامه ابن زیاد توسط شمر به دست ابن سعد رسید. ابن سعد شمر را به جهت برانگیختن ابن زیاد به جنگ و رد پیشنهاد مسالمتجویانه خود، به شدت ملامت کرد با این حال گفت که خود متولی این امر (شهادت امام(ع)) خواهد شد.
جنایات عمر بن سعد
یکی از جنایات عمر بن سعد در کربلا، بستن آب بر امام حسین(ع) و اهل بیتش بود. در پی دستور ابن زیاد، عمر بن سعد، عمرو بن حجاج زبیدی را احضار کرد و به او دستور داد تا به همراه پانصد نفر از سپاهیان کوفه از رسیدن آب به خیام اهل بیت(ع) جلوگیری کند.
در روز تاسوعا، عمر بن سعد، سپاهیان خود را آمادهی جنگ کرد و ندا در داد که: «ای سواران خدا! سوار شوید؛ مژده باد شما را به بهشت.» کوفیان هم سوار شده، مهیای نبرد شدند.
اما به در خواست امام(ع) که از آنان خواسته بود شب عاشورا را برای انجام عبادت، به ایشان مهلت دهند از انجام جنگ در این روز منصرف شد و جنگ را به روز عاشورا موکول کرد. در روز عاشورا او سپاه خود را برای حمله آراست و فرماندهان سپاهش را معرفی نمود و آماده آغاز جنگ شد.
نقل شده که پیش از آغاز جنگ، امام(ع) در یکی از سخنرانیهای خود، عمر بن سعد را خطاب قرار داد و فرمود:
«ای عمر! آیا تو مرا میکشی و میپنداری آن زنازاده، فرزند زنازاده تو را حاکم سرزمین های ری و گرگان خواهد کرد ؟ به خدا قسم هرگز گوارایی آن روز را نخواهی چشید. این امری است حتمی؛ پس هر چه میخواهی انجام بده که تو پس از من در دنیا و آخرت شادمان نخواهی بود».
اما ابن سعد بی توجه به این سخنان، غلامش را پیش خواند و نخستین تیر را به سوی امام حسین(ع) و یارانش رها کرد و با صدای بلند خطاب به اصحاب و یاران خود گفت که «نزد امیر شهادت دهید که من اولین کسی بودم که تیر جنگ را رها کردم.»
نقل شده که در عصر عاشورا و در آخرین لحظات عمر شریف امام(ع)، زینب کبری(س) از خیمهگاه بیرون آمد و با دیدن صحنه شهادت آن حضرت(ع) خطاب به عمر سعد فرمود: «ای عمر بن سعد ! آیا اباعبدالله کشته میشود و تو نظاره میکنی ؟»
عمر سعد در حالی که اشک بر روی گونه و محاسنش جاری بود صورتش را از حضرت زینب(س) برگرداند.
پس از شهادت سالار شهیدان(ع)، عمر بن سعد برای اسب تاختن بر پیکر مطهر امام(ع) از میان یارانش داوطلب خواست. پس ده نفر از کوفیان اظهار آمادگی کردند و بر اسبان خود سوار شدند و بر بدن امام(ع) تاختند و استخوان های سینه و پشت آن حضرت(ع) را در هم شکستند.
بعد از واقعه کربلا
پس از واقعه جانگداز عاشورا، او دو روز در کربلا ماند و به دفن اجساد کشتههای سپاه خود، پرداخت سپس در حالی که اجساد مطهر و پاک شهدای کربلا را بر روی خاک تفتیده کربلا رها کرده بود به همراه اسرای اهل بیت(ع)، به سوی کوفه حرکت کرد.
عمر بن سعد به کوفه بازگشت؛ اما همانگونه که امام حسین(ع) پیش از شهادت خود به او فرموده بود، هیچگاه رویای شیرین به دست آوردن امارت ری برایش تعبیر نشد.
ابن سعد که دیگر دستش از همه جا کوتاه شده بود، حال خویش را برای دوستانش چنین توصیف میکرد: «هیچ کس زیانکارتر از من به خانه خویش بازنگشت؛ زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کرده و عدالت را پایمال، و قرابت را قطع کردهام و خطایی بزرگ مرتکب شدهام.»
با مرگ یزید، آغاز قیام های شیعیان عراق روزهای سخت و ترسناکی را برای پسر سعد رقم زد. به طوری که گفته شده پس از قیام سلیمان بن صرد خزاعی، ابنسعد به واسطه ترس از کشته شدن، شبها در دارالاماره میخوابید.
با این حال چیزی که بیش از قیام سلیمان او را به وحشت انداخته بود آگاهی از حقیقت قیام مختار بود از این رو او و جمعی دیگر از اشراف کوفه قیام مختار را به مراتب خطرناکتر از قیام توابین ارزیابی میکردند و خطر آن را به دیگران گوشزد میکردند.
با به وقوع پیوستن قیام مختار، عمر به همراه محمد بن اشعث، از کوفه فرار کرد و هم زمان با شورش کوفیان علیه حکومت مختار، دوباره به کوفه بازگشت.
پس از شکست این شورش عمر بن سعد در کوفه ماند؛ اما به واسطه ترسی که از مختار داشت به عبدالله بن جعدة بن هبیره که از شیعیان تراز اول کوفه و از دوستان نزدیک مختار بود، متوسل شد و از او خواست تا برایش از مختار امان نامه بگیرد.
مختار نیز امان نامهای برای پسر سعد نوشت و در آن سر نزدن حدث (بنا بر حدیثی که از امام باقر(ع) بدست ما رسیده است منظور مختار از حدث، این بود که مادامی که ابن سعد به دستشویی نرود و کاری انجام ندهد این امان نامه معتبر خواهد بود.) را شرط استمرار و دوام این امان نامه برشمرد.
درگذشت
مختار یکی از فرماندهان خود را به نام ابوقلوص شبامی به تعقیب آنان فرستاد. وی ابن سعد را دستگیر کرده به نزد مختار آورد و ابن سعد و پسرش حفص که او نیز در مجلس مختار بود به دستور مختار کشته شدند و وی پس از آتش زدن بدن آنان سرهای آن دو را برای محمد بن حنفیه به مدینه فرستاد.
اما در روایتی دیگر آمده است مختار، ابوعمره را در پی ابن سعد فرستاد؛ عمر برخاست و لباس پوشید تا به به همراه او به دارالاماره برود؛ اما سُر خورد و به زمین افتاد، پس ابوعمره فرصت را غنیمت شمرد و سر از بدنش جدا کرد.
او سر پسر سعد را نزد مختار آورد و پیش روی او گذاشت. سپس مختار دستور قتل حفص پسر ابن سعد را نیز صادر کرد. سپس این سرها را با مقداری پول به مدینه فرستاد.
منبع
برگرفته از سایت زندگینامه کامل عمر بن سعد و سرانجام او - مجله ایوامگhttps://ivamag.ir