شمر بن ذی الجوشن
شمر بن ذی الجوشن | |
---|---|
![]() | |
نام کامل | شمر بن شُرَحبیل(ذی الجوشن) بن اَعْوَر بن عمرو |
نامهای دیگر | ابوسابغه، شِمر |
اطلاعات شخصی | |
روز درگذشت | ۶۶ق. |
دین | اسلام |
فعالیتها |
|
شِمْرِ بْن ذِیالْجَوْشَن، از تابعین و از فرماندهان سپاه عمر بن سعد در واقعه کربلا که به سبب شدت خشونتش در این واقعه، از چهرههای منفور نزد شیعیان است. شمر جنگ صفین در سپاه امام علی (علیهالسّلام) بود؛ ولی بعدها در جمع دشمنان امام و خاندانش درآمد. او در مقابل مختار ثقفی شکست خورد و سر از تنش جدا گردید.
نام و نسب
شرححال نویسان، نام و نسب شمربن ذیالجوشن را به اختلاف، شرحبیلبن اوس، شرحبیلبن اعور، عثمانبن نافع، اوسبن اعور[۱]، الضبابی[۲]، العامری، الحنظلی[۳]، السلونی[۴]، السکونی[۵] و الکلابی دانستهاند. با این حال، تاریخنگاران شهرت وی را چنین نوشتهاند: ابو السابغه، شرحبیل عامری کلابی، ملقب به شمربن ذیالجوشن[۶]. شهرتِ لقب او به گونهای است که کمتر تاریخنگاری نام او را آورده است و برای معرفی او تنها از لقبش استفاده کردهاند[۷].
پدر او که به دلیل سینه متورم و زره مانندش به «ذیالجوشن» ملقب شده بود[۸]، از شامیان[۹] ساکن کوفه بود[۱۰]. او محضر حضرت رسول اکرم (صلّیالله علیه وآله) را درک کرده بود و از اصحاب آن جناب به شمار میرفت. ابن کثیر در «البدایه و النهایه» درباره وی مینویسد: «ذیالجوشن از جمله صحابی بزرگوار و جلیلالقدر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) بود[۱۱].»
هرچند طبع روان و اشعار نیکوی[۱۲] ذیالجوشن سبب شده است نام وی در ردیف سخنپردازان زمانهاش قرار گیرد، ولی آگاهی بیشتری از او در تاریخ ثبت نشده است.
دوران خلفا
شمر در دوران حکومت ابوبکر نقش چندانی نداشت؛ زیرا هرچند او را از اصحاب رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) بدانیم، در این دوران سن چندانی نداشته است تا بتواند نقش مهم و سرنوشتسازی بر عهده بگیرد. در دوران عمر و عثمان نیز نامی از شمر در تاریخ ثبت نشده است. با کشته شدن عثمان در سال ۳۵ه.ق علیبن ابیطالب (علیهالسّلام) به خلافت برگزیده شد. آن حضرت، کوفه را به عنوان پایتخت حکومت خویش برگزیده و در آنجا ساکن شد. با آمدن خلیفه به کوفه، شمر که از سران و بزرگان کوفه به شمار میآمد، نزد حضرت رفت و در جنگها و درگیریها در رکاب امیرالمؤمنین، علی (علیهالسّلام) بود.
حضور در جنگ صفین
شمر در جنگ صفین حاضر بود و در شمار لشکریان امام (علیهالسّلام) شجاعتهای بسیاری از خود نشان داد. او در این جنگ به دلیل درگیری با ادهمبن محرز باهلی، به سختی مجروح شد، به گونهای که ادهم با شمشیر استخوان پیشانی وی را شکافت. شمر نیز به عنوان انتقام، نیزهای به او زد و او را از اسب به زیر افکند. با این حال ادهم با کمک شامیان از مرگ رهایی یافت. پس از جنگ صفین، ادهم در محلی به نام «اُذرج» با دوستانش از دلاوریها و شجاعتهایی سخن میگفت که در صفین انجام داده بود. وی از دوستان خود پرسید: آیا شما شمربن ذیالجوشن را میشناسید؟ آنان پاسخ گفتند: آری، او را میشناسیم. ادهم گفت: آیا به تازگی، با او دیدار داشته و اثر ضربه شمشیر را بر چهره او دیدهاید؟ «عبداللهبن کبار نهدی» و «سعیدبن حازم سلونی» در پاسخ گفتند: آری، ما زخمی را که بر پیشانی اوست دیدهایم. ادهم با افتخار گفت: به خدا سوگند! آن ضربه مهلک را من در نبرد صفین بر او وارد آوردم و زخم را بر صورتش نقش کردم[۱۳].
انحراف و گرایش به خوارج
پایان جنگ صفین، آغاز انحراف گروهی به ظاهر مسلمان به نام خوارج بود. هستههای نخستین این گروه منحرف که به خوارج نهروان و مارقین معروف بودند، در زمان پیامبر(صلّیالله علیه وآله) برچیده شد، ولی در زمان امیرالمؤمنین، علی (علیهالسّلام) با شعار «لا حکم الا لله» به مرحله ظهور رسید. نام بعضی از سران و افرادی که از اعضای این جنبش بودند در مصادر تاریخی به ثبت رسیده است، ولی در هیچیک از این مصادر، نام شمربن ذیالجوشن در شمار این افراد دیده نشده است. تنها شیخ یاسین در کتاب ارزشمند «صلح الحسن (علیهالسّلام)» چنین نگاشته است: سرکردگان خوارج در کوفه عبارت بودند از: عبداللهبن وهب الراسبی، شیثبن ربعی، عبداللهبن الکواء، الاشعثبن قیس و شمربن ذیالجوشن[۱۴].
نویسنده «هدایه الکبری» در روایتی از امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) چنین نقل میکند: حسنبن علی (علیهالسّلام) هنگام وفات به برادرش امام حسین (علیهالسّلام) فرمود: «همانا پدرم علی (علیهالسّلام) پس از جنگ صفین در خطبهای، خبر شهادت من و تو را به مردم داد. اشعثبن قیس، پدر جعده ـ قاتل امام حسن (علیهالسّلام) ـ که در مجلس بود، برخاست و گفت: اخباری را میگویی که رسول خدا (صلّیالله علیه وآله نیز آن را ادعا نکرده است. این علوم را از کجا به دست آوردهای؟ پدرم پاسخ داد: ای آتش بیار معرکه! همانا پسرت، محمدبن اشعث نیز از قاتلان حسین (علیهالسّلام) است. به خدا سوگند! شمربن ذیالجوشن و شبثبن ربعی و زبیدی و عمروبن حریث نیز از آنان هستند[۱۵].»
آن حضرت، در این خطبه، شماری از خوارج را نام برده و شمر را نیز در ردیف آنان آورده است. شاید مقصود ایشان این بوده است که بگوید شما خوارج که ادعای دینداری دارید، کسانی هستید که فرزند دختر رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) را خواهید کشت.
بعد از آن شمر در شمار اطرافیان معاویه شد. شیخ مفید در کتاب شریف «الاختصاص» آورده است: معاویه، نامهای برای امیرالمؤمنین، علی (علیهالسّلام) فرستاد. حضرت نیز پاسخ آن نامه را نوشت و به دست «طرماحبن عدی طایی» به دمشق فرستاد. وی پس از آن که به شام رسید پرسید: فرماندگان معاویه کجایند؟ به او پاسخ دادند: کدامشان را میخواهی؟ گفت: ابوالاعور اسلمی و عمرو عاص و شمربن ذیالجوشن و هدیبن محمدبن اشعث کندی را میخواهم[۱۶].
در این خبر، شمر با صراحت در شمار متصدیان لشکر معاویه قرار گرفته است و این خود، گواهی روشنی بر روحیه فرصتطلبی اوست. پس از این دوران، شمر با روی آوردن به امویان، بهطور آشکار در صف مخالفان خاندان عصمت و طهارت (علیهالسّلام) قرار گرفت.
دوران خلافت امام حسن (علیهالسّلام) و معاویه
با شهادت امیرالمؤمنین، علی (علیهالسّلام)، شمر را در رکاب امام مجتبی (علیهالسّلام) و در برابر معاویه میبینیم. این مسأله را به دو گونه میتوان تفسیر کرد. ممکن است او به دلیل روحیه فرصتطلبی خویش، وضعیت را چنان دیده که با امام حسن (علیهالسّلام) بیعت کند و به لشکر او درآید. همچنین ممکن است وی از نیروهای نفوذی ستون پنجم معاویه در لشکر امام (علیهالسّلام) بوده که جز کارشکنی، سودی برای حضرت نداشتند. شیخ محمدجواد مغنیه از عالمان و مفسران شیعه اهل لبنان در قرن چهاردهم ه.ق مینویسد: «بسیاری از افرادی که در قتل امام حسین (علیهالسّلام) شرکت داشتند، در زمان امام حسن (علیهالسّلام) در رکاب او بودند و پیش از صلح، مایه از هم پاشیدگی لشکر او شدند. از آن جمله، شمربن ذیالجوشن است[۱۷].» یکی دیگر از تلاشهای سیاسی شمر در این دوران، شرکت در توطئه قتل حجربن عدی است. شمر از جمله کسانی بود که علیه او شهادت دروغ داد و مقدمات قتل این صحابی بزرگ امیر مؤمنان، علی (علیهالسّلام) را فراهم کرد.
واقعه کربلا
وقتی مسلمبن عقیل در سال ۶۰ه.ق از سوی امام حسین (علیهالسّلام) به کوفه رفت، شمر از جمله افرادی بود که از طرف عبیداللهبن زیاد، حاکم کوفه، مأمور شد مردم را از اطراف مسلم پراکنده سازد. وی در سخنانی مسلم را فتنهگر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند[۱۸].
در عصر روز نهم [[محرم الحرام |محرم]] سال ۶۱ه.ق، شمر با چهار هزار سپاهی و نامه تهدیدآمیزی از سوی ابن زیاد برای عمربن سعد به کربلا رسید. ابن سعد با دیدن نامه خطاب به شمر گفت: کاری را که در آن امید صلاح بود تباه کردی.
با این حال، عمر سعد دستور ابن زیاد مبنی بر اخذ بیعت از امام حسین (علیهالسّلام) یا جنگ با او را پذیرفت[۱۹] و شمر سردار سپاه او گردید.
روز عاشورا
صبح روز عاشورا، شمر فرماندهی جناح چپ سپاه ابن سعد را بر عهده گرفت[۲۰]. وقتی عبداللهبن عُمَیر کلبی به شهادت رسید، شمر به غلام خود (رستم) دستور داد تا با نیزهای همسر عبدالله را که بر بالینش نشسته بود نیز به شهادت برساند[۲۱]. همچنین شمر، نافع بن هلال جملی، یار دلاور امام حسین (علیهالسّلام) را پس از جنگی سخت، درحالیکه دو بازوی نافع شکسته بود، اسیر کرد و به شهادت رساند[۲۲].
در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، شمر قصد داشت به خیمهگاه امام (علیهالسّلام) حمله کند و آن را به تاراج برد، اما امام (علیهالسّلام) او را از این کار بر حذر داشت و شمر بازگشت[۲۳].
حمله به خیمه ها
پس از شهادت امام (علیهالسّلام)، به دستور پسر ذیالجوشن لشکر کوفه به خیمهها هجوم بردند و دست به غارت خیام امام حسین (علیهالسّلام) زدند[۲۴]. او در خیمهای که امام سجاد (علیهالسّلام) در آن در بستر بیماری بود، رفت و با دیدن آن حضرت (علیهالسّلام) خواست که ایشان را به شهادت برساند که برخی مانع این کار شدند[۲۵]. آنگاه شمر دستور داد تا آتش به خیمههای اهلبیت رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) زدند و آنها را سوزاندند[۲۶].
پس از عاشورا، شمر و تنی چند از سپاهیان کوفه دستور یافتند تا سرهای شهدا را به کوفه، نزد ابنزیاد ببرند[۲۷]. همچنین او و همراهانش از سوی ابنزیاد مأمور شدند تا اسرای اهل بیت اهلبیت (علیهالسّلام)[۲۸] و به نقلی سرهای شهدای کربلا را به شام ببرند[۲۹]. شمر پس از ورود به مجلس یزید در گزارشش به یزید در شرح چگونگی شهادت امام حسین (علیهالسّلام) و یارانش چنین گفت:
«ای امیرمؤمنان! حسین بن علی با هیجده نفر از خاندان و شصت تن از شیعیانش سوی ما آمدند که به جنگشان رفتیم و از آنها خواستیم که یا تسلیم شوند و به حکم امیر عبیداللَّه بن زیاد گردن نهند، یا برای جنگ آماده شوند. آنان جنگ را بر تسلیم ترجیح دادند؛ پس با طلوع خورشید بر آنان تاختیم و از همه سو آنان را در بر گرفتیم. چون شمشیرهایمان را بالای سرهای خود دیدند فراریانی بیپناه شدند و از دست ما به تپهها و گودالها میگریختند، و همانند کبوترانی که از بیم باز شکاری به خدا پناه میبرد [آنان نیز در تلاشی بیفایده به این سو و آن سو میگریختند]!!!. ای امیرمؤمنان، به اندازه کشتن یک شتر یا خفتن یک نیمروز، بیشتر طول نکشید که همه را از پای در آوردیم. اینک تنهایشان برهنه، جامههایشان خونین و چهرههاشان خاکآلود است. بدنهایشان در معرض تابش نور خورشید است و باد بر آنها میوزد؛ زیارتگرشان عقابان است و پرستارشان بازان به سرزمین خشک بیابان[۳۰].»
شمر بن ذیالجوشن نیز به مانند بسیاری از اشراف کوفه، پس از مرگ یزید به عبدالله بن زبیر پیوست و با عبدالله بن مطیع - حاکم زبیری کوفه- بیعت کرد. او در جریان قیام مختار، به کمک ابنمطیع شتافت و برای جلوگیری از شکلگیری قیام مختار با نیروهایش به محله سالم کوفه رفت؛ اما او نیز به مانند همتایانش راه به جایی نبرد و از نیروهای انقلابی کوفه شکست خورد[۳۱]. در واقعه یوم السبیع نیز، شمر به همراهی با اشراف کوفه برخاست و برای درهم شکستن قیام مختار وارد میدان شد؛ اما باز هم کاری نتوانست از پیش ببرد و شکست خورد[۳۲].
شهادت رساندن امام حسین (علیهالسّلام)
شمر به تیراندازان دستور داد تا بدن امام حسین (علیهالسّلام) را هدف قرار دهند[۳۳] سپس با فرمان او، همه به سوی امام (علیهالسّلام) حمله بردند و کسانی از جمله سنانبن انس و زرعهبن شریک ضربههای نهایی را بر امام (علیهالسّلام) وارد کردند[۳۴]. درباره کسی که سر امام حسین (علیهالسّلام) را از تن جدا کرد، روایات گوناگونی وجود دارد، در برخی روایات گفته شده است که شمر بر سینه امام (علیهالسّلام) نشست و سر او را از قفا جدا کرد[۳۵].
پس از عاشورا
پس از بازگشت اهلبیت (علیهالسّلام) به مدینه، شمر نیز با پایان یافتن مأموریتش به کوفه بازگشت. گفته شده است که او نماز میخواند و از خداوند طلب بخشش میکرد و در توجیه شرکت در شهادت امام حسین (علیهالسّلام) میگفت که از امرای خود فرمانبرداری کرده است[۳۶].
درگذشت
در پی قیام مختار ثقفی در سال ۶۶ه.ق، شمر در جنگ علیه او شرکت کرد اما مختار وی و دیگر امرای اموی را در جنگ جَبّانه السَبیع (از محلههای کوفه) شکست داد[۳۷] و شمر از کوفه گریخت. مختار جمعی را به همراه غلام خود (زربی) در پی او فرستاد. شمر غلام مختار را کشت[۳۸] و به قریهای به نام ساتیدَما گریخت و از آنجا به قریهای به نام کلتانیه (بین شوش و روستای صَیمره) رفت[۳۹] و نامهای برای مصعببن زبیر فرستاد که آماده جنگ با مختار بود. اما برخی از سپاهیان مختار، شمر را محاصره کردند و درحالیکه یارانش گریخته بودند، او را کشتند و سرش را نزد مختار فرستادند و بدنش را پیش سگان انداختند[۴۰]، مختار نیز سر شمر را برای محمد بن حنفیه فرستاد[۴۱].
پانویس
- ↑ الجرح و التعدیل، ج 4، ص 337؛ تاریخ دمشق، ج 23، ص 186؛ طبقات الکبری، ج 5، ص 212.
- ↑ الضبابی بالفتح و موحدتین إلی الضّباب، بطن من بنی الحارث و من القریش. لب اللباب، ش 2543
- ↑ استیعاب، ج 2، ص 701.
- ↑ مناقب آل ابیطالب، ج 4، 107
- ↑ کشف الغمّه، ج2، ص 226.
- ↑ تاریخ الصحابه، ص 132؛ تاریخ الکبیر، ج 4، ص 250؛ العقد الفرید، ج 3، ص 306؛ اخبارالطوال، ص 239؛ الوافی بالوفیات، ج 16، ص 180.
- ↑ اشتقاق، ص 296.
- ↑ استیعاب، ج 2، ص 467؛ الوافی بالوفیات، ج 16، ص 180.
- ↑ الجرح و التعدیل، ج 4، ص 337.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج 16، ص 180.
- ↑ البدایه و النهایه، ج 8، ص 204.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج 16، ص 180.
- ↑ سفینه البحار، ماده شمر؛ تاریخ الطبری، ج 5، ص 28؛ الکامل، ج 2، ص 377؛ شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص 213.
- ↑ صلح الحسن، صص 60 و 70.
- ↑ هدایه الکبری، ص 184.
- ↑ الاختصاص، ص 139؛ بحارالانوار، ج 33، ص 286.
- ↑ الشیعه و الحاکمون، ص 62.
- ↑ وقعه الطف، ابومخنف، ص 123 ـ 124
- ↑ انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص 483؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 414 ـ 415.
- ↑ انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص 487.
- ↑ انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص 493.
- ↑ تاریخ طبری، ج 5، ص 441 ـ 442.
- ↑ انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص 499؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 450؛ مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص 118.
- ↑ -المحلی، حمید بن احمد؛ الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، صنعاء، مکتبة بدر، چاپ اول، 1423، ج1، صص213-214.
- ↑ ابنسعد، پیشین، خامسه1، ص480 و الطبری، پیشین، ج5، ص454.
- ↑ المحلی، پیشین، ص214.
- ↑ الطبری، پیشین، ج5، ص456؛ شیخ مفید، پیشین، ص113 و ابناثیر، پیشین، ج4، ص84.
- ↑ شیخ مفید، پیشین، ص119.
- ↑ الطبری، پیشین، ج5، ص460 و المحلی، پیشین، ص217.
- ↑ الدینوری، پیشین، صص260-261.
- ↑ البلاذری، پیشین، ج6، ص389؛ الطبری، پیشین، ج6، صص18-29 و ابناثیر، پیشین، ج4، صص217-234.
- ↑ البلاذری، پیشین، ج6، ص398؛ الطبری، پیشین، ج6، صص44-50؛ مسکویه، پیشین، ج2، ص158 و ابناثیر، پیشین، ج4، ص224.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 111 ـ 112.
- ↑ انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص 500؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 453؛ مفید، ج 2، ص 112.
- ↑ خوارزمی، مقتل الحسین، ج 2، ص 41 ـ 42؛ مفید، الارشاد، ج 2 ص 112؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 500 ـ 501؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 453.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج 23، ص 189؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج 2، ص 280.
- ↑ انساب الاشراف بلاذری، ج 6، ص 58 ـ 59؛ طبری، ج 6، ص 18، 29.
- ↑ انساب الاشراف بلاذری، ج 6، ص 65؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 52.
- ↑ تاریخ طبری، ج 6، ص 52
- ↑ انساب الاشراف بلاذری، ج 6، ص 65 ـ 66
- ↑ الاخبار الطوال، دینوری، ص 305.