خلق افعال عباد (مقاله)
خلق افعالعباد، اصطلاحی عام و در قالب یک نظریه کلامی است که از سوی اهلحدیث و در کنار دو نظریه دیگر یعنی نظریه امر بین الامرین و نظریه کسب مطرح شده است. این نظریه، تفسیر کننده افعال عباد در مواجهه با جبر و اختیار است.
توضیح نظریه
این نظریه میگوید که اولا منشا صدور افعال عباد چیست و ثانیا تکلیف بندگان درباره افعالی که از آنها صادر میشود، چگونه است. هر کدام از متکلمان مذاهب اسلامی دراینباره به تفصیل مطالبی را بیان و نظریهای را ارائه کردند. متکلمان امامیه مطابق با تعالیم اهل بیت علیهمالسلام، امر بین الامرین و متکلمان اشعری و متکلمان ماتریدی کسب و اهلحدیث خلقافعال عباد را ارائه کردند تا نشان دهند که انسان در افعالش مجبور نیست، بلکه در حالتی میان جبر و اختیار قرار دارد. با این بیان که انسان در صدور فعل نه به طور مطلق مختار است آن گونه که معتزله به این موضوع اعتقاد دارند که انسان فقط فاعل بودن خود را درک میکند و نه به طور کامل مجبور است و فقط خدا را فاعل افعال خود میداند، در این صورت هیچ مسئولیتی در باره افعالش نخواهد داشت آن گونه که افرادی چون جهم بن صفوان و پیروانش بدان معتقدند. پس نتیجه میگیریم که چهار مذهب نام برده شده یعنی امامیه، اشاعره، ماتریدیه و اهلحدیث معتقدند که انسان در افعالش نه به طور کامل مختار و نه به طور کامل مجبور است، بلکه افعالی که از وی سر میزند، تلفیقی از جبر و اختیار و حاصلی از آن دو میباشد.
بعد از بیان این مقدمه و به مناسبت عنوان بحث، به آرای متکلمان شاخص اهل حدیث در تفسیر خلق افعال عباد میپردازیم.
تفسیر محمد بخاری در خلق افعال عباد
محمد بخاری(194-256 ق) از پیشگامان و بزرگان اهل حدیث است. وی در تفسیر جبر و اختیار و نحوه ارتباط آن با افعال بندگان، استناد حقیقی افعال به عباد را ثابت میکند. [۱] بخاری این نکته را در قالب قیاسی منطقی بیان میکند و میگوید: اگر انسان فاعل افعال خویش نباشد، پس مستحق جزا نیز نخواهد نبود، ولی چون مستحق جزا است، پس معلوم میشود که فاعل واقعی فعل خویش است و فعل به طور واقعی از او صادر میشود. وی معتقد است که خلق افعال از طرف عباد نمیتواند صرفا یک اتفاق باشد، بلکه خلق افعال عباد، یک استناد حقیقی میان عباد و افعالش است، با این توضیح که خداوند خالق افعالی است که بندگان با جوارح و جوانح خود انجام می دهند، اما اعمال مربوط به بندگان مثل نماز که ترکیبی از قرائت، رکوع، سجود، ایمان، اسلام، شهادت و احسان است، به طور حقیقی فعل عباد به شمار میرود.[۲] این متکلم اهل حدیث به روایتی از پیامبر صلوات الله علیه اشاره میکند که فرمود من نماز را به دو قسمت تقسیم میکنم که یک قسمت آن برای من و قسمت دیگرش برای بنده من است نسبت به آن چیزی که مسئلت میکند. عبد میگوید سپاس مخصوص پروردگار دو عالم است، خدا میگوید که بندهام در حال سپاس من است. عبد میگوید خداوند بخشنده و مهربان است، خداوند میگوید که بندهام در حال ثناگویی من است. عبد میگوید خداوند مالک روز جزا است، خداوند میگوید که بندهام در حال تمجید من است. عبد میگوید فقط تو را میپرستم و از تو کمک میگیرم، خداوند میگوید این ارتباط میان من و بندهام میباشد. عبد میگوید خدایا مرا به راه راست هدایت کن، خداوند پاسخ میدهد که این آیه برای بندهام میباشد به آنچه که از من مسئلت میکند. با توجه به جملات بالا، نتیجه میگیریم که این نوع پرسش و پاسخ میان عبد و خالق، ثابت میکند که عبد نسبت به افعالش مختار است و افعالی را که انجام میدهد به طور واقعی به او منسوب است. در نتیجه عبد با اختیارش نماز میخواند در حالی که به تمام ارکان آن توجه کامل دارد و فقط خداوند را میپرستد و فقط از او کمک میخواهد و این تنها مسیری است که در آن ارتباط میان خالق و مخلوق شکل میگیرد و سرانجام عبد از خدا میخواهد تا هدایتش کند. [۳] باید بیان کرد عباداتی که بندگان در قالب نماز یا دیگر قالبها انجام میدهند به معنای ابداع و خلق نیست تا به آن اشکال شود، بلکه اینگونه قالبها صورتی از حقیقت نماز است. حقیقت را خدا خلق میکند و قالب را انسان ایجاد میکند.
شباهت تفسیر بخاری با امامیه و نسبت آن با اشاعره و ماتریدیه
محمد بخاری نحوه ارتباط عباد با افعال اختیاریشان را با دو نگاه بررسی میکند که البته تمام متکلمان اهلحدیث و نیز اشاعره و ماتریدیه در این امر شریک اند.1. افعال عباد از نظر خلق آفریده خداوند است و انسان نقشی در ایجاد آن ندارد، زیرا مطابق با ادله توحید، غیر از خداوند آفریدگاری وجود ندارد. 2.هر چند یک خالق وجود دارد که پیدایش همه افعال مربوط به اوست، ولی انسان عامل و مجری واقعی افعال است و فعل به طور واقعی به وی نسبت داده میشود. بخاری معتقد است هر فردی افعال خود را با جوارح و جوانح و صفاتی که به آن تعلق دارد انجام میدهد، به همین جهت میگوییم که انسان، فاعل حقیقی افعال خویش است. مثلا هنگامی که شخص قصد کند که نماز بخواند، حقیقت نماز آفریده میشود و نماز گذار با کمک اعضا و جوارحش، آن حقیقت را در صورت خارجیاش نشان میدهد. با کمی دقت میفهمیم که این نوع تفسیر، شباهت فراوانی به تفاسیر اشاعره و ماتریدیه دارد. آنان نیز اصل خلق را به خدا نسبت میدهند و میگویند شرک نمیتواند در حیطه توحید راه یابد تا بتواند در امر خلق شریک خالق شود، بلکه انسان را تنها فاعلِ فعل میدانند. بنابراین، مطالب مربوط به اعتقادات اشاعره، این جا نیز درباره بخاری و سایر متکلمان اهل حدیث تکرار میشود که در این مکتب نیز میان خالق و فاعل تفاوت اساسی و مرزبندی جدیای وجود دارد. بخاری در ادامه به مباحث مربوط به جزای عمل بندگان میپردازد و آن را با مشیت الهی همراه میداند و معتقد است عبد فاعل واقعی افعال خویش است و بر همین مبنا افعالش محاسبه خواهد شد. با اینحال فعلی که واقعا به منسوب به عباد است، مقهور قدرت و مشیت الهی نیز میباشد.[۴]
تایید حضور دو فاعل در ایجاد و تحول یک فعل
با توجه به مباحث مطرح شده که واقعی بودن انتساب افعال به عباد را ثابت میکند، موضوع دیگری نیز ثابت میشود و آن حضور همزمان دو فاعل و نقش واقعی هر دو در یک فعل است که البته با تامل در تفاسیر علمای متعلق به هر یک از مذاهب، میتوانیم ادعا کنیم که این عقیده مشترک میان اهل حدیث، ماتریدیه، امامیه و اکثر اشاعره است. علاوه، قبلا بیان شد که امامیه در تفسیر افعال اختیاری عباد معتقدند که انسان همزمان با مشیت و قدرت الهی، فعل را خلق میکند که اگر به معنای واقعی خلق توجه کنیم و آن ایجاد موجود مسبوق به عدم است، امامیه نیز با دیگر مذاهب همعقیدهاند زیرا در هیچ مکتبی پذیرفته نشده است که انسانِ فاعل به معنای انسانِ مبدع، مخترع افعالی باشد که مسبوق به عدم است. همان طور که شیخ مفید نیز به این نکته اشاره کرده بود که مکروه است از واژه خلق برای انسان استفاده شود و باید بدانیم مکروه در علم کلام مثل مکروه در علم فقه نیست که بدون کیفر باشد، بلکه مکروه در علم کلام به معنای منع شدید همراه با کیفر است و ارتکاب آن، مستوجب عقوبت خواهد شد.
تفسیر ابن تیمیه از خلق افعال عباد
ابن تیمیه (احمد بن عبدالحلیم بن تیمیه حرانی.641-707)یکی از مشاهیر اهلحدیث و صاحب آثار متعدد کلامی است. این شخصیت اهلحدیث بر خلاف تصوری که از وی وجود دارد در تفسیر جبر و اختیار جبرگرا نبوده و ضمن تاکید بر توحید در خالقیت علاوه بر اینکه خداوند را صادر اول (منشأ تمام افعال هستی) میداند، انسان را نیز مسئول افعالش میداند و بر همین اساس به تبیین مطالب خود میپردازد. این نوع تفسیر از جبر و اختیار نشان میدهد که ابن تیمیه در این موضوع با تفکر امامیه که معتقد به امر بین الامرین هستند، همسو میباشد. درستی ادعای ابن تیمیه بر اساس شواهد غیر قابل انکاری که از آثار وی به دست ما رسیده است، ثابت میشود.
ابن تیمیه همواره به این نکته اشاره میکند که افعال عباد به طور واقعی منسوب به عباد است، یعنی اینکه انسانها فاعل واقعی افعال خویش هستند. وی این ادعا را مطابق با مذهب اکثر اهل سنت و جماعت میداند و مینویسد: «و اما سایر اهل السنه فیقولون ان افعال العباد فعل لهم حقیقه» [۵] واما سایر اهلسنت معتقدند که افعالعباد، فعل حقیقی آنها است. این ادعای ابن تیمه کاملا صحیح است که اهلسنت نیز همانند امامیه، انتساب فعل به فاعل را انتسابی حقیقی میدانند. بنابراین، آنها در اصل مدعا با امامیه اختلافی ندارند. وی در جای دیگر در نحوه ارتباط فعل با فاعل توضیح بیشتری میدهد و مینویسد:«و اما جمهور اهل السنه المتبعون للسلف و الائمه فیقولون ان فعل العبد فعل له حقیقة و لکنه مخلوق لله و مفعول لله لا یقولون هو نفس فعل الله و یفرقون بین الخلق و المخلوق و الفعل و المفعول ...و هو قول الحنفیة و جمهور المالکیه و الشافعیة و الحنبلیة و حکاه البغوی عن اهل السنة قاطبه» [۶]یعنی جهمور اهلسنت که تابع سلف و بزرگان هستند، معتقدند که فعل عبد فعل حقیقی اوست، ولی(از جهت خلق) مخلوق و مفعول خداوند است نه نفس فعل خدا. همچنین میگوید که اهلسنت میان خلق و مخلوق و فعل و مفعول فرق قایلاند و خلق را به خدا و مخلوق را به عبد منتسب میکنند. ابن تیمیه در ادامه مینویسد این همان اعتقاد حنفیه و جمهور مالکیه، شافعیه و حنبلیه است و بغوی میگوید تمام اهلسنت دارای چنین اعتقادی هستند. این متکلم اهلحدیث در جای دیگر مینویسد:«فان ائمه اهل السنه یقولون ان الله خالق الاشیاء با الاسباب و انه خلق للعبد قدرة یکون بها فعله و ان العبد فاعل لفعله حقیقة فقولهم فی خلق فعل العبد بارادته و قدرته کقولهم فی خلق سایرالحوادث باسبابها و لکن لیس هذا قول من ینکر الاسباب و القوی التی فی الاجسام و ینکر تاثیر القدرة التی للعبد التی بها یکون الفعل و یقول انه لا اثر لقدرة العبد اصلا فی فعله کما یقول ذلک جهم و اتباعه و الاشعری و من وافقه و لیس قول هولاء قول ائمه السنة و لا جمهورهم بل اصل هذا القول هو قول جهم بن صفوان فانه کان یثبت مشیة الله تعالی و ینکر ان یکون له حکمه و رحمه و ینکر ان یکون للعبد فعل او قدرة موثرة» [۷] به تحقیق، بزرگان اهلسنت معتقدند که خداوند اشیاء را با اسباب و وسایلش خلق میکند. اوست که برای بندهاش قدرتی را خلق میکند تا بتواند فعل خود را انجام دهد. بنابراین، عبد فاعل حقیقی آن فعل است. پس قول اهلسنت مبنی بر اینکه عبد فعل خود را با اراده و قدرتش انجام میدهد، مثل این است که سایر حوادث را با کمک اسبابش خلق میکند. ابن تیمیه در اینجا به جبریون محض چون جهم بن صفوان و نیز ابوالحسن اشعری که منکر اسباب و نیز قدرت و اراده عبد هستند طعنه میزند و میگوید قاطبه اهلسنت مخالف کسانی هستند که برای انسان هیچ اراده و قدرتی را قبول ندارند، آنگونه که جهم و پیروانش و نیز اشعری و موافقانش به آن اعتقاد دارند. زیرا جهم بن صفوان، منکر مشیت، حکمت و رحمت الهی یوده است و نیز هر گونه فعل و قدرت موثر برای عبد را انکار میکرد.
با توجه به متن فوق میتوان نتیجه گرفت که میان عقاید بزرگان اهلسنت با عقاید کسانی چون جهم بن صفوان و اشعری تمایز آشکاری وجود دارد، با اینکه ابوالحسن اشعری با طرح نظریه کسب از عقاید افرادی چون جهم بن صفوان فاصله میگیرد، اما بزرگان اهلسنت چنین اقدامی را از سوی اشعری کافی نمیدانند و او و پیروانش را با جبریون هممسلک میدانند. در هر صورت، بر شمردن شخصی چون اشعری و پیروانش در تفسیر جبر و اختیار به عنوان مخالف اعتقادات اهلسنت -با این که اشعری انسان را در باره افعالش مجبور و دست بسته نمیداند و نظریه کسب را برای رفع اتهام به جبرگرایی مطرح کرده است-، این نکته را ثابت میکند که اهلحدیث تا چه اندازه در باره اراده و اختیار انسان وسعت نظر دارند و در ادعای خود مبنی بر اینکه انسان فاعل واقعی افعال خویش است، صادقاند. ابن تیمیه در فرازی دیگر مینویسد: «ان العبد فاعل لفعله حقیقة و محدثا لفعله و الله سبحانه فاعلا له محدثا له و هذا قول جماهیر اهل السنة من جمیع الطوائف و هذا قول کثیر من اصحاب الاشعری کابی اسحاق الاسفرایینی و ابی المعالی الجوینی الملقب بامام الحرمین و غیرهما» [۸]یعنی عبد به طور حقیقی فاعل و محدث فعل خویش است و خداوند نیز فاعل و محدث فعل عبد است. این عقیده تمام اهلسنت از همه طایفه ها میباشد. وی این اعتقاد را به بخش بزرگی از اشاعره نسبت میدهد و میگوید بسیاری از اصحاب اشعری چون ابی اسحاق اسفراینی و عبدالملک جوینی، با اهل سنت همراه هستند.
به نظر میرسد که نکتهای مهم در این بخش از کلمات ابن تیمیه وجود دارد و آن اعتراف به این مطلب که برای ایجاد یک فعل دو فاعل( خداوند و انسان) همزمان نقش دارند، در حالیکه انتساب فعل به هر دو حقیقی است. یعنی همانطور که انسان به طور واقعی فاعل و محدث فعل خویش است، همزمان خداوند نیز فاعل و محدث همان فعل است که به طور حقیقی به انسان منتسب میباشد. ابن تیمیه این قول را به بسیاری از اصحاب اشعری منتسب میکند. این ادعا ثابت میکند که مکتب اشاعره در زمانهای پس از او، تغییرات وسیعی داشته و به نوعی تکامل یافته و به قرابت اندیشه با دیگر مذاهب چون امامیه و اهلحدیث رسیده است.
ابن تیمیه در جای دیگر مینویسد:«و با الجملة فجمهور اهل السنة من السلف و الخلف یقولون ان العبد له قدرة و ارادة و فعل و هو فاعل حقیقة و الله خالق ذلک کله کما هو خالق کل شی کما دل علی ذلک الکتاب و السنة» [۹]یعنی کوتاه سخن اینکه جمهور اهلسنت از پیشینیان تا عصر حاضر، معتقدند که عبد دارای قدرت بوده و فاعل فعل خویش است، با اینحال خداوند خالق تمامی افعالعباد است، همانطور که خالق هر چیزی است و کتاب و سنت (مطابق با آیات فراوان) بر این ادعا دلالت دارد. وی در ادامه به آیات بسیاری استشهاد میکند که علاوه بر آن که میگوید که فاعلیت الهی بر تمام افعال هستی سیطره دارد، فاعلیت انسان را نیز تصدیق میکند.
اعتقاد صریح اهل سنت
ابن تیمیه قول صریح اهلسنت را چنین بیان میکند:«هذا صریح قول اهل السنه فی اثبات مشیه العبد و آنها لاتکون الا بمشیه الرب و قد اخبر ان العباد یفعلون و یصنعون و یعملون و یومنون و یکفرون و یتقون و یفسقون و یصدقون ... و نحو ذلک فی مواضع کثیره ... و ائمه اهل السنه و جمهورهم یقولون ان الله خالق هذا کله» [۱۰]این صریح اعتقاد اهلسنت در اثبات مشیت و اراده عبد است و این مشیت جز با مشیتالهی نمیتواند تثبیت شود و نیز آیات قرآن تایید میکنند که عباد هم فاعلاند هم صانع، اهل عمل هستند، اهل ایمان هستند، کافر میشوند، فاسق میشوند، راست میگویند و ... با اینحال، همه بزرگان اهلسنت معتقدند خدا خالق همه این افعال است.
دفاع از عدل الهی و نشانههای واضح امر بین الامرین
ابن تیمیه برای اثبات افعال اختیاری و جزای عمل مربوط به آن به صراحت از عدل الهی دفاع میکند. بنابراین، انسان را مسئول افعال خویش می داند و مینویسد:«ان قول القایل ان الله اعدل من ان یظلم عبده و یواخذه بما لم یفعل فنحن نقول بموجبه فان الله لم یظلم عبده و لم یواخذه الا بما فعله العبد باختیاره و قوته لا بفعل غیره من المخلوقین و اما کون الرب خالق کل شی فذلک لا یمنع کون العبد هو الملوم علی ذلک کما ان غیره من المخلوقین یلومه علی ظلمه و عدوانه مع اقراره بان الله خالق افعال العباد» [۱۱] ما نیز بر مبنای این سخن(عقیده) که خداوند عادلتر از آن است که به بندهاش ظلم کند و او را به دلیل فعلی که انجام نداده است مواخذه نماید، میگوییم خداوند ظالم نیست که بدون جهت بندهاش را مواخذه کند، مگر آن که عبد فعل را با قدرت و اختیارش انجام داده باشد. علاوه، خالقیت مطلق الهی دلیل نمیشود که بنده بر آنچه(به خطا) انجام میدهد سرزنش نشود، همچنان که دیگر مخلوقات نیز به دلیل ظلم و دشمنیشان ملامت میشوند، با اینکه اقرار دارند که خداوند خالق افعالعباد است.
باید گفت در بیان فوق، نشانههای واضح امر بین الامرین دیده میشود آن جا که میگوید اولا خدا عادل است و بر مبنای عدلش حکم میکند، پس جزای عمل نتیجه پذیرش افعال اختیاری بنده است. ثانیا معتقد است خالقیت مطلق الهی موجب نمیشود که بندگان نسبت به افعال شان هیچ مسئولیتی نداشته باشند، پس اگر خطایی انجام دادند باید منتظر ملامت و جزا باشند، چون آنها فاعل واقعی افعال شان هستند و این به معنای پذیرش دو فاعل بر یک فعل است که میتواند در فهم امر بین الامرین موثر باشد، زیرا در این فراز خدا و انسان هر دو در فاعلیت فعل به عنوان خالق و فاعل، شریکاند به این معنا که خدا خالق فعل و انسان فاعل آن است و جمع میان این دو فقط با قبول و فهم نظریه امر بین الامرین امکانپذیر است.
ادعای بزرگ ابن تیمه
ابن تیمیه در جایی دیگر ادعای بزرگی را مطرح میکند مبنی بر این که همه امتها به وجود قدر و نیز وجود ثواب و عقاب ناشی از افعال اختیاری بشر اقرار دارند. مینویسد:«و جماهیر الامم مقرّة با القدر و ان الله خالق کل شی و هم مع هذا یذمّون الظالمین و یعاقبونهم لدفع ظلمهم و عدوانهم»[۱۲]یعنی همه امتها به قدر اقرار دارند و خدا را خالق همه اشیاء میدانند، با اینحال ظالمین به دلیل ظلم و دشمنی شان مذمت و عقاب میشوند. این بیان نیز به نوعی تکرار مطالب سابق و تایید امر بین الامرین و ردّ جبر یا اختیار محض است. وی در پاسخ به ادعای امامیه که میگویند اهلسنت مطابق با مبانی اعتقادیاشان که قایل به قدر و نیز توحید افعالی هستند، و بر این مبنا هیچگونه مسئولیتی را متوجه انسان در باره افعالش نمیدانند بلکه خداوند را فاعل معاصی و قبایح میدانند؛ پاسخ میدهد که در واقع این گونه نیست، بلکه اهلسنت و جماعت نیز در تفاسیری که از خود ارایه کردند، همچون امامیه مسیر میان جبر و اختیار را انتخاب کردند و مبنای اعتقادیاشان چیزی جز آنچه به آن معتقدند نیست. مینویسد:«نقله عن الاکثر ان العبد لا تاثیر له فی الکفر و المعاصی نقل باطل، بل جمهور اهل السنة المثبتة للقدر من جمیع الطوایف یقولون ان العبد فاعل لفعله حقیقة و ان له قدرة حقیقیة و استطاعة حقیقیة و هم لا ینکرون تاثیر الاسباب الطبیعیة بل یقرّون بما دل علیه الشرع و العقل من ان الله یخلق السحاب با الریاح و ینزل الماء باالسحاب و ینبت النبات با الماء و لا یقولون ان القوی و الطبایع الموجوة فی المخلوقات لا تاثیر لها بل یقرّون ان لها تاثیرا لفظا و معنا» <refابن تیمیه احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، عربستان، نشر جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، سال 1406 هجری قمری، ج 3، ص 12</ref>یعنی استناد رافضیه(امامیه) به اکثر اهلسنت مبنی بر اینکه عبد هیچگونه مسئولیتی در باره افعالش در کفر و معاصی ندارد، استنادی باطل است، بلکه جمهور اهلسنت آنها که مثبت قدر از تمامی طوایف هستند، معتقدند که عبد به طور واقعی فاعل فعل خویش بوده و نیز دارای قدرت و استطاعت حقیقی میباشد. علاوه، این طوایف منکر اسباب و علل طبیعی (در ایجاد حوادث) نیستند، زیرا به آنچه شرع و عقل میگوید اقرار دارند که خدای متعال ابر را توسط باد خلق میکند و آب(باران) را توسط ابر از آسمان نازل میکند و گیاه را توسط باران میرویاند و نمیگویند که این قوا و طبایعی که در مخلوقات وجود دارد، هیچ تاثیری در طبیعت ندارد، بلکه اقرار دارند که آنها نیز دارای تاثیرند.
واما در تایید مطالب پیشگفته به قسمت کوتاهی از کلمات ابن تیمیه اشاره میشود:«و اهل السنه یقولون .... ان العبد فاعل و الله خلقه فاعلا و العبد مریدا مختار و الله جعله مریدا مختارا» [۱۳] یعنی اهلسنت معتقدند که عبد فاعل(واقعی) است و خداوند وی را به صورت فاعل خلق کرده و مرید و مختار است، زیرا خداوند او را مرید و مختار آفریده است. ابن تیمیه در ادامه این جملات، به آیات فراوانی که ناظر به ادعای فوق است اشاره میکند و مینویسد:«فدلیلهم اقتضی مشیة العبد و انه فاعل با الاختیار و هذا الدلیل اقتضی ان هذه المشیة و الاختیار حصلت بمشیة الرب فکلا الامرین حق» [۱۴] پس اعتقاد اهلسنت بر اقضای مشیت برای عبد است تا فاعلمختار باشد که البته این مشیت به مشیت پروردگار گره خورده است و حال آنکه هر دو مشیت، حق است.
اعتراف به امر بین الامرین در کلام ابن تیمیه
بدون تامل میتوان اعتراف کرد که خط و مشی امر بین الامرینی به وضوح در جملات ابن تیمیه مشاهده میشود، خصوصا آن جا که مینویسد:«فکلا الامرین حق» یعنی انسان فاعلمختار است و در همانحال، فاعلیتش حاصل مشیت و اراده الهی است و هر دو فاعلیت بر حق و صحیح میباشد. ابن تیمیه معتقد است کسانی که منکر حقانیت این دو مشیت باشند، در واقع ضرورت اولیه را انکار میکنند. مینویسد: «فمن قال ان العبد لا مشیة له و لا اختیار او قال انه لا قدرة له او انه لا یفعل ذلک الفعل او لا اثر لقدرته فیه و لم یحدث تصرفاته؛ فقد انکر موجب الضروره الاولی» [۱۵]یعنی کسی که معتقد باشد برای عبد نه مشیت است و نه اختیار، یا بگوید عبد هیچ قدرتی ندارد تا کاری را انجام دهد، زیرا قدرتش بی اثر است و علاوه نمیتواند تصرفی انجام دهد؛ این شخص به تحقیق ضرورت اولیه را انکار کرده است.
اعتراف به عقیده وسط(امر بین الامرین) میان جبر و اختیار
سخن دیگر ابن تیمیه در تشبیه اهل سنت به فرقه ناجیه است. امتی که میان سایر امم هستند و در مواجهه با افعال الهی میان جبر و اختیار قرار دارند. این ادعا ثابت میکند که آنها به غیر از راهی میان دو راه -که در نگاه ما امر بین الامرین است- معتقد نیستند. مینویسد:«فَإِنَّ الْفِرقْةَ النَّاجِیَةَ أَهْلَ السُّنَّةِ ... هُمُ الْوَسَطُ فِی فِرَقِ الأُمَّةِ؛ ... فَهُمْ وَسَطٌ فِی بَابِ صِفَاتِ اللهِ سبحَانَهُ وَتَعَالَی بین اهل التعطیل الجهیمه و بین اهل التمثیل المشبهه و هم وسط فی باب افعال الله بین القدریه و الجبریه» [۱۶] یعنی فرقه ناجیه اهل سنت میان سایر فرقههای امتها قرار دارند. عقیده آنها درباره صفات خدای سبحان، میان اهل تعطیل جهمیه و اهل تمثیل مشبهه قرار دارد. علاوه، اهل سنت درباره افعال الهی بین قدریه و جبریه قرار دارند.
ملاحظه میکنیم که این مطالب کاملا به معتقدات امامیه شباهت دارد خصوصا آن جا که مینویسد:«و هم وسط فی باب افعال الله بین القدریه و الجبریه» [۱۷]از چنین تصریحی بر میآید اهل سنتی که ابن تیمیه عقاید شان را باز گو میکند و مهمتر آنها را فرقه ناجیه میخواند، همانند امامیه عقیده ای وسط داشتند و در تفسیر جبر و اختیار، امر راه وسط یعنی امر بین الامرین را انتخاب کردند. وی در ادامه بیان میکند که عباد بر مبنای اختیار، افعال شان را انجام میدهند و از این رو، حقیقتا فاعل فعل خویش هستند همان گونه که خدای متعال نیز خالق افعال خویش است. عبد هم مومن است هم کافر، هم فاجر است هم نماز خوان و روزه دار. بندگان قادر اند که افعال را با اراده خویش انجام دهند، حال آن که خدا خالق قدرت و اراده آنها است. مینویسد:«و العباد فاعلون حقیقه و الله خالق افعالهم و العبد هو المومن و الکافر و البر و الفاجر و المصلی و الصائم و للعباد قدره علی اعمالهم و لهم اراده و الله خالقهم و خالق قدرتهم و ارادتهم» [۱۸] در ادامه به فرقههایی کنایه یا تعریض میزند که قایل به جبر هستند و انسان را مسلوب الاختیار میدانند. [۱۹]با توجه به جملات ابن تیمیه که خود را سخنگوی اهل سنت میداند، نشانههای واضح عدم اعتقاد به جبر و اختیار دیده میشود. بنابراین، نمیتوان از صراحت این گونه جملات چشمپوشی کرد که میتواند تداعی کننده اعتقاد امامیه و کسانی که در این مسیر قرار دارند، باشد. این نوع تعابیر کاملا با تفاسیر شیعه از جبر و اختیار شباهت دارد، جایی که مینویسد: «و هم وسط فی باب افعال الله بین القدریه و الجبریه.» وسط میان قدر و جبر یعنی امر بین الامرین. یا مینویسد «و العباد فاعلون حقیقه و الله خالق افعالهم»این گونه بیانات ناظر به این معنا است همان طور که انسان فاعل حقیقی فعل خویش است، در همان حال خداوند نیز خالق افعال وی است. یا مینویسد: «و للعباد قدره علی اعمالهم و لهم اراده و الله خالقهم و خالق قدرتهم و ارادتهم.» آیا میتوان جملاتی از این صریح تر در تفسیر جبر و اختیار که همان تفسیر راهگشای اولیای دین یعنی نظریه امر بین الامرین میباشد، یافت!
تفسیر ابن قیم جوزیه از خلق افعال عباد
طرح امت وسط
شخصیت دیگری از اهل حدیث که میبایست به آرای او در تفسیر جبر و اختیار توجه کرد، ابن قیم جوزیه(محمد بن ابی بکر بن ایوب بن سعد بن حریز زرعی دمشقی.691-751 ق)شاگرد ابن تیمیه است که همانند سلف و استاد خود در فرازهای مختلف آثار کلامی اش در انتخاب راهی میان جبر و اختیار تردید نکرده است و انسان را نسبت به افعال اختیاری اش مسئول میداند. البته وی نیز مطابق با فهم خود در برخی از موارد مطالبی بیان کرده است که میتواند از عقیده امامیه فاصله بگیرد، اما در فهم کلی موضوع مورد بحث با امامیه همراه است. ابن قیم به بهانه خلق افعال عباد، بحث امت وسط را مطرح و دراینباره مطالب جالبی بیان کرده است که میتواند به نوعی تصویر سازی از نظریه امر بین الامرین باشد. نوشته است: «فصل و للناس هاهنا مسلکان یعتمد المتکلمون فی هذا الباب لا نرتضیهما بل نسلک مسلک العدل و التوسط بین طرفی الافراط و التفریط فدین الله بین الغالی فیه و الجافی عنه کا لوادی بین الجبلین و الهدی بین الضلالتین و قد جعل الله هذه الامه هی الامه الوسط فی جمیع ابواب الدین ...و کانت وسطا فی القدر بین الجبریه الذین ینفون ان یکون للعبد فعل او کسب او اختیار البته، بل هو مجبور مقهور لا اختیار له ولا فعل، و بین القدریه النفاه الذین یجعلونه مستقلا بفعله و لا یدخل فعله تحت مقدور الرب تعالی و لا هو واقع بمشیه الله تعالی و قدرته، فاثتبوا له فعلا و کسبا و اختیار حقیقه هو متعلق الامر و النهی و الثواب و العقاب و هو مع ذلک واقع بقدره الله و مشیئته. فما شاء الله من ذلک کان و ما لم یشا لم یکن و لا تتحرک ذره الا بمشیئته و ارادته و العباد اضعف و اعجز ان یفعلوا ما لم یشأ الله» [۲۰] یعنی و برای مردم درباره جبر و اختیار دو مسلک وجود دارد که اهل کلام به آن اعتماد دارند، ولی هیچ کدام مورد قبول ما نیست، بلکه ما مسلک مورد قبول ما راهی میان افراط و تفریط یعنی مسلک عدل است. دین خدا میان پستی و بلندی قرار دارد و مثل دشتی میان دو کوه و راه نجات میان دو بیراهه است. به تحقیق خدای متعال این امت را در تمامی ابواب دین و نیز میان قدر و جبر، امت وسط قرار داد. و همچنین این امت را میان قدر و جبر قرار داد، جبریه ای که هر گونه فعل و کسب و اختیاری را برای عباد نفی میکنند و بندگان را مجبور و مقهور میدانند به گونهای که هیچ اختیار و فعلی برای او نباشد. و نیز قدریه ای که عباد را درباره افعالش کاملا مستقل میدانند به طوری که فعل صادر شده از انسان کاملا از حیطه، مشیت و قدرت الهی خارج است. پس برای امت ثابت کردند که حقیقتا دارای فعل و کسب و اختیار و متعلق امر و نهی و ثواب و عقاب است. با این حال ثابت کردند که همه این افعال در عین حال که واقعا از طرف انسان صادر میشود، به طور واقعی تابع قدرت و مشیت الهی است. پس آن چه را که خدا بخواهد، انجام میشود و آن چه را که نخواهد، انجام نمیشود. علاوه، هیچ ذره ای جز به مشیت و اراده الهی به حرکت در نمیآید و بندگان خدا ضعیف تر و عاجز تر از آن هستند که بدون مشیت خدا کاری انجام دهند. جملات ابن قیم نیز در این باب همانند سلف خود ابن تیمیه به معتقدات امامیه شباهت دارد. بنابراین، نیازی به تفسیر و تاویل خاص ندارد و بالاتر، این کلمات به طور واضح امری میان دو امر را مطرح میکند، زیرا ابن قیم هر دو راه افراط و تفریط (جبر و قدر) را نفی کرده دین واقعی را راهی میان دو راه میداند. وی نیز انسان را فاعل حقیقی فعل خویش که ناشی از اراده و مشیتش است میداند و هم زمان نیز همان فعل را تابع مشیت و اراده الهی میداند. نتیجه این که امری میان دو امر چیزی جز این نیست. توجه کنیم کلماتی با این صراحت که ترسیمی روشن از امر بین الامرین را به ما نشان میدهد، در منابع مهم و دست اول اهل سنت به چشم میخورد.
عمل مقبول و مردود و نسبت آن با فاعلیت انسان
عمل مقبول و مردود از جمله مباحث مهم در منابع معتبر اهل حدیث بوده و به معنای ارزیابی مثبت و تلقی مقبول عمل است و نشان از استناد واقعی عمل به انسان دارد و گرنه اتصاف عمل به مقبول و مردود هیچ معنایی ندارد. علاوه، در نگاه این مکتب، خلق عمل مربوط به خدا و کسب آن مربوط به انسان است و همان طور که میدانیم عمل فعلی است که به دو شکل جوارحی و جوانحی تقسیم میشود. اهل حدیث با این تحلیل، نسبتی واقعی میان انسان و افعالش قایل اند و وی را در برابر فعل و عملی که انجام میدهد، مسئول میدانند. ابن قیم دراینباره مینویسد:«فَصْلٌ: أَعْمَالُ الْعِبَادِ أَرْبَعَةُ أَنْوَاعٍ، الْمَقْبُولُ مِنْهَا نَوْعٌ وَاحِدٌ وَقَوْلُهُ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَقْبَلُ مِنْ الْعِبَادِ إلَّا مَا كَانَ لَهُ خَالِصًا وَالْأَعْمَالُ أَرْبَعَةٌ، وَاحِدٌ مَقْبُولٌ وَثَلَاثَةٌ مَرْدُودَةٌ، فَالْمَقْبُولُ مَا كَانَ لِلَّهِ خَالِصًا وَلِلسُّنَّةِ مُوَافِقًا، وَالْمَرْدُودُ مَا فُقِدَ مِنْهُ الْوَصْفَانِ أَوْ أَحَدُهُمَا، وَ ذَلِكَ أَنَّ الْعَمَلَ الْمَقْبُولَ هُوَ مَا أَحَبَّهُ اللَّهُ وَرَضِيَهُ وَهُوَ سُبْحَانَهُ إنَّمَا يُحِبُّ مَا أَمَرَ بِهِ و َمَا عُمِلَ لِوَجْهِهِ، وَ مَا عَدَا ذَلِكَ مِنْ الْأَعْمَالِ فَإِنَّهُ لَا يُحِبُّهَا، بَلْ يَمْقُتُهَا وَيَمْقُتُ أَهْلَهَا» [۲۱] یعنی فصل درباره اعمال عباد است که به چهار نوع تقسیم میشود و از این چهار نوع فقط یک نوع آن مقبول است. به درستی که خدا از عباد (عمل) را قبول نمیکند مگر آن که خالص باشد و اعمال بر چهار قسم میباشد که یکی از آنها مقبول و سه تای دیگر مردود است. عمل مقبول عملی است که خالصانه برای خدا و موافق سنت باشد و عملی که این دو وصف یا یکی از آن را نداشته باشد، مردود است. پس عملی مقبول است که خدا آن را دوست داشته و به آن راضی باشد، زیرا خدا انجام عملی را دوست میدارد که به آن امر کرده و آن عمل به نیت وجه الهی انجام شده باشد و اگر عملی این اوصاف را نداشته باشد، خدا عمل و اهلش را دشمن میپندارد. نویسنده در ادامه به آیهای از کتاب خدا استشهاد کرده است که فرمود:«الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا. الملک(67) آیه 2 آن كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل میكنيد و او شكست ناپذير و بخشنده است.» از جملات فوق نتیجه میگیریم که عمل مقبول و مردود هنگامی معنا دارد که فعل به طور واقعی به فاعل انسانی مستند شود و گرنه در انتساب مجازی، بحث از مقبول و مردود بودن عمل، بحثی بیفایده وعبث است.
انکار قدر و جبر
ابن قیم بعد از آن که به طور مفصل به اقوال قدریون و جبریون اشاره میکند، در رد قدر و جبر مینویسد:«و أهل السنة و حزب الرسول و عسكر الإيمان لا مع هؤلاء و لا مع هؤلاء، بل هم مع هؤلاء فيما أصابوا فيه و هم مع هؤلاء فيما أصابوا فيه، فكلّ حقّ مع طائفة من الطوائف، فهم يوافقونهم فيه، و هم براء من باطلهم، فمذهبهم جمع حقّ الطوائف»[۲۲] یعنی اهل سنت و پیروان پیامبر صلوات الله علیه و لشکر ایمان، نه(به طور کامل) با گروه قدر هستند و نه (به طور کامل) با گروه جبر، بلکه با حق در هر گروه، همراهی دارند. پس هر حقی از طوایف، مورد موافقت گروه ایمان و اهل سنت و پیروان پیامبر است و از باطل آن برائت جسته میشود. بنابراین، مذهب اهل سنت جمع حقوق طوایف است. ابن قیم در ادامه به مباحث مربوط به مشیت و قدرت الهی نسبت به همه موجودات میپردازد و در همان حال برای عباد نیز در حیطه فعل اختیاری شان قدرت و اراده ای حقیقی ترسیم میکند و مینویسد:«و يثبتون مع ذلك قدرة العبد و إرادته و اختياره و فعله حقيقة لا مجازا و هم متفقون علی أن الفعل غير المفعول كما حكاه عنهم البغويّ و غيره، فحركاتهم و اعتقاداتهم أفعال لهم حقيقة» [۲۳] و ثابت میکنند که عبد دارای قدرت و اراده و اختیار بوده و فاعلیتش حقیقی است نه مجازی. علاوه، گروه حق بر این نکته اجماع دارند که فعل غیر از مفعول است آن طور که بغوی و غیر او از گروه حق و اهل سنت این موضوع را حکایت میکند، پس حرکات و اعتقادات عباد، افعال واقعی آنها است.
اعتراف صریح به امر بین الامرین
ابن قیم بعد از طرح این مباحث به نتیجه جالبی میرسد که همان حد وسط یمین و شمال یعنی امر بین الامرین است. مینویسد:«و إذا وازنت بين هذا المذهب و بين ما عداه من المذاهب، وجدته هو المذهب الوسط و الصراط المستقيم، و وجدت سائر المذاهب خطوطا عن يمينه و عن شماله...» [۲۴] یعنی وقتی در موازنه(قیاس) بین این مذهب و سایر مذاهب قرار گرفتی، این مذهب را مذهب وسط و راه مستقیم(نجات) و سایر مذاهب را در چپ و راست آن مییابی. وی در تایید ادعای خود مبنی بر این که در فهم و تفسیر افعال اختیاری راه وسط راه نجات است، از روایت امام صادق سلام الله علیه استفاده میکند که در مواجهه با شخصی که معنای امر بین الامرین را از ایشان میپرسد فرازی از نماز را به ایشان یادآور میشود که فرمود: إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ. [۲۵] امام با همین بخش از سوره حمد، معنای امر بین الامرین را به آن شخص میفهماند. مینویسد:«ثم قوله إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ مبطل لقول الطائفتين المنحرفتين عن قصد السبيل، فإنه يتضمن إثبات فعل العبد و قيام العباده به حقيقه فهو العابد علی الحقيقه، و إن ذلك لا يحصل له إلا بإعانه رب العالمين عزّ و جلّ له، فإن لم يعنه و لم يقدره و لم يشا له العباده، لم يتمكن منها و لم يوجد منه البته. فالفعل منه و الاقدار و الاعانه من الرب عزّ و جلّ. یعنی قول شخصی که میگوید فقط تو را عبادت میکنیم و فقط از تو کمک میخواهیم، باطل کننده عقیده هر دو طایفه قدر و جبر است که از مسیر حق منحرف اند. بدرستی که این جمله متضمن فعل عبد و قیام عبادت به وی به طور حقیقی است. پس این شخص واقعا عابد است. از طرف دیگر، این عبادت جز با کمک پروردگار دو عالم حاصل نمیشود، به طوری که اگر خدا به او کمک نکند و قدرت ندهد و نخواهد که وی عبادت کند، قادر به انجام عبادت نخواهد بود. پس باید بپذیریم که فعل واقعا به عبد مربوط بوده و قدرت بر انجامش را خدا به او داده است. [۲۶] ابن قیم مدعی است همه فرقههای مسلمان معتقدند تمام مقدرات امور بر اساس مشیت الهی پیش میرود. وی برای تایید ادعای خود، به آیات متعددی از قرآن اشاره میکند که محور آن مشیت الهی است. مینویسد:«و هذه المرتبة قد دلّ عليها إجماع الرسل من أولهم إلی آخرهم و جميع الكتب المنزلة من عند اللّه و الفطرة التي فطر اللّه عليها خلقه و أدلة العقول و العيان، و ليس في الوجود موجب و مقتض إلا مشيئة اللّه وحده، فما شاء كان و ما لم يشأ لم يكن، هذا عموم التّوحيد الذي لا يقوم إلّا به. و المسلمون من أولهم إلی آخرهم مجمعون علی أنه ما شاء اللّه كان و ما لم يشأ لم يكن»[۲۷] مشیت الهی مرتبه ای است که تمام رسولان الهی از ابتدا تا انتها در اعتقاد به آن اجماع دارند و نیز تمام کتابهای آسمانی و فطرت هایی الهی و دلایل عقول و عیان بر مشیت الهی گواه است و جز مشیت الهی هیچ موجب و اقتضایی در عالم وجود دیده نمیشود. پس آن چه را بخواهد خواهد بود و آن چه را نخواهد، نخواهد بود. این معنای خاص توحید است و تمام مسلمانان به این نکته اعتقاد دارند که همه امور مطابق با اراده و مشیت الهی پیش میرود. با یک نگاه به جملات ابن قیم به این باور میرسیم که وی به پیروی از نصوص قرآنی و روایی، از حاکمیت مقتدرانه الهی سخن میگوید و اداره نظام هستی را مطابق با اراده خداوندی میداند که آن چه طلب کند، میشود و آن چه طلب نکند، نمیشود. البته این سخن حق است که تدبیر هستی فقط به دست خدای متعال است، زیرا آن کسی که هستی آفرین است میتواند به نحو احسن مدیر و مدبر نظام خلقت باشد. اراده و مشیت آفریدگار بر هر اراده و مشیتی سبقت دارد و از این بالاتر، هر موجودی قبل از زمان تکوین تا زمان وجود، در سلطه و سیطره علم و مشیت الهی است. مشیت هر موجودی بخشی از علت خلقت اوست. بنا بر این، این مسئله که آن چه را خدا بخواهد میشود و آن چه را نخواهد نمیشود؛ در سیطره علم کلی الهی است که اختیار و مشیت انسان نیز جزیی از آن است که خدا میخواهد که انسان با مشیت خویش (که اختیار جزیی از آن است) فعلی را انجام بدهد یا انجام ندهد و علاوه، انتخاب فعل نیک و بد نیز تابع مشیت انسان است که تابع مشیت کلی الهی است. با این حساب، مشیت الهی هیچ مداخله جبر گرایانه ای در افعال عباد و تعیین نوع آن ندارد، بلکه انسان با مشیت و اراده اش که تابع اراده کلی الهی است، به دور از جبر، نوع فعل خویش را بر میگزیند و با اختیارش هم اصل فعل و هم نوع آن را که تابع اراده و مشیت الهی است، انتخاب میکند.
اثبات افعال اختیاری عباد از مسیر عدل الهی
ابن قیم در دیگر اثر خود در بحث عدل الهی و این که خداوند ظالم نیست و به هیچ شخصی بیشتر از استحقاقش کیفر نمیدهد؛ انتساب واقعی فعل به عبد را ثابت میکند و مینویسد:« و من عدله سبحانه أنه لا يزيد أحدا في العذاب علی القدر الّذي يستحقه» [۲۸] و از عدل خدای سبحان این است که هیچ شخصی را بیشتر از استحقاقش عذاب نمیکند. این جمله ساده اما پر معنا، حکایت دیگری نیز دارد مبنی بر این که عدل زمانی نسبت به افعال بندگان معنا مییابد که فعل صادره از انسان تابع اراده و اختیارش باشد، زیرا مبنای اجرای عدالت، افعال اختیاری انسانها است. علاوه، ابن قیم با طرح این موضوع در صدد بیان این نکته است که ارتباط افعال به عباد واقعی و ناشی از اختیار و آگاهی انسان میباشد.
تفسیر ابن حجر عسقلانی از افعال عباد
ابن حجر عسقلانی(ابوالفضل شهابالدین احمد بن علی بن محمد الکنانیّ العسقلانی. 773-852 ق) نیز همانند اسلافش درباره خلق افعال عباد نظراتی بیان کرده است که میتواند به امر بین الامرین امامیه بسیار شبیه باشد. عسقلانی در تفسیر خلق افعال عباد و نسبت آن با جبر و اختیار، به این نکته اشاره میکند که خالق فقط خدای متعال است و انسان مخلوق از عهده خلق بر نمیآید. مینویسد:«أَنَّ أَهْلَ السُّنَّةِ تَمَسَّكُوا بِأَصْلٍ قَامَتْ عَلَيْهِ الْبَرَاهِينُ وَهُوَ أَنَّ اللَّهَ خَالِقُ كُلِّ مَخْلُوقٍ وَيَسْتَحِيلُ أَنْ يَخْلُقَ الْمَخْلُوقُ شَيْئًا» [۲۹] یعنی اهل سنت به اصلی تمسک کردهاند که براهینی بر آن تکیه کرده است، با این توضیح که خدای متعال خالق هر مخلوقی است و محال است که مخلوق چیزی را خلق کند. وی در این عبارات صریح که در مقام پاسخ به نظر مخالفین است، روی اصل توحید تاکید کرده و جز خداوند فاعل و خالق دیگری را معرفی نمیکند که البته این عقیده همه فرقههای اهل سنت است. ابن حجر در ادامه به مخالفین و دشمنان میتازد که برای فرار از مسئولیت فعل خویش به قدر سابق و از پیش نوشته شده قایل اند و بر مبنای خودشان مسیر عقل و نقل را میبندند، مینویسد:«فَلَمَّا عَانَدَ الْمُشْرِكُونَ الْمَعْقُولَ وَكَذَّبُوا الْمَنْقُولَ ... تَمَسَّكُوا بِالْمَشِيئَةِ وَالْقَدَرِ السَّابِقِ وَهِيَ حُجَّةٌ مَرْدُودَةٌ لِأَنَّ الْقَدَرَ لَا تَبْطُلُ بِهِ الشَّرِيعَةُ وَجَرَيَانُ الْأَحْكَامِ عَلَی الْعِبَادِ بِأَكْسَابِهِمْ» [۳۰] پس زمانی که مشرکین با معقول(فهم و درک عقلی) دشمنی(مخالفت) و همچنین منقول را تکذیب و (برای پاسخ به رفتار خود) به مشیت و قدر پیشین الهی تمسک کردند، حال آن که این یک دلیل مردود است، زیرا وجود قدر، موجب بطلان(بی خاصیت بودن) دین و اجرای احکام(جزا و حدود الهی) نسبت به آن چه بندگان کسب میکنند، نمیشود. ابن حجر در این جملات و ادامه آن، به طور واضح از امر بین الامرین سخن گفته است و به طور صریح، مسئولیت بندگان نسبت به فعل خودشان را متذکر شده است، بنابراین، میتوان از فحوای کلام وی که از یک طرف تابع قدر است و از طرف دیگر انسان را نسبت به کسب افعالش مسئول میداند، امر بین الامرین را اصطیاد کرد.
اعتراف صریح عسقلانی به انکار جبر و اختیار
ابن حجر به بهانه حفظ مقام توحید و انحصار خالقیت به خدای متعال و نیز تفاوت میان خلق و عمل، مطالبی بیان میکند که به نظریه امر بین الامرین امامیه نزدیک میشود. وی در پاسخ به مخالفین در تفسیر آیه شریفه: «وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ» الصافات، (37) 96 مینویسد: «أَنَّ الْعَمَلَ هُنَا غَيْرُ الْخَلْقِ وَهُوَ الْكَسْبُ الَّذِي يَكُونُ مُسْنَدًا إِلَی الْعَبْدِ حَيْثُ أَثْبَتَ لَهُ فِيهِ صُنْعًا وَيُسْنَدُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی مِنْ حَيْثُ إِنَّ وُجُودَهُ إِنَّمَا هُوَ بِتَأْثِيرِ قُدْرَتِهِ وَلَهُ جِهَتَانِ جِهَةٌ تَنْفِي الْقَدَرَ وَجِهَةٌ تَنْفِي الْجَبْرَ فَهُوَ مُسْنَدٌ إِلَی اللَّهِ حَقِيقَةً وَإِلَی الْعَبْدِ عَادَةً وَهِيَ صِفَةٌ يَتَرَتَّبُ عَلَيْهَا الْأَمْرُ وَالنَّهْيُ وَالْفِعْلُ وَالتَّرْكُ فَكُلُّ مَا أُسْنِدَ مِنْ أَفْعَالِ الْعِبَادِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی فَهُوَ بِالنَّظَرِ إِلَی تَأْثِيرِ الْقُدْرَةِ وَيُقَالُ لَهُ الْخَلْقُ وَمَا أُسْنِدَ إِلَی الْعَبْدِ إِنَّمَا يَحْصُلُ بِتَقْدِيرِ اللَّهِ تَعَالَی وَيُقَالُ لَهُ الْكَسْبُ وَعَلَيْهِ يَقَعُ الْمَدْحُ وَالذَّمُّ» [۳۱] عمل عبد در این جا غیر از خلق بوده و به معنای کسب اما مستند به عبد است، زیرا توانایی عبد برای انجام صنعت اثبات شده است. از طرف دیگر، هر گونه عملی مستند به خداوند است، زیرا وجود عمل نتیجه تاثیرقدرت الهی است. بنابراین، برای کسب(عمل) انسان دو جهت فرض میشود، جهتی که نافی قدر(اختیار) است و جهتی که نافی جبر است. با این مبنا، فعل واقعا به خدا و عادتا به عبد مستند میشود و عمل با این صفت، مورد تعلق امر و نهی و فعل و ترک قرار میگیرد. شباهت این عبارت به امر بین الامرین کاملا معلوم است که به دو جهت پرهیز گرایانه فعل عبد از جبر و اختیار توجه دارد، زیرا از طرفی، اگرچه فعل انجام شده از سوی انسان کسب نامیده میشود، اما کسب به وی منتسب بوده ولی ناشی از قدرت الهی است. بنابراین، عمل عبد میان جبر و اختیار محقق میشود و امر بین الامرین، امری جز این نیست. البته تفاوتی کوچک در تفسیر ابن حجر وجود دارد که وی نسبت فعل به انسان را واقعی نمیداند، بلکه مدعی است که فعل عادتا از انسان صادر میشود و عادت چون تابع قانون خاصی نیست، از این رو نمیتواند موجب انتساب واقعی فعل به فاعل بشود.
نتیجه بحث
نتیجه مباحثی که بیان شد این است که متکلمان اهل حدیث(و همه متکلمان اهل سنت و جماعت) در نحوه صدور فعل اختیاری انسان، تفسیری تقریبا مشابه هم دارند، زیرا از یک سو معتقدند خالق فقط خدای متعال است و هر گونه دخالتی در ایجاد یا صدور افعال از سوی فاعلی غیر از خدا، حریم توحید را نقض میکند و از سوی دیگر بیان میکنند که افعال عباد به طور حقیقی منسوب به خودشان است. با این حال اگرچه اهل حدیث در تفسیر جبر و اختیار به طور کلی با امامیه در جهت اصلی همسو هستند و انسان را مسئول افعالش میدانند اما در جهت فرعی از امامیه فاصله میگیرند با این توضیح که آنها میان خلق و فعل امتیاز قایل اند و معتقدند که خالق فقط خداوند است و برای آن که در مخمصه جبر گرفتار نشوند، مسئله فاعلیت حقیقی و انتساب واقعی فعل به فاعل را با نظریه خلق افعال عباد مطرح کردند. اما امامیه معتقدند که انسان هم خالق است هم فاعل، هر چند در واقع خدای متعال خالق تمام افعال هستی است.
پانویس
- ↑ ر، ک، بخاری، محمد، خلق افعال العباد و الرد علی الجهمیه، عربستان، ریاض، انتشارات دار اطلس الخضر، ج1، ص 293
- ↑ بخاری، محمد، خلق افعال العباد و الرد علی الجهمیه، عربستان، ریاض، انتشارات دار اطلس الخضر، ج1، ص 300
- ↑ ،بخاری، محمد، خلق افعال العباد و الرد علی الجهمیه، عربستان، ریاض، انتشارات دار اطلس الخضر، ج 2، ص 74
- ↑ بخاری، محمد، خلق افعال العباد و الرد علی الجهمیه. عربستان، ریاض، انتشارات دار اطلس الخضر، ج 2، ص 300
- ↑ ابن تیمیه احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، عربستان، نشر جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، سال 1406 هجری قمری، ج 1، ص 459
- ↑ ابن تیمیه. احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، عربستان، نشر جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، سال 1406 هجری قمری، ج 1، ص 459
- ↑ ابن تیمیه احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، عربستان، نشر جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، سال 1406 هجری قمری، ج 3، ص 31
- ↑ ابن تیمیه احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، عربستان، نشر جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، سال 1406 هجری قمری، ج 3، ص 74
- ↑ ابن تیمیه احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، عربستان، نشر جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، سال 1406 هجری قمری، ج 3، ص 110
- ↑ ابن تیمیه احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، عربستان، نشر جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، سال 1406 هجری قمری، ج 3، ص 111
- ↑ ابن تیمیه احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، عربستان، نشر جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، سال 1406 هجری قمری، ج 3، ص 149
- ↑ ابن تیمیه احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، عربستان، نشر جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، سال 1406 هجری قمری، ج 3، ص 150
- ↑ ابن تیمیه احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، عربستان، نشر جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، سال 1406 هجری قمری، ج 3، ص 236
- ↑ ابن تیمیه احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، عربستان، نشر جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، سال 1406 هجری قمری، ج 3، ص 237
- ↑ ابن تیمیه احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، عربستان، نشر جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، سال 1406 هجری قمری، ج 3، ص 237
- ↑ ابن تیمیه، العقیده الواسطیه، عربستان سعودی، نشر موسسه الدرر السنیه، سال 1433 هجری قمری، ص 112 و113
- ↑ ابن تیمیه، العقیده الواسطیه، عربستان سعودی، نشر موسسه الدرر السنیه، سال 1433 هجری قمری، ص 112 و113
- ↑ ابن تیمیه، العقیده الواسطیه، عربستان سعودی، نشر موسسه الدرر السنیه، سال 1433 هجری قمری، ص 123
- ↑ ابن تیمیه، العقیده الواسطیه، عربستان سعودی، نشر موسسه الدرر السنیه، سال 1433 هجری قمری، ص 123.
- ↑ ابن قیم جوزیه، (1432ق). مفتاح دار السعاده و منشور ولایه العلم والاراده. عربستان ـ جده: انتشارات مجمع الفقه الاسلامی، ص 1513
- ↑ ابن قیم، إعلام الموقعين عن رب العالمين. بیروت: انتشارات دارالکتب العلمیه، جلد دوم ص 124
- ↑ ابن قیم، (1417ق). شفاء العليل في مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعليل، بیروت: انتشارات دار الجمیل، ص 143
- ↑ ابن قیم، (1417ق). شفاء العليل في مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعليل. بیروت: انتشارات دار الجمیل، ص: 144
- ↑ ابن قیم، (1417ق). شفاء العليل في مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعليل. بیروت: انتشارات دار الجمیل، ص: 144
- ↑ .ر ک، فخر رازی، (1414ق). القضاء و القدر. بیروت: انتشارات دار الکتاب العربی، ص 218
- ↑ ابن قیم، (1417ق). شفاء العليل في مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعليل. بیروت: انتشارات دار الجمیل، ص 146
- ↑ ابن قیم، (1417ق). شفاء العليل في مسائل القضاء و القدر و الحكمة و التعليل. بیروت: انتشارات دار الجمیل، ص119
- ↑ ابن قیم، 1418ق). مختصر الصواعق المرسله، بیروت: انتشارات دارالفکر، ص352
- ↑ 57. عسقلانی، ابن حجر. (1379ق). فتح الباری شرح صحیح البخاری. بیروت: انتشارات دار المعرفه، ج 13، ص 449
- ↑ عسقلانی، ابن حجر. (1379ق). فتح الباری شرح صحیح البخاری. بیروت: انتشارات دار المعرفه، ج 13، ص 449
- ↑ 57. عسقلانی، ابن حجر، (1379ق)، فتح الباری شرح صحیح البخاری. بیروت: انتشارات دار المعرفه، ج 13، ص 528