مالک بن حارث نَخعی معروف به مالک اشتر در تاریخِ اسلام و تشیع جایگاهی مهم و زندگی پر فراز و نشیبی دارد. مالک در دوره جاهلیت متولد گشت. او در سال‌های پایانی زندگی پیامبر(صلی الله علیه) اسلام آورد و در عهد خلافت راشدین به شام مهاجرت نمود. مالک اشتر در فتوحات اسلامی عهد خلیفه اول و دوم، مخصوصا در از پای در آوردن هماوردان نقش مهمی‌داشت. او ظاهرا پس از نبرد قادسیه در کوفه اقامت گزید. مالک که از بزرگان یمانی کوفه محسوب می‌گردید، در دوره خلافت عثمان به مقابله با زیاده خواهی های حکام اموی برخاست و از حقوق جهادگران دفاع می‌نمود. او مردی بسیار قوی و از رهبران و بزرگان شیعه است و بسیار عالم و زاهد بود و با فقر زندگی می‌کرد، بر قوم خود ریاست داشت و با جماعت کوفی برای مطالبه حقوق خودشان به نزد خلیفه سوم (عثمان) رفت. مالک مردم را برای بیعت با حضرت علی(علیه‌السلام) رهبری کرد. در جنگ جمل صفین و نهروان امام را همراهی کرد. رشادت‌ها و جان فشانی های او در این جنگ ها در تاریخ ثبت است.

مالک اشتر
مالک اشتر.jpg
نام کاملمالک بن حارث نخعی
نام‌های دیگراشتر، کبش العراق
اطلاعات شخصی
محل تولدیمن
محل درگذشتمصر
دیناسلام، شیعه
فعالیت‌ها
  • فرمانده جنگی از مخالفان عثمان
  • والی منصوب مصر

مالک اشتر کیست

مالک بن حارث اشتر نخعی زبده‌ترین یار حضرت علی (علیه‌السلام) بود. وی از طایفه «نَخَع» و اهل یمن بود. ولادتش را چند سال قبل از بعثت پیامبر خدا (صلی الله علیه) نوشته‌اند[۱]. دوران نوجوانی او همراه با سال‌های نخست طلوع اسلام در حجاز بود. لیکن توفیق دیدار پیامبر را نداشت. در عین حال جوانی مؤمن با صلابت و استوار شناخته می‌شد که به آیین اسلام گرویده بود. یک بار در حضور پیامبر (صلی الله علیه) از او نام برده شد، حضرت فرمود: «او مؤمنی راستین است[۲]». این گواهی از زبان پیامبر خدا (صلی الله علیه)، شخصیت بارز او را نشان می‌دهد.

این که به او اَشتر می‌گویند، به دلیل ضربه ای بود که در جنگ یرموک به چشم او وارد شد[۳]. و به همین سبب به مالک اشتر شهرت یافت.

آنان که درباره او سخن گفته‏‌اند، وی را مردی هوشمند، زیرک، شجاع، شاعر، سخنور، با ایمان، استوار و قاطع دانسته‌اند. همه این اوصاف، از او چهره‌ای محبوب پدید آورده بود.

ابن ابی الحدید درباره‌اش می‌نویسد: مالک اشتر مردی جنگ جو و شجاع بود و جزو بزرگان و رؤسای شیعه و از دوست داران شدید امیرالمؤمنین و یاری دهندگان او بود. اگر انسان قسم بخورد که خداوند، میان عرب و عجم شجاع تر از او جز استادش امیرالمؤمنین نیافریده، من گمان نمی‌کنم که گناه کرده باشد[۴].

تولد و اسلام

به اتفاق سیره‌نویسان مالک اشتر در عصر جاهلیت متولد شد؛ ولی زمان دقیق آن مشخص نیست.

برخی از تراجم‌نگاران در شرح‌حال مالک اشتر آورده‌اند: «ادرک الجاهلیه؛ مالک عصر جاهلیت را درک کرد.» [۵] و برخی دیگر از منابع درباره او نوشته‌اند: «لم ادرک و کان رئیس قومه؛ او جاهلیت را درک نکرد بلکه آغاز زمان بعثت پیامبر(صلی الله علیه) را درک کرد و رئیس قوم خود بود[۶]

به هرحال، مالک اشتر پس از تولد در زادگاه در اواخر عصر رسول الله(صلی الله علیه) و زمان ماموریت امام علی(علیه‌السلام) در یمن، یعنی در سال دهم هجری مسلمان شد[۷].

براساس گزارشی، هنگام اقامت امام علی(علیه‌السلام) در یمن، برخی بزرگان نخع از جمله مالک اشتر، آن حضرت را در حوادث آن دوران همراهی کردند. [۸] باوجود مسلمان شدن مالک اشتر در عصر رسول الله(صلی الله علیه)، از او در شمار صحابه یاد نکرده‌اند، چون دقیقاً مشخص نیست که موفق به دیدار پیامبر شد یا نه؛ با توجه به این که هرکس اگر حتی یک بار پیامبر را ملاقات نموده باشد جزء صحابه محسوب می‌گردد. بر همین اساس از مالک در اکثر منابع با نام تابعی یاد شده است[۹].

پیامبر اکرم و مالک اشتر

مالک اشتر در یمن اسلام آورد. او هیچ وقت به محضر پیامبر نرسید. اما گفته شده است روزی در حضور پیامبر از او سخن به میان آمد٬ پیامبر فرمود: او حقیقتا مومن است[۱۰]. نیز ابن ابی الحدید حدیثی از پیامبر(صلی الله علیه) نقل می‌کند که در آن آمده است گروهی از مؤمنان بر جنازه ابوذر غفاری حاضر می‌شوند. از آنجا که مالک اشتر در میان گروهی بود که بر جنازه ابوذر در تبعیدگاه ربذه حاضر شدند و به غسل و کفن و دفن ابوذر پرداختند، ابن ابی الحدید این حدیث را شهادت قطعی از پیامبر(صلی الله علیه) بر مؤمن‌بودن مالک اشتر می‌داند و نتیجه می‌گیرد مالک اشتر، طبق آنچه پیامبر(صلی الله علیه) فرموده است مؤمن است. [۱۱] در دفن ابوذر، گروهی که حاضر بودند در نماز بر ابوذر، مالک اشتر را امام قرار داده و به وی اقتدا کردند[۱۲].

مالک اشتر از نگاه امام علی

امام علی (علیه‌السلام) چه در نامه‌هایی که خطاب به مالک اشتر یا درباره او نوشته و چه در سخنانی که در سوک وی بر زبان آورده، به مقام والا و فضیلت های بی‌نظیر او اشاره کرده است. به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

  1. امام پس از ماجرای حکمیت در جنگ صفّین، در نامه‌ای خطاب به مالک اشتر نوشت: «تو از کسانی هستی که پشت گرمی من در استوارسازی دین و سرکوبی غرور تبه کاران و نگهبانی مرزهای پر خطر به توست…[۱۳]
  2. آن حضرت در نامه‌ای خطاب به مردم مصر نوشت: «… یکی از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم که در ایام خوف و هراس، نمی‌خوابد و در لحظات دشوارِ مقابله با دشمن، از نبرد روی بر نمی‌گرداند. کسی که بر تبه کاران فاجر، از شعله های آتش، سخت تر و سوزان تر است؛ یعنی مالک اشتر را. پس گوش به فرمان او باشید و در راه حق از او اطاعت کنید، چرا که او یکی از شمشیرهای برّان الهی است که نه کند می‌شود و نه از اثر می‌افتد….» [۱۴]
  3. وقتی خبر شهادت مالک اشتر در مسیر عزیمت به مصر به امام علی (علیه‌السلام) رسید، با اندوه و تأسف چنین فرمود: «خداوند، مالک را پاداشی نیکو دهد! اگر کوه بود، کوهی عظیم و با صلابت بود، و اگر سنگ بود، سنگی سخت و استوار بود… خدا مالک را رحمت کند. به عهد و پیمانش وفا کرد و سرانجام به دیدار خدا رفت. با این که پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه) تعهّد کرده بودیم که بر هر مصیبتی صبر کنیم، ولی مصیبت مالک، بسی عظیم است[۱۵]
  4. در سخنی دیگر در پی شهادت مالک اشتر فرمود: «آیا زنان، فرزندی هم چون مالک به دنیا خواهد آورد؟ آیا کسی مانند مالک هست؟»

آن حضرت چند روز در فقدان مالک می‌گریست و می‌فرمود: «دیگر کسی هم چون مالک را نخواهم دید[۱۶]

نامه على به مردم مصر، در شان مالک اشتر

امیر مومنان على (علیه‌السلام) نامه‏‌اى به مردم مصر در شان و مقام مالک اشتر نوشت. در این نامه مالک با ویژگى‏‌هاى دهگانه زیر توصیف فرمود به سوى شما فرستادم:

  1. بنده‏اى از بندگان خدا را.
  2. او کسى است که به هنگام خوف (مردم از جنگ) خواب به چشمش راه نیابد.
  3. در ساعت ترس و وحشت، از دشمن هراس ندارد.
  4. نسبت به بدکاران از شعله، سوزنده‏تر است.
  5. گفتار ائ با گوش جان بشنوید و از او پیروى کنید.
  6. او شمشیرى از شمشیرهاى خدا است، که تیزى آن کندى ندارد و برندگى آن اثر بخش است.
  7. گوش به فرمان او باشید، من شما را در انتخاب او براى ولایت بر شما از دیگران مقدم داشتم.
  8. او تسلیم فرمان من است، و بر اساس شیوه من رفتار مى‌کند.
  9. او ناصح و خیر خواه شما است‏.
  10. او نسبت به دشمنانتان سخت‌گیرتر است[۱۷].

ابن ابى الحدید در شرح نهج‌البلاغه این نامه را به اندکى تفاوت نقل نموده که چه ویژگى زیر در آن از زبان حضرت على (علیه‌السلام) افزوده شده است: من اشد عباداللَّه باسا، و اکرمهم حسبا، و ابعد الناس من دنس و عار، حسام صارم حلیم فى التسلم رزین فى الحراب ذو راى اصیل و صبر جمیل مالک اشتر، نبرد با دشمن از سختگیرترین بندگان خدا است، او از کریمترین دودمان برخاسته و از همگان نسبت به ناپاکی‌ها و ننگ‌ها، دورتر است، او شمشیر بران و تیز است. هنگام آرامش بردبار و خویشتن دار و در جنگ انسان سنگین و با وقار است، صاحب‌نظر اصیل و صبر و نیکو است[۱۸].

شهادت مالک

پس از پیکار بزرگ صفین چون اوضاع مصر آشفته شد، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) او را به حکومت مصر منصوب کرد. اما وی در مسیر مصر در محلی به نام قلزم به دست مزدوران معاویه مسموم شد. ظاهراً این واقعه قبل از جنگ نهروان رخ داد، زیرا با بررسی منابع، نامی از مالک در نبرد با خوارج دیده نمی­‌شود[۱۹].

امام علی(علیه‌السلام) پس از شهادت مالک نیز ضمن طلب رحمت و رضوان الهی برای او فرمود: «او برای ما مردی خیرخواه و بر دشمنان ما سخت‌گیر بود [۲۰] و برای من همان‌گونه بود که من برای رسول خدا بودم[۲۱]».

پانویس

  1. اعیان الشیعه، ج ۹، ص ۴۱٫.
  2. اعیان الشیعه، ج ۹، ص ۴۱٫
  3. اشتر، یعنی کسی که پلک چشمش آویزان و افتاده باشد. چشم مالک اشتر در نبرد یرموک آسیب دید و پلک پایین یک چشمش آویزان بود.
  4. علی اکبر ذاکری، سیمای کارگزاران علی بن ابی‌طالب، ج ۲، ص ۸۵؛ به نقل از: شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۵، ص ۹۸ و سفینه البحار، ج ۱، ص ۶۸۷٫.
  5. تهذیب التهذیب، ج١، ص١١
  6. الاصابه، ج6، ص٢١٢
  7. الکامل فی التاریخ، ج٢، ص٣٠٠.
  8. فتوح الشام، ج١، ص6٢
  9. الطبقات الکبری، ج٧، ص٢١٣.
  10. امین٬ اعیان الشیعه٬ ۱۴۰۳ق٬ ج۹ ٬ ص۴۱.
  11. ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ۱۹۵۹ق، ج ۱۵، ص ۹۹-۱۰۰
  12. روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (ط - القدیمة)، ج۲، ص۲۸۴.
  13. انّک ممّن استظهر به علی اقامه الدّین… (شرح ابن ابی الحدید، ج ۶، ص ۷۴)
  14. نهج‌البلاغه صبحی صالح، نامه ۳۸؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص ۸۰٫
  15. امالی مفید، ص ۸۳؛ نهج‌البلاغه صبحی صالح، حکمت ۴۴۳ (با اندکی تفاوت در تعبیر).
  16. شیخ مفید، الاختصاص، ص ۸۱٫.
  17. اقتباس از نهج‌البلاغه، نامه 38.
  18. شرح نهج‌البلاغه ابن ابى الحدید، ج 6، ص 75.
  19. الغارات، ثقفی، ج ۱، صص ۲۶۳-۲۶۴.
  20. نهج‌البلاغه نامه ٣4
  21. شرح نهج‌البلاغه، ج١5، ص٩٧؛ الغدیر، ج٩، ص4٠